درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

مدعیان مهدویت در نهضت هاى سیاسى - اجتماعى

محمدحسن رجبى

به اعتقاد شیعیان و اغلب دانشمندان و علماى اهل سنت و نیز بر اساس واقعیت تاریخى، پس از رحلت پیامبر اسلام، صلّى اللَّه علیه وآله، و بویژه پس از شهادت مولاى متقیان امیر مؤمنان، علیه السلام، اسلام از مسیر اصلى و مستقیم خود خارج شد و تعصبات نژادى و اشرافیت ایرانى و رومى، دربار خلفاى مسلمان را فراگرفت و روز به روز جامعه اسلامى از شعائر اسلامى فاصله گرفت و عدالت اجتماعى رخت بربست و تفاخرات قومى و مذهبى به دنبال آن تبعیض هاى اجتماعى، سراسر جامعه اسلامى را فراگرفت.
رهایى از ظلم و جور حکام ستمگر بظاهر مسلمان و بازگشت به دوران بى آلایش و معنوى و مساوات اسلامى صدر اسلام، آرمان همه دردمندان مسلمان از عالم و عامى بود، اما واقعیت آن بود که پیامبر، صلّى اللَّه علیه وآله، رحلت کرده بود و جامعه اسلامى به دلیل سالها و قرنها دورى از زمان رسول اکرم، صلّى اللَّه علیه وآله، احیاى آن دوران محال مى نمود، ولى خاطره دوران کوتاه و طلایى صدر اسلام، آرمان اجتماعى همه مصلحان و رهبران نهضت هاى سیاسى - اجتماعى در جهان اسلام بوده است.
در این میان، شیعیان به دلیل اعتقاد به ظهور امام دوازدهم، حضرت مهدى، عجّل اللَّه تعالى فرجه، که از نسل پاک پیامبر و منجى دین و آیین اوست، این آرمان را نه یک رؤیا، بل واقعیت مى دانسته و دوران سیاه ظلم و شقاوت ستمگران را ناپایدار و زودگذر مى پنداشته و با امید به ظهور آن امام همام و پیروزى وى بر ظالمان، در انتظار گرفتن انتقام مظلومیت خود و همنوعان خویش، آرزوى »فرج« مى کردند و آلام خود را تسکین مى دادند.
انتظار در تاریخ شیعه و اسلام، صفور و جلوه هاى گوناگونى داشته که در این مقال به اجمال اشاره مى شود:

1- انتظار توأم با صبر
پس از حملات ویرانگرانه و وحشیانه کافران مغول به ایران، و حاکمیت یافتن آنان به جان و مال و ناموس مردم، شیعیان نشانه هاى ظهور را نزدیک مى دیدند. یاقوت حموى، مورخ معروف قرن هفتم مى نویسد که در سالهاى نخست حمله مغول، در شهر کاشان - از کانون هاى عمده تشیع در ایران - مردم شهر، هر روز هنگام سپیده دم، از دروازه خارج مى شدند و اسب زین کرده اى را با خود مى بردند تا حضرت مهدى، علیه السلام، در صورت ظهور بر آن اسب سوار شود.1
 در زمان فرمانروایى سربداران نیز نظیر همین عمل در شهر سبزوار - که یکى از مراکز تشیع شمرده مى شد - معمول بوده است و به طورى که میرخواند در روضةالصفا مى نویسد:
هر بامداد و شب، به انتظار صاحب الزمان، علیه السلام، اسب کشیدندى.
حسام الدین محمدبن حسام کوهستانى که روستایى شاعرپیشه بود و دیرتر از عصر یاد شده مى زیست و در حدود 875 ق. درگذشت، منظومه اى به نام خورشیدنامه، در مدح امیر مؤمنان و امام عصر، علیهماالسلام، تألیف کرده است.2
 2- ادعاى مهدویت
برخى از آگاهان با اطلاع از نارضایى عمومى جامعه و اعتقاد عموم شیعیان به ظهور امام زمان، علیه السلام، ادعاى مهدویت نمودند تا با بسیج عمومى و غلیان احساسات پیروان خود، بساط ظلم و ستم را برچینند. برخى نیز اعتقادات و احساسات پاک مردم را ابزارى براى کسب قدرت خود نمودند.
در سال 665 ق. قیام بزرگ مردم فارس، تحت رهبرى شیخ شرف الدین - که خود را مهدى خوانده بود - به وقوع پیوست که بشدّت سرکوب شد. در سال 845 ق. 3نیز قیام مشابهى در خوزستان ایجاد شد که در رأس آن سید محمد مشعشع که از شیعیان افراطى (غالى) بود، قرار داشت. وى خود را »مقدمه« ظهور امام غایب مى خواند و پیشگویى مى کرد که وى بزودى ظهور خواهد کرد و عدل و داد بر روى زمین برقرار خواهد شد. به گفته یکى از مورخان، حدود 10/000 نفر در زیر لواى او گرد آمدند و در محلى بین حویزه و شوشتر، علم عصیان برافراشتند و امیران و فئودالهاى محلى را از میان بردند. قیام آنان موجب نگرانى امراى فارس گردید. از اینرو لشکر فارس به قصد سرکوب وى آمد اما چون پیروان مشعشع، »فدایى« او بودند و مرگ را بر زندگى ترجیح مى دادند، مردانه پایدارى کردند و لشکر فارس شکست خورد.4
 گذشته از شیعیان امامیه (اثنى عشریه) و سرزمین ایران، نهضت هاى سیاسى - اجتماعى متعددى توسط شیعیان غیر امامیه و نیز اهل سنت، بر ضد دولتهاى وقت به وقوع پیوست که رهبران آنها، داعیه مهدویت داشته اند که غالباً از پایگاه اجتماعى نیرومند و حمایتهاى وسیع مردمى برخوردار شدند که باختصار به آنها اشاره مى شود:
1- عبداللَّه بن میمون (م. 251 ق.)، از اعراب خوزستان بود. وى به مقام »داعى« اسماعیلى نایل شد و از طرف امام مستور (امام زمان)، در خوزستان دعوت و تبلیغ مى کرد. او ناگزیر پنهان شد و نخست در بصره پناهگاهى جست و سپس به سلامیه (در سوریه) گریخت و در آنجا به تبلیغ پرداخت و مبلغانى به اطراف گسیل کرد. آنان به مردم مى گفتند که بزودى امام مستور (صاحب الزمان)، مهدى موعود، ظهور خواهد کرد.
2- در فاصله قرنهاى سوم و چهارم هجرى در سوریه (شامات)، داعیان اسماعیلى شایعاتى منتشر کردند که مهدى، علیه السلام، ظهور کرده و همان عبیداللَّه، امام اسماعیلى است که نامش تا آن اواخر مستور بوده است. مسلم است که عبیداللَّه خواست از قرمطیان در عراق و سوریه استفاده کرده، قدرت را در دست گیرد. وى در سال 287 ق. در رأس قیام سوریه قرار گرفت و پس از سرکوب قیامش همرزمان و همفکران خود را به دست سرنوشت
خاطره دوران کوتاه و طلایى صدر اسلام، آرمان اجتماعى همه مصلحان و رهبران نهضت هاى سیاسى - اجتماعى در جهان اسلام بوده است.
سپرد و در میان لعنت و نفرین ایشان به مصر گریخت (289 ق.) و از آنجا راهى مغرب (مراکش) شد.
مدتها بود که در مغرب، وقایع سیاسى بسیار مهمى جریان داشت. در سال 282 ق. از مرکز اسماعیلى سلامیه، مبلّغى جدّى و بلیغ به نام ابوعبداللَّه شیعى - که اصلاً از سرزمین یمن بود - بدانجا گسیل شده بود. وى نخست محتسب بصره بود و پس از آن به اسماعیلیه پیوسته بود. او در تونس از نارضایى بربرها از سیاست داخلى دودمان محلى اغالبه (297-184 ق.) استفاده کرد. بربران در 297 ق. قیام کردند و سلطنت اغالبه را سرنگون ساختند. ابوعبداللَّه در اوایل زمستان 298 ق. در شهر رقاده به سمت امامت و خلافت، اعلام، و امیرالمؤمنین و »مهدى« نامیده شد.
3- در فاصله قرن هاى سوم و چهارم هجرى، رهبران قیامهاى قرمطى یعنى حمدان قرمط و عبدان گویا، از طرف رئیس پنهانى فرقه که »صاحب الظهور« نامیده مى شده و محل اقامتش مجهول بوده، عمل مى کردند. پس از تأسیس دولت قرمطیان در بحرین (286 ق.) که مرکز آن شهر لحسا بوده، ابوسعید حسن الخبابى که گویا از طرف »صاحب الظهور« یا رئیس مخفى فرقه به آنجا گسیل شده بود، در رأس آن قرار گرفت. وى عملاً در حکومت خویش کمال استقلال را داشت.
4- محمد بن عبداللَّه تومرت، معروف به مهدى اهرعى، مکنّى به ابوعبیداللَّه، که اصل او از جبل السوس در انتهاى مغرب (مراکش) بود به سرزمینهاى شرقى سفر کرد و به عراق رفت و از ابوحامد محمد غزالى و دانشمندان دیگر دانش آموخت و به زهد و پرهیزگارى و تقوا شهرت یافت. سپس به مصر و شمال افریقا رفت و سرانجام در مغرب سکونت گزید و دولت بزرگى در اوایل قرن ششم تأسیس کرد که به دولت عبدالمؤمن شهرت یافت.5
 5- عباس فاطمى که در اواخر سده هفتم هجرى در مغرب ظهور کرد و خود را مهدى نامید و هواداران زیادى دور خود جمع کرد و کارش بالا گرفت و شهر مانس را تصرف کرد و بازار شهر را سوزاند و عاملان خود را به اطراف و اکناف فرستاد لکن پیش از آنکه دولتى تشکیل دهد کشته شد و دعوى او پایان یافت.6
 6- محمدمهدى سنوسى که در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادى / سیزدهم هجرى در مغرب ادعاى مهدویت کرد. اصل او از جبل سوس بود. پدرش شیخ محمد در ناحیه جغبوب (جربوب)، نزدیک واخه سیوا اقامت داشت و علاوه بر آنجا - که مقر اصلى او بود - نزدیک به 300 زاویه در بلاد مغرب دایر کرده بود که به نشر تعالیم او مى پرداختند. وى پیش از وفات خود اشاره کرده بود که مهدى منتظر بزودى ظهور خواهد کرد. و شاید پسرش باشد و ظهور او در آخر قرن سیزدهم خواهد بود. مهدى، مردى خردمند، مقتدر و سخت کوش بود و از کرامات مشهور او خیمه اى جادویى بود که در جنگها همراه مى برد و پیروانش معتقد بودند که آن خیمه، هیچگاه از ذخایر و آذوقه تهى نمى شود.
7- محمد احمد سودانى، معروف به مهدى سودانى (1848 - 1885 م. / 1264 - 1292 ق.) از مهمترین و معروفترین مدعیان مهدویت بود. وى از قبیله دناقله بود و در سودان به دنیا آمد. پدرش عبداللَّه نام داشت و به قایق سازى مشغول بود. محمد احمد به تعلیم علوم دینى پرداخت و در ضمن مراتب طریقت را نیز گذراند و با نرمخویى، تیزهوشى و سخنورى خود و از همه مهمتر زهد و تقواى خویش که زبانزد همگان بود، مردم را به خود جذب کرد. او به امر به معروف و نهى از منکر پرداخت و مردم را به رعایت موازین شرعى دعوت نمود و در سال 1881م./ 1297 ق. که زمینه دعوت خود را مهیا دید ادعاى مهدویت کرد و خود را همان مهدى منتظر، علیه السلام، نامید. آنچه موجب دعوى محمد احمد گردید به طور عمده به این شرح است:
الف) انتظار اکثر مسلمانان و از آن جمله مردم سودان براى ظهور
ب) اعتقاد شیوخ قبایل و فقهاى سودان بر اینکه مهدى، علیه السلام، از میان آنان ظهور خواهد کرد و این عقیده خود را به روایاتى از ائمه حدیث (اهل سنت) مستند مى کردند؛
ج) دریافت مالیات سنگین از مردم سودان که همراه با فشار، آزار و توهین به مالیات دهندگان بود. حتى از زنان و کودکان سودانى، مالیات گرفته مى شد. مردم سودان سالانه سه بار مالیات مى پرداختند. یک بار براى فرماندار، یک بار براى قاضى و یک بار براى مأموران مالیات، کشاورزان براى کشت گندم، استفاده از آب نیل و قایقرانى در نیل نیز مالیات مى دادند و خانه هاى کسانى که در پرداخت این مالیات ها تأخیر مى کردند سوزانده مى شد؛
د) خرید و فروش مردم سودان به عنوان »برده«، تجارت پردرآمدى براى تجار سودانى بود. صدها هزار نفر از جوانان سودانى به عنوان کارگر و خدمتگزار به قیمت نازلى خریدارى شده و با قیمت گزافى فروخته مى شدند و به کارهاى شاق و طاقت فرسا در سرزمینهاى دوردست مى پرداختند. مأموران دولتى از تجار برده، مالیات گزافى مى گرفتند و پس از آنکه تجارت برده منسوخ شد آنان همچنان از تجار مزبور، مالیات مطالبه مى کردند. وقتى دعوت محمد احمد سودانى گسترش یافت، تجار ناراضى سودانى دعوت او را لبیک گفته و در تقویت او کوشیدند.
مهدى سودانى چند بار با نیروهاى مصرى - انگلیسى جنگید و آنان را شکست داد و شهر خارطوم را به تصرف خود درآورد و دولت مستقلى تشکیل داد. مهدى سودانى با قدرت تمام به سازماندهى حکومت خود پرداخت و امور کشور را به سه بخش لشکرى، مالى و قضایى تقسیم کرد و فرماندهى لشکر را به خلیفه خود، عبداللَّه تعایشى سپرد. او از طریق اخذ زکوة، فطریه و عشریه کشور را اداره مى نمود و در اجراى شریعت سختگیر بود. او پیش از مرگ در 21 ژوئن 1885، عبداللَّه تعایشى را به جانشینى خود برگزید و از همگان خواست تا با او بیعت کنند.7
 8- و بالاخره در ایران نیز در سال 1262 ق. یکى از شاگردان سیدکاظم رشتى به نام سید على محمد شیرازى خود را نماینده (باب) امام زمان، علیه السلام، دانست و پس از اینکه گروهى به او گرویدند، دعوى مهدویت کرد. علما با ادعاى پوچ او مخالفت نمودند. و با فشار آنها در جلسه مناظره شرکت کرد اما از پاسخهاى اولیه درماند و پس از آنکه چوب مفصلى خورد توبه کرد و آزاد شد اما بار دیگر دعوتش را ادامه داد و سپس دستگیر و در قلعه چهریق زندانى گردید. پیروانش با حمایت سفراى روسیه و انگلستان در گوشه و کنار کشور شورش ضد دولتى به راه انداختند. اما این شورشها با هوشیارى و مقاومت مردم و همکارى قشون دولتى سرکوب گردید و باب نیز اعدام شد. بدین ترتیب دعوى باب که مى رفت تا کشور را به هرج و مرج و دودستگى و نهایتاً تجزیه بکشاند در نطفه خفه گردید.8
 

