درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

لباس مشکی، لباس اهل جهنم است ،چرا در عزاداری می پوشیم؟

پوشیدن لباس سیاه درنماز مکروه شمرده شده ولی عمامه استثناء شده وخود پیامبراکرم نیز عمامه ی سیاه در نماز برسر می گذاشت(دراین باره مراحعه کنید به سنن النبی نوشته ی علامه طباطبائی) ودرروز غدیر نیز وقتی امام علی علیه السلام را به جای خود به خلافت معرفی می کرد بر سر او عمامه ی سیاه خود را گذاشت واورا ولی امر مومنین معرفی کرد (دراین باره به کتاب معالم المدرستین مرحوم علامه عسگری مراجعه فرمائید )درعزای امام حسین (ع) نیزپوشیدن سیاه یکی از ویژگی‌های مهم شیعه محسوب می‌شود و شیعه از باب اینکه لباس مشکی نشانه حزن و اندوه است (چنانکه در شهادت امام حسین(ع) و عزاداری آن حضرت سیره نقل شده) فتوا داده‌اند به جواز، بلکه فتوا داده‌اند به اینکه بعید نیست لباس سیاه در ماه محرم به قصد حزن و عزاداری راجح باشد ،در خصوص عزاداری برای امام حسین(ع) و در منابع تاریخی از همسران پیغمبر و... روایاتی نقل شده که به چند نمونه اشاره می شود:
1. ابونعیم اصفهانی روایت می‌کند: «زمانی که خبر شهادت امام حسین(ع) به ام سلمه رسید در مسجد پیامبر(ص) خیمه‌ای سیاه برپا نمود و خود نیز جامة سیاه پوشید.[1]
2. مسعودی در اثبات الوصیه چنین روایت می‌کند که امام مجتبی(ع) پس از دفن پدر در مسجد کوفه خطبه خواند در حالی که عمامه‌ای سیاه بر سر و طیلسانی مشکی (یعنی جامه‌ای بلند که بر دوش می‌اندازند) در بر داشت.[2] و نمونه‌های دیگر که در تاریخ آمده است از جمله: مرجوم مجلسی در بحارالانوار نقل کرده: «پس از شهادت امام حسین(ع) و یاران آن حضرت کسی از زنان بنی‌هاشم و طایفه قریش نبود مگر آن که برای امام حسین(ع) لباس سیاه پوشیده بود»[3]
نمونه های دیگر که اشاره به پوشیدن لباس دارد می‌توان به پوشیدن لباس مشکی دختر ام سلمه و زنان انصار در عزای حمزه و شهیدان اُحد و همچنین سیاه پوشیدن اسماء بنت عمیس در عزای جعفر طیّار اشاره کرد.[4]
برخی از روایات درباره نهی از پوشیدن لباس سیاه در زمان صدر اسلام به جهت عدم رعایت بهداشت از سوی مردم بود لذا تاکید می شد لباسهای سفید بپوشید ؛ لذا نمی توان گفت که پوشیدن لباس سیاه حرام ولباس سفید واجب است؛ بلکه هر رنگی نشانه خاص وبرای جنسیت خاص قرار داده شده است ؛ پوشیدن لباس سیاه در مرگ خویشان وعزاداری اهل بیت که نشان از نمایش حزن درونی است از مصادیق تعظیم شعائر الهی است؛ شما دراین مسئله هیج تردیدی نداشته باشید .
پوشیدن لباس مشگی در عزای امام حسین نه تنها حرام نیست بلکه به اتفاق همه فقهای بزرگ شیعه مستحب ودارای فضیلت فراوان است ؛ آیه الله العظمی نجفی مرعشی وصیت کرد پیراهن سیاهی که در عزای جدم امام حسین می پوشیدم هنگام دفن همراهم درقبر قرار دهید.

درکتاب وفیات الائمه ص 85 در ارتباط با عزاداری بر امیرالمومنین (ع) آمده : حسن وحسین وبرادرانشان از مراسم خاک سپاری پدر بازگشته ودرخانه نشستند .امام حسن (ع) درآن روز از خانه بیرون نیامد .عبدالله بن عباس فرزند عبدالمطلب نزد مردم آمد وگفت : امیر المومنین وفات یافت وبه جوار رحمت خدا منتقل شد وپس از خود نیز جانشینی قرار داد که اگر شما مردم مایل باشید او برای هدایت امت مسئولیت را بردوش بگیرد واگر مایل نباشید هر کس سراغ کار خودبرود .مردم با ضجه وفریاد ،گریه سر دادند و درخواست خروج آن حضرت را ازخانه کردند . امام حسن (ع) درحالی که برفقدان پدرش می گریست ولباس سیاه به تن داشت ازمنزل بیرون آمد، ازمنبر بالا رفت ،حمد وثنای الا هی را به جای آورد ،سپس از رسول خدا (ص) یاد کرد بر اوسلام ودرود فرستادوگفت : « ای مردم ، از خداپروا کنید وبا اطمینان بدانید که فرمانروایان وپیشوایان شما واهل بیت پیامبر خدا ،ماییم که خداوند درباره آن ها فرموده « انمایریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهر کم تطهیرا». ای مردم ، به راستی مردی در این شب جان به جان آفرین تسلیم کردکه هرگز گذشتگان نظیر اورا ندیده اند وآیندگان نیز شبیه اورا نخواهند دید . اوحقیقتا همراه رسول خدا جهاد می کرد وجانش را برای اودر طبق اخلاص می نهاد . رسول خدا او را با پرچم خود راهی کارزار می کرد ، در حالی که جبرئیل ازسمت راست ومیکائیل ازسمت چپ ، اورا مراقب ونگهبان بودند واوازمیدان باز نمی گشت تااین که خداوند فتح وپیروزی را به دست او هموار می ساخت. »
(برگرفته از کتاب پاسخ به پرسش های سپاه صحابه، تالیف آقای علی کورانی عاملی)


--------------------------------------------------------------------------------
[1] . عیون الاخبار و فنون الاثار، عماد الدین قرشی، ص 109.
[2] . بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج 45، ص 196، همان، ج 79، ص 84، باب التعزیه و الماتم.
[3] . همان.
[4] . ر.ک سیاهپوشی در سوگ ائمه، علی ابوالحسنی، ص 95.

منبع:سایت اندیشه قم

مهدویّت رو در رو با جاهلیّت!


 یکی از جلوه‌های زیبای ظهور و ایجاد حکومت جهانی امام مهدی(عج)، نابودی و محو جاهلیّت و تاریکی‌های وحشتزای نادانی و سفاهت بشر است. جاهلیّت و بی‌خردی‌ای که در طول قرون و اعصار، گاهی به نام علم و عقلانیّت، مقام والای انسانی را از اوج ملکوت به حضیض پست‌ترین مراتب حیوانی کشانده است.


بخش دوم: اندیشة مهدوی
اسماعیل حاجیان


یکی از جلوه‌های زیبای ظهور و ایجاد حکومت جهانی امام مهدی(عج)، نابودی و محو جاهلیّت و تاریکی‌های وحشتزای نادانی و سفاهت بشر است. جاهلیّت و بی‌خردی‌ای که در طول قرون و اعصار، گاهی به نام علم و عقلانیّت، مقام والای انسانی را از اوج ملکوت به حضیض پست‌ترین مراتب حیوانی کشانده است.

بر اساس بشارت‌های قرآن و معصومان(ع) آن حجّت حق جلوه‌گری می‌کند تا زشت‌ترین جلوه‌های نادانی و سفاهت قرون و اعصار را در هم شکند و با جلوة نورانی خویش، دنیایی پر از علم و عقل، حکمت، صفا و صمیمیّت به وجود آورد.

پیرامون جاهلیّت ستیزی حضرت مهدی(عج) احادیث و روایات فراوانی مطرح شده که به نقل دو روایت اکتفا می‌کنیم.

1. از امام باقر(ع) پرسیدند: هرگاه قائم قیام کند با چه روشی با مردم رفتار می‌کند؟ حضرت فرمودند:
«به سیره و روشی که رسول خدا عمل می‌کرد، تا اسلام را پیروز گرداند.» راوی پرسید: سیرة رسول الله(ص) چگونه بود؟ حضرت می‌فرماید: «آنچه را که در جاهلیّت بود، باطل کرد و با مردم به شیوة عدل مواجه شد. همچنین امام عصر(عج) زمانی که قیام کند؛ آنچه را که در عصر جاهلیّت و آرامش و تن آسایی در اختیار مردم بود، باطل می‌کند و با مردم به عدل رفتار می‌کند.»

