درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

گل نرگس، گل وفا

سالها به یادش بودم، مدتها در فراقش مى‌‌سوختم و ساعتها به عشقش اشک مى‌‌ریختم. عصر جمعه‌‌اى، هنگام خواندن دعاى سمات، آن جایى که نوشته:

«حاجتت را بخواه».

از خداوند متعال، درخواست دیدارش را نمودم.

همان شب در عالم رؤیا گفته شد، در مکه دیدارش خواهى کرد. در سفر حجى که پیش آمد، توفیق تشرف حاصل نشد.

در سفر بعد، حرکت صبحگاهان، در لحظه بیدار شدن، ملهم شدم:

اعملوا! انکم ملاقوه و بشر المؤمنین.

و اگر جمله اخیر «و بشرالمؤمنین‌‌» نبود، تا واپسین لحظات عمر به کسى عنوان نمى‌‌کردم.

در اینجا بود که یقین کردم در این سفر، موفق به دیدار خواهم شد، جملاتى از دعاى سریع‌‌الاجابة و از دعاى مشلول و آیاتى از قرآن، من‌‌جمله آیه « انى توکلت على‌‌الله.» (1) و آیه « انى وجهت وجهى للذى...» (2) و تکرار ده مرتبه «امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف‌‌السوء و یجعلکم خلفاءالارض.» (3) و در دفعه دهم تا آخر آیه و ده مرتبه «یا الله‌‌» و قسم دادن خداوند را به خمسه طیبه و در پایان «اللهم ارنى الطلعة الرشیدة و اکحل ناظرى بنظرة منه.» (4) در طول این سفر به جده، مکه،... زمزمه مى‌‌نمودم و از جان و دل دیدار او را از خلاق منان مسالت مى‌‌نمودم.

یادم هست که در روز هفتم مکه، خلف مقام، تمام صحیفه سجادیه را خواندم، ناامیدانه به سمت منزل روانه شدم، در حین عبور از مسعى لحظه‌‌اى نشستم در کمال یاس و اندوه ناگهان به قلبم درخشید: «گل نرگس، گل وفا!» باز جان تازه‌‌اى گرفتم برخاسته به سوى منزل حرکت کردم.

سحرگاهان شب دهم، در مشعر، در نماز وتر اشاره غیبى شد «یوم ظعنکم‌‌» (5) ، یعنى روز حرکت، تصور کردم روز حرکت از مکه است که چنین نشد، ولى در عین حال در مدینه در بیت‌‌الاحزان و بقیع و... همه جا مى‌‌نالیدم و مى‌‌گریستم و همان زمزمه را که اشاره رفت، با خود داشتم.

سحرگاه روز آخر اقامت در مدینه، با خود گفتم: «براى نماز صبح به مسجدالنبى بروم‌‌». به محض ورود به مسجدالنبى از باب جبرئیل یا باب‌‌النساء (6) در حالى که تمام جمعیت‌‌بعد از خواندن نماز صبح نشسته و در حال تعقیبات نماز بودند، در صفوف جلو، زاویه سمت چپ، متوجه فردى شدم که روى از قبله به سمت‌‌باب چرخانده و نگاهش به من است که کاملا مى‌‌توان از حالتشان گفت که از پشت دیوار مرا مى‌‌دیده است. با دست اشاره مى‌‌فرماید که به سوى ایشان بروم، صفها را که حدود دهها صف بود، مى‌‌شکافتم و نگاهم را بر نمى‌‌داشتم که مبادا در انبوه جمعیت، ایشان را گم کنم.

جالب اینجاست که ایشان هم تا لحظه رسیدن حقیر، آن طور که شرحش رفت پیوسته به سمت‌‌حقیر، عنایت داشتند. با اشاره ایشان معانقه نمودم از محضرشان سؤال کردم: «نامتان چیست؟» سرى تکان دادند و جوابى نیامد. رو به جانب آن کعبه مقصود، روحى‌‌فداه، پشت‌‌به ستونى، در یک قدمى ایشان به نظاره ایستادم.

صورت به گونه گل سرخ، دندانها همچون صدف، محاسن مانند یرزاغ سیاه و براق، موهاى سر به سان ابریشم، نازک و به بلندى چهار انگشت و در عین حال حلقه حلقه که قسمتى را با عرقچین سفید دستباف پوشانده بودند. پیراهن بلند عربى به رنگ آسمان و جلیقه‌‌اى بر اندام آن حضرت برازنده بود.

در جایى جلوس فرموده که سنگ کف جلوى ایشان پیدا بود که نیازى به مهر نباشد.

دو نفر در سمت راست و دو نفر در سمت چپ آن حضرت، ملبس به لباس اهل یمن، مؤدب و متواضع نشسته، در حالى که سرها به زیر، مشغول تعقیب بودند و تا لحظه آخر سر بلند نکردند، با خود گفتم: «حضرتش را سوگند دهم، تا خویش را معرفى فرمایند.»

از آن ترسیدم که ملزم به جواب شوند، در صورتى که میلشان نباشد، در واقع نخواستم موجب ایذاء باشم و درخواست دیگرى هم نداشتم، در تمام مدت اطمینان داشتم حضرت هستند، ولى یقین کامل حاصل نمى‌‌شد، براى نیل به این مقصود گفتم: «خوب است‌‌به صورت استدعا خواسته‌‌ام را مطرح کنم.»

جلو آمدم، عرض کردم: «استدعا مى‌‌کنم، خود را معرفى فرمایید.» پاسخ را در کمال بزرگوارى و عطوفت در قالب جمله‌‌اى فرمودند که حقیر خود را کوچکتر از آن مى‌‌دانسته و مى‌‌دانم که مصداق آن تعبیر واقع شوم، آن گاه در کمال انفعال از اظهار عنایتشان ایستادم و غرق تماشایشان شدم.