color="#CC0000"> پى نوشتها:
1. به نقل از: اى. پ. پطروشفسکى، نهضت سربداران خراسان، ترجمه کریم کشاورز، تهران، پیام، چاپ سوم، 1351، ص15 و 16.
2. همان، ص16.
3. همو، اسلام در ایران، ترجمه کریم کشاورز، تهران، پیام، چاپ چهارم، 1354، ص373.
4. همان، ص380 و 381 و نیز رجوع شود به کتاب مشعشیان، نوشته احمد کسروى.
5 و 6. جرجى زیدان، مشاهیرالشرق فى القرن التاسع عشر، جزء اول، ص63-61.
7. براى اطلاع بیشتر از شرح حال مهدى سودانى رجوع شود به منبع فوق، ص115-61، تاریخ سودان.
8. براى اطلاع از دعاوى باب، رجوع شود به فتنه باب، نوشته اعتضاء السلطنه که کمى پس از رفع آن فتنه نوشته است.

چون غرض آمد...

ابراهیم شفیعى سروستانى



چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوى دیده شد
شاید بتوان گفت که از آغاز عصر غیبت کبرا تاکنون، در هیچ زمانى نام و یاد امام عصر، عجّل اللَّه تعالى فرجه، مانند زمان ما در میان مردم جارى و سارى نبوده است. افزایش محافل و مراسم دعاى ندبه، دعاى عهد، زیارت آل یاسین؛ خیل روزافزون عاشقان و مشتاقانى که هر شب چهارشنبه و جمعه از سراسر کشور راهى مسجد مقدس جمکران مى شوند؛ کتاب ها، جزوات و دیگر آثارى که با سیرى رو به تزاید در موضوع مهدویت و انتظار منتشر مى شوند؛ افزایش انجمن ها و گروه هاى مطالعاتى، پژوهشى که با هدف شناخت بیشتر شخصیت امام عصر، علیه السلام، و بازشناسى موضوع انتظار در دانشگاه هاى کشور شکل مى گیرند؛ برگزارى همایش ها و اجلاس هاى متعدد با هدف تبیین ابعاد مختلف موضوع مهدویت و... همه نشان از توجه قلبى مردم به امام عصر، علیه السلام، و احساس روزافزون نیاز به حجت خدا در جامعه ما دارد، که این خود تحوّلى مبارک و رویدادى عظیم است، رویدادى که شاید بتوان آن را ظهور اصغر و مقدمه ظهور اکبر مهدى موعود، علیه السلام، به شمار آورد.
امّا از آنجا که به موازات رشد و بالندگى هر حرکت صحیح، جریان هاى انحرافى و حرکت هاى ناصحیح نیز توسعه مى یابند، باید بسیار مراقب بود و اجازه نداد که حرکت مقدس و برخاسته از ضمیر پاک و آگاه مردم مسلمان کشورمان با اقدامات نادرست و حساب نشده عده اى و یا خداى نخواسته اغراض و نیت هاى ناپاک عده اى دیگر آلوده شود.
یکى از مهمترین آسیبهایى که درحال حاضر حرکت مقدس مهدویت را در جامعه ما خدشه دار مى سازد، عوام زدگى و گرایش به اقدامات سطحى و بى مایه است. که این موضوع در قالب هاى مختلفى همچون سخنرانى ها، نشر کتب، جشن ها، مراسم و... ظهور و بروز پیدا مى کند.

