درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

سلاح امام زمان

آیا این سخن درست است که امام زمان (علیه السلام) با شمشیر قیام می کنند؟ چرا از سایر وسایل استفاده نمی کنند؟ با توجه به پیشرفتهای خارق العاده بشر در زمینه ی نظامی آیا شمشیر می تواند در مقابل این سلاح ها کارایی داشته باشد؟ 
از دقت در مجموعه روایات مربوط به معارف امام زمان ( ع) به وضوح معلوم است  که قیام، مسلحانه خواهد بود. زید بن شحّام می گوید: امام زین العابدین (ع) می فرمودند:
« در قائم ما چند سنت از سنن پیامبران وجود دارد... سنتی که از پیامبر اکرم( ص) دارن اینکه وی نیز همانند رسول اکرم (ص) با شمشیر قیام خواهد کرد»
عدم توجه به سایر قسمتهای این دسته از روایات سبب شده است که دوستان نا آگاه تصویری مخدوش و نا مناسب از مسأله ی ظهور امام در ذهن داشته باشند.

 اگر در برخی از موارد سخن از شمشیر و مبارزه و جهاد به میان آمده است این به شرایط ویژه ای اختصاص دارد که شیوه های دیگر موثر و نتیجه بخش نیستند.بر این اساس امام زمان (ع) نیز همانند پیامبر اکرم (ص) و امیر مومنان علی (ع) نخست مخالفان را از طریق منطق و موعظه به پذیرش حقیقت دعوت می کنند و بر شبهات و سوالات و دغدغه های فکری و اعتقادی آنان مناسب ترین پاسخ را  ارائه می دهند و حجت را بر همگان تمام می سازند در نتیجه اغلب افراد حقیقت خواه و غیر مغرض نیز به راه راست هدایت می شوند. با این همه تعدادی هم به جهت پیروی از هواهای نفسانی چون این دعوت را متعارض با منافع  غیر مشروع خود می بینند با آنها به مخالفت برمی خیزندو از هیچ گونه ظلم و ستم و سرکشی فرو گذار نمی کنند. در چنین شرایطی که منطق و استدلال و ارشاد نتیجه ای نمی دهد  حضرت بالاجبار دست به شمشیر می برند و از آن طریق جلو تعدی و سرکشی ظلم پیشگی ظلم پیشه گان را می گیرند و محرومان و مستضعفان را به حقشان می رسانند.
در پاسخ به این سوال که شمشیر چگونه در مقابل ابزارهای پیشرفته نظامی مدرن می تواند کارایی داشته باشد احتمالاتی مطرح است:
1-     شاید خروج با شمشیر کنایه از جهاد باشد؛ یعنی امام زمان برای رسیدن به اهداف خود از قدرت و نیروی نطامی استفاده خواهند کرد.  بنا بر این دیدگاه مقصود از قیام شمشیر این نیست که سلاح جنگی امام زمان منحصر به شمشیر باشد و از به کار گیری دیگر ادوات جنگی خودداری خواهد نمود. چه بسا حضرت از بهترین  شیوه های جنگی و از مدرن ترین آلات و ابزار های نظامی موجود جهت پیشبرد نهضت خود استفاده کنند.
2-     احتمال دیگر این است که یا به جهت رشد فکری بشر و ارتقا سطح فرهنگ و اندیشه انسانها و برطرف شدن عناد و جهالت و .. در آن عصر، انسان از تولید سلاح های خطرناک کشتار جمعی دست بر خواهد داشت. و تمام سلاح های خطرناک را نابود خواهد ساخت و در نتیجه برای از بین بردن نارسایی های موجود  نیازی به استفاده از سلاح های پیچیده نخواهد بود. لذا برای استقرار عدالت و صلح و امنیت شمشیر معمولی هم کفایت می کند.
یا اینکه قبل از ظهور حضرت در نتیجه ی وقوع جنگهای بزرگ تمام دستاوردهای علمی و صنعتی نابود خواهد شدو بشر به واسطه از دست دادن تمام امکانات پیشرفته که حاصل هزاران سال تلاش و تجربه ی فکری و علمی انسان بوده است، از یک زندگی ابتدایی .و بسیار ساده برخوردار خواهد بود که شمشیر یک سلاح پیشرفته محسوب خواهد شد و برای ایجاد یک جامعه ی واحد کفیت خواهد کرد..
ویا به خاطر یک سلسله علل معنوی و مادی دیگر که برای ما معلوم نیست و مسائل جنگی پیشرفته در زمان ظهور امام بدون استفاده خواهند ماند. اما شمشیر در چنین شرایطی از  چنان کارایی بالایی برخوردار می شود که در سرتاسر عالم صلح و امنیت به کمک آن قابل تحقق است.