از آنجا که نماز صبح را نخوانده بودم، با خود فکر کردم در جایى که سنگ کف معلوم باشد، نماز بخوانم، غافل از اینکه، با دور شدن براى حصول این مقصود، در برگشت هرگز حضرتش را نخواهم یافت.

اى غایب از نظر، به خدا مى‌‌سپارمت جانم بسوختى و به دل دوست مى‌‌دارمت

پى‌‌نوشتها:

×. حکایت این دیدار در جلد دوم کتاب «شیفتگان حضرت مهدى‌‌» نوشته آقاى احمد قاضى زاهدى گلپایگانى نقل شده است. نویسنده کتاب در مقدمه این حکایت چنین نوشته است:
2. سوره انعام (6)، آیه‌‌79.

3. سوره نحل (27)، آیه 62.

4. بخشى از دعاى عهد، ر.ک: قمى، شیخ عباس، مفاتیح‌‌الجنان.

5. سوره نحل (16)، آیه 80.

6. از ابواب سمت چپ قبله هستند.

در لباس پاسبانى...

علامه طباطبایى براى یکى از شاگردان خود حکایتى بدین شرح نقل کرده است:
در ایامى که از نجف بازگشته و در تبریز به سر مى‌‌بردم در یکى از روزها از طرف مرحوم زنوزى قاصدى آمد و مرا احضار کرد، چون خدمت ایشان رسیدم فرمود: فلانى ماجرایى پیش آمده که در کم و کیف آن مبهوتم. چند روز در منزل کار بنایى داشتیم. بنّا با شاگردانش مشغول کار بودند، کارهاى دقیق شاگرد توجهم را جلب کرد، مى‌‌دیدم کارهایش را بخوبى انجام مى‌‌دهد و وقت تلف نمى‌‌کند. ظهر که استادش براى صرف ناهار به منزل مى‌‌رفت در همان محل کار مى‌‌ماند و ابتدا تجدید وضو مى‌‌کرد و نمازش را در اول وقت مى‌‌خواند سپس دستمال کوچک خویش را باز مى‌‌نمود و غذاى ساده‌‌اى را که با خود آورده بود مى‌‌خورد و بلند مى‌‌شد و مقدمات کار را فراهم مى‌‌کرد تا استادش برسد ووقتى استاد مى‌‌آمد با تلاش زیادى همراه وى کار را ادامه مى‌‌داد.
در یکى از روزها بنّا به وى گفت برو از همسایه نردبانى بگیر و بیاور. جوان رفت ولى برخلاف انتظار دیر آمد و لذا هنگام عصر که استادش به خانه رفت، نزد وى رفته و ضمن احوالپرسى از او پرسیدم درآوردن نردبان انتظار نبود که تأخیر نمایى، چرا دیر کردى؟ جوان کارگر لبخندى زد و گفت: دلیل دیر آمدنم تنگى کوچه بود و اگر مواظبت نمى‌‌کردم ممکن بود دیوارهاى مردم بر اثر برخورد نردبان خراش بردارد!
آقاى زنوزى ادامه دادند: از پاسخ قانع کننده این جوان بیش از پیش متعجب شدم از او پرسیدم: آیا مى‌‌شود امام زمان، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه، را دید؟ بلافاصله با حالتى کاملاً عادى گفت: بلى اتفاقاً این هفته به تبریز تشریف آورده بودند. پرسیدم لباس امام چگونه بود؟ پاسخ داد: به لباس پاسبانى بودند!
مشکل مرحوم زنوزى که سبب حیرت او شده بود همین نکته بود و از این جهت علامه طباطبایى را خواسته بود تا از او بپرسد چگونه مى‌‌شود امام زمان به لباس پاسبانى باشند؟ علامه پاسخ مى‌‌دهد: همه عالم از آنف حضرت مهدى، علیه‌‌السلام، است و لذا براى آن حضرت مکان و یا لباس و شبیه اینگونه مسائل مشکلى ایجاد نمى‌‌کند.
محمدهادى فقیهى که این داستان را از زبان علامه شنیده است مى‌‌گوید: از معظم‌‌له درباره صحت این داستان نظرخواهى کردم ایشان فرمودند: قرائن به گونه‌‌اى است که قضیه حقیقت داشته و او از جوانانى بود که امام زمان، علیه‌‌السلام، را مى‌‌دیده است. سپس علامه طباطبایى افزود:
با توجه به اینکه نشانى آن جوان را داشتم به سراغش رفتم ولى متأسفانه موفق به یافتنش نشدم.

×. نقل از کتاب جرعه‌‌هاى جانبخش، ص278، نوشته غلامرضا گلى زواره.

تشنه دیدار

سعید سیدنژاد


در ایّام تابستان یکى از سال‌‌هایى که در نجف اشرف سکونت داشتم به قصد زیارت عسکریین، عجّل‌‌اللَّه تعالى فرجه، عازم سامّرا شدم به‌‌علت عدم آشنایى کافى به راه‌‌ها و نبود علامت و نشانه‌‌هاى دقیق در اواسط مسیر راه را گم کردم و به مقدارى که رمق داشتم در سمتى که احتمال مى‌‌دادم به مرقد سید محمّد (فرزند بزرگوار حضرتامام على النقى، علیه‌‌السلام) منتهى مى‌‌شود به راه‌‌پیمایى ادامه دادم ولى به هیچ نوع علامت امیدوارکننده‌‌اى که مسیر اصلى را نشان دهد برخورد نکردم. از یک طرف چون این مسافرتم مقارن با ماه مرداد بود، هر لحظه بیش از پیش هوا گرم‌‌تر مى‌‌شد و حتى به واسطه حرارت باد گرمى که جریان داشت نمى‌‌توانستم براحتى نفس بکشم، ازطرف دیگر آذوقه و آب مختصرى که برداشته بودم تمام شده بود و درنتیجه این امور و خطرات دیگرى که در آن وضع مرا تهدید مى‌‌کرد ضعف شدیدى بر همه وجودم مستولى شده بود، در شرایطى که تقریباً از زندگى خودم مأیوس بودم احساس کردم سرم گیج مى‌‌رود و حالت بى‌‌هوشى عارض مى‌‌گردد بدون آنکه بتوانم خودم را جمع کنم و در سایه یک سنگى یا بوته علفى و بریدگى یا برآمدگى زمین پناه بگیرم، در همان حال راه رفتن بى‌‌اختیار حالت غشوه مانندى عارض شد و به‌‌صورت به زمین افتادم، دیگر چیزى نفهمیدم.