1. سخنرانى ها، منابر و مجالس

به نظر مى رسد در سخنرانى ها و منابر و مجالسى که به نام مقدس امام عصر، علیه السلام، برگزار مى شود، باید چند نکته اساسى مورد توجه قرار گیرد:
1. گسترش فرهنگ انتظار؛
2. تقویت حالت انس و ارتباط معنوى مردم با امام عصر، علیه السلام؛
3. تبیین وظایف و تکالیف مردم در برابر حجت خدا؛
4. آشنا ساختن مردم با نشانه هاى ظهور و آماده ساختن آنها براى این پدیده مبارک؛
5. پاسخگویى به پرسش ها و شبهات روز در موضوع مهدویت؛
6. زدودن آثار جهل و خرافه از اعتقاد به مهدویت.
متأسفانه امروزه شاهدیم که برخى از سخنرانان و اهل منبر و خطابه به هیچ یک از موارد بالا توجه نکرده و صرفاً مردم را با نقل خواب و رویا و بیان حکایات ملاقات ها و تشرّفات، آن هم بدون توجه به میزان صحّت و استناد آنها، سرگرم مى کنند.
باید توجه داشت که این شیوه سخنرانى و تبلیغ نه تنها مردم را همواره در سطحى نازل از ایمان و آگاهى قرار مى دهد، بلکه اعتقاد و باور آنها را نیز بسیار شکننده و آسیب پذیر مى سازد؛ زیرا مردمى که تنها با بیان یک خواب و رؤیا جذب موضوع مهدویت مى شوند، با وقوع اندک خدشه اى در این نقل ها دچار تزلزل و سردرگمى مى شوند.
از سوى دیگر این قبیل سخنرانى ها و مجالس شنوندگان و مخاطبان جوان و نوجوان را از رسالت سنگینى که در برابر حجّت خدا، حضرت صاحب الامر، علیه السلام، دارند، غافل ساخته و به این اندیشه وامى دارد که تنها باید در پى به دست آوردن ادعیه، توسلات و ختوماتى براى تشرّف و ملاقات با آن حضرت بود و قطعاً این قبیل افراد اگر به آرزوى خود دست نیابند دچار دلزدگى و ناامیدى مى شوند.
خطر دیگرى که این نوع سخنرانى ها و مجالس دارد این است که اعتقاد به مهدویت را در نزد کسانى که هنوز به حقایق شیعه و عمق اندیشه مهدویت پى نبرده اند، به عنوان اعتقادى موهوم و آمیخته با خرافه جلوه مى دهد.

2. کتابها و نشریات

تولید و نشر کتاب هاى مذهبى این روزها بازار آشفته اى دارد؛ برخى از ناشران و نویسندگانى که بدون داشتن شناخت و بینش عمیق دینى و تجربه و آزمودگى لازم در تولید آثار فرهنگى، وارد عرصه چاپ و نشر کتاب شده اند، بیش و پیش از آنکه به تغذیه فکرى صحیح جوانان و نوجوانان و عمق بخشیدن به شناخت و بینش دینى آنها بیندیشند، مطالب سطحى و مطابق ذوق و سلیقه عوام مردم را دستمایه کار خود قرار داده اند و از این طریق تجارت فرهنگى خود را رونق مى بخشند.
متأسفانه نشر و پخش کتاب هاى مهدوى نیز از این آفت دور نبوده است. اقبال روزافزون مردم به موضوع مهدویت و عطش آنها براى انس و ارتباط بیشتر با امام عصر، علیه السلام، زمینه اى را فراهم ساخته که عده اى ناآگاه و یا سودجو با انتشار آثار بسیار سطحى، نازل و بعضاً بى پایه و اساس اعتقاد مردم را به بازى بگیرند و ارتباط با حضرت صاحب الامر، علیه السلام، و تشرّف به محضر ایشان را درحد ساده ترین موضوع کوچه بازارى تنزل دهند.
از این رو بر متولیان امور فرهنگى و اعتقادى جامعه اسلامى، بویژه حوزه علمیه قم لازم است که با حساسیت و نظارت بیشتر ضمن تقدیر از نویسندگان و ناشرین کتاب هاى شایسته مهدوى به نحو مقتضى جلوى نشر و پخش آثار بى مایه و بى محتوا را بگیرند.

3. جشن ها و مراسم

در چند سال گذشته جشن ها و مراسم نیمه شعبان توسعه بیشترى یافته و به یفمن ورود چند دستگاه دولتى در زمره برگزارکنندگان این جشن ها، بر شکوه و جلال ظاهرى آنها بسیار افزوده شده است؛ چراغانى، پخش نقل و شیرینى، آذین بندى خیابان ها و میادین، نورافشانى و... امّا در این میان چیزى که به فراموشى سپرده شده، فلسفه بزرگداشت روز نیمه شعبان است. تردیدى نیست که شادبودن و شاد کردن مردم در روزى که منجى عالم بشریت به دنیا آمده، امرى مطلوب و پسندیده است امّا اگر این موضوع باعث شود که مردم به طور کلى از اصل مسأله انتظار، ظهور و وظایفشان در برابر حجت خدا غافل شوند و خداى نخواسته نیمه شعبان بهانه اى شود براى برپایى کارناوال هاى شادى، کنسرت هاى موسیقى و حتى رقص و پایکوبى، دیگر نمى توان این مراسم را در جهت رضایت حضرت صاحب الامر، سلام اللَّه علیه، به شمار آورد.
مسئولان و سیاستگزاران فرهنگى کشور باید ضمن حفظ صبغه مردمى جشن هاى نیمه شعبان، به جاى صرف مخارج کلان براى امورى که هیچ تأثیرى در افزایش توجه مردم به امام عصر، علیه السلام، ندارد، همت خود را متوجه فعالیت هاى فرهنگى و تبلیغاتى ثمربخش کنند، فعالیت هایى که حداقل یک لحظه مردم را به تأمل در انتظار و فلسفه نیاز آنها به ظهور حضرت مهدى، علیه السلام، وادارد، نه اینکه آنها را در مقابل این پرسش قرار دهد که: آیا امام زمان، علیه السلام، به این ریخت و پاش ها راضى است؟ آیا در کشورى که فقر بیداد مى کند و بسیارى از مردم محتاج نان شب خود هستند، تدارک ریسه هاى چندهزار مترى، نصب هزاران پوستر و پلاکارد به اسم امام عدالت گستر معنا دارد؟ و آیا...؟
امیدواریم که نیمه شعبان امسال کمتر شاهد برنامه هاى پرزرق و برق و کم محتوا باشیم و این روز چونان گذشته یادآور نیاز ما به ظهور مردى باشد که اگر بیاید جهان پس از مولا على، علیه السلام، یک بار دیگر طعم عدالت را خواهد چشید. ان شاءاللَّه
 

مهدویت و فرقه های انحرافی -1

نویسنده : جعفر خوشنویس
تدوین : علی لاری
مدخل : اصالت مهدویت و ادعاهای باطل



مساله ی حضرت بقیته الله الاعظم ، مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه) ، یکی از بارزترسن و بدیهی ترین مسایل اسلامی و مورد تایید و اعتقاد همه ی مسلمانان به ویژه شیعیان است ،زیرا صدها آیات قرآنی و روایات نبئی این مساله ی با اهمیت را به طورکسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته اند و جزئیات آن را با بیاناتی دقیق و روشن ، ذکر کرده اند ، به طوری که ابهامی برای کسی باقی نگذاشته اند .
تمامی فرق اسلامی – تقریباٌ – این آیات و روایات و مفاد آن ها را به نحوی در کتب حدیثی و کلامی و تفسیری و احیاناف رجالی و تاریخی خود متعرض شده اند و درباره آن به شکل های مختلف سخن گفته اند ، تا جایی که می توان ادعا کرد که کم تر دانشمند و عالمی ، بلکه مسلمانی یافت می شود که به این موضوع مهم و خطیر نپرداخته اند ، یا این مطلب به گوش او نرسیده باشد .
شاهد روشن و قوی این مدعا ، صدها کتابی است که در طول تاریخ ، با استفاده ار این نام شریف و مقدس به وجود آمده است . اما این مساله ی مقدس و بدهی – بسان هر مساله دیگر دیگر دینی واسلامی حتی مانند الوهیت و ربوبیت و رسالت – که گاهی مورد سوء استفاده ی افراد یا گروههایی البته با انگیزه های شخصی یا سیاسی ، قرار گرفته و می گیرد و اهداف و اغراض خاصی از این عمل دنبال شده می شود.

مگر نه این که جهان همیشه شاهد این مطلب است که افرادی گستاخانه مدعی الوهیت یا ربوبیت شده و کوس خدایی زده اند و یا مدعی نبوت و رسالت شده و دعوی پیغمبری نموده اند ؟ !! بدیهی است که این سوء استفاده ها و این ادعاهای مفتضح و رسوا ، هرگز به اصل و اصالت این حقایق ضربه نمی زند و کسی نمی تواند با این بهانه که گه گاهی این نوع مطالب واقعی و ریشه دار در فطرت و عقل و موید به صدها بلکه هزاران دلیل ، مورد سوء استفاده قرار گرفته یا می گیرد ، آن ها را زیر سئوال ببرد و یا این که به نحوی در صحت اصل آن ها ، تشکیک کند .

از آنجا که مساله ی حضرت بقیه الله العظم ، مهدی (عجل الله تعالی فرجه) ، که در آیات و روایات فراوانی خصوصیات آن مطرح شده است ، نزد مسلمانان ، مساله ای مقدس و ظهور حضرتش همواره آرزوی آنان بوده است ، از این قاعده مستثنا نبوده و نیست . این مساله ی مهم از همان زمان ائمه ی اطهار (علیه السلام) و حتی با وجود خود امامان – که جزو مبشران و نوید دهندگان به آن بوده اند – به نحوی مورد سوء برداشت قرار گرفت و با برخورد ائمه (علیه السلام) ، مواجه شد .

