درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

اینجا نشستم...

عزیزدلم...

دارم نزدیک میشم بروزی که باتو...

ازسجاده ام هم خجالت کشیدم...

کفشامو بغل گرفتمو نیومده بغضی که گلوموفشارمیداد...یهو ترکید

دست خودم نبود

باصلوات خودموبضریحت رسوندمو...انگارکه یه تیکه رخت آویزون حرمت شدم

اون چیزی که بازنمی شدگره کارم نبود...

گره مشتم بودکه تو شبکه های ضریحت قفل شده بود...

نتونستم ...

دل تو دلم نبود... خودمورسوندم اینجا...

آره همینجا...


اینجا نشستم
به دیوار تکیه دادم
من بودم و شما
واشک گویاتراز حال دلم...

با من چه کرده ای؟
پیش از زیارت تو نیز
همین قدر روشن بودم؟!
خودم را در آینه به جا نمی آورم...

آقاجان
وقت آن نشده طلب کنی...
حاشابکرمت...
بسم الله...


خرمای آسمانی

وقتی در آن بیابان خشک و بی آب و علف، خار مغیلان به پای سید خورد، در حالی که رمق بدنش کشیده شده بود، لبهای خشک و چروکیده اش را از هم باز کرد و آخ بلند و دنباله داری گفت و خودش را روی زمین انداخت.
او در حالی که داشت خونی که از بین چروک های لبش روی صورتش می ریخت را با دستش پاک می کرد، با خودش کلنجار می رفت که آخر آن امامی که بعد از چهل شب آمدن به مسجد سهله نتوانستم ملاقاتش کنم، حالا در راه کوفه، آن هم این وقت شب به فریادم می رسد؟

 اما حالا سید دیگر چاره ای نداشت، تشنگی بدجور به بدن نحیف و لاغرش فشار آورده بود، دائم صدای خادم مسجد سهله را در ذهنش مرور می کرد که می گفت: آقا جان این وقت شب صلاح نیست شما تنهایی به کوفه بروید، وحی منزل که نیست، صبر کنید ایشالا صبح؛ اما دل سید پر شده بود از یاد  مناجات مولایش امیر المومنین در مسجد کوفه.

اما در آن حال یک دفعه سخن حضرت صاحب الزمان که فرموده بودند: « از اخبار و اوضاع شما کاملا اگاهیم و چیزی از ان بر ما پوشیده نمی ماند» به ذهنش خطور کرد و صورت رنگ پریده اش را به سمت آسمان گرفت و در حالی که از گوشه چشمش اشک می ریخت، لبان خشکیده اش را از هم باز کرد و با صدایی لرزان اسم صاحبش را  برد و گفت: یا حجة بن الحسن ادرکنی و بی حال روی زمین افتاد.

هنوز لحظه ای نگذشته بود که مرد عربی بالای سر سید ظاهر شد و با زبان مردم نجف رو به سید گفت: ازمسجد سهله آمده ای و می خواهی به مسجد کوفه بروی؟
سید با صدایی ضعیف جواب داد: بله

مرد عرب این را که شنید گفت: پس بلند شو.

او جلو آمد و دستش را سمت سید دراز کرد اما سید که نای تکان خوردن نداشت گفت: من تشنه هستم و نمی توانم راه بروم.

مرد عرب سه دانه خرما سمت سید گرفت و گفت: این خرماها را بگیر و بخور.
سید در دلش می گفت: می گویم تشنه ام، این مرد به من خرما می دهد.
مرد عرب که انگار از دل او با خبر بود این بار با اصرار بیشتر خرماها را سمت او گرفت و گفت: بگیر و بخور.

سید با ترس و لرز خرما ها را گرفت و اولی را در دهانش گذاشت، حس عجیبی به او دست داده بود، هر چه خرما را بیشتر می جوید، دلش بیشتر خنک می شد و تشنگی اش کمتر می شد. او خرمای دوم را با ولع بیشتر در دهانش گذاشت بی آنکه خرمای اول هسته ای داشته باشد. سومی را که خورد عطشش کامل رفع شده بود.

حالا حال سید خوب شده بود و همراه مرد سمت مسجد کوفه به راه افتاده بود، چند قدمی که برداشتند، مرد عرب سمت مسجد اشاره کرد و گفت: این هم مسجد.

سید از تعجب چشمانش گرد شده بود، باورش نمی شد فقط چند قدم راه رفته بود و به مقصدش رسیده بود.سید مناره های مسجد را که دید، اشک امانش نداد. خواست از مرد تشکر کند که سرش را برگرداند و دید مرد نیست.

حالا سالهاست که از این ماجرا می گذرد و عطش حسی است که دیگر سید تجربه اش نکرده است  اما هر وقت نگاهش به آب می افتد، دلش قنج می رود و یاد امام برایش زنده می شود.
 