نمى‌‌دانم چه مدتى در آن حال بودم ولى ناگهان چشم باز کردم دیدم سر مرا شخص خوش‌‌سیما و مهربانى به دامن گرفته است وقتى او متوجه شد که من به‌‌هوش آمده‌‌ام ظرف آبى را که در دست داشت به‌‌طرف لب‌‌هاى من نزدیک ساخت و فرمود: »میل کنید« آب به قدرى خنک و شیرین بود که در طول عمرم آبى به‌‌آن شیرینى و خوش‌‌گوارى نخورده بودم. کم‌‌کم که حال من بهتر شد، سفره‌‌اش را باز کرد. چند قرص نان در آن بود که به من تعارف کرد تا از آنها بخورم. سپس آن شخص بزرگوار به من فرمودند: »در سر و صورتت زیاد گرد و غبار نشسته است حالا بهتر است که در این نهر آب بدنت را شستشو نمایى تا حسابى سرحال بیایى...«

عرض کردم: »در این اطراف من هرچه گشتم کمى آب براى خوردن پیدا نکردم آن وقت شما مى‌‌فرمائید در نهر آب بدنم را شستشو کنم؟« آن مرد عرب در جواب من در حالى که با دست خویش به نقطه‌‌اى اشاره مى‌‌کرد فرمود: »آب این نهر بسیار صاف و گواراست«.

وقتى به آن سمت که ایشان اشاره مى‌‌کرد نگاه کردم با کمال تعجب دیدم نهر آب باصفایى کمى پائین‌‌تر از محلى که ما در آنجا نشسته بودیم وجود دارد. با خود گفتم یعنى این نهر در این نزدیکى‌‌ها بود که من متوجّه آن نشدم و از شدت تشنگى و بى‌‌آبى نزدیک بود بمیرم؟

به‌‌هرحال از این پیشامدهاى عجیب و غریب همینطور هاج و واج مانده بودم که آیا در خواب هستم یا بیدارم و... ناگهان با صداى آن عرب بزرگوار به‌‌خود آمدم که مى‌‌گفت: »اى سید عازم کجا بودى؟« عرض کردم: قصد زیارت عسکریین، علیهماالسلام، را دارم، ولى درصدد بودم تا در مسیر سرى هم به حرم مطهر حضرت سید محمد فرزند بزرگوار امام هادى، علیه‌‌السلام، بزنم که راه را گم کردم.

مرد عرب فرمود: »آنجا مرقد سید محمد است« وقتى به طرفى که او اشاره مى‌‌کرد نگاه کردم دیدم ما درست در قسمت پائین بقعه سید محمد هستیم. یک لحظه با ناباورى به اطراف با دقت نگاه کردم ولى با کمال تعجب دیدم که حق با آن مرد است و من کمى پائین‌‌تر از حرم مطهر سید محمد قرار دارم. با این همه من متوجه این موضوع هم بودم که وقتى راه را گم کردم هنوز چند فرسخ با بقعه سید محمد فاصله داشتم، ولى آنچه غیرقابل انکار بود آن که حالا من در چند قدمى بقعه شریف سید محمد بودم. بدون آنکه بتوانم عکس‌‌العمل خاصى نشان دهم در دل خودم به این حقیقت اذعان داشتم که تمام این صحنه‌‌هایى که هم‌‌اکنون شاهد آنها هستم یک سلسله امور غیرعادى هستند.
در آن فاصله که با مرد عرب همراه بودم صحبت‌‌هاى زیادى در بین ما ردّ و بدل شد، ازجمله امورى که در آن فرصت نصیبم شد اینهاست:

- ایشان به من با تأکید فراوان سفارش مى‌‌کردند که زیاد تلاوت قرآن بکنم.
- قائلین به تحریف قرآن کریم را انکار مى‌‌کردند و افرادى را که احادیث تحریف را جعل کرده‌‌اند نفرین نمودند.
- تأکید داشتند بر گذاشتن عقیقى که اسماء مقدسه چهارده معصوم، علیه‌‌السلام، بر آن نوشته شده است در زیر زبان میّت.
- سفارش به احترام بر پدر و مادر داشتند چه در حال حیات باشند یا نباشند.2
- تأکید بر تعظیم و تکریم ائمه اطهار، علیهم‌‌السلام، و زیارت بقاع شریف آنها و اولادشان.
- سفارش بر احترام به سادات، حتى به من فرمودند: »قدر خود را به‌‌خاطر انتساب به اهل بیت، علیهم‌‌السلام، بدان و شکر این نعمت را که مایه سعادت و نیکبختى است به‌‌جا بیاور«.
- هم‌‌چنین مرا به خواندن نماز شب سفارش کرده، فرمودند: »اى سید واقعاً حیف است از اهل علم که خود را وابسته به ما بدانند ولى مداومت بر نماز شب نداشته باشند«.
- به خواندن تسبیحات حضرت زهرا، علیهاالسلام، پس از نمازهاى پنجگانه تأکید داشتند.3
- تأکید بر زیارت امام حسین، علیه‌‌السلام، از دور و نزدیک (اگر نزدیک کربلاست از طریق مشرّف شدن به حرم آن حضرت و اگر این‌‌کار میسر نبود از طریق خواندن زیارت عاشورا و سایر ادعیه و زیاراتى که وارد شده است در همان محلى که سکونت دارد).
- تأکید بر رفتن به زیارت امام‌‌زاده‌‌ها و سر قبر علما و صلحا.
- تأکید بر حفظ خطبه حضرت زهرا، علیهاالسلام.4
- سفارش بر حفظ خطبه شقشقیه امیرالمؤمنین، علیه‌‌السلام.5
- تأکید بر حفظ و دقت در مضمون خطبه حضرت زینب کبرى، علیهاالسلام، که در مجلس یزید آن را ایراد فرمودند.6
آن مرد عرب علاوه بر مطالبى که بیان شد سفارش‌‌هاى دیگرى را داشتند که به‌‌همین مقدار اکتفاء مى‌‌شود. در اثناء صحبت‌‌ها ناگهان به ذهنم خطور کرد که این مرد بزرگوار با این همه فضل و لطف و محبت چه کسى مى‌‌تواند باشد؟
به محض آن که این مطلب از ذهن من گذشت آن شخص عرب از نظرم ناپدید شد.
من ماندم و حسرت دیدار دوباره و اینکه چرا او را نشناختم تا سر در قدمش گذارم و...
× × ×
آنچه گذشت حکایت دیدار آیةاللَّه العظمى نجفى مرعشى، قدّس سرّه، با امام عصر، علیه‌‌السلام، بود.
گفتنى است که این حکایت را در پاسخ به نامه مرحوم حسین عمادزاده که از ایشان درخواست کرده بودند تا حکایاتى را درباره کسانى که به حضور امام زمان، علیه‌‌السلام، مشرّف شده‌‌اند بیان نمایند به نگارش درآورده‌‌اند.
در عبارات آغازین پاسخ آیةاللَّه نجفى مرعشى این تعابیر به‌‌چشم مى‌‌خورد:
... و بعد به عرض سامى گرامى مى‌‌رساند رقیمه کریمه محترمه زیارت،

از بشارت سلامتى و بقاء توفیق سرکار خوشوقت شدم تلواً چند نفر از اشخاصى که مشرّف به زیارت حضرت ولى عصر، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه، نائل شده‌‌اند ذکر مى‌‌شود، گرچه در وقت تشرّف و درک فوز عظیم آن وجود مقدس را نشناخته‌‌اند. البته مسبوق هستید عده این اشخاص بسیار و کتبى در خصوص آنها تألیف شده از قبیل نجم‌‌الثاقب شیخ مشایخنا النورى و بغیة الطالب ممّن رأى الامام الغایب لمحدث الزمن الاخیر استادنا الحاج الشیخ محمد باقر البیرجندى و غیرهما علاوه بر آنها جمع کثیرى نیز رستگار به این سعادت شده‌‌اند که مجال و حال این شکسته بال مقتضى ذکر آنها نیست و از باب مالایدرک کلّه لا یترک کله فقط اکتفا مى‌‌نمایم به ذکر سه قضیه که در زمان حقیر واقع شده [است].

1 - سید جلیلى که از اهل علم و قطع به صدق و سداد و تقواى او هست و از خاندان جلیل رسالت پناهى و دودمان مرتضوى، علیه‌‌السلام، مى‌‌باشد نقل مى‌‌نماید که در...

پس از رحلت حضرت آیةاللَّه العظمى نجفى مرعشى برطبق نوشته‌‌هایى که از ایشان به دست آمد معلوم شد که این حکایت‌‌ها هر سه مربوط به تشرّف خود ایشان به حضور امام زمان، علیه‌‌السلام، بوده است، رحمةاللَّه علیه و على اجداده الطاهرین.
والسلام


ماهنامه موعود شماره 27


پى‌‌نوشتها:

1. سید محمد فرزند بزرگ امام هادى است که در زمان حیات پدر بزرگوارشان از دنیا رفتند. از وى کرامات بسیارى دیده شده است. همه عرب‌‌ها اعم از شیعه و سنى به آن سید بزرگوار اعتقاد کامل دارند، در ایّام سال به زیارتش مى‌‌روند و به او نذر و نیاز مى‌‌کنند. مرقد او هشت فرسخى سامرا قرار دارد.
2. احترام به پدر و مادر در حال حیات آنها معلوم است و قرآن از طریق آیاتى چون »وصیّناالإنسان بوالدیه حسناً« به آن اشاره دارد، امّا در مورد اکرام پدر و مادر پس از رحلت آنها روایات زیادى از ائمه اطهار، علیهم‌‌السلام، و پیامبر اکرم، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، وارد شده است که به ذکر دو نمونه از آنها اکتفاء مى‌‌گردد.
حضرت باقر، علیه‌‌السلام، مى‌‌فرمایند:
چه بسا فردى درحال حیات والدین‌‌اش به آنها نیکوکار است، امّا پس از مردن آندو آنان را فراموش مى‌‌کند؛ یعنى براى آنها استغفار نمى‌‌کند، بدهى آنها را نمى‌‌پردازد و... چنین کسى را خداوند عاق والدین محسوب مى‌‌کند...
و عکس این هم صادق است؛ یعنى چه بسا فردى در حال زنده بودن والدینش به جهت بعضى اعمال عاق والدین محسوب شود ولى پس از مرگ آنها از طریق استغفار و خیر و نیکى نمودن بر آنان خداوند متعال او را جز احسان‌‌کنندگان به والدین محسوب نماید.
نقل شده است که روزى مردى از پیامبر اکرم، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، سؤال کرد: آیا پس از مرگ والدین چیزى از حقوق آنها بر عهده فرزند باقى است؟ حضرت فرمودند:
بلى، نماز و استغفار و دعا براى آنها و احترام به دوستان آنان و صله رحم کردن از جمله حقوق والدین است که حتى پس از مرگ آنها باید انجام گیرد...
3. یعنى پس از تمام کردن هریک از نمازهاى یومیه سى و چهار مرتبه »اللَّه‌‌اکبر« و سى و سه مرتبه »الحمداللَّه« و سى و سه بار »سبحان‌‌اللَّه« بگوید.
4. آن حضرت این خطبه را با هدف افشاى چهره منافقان و جنایتکاران و تبیین حوادث بعد از پیامبر اکرم، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، و دفاع از ولایت در مسجد ایراد فرمودند. این خطبه را ابن‌‌ابى‌‌الحدید در جلد 4 شرح نهج‌‌البلاغه صفحات 93 به بعد و طبرسى در احتجاج، ج 1، صفحه 131 به بعد نقل کرده‌‌اند...
5. این خطبه سومین خطبه از خطبه‌‌هاى نهج‌‌البلاغه است که در ضمن آن على، علیه‌‌السلام، به تحلیل وقایع پس از پیامبر اکرم، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، مى‌‌پردازند.
6. نقل مى‌‌کنند وقتى یزید در حضور افسرا و سایر حاضرین به خواندن اشعار کفرآمیزى چون: »لعبت هاشم بالملک فلا خبرٌ جاء و لا وحى نزل و...« مشغول شد حضرت زینب، علیهاالسلام، جسارت یزید را به سر مبارک امام حسین، علیه‌‌السلام، و همینطور در خواندن این اشعار کفرآمیز تحمل نکرد، درنتیجه در وسط مجلس بدون کوچکترین اعتنایى به تکبر و فخرفروشى یزید به‌‌پا خاسته خطبه‌‌اى را ایراد کردند و در ضمن آن پس از حمد خداوند به افشاء جنایات یزید و معرفى اهلبیت، علیهاالسلام، پرداختند. وجه مشترک هر سه خطبه مورد سفارش امام زمان، علیه‌‌السلام، افشاء جنایات ستمگران و دفاع از ولایت است.
 