این روند خطرناک و انحرافی در عصر غیبت صغری مخصوصا پس از آن ، به شکل هایی مانند ادعای دروغین (سفارت و نیابت خاصه ) حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) تجلی می نمود ، که مورد تکذیب حضرت (عجل الله تعالی فرجه) و هشدار آن وجود مقدس قرار می گرفت و مومنان تنها به سفرا و نواب واقعی توجه داده می شدند و البته این حرکت در زمان های بعد ، نه تنها در جوامع شیعی بلکه درجوامع سنی نیز ادامه پیدا کرد و از اعتقاد و علاقه ی مسلمانان به ایمن مطلب مقئس و حساس و سرنوشت ساز ، بی محابا وناجوانمردانه بهره برداری می شد !

با این حال ، خوشبختانه با هشدارهای قوی وبه موقع عالمان دین و صدور ده ها روایت که شمایل و نشانه های آن حضرت ، شرایط ظهور و نحوه کار آن ذخیره ی الهی را بیان می کرد ، ماهیت پلید آن حرکت های شوم و مغرضانه آشکار می شد و صاحبان آن مفتضح و رسوا می گشتند .

این ماجرا سر درازی دارد که از حوصله ی این مقاله ی مختصر بیرون است . لذا ما دراین جا تنها به بخشی از آ‎ن چه در دو قرن اخیر واقع شد و مسلمانان بخصوص شیعیان هنوز از تبعات و پیامدهای ناگوار آن رنج می برند ،‌ می پردازیم تا شاید گامی ، در جهت تنویر اذهان بشد.

آن چه فعلا در این مقله مطرح است، بررسی کوتاهی است درباره ی فرقه ای که متاسفانه ، زمینه ساز پیدایش فرقه ضاله ی بابیت و سپس بهائیت شد. لازم به ذکر است که این مقاله یک مرور اجمالی بیش نیست، و تفصیل کلام به شماره های بعد موکول می شود.



شیخیه ، ریشه بهائیت

اگر بخواهیم تصویری جامع و گویا از فرقه ی ضاله ی بهائیت داشته باشیم، لازم است ریشه پیدایش بهائیت را مورد بررسی و دقت قرار دهیم. در حقیقت ، بهائیت زائیده ی بابی گری است و بابی گری ازکشفیه ، و کشفیه هم فرزند ناخلف شیخی گری است . قهرا برای پی بردن به واقعیت بهائی گری باید ریشه ها و دامنه هایی را که در آن متولد شده و پرورش یافته است ،‌ بشناسیم. لذا قبل از ورود به بحث بهائیت، باید دو فرقه دیگر را مورد بررسی قرار بدهیم . ما در این جا اول فرقه ی شیخیه را مورد بحث قرار می دهیم.



الف – شیخیه


1 – شیخ احمد احسائی کیست؟

مؤسس فرقه شیخیه ، شیخ احمد احسائی است . شیخ احمد احسائی فرزند زین الدین بن ابراهیم بن صفر بن راغب بن رمضان در سال 1160 ﻫ در قریه ای به نام مطیرفی از قراء احساء یا (لهسا) متولد شد . وی از اعراب صحرانشین بود، ولی به خاطر اختلافی که بین جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پیدا شد، به منطقه ی احساء رفتند. اجداد شیخ احمد از سنی های متعصب بودند، ولی آمدن آن ها به منطقه احساء که شیعه نشین بود، باعث شد تحت تاثیر شیعه قرار گرفتند. با این حال، به دلیل سابقه ی تعصب و صحرانشینی ، به نظر می رسد تشیع آن ها از روی تحقیق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب هم رنگ شدن با محیط جدید بوده است.

2– اوصاف احسائی

برخی از مریدان وی اوصاف عجیب و غریبی را به او نسبت داده اند و از وی فقردی استثنایی و دارای الهامات و امدادهای غیبی، ساخته اند ، ولی بیشتر این اوصاف توسط پسرش به او الهام می شد. بیشتر اوصافی که به او نسبت داده شده ،‌از ناحیه ی پسرش بوده که کتابی هم در وصف او نوشته است. مثلا قبل از 5 سالگی ، یادگیری قرآن را تمام کرد. خود می گوید: " در ایام طفولیت ، جسمم با بچه ها در حال بازی بود ، ولی روحم در عالم دیگر بود. همیشه فکر می کردم و تدبیر می نمودم و بر همه مقدم بودم . در سنین کودکی، بر این عادت بودم که در خلوت هایم در باره ی اوضاع جهان و مردم می اندیشیدم که : کجایند ساکنین این عمارات که این بناها و کاخ ها را ساخته اند و وقتی متذکر احوال شان می شدم ،‌ می گریستم . در مجالس لهو که در آن زمان شایع بود، می رفتم، ولی از آن کناره گیری می کردم . اگر هم جسمم با آن ها بود، ولی روحم در ملاء اعلی بود" .

لازم به تذکر است که در منطقه ای که او سکونت داشت، موسیقی و غنا و امثال این ها خیلی رواج داشت تا آن جا که دستگاه موسیقی را بر درب خانه های شان آویزان می کردند. درباره حافظه و هوشمندی خویش نیز می گوید: "دو ساله که بودم، سیلی آمد و همه چیز را برد جز یک مسجد و خانه ی عمه ام ؛ حبابه." که این سخن، حافظه ی قوی او را می رساند.

گویند زمانی بر مقتولی گذر کرد ، با عبارت فصیح به او خطاب نمود: " این ملکک، این شجاعتک، این قوتک؟ ملک و شجاعتت چه شد، نیرو و توانت کو؟ " و بعد بر دگرگونی زمان ، می گریست. این فضایل مربوط به دوران طفولیت او است که مقدمه ای است برای ادعاهایی دیگر . به هر حال ، اوصافی برای او ذکر نموده اند که لازمه اش ، قداست و نبوغی خارق العاده است که در اصلاب وی بی سابقه بوده و هدف از این کار، چیزی جز اغواء و فریفتن مردم نبود.

نکته ی قابل توجه این است که: چنین اوصافی بعد از آن که وی، رئیس این گروه گردید، توسط پسرش، بیان می شد تا مریدانش از او پیروی کنند.



3 – علماء و احسائی

از علمای معاصر و غیر معاصر او ، به خاطر عقاید باطله ، چیزی جز تکلفیر و تفسیق و نکوهش و ذم او نقل نشده است که به اسامی بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1 – سید محمد مجاهد؛ نویسنده ی مناهل(متوفی 1242 ه).

2 – سید مهدی طباطبائی ؛ فرزند نویسنده ی کتاب ریاض ( متوفی 1260 ه ).

3 – شیخ محمد حسین؛ نویسنده فصول (متوفی 1261 ه ).

4 – سید ابراهیم قزوینی؛ مؤلف ضوابط (متوفی 1262 ه ).

5 – شهید سوم شیخ محمد تقی قزوینی (متوفی 1264 ه).

6 – شیخ شریف العلماء(متوفی 1265 ه ).

7 – شیخ محمد حسن مؤلف جواهر (متوفی 1266 ه ).

8 – ملا آقا دربندی ؛ مؤلف کتاب خزائن الاصول و خزائن الاحکام (متوفی 1285 ه ).

9 – میرزا محمد باقر خوانساری ؛ نویسنده روضات الجنات (متوفی 1313 ه).



4 – تحصیلات شیخ

شیخ بعضی علوم و بعضی از معارف را تحصیل نمود بی آن که برای او شفای قلبی حاصل شود و توشه ای معنوی برگیرد . خود می گوید: " در 25 سالگی در خواب دیدم که کتابی در مقابل من باز شد و این قول خداوند : "الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی" 2 را چنین تفسیر می کرد: الذی خلق؛ یعنی اصل شی را که هیولا باشد ، خلق کرد. فسوی؛ یعنی صورت نوعیه ی آن قدر؛ اسباب آن . فهدی؛ یعنی از این نوع به خیر و شر هدایت کرد . بر اثر این خواب، انقلابی عجیب در من ایجاد شد که مرا از ادامه ی تحصیل علوم که ظاهری و غیر واقعی است، باز داشت" .

بنابر این ادعا، این مطلب برایش از این علوم و معارف که آن ها را صرفا ظاهری می داند، بهتر است! زیرا گویی منادی غیبی ، او را مورد خطاب قرار داده است، چیزی شبیه به وحی یا اشراق و الهام .

در ادامه می گوید: (( پس از عزلتی چند، و در نفس خود، امور دیگری را احساس کردم)) .

مریدان او ادعا کرده اند که شیخ ، علمش را از عالم اعلی گرفته است . بر خلاف دیگر ان که با همه ی سعی و کوشش وافر خود از آن عاجز هستند، برای او در علوم مختلف، 300 تالیف ذکر کرده اند و تنها یک هزارم فضایل او مطرح شده است . در هر فن و علمی از تمام متخصصان بالاتر است.