2. از امام صادق(ع) در مورد سیرة امام مهدی(عج) سوال کردند؟ حضرت فرمودند:
«آنچه را که رسول الله (ص) انجام داد، انجام می‌دهد و آنچه را که رسول‌الله(ص) از آثار و شیوه‌های جاهلی نابود کرد؛ نابود می‌کند و اسلام را تجدید حیات می‌بخشد.»
یک پرسش اساسی و مهم: با توجّه به حاکمیّت سلطه و قدرت‌های استکباری بر جهان امروز و با توجّه به سیطرة عظیم امپریالیسم خبری بر شرق و غرب عالم و با عنایت به گسترش فساد و ظلم در گیتی؛ آیا امیدی به نجات انسان از جاهلیّت قرون و اعصار هست؟ آیا صبح صادقی برای انسان سرگردان در ظلمات وجود دارد؟ آیا پنجره‌ای به سوی نور و بهار و سرسبزی دنیای آفت زده، باز می‌شود؟

آری، نه تنها امیدی هست، بلکه این ارادة خدا1 و وعدة حتمی2 اوست که:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبة احزان شود روزی گلستان غم مخور
امّا چگونه؟

در ابتدای سخن گفتیم: امام مهدی(عج) شیوه‌های جاهلی بشر را از میان می‌برد، آن چنان که پیامبر اکرم(ص) جاهلیّت زمان خویش را نابود فرمود. توجّه به چند فراز، این مطلب را روشن‌تر می‌کند.

1. از نشانه‌های اصلی و مهمّ عصر جاهلیّت؛ نشناختن و نداشتن رهبر و امام شایسته و معصوم است. در حالی‌که اوّلین شاخصة حکومت مهدوی؛ امامت و رهبری امام معصوم(حضرت مهدی(ع)) است.

رهبری حکومت واحد جهانی را خدای متعال بر عهدة بندة صالح خود، حضرت حجّت بن الحسن(عج) قرار داده و او یگانه انسان روی زمین است که امروز خدای متعال معصوم بودن او را امضا فرموده است. اوست که از هر گونه لغزش و آلودگی، اشتباه کاری و خطا برکنار است.

امام رضا(ع) در دعایی که به یونس بن عبدالرّحمن تعلیم فرمودند، در فرازهایی از آن، می‌فرمایند:

«خدایا همانا او (مهدی (عج)) بندة توست که او را برای خودت خالص فرموده‌ای و بر غیبت و پنهانی خویش برگزیده‌ای و او را از هر گناه دور داشته‌ای و از هر عیب و نقصی در امان قرار داده‌ای و از هر پلیدی پاکش فرموده‌ای و از هر آلودگی سالم داشته‌ای.»3

امام مهدی(عج) با چنین مشخّصة ممتازی (عصمت) دست همة قدرتمندان و زورمندان فاسد که دنیا را به جهل و فساد و تباهی کشانده‌اند، کوتاه می‌کند؛

2. او می‌آید تا دانش و بینش انسان به جاهلیّت کشیده شده را، به اوج برساند. او از نظر دانش و بینش همتای جدّش علیّ بن ابی طالب(ع) است و دانش‌های علوی در سینة او موج می‌زند. او گنجینة دانش الهی در زمین است و تمام علوم پیامبران گذشته به حضرتش به ارث رسیده است. او به همة زوایای این جهان گسترده، آگاهی دارد. راه‌های آسمان را به گونه‌ای می‌شناسد که دانشمندان امروزی، حتّی به اسرار زمینی آن، آگاهی ندارند.

امام باقر(ع) می‌فرماید:
«آنگاه که قائم ما قیام کند، خداوند دستش را بر سر بندگان خواهد گذاشت. عقل‌های آنها را جمع و تفکّرشان را کامل خواهد کرد.» 4

و از امام سجّاد(ع) نقل شده که فرمودند:
«علم 27 حرف است. آنچه پیامبران آوردند و برای مردم آشکار ساختند؛ تنها دو حرف بوده است و مردم تا به امروز، جز آن دو حرف را نشناخته‌اند. هنگامی‌که قائم ما قیام کند، 25 حرف دیگر را آشکار می‌کند و در بین مردم بسط می‌دهد و بر آن دو حرف گذشته، می‌افزاید و 27 حرف را می‌پراکند.»؛5

3. برای از بین بردن همة آثار جاهلیّت قرون و اعصار، یاران امام مهدی(عج) با او این چنین بیعت می‌کنند:
«هرگز دزدی نکنند. زنا نکنند. مسلمانی را دشنام ندهند. خون کسی را به ناحق نریزند. به آبروی کسی لطمه نزنند. به خانة کسی هجوم نبرند. کسی را به ناحق نزنند. طلا، نقره، گندم و جو ذخیره نکنند. مال یتیم را نخورند. مشروب نخورند. حریر و خز نپوشند. در برابر سیم و زر سر فرود نیاورند. راه را بر کسی نبندند. راه را ناامن نکنند. گرد هم‌جنس بازی نگردند. به کم قناعت کنند. طرفدار پاکی باشند. از پلیدی گریزان باشند. به نیکی فرمان دهند و از زشتی‌ها باز دارند...»6

امام مهدی(عج) نیز در حقّ خود تعهّد می‌کند که:
«از راه آنها برود. جامه‌ای مثل جامة آنها بپوشد. مرکبی همانند مرکب آنها سوار شود.آن چنان که آنها می‌خواهند باشد. به کم راضی و قانع شود. زمین را به یاری خدا پر از عدالت کند، چنان که پر از ستم شده است. خدا را آن چنان که شایسته است، بپرستد. برای خود دربان و نگهبان اختیار نکند و ...»؛7

4. در طول تاریخ، عاملان اصلی انحرافات فکری و تحریف حقایق و دیگرگون کردن متون مذهبی سه گروه بوده‌اند:
گروه اوّل، روحانیون دنیادار و وابسته به حکومت‌های فاسد؛
گروه دوم، سرمایه داران و اشراف و به تعبیر قرآن مترفین؛
گروه سوم، حکومت‌های غیر اسلامی ‌و به ظاهر اسلامی.‌
از دشوارترین مبارزات امام مهدی(عج) مبارزه با این گروه‌ها است. چون این مبارزه، مبارزه با همة ابعاد فکری ریشه‌دار در یک جامعه است، آن هم با چهرة حق به خود گرفته.
امام علی(ع) دربارة شیوه و رفتار امام زمان(عج) می‌فرماید:
«چون مهدی آید، هواپرستی را به خداپرستی بازگرداند، آنگاه که همه خداپرستی را به هواپرستی بازگردانده باشند. رأی‌ها، نظرها و افکار را به قرآن بازگرداند، آنگاه که قرآن را به رأی‌ها، نظرها و افکار خود بازگردانده باشند.»8

و پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند:
«مردم را بر اساس دین و شریعت من برپا می‌دارد و آنها را به کتاب پروردگار بزرگ دعوت می‌کند.»9

در آن نهضت عظیم جهانی باز هم رسالت عظیم اسلام است که ملّت‌ها را از گرداب جهالت و سرگردانی نجات دهد و امام مهدی(عج) مجدّد اسلامِ راستینِ ضدّ جهل و نادانی خواهد بود؛

5. امروز در جوامع انسانی امنیّت فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به شدّت مورد هجوم واقع شده و سیر جنایات هر روز، رو به افزایش است. دوران قیام حضرت مهدی(عج) عصر بازگشت حق به صاحبان حقوق است، عصر نجات مظلوم از ظلم است، عصر رهایی بشر از دام تباهی است و عصر آزادی انسان از بند هرگونه پلیدی است.
امام حسن عسکری(ع) در سفارش‌های خویش به فرزندش حضرت مهدی(عج) می‌فرماید:

«خداوند با دست تو کمر ستمگران را می‌شکند. شعائر دین را باز می‌گرداند. آفاق جهان را روشن می‌سازد و آرامش و صلح را از کران تا کران برقرار می‌کند... کودکی که در گهواره آرمیده، آرزو می‌کند که بتواند به سوی تو بشتابد. وحشیان صحرا آرزو می‌کنند که بتوانند به سویت راهی یابند. اقطار و اکناف جهان سبز و خرّم می‌شود. چهرة دنیا خندان و قلّه‌های شرف و عظمت از تو شاداب و خرامان می‌گردد. شالودة حق استوار می‌شود و فراری‌های احکام دین به آشیانه‌های خود باز می‌گردد. ابرهای پیروزی، باران نصرت را سیل‌آسا بر تو فرو می‌ریزد. دشمنانت خوار و زبون و دوستانت عزیز و پیروز می‌شوند. در روی زمین از ستمگران جنایتکار و منکران طغیانگر و دشمنان تجاوزگر و مخالفان عنادگر احدی باقی نمی‌ماند. هر کسی به خدا توکّل کند خداوند او را بس است. خداوند امر خود را به پایان می‌رساند، که خداوند برای هر چیز، ‌اندازه‌ای مقرّر فرموده است.»10