دیدار یار غائب

ملاقات حضرت آیةاللّه‌العظمى مرعشى نجفى، قدس‌سرّه


در ایام تحصیل علوم دینى و فقه اهل بیت، علیهم‌‌السلام، در نجف اشرف، شوق زیادى جهت دیدار جمال مولایمان بقیة الله الأعظم، عجّل‌‌اللّه‌‌تعالى‌‌فرجه، داشتم با خود عهد کردم چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم، به این نیت که جمال آقا صاحب الامر، علیه‌‌السلام، را زیارت کنم و به این فوز بزرگ نایل شوم. تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم تصادفاً در این شب رفتنم از نجف به تأخیر افتاد و هوا ابرى و بارانى بود نزدیک شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت مخصوصاً از زیادى قطّاع الطریق و دزدها، ناگهان صداى پایى را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربى را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: اى سید! سلام علیکم.
ترس و وحشت بکلى از وجودم رفت و اطمینان و سکون نفس پیدا کردم و تعجب آور بود که چگونه این شخص در تاریکى شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن مى‌‌گفتیم و مى‌‌رفتیم از من سؤال کرد:
کجا قصد دارى؟
گفتم: مسجد سهله.
فرمود: به چه جهت؟
گفتم: به قصد تشرف و زیارت ولىّ عصر، علیه‌‌السلام.
مقدارى که رفتیم به مسجد زید بن صوحان که مسجد کوچکى است نزدیک مسجد سهله رسیدیم داخل مسجد شده و نماز خواندیم و بعد از دعایى که سید خواند که، مثل آن بود که دیوار و سنگ‌‌ها با او آن دعا را مى‌‌خواندند؛ احساس انقلابى عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم.
بعد از دعا سیّد فرمود: سیّد تو گرسنه‌‌اى، چه خوب است شام بخورى. پس سفره‌‌اى را که زیر عبا داشت بیرون آورد و درآن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل اینکه تازه از باغ چیده و آن وقت چلّه زمستان و سرماى زننده‌‌اى بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده؟ طبق دستور آقا شام خوردم.
سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم.
داخل مسجد شدیم آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه مى‌‌کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا اقتدا کردم و متوجه نبودم که این آقا کیست؟
بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود:
اى سید آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه مى‌‌روى یا در همین جا مى‌‌مانى؟
گفتم: مى‌‌مانم و سپس در وسط مسجد در مقام امام صادق، علیه‌‌السلام، نشستیم.
به سید گفتم: آیا چاى یا قهوه یا دخانیات میل دارى آماده کنم؟
در جواب کلام جامعى را فرمود: این امور از فضول زندگى است و ما از این فضولات دوریم.
این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوى که هرگاه یادم مى‌‌آید ارکان وجودم مى‌‌لرزد به هر حال مجلس نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت مطالبى ردّ و بدل شد که به بعضى از آنها اشاره مى‌‌کنم؟
1. در رابطه با استخاره سخن به میان آمد. سید عرب فرمود:
اى سید با تسبیح به چه نحو استخاره مى‌‌کنى؟
گفتم: سه مرتبه صلوات مى‌‌فرستم و سه مرتبه مى‌‌گویم: »استخیر اللّه برحمته خیرة فى عافیة« پس قبضه‌‌اى از تسبیح را گرفته مى‌‌شمارم، اگر دو تا بماند بد است و اگر یکى ماند خوب است.
فرمود: براى این استخاره، باقى مانده‌‌اى است که به شما نرسیده و آن این است که هرگاه یکى باقى ماند فوراً حکم به خوبى استخاره نکنید بلکه توقف کنید و دوباره بر ترک عمل استخاره کنید اگر زوج آمد کشف مى‌‌شود استخاره اول خوب است اما اگر یکى آمد کشف مى‌‌شود که استخاره اول میانه است.
به حسب قواعد علمیه مى‌‌بایست دلیل بخواهیم و آقا جواب دهد به جاى دقیق و باریکى رسیدیم پس به مجرد این قول تسلیم و منقاد شدم و در عین حال متوجه نیستم که این آقا کیست.
2. از جمله مطالب در این جلسه تأکید سید عرب بر تلاوت و قرائت این سوره‌‌ها بعد از نمازهاى واجب بود. بعد از نماز صبح سوره »یاسین« و بعد از نماز ظهر سوره »عمّ« بعد از نماز عصر سوره »نوح« و بعد از مغرب سوره »واقعه« و بعد از نماز عشاء سوره »ملک«.
3. دیگر اینکه تأکید فرمودند: بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشا که در رکعت اول بعد از حمد هر سوره‌‌اى خواستى مى‌‌خوانى و در رکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را مى‌‌خوانى و فرمود: کفایت مى‌‌کند این از خواندن سوره‌‌واقعه بعد از نماز مغرب، چنانکه گذشت.
4. تأکید فرمود که: بعد از نمازهاى پنجگانه این دعا را بخوان:
أللّهمّ سرّحنى عن الهموم و الغموم و وحشة الصّدر و وسوسة الشّیطان برحمتک یا ارحم الرّاحمین.
5. و دیگر تأکید بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع در نمازهاى یومیه خصوصاً رکعت آخر:
أللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد و ترحّم على عجزنا و اغثنا بحقّهم.
6. در تعریف و تمجید از شرایع‌‌الاسلام مرحوم محقق حلّى فرمود:
تمام آن مطابق با واقع است مگر کمى از مسایل آن.
7. تأکید بر خواندن قرآن و هدیه کردن ثواب آن، براى شیعیانى که وارثى ندارند یا دارند و لکن یاد از آنها نمى‌‌کنند.
8. »تحت الحنک« را از زیر حنک دور دادن و سر آن را در عمامه قرار دادن چنانکه علماى عرب به همین نحو عمل مى‌‌کنند و فرمود: در شرع اینچنین رسیده است.
9. تأکید بر زیارت سیّد الشهدا، علیه‌‌السلام.
10. دعا در حق من و فرمود: قرار دهد خدا تو را از خدمتگزاران شرع.
11. پرسیدم: نمى‌‌دانم آیا عاقبت کارم خیر است و آیا من نزد صاحب شرع مقدس رو سفیدم؟
فرمود: عاقبت تو خیر و سعیت مشکور و روسفیدى.
گفتم: نمى‌‌دانم آیا پدر و مادر و اساتید و ذوى الحقوق از من راضى هستند یا نه؟
فرمود: تمام آنها از تو راضى‌‌اند و درباره‌‌ات دعا مى‌‌کنند.
12. استدعاى دعا کردم براى خودم که موفق باشم براى تألیف و تصنیف.
دعا فرمودند.
در اینجا مطلب دیگرى است که مجال تفصیل و بیان آن نیست پس خواستم از مسجد بیرون روم به خاطر حاجتى، آمدم نزد حوض که در وسط راه قبل از خارج شدن از مسجد قرار دارد به ذهنم رسید چه شبى بود و این سید عرب کیست که اینهمه با فضیلت است؟ شاید همان مقصود و معشوقم باشد تا به ذهنم این معنى خطور کرد، مضطرب برگشتم و آن آقا را ندیدم و کسى هم در مسجد نبود. یقین پیدا کردم که آقا را زیارت کردم و غافل بودم، مشغول گریه شدم و همچون دیوانه اطراف مسجد گریه مى‌‌کردم تا صبح شد، چون عاشقى که بعد از وصال مبتلا به هجران شود.
این بود اجمالى از تفصیل که هر وقت آن شب یادم مى‌‌آید بهت زده مى‌‌شوم.