سرباز نه؛ دوست کم است

شاید خیلی از ما دعا کنیم که در سپاه آخرین ذخیره ی الهی باشیم. دعا می کنیم که آخرین نفسهایمان را در میان بازوان کریمانه ی آن حضرت بکشیم و «مستشهدین بین یدیه» شویم. بسیاری از مادران ما، ما را به اسم «سرباز امام عصر (عجل الله تعالی فرجه)» به دنیا آورده اند و آرزوی ما نیز این بوده که همیشه پا در رکاب آن حضرت باشیم. امّا عزیزی می گفت: «امام زمان (عج)، در دوران غیبت، سرباز نمی خواهند، دوست می خواهند...» (1)

نه اینکه آرزوی یاری امام در جنگها، آرزوی کمی باشد؛ نه! امروز که در غیبتیم، اگر دوست نباشیم، فردای ظهور سرباز نخواهیم شد. سربازی، برای دوران ظهور است؛ در دوران غیبت، وظیفه ی ما دوستی است. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) چه زیبا فرموده اند: «دوست اگر در سه مورد دوستش را حمایت نکند دوست نیست: در شدت و گرفتارى او ، در غیبت وى و پس از مرگش.» (2)
imam zaman 101
یکی از مشکلات امام عصر (عج) چه در دوران غیبت و چه در هنگامه ی ظهور، «کمی یاران» آن حضرت است. نشان به آن نشان که از میان اینهمه انسان به ظاهر منتظر، امام و مولای ما منتظر 313 جوانمرد است. در دوران غیبت، هم عهد نشدن یاران مشکل است و در دوران ظهور، کمی یاران. هر چند دوستانی که سربازان دوران قیام می شوند، مردانی از جنس فولادند که ایمانشان، از قلب آنان کوهی ساخته است که هیچ طوفانی تکانشان نمی دهد.
 
غربت، یعنی بی یاوری
شاید شنیده اید که در کنار اسم همه ی امامان، ما صفت «غریب» می گذاریم. البته این کار بی حکمت نیست. غیر از آنکه غربت، به معنای «دور افتاده از وطن» است، به معنای کسی است که دوست و یاورش اندک است. از جهت هر دو معنا، مولای ما، حضرت مهدی (عج)، غریب است.

امیرالمؤمنین علی (ع)، در حدیثی اوضاع آخرین ذخیره ی الهی را اینگونه توصیف کرده اند: «صاحب این امر شرید (آواره) و طرید (رانده) و فرید (تک) و وحید (تنها) است.» (3)
البته خیلی از ما محبان و دوستداران امام، خود را دوست امام می دانیم در حالی که با گناه خود، دل ایشان را به درد می آوریم. مسئله اینجاست که ما، گاهی فکر می کنیم، دوستیم و شکایت مولایمان را اینگونه در می آوریم: «ای محمّد بن علی (کرخی)! نادانان شیعه و نابخردان آنها موجب آزار و اذیت ما خاندان وحی را فراهم می کنند و افرادی که دینشان برای آنها به اندازه ی یک بال مگس ارزش ندارد، باعث ناراحتی ما هستند.» (4)