عصر جاهلیّت، عصر وحشت، خیانت، ناامنی، جنگ و خونریزی بود و امروز دنیای متمدّن، شاهد همة این جنایات است. امّا عصر نورانی حکومت مهدی(عج) عصر رهایی، امنیّت، آسایش، عدالت و دادگری است؛

6. عصر جاهلیّت، عصر بی هویّتی و بردگی، زنده به گور شدن زنان و دختران، عصر به تاراج رفتن حیثیّت و شخصیّت واقعی زن، دوران تبرّج و وسیلة کام‌جویی از این موجود برای مردان بود. در چنان روزگاری، پیامبر رحمت(ص) به فرمان پروردگار، دل‌های مأیوس آن ستمدیدگان را روشن ساخت و شخصیّت و هویّت واقعی زنان را به آنان بازگرداند.
اسوه‌های زیبای قرآنی از زنان بزرگ تاریخ (مریم، آسیه، ‌هاجر و ...) و حضور زنان بزرگی چون فاطمه(س) و خدیجه(س) و ... در زمان صدر اسلام؛ آینة تمام نمای جلال و جمال حق در بینش اسلام است.

زنان در دنیای امروز چنان که می‌دانیم وضعیت بهتری از عصر جاهلیّت ندارند. یکی از ثمرات قیام جهانی امام مهدی(عج) بازگرداندن هویّت و شخصیّت واقعی زن به او است. زنان در قیام و حکومت مهدی(عج) مقام و موقعیّت خاصّی دارند.

امام باقر(ع) می‌فرماید: «به خدا سوگند، سیصد و سیزده نفر می‌آیند که پنجاه نفر از این عدّه زن هستند و بدون هیچ قرار قبلی در مکّه کنار یکدیگر جمع خواهند شد. این است معنای آیة شریف: هر جا باشید خداوند همة شما را حاضر می‌کند؛ زیرا او بر هر کاری توانا است.»11

دستة دوم، چهارصد بانوی برگزیده هستند که خداوند آنان را برای حکومت جهانی حضرت ولیّ عصر(عج) در آسمان ذخیره کرده است و با ظهور آن حضرت، به همراه حضرت عیسی(ع) به زمین می‌آیند. پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:

«عیسی بن مریم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترین و شایسته‌ترین افراد روی زمین فرود خواهد آمد.»12
عدّه‌ای از زنان هم در رجعت باز خواهند گشت.

دوران بردگی، وحشت و استثمار زنان به پایان خواهد رسید و در عصر زیبای ظهور، به رشد و کمال خویش ادامه خواهند داد. امام باقر(ع) می‌فرماید:
«در آن دوران، حتّی زنی ناتوان از مشرق به سوی مغرب می‌رود و هیچ کس مانع او نمی‌شود.»13
همچنین از آن حضرت نقل شده است که، فرمودند:

«در آن زمان حکمت و دانش به ایشان ارزانی می‌شود، تا جایی که زنان در خانة خود به کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) حکم می‌کنند.»14
و اینها همه، نشانة مبارزة بی‌امان امام مهدی(عج) با آثار جاهلیّت انسان در طول قرون و اعصار است و به فراز بردن این موجود تا اوج ملکوت و بازگرداندن هویّت واقعی انسان به اوست.

اندیشة مهدویّت و منزلت شیعه

در ضمن تمام مباحث گذشته، از جاهلیّت نخستین تا جاهلیّت نوین، به این باور مهم رسیدیم که اعتقاد به مهدویّت در بینش تشیّع؛ یعنی مبارزة بی‌امان با جاهلیّت همة دوران‌های بشری و قیام مهدی(عج) یعنی نابودی کامل سفاهت و نادانی بشر.

تشیّع در باور خود دربارة مهدویّت به بالاترین منزلت‌ها و اوج عقلانیّت و دانش رسیده و تمام آثار جاهلیّت در این بینش رنگ می‌بازند.

تشیّع تنها باور و اعتقادِ نابی است که رهبر زندة حال و آیندة جهان بشری را با تمام مشخّصات و مختصّات و امتیازات الهی می‌شناسد. او را باور دارد، با او زندگی می‌کند و به حیات خویش ادامه می‌دهد. هیچ مکتبی چنین روشن و زیبا، رهبر و امامی ‌معصوم و مبارزه‌گر برای خود نمی‌شناسد.

تشیّع یعنی اعتقاد به زیباترین جلوة حق در هستی، یعنی حیات و زندگی مادّی و معنوی، یعنی علم و دانش و حکمت الهی، یعنی تمدّن و رشد و بالندگی انسان، یعنی آزادی بشر از قید همة جهالت‌ها، بردگی‌ها و سفاهت‌ها، یعنی پرواز انسان از حضیض مادّی‌گری به اوج بندگی خدا و ملکوت، یعنی حذف همة آثار نادانی و جهالت حاکم بر دنیای امروز...

این تنها شیعه است که با اعتقاد به مهدویّت؛ از چنین افتخاری در دنیا برخوردار است.
اللّهمّ جَدِّد بِه ما امتَحَی مِن دِینِک.
 

پی‌نوشت‌ها:

1. سورة قصص (28)، آیة 5.
2. سورة نور (24)، آیة 55.
3. جمال الاسبوع، ص 507.
4. منتخب الاثر، ص 483.
5. آیندة جهان، ص 53.
6. منتخب الاثر، ص 469.
7. نهج البلاغه، خ 138.
8. کمال‌الدّین، ص 411.
9. بحارالانوار، ج10، ص104.
10. بحارالانوار، ج52، ص223.
11. معجم الامام المهدی، ج1، ص 534.
12. بحارالانوار، ج10، ص 104.
13. بحارالانوار، ج52، ص 352.

ضرورت شناسی طرح مباحث مهدویت

 مهدویت در اصطلاح به سری مباحثی گفته میشود که پیرامون احوال حضرت مهدی(عج) ، شامل تولد ، غیبت و ظهور ، حکومت ، اتفاقات و وقایع مصادف یا بعد از آنها می باشد و با نگاهی کلی تر و برون دینی شامل نگاه منجی گرایه و آخرالزمانی بشری به مقطع پایان تاریخ می باشد که اعم از نگاه اسلامی به آخرالزمان یا نگاه ادیان و مکاتب دیگر به آن و اتفاقات این دوران است.
 

معنا و مفهوم مهدویت
مهدویت در اصطلاح به سری مباحثی گفته میشود که پیرامون احوال حضرت مهدی(عج) ، شامل تولد ، غیبت و ظهور ، حکومت ، اتفاقات و وقایع مصادف یا بعد از آنها می باشد و با نگاهی کلی تر و برون دینی شامل نگاه منجی گرایه و آخرالزمانی بشری به مقطع پایان تاریخ می باشد که اعم از نگاه اسلامی به آخرالزمان یا نگاه ادیان و مکاتب دیگر به آن و اتفاقات این دوران است.

ضرورت شناسی مهدویت
اولین س‍‍ؤالی که بعد از شناخت معنای مهدویت به ذهن مخاطب خطور می نماید ، ضرورت طرح این مباحث می باشد.
باید به این نکته توجه داشت که بنابر اعتقاد ما شیعیان ، آخرین امام از ائمة دوازده گانه مسلمانان ، حضرت مهدی می باشد ، که امام زمان ما و منجی بشریت ، ایشان هستند ، در واقع مهمترین وظیفة شیعه شناخت و پیروی از جانشین پیامبر (ص) و امام زمانش است و با توجه به این نکته ضرورت طرح مباحث مهدویت را می توان با سه رویکرد اساسی دنبال کرد . (امام شناسی و معرفت امام عصر(عج) ،دشمن شناسی ، آینده شناسی و پیشگویی)

رویکرد اول : امام شناسی

قال رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم) : « من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه»
پیامبر اکرم (ص) فرمودند : هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است .