گفته شده ایشان سفر های زیادی به بلاد مختلف داشته ، خصوصا بلاد و شهرهایی که دارای حوزه علمیه بوده و علمای بزرگ در آن زندگی می کردند. شرکت در درس آن علما باعث شد که علوم زیادی فرا گرفته و از او یک عالم بزرگ و شخصیتی مقدس و متفی بسازد . منتها این ادعا را اموری تکذیب و از اهمیت آن می کاهد که اینک آن ها را بر می شماریم:

1 - بنابر آن چه که از ایشان نقل شده است یا به او نسبت داده اند ، او نه برای آموختن ، بلکه صرفا برای آزمایش علما در دروس شرکت می کرد.

2 – بنابر تصریح خود یا نقلی که از او شده است ، با دیدن آن خواب، حقایق علوم را دریافت و به او الهام گشت .

3 – ادعای این که علم او لدنی بود.

گویند: بعضی از علوم مانند فلسفه و تصوف و بعضی علوم غریبه را در سفرهایش آموخت و به دلیل همین علوم یا به خاطر اعتماد بر بعضی از روایات که معنای آن را نفهمیده بود، دچار چنین سرانجامی شد.

شیخ احمد احسائی در اوایل امر به تقوی ، زهد و ورع توصیف شده است و لذا بعضی او را مدح کرده اند. لیک با بیان اعتقادات غلو آمیز و ادعاهایش، انحراف او مشخص گشت. بدین سبب، علما به تکفیر او حکم دادند.


5– شیخ احمد احسائی و تشیع

شیخ احمد احسائی دارای مسلکی اخباری بود. او به اموری غریب معتقد بود که با اعتقادات شیعه ی امامیه که در طول قرون متمادی در کتب کلامیه و اعتقادیه ی خود به صورت مختصر و مطول بیان کرده اند ، فاصله ی زیادی دارد . مواردی از اعتقادات شیخ را بر می شماریم:

1 – ائمه را به عنوان علل اربع برای عالم ذکر کرده است . ( علل فاعلی ، مادی ، صوری ، غایی). این غلوی است که عقل و شرع مقدس از آن ابا دارد.

2 – اصول دین 4 تا است: معرفت الله ، معرفت انبیا، ، معرف ائمه ، معرفت رکن رابع، که شیوخ و بزرگان شیخیه هستند.

3 – قرآن ، کلام نبی (صلی الله علیه و اله) است. شیخ با این کلام ، منکر وحی بودن قرآن است .

4 – اتحاد حق با خلق؛ یعنی الله تعالی با انبیاء، شیء واحدی هستند.

5 – تفسیر معاد به معنای غیر متعارف و بیگانه از آن چه علمای کلام می گویند.

6 – تفسیر امام به شیء غریب که همراه با غلو، شرک و خرافه است که قرآن و شرع مقدس، مخالف چنین امری است.

7 – اعتقاد به رکن رابع که از مختصات این فرقه است.

دلیل اعتقاد به رکن رابع:

برای هر سلطانی ، 4 وزیر است و اگر این چهار وزیر نباشند، ملک و سلطنت از بین می رود و کم و زیاد کردن آن ها هم جایز نیست:

1 – وزیر عدل ؛

2 – وزیر انفاق؛

3 – وزیر جنگ؛

4 – وزیر دارائی و مالیات.

چون خداوند و نبی و امام از جنس بشر نیستند ، لازم است بین آن ها و خلق شیوخ آن ها واسطه و موضوع تجلی حق باشند . این ها این اصل را در مقابل سفارش ائمه ی معصومین(علیه السلام) در رجوع به فقهاء که قدرت استنباط احکام را از کتاب ، سنت، عقل و اجماع دارند و حجت بر عوام هستند ، قرار داده اند .

8 - اعتقاد عجیب و غریب شیخ در مورد امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) ، استهزای آن حضرت است که شبیه به کلام منکرین است و گفته است امام غایب در پشت پرده غیبت چه فایده ای دارد؟ وی گفته است: ان الامام الحجه خاف و فر الی العالم حور قلیائی ؛ امام عصر به خاطر ترس به عالم حور قلیایی گریخت.

9 – اعتقاد به حقانیت فرقه ی شیخیه و عقاید آن و تصریح به بطلان جمیع فرق شیعه حتی امامیه.

10 – نفی عدل که نزد شیعه از اصول دین است .

شیخ احمد احسائی در یکی از کتاب هایش به خلفا حمله کرد. به همین دلیل، حکومت عثمانی که در آن وقت بر عراق، سیطره داشت ، به کربلا حمله کرد، عده ای از اهالی آن جا را کشت ، خانه ها را آتش زد و ویران کرد .در این میان ، خانه ای جز خانه ی سید کاظم رشتی شاگرد شیخ احمد احسائی سالم نماند. شیخ که مسبب این فتنه بود، خود در امان ماند. مدتی بعد به حجاز رفت و در آن جا مورد احترام قرار گرفت. این در حالی بود که حکام آن دیار ، سنی بود و زیر نظر حکومت عثمانی قرار داشتند.

به هر حال شیخ در 57 سالگی به سال 1241 ﻫ از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد.

شاگردان شیخ، مروجان عقاید او و مورد عنایت ناصرالدین شاه بودند،(او به دنبال معارضه و مقابله با قدرت علمای شیعه بود) و کارهای آنان به اختلاف بین صفوف شیعیان انجامید، خصوصا در آن زمان که شیعیان عراق تحت حکومت متعصب سنی عثمانی بوده و به اتحاد، نیاز شدید داشتند. سعی همیشگی استعمار بر این بود که مراجع را که ملجاء و پناه شیعیان بودند از میان بردارد.

سید کاظم رشتی که در کلاس درس او شرکت و عقاید او را ترویج می داد بعدها فرقه کشفیه را تاسیس کرد.

بعد از مرگ شیخ، فرقه ی او به شعب مختلف تقسیم شد . مانند: کرامیه ، حقاقیه ، حجت الاسلامیه و باقریه که هر یک از این ها افکار مخصوص به خود را داشتند.



ب – کشفیه


1 – سید کاظم رشتی کیست؟
سید کاظم رشتی فرزند سید قاسم رشتی گیلانی حائری ، ایرانی الاصل بود و در سال 1212 ﻫ متولد شد.

بعضی گفته اند نسبش از سادات حسینی بوده ، ولی بعضی گفته اند که اصلا سید نبوده ، بلکه این یک اسم مستعاری است ؛ زیرا در یزد با نام احمد احسائی به فعالیت می پرداخت .

وی در 21 سالگی به کربلا رفت و تا آخر عمر در آنجا ماند و عقیده ی شیخ را ترویج می کرد. بعد از وفات شیخ ، از بین مشایخ شیخیه ، وی چون جرات زیادی در اظهار عقاید سلف خود داشت یا به خاطر اسباب خارجی و سیاست مداران خارجی ، به عنوان رئیس انتخاب شد . او بر عقاید سلف خود ، اوهامی جدید افزود و ادعاهای شبیه به کشف داشت . شاید به همین خاطر ، به آن ها کشفیه می گویند.

سید کاظم 20 سال رئیس فرقه بود و بین پیروانش در ایران و عراق ، رکن رابع بود. او می گفت : فقط ما شیعه ی کامل هستیم.


2 – تالیفات

سید رشتی ، کتب زیادی قریب به 120 کتاب ، تالیف کرد که در بردارنده ی امور غریبه و ادعاهایی عجیب است و از غلو و خرافه درباره ی ائمه ی معصومین(علیه السلام) آکنده است . او غالبا کتاب هایش را با رمز می نوشت .

افندی عبدالباقی عمری فاروقی موصلی ، در مدح سلطان عثمانی که پرده ای از پرده های حرم نبوی را برای مرقد موسی بن جعفر(علیه السلام) به عراق فرستاد، قصیده ای دارد و در آن به یکی از فضائل امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) اشاره می کند که حضرت رسول (صلی الله علیه و اله) انا مدینه العلم و علی بابها. افندی این کلام را به صورت شعر در آورد و گفت :

هذا رواق مدینه العلم الذی من بابها قد ضل من لابد خل

سید کاظم رشتی این بیت را شرح کرد و گفت: این مدینه ای عظیم در آسمان است و ائمه (علیه السلام) در آن ساکن هستند . بعد این مدینه را توصیف می کند که این مدینه ، 21 محله دارد و 360 کوچه . سپس برای هر یک از آن ها نام عجیب و صاحبی با اسم عجیب ذکر می کند . این ها مطالبی شبیه اساطیر و خرافات است که دین و عقیده را به مسخره و استهزاء گرفته است.

وقتی این شرح اسطوره ای به شاعر رسید، گفت: چنین سخنی به ذهن من هم خطور نکرده بود.

سید محمود آلوسی مفتی بغداد که در عناد با شیعه معروف است ،‌ سید کاظم را مورد را احترام قرار داد . وی وصف عجیبی را برای او بیان می کند و می گوید : اگر سید رشتی در زمانی بود که آمدن نبی امکان داشت، پیامبر بود و من نخستین کسی بودم که به او ایمان می آوردم؛ چون شرایط نبوت را از نظر اخلاقی و علم کثیر و عمل به سجایای انسانی داراست.

آیا چنین ستایشی از طرف مخالفین ، دلالت بر رضایت آن ها از این فرد فاسد العقیده ندارد و آیا دلیل بر این نیست که آن چه رشتی گفته و نشر داده ، مخالف راه و روش اهل بیت (علیه السلام) بوده است؟



3 – سید کاظم رشتی و مهدویت

سید کاظمی رشتی ، مهدویت را به صورتی موهوم مطرح می کرد . برای مثال می گفت: الآن مهدی در بین شماست. او حتی مبلغینش را به اطراف می فرستاد که : آماده باشید، آقا می آید و گاهی می گفت : آقا بین خود شماست . به خاطر همین افکار خرافاتی و موهوم ، یکی از شاگردان بارزش به نام علی محمد باب ادعا کرد که من باب امام زمان هستم . بعد ادعا کرد که خود مهدی هستم. مردم هم دور او را گرفتند و زیر بنای بابیت شکل گرفت.