و گاهی اینگونه: «آنچه که موجب جدایی ما و دوستانمان گردیده و آنان را از دیدار ما محروم نموده است، گناهان و خطاهای آنان نسبت به احکام الهی است. و خداوند تنها یاری کننده و کفایت کننده تمام کارها و امور ما و بهترین وکیل برای ماست.» (5)

ولی مولای ما، به جای رها کردن ما، راه را برایمان باز می کند. راه و چاه را نشان مان می دهد تا دوباره دستمان را به دستش برسانیم و از بهترین رفیق دنیا، غافل نباشیم.
ایشان در نامه ای که برای شیخ مفید نوشتند، فرمودند: «اگر شیعیان ما، که خداوند آنها را به طاعت و بندگی خویش موفّق بدارد، در وفای به عهد و پیمان الهی اتفاق و اتحاد می داشتند و آن را محترم می شمردند، سعادت دیدار ما برای ایشان به تأخیر نمی افتاد و زودتر از این به سعادت دیدار ما نایل می شدند در صورتی که بر اساس معرفت واقعی و راستگویی و صداقت آنها نسبت به ما بود.» (6)

شاید ما رفیق نیمه راه باشیم، امّا مولای ما، تا آخر دوستی ایستاده است؛ به شرط دوستی حقیقی!
 
کمی یاران در هنگام ظهور
حلقه ی اصلی یاران امام زمان (ع) در هنگام ظهور، 313 نفر از برگزیدگان عالم هستند و پس از آن، حدود 10 هزار نفر دیگر به ایشان می پیوندند. امّا نسبت این تعداد یار با کل جمعیت جهان که حدود 8 میلیارد نفر است، نشان میدهد که منتظران واقعی حضرت مهدی (عج) براستی کم تعدادند.

در روایتی کمی یاران حضرت به سرمه تشبیه شده است: «...در آن هنگام خداوند قائم آل محمد (علیهم السلام) را با گروهی برمی ‏انگیزد که در نظر مردم از سرمه نرم‏ ترند. وقتی خروج نمایند مردم به حال آن ‏ها گریه کنند، چون می‏ پندارند که ایشان به سرعت به دست دشمنان شان نابود خواهند شد، ولی خداوند، مشارق و مغارب زمین را برای آنان می‏ گشاید، بدانید که آن‏ ها مؤمنان حقیقی هستند. آگاه باشید! که بهترین جهادها در آخرالزمان خواهد بود.» (7)

البته این جماعت اندک، با ایمان بسیار و مولای شکست ناپذیر، پیروز نهایی میدانند و این قول خداوند کریم است که می فرماید: «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» (8) (چه بسا به اذن خداوند، جمعیت اندکی بر جمعیت بسیاری غلبه بیابند و خداوند همراه شکیبایان است)

ما تنهاییم و آقایمان نیز در زندان غربت و غیبت محبوس است. بی سبب نیست که دشمنان دوره مان کرده اند و آسایش را از مولایمان و همه چیز را از ما گرفته اند.

لابد به همین خاطر است که جمعه ها، بیشتر دلمان می گیرد و در قنوت نمازهایمان می خوانیم: «بارخدایا ما شکایت به درگاه تو مى ‏آوریم ...از انبوهى دشمنانمان، و کم بودن تعدادمان و اندکى یارانمان. ما از همه ی  این دردها به تو شکایت مى ‏آوریم و داد مى‏ خواهیم.» (9)
 
موعود خدا مرد خطر می خواهد
آری سفر عشق، جگر می خواهد
ای جمعیت میلیونی عصر ظهور!
او سیصد و سیزده نفر می خواهد...
 