نکتة حائز اهمیت در باب این حدیث ، آن است که هرکس در هر زمانی امام زمان خویش که نماینده و جانشین پیامبر خدا است را نشناسد ، حتی اگر اطلاعات دینی بسیاری داشته و یا خودش را متدین بداند به مرگی مرده که مربوط به عصر جاهلیت است . یعنی زمانی که اصلاً دین اسلام نیامده بود ، این حدیث اِشعار دارد که نبود شناخت و معرفت امام زمان آنقدر مهم است که انسان متدین را بی دین می کند و یا بهتر بگوئیم ،‌ دین او مورد قبول حضرت حق  واقع نمیگردد و انسان را به سوی کمال و قرب حق نمی کشاند پس انسان حتماً می بایست دین اش را از امام زمان اش اخذ نماید و مطیع اوامر او باشد  و ناگفته پیداست که در صورتی این امر ممکن است که در ابتدا انسان اما زمان اش را بشناسد تا بتواند از او پیروی و توسط او هدایت شود . قریب این مضمون در روایات و ادعیه دیگری نیز موجود است مثلاً دعای  « الهی عرفنی نفسک  »(که خواندن آن در دوران غیبت سفارش شده): خداوندا خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی پیامبرت را نمیشناسم ، خدایا پیامبرت را به من بشناسان که اگر پیامبرت را به من نشناسانی امامت را نمی شناسم ، خدایا حجت خود را به من بشناسان ، اگر حجت خود را به من نشناسانی، از دینم گمراه می شوم.

با توجه به این امر پیداست که اولین وظیفة هر شیعه و انسان حقیقت جوی این است که تا در وهلة اول نسبت به امام زمان خویش تحقیق نموده و پیرامون ایشان شناخت و معرفت کافی کسب نماید .


منظور از شناخت و معرفت

باید توجه داشت که منظور از شناخت و معرفت اعم از شناخت شخصی و شأنی امام است . شناخت شخصی و فردی امام بسیار مهم است و روایات گوناگونی از پیامبراکرم(ص) و ائمة اطهار(ع) دربارة امامان دوازده گانه و خصوصاً حضرت مهدی(عج) آخرین جانشین پیامبر ( ص ) ، وارد شده که از ابعاد مختلف ایشان را معرفی و توصیف نموده است از نسب شناسی و القاب گرفته تا خصوصیات بدنی ، ظاهری، اخلاق ، رفتار ، وقایع دوران ایشان و . . . این معرفی جای هرگونه انحراف و اشتباه در شناخت امام را از جستجوگر مؤمن و حقیقت جو می گیرد و اگر این روایات به خوبی برای مردم تبیین گردد ، راه مدعیان دروغین مهدویت که هر از گاهی از گوشه ای از سرزمین اسلامی سر در می آورند بسته شده ، مسلمانان به اشتباه به فرقه های ضاله کشیده نمی شوند.

اما همانطور که گفتیم شناخت ، منحصر در خصوصیات فردی و شخصی امام نیست بلکه خصوصیات شأنی و جایگاهی را هم شامل می شود یعنی ممکن است مسلمانی بداند که حضرت علی ( ع‌) جانشین پیامبر (ص) و معرفی شده توسط ایشان است ، اما چون جایگاه ، مقام و شأن امام را نمی داند ،‌پیروی صحیحی از ایشان ندارد و به ورطة گمراهی می رود.

همانطور نسبت به ائمه دیگر و حضرت مهدی (عج) ، پس شناخت شأن و جایگاه امام بسیار حائز اهمیت است و در سعادت و شقاوت انسان تأثیر مستقیم دارد کما اینکه در طول تاریخ عده ای از مسلمانان ، از امر امام تخطی کردند بدلیل اینکه جایگاه امام را بدرستی نشناخته بودند ، لذا باید گفت شناخت شأنی و جایگاهی بسیار حائز اهمیت است و در مرتبه ای بعد و بالاتر از شناخت شخصی امام است و همین شناخت مقدمه پیروی از ایشان است.

نتیجه : برای معرفت پیدا کردن و شناخت شخصی و شأنی امام می بایست تحقیق و بررسی نمود تا انسان به شناخت صحیحی نائل شود که ذیل مصادر کلامی، ادامه اصل نبوت در علم کلام ، شناخت امام بصورت عام و در مباحث مهدویت شناخت حضرت مهدی(عج) به عنوان آخرین امام بصورت خاص مورد بررسی قرار میگیرد با این توضیح ضرورت طرح مباحث مهدویت روشن شد .

رویکرد دوم : دشمن شناسی

اما با نگاهی متفاوت تر باید توجه داشت که هر موجودی در عالم ، دشمنانی دارد و همچنین انسانها، و بین انسانها ، قوم ها ، و ملیتها و ادیان هر کدام به دلیلی ممکن است با عده ای دیگر در تعارض و دشمنی باشد.

ما مسلمانان از این موضوع مستثناء نمی باشیم بلکه به دلیل اصرار بر حق و حقیقت ، دشمنان ما نیز بیشتر از دیگر ادیان می باشند ، دشمنان اسلام و مذهب شیعه و امام زمان (عج) در عصر کنونی را در دو حوزه دینی و غیر دینی می توان شناسائی کرد که حوزة غیر دینی را به دلیل گستردگی در مقاله ای مجزا مورد بررسی قرار می دهیم.

الف ) حوزة دینی :

از بین ادیان جهانی ، بیشترین دشمنی را با اسلام ، دین مسیحیت و دین یهود می نماید البته باید توجه داشت که دشمنی های کنونی نه از جانب کل مسیحیت و یهودیت بلکه گروههایی خاص که در هر دو دین نام صهیونیسم بر خود نهاده اند می باشد. صهیونیستهای یهودی و صهیونیستهای مسیحی که فرقه هائی از مسیحیت پروتستان با نام ایوانجلیسم و نو انجیلی هستند ، با اسلام و مسلمانان دشمنی خاصی داشته و هیچگاه این موضوع را در گفتار و رفتار انکار ننموده اند این دشمنان نیز در حوزه آخرالزمان و منجی گرائی ، نظرات خاص خودشان را دارند و قصد تحقق این نظرات را نیز در عالم دارند یعنی اعتقادات آخرالزمانیِ صهیونیسم مسیحی و یهودی ، همانند یهودیان و مسیحیان سنتی (که باید دست روی دست گذاشت تا منجی مان بیاید) نمی باشد،‌ بلکه این صهیونیستها معتقدند که باید برای آمدن منجی کارهائی را انجام دهند   مثلاً ایوانجلیست ها می گویند برای نزول عیسی ( که مدعی اند منجی شان است ) باید یهودیان عالم را در فلسطین جمع نمود و برای آنها حکومت تشکیل داد و آنها را یاری داد تا دشمنانشان ( که مسلمانان هستند) را نابود کنند و مسجدالاقصی را تخریب و بجای آن معبد موسوم به سلیمان را ساخت تا اینکه منجی بیاید، و اینگونه ادعا میکنند که منجی مسلمانان دشمن منجی غربی ها و مسیحیان است و باید منجی مسلمانان و پیروان او را نابود کرد تا جهان متعلق به خودشان گردد ، ناگفته پیداست که این اهداف صهیونیستی در تعارض با دین های آسمانی خصوصاً اسلام و مسلمانان می باشد  اما متأسفانه صهیونیستهای مسیحی و یهودی شدیداً این فکر را با رسانه ها و شبکه های ماهواره ای و فیلم های سینمائی ترویج می نمایند و از حوزه فرهنگ سازی نیز گذشته و عملاً به لشکرکشی به خاورمیانه دست میزنند و هدف خود را نیز زمینه سازی برای نزول منجی معرفی می نمایند یعنی با اسم دین مبارزه با ادیان و به اسم منجی به مبارزه با منجی عالم می روند!

همچنین در بخشی دیگر از جبهه دینی می توان از یهودیان صهیونیست نام برد که اعتقادات آخرالزمانی شان تقریباً با ایوانجلیست های مسیحی یکی است بجز قسمت آخر آن ، یعنی یهودیان به ایوانجلیست ها این خادمان حلقه بگوششان هم فرصت حیات نمی دهند  و معتقدند منجی بنی اسرائیل که آمد ، حکومت جهانی یهود برپا می شود و تمامی ساکنان زمین بجز نژاد بنی اسرائیل   کشته خواهند شد.

ب) حوزة غیر دینی:
 مکتب دیگری که درباره آینده جهان در غرب و آمریکا  نظرات جدی و خشنی دارد، لیبرال دموکراسی است، استراتژیست های این گروه که پایگاه اصلیشان در آمریکا حزب دموکرات است، نظرات خطرناکی درباره آینده جهان عنوان می نمایند.