منبع: برکات حضرت ولی عصر(ع)، ترجمه کتاب العبقری الحسان، نهاوندی، تدوین: سید جواد معلم، ج 2، ص 200، س 5

شباهت حضرت مهدی (عج) به حضرت یحیی (ع)

پیش از ولادت حضرت یحیی (ع) به ولادت ایشان بشارت و مژده داده شده بود، مژده ولادت حضرت مهدی (ع) هم پیش از ولادت داده شد.
حضرت یحیی (ع) در شکم مادرش سخن می گفته است. امام عسگری (ع) فرموده اند: «روزی مریم نزد مادر حضرت یحیی (ع) رفت ولی او برایش برنخاست، حضرت یحیی (ع) در شکم مادر ندا کرد: «بهترین زنان عالم در حالی که بهترین مردان جهان را با خود دارد بر تو وارد می شود، برایش بر نمی خیزی؟»

مادر حضرت یحیی (ع) متنبه شد و از جا برخاست.1»
حضرت مهدی (ع) نیز در شکم مادرش سخن می گفت  و سوره قدر را قرائت می کرد.2»
حضرت یحیی (ع) زاهدترین و عابدترین مردم زمانش بود، حضرت مهدی (ع) نیز عابدترین و زاهدترین مردم زمانش است.
1-بحارالانوار، ج14، ص 187
2- کمال الدین، ج 2، ص428

سلاح مخصوص برای یاران

سلاح، یکی ازسرنوشت سازترین ابزارهای هر جنگ است. مشخص است که شمشیر در برابر بمب هسته ای هیچ قدرتی ندارد چنان که اسب در برابر تانک. ولی آنچه مهمتر از سلام است و امروز در هیچ جنگی به حساب نمی آید، این است که قدرت خداوند پشت کدام جبهه است. اگر اینگونه حساب کنیم، بمب هسته ای در واقع قدرتی ندارد و می شود شمشیر بر تیربار پیروزی یابد.

سلاح هایی که خداوند در اختیار انسان قرار می دهد، لشکریان مقابل را بی سلاح می کند. در جنگ بدر، جنگجویان مسلمان، کمترین سلاح ممکن را همراه داشتند و در مقابلشان یک لشکر تا دندان مسلح وجود داشت. خداوند همراهی فرشتگان را برای آنها ممکن ساخت و بدین وسیله، مشرکان حتی بدون آنکه ضعف کار خودشان را بفهمند، یک به یک کشته شدند و به هلاکت رسیدند.

پیش از این، درباره ی حضور ملائکه در لشکر امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) سخن گفتیم. در این مطلب به سلاح دیگری اشاره می کنیم که مدتهای مدیدی است برای یاران حضرت مهدی (عج) کنار گذاشته شده است.

سلاح های زیر خاکی

حضرت مهدی (عج) 313 یار مخصوص و هزاران دوست و عاشق دارد که همگی در لشکر آن حضرت در کنار ایشان می جنگند. درباره ی سلاح 313 یار مخصوص امام زمان (عج) در روایات آمده است که شمشیرهایی از آسمان با نام خودشان و پدرانشان فرود می آید. شمشیرهایی که به قدرت خداوند صیقل داده شده است و وقتی با نیروی ایمان یاران امام همراه شود، شکست ناپذیری به ارمغان می آورد.

امام صادق (علیه السلام)، فرمودند: «وقتی قائم خروج کند، شمشیرهای جنگجویان فرود می آید. بر هر شمشیر اسم مرد و پدرش ثبت شده است.» (1)

جالب است بدانید که برای دیگر یاران امام نیز سلاحی در نظر گرفته شده است. امام صادق (ع) در این باره می فرمایند: «هر گاه قائم (ع) خروج کند، به برجه ی (نام محلی است) کوفه می آید.» سپس به پایین پای خود اشاره کردند و فرمودند: «آنگاه می فرماید این جا را حفر کنید! حفر می کنند. دوازده هزار زره، دوازده هزار شمشیر و دوازده هزار کلاه خود بیرون می آورند که هر کلاه خودی دو رو دارد. آنگاه دوازده نفر از موالیان و عجم را می طلبد و آنها را بر ایشان می پوشاند. سپس می فرماید: هر کس که در تنش چیزی که تن شماست، نبود، او را بکشید.» (2)

درباره ی قدرت شمشیر در این روزها، نظرات مختلفی داده شده است. مثلاً برخی معتقدند که سلاح های کشتار جمعی از بین می روند تا جنگ، رو در رو صورت پذیرد. امّا هر چه که هست، قدرت بی منتهای خدای شکست ناپذیر پشت لشکر آقای ماست. پیروزی اسلام به زودی از راه می رسد...


پی نوشت:
1. الغیبة نعمانی، ص 244؛ به نقل از نهاوندی، علی اکبر، العبقری الحسان، نشر مسجد مقدس جمکران، ج 7، ص 369
2. الاختصاص شیخ مفید، ص 334؛ به نقل از همان.

شباهت حضرت مهدی (عج) به حضرت زکریا (ع)

در این مطلب درباره شباهتهای حضرت مهدی علیه السلام و حضرت زکریا (ع) صحبت می کنیم.

فرشتگان در حالی که حضرت زکریا (ع) مشغول نماز خواندن بودند، او را صدا کردند، خداوند هم حضرت مهدی (ع) را مورد خطاب قرار داده است. همچنین فرشتگان در هر شب قدر او را صدا می زنند و جبرئیل هم هنگامی که با آن حضرت بیعت می کنند، دست بر دست حضرت می گذارند و می گویند: « بیعت برای خدا»

حضرت زکریا (ع) در مصیبت امام حسین (ع) سه روز گریه کرد، حضرت مهدی (ع) نیز تمام عمر بر آن حضرت می گرید همانطور که در زیارت ناحیه مقدسه آمده است که: «شب و روز بر تو ندبه می کنم و به جای اشک بر تو خون می گریم.1»
 
پی نوشت
1-بحار الانوار، ج 101، ص 320