پی نوشت:
1. سخنرانی اسماعیل شفیعی سروستانی در جمع موعودیان.
2. شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحکم و درر الکلم، ج ‏6، ص: 412؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5
3. کمال الدین / ترجمه پهلوان، ج‏1، ص: 564؛ با استفاده از همان نرم افزار.
4. طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص473، ط بیروت؛ به نقل از تحفه امام مهدی(ع)، محمد خادمی شیرازی، نشر موعود عصر(عج)
5. همان؛ به نقل از همان، ص 135
6. همان.
7. بحار الانوار: 217:52؛ به نقل از اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، ج 1، ذیل عبارت غربت امام.
8. بقره: 249
9. ترجمه من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص: 184 و 185؛ با استفاده از همان نرم افزار.

کم خردان شیعه با رفتار و گفتار ناشایست خود مایه آزار می شوند

'امام زمان (عج) می فرمایند: نادان ها و کم خردان شیعه و کسانی که به اندازه پر و بال پشه دین ندارند- با رفتار و گفتار ناشایست خود- ما را آزار می دهند'

ادامه مطلب ...

آیا 'وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ' را شیعیان به صلوات اضافه کرده اند؟

برخی می‏پرسند عبارت "وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ" که پس از صلوات بر محمد و آل محمد(ص) فرستاده می‏شود، آیا در احادیث معصومان(ع) وارد شده و مَنصوص است و یا از چیزهایی است که علاقه‏مندان و ارادتمندان به آقا امام زمان(ع)، خودشان، پس از صلوات، آن را اضافه کرده‏اند؟

در پاسخ به این پرسش، به حدیث زیر توجه کنید که امام صادق(ع) می‏فرمایند:

"مَنْ قالَ بَعدَ صَلوةِ الْفَجْرِ و بَعدَ صَلوةِ الظُّهرِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و اَلِ مُحَمَّد و عَجِّل فَرَجَهُمْ لَمْ یَمُتْ حَتّی یُدْرِکَ الْقَائِمَ مِن اَلِ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله و سلم؛ هر کس پس از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: "اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم"، از دنیا نمی‏رود مگر آن که قائم آل محمد(ص) را درک می‏کند.(1)

 

منبع:

1. سفینة البحار، حاج شیخ عباس قمّی، ج 2، ص49.


مدعیان مهدویت در سرزمین های عثمانی

درست مانند آن که در ادب فارسی در باره برخی از شاهان و امیران ایرانی، لفظ مسیح یا حتی مهدی به عنوان تمجید بکار رفته است. در بیشتر مناقب نامه های مربوط به سلطان سلیمان قانونی و نیز دردیوان های آن دوره، از وی با «مسیح»‌ و «مهدی» یاد شده است (Mehdilik Fenomeni ص 471 پاورقی 326). حتی از شخصی با نام سلیمان حلمی توناخان که همین اواخر درگذشته و مریدانش همچنان هستند، از او با تعبیر مهدی یاد می کنند

در طول حکومت عثمانی بر سرزمین های بسیار وسیع از سواحل دریای سیاه تا شمال افریقا و از آنجا یا یمن، عده فراوانی طی قرون مختلف مدعی مهدویت شدند.