از جمله این افراد فرانسیس فوکویاما، ژاپنی الاصل آمریکائیست  که در نظریه و کتاب معروفش "پایان تاریخ"  عنوان نمود، تمامی ادیان و مکاتب  در طول تاریخ ، مارا به اینجا رساندند که بفهمیم لیبرال دموکراسی تنها دین و راه زندگی است  و مابقی ادیان و مکاتب باید نابود شوند و بشر در آینده یک دین، یک حکومت و یک کشور دارد  و در یک حکومت جهانی راه و رسم زندگی بشر ،روش لیبرالی یعنی سبک زندگی آمریکایی است و نه چیز دیگر.
 
فرد دیگر این جبهه نظریه پردازی به نام ساموئل هانتیگتون آمریکایی است که با ارائه نظریه " برخورد تمدن ها " راه را برای اقدامات صهیونیستهای لیبرال هموار نمود؛ او جهان را به چند حوزه تمدنی تقسیم می نماید و اعلام می کند هر تمدنی که قویتر است حق است! و چون تمدن غربی برپایه لیبرال دموکراسی از همه قویتر است پس باید حاکم باشد و مخالفیتش نابود شوند.

برای نابودی دیگر تمدن ها هم دو راه پیشنهاد می کند :
1-    هزم شدن فرهنگی: مثلاً تمدن ارتودکس که شامل روسیه و حوزه پیرامونی اش  می شود را در مقابل تهاجم فرهنگی غرب بی دفاع می داند و اعلام می کند که بزودی روسیه جزئی از فرهنگ غرب می شود و تمام ماهیت دینی، ملی، سنت ها و .... به روش ها و فرهنگ و ارزش های غربی تبدیل می شوند.

2-    نبرد نظامی برای از بین بردن تمدن: درباره تمدن اسلامی با محوریت ایران ، عنوان می کند با تهاجم فرهنگی نمی شود تمدن اسلامی-ایرانی را بطور کامل  از میان برداشت  بلکه باید با جنگی تمام عیار مسلمانان و آثار اسلامی را از بین برد تا اثری از این تمدن باقی نماند!

با توجه به دو رویکرد دینی و غیر دینی فوق که در رأس آنها صهیونیستهای یهودی قرار دارند و هدف مشترکشان نابودی اسلام  و مسلمانان است و رهبری هر دو جریان در آمریکا ( با مشخصه دو حزب سیاسی نامبرده) در اختیار  صهیونیست ها قرار دارد ، صحنه نبرد آینده و دلیل دشمنی های غرب با اسلام و ایران اسلامی روشنتر می شود.

بصورت خلاصه باید گفت دشمنان اسلام در حوزة دینی و غیر دینی ، نظراتی نسبت به آینده و منجی دارند و بر اساس آن نظرات دست به اقداماتی می زنند که این اقدامات در حوزة فرهنگ، سیاست ، اقتصاد و  نظامی گری در جهت دشمنی و ضربه زدن به اسلام و مسلمانان و فرهنگ اسلامی است .

میدانیم که یکی از شرایط ظهور حضرت مهدی(عج) پذیرش مردمی برای حکومت الهیِ عادلانة جهانی می باشد ، که در فرج و ظهور آقا امام زمان (عج)  تأثیر مستقیم دارد ، درست در مقابل این دیدگاه اقدامات فرهنگی دشمنان اسلام قراردارند ، آنها برای اینکه ظهور حضرت مهدی(عج) به تأخیر افتد و حاکمیت آنها بر مردم جهان ادامه داشته باشد ، دست به منحرف کردن مردم و ترویج گناهان در سطح جهان می زنند و با اینکار به نتیجه مورد نظر خود (که همانا گمراهی بشریت و خواست آنها برای ظلم و فساد و حکومتی مستکبر و جهانی و بی تفاوتی آنها در قبال اعمال ظالمانه حکّام بین المللی و زرسالاران جهانی می باشد) ، می رسند و این انحراف در تفکر و تیرگی باطنی ،منجر به نتیجه غم انگیزی برای مظلومین و انسنهای آزاد در سراسر جهان یعنی تأخیر در ظهور منجی بشریت حضرت مهدی (عج) می گردد .

نتیجه
 برای جلوگیری از به تأخیر افتادن ظهور ، می بایست جلوی اعمال مستکبرین عالم مخصوصاً در حوزة فرهنگی ، گرفته شود برای جلوگیری از اقدامات آنها می بایست در مورد عقاید ، اهداف و نظرات آینده شناسانه دشمنان اسلام و امام زمان(عج) و مستکبرین عالم اطلاع کافی داشت و  خودِ این علم و اطلاع هم ، متوقف بر شناخت دشمن است ، باید توجه داشت بررسی تمامی این موارد و معلومات و اقدامات و نتایج از سری مباحث مهدویت می باشد اگر میخواهیم از منتظران واقعی حضرت مهدی (عج) و از زمینه سازان و یاوران قیام ایشان باشیم در تعجیل ظهور مؤثر باشیم می بایست در زمینة یاد شده ، اطلاع کافی داشت .

 پس با رویکرد دوم و دشمن شناسی نیز ضرورت طرح مباحث مهدویت روشن می گردد و ما با این رویکرد هم متوجه می شویم که چه نیازی به مطالعه و تحقیق در این حوزه داریم .

در این مقاله بیشتر از این مجال گفتار نیست و تفصیل و ادامه این موضوع را به مقالات آینده موکول می نمائیم . امید که مورد عنایت و رضایت مهدی موعود (عج) واقع گردد .

حجه الاسلام سید مهدی غفاری


هدایت شده پیروز

مرتضى دهقان، بهروز علیزاده
پاسخ به تحریف‏هاى بریتانیکا در موضوع مهدویت



در سال‏1996 میلادى به شکل CD منتشر و در دسترس علاقه‏مندان به این دایرة المعارف بزرگ قرار گرفت. دایرة المعارف بریتانیکا علاوه بر داشتن مقالاتى در زمینه علوم تجربى داراى مقالاتى در زمینه علوم انسانى و علوم مذهبى نیز مى‏باشد. تهیه کنندگان این دایرة المعارف در مورد معرفى امام زمان، عجل‏الله‏تعالى‏فرجه، نیز مقالاتى را ارایه داده‏اند. بررسى این مقالات نشان مى‏دهد که نویسندگان آنها اطلاع چندانى از موضوع مهدویت در اسلام نداشته‏اند و در بسیارى از موارد، اطلاعات غلط و تحریف شده درباره ولى عصر، عجل‏الله‏تعالى‏فرجه، به استفاده کنندگان از این دایرة المعارف ارائه داده‏اند. آنگونه که هر چند انسان خوشبین باشد، نمى‏تواند برخى از نادرستیها را در این مقاله نادیده انگارد. و جاى این پرسش باقى مى‏ماند که چرا نویسندگان دایرة المعارف، در این زمینه به منابع و مآخذ معتبر و مستند شیعه و سنى مراجعه نکرده‏اند. در حالى که عالمان و پژوهندگان شیعه از صدر اسلام تا به امروز کتابهاى ارزشمندى در موضوع مهدویت تدوین نموده‏اند، و مقاله نویسان بریتانیکا مى‏توانستند براحتى با حوزه‏هاى علمى تشیع و مراکز تحقیقاتى در ایران و یا سایر نقاط جهان تماس برقرار نمایند و از آثار اصیل و منابع معتبر تشیع و تسنن بهره ببرند، و اطلاعات کاملى نسبت‏به امر مهدویت‏به دست آورند.

این مورد و دیگر موارد، از این دست، نشانگر آن است که نه تنها بسیارى از مستشرقان و اسلام شناسان غربى، بلکه مراکز مهم تحقیقى غرب نیز، در بررسى عقاید آئین تشیع و مکتب اهل‏بیت، علیهم‏السلام، در پى آن نبوده‏اند که آنچه را مى‏نویسند، مستند به مراجع دست اول و مآخذ معتبر شیعه و سنى باشد. از این رو یک دانش پژوه و محقق مسلمان، براى دریافت معارف دینى و حتى تاریخى خود، نمى‏تواند به آثار تحقیقى و تجزیه و تحلیل غربیان، به چشم وثاقت و اطمینان بنگرد و به آنها مراجعه نماید، تا چه رسد به این‏که آنها را مبناى نگرش و دین باورى و تحقیق خود قرار دهد. در این نوشتار، ابتدا ترجمه دو مقاله تحت عناوین «آخر الزمان در مذاهب اسلام و زرتشت‏» و «مهدى‏»، از دایرة المعارف بریتانیکا آورده شده و سپس به نقد و بررسى آنها خواهیم پرداخت. ذکر این نکته ضرورى است که پاسخ تمامى شبهات و اتهامات وارده در دو مقاله مذکور و دیگر موارد، در سخنان معصومین، علیهم‏السلام، و آثار بزرگان و علماى تشیع، رضوان‏الله‏تعالى‏علیهم، و حتى برخى از علماى اهل سنت‏با بهترین شکل، موجود بوده و با مراجعه به آنها جاى هیچگونه تردید و ابهامى باقى نمى‏ماند. بنابراین در این مقاله صرفا به جمع آورى و نقل پاره‏اى از این پاسخها اقدام شده‏است. امید آنکه این تلاش ناچیز، در کنار خدمات ارزشمند مرزداران عالم تشیع مورد لطف و رحمت‏حضرت بقیة‏الله‏الاعظم، ارواحنافداه، قرار گیرد.