رسالت‌ فردی‌ و شخصی‌ انسان‌ منتظر

علی‌ اوسط‌ خانجانی‌


اشاره‌:
از جمله‌ موضوعاتی‌ که‌ در دستگاه‌ اندیشة‌ شیعی‌ جایگاه‌ مهم‌ و تعیین‌ کننده‌ای‌ دارد، انتظار دولت‌ آرمانی‌ و حکومت‌ عادلانه‌ سلیمان‌ اقلیم‌ وجود و قطب‌ و قلب‌ عالم‌ امکان‌، ذخیرة‌ خدا و خاتم‌ الاوصیاء امام‌ مهدی‌ (ع‌) است‌ .
این‌ مسئله‌ دلواپسی‌ مقدس‌ هر شیعة‌ بصیر و آرمانگرا و رمز پویایی‌ و پایائی‌ مکتب‌ «تشیع‌» و پشتوانه‌ کارآمدی‌ دین‌ به‌ طور اعم‌ و «اسلام‌» عزیز به‌ طور اخصّ در ادارة‌ زندگی‌ انسان‌ است‌ .
هدف‌ این‌ مقاله‌ تبیین‌ رسالت‌ و مسؤولیت‌ انسان‌ منتظر در دوران‌ غیبت‌ امام‌ (ع‌) و بیان‌ ابعاد مختلف‌ آمادگی‌ در این‌ دوران‌ است‌.