رسول جعفریان در یادداشتی که در سایت خبرآنلاین منتشر شده می نویسد: باید یادآور شوم ماجرای سوء استفاده از مهدویت، با هر انگیزه‌ای، اعم از آن که مالی باشد یا سیاسی، چیزی نیست که صرفا به عالم تشیع برگردد، بلکه در دنیای تسنن هم، در بسیاری از نقاط، این مشکل وجود داشته است. حتی به عبارتی می‌توان گفت، مشکل آنها جدی‌تر بوده است، زیرا آنان غالبا ـ دقت کنید غالبا ـ به مهدی نوعی باور دارند، نه شخص معینی مانند فرزند امام عسکری (ع) چنان که شیعیان بر این باورند. بنابرین در هر جایی ممکن است کسی مدعی مهدویت شود.
بنده فهرستی از مدعیان مهدویت اعم از شیعه یا سنی را در کتاب «مهدیان دروغین» آورده‌ام، اما آنچه در این جا آمده، مطالب تازه‌ای است که از چند مأخذ مهم در باره مدعیان مهدویت در سرزمین‌های عثمانی به دست آورده‌ام.
مدعیان مهدویت در عثمانی هم فراوان بودند، گرچه اخبار آنها، با دقت ثبت و ضبط نشده است. در این دیار به دلیل نفوذ باورهای صوفیانه، مفهوم قطب اهمیت زیادی داشت. به همین دلیل، اغلب مفهوم «مهدی» در کنار «قطب»‌ وحتی تحت الشعاع آن قرار داشت. افزون بر اینها، به دلیل حضور گسترده مسیحیان و یهودیان در سرزمین‌های عثمانی ، باور بازگشت مسیح نیز جدی بود، به طوری که در منابع، گاهی از مدعیان مهدویت هم به عنوان کسانی که خود را مسیح می‌دانند یاد شده یا آن که واقعا این افراد خود را مسیح می‌دانستند. درست مانند آن که در ادب فارسی در باره برخی از شاهان و امیران ایرانی، لفظ مسیح یا حتی مهدی به عنوان تمجید بکار رفته است. در بیشتر مناقب نامه های مربوط به سلطان سلیمان قانونی و نیز دردیوان های آن دوره، از وی با «مسیح»‌ و «مهدی» یاد شده است (Mehdilik Fenomeni ص 471 پاورقی 326). حتی از شخصی با نام سلیمان حلمی توناخان که همین اواخر درگذشته و مریدانش همچنان هستند، از او با تعبیر مهدی یاد می کنند (همان ص 471 پاورقی 325).
در سال 1046 یکی از مدعیان مهدویت با نام شیخ احمد شورید و هزاران تن در اطراف وی گرد آمدند. شیخ احمد در منطقه سقریه در نزدیکی اسکی شهر مستقر بود و به محض آن که سلطان مراد دریافت که وی به اطراف دست اندازی کرده، «حدود هزار نفر از افراد و وزراء را با انتخاب چفته‌لی عثمان آغا به سرعسگری، به آن جا اعزام کرد». [منزل نامه بغداد تصحیح خلیل ساحللی اوغلو، چاپ شده به همراه روزنامه سفر سلطان مراد چهارم به ایروان و تبریز، ترجمه از ترکی نصرالله صالحی، تهران، طهوری، 1390)
هامر پورگشتال در باره وی نوشته است: در منزل ایلغین، قاضی شهر خبر داد که شخصی خود را مهدی می‌خواند و جمع کثیری را مرید خود ساخته است. اگر به زودی دفع نشود اسباب خرابی ولایت فراهم خواهد شد. از این رو، سه چهار هزار کس از قشون بر شیخ احمد و مریدانش تاخته و او را به همراه دوازده نفر از آنها به نزد سلطان مراد آوردند. سلطان به جهت بطلان عقاید باطله عوام که او را روئین تن پنداشته اسلحه را بر بدن او کارگر نمی دانستند، حکم کرد تا پوست او را به طور تسمه از تن او کندند و انگشتان او را یک یک ببریدند. آن شیاد اظهار جزع نکرده به جلاد می‌گفت: عجله مکن. در آن بین ها سلطان مراد از او پرسید: راست است که می‌گویند تو عیسی می‌باشی؟ او در جواب گفت: خدا به امداد من برسد، من امت محمد و منتظر رسیدن عیسی هستم. [تاریخ امپراتوری عثمانی، هامر، ترجمه میرزا علی زکی آبادی، ج 3، ص 2023 – 2022 و بنگرید: تاریخ عثمانی چارشلی حقی اوزون، ترجمه وهاب ولی، ج 3، ص 266)) اطلاعاتی در باره این شیخ که به شیخ سقریه هم شهره شده در تاریخ نعیما [ج 3، ص 336 ـ 335] آمده و از جمله گفته شده: اتراک بی ادارک دور شیخ جمع شده و به او نذورات می‌دادند.