ترجمه مقاله‏ها:
دکترین‏هاى مذاهب و اصول مذهبى
آخرالزمان در مذاهب غرب
اسلام و زرتشت

اسلام دینى نیست که در آن ظهور منجى انتظار برود، و جایى براى مسیح نجاتبخش در آن وجود ندارد. با این همه به طور تدریجى و شاید تحت تاثیر مسیحیت عقیده به یک اعاده کننده آخر الزمانى ایمان از نسل پیامبر و یا به عنوان عیساى رجعت کننده در آن مطرح گردیده که معمولا از او به نام مهدى یاد مى‏شود، که به معناى کسى است که به طور الهى هدایت‏شده است. بعد از ظهور عیسى، روز قیامت‏شروع مى‏شود. خوبها وارد بهشت و شریران به داخل جهنم خواهند افتاد. بهشت و جهنم داراى مراحل مختلفى براى مجازات خوبى و بدى مى‏باشد. دوره قبل از پایان جهان به صورت بدبینانه‏اى مورد نگرش قرار گرفته‏است. خداوند، خودش جهان بدون خدا را ترک و رها خواهد کرد. کعبه (زیارتگاه بزرگ و مقدس جهان اسلام) ناپدید خواهد شد. نسخه‏هاى قرآن تبدیل به اوراق خالى مى‏شود و کلمات آن از خاطره‏ها محو مى‏گردد. پس آن گاه پایان فرا مى‏رسد.

در اسلام اهل سنت تمام این موضوع بیشتر به صورت افسانه‏آمیز بیان شده‏است تا به صورت یک اصل مسلم مذهبى. البته تمام مسلمانان متعصب (1) به آمدن یک اعاده کننده نهایى ایمان، اعتقاد دارند. در زمانهاى بروز بحران و اضطرابات سیاسى یا مذهبى، توقع براى ظهور مهدى افزایش یافته و موجب قیام تعداد زیادى از کسانى که خود را مهدى مى‏خوانند، شده‏است. بهترین نمونه آن «محمد احمد» مهدى سودانى است که در سال 1881 م. شورشى را بر علیه دولت مصر بر پا کرد و بعد از چندین پیروزى پى در پى، دولت مهدى را به وجود آورد و تا سال 1898 م. که توسط فرمانده ارتش انگلیس به نام «کیچینیر» (KITCHENER) ، در سودان شکست‏خورد، دوام آورد.

در آیین مسلمانان شیعه (که به واگذارى رهبریت روحانى در خانواده على، علیه‏السلام، پسر عمو و داماد محمد،، صلى‏الله‏علیه‏وآله، اعتقاد دارند) نظریه مهدى، بخش اساسى اعتقادات آنها را تشکیل مى‏دهد. در میان شیعیان اثنى عشرى که اصلى‏ترین گروه شیعیان‏اند، اعتقاد بر این است که مهدى منتظر، امام یا رهبر مذهبى دوازدهم است که مخفى شده و از مکان پنهان خود مجددا ظاهر خواهد شد. عقیده به مهدى در ایجاد مذاهب جدید و یا فرقه‏هاى شیعه نیز نقش داشته‏است. به عنوان مثال، مى‏توان از اعتقاد دروزى‏ها نام برد که معتقدند «الحکیم‏» خلیفه مصرى سلسله فاطمیون (که در سالهاى‏996 1021 م. سلطنت کرد) و تصور مى‏شود آخرین نماینده الهى پیامبر باشد، در آخرالزمان (هزار سال بعد از ظهورش در اواخر قرن نهم) باز خواهد گشت تا حکومت‏خود را بر تمام جهان بر پا کند. دیگر چهره‏هاى منجیان اسلامى عبارتند از: میرزا غلام احمد، بنیان گذار فرقه احمدیه [ قادیانى] که در اواخر قرن نوزدهم خود را به عنوان مسیح و مهدى معرفى کرد. و همین طور میرزا على محمد شیرازى در ایران که بنیانگذار مذهبى بود که بعدا به نام هائیت‏شناخته شد. او در سال 1844 م. اعلام کرد که باب (دروازه) مى‏باشد. این اعلام مصادف با هزارمین سالگرد غیبت امام دوازدهم بود.

آئین زرتشتى، مذهبى است‏با یک افق کاملا آخرالزمانى;زیرا تاریخ جهان در این مذهب میدان جنگى است که در آن نیروهاى روشنایى و خوبى، با نیروى ظلمت و بدى مبارزه مى‏کنند. اگر چه عقیده به یک فرد مشخص نجاتبخش جنبه اساسى در نظام زرتشتى ندارد با این وجود چنین فردى حتما قیام خواهد کرد.

گفته شده است دولت زرتشت، پیامبر ایرانى (قرن ششم قبل از میلاد) در پایان تاریخ چهار مرحله‏اى جهان که هر دوره آن 3000 سال به طول مى‏کشد گشوده خواهد شد و به فاصله هر 1000 سال، سه نجاتبخش دیگر که از پسران زرتشت محسوب مى‏شوند و بعد از مرگ وى به دنیا خواهند آمد، در پى وى ظاهر خواهند شد، آخرین آنها سوشیانز ( SOSHYANS) و یا سائوشیانت (SAOSHYANT) نام دارد که در پایان جهان ظاهر خواهد شد و خداوند وظیفه بر پایى آخرین حکومت جهان و رستاخیز مردگان را بر عهده وى خواهد گذاشت.

مهدى
واژه عربى: به معنى شخصى که به طور الهى هدایت‏شده‏است. و در آخرالزمان‏شناسى اسلامى عبارت است از منجى که انتظار ظهورش مى‏رود و زمین را از عدالت و برابرى پر خواهد کرد. دین راستین را اعاده خواهد نمود و در طى یک دوره کوتاه طلایى که هفت، هشت و یا نه سال تا قبل از پایان جهان طول خواهد کشید، راهنمایى مردم را بر عهده خواهد گرفت. قرآن (کتاب مقدس اسلامى) اشاره‏اى به او ندارد و به هیچ حدیث (گفته منسوب به محمد پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله) قابل اعتمادى نیز در مورد مهدى نمى‏توان استناد کرد. بسیارى از علماى متعصب سنى اعتقاد به مهدویت را زیر سؤال مى‏برند. اما این اعتقاد، بخش ضرورى اصول عقاید شیعیان مى‏باشد.

به نظر مى‏رسد عقیده به مهدى در دوره‏هاى اغتشاش و عدم امنیت مذهبى بر تحولات سیاسى اوایل اسلام (قرنهاى هفتم و هشتم میلادى) رواج یافته باشد.



شاید مختار بن‏ابو عبیده ثقفى، رهبر شورش مسلمانان غیر عرب در عراق، در سال‏686 م. اولین کسى باشد که از این نظریه براى نگهداشتن یاران خود در کنار یکى از پسران على، علیه‏السلام، (داماد پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله) به نام محمد بن حنفیه، استفاده کرد. حتى بعد از مرگ محمد بن حنفیه نیز این اعتقاد ادامه یافت. ابوعبید [مختار] فکر مى‏کرد که مهدى یا همان محمد حنفیه زنده مانده است و در معبد خود در حالت پنهانى (غیبت) زندگى مى‏کند. و مجددا ظاهر خواهد شد تا دشمنان خود را نابود کند،در سال 750 م. انقلابیان عباسى از پیشگوییهائى که در آن هنگام درباره آخرالزمان رایج‏بود، استفاده کردند. این پیشگوییها مى‏گفت که مهدى از خراسان که در مشرق قرار دارد، قیام خواهد کرد و پرچمهاى سیاهى را حمل مى‏کند.