سید کاظم رشتی ، شاگردانی را تربیت کرد که متاسفانه بعضی از آن ها از اهل علم بودند. آنان عقاید و افکار او را در مناطقی از ایران از جمله ؛ کرمان ، آذربایجان و تبریز ترویج دادند.

احسائی و رشتی ، نایبی را معرفی نکردند ، ولی بعضی ها در بعضی ها در بعضی مناطق ادعا کردند که نایب سید هستند .

سید کاظم ، قریب به 150 تالیف داشت که برخی از آن ها شرح بعضی از ادعیه است. با تاویلانی غریب شبیه به داستان .

سید کاظم در سال 1259 هجری درگذشت و فرزندش سید احمد ، رئیس فرقه شد.

پی نوشت ها:

1 – نوشته ی حاضر ، تقریر سلسله درس های «مهدویت و فرقه های انحرافی » از استاد جعفر خوشنویس است که در مرکز تخصصی مهدویت وابسته به بنیاد حضرت مهدی (عج) در قم ، برای جمعی از طلاب و دانش پژوهان ارائه شده است .

2 – الاعلی، 2 و 3.



نویسنده : جعفر خوشنویس
تدوین : علی لاری


پی نوشت:


1. حیاه شیخ احمد احسائی ؛ مولف : فرزند شیخ احمد احسائی .

2. ارشاد العلوم ، کریم خان کرمانی .

3. تاریخ نبیل . زرندی

جهت مطالعه و تحقیق بیشتر به کتابهای زیر مراجعه شود :

1. رد شیخیه ، محمد مهدی بن سید صالح قزوینی موسوی ( انتشار سال 1337 ) .

2. اسرار پیدایش شیخیه ، بابیه و بهائیه ، محمد کاظم خالصی .

3. خرافات شیخیه و کفریات ارشاد العلوم ، محمد کاظم خالصی .

4. کشف المراد ( بررسی عقاید شیخیه رد اتهامات ) ، مولف و ناشر . الف حکیم هاشمی ( تهران 1352 ش ) .

آسیب شناسى کتب مهدویت

خبرنامه دین پژوهان
  در تاریخ 82/7/28 نشست علمى گروه تاریخ مدرسه امام خمینى در رابطه با آسیب شناسى کتب مهدویت با حضور مدیر محترم گروه و اساتید و طلاب محترم رشته تاریخ با سخنرانى استاد سلیمیان در سالن اجتماعات سطح سوم مدرسه برگزار شد.
ابتدا مدیر محترم گروه تاریخ، استاد صفرى پس از تقدیر و تشکر و معرفى استاد سلیمیان، مقدمه اى جهت تبیین موضوع بیان فرمودند.
ایشان فرمودند: شیعه داراى عقاید خاصى است و مى تواند آنها را با استناد به متون صحیح و معتبر و مستدل اثبات نماید، ولى همان عقاید محکم ممکن است گاهى مورد تحریف قرار گیرد. یکى از آن عقاید موضوع مهدویت است که البته مى توان آن را با استناد به آیات و روایات صحیح اثبت کرد، اما متأسفانه تحریف هایى در این باره صورت گرفته است و مورد سوء استفاده دیگران از جمله وهابیون و مستشرقین قرار گرفته است و همان موارد به عنوان عقیده شیعى مورد اشکال واقع شده است.
سپس استاد سلیمیان سخنان خود را با بیان مقدمه اى آغاز کرد: بحث مهدویت امروزه به دلائلى اهمیت فراوانى یافته است که به سه مورد اشاره مى کنیم:
1. گسترش وسایل ارتباط جمعى سبب شده است تا کسانى که با عقاید شیعى مخالفند در سطح گسترده ترى عقاید آنها را به خصوص در مورد مهدویت مورد حمله قرار دهند.
2. در سالهاى اخیر اقبال عمومى مردم به بحث مهدویت زیاد شده است که مى توان آن را در تاریخ شیعه بى نظیر دانست؛ زیرا براساس آمارى که گرفته شده، زائران مسجد مقدس جمکران با زائران حرم امام رضا(ع) برابرى مى کند.
3. پدیده جهانى سازى، موضوع مهدویت را به عنوان چالش عمده خود تلقى کرده و با آن به مقابله پرداخته است.
سخنران جلسه آنگاه گزارشى از مؤسسه فرهنگى نور ارائه کرد و اظهار داشت: مؤسسه فرهنگى نور به منظور سامان دهى به مسائل مهدویت تأسیس شده است. در این مؤسسه تا کنون چند کار اساسى انجام شده: 1. جمع آورى سؤالات گوناگون در رابطه با مهدویت از سراسر کشور، که حدود 9200 پرسش مربوط به مهدویت و بیشتر درباره مسائل جنبى درباره امام زمان(ع) بوده است؛ 2. تمامى کتب مهدویت که در دسترس بود، مورد بررسى قرار گرفت و اشکالاتى که درباره مهدویت مطرح شده بود از آنها استخراج شد. در این باره حدود 1400 کتاب شیعى و 400 کتاب اهل سنت مورد بررسى قرار گرفته است و سؤالات بر حسب موضوعات طبقه بندى شده است؛ 3. گروه هاى سه گانه حدیث، تفسیر و کلام تشکیل شد تا هر گروه مسائل مربوط به خود را درباره مهدویت مورد مطالعه قرار دهد. در گروه حدیث احادیث مهدویت که حدود دو هزار تا دو هزار و پانصد روایت است، جمع آورى شده و مورد بررسى قرار گرفته است و در هفتصد محور پژوهشى مطالعاتى انجام شده است.
آنگاه استاد سلیمیان وارد بحث آسیب هاى کتب مهدویت شده و اظهار داشت: علما در مسائل اسلامى همانند فقه و اصول و... با نگاهى کاملاً دقیق و استدلالى وارد موضوع مى شوند و غیر متخصصان جرأت ورود به این مسائل را ندارند، ولى متأسفانه درباره موضوع مهدویت هر کس به خود اجازه مى دهد تا وارد این بحث شود. مثلاً بعضى به تصور اینکه اظهار ارادتى به امام زمان نشان دهند کتابى درباره آن حضرت مى نویسند، در حالى که فاقد توان علمى در این زمینه اند.
به طور کلى مهدویت از دو جهت مورد هجوم قرار مى گیرد. یکى از طرف دشمنان که در نفى اعتقاد مهدویت کتاب مى نویسند و دیگر از طرف دوستان نادان که با اضافه کردن مسائل تحریف شده به مسائل مسلم، سبب تضعیف این تفکر مى شوند. اگر این وضعیت ادامه یابد، سبب سرخوردگى اجتماعى خواهد شد؛ زیرا تقاضا و اقبال عمومى مردم به این مسئله زیاد است، ولى عرضه مطالب به صورت غیر صحیح انجام مى شود. با توجه به تبلیغات دشمن، این قضیه اهمیت بسیارى دارد.
در جلسه تل آویو مطرح شد که شیعه به دو جریان تعلق دارد؛ یکى خط سرخ حسینى و دیگرى خط سبز مهدى، که با مخدوش کردن آنها چیزى براى شیعه باقى نمى ماند.
کتابهاى فراوانى در ده ساله اخیر به بازار آمده که سبب انحرافاتى درباره مهدویت شده است. به عنوان نمونه، کتابهاى »گزارشات عجیب از محل زندگى فرزندان امام عصر« و »به کورى چشم دشمنان، ما امام زمان را دیدیم« و »چگونگى ملاقات با امام زمان در بیدارى و خواب« و »جزیره خضرا« و...
هر یک از این کتابها مطالبى را به خواننده القا مى کند که جاى تأمل فراوان دارد. نتیجه چنینم کتابهایى آن مى شود که افرادى در نامه اى به امام زمان تصور کنند که کار امام زمان پس از ظهور، ساختن مقبره براى حضرت فاطمه(س) است و یا دیگرى در نامه اش مى نویسد: مى گویند شما هر شب چهارشنبه در جمکران هستید؛ من به آنجا آمدم ولى شما را ندیدم؛ و مسائلى از این قبیل.
لازم است قبل از آنکه دیگران اصل اعتقاد به مهدویت را با روایات ضعیف خدشه دار کنند، خودمان فکرى به حال آنها بکنیم. به عنوان مثال چند مسئله که قابل تأمل است را بیان مى کنم: اینکه گفته مى شود گرگ و میش در زمان ظهور با هم مشکلى ندارند. این مطلب در هیچ حدیثى از معصوم وارد نشده است و فقط در تأویل الآیات در ذیل آیه »لیظهر على الدین کله« از ابن عباس این مطلب نقل شده است؛ سپس همین مطلب در بحارالانوار ذکر شده و از آنجا به سایر کتب راه یافته است.
مثال دیگر جزیره خضرا است که مشکل دارد؛ چون طبق گزارشى که از آن جزیره داده مى شود، طى مسافتى که در درون آن انجام شد بسیار طولانى است، که جزیره اى به آن شکل نمى تواند وجود خارجى داشته باشد. همچنین مى گویند عقرب بزرگى به اندازه خرگوش، مار بزرگى را نیش زد و مار پس ازمتلاشى شدن، ستون مهره اش نردبانى شد تا او از صخره ها بالا رود، که این موضوع بیشتر شبیه فیلم هاى تخیلى است. دیگر آنکه آنجا بسیار خوب آب و هوا است و از فضاى سرسبز و خرمى بهره مند است. خواننده این مسائل از خود مى پرسد این چه امامى است که فرزندانش در چنان جاى خوش آب و هوایى زندگى مى کنند، در حالى که دیگر مسلمانان در سختى هاى طاقت فرسا روزگار مى گذرانند.
مثال دیگر ازدواج آن حضرت است که بعضى مى گویند ازدواج کرده و فرزند هم دارد و چون مدت عمر آن حضرت زیار است، پس چندین زن گرفته است و اگر از هر زن چند فرزند داشته باشد، پس تعداد فرزندان بسیار زیا دخواهد بود و چون این فرزندان در میان مردم وجود ندارند، پس باید جزیره خضرایى باشد تا آن حضرت فرزندانش را در آنجا از بلاهاى مادى و معنوى محافظت نماید. به هر یک از این مسائل اشکالهاى قابل توجهى وارد است که براى درست کردن آنها باید دروغهاى دیگرى گفته شود.