جوهره‌ انتظار را آمادگی‌ تشکیل‌ می‌دهد و دوران‌ غیبت‌ امام‌ فرصتی‌ است‌ تا دینداران‌ با احساس‌ هر چه‌ بیشتر تکلیف‌ در صیانت‌ از باورهای‌ دینی‌ ظرفیت‌های‌ شناختی‌ و قابلیت‌های‌ عملی‌ را بارور و شکوفا نمایند و همان‌ گونه‌ که‌ جبهه‌ ظلم‌ و جور زمینه‌های‌ سلبی‌ ظهور را فراهم‌ می‌کند، آنان‌ نیز با کسب‌ صلاحیت‌های‌ لازم‌ فردی‌ و اجتماعی‌ و عینیت‌ بخشیدن‌ به‌ تربیت‌های‌ دینی‌ زمینه‌های‌ ایجابی‌ «ظهور» را تدارک‌ نمایند و به‌ عنوان‌ منتظران‌ صالح‌ و بصیر به‌ انتظار دولت‌ کریمه‌ مصلح‌ کل‌ بنشینند.
آری‌ عصر غیبت‌، عصر آمادگی‌ و انتظار شعار پایداری‌ و درفش‌ بیداری‌ است‌ .
جامعه‌ منتظر چونان‌ کلاسی‌ است‌ که‌ آموزگارش‌ به‌ طور موقت‌ کلاس‌ را ترک‌ نموده‌ است‌ در این‌ زمان‌ دانش‌آموزان‌ باید با خود تعلیمی‌ و خودتمرینی‌ بر اساس‌ آموزه‌های‌ استاد خلاء وجود او را جبران‌ نمایند و قابلیت‌ خود را برای‌ دریافت‌ درس‌ها و آموزه‌های‌ جدید پس‌ از بازگشت‌ آموزگار بروز دهند.
دوران‌ غیبت‌ دوران‌ تحرک‌ و پویایی‌ و انتظار منشور سترگ‌ و تابناک‌ حرکت‌ و درس‌ مبارزه‌ است‌. دوران‌ غیبت‌ دوران‌ ابتلاء دینداران‌ و انتظار مهمترین‌ پرسش‌ از ایمان‌ مؤمنان‌ و گواهی‌ نامه‌ رستگاری‌ صالحان‌ و سرافرازی‌ آنان‌ است‌ .
و این‌ اعتقاد عمیق‌ و ژرف‌ همه‌ زندگی‌ انسان‌ متعهد و بصیر را در بر می‌گیرد و در فکر و ذکر و عملش‌ در عواطف‌ و احساساتش‌ تجلی‌ دارد تا آنجا که‌ این‌ آمادگی‌ نهادینه‌ در ذات‌ مؤمنان‌ در قالب‌ قیام‌ یعنی‌ برخاستن‌ از جا به‌ هنگام‌ شنیدن‌ یا ادا نمودن‌ نام‌ قائم‌ آل‌ محمد (ع‌) به‌ عنوان‌ یک‌ عمل‌ نمادین‌ که‌ بیانگر آمادگی‌ است‌ در می‌آید.
مفسر ژرف‌ اندیش‌ قرآن‌ آیت‌ الله‌ سید محمود طالقانی‌ در این‌ باره‌ می‌گوید:
این‌ دستور قیام‌، شاید برای‌ احترام‌ نباشد واّلا باید برای‌ خدا و رسول‌ و اولیای‌ مکرم‌ دیگر هم‌ به‌ احترام‌ قیام‌ کرد؛ بلکه‌ دستور آمادگی‌ و فراهم‌ کردن‌ مقدمات‌ نهضت‌ جهانی‌ و در صف‌ ایستادن‌ برای‌ پشتیبانی‌ این‌ حقیقت‌ است‌.
استاد محمد رضا حکیمی‌ می‌نویسد:
هنگامی‌ که‌ به‌ ماهیت‌ دین‌ و تعلیم‌ها و تکلیف‌های‌ دینی‌ می‌اندیشیم‌ و وقتی‌ که‌ به‌ زندگی‌ و تکلیف‌ با شناخت‌های‌ درست‌ فکر می‌کنیم‌ به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ که‌ روزگار انتظار نه‌ تنها روزگار سستی‌ و رهایی‌ و بی‌تفاوتی‌ و تحمل‌ و ظلم‌ پذیری‌ نیست‌ بلکه‌ دوران‌ انتظار دوران‌ حساس‌ «حضور تکلیفی‌» است‌ هم‌ در ابعاد تکالیف‌ فردی‌ و هم‌ در ابعاد تکالیف‌ اجتماعی‌