اعتقاد به مهدى در هر زمان که بحرانى رخ مى‏دهد، مورد تاکید قرار مى‏گیرد، بنابراین بعد از جنگ «لاس ناواس دو تولوسا» .DE) TOLOSA) (LAS NAVAS در سال 1212 م. که بیشتر خاک اسپانیا از دست اسلام خارج شد. مسلمانان اسپانیایى حدیثى را بین خود، رد و بدل مى‏کردند که منسوب به پیامبر، صلى‏الله‏علیه‏وآله، بوده و پیشگویى مى‏کرد که اسپانیا مجددا توسط مهدى فتح خواهد شد. در هنگام تصرف مصر توسط ناپلئون نیز شخصى ادعا کرد که مهدى است و در دوره کوتاهى در مصر سفلى ظاهر شد. از آنجایى که مهدى اعاده کننده قدرت سیاسى و خلوص دینى اسلام است، در جامعه اسلامى این عنوان مورد ادعاى انقلابیون قرار کرفته است. بویژه شمال آفریقا شاهد تعدادى از این مدعیان، به نام مهدى بوده است. مهمترین آنها«عبیدالله‏» مؤسس سلسله فاطمیون (در سال‏909 م.) است. «محمدبن تومرت‏» بنیانگذار نهضت المهاد در «موروکو» در قرن دوازدهم میلادى و «محمد احمد مهدى سودانى‏» که در سال 1881 م. بر علیه دولت مصر، شورش کرد نیز از این جمله‏اند.

پاسخ به اشتباهات و انحرافات:
اینک به نحو اجمال و اختصار به پاسخ اشکالات فوق مى‏پردازیم.

نویسندگان مقالات مزبور معتقدند: «اسلام دینى نیست که در آن ظهور منجى انتظار برود و جایى براى مسیح نجاتبخش در آن وجود ندارد».

براى پاسخ مى‏گوییم:

اسلام دینى است که اساس تعلیمات خود را برتذکرات فطرى پایه گذارى کرده، و از فطرت انسانها به عنوان گنجینه عظیمى از ودیعه‏هاى الهى بهره برده و آن را پشتوانه اصول معارفى و تربیتى خود قرار داده است. یکى از اصول غیر قابل انکار فطرى که همواره در طول تاریخ بشرى توسط ادیان و مذاهب تکرار شده، موضوع فرارسیدن روز موعودى است که عموم رسالتهاى آسمانى با همه ابعادشان اجرا شوند و پس از رنجهاى طولانى و نگرانیهاى جا نفرسا، انسانیت مسیرى مطمئن و قرارگاهى مجهز براى تلاشهاى آرمانى خود بیاید. شهید «صدر» (2) در این زمینه مى‏گوید:

انتظار آینده‏اى اینچنین، تنها در درون کسانى که با پذیرش ادیان، جهان غیب را پذیرفته‏اند راه نیافته، بلکه به دیگران نیز سرایت کرده است. تا آنجایى که مى‏توان انعکاس چنین باورى را در مکتبهایى که جهت‏گیرى اعتقادى شان، با سر سختى، وجود غیب و موجودات غیبى را نفى مى‏کند، مشاهده کرد.

براى مثال، در ماتریالیسم دیالکتیک که تاریخ را بر اساس تضادها تفسیر مى‏کند نیز روزى مطرح است که تمامى تضادها از میان مى‏رود و سازش و آشتى حکمفرما مى‏گردد.

بدین سان مى‏بینیم که تجربه درونى که بشریت در طول تاریخ در مورد این احساس داشته، درمیان دیگر تجربه‏هاى روحى، از گستردگى و عمومیت‏بیشترى برخوردار گردیده است.

دین اسلام نیز در عین حال که به این احساس روحى همگانى، استوارى مى‏بخشد; با تاکید بر این عقیده که زمین همانگونه که از ظلم و بیداد پر شود; از عدالت و دادگرى آکنده خواهد گشت، به این احساس، ارزش عینى بخشیده و جهت فکرى باورمندان به این اعتقاد را، به سوى ایمانى به آینده روشن، متوجه مى‏سازد. نگاهى به ادبیات مذهبى در ادیان الهى و حتى آیینهاى بشرى نشان دهنده اعتقاد دیرینه انسانها به روز موعود است که در آن عدالت‏به دست مصلحى جهانى، در سرتاسر آفاق گسترده مى‏شود. تکرار اصل ظهور یک منجى و نیاز به آن، دلیلى بر فطرى بودن این احساس است.

اعتقاد به ظهور یک منجى موعود نه فقط در دین مسیحیت‏بلکه در دیگر ادیان الهى و یا حتى آئین‏هاى بشرى مورد بحث و تاکید قرار گرفته است. به عبارت دیگر این امر یک اعتقاد فطرى است که در طول تاریخ بشرى توسط سفیران الهى پیوسته تذکر داده شده است. (3) اما ویژگى اسلام به عنوان آخرین دین الهى در این است که جزئیات این امر را نیز مورد بحث قرار مى‏دهد و ریشه‏هاى فطرى بودن عقیده به مهدویت را نیز بیان مى‏کند.

محمد بن یعقوب کلینى (م 328 ق.) در کافى به اسناد خودش از حمران بن اعین، از ابوحمزه از امام باقر، علیه‏السلام، نقل مى‏کند که فرمود:

اخذ الله المیثاق على النبیین و قال الست‏بربکم؟ قالوا بلى و ان هذا محمدا رسولى و ان علیا امیرالمؤمنین و الاوصیاء من بعده، علیهم‏السلام، و لاة امرى و خزان علمى و ان المهدى، علیه‏السلام، انتصر به لدینى و اظهر به دولتى و انتقم به من اعدائى و اعبد به طوعا و کرها قالوا اقررنا ربنا و شهدنا. (4)

خداوند از پیامبران میثاق و پیمان گرفت و فرمود: آیا من پروردگار (مالک) شما نیستم؟ گفتند آرى، سپس فرمود و اینکه این محمد، صلى‏الله‏علیه‏وآله، رسول من است و على، علیه‏السلام، امیرالمؤمنین و جانشینان بعد از او، علیهم‏السلام، ولى امر من (و اولى به تصرف) و خزانه داران علم من هستند و همانا بوسیله مهدى، علیه‏السلام، دین خود را یارى مى‏کنم و دولت‏خود را توسط او نمایان مى‏سازم، و با او از دشمنانم انتقام مى‏گیرم و بوسیله او با گردن نهادن یا اکراه، پرستیده مى‏شوم. گفتند اى پروردگار ما، اقرار کردیم و گواه هستیم.

این روایت نشان مى‏دهد در عوالم قبل از این عالم هنگامى که خداوند میثاق توحید را از پیامبران اخذ مى‏کرد، میثاق ولایت چهارده معصوم را نیز از آنها اخذ کرد. این اخذ میثاق در روایتهاى متعددى در مورد تمام انسانها وارد شده است. (5)

نویسنده مقالات بریتانیکا در مورد مهدى، علیه‏السلام، ادعا کرده است که عقیده به مهدى در دوره‏هاى اغتشاش و عدم امنیت مذهبى و تحولات سیاسى اوایل اسلام (قرن‏هاى هفتم هشتم میلادى) رواج یافته است.

با توجه به آنچه در مورد فطرى بودن اعتقاد به ظهور منجى گفته شد، رواج اعتقاد به مهدى، در دوره‏هاى اغتشاش و عدم امنیت مذهبى و سیاسى، نه تنها تردیدى در اصل مهدویت ایجاد نمى‏کند بلکه تاکید دیگرى بر فطرى بودن آن است. زیرا امور فطرى هنگامى ظهور و بروز پیدا مى‏کنند که انسان با مشکلات و مصائب شدیدى روبرو مى‏گردد. در آن هنگام که کشتى آسیب دیده در دل دریاى طوفانى دچار امواج مى‏شود مسافران کشتى هر لحظه خود را در ورطه غرق شدن مى‏بینند، براساس فطرت، ناخودآگاه متوسل به یک نجات‏دهنده مى‏شوند که مى‏تواند آنها را نجات دهد و شروع به دعا براى نجات خود مى‏نمایند. در صحنه اجتماعى نیز هر گاه امنیت و عدالت در جامعه دستخوش آسیب گردد همان یادآورى فطرى باعث مى‏شود افراد جامعه به وجود منجى که مى‏تواند امنیت و عدالت را برقرار کند، متوسل گردند. و انتظار ظهور چنین شخصى را در دل بپرورانند.