افزون بر آنچه گذشت، فهرستی از کسانی که به صراحت مدعی مهدویت شده یا منابع در باره آنان ادعا کرده‌اند که مهدی هستند، در یکی از مآخذ جدید آمده است. Ali Coskun در کتاب Mehdilik fenomeni (استانبول 2004) فهرستی از بیش از هفتاد نفر از کسانی که مدعی قطبیت، مسیح یا مهدی بوده‌اند در کتاب خویش آورده است. تعدادی از آنان کسانی هستند که دقیقا به عنوان مهدی یا مرتبط با مهدی در منابع معرفی شده‌اند. این افراد عبارتند از:
یحیی بن یحیی در تونس در سال 1589 مدعی شد که من خلیفه مهدی هستم. (Mehdilik ص 390 پاورقی 134)
رهبر جنبشی به نام شاه گلدی [که خطاب به شاه اسماعیل است] گفت که من زمینه را برای مهدویت شاه ایران آماده می‌کنم. (Mehdilik ص 390)
چندین جنبش دیگر که آن هم بستگی با شاه اسماعیل داشت و میانه سالهای 1577 ـ 1590 پدید آمد، باورشان آن بود که شاه اسماعیل مهدی است. این جنبش ها میان ترکمن‌ها و علوی‌ها نفوذ زیادی داشتند. این جنبشها مربوط به دوره‌ای است که بحث جنگ با ایران مطرح بود. جالب است که ترکمنی در شهر دیاده اعلام کرد که من شاه اسماعیل و مهدی هستم. ((Mehdilik ص 390 – 391)
در سال 1006 هجری شخصی که نامش معلوم نشده، مدعی مهدویت شد. نویسنده تاریخ سلانق نوشته است:‌ در این سال بنام مهدی یک پیر دیوانه وش پیدا شد و سیاست گردید. ((Mehdilik ص 394)
نعیما در کتاب تاریخ خود می نویسد:‌ در سال 1008 یک مفسد در یمن به نام امام مهدی ظهور کرد. ((Mehdilik ص 395)
در سال 1685 شخصی به نام قراباش ولی علی علاءالدین الاطوال ادعای مسیح و مهدی بودن در آناتولی کرد. (Mehdilik ص 417)
در سال 1077 در یکی از شهرهای کردستان محمد پسر شیخ سید عبدالله دیاربکری با ادعای مهدویت با هزاران کرد شورش کرد که در منابع ترک از او با عنوان کرد مهدی یاد شده است. شورش وی همزمان با ساباتای سِوی (شورش در 1666ادعای مسیح بودن کرد) بود. لذا مردم او را مهدی و این کرد را دجال می گفتند. (Mehdilik ص 438)
در سال 1106 شخص عجیب و غریبی ظاهر شده خود را مهدی خواند و گفت: من مهدی هستم که ظهور کرده ام . (Mehdilik ص 443)
شخص دیگری هم که به عنوان منجم عرب شناخته می شد و فلج و مقیم ادرنه بود، در سال 1694 ادعای مهدویت کرد. (Mehdilik ص 444)
درویش محمد در سال 1930 مدعی شد که صاحب سرّ مهدی است. وی که به عنوان «بانی حادثه منمن» شناخته می شود، و در اژیه بود خود را قطب و قطب الاقطاب می‌دانست اما ظاهرا مدعی مهدی بودن نبود. (Mehdilik ص 468)
همان طور که در آغاز اشاره شد، در دوره عثمانی بسیاری از این مدعیان، خود را مسیح و قطب معرفی کرده از عناوینی مانند صاحب وقت و مسیح زمان استفاده می‌کردند. یکی از معروف‌ترین آنهاا نیازی مصری است که در سال 1115 این ادعا را مطرح کرد. وی نفوذ زیادی در آناتولی داشت وادعای مسیح بودن خود را عنوان کرد. (Mehdilik ص 402 ـ 417)