ابعاد آمادگی‌

اکنون‌ که‌ دریافتیم‌ دوران‌ غیبت‌ امام‌ (ع‌) دوران‌ آمادگی‌ است‌ شایسته‌ است‌ ابعاد این‌ آمادگی‌ نیز شناخته‌ شود. به‌ نظر می‌رسد این‌ آمادگی‌ در سه‌ حوزه‌ زیر نمود می‌یابد:
1. حوزه‌ معرفت‌ (اندیشه‌)؛
2. حوزه‌ محبت‌ (عاطفه‌)؛
3. حوزه‌ مقاومت‌ (فیزیک‌) یا (جسم‌).
هر کدام‌ از سه‌ حوزه‌ یاد شده‌ اقتضائات‌ و مختصات‌ ویژه‌ خود را دارد.
اقتضای‌ آمادگی‌ در حوزه‌ معرفت‌: تلاش‌ و کوشش‌ در اسلام‌شناسی‌ است‌؛ یعنی‌ هر شیعه‌ منتظر باید بکوشد که‌ از اسلام‌ آگاهی‌های‌ تخصصی‌ کسب‌ نماید تا در مقام‌ دفاع‌، از پشتوانه‌ علمی‌ برخوردار باشد و خصم‌ را مجاب‌ نماید. در این‌ بخش‌ بیشترین‌ مسؤولیت‌ متوجه‌ عالمان‌ دین‌ است‌. بر آنان‌ است‌ که‌ دانش‌ و شناختشان‌ از دین‌ را به‌ روز نموده‌ با آگاهی‌ از مکاتب‌ فکری‌ به‌ ویژه‌ مکاتب‌ جدید در مقام‌ هدایت‌ عالمانه‌ جامعه‌ از یک‌ سوودر جایگاه‌ پاسخگویی‌ منطقی‌ و صحیح‌ به‌ شبهه‌ها وسؤالات‌ از سوی‌ دیگر، به‌ تکلیف‌ سترگشان‌ جامه‌ عمل‌ بپوشانند. شناخت‌ مفاهیم‌ دینی‌ در هر زمان‌ ضروری‌ است‌. ولی‌ در عصر غیبت‌ این‌ کار اهمیت‌ و حساسیت‌ بیشتری‌ دارد؛ زیرا به‌ تعبیر امام‌ الموحدین‌ علی‌(ع‌):
... ألا و لا یحمل‌ هذا العلم‌ إّلا أهل‌ البصر و الصبر و العلم‌ بمواضع‌ الحق‌.
انسان‌ منتظر صالحی‌ که‌ در قالب‌ دعا، رغبت‌ و آرزویش‌ را تشکیل‌ دولت‌ کریمه‌ حضرت‌ ولی‌ عصر (عج‌) می‌داند و از خدا می‌خواهد تا در آن‌ دولت‌ از مبلغان‌ ، مروجان‌ و علمداران‌ دین‌ باشد. لازم‌ است‌ در دوران‌ غیبت‌ به‌ تسبیح‌ فکری‌ و تجهیز اعتقادی‌ بپردازد.
اقتضای‌ آمادگی‌ در حوزه‌ محبت‌ پالایش‌ روح‌ و تصفیه‌ باطن‌ و تطهیر درون‌ و نیز انس‌ منطقی‌ با ادعیه‌ و اذکاری‌ است‌ که‌ از ناحیه‌ معصومان‌ (ع‌) رسیده‌ و رمز ارتباط‌ حبی‌ و باطنی‌ میان‌ شیعه‌ و امام‌ (ع‌) خود است‌.
در این‌ عرصه‌ انسان‌ منتظر با درک‌ این‌ نکته‌ که‌ «امام‌ (ع‌) اگر چه‌ ظاهر نیست‌ امّا حاضر است‌»، باید از یک‌ سو همواره‌ از خویشتن‌ مراقبت‌ کند واز گناه‌ دوری‌ نماید تا مشمول‌ ادعیه‌ زکیه‌ امامش‌ باشد واز سوی‌ دیگر باید به‌ فضای‌ قدسی‌ دعا و ذکر راه‌ یابد و از این‌ طریق‌ «انتظار» را که‌ به‌ طور طبیعی‌ سخت‌ و طاقت‌ گیر است‌، لطیف‌ و زیبا نماید. بر اوست‌ که‌ از رهگذر انس‌ با دعای‌ ندبه‌ و عهد و ادعیه‌ دیگر، توجه‌ خود را به‌ امام‌ معطوف‌ نماید و در قلمرو محبت‌ امام‌ قرار گیرد.
اقتضای‌ آمادگی‌ در حوزه‌ مقاومت‌ نیز چالاکی‌، شادابی‌ و نشاط‌ جسمی‌ است‌. انسان‌ منتظر یک‌ قیام‌ بزرگ‌ که‌ دامنه‌ نفوذ آن‌ همه‌ جهان‌ است‌ و به‌ طور قَطع‌ دنیای‌ استکبار را به‌ چالش‌ در بعد نظامی‌ و جنگ‌ می‌کشاند، چگونه‌ می‌تواند هیچگونه‌ آمادگی‌ فیزیکی‌ برای‌ حضور در این‌ درگیری‌ بزرگ‌ را نداشته‌ باشد؟
در اینجا آموزه‌ای‌ خورشیدگون‌ را از فروغ‌ هدایت‌ گستر امام‌ جعفربن‌محمد، صادق‌ آل‌ محمد(ع‌) نقل‌ می‌کنیم‌ تا تاییدی‌ متقن‌ بر این‌ مطلب‌ باشد. امام‌ (ع‌) دراین‌ آموزه‌ درخشان‌ منتظران‌ امام‌ مهدی‌ (عج‌) را فرا می‌خواند تا همواره‌ نیرومند و مسلح‌ باشند. آن‌ آموزه‌ چنین‌ است‌:
لیعدنّ أحدکم‌ لخروج‌ القائم‌ و لو سهما.
باید هر یک‌ از شما برای‌ نهضت‌ و انقلاب‌ قائم‌ ] آل‌ محمد(ع‌) [ اسلحه‌ تهیه‌ کنید، اگر چه‌ یک‌ نیزه‌ باشد.
آری‌! انسان‌ منتظر، انسانی‌ است‌ دیندار و دین‌ باور و شخصیتی‌ است‌ فرهیخته‌ که‌ به‌ طور مستمر به‌ تحکیم‌ پایه‌های‌ نظری‌ و فکری‌ اعتقادش‌ می‌پردازد و مدام‌ با نیایش‌ و دعا که‌ موسیقی‌ شورانگیز و عاطفه‌ ساز مبارزه‌ است‌؛ روحش‌ را تصفیه‌ و پالایش‌ می‌کند و با مراقبت‌ دائمی‌ از حوزه‌ فیزیکی‌ وجودش‌ خود را برای‌ مبارزه‌ در رکاب‌ موعود امم‌، امام‌ مهدی‌ (ع‌)، آماده‌ می‌سازد. و با اینچنین‌ آمادگی‌ است‌ که‌ انتظار تداوم‌ بعثت‌، تجلی‌ غدیر و تداعی‌ عاشورا خواهد شد.


پی‌ نوشت‌ها :
1. قیام‌ و انقلاب‌ مهدی‌ از دیدگاه‌ فلسفه‌ تاریخ‌ ، ص‌ 66.
2. مجله‌ مجموعه‌ حکمت‌ شماره‌ 1 و 2 سال‌ سوم‌ .
3. خورشید مغرب‌، ص‌ 353.
4. نهج‌ البلاغه‌، خطبه‌ 173، ترجمه‌: «این‌ پرچم‌ را جز افراد هوشمند، پایدار و آگاه‌ از مواضع‌ حق‌ به‌ دوش‌ نمی‌کشد.»
5. مجلسی‌، محمد باقر، بحارالانوار، ج‌ 52، ص‌ 366.