پى نوشت:
× خبرنامه دین پژوهان، دوره 3، شماره 3، آذر 1382.

ادبیات مهدوی، غفلتها و کاستیها

گفت وگو با رضا بابایى
رئیس انجمن قلم حوزه




اشاره :
در اینکه جامعه ما در عصر حاضر پیش از هر زمان دیگر نیازمند تبیین و تشریح عالمانه باور مهدوى است، هیچ تردیدى نیست. همچنین در این نکته که براى ترویج و تبلیغ فرهنگ انتظار باید از همه رسانه هاى نوشتارى، شنیدارى، گفتارى و از همه قالبها و شکلهاى مختلف ارائه پیام استفاده نمود، جاى هیچ ابهامى وجود ندارد. اما متأسفانه وقتى به ارزیابى وضع موجود مى پردازیم درمى یابیم که براى تحقق آنچه گفته شد قدمهاى زیادى برداشته نشده و نهادها، مؤسسات و مراکز پژوهشى، فرهنگى و تبلیغاتى و همچنین اهل تحقیق و اصحاب ادب و هنر چنانکه باید و شاید رسالت خود را در این زمینه انجام نداده اند.
از جمله قالبهایى که بسیار مى تواند در تبلیغ و ترویج فرهنگ مهدوى مؤثر باشد، قالب ادبى، اعم از شعر، قطعه، داستان و... است که متأسفانه کمتر بدان پرداخته شده و آثار فاخر و برجسته در این زمینه بسیار اندک و محدود است.
براى بررسى غفلتها و کاستیهایى که در ادبیات ما در زمینه تولید آثار ناب و جذاب مهدوى وجود دارد، به بهانه تأسیس »انجمن قلم حوزه« سراغ آقاى رضا بابایى رئیس این انجمن رفتیم، و در این باره با ایشان به گفت وگو نشستیم.
آنچه در پى خواهد آمد حاصل این گفت وگو است که امیدواریم مورد توجه شما واقع شود.

بسیار ممنونیم که دعوت ما را براى گفت وگو درباره ادبیات مهدوى پذیرفتید. اگر مایلید بحث را از اینجا آغاز کنیم که »انجمن قلم حوزه« چیست و چرا تأسیس شد؟
بسم اللَّه الرحمن الرحیم. من هم از شما تشکر مى کنم که این گفت وگو را بانى و موجد بودید. سالها است که عده اى از دوستان اهل قلم و فعالان ادبى حوزه، در اندیشه تأسیس مرکزى براى متمرکز کردن فعالیتهاى ادبى حوزه بودند. آنچه این تصمیم را به تأخیر مى انداخت و زمانه و زمینه مساعد را در اختیار ما نمى گذاشت، فقدان بانى بود. تا اینکه در اواسط سال گذشته معاونت پژوهشى حوزه، هزینه هاى اولیه و تعریف سازمانى انجمن را در مجموعه خود، قبول کرد. البته همه دوستان و کسانى که عضویت انجمن را پذیرفتند، بیشتر دوست داشتند که انجمن از هر نهاد و مرکزى، مستقل باشد؛ اما به دلایل بسیارى چنین آرمانى، فعلاً در دسترس ما نیست. به هر روى دعوت معاونت پژوهشى، اجابت شد و نخستین جلسات انجمن تشکیل شد. سپس در اردیبهشت سال جارى، اولین مجمع عمومى انجمن با حضور دهها تن از صاحبان قلم و ادیبان حوزه تشکیل شد. در این مجمع، چند تصمیم مهم گرفته شد که یکى انتخاب اعضاى هیئت مدیره بود و دیگرى ترسیم کلى اهداف انجمن.

برنامه هاى کلان انجمن مبتنى بر چه اهدافى است؟
از خود عنوان »انجمن قلم حوزه« مى توان دریافت که انجمن چه سمت و سویى دارد. ولى براى اینکه قدرى روشن تر شود فهرست وار عرض مى کنم که مهم ترین هدف ما ارتقاى سطح ادبى و قلمى حوزه است. البته مى دانم که این هدف خیلى کلى است؛ ولى جز این هم هدفى نداریم. در این برنامه که به یک معنا نانوشته است، فعالیتهاى بسیارى را مى توان سامان داد که به عقیده بنده از مهم ترین آنها دمیدن روح ادبى در پیکره حوزه است. من چندین جا و بارها گفته ام که از محیطها و فضاهایى که با ادبیات بیگانه اند، نویسنده برنمى خیزد. نویسنده، یک موجود ادبى است. یعنى حتى اگر نویسنده آثار و مقالات علمى است، از آن جهت که نویسنده است باید ادیب هم باشد و از آن جهت که مؤلف است باید محقق باشد.

پس شما بین نویسنده و مؤلف فرق مى گذارید.
قطعاً فرق مى کنند. هر مؤلفى، نویسنده نیست، هر نویسنده اى هم لزوماً تألیف ندارد. حوزه از این جهت، راه دشوار و طولانى و بسیار پر فراز و نشیبى را پیش رو دارد. ما مواد اولیه و لازم را براى پرورش نویسنده نداریم. براى اینکه بتوان تحقیقات دینى و تأملات نظرى خود را در قالبهاى به روز و مؤثر بریزیم، نیاز به آشنایى عمیق با زبان فارسى داریم. این آشنایى، بسیار اندک است و گمان مى کنم براى رسیدن به وضع مطلوب، راه سختى پیش روى ما باشد.

اعضاى انجمن از چه گروههاى فرهنگى و علمى جامعه هستند؟
از همه طبقات، عضو داریم: حوزوى، دانشگاهى، فعال ادبى، دانشجو و... . از این جهت محدودیتى نبود. هیئت مؤسس انجمن، کوشید کسانى را براى عضویت در انجمن دعوت کند، که به فعالیت ادبى و دینى شهرت یا اثر یا توانایى بالقوه اى دارند. این اطمینان را دارم که اگر انجمن به راه درست و معقولى پیش رود و توفیقى به دست آورد، یکى از بهترین مراکزى خواهد شد که قدرت جذب نویسندگان و فرهیختگان را دارد. منتها در این گونه فعالیتها حساسیتهایى وجود دارد که قدرى کار را دشوار مى کند. ما مى کوشیم تا آنجا که مى توانیم، اهداف اصلى انجمن را از نظر دور نکنیم؛ اگر چه ممکن است این اهداف در کوتاه مدت، ظهور و بروز آشکارى نداشته باشد. به هر حال انجمن، مى تواند محل تجمع و محور کسانى باشد که دغدغه هاى مشابه در زمینه هاى ادبیات دینى دارند.

یکى از راههاى گسترش و تقویت بنیه ادبى حوزه، تعامل با دیگر مراکز و کانونهایى است که فعالیتهاى مشابه دارند. در این جهت هم فعالیت با برنامه اى دارید؟

در جلسات هیئت مدیره، راجع به این موضوع بحث شده است. ما واقعاً معتقدیم که حوزه نیاز به پنجره هایى دارد که به هواى باز بگشاید و نوعى تهویه صورت بگیرد. انجمنهایى مانند انجمن قلم، مى توانند به مثابه این پنجره هإ؛ عمل کنند. فعلاً قدم مهم و بزرگى درباره تعامل و همکارى - یا حداقل همدلى - با مجموعه هاى بیرون از حوزه برنداشته ایم، ولى عزم خود را براى این کار جذب کرده ایم.

برنامه هایى را که نزدیک به بهره بردارى کرده اید، چیست؟

فعلاً توانسته ایم کتابخانه اى را براى استفاده عموم تأسیس کنیم. هزینه کتاب، بالا است، ولى براى شروع مقدارى تهیه شده است. چون یکى از نیازهاى شدید و اصلى اهل قلم به کتاب و کتابخانه هاى تخصصى است. برنامه دیگرى که در حال تکوین است، همایش سراسرى درباره »آسیب شناسى ساختارى قلم دینى« است. قصد داریم که از آغاز سال تحصیلى جدید، برنامه »تربیت نویسنده« را هم در دستور کار خود قرار بدهیم.

به نظر شما »انجمن قلم« چه خدمت و اقدامى در حوزه موعودشناسى و تقویت فضاى مقدس موعودى مى تواند بکند؟
هر قدمى که در جهان تشیع برداشته مى شود، نمى تواند بى ربط با موضوع مهدویت باشد؛ به ویژه اگر در فضاهاى علمى و معنوى مانند حوزه باشد. ما نه از آن جهت که عضو انجمن قلم هستیم، بلکه از آن رو که مسلمان و شیعه ایم، موظفیم به نهضت جهانى مهدوى - عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف - بپیوندیم و از بذل جان و مال دریغ نکنیم. منتها آن مقدار که به انجمن قلم برمى گردد، توسعه فضاهاى سالم و عاطفى در این حوزه است. در موضوع موعود، نمى توان به برهان و استدلال اکتفا کرد. همان طور که شما هم مى دانید، فلسفه وجودى آن حضرت و سوانح زندگى شریفشان، طورى نیست که بتوان فقط از طریق براهین عقلى و نقلى عمل کرد. آنچه موضوع مهدویت را در جامعه دینى ما زنده و با نشاط نگه مى دارد، فقط تحقیقات علمى نیست. در چنین موضوعى، عشق اگر بیش از عقل کارایى نداشته باشد، نقش آن کمتر نیست. مثلاً در موضوع معاد، ما سخت محتاج برهان و نظر و دلیلیم؛ اما موضوعاتى هم هست که غیر از عقل و نظر، نیاز به جذب و کشش هم دارد. انجمن قلم مى تواند این بعد موضوع را تقویت کند. متأسفانه ادبیات موعودى، چندان فنى و استادانه نیست. نمى توان منکر عشق و علاقه شاعرانى شد که مثلاً در رثاى امام حسین(ع) شعر مى گویند و در مجالسى خوانده مى شود؛ اما آیا ادبیات عاشورایى ما به اندازه ادبیات غنایى و عاشقانه ما قوى و ماندگار است؟ چرا ادبیات ما همان اندازه که در توصیف معشوق قدرت و توانایى دارد، در حوزه هاى دینى و معنوى، نیرومند نیست؟ بسیارى از این آثار ادبى و قلمى که به موضوع حضرت موعود(ع) مى پردازند، دون شأن ایشان است و در حق آن بزرگوار جفا است.

براى رفع این نواقص و نقایص چه راهکارهایى را در دستور کار خود دارید؟
ما قدرى زیربنایى تر فکر کرده ایم؛ یعنى به نظرمان رسید که باید زیر ساختهاى ادبى حوزه را تقویت کرد. اگر فضاى آثار دینى و محیطهاى معنوى، شاهد ظهور آثار برجسته و ماندگار شود، خود به خود کارهاى ضعیف عقب نشینى مى کنند. براى رسیدن به چنین هدفى، آنچه از انجمن قلم برمى آید، تولید یا توسعه آثار برجسته است. دست کم مى توان تألیفات ارزنده را معرفى و فضیلتهاى آنان را شناسایى کرد. بنده و دیگر دوستانى که کمابیش با تواناییهاى قلم و ادبیات دینى آشنایى داریم، بسیار متأسفیم که مفاهیمى مانند انتظار، ظهور، غیبت و رابطه جهان با حضرت مهدى(ع) به شایستگى تبیین قلمى نشده اند. ممکن است در زمینه تبیین علمى ادعاهایى داشته باشیم؛ اما در حوزه تبیین قلمى واقعاً کم کار بوده ایم و به وظیفه خود به نیکى عمل نکرده ایم.

یکى از نخستین آثارى که مؤسسه موعود به چاپ رساند کتاب ندبه هاى دلتنگى به قلم جناب عالى بود. نظر خودتان درباره این اثر چیست؟
از قضا ندبه هاى دلتنگى نخستین کتاب بنده هم هست. من بعد از این کتاب، هشت اثر دیگر را هم منتشر کردم؛ ولى این کتاب، براى من جایگاه خاصى دارد. البته هیچ ادعایى هم ندارم و از بسیارى جهات، آن را ناقص مى دانم؛ ولى از استقبالى که از این کتاب شد و اینکه مى بینم در صدا و سیما و مجالس ویژه امام عصر(ع) آن را مى خوانند، احساس خوبى دارم. در مجله شما هم مى بینم که خیلى از نویسندگانتان به این سبک مى نویسند و به نوعى توان گفت تحت تأثیر ندبه هاى دلتنگى هستند. بعد از چاپ کتاب، چندین بار سعى کردم باز به همان شیوه بنویسم؛ ولى گویا توفیق نیست. من تک تک مقالات ندبه هاى دلتنگى را در حال و هواى خاصى نوشتم و به تقدیم نامه آن هم قلباً اعتقاد دارم. اگر خاطرتان باشد، کتاب را با این عبارت آغاز کردم: »پیشکش به آنان که با آرزو زیستند و از درس انتظار یک جمعه غیبت نکردند.« گویا غیبتهاى من در این کلاس، خیلى شده است. دلیلى هم براى موجه کردن غیبتهایم ندارم. به همین جرم، دیگر نمى توانم به همان سبک و سیاق بنویسم.
به هر حال ندبه هاى دلتنگى را مى توان از نمونه هاى ادبیات عاشقانه در موضوع موعود(ع) شمرد. چندین اثر دیگر هم بعد از ندبه هاى دلتنگى، چاپ شده است و باز جا دارد که این دور را تسلسل دهیم.

ادبیات داستانى ما هم در موضوع مهدویت(ع) پیشرفت فوق العاده اى نداشته است. نظر شما چیست؟

همین طور است که مى فرمایید. البته داستانهاى خوبى در این فضا تولید شده اند؛ اما هیچ یک با آثار برجسته و استوار ادبیات داستانى ایرانى قابل مقایسه نیست. ما در زبان فارسى رمانهایى داریم که به حق نیرومند و جذاب اند. در این رمانها، از اکثر ظرفیتهاى زبان فارسى استفاده شده است. ولى وقتى به موضوعات دینى مى رسیم، گویا آن قوت و مهارت را نداریم. بنده گمان مى کنم علت این ضعف و فتور، کم کارى ما است. اگر رمانهاى عاشقانه در زبان فارسى، پیشرفت خوبى داشته اند، علتش حجم انبوه کارهایى است که در این فضا تولید شده است. هر اثر و هر نوشته، از خود اثرى برجاى گذاشته و رمان فارسى را یک قدم به جلو برده است. الان نمى توان داستانهاى دهه سى و چهل را با رمانهاى نویسندگان کنونى مقایسه کرد؛ چون نویسنده اى که الان قلم به دست مى گیرد و داستانى مى آفریند، شمار فراوانى از کارى پیشینیانف خود را پشت سر دارد. در هر موضوعى که کار شود و به تولید انبوه برسد، مى توان آثار بهترى خلق کرد. اگر ما در موضوع مهدویت، پیشرفت چشم گیرى نداشته ایم، علتش کم کارى است. نویسندگان و مؤلفانى که دغدغه هاى دینى دارند، این راه را هموار نکرده اند. ولى من بسیار امیدوارم که آینده مانند حال و گذشته نخواهد بود؛ همان طور که کمابیش با رقه هایى از امید را مى توان در قلم و آثار برخى از نویسندگان جدید دید.

ما بسیار خوشحال خواهیم شد اگر انجمن قلم حوزه بتواند در موضوع مهدویت(ع) توفیقى کسب کند و از هیچ گونه کمک و همراهى با نویسندگان و صاحبان قلم در حوزه دریغ نخواهیم کرد. چنانچه تصور مى کنید مراکزى مانند مؤسسه موعود مى تواند کمکى به اهداف انجمن قلم بکنند، بفرمایید
.
ما همگى وقتى به یکدیگر مى رسیم، از هیچ گونه کمکى به هم دریغ نداریم؛ اما متأسفانه وقتى مى خواهیم این کمکها و همدلیها را از راههاى رسمى و ادارى به یکدیگر برسانیم، با یک دنیا مشکل مواجه مى شویم. در همین ماجراى تشکیل انجمن، با بسیارى از کسانى که فکر مى کردیم مى توانند کمکى به قلم دینى کنند، تماس گرفتیم. همگى آمادگى خود را اعلام کردند؛ اما وقتى کمک یا لطف آقایان به پیچ و خمهاى ادارى مى افتد، خود مشکل جدیدى مى شود! من مطمئنم که مؤسسه فرهنگى موعود(ع) انگیزه و توانایى لازم را براى همکارى با مراکز دینى و ادبى دارد و امیدوارم که بتوانیم از تجربه ها و همدلى شما استفاده کنیم.

بسیار ممنون و متشکریم از حضورتان در این گفت وگو. براى شما و دوستان همکارتان در انجمن قلم حوزه، آرزوى موفقیت مى کنیم. اگر نکته یا مطلب خاصى به نظرتان مى رسد بفرمایید
.
سخن بسیار است و من امیدوارم بتوانم در طى چند مقاله پى در پى در یکى از نشریات، درباره موانع و مشکلات رشد مهارتهاى قلمى در حوزه فعالیتهاى دینى، بنویسم؛ ولى در اینجا همین قدر یادآور مى شوم که ما از بى توجهى به مسائل به ظاهر حاشیه اى و ساختارى، صدمات بسیارى خورده ایم. وقت آن رسیده است که به این گونه مسائل هم توجه کنیم و بیش از این متوقف نمانیم.
براى شما و همه همکارانتان در مؤسسه فرهنگى موعود، آرزوى توفیق بیشتر در خدمت به فرهنگ مهدوى(ع) دارم.