البته در چنین مواقعى همواره افرادى وجود دارند که بنابر دلایل مختلف مانند حس جاه‏طلبى، دخالت‏بیگانگان و یا حتى انگیزه اصلاح اجتماعى، خود را به نام همان منجى موعود مى‏نامند، و مقام وى را مدعى مى‏شوند. در حقیقت هنگامى کالاى تقلبى رواج پیدا مى‏کند که نوع اصیل آن نیز وجود داشته باشد. و اگر طلایى وجود نداشت کسى نیز به عرضه طلاى تقلبى اقدام نمى‏کرد. بدیهى است که از نظر شیعیان تمامى ادعا کنندگان ذکر شده در مقالات بریتانیکا غیر واقعى و دروغین مى‏باشند. زیرا همگى آنها علاوه بر نداشتن علایم امامت، نتوانستند به صورت جهانى به گسترش عدالت اقدام نمایند.

نویسنده مقاله بریتانیکا مدعى است که قرآن، کتاب مقدس اسلامى اشاره‏اى به او یعنى مهدى، علیه‏السلام، ندارد و به هیچ حدیث قابل اعتمادى، یعنى گفته منسوب به محمد، صلى‏الله‏علیه‏وآله، نیز در مورد مهدى نمى‏توان اشاره کرد!!

مراجعه به برخى آیات قرآن بطلان این ادعا را نشان مى‏دهد، که از جمله مى‏توان به آیات ذیل توجه نمود:

هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على‏الدین کله و لو کره المشرکون. (6)

او همان خدایى است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر تمام ادیان غلبه و چیرگى دهد، هر چند که مشرکان ناخوش داشته باشند.

هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على‏الدین کله و کفى بالله شهیدا. (7)

او همان خدایى است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا اینکه آن را بر تمام ادیان چیرگى و غلبه دهد و خداوند براى شهادت کافى است.

یریدون لیطفئوا نور الله بافواهم و الله متم نوره و لو کره الکافرون. (8)

مى‏خواهند تا نور خدا را با دهانهایشان فرو نشانند، در حالیکه خداوند تمام کننده نور خود خواهد بود هر چند که کافران ناخوش داشته باشند.

به صراحت این آیات دین اسلام به رغم خواسته کافران و مشرکان باید بر تمام ادیان جهان چیره شود و این هدف و اراده خداى متعال است. باید از مدعیان پرسید آیا تاکنون چنین اتفاقى در جهان افتاده است؟ و اسلام بر همه ادیان غالب و چیره گشته یا هنوز باید براى تحقق این فرموده خداى متعال در انتظار بود و چشم به راه آنکس که رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، به وى بشارت داده، که این کار به دست تواناى او انجام خواهد شد.

انسان در شگفت مى‏شود که چگونه حقایق نادیده انگاشته شده و افرادى که گویا از همان مصادیق بارز مخالفان در آیات فوق هستند به کتمان یکى از بر جسته‏ترین و بارزترین عقاید اسلامى که توسط رسول خدا بیان شد، پرداخته‏اند. روایات منقول از رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، در امر قیام «مهدى، علیه‏السلام‏» از منابع سنى و شیعى، افزون بر صدها حدیث است که در صدها کتاب و اثر، آمده است.

قیام حجت‏حق در آخرالزمان تا آن‏جا قطعى است که اهل سنت از رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، نقل کرده‏اند که فرمود:

من انکر خروج المهدى فقد کفر بما انزل على محمد، صلى‏الله‏علیه‏وآله. (9)

هر کس قیام مهدى را انکار کند همانا بر آن‏چه بر محمد، صلى‏الله‏علیه‏وآله، نازل شده، کفر ورزیده است.

روایات انبوهى که بسیارى از آنها فوق حد تواتراند از طریق اهل سنت در قیام مهدى، علیه‏السلام، از سوى رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، نقل شده که از آن جمله است:

لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله عز و جل ذلک الیوم حتى یبعث فیه رجلا من ولدى اسمه اسمى. (10)

اگر از عمر جهان جز یک روز باقى نمانده باشد خداوند بزرگ آن روز را طولانى خواهد کرد تا اینکه برانگیزد در آن روز مردى را از فرزندانم که نام او نام من است.

المهدى حق و هو من ولد فاطمة. (11)

مهدى حق است و او از فرزندان فاطمه، علیه‏السلام، است.

در مجلدات اول و دوم از دوره پنج جلدى «معجم احادیث الامام المهدى‏» بیش از پانصد و چهل حدیث‏به نقل از رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، آمده است که بیشتر آنها از طریق اهل سنت روایت‏شده است. منابع و مآخذ دو مجلد 408 کتاب و رساله مى‏باشد که حدود بیست اثر از آنها از شیعه و همگى مآخذ دیگر از اهل سنت است. در این آثار انبوه ویژگیهاى فروانى از «مهدى، علیه‏السلام‏» و قیام و نهضت جهانى او ترسیم شده است.

نکته مهمتر آنکه امر قیام مهدى در آخرالزمان تا آن پایه قطعى بوده که اهل سنت آثار مستقل در موضوع «مهدى‏». قیام او نگاشته‏اند. از جمله در خلال «کتابنامه امام مهدى‏» نوشته على اکبر مهدى‏پور که بیش از دو هزار اثر تالیف شده در باب مهدویت را معرفى نموده، هفتاد نوشته مستقل از اهل سنت نیز شناسانده شده است. هم چنین مؤلف این اثر، در مقدمه خود مى‏نویسد:

هم اکنون بیش از یکصد جلد کتاب مستقل، از علماى اهل سنت در دست داریم که پیرامون آن موعود جهانى، نگارش یافته است. (12)

در «کتاب خورشید مغرب‏»، تالیف محمد رضا حکیمى نیز بیش از چهل اثر از این دست گزارش شده که از آن جمله‏اند:

- البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان، على بن‏حسام‏الدین معروف به متقى هندى (975 ق.).

- البیان فى اخبار صاحب الزمان، محمد بن یوسف گنجى شافعى (658 ق.).

- العرف الوردى فى اخبار المهدى، جلال‏الدین سیوطى (911 ق.).

- صفة‏المهدى، ابونعیم اصفهانى (430 ق.).

- عقدالدرر فى اخبار المنتظر، یوسف بن یحیى بن شافعى (قرن هفتم). (13)

- احقاق الحق و ازهاق الباطل، مجلد سیزدهم، مجموعه‏اى از روایات اهل سنت و از منابع ایشان است در اینکه ائمه، علیهم‏السلام، دوازده نفرند. و ویژگیهاى دوازدهمین امام، علیه‏السلام.

- « احقاق الحق‏» مجلد چهاردهم، نیز مجموعه‏اى است از روایات از طریق اهل سنت در تفسیر آیات قرآن کریم که مربوط به اهل البیت، علیهم‏السلام، و از جمله مهدى، علیه‏السلام، مى‏باشد.


پى‏نوشتها:

1. ORTHODOX

2. امام مهدى حماسه‏اى از نور، ص‏14-13.

3. ر.ک: امام مهدى حماسه‏اى از نور، ص‏14-13.

4. تفسیرالبرهان، ج‏2، ص‏47، ذیل آیه 172، سوره اعراف.

5. براى مصادر فراوان دیگر، رک: مدرک یاد شده ص‏46 51، بحار الانوار، ج‏25، ص‏1 تا36.

6. سوره توبه (9)، آیه‏33.

7. سوره فتح (48)، آیه 28.

8. سوره صف (61)، آیه 8.

9. احقاق الحق، ج‏13، ص‏213، به نقل از ابن‏حجر عسقلانى در لسان المیزان، ج‏5، ص‏130، چاپ حیدرآباد.

10. معجم احادیث الامام المهدى، ج‏1، ص‏142-143، به نقل از یازده اثر از اهل سنت.

11. معجم احادیث الامام المهدى ج‏1، ص‏136-141، به نقل از 50 کتاب از اهل سنت که برخى از آنها، صحاح و مسندهاى ایشان است.

12. ج‏1، ص‏9، ج‏2، صص ،828 -829.

13. براى خصوصیات چاپى آثار همانند دیگر ر.ک: معجم احادیث الامام المهدى ج‏2، ص‏46-49.
 



فرقه ها و مهدویت-2

رضا برنجکار


اشاره: اندیشه پربار »غیبت و مهدویت« در طول تاریخ از دستبرد فکرى و عقیدتى و آسیب بداندیشان در امان نبوده و هر از چند گاهى کسانى با دستاویز قرار دادن این اندیشه به فریب مردم عوام پرداخته اند.
سابقه این عمل حتى به پیش از دوران تولد امام مهدى، علیه السلام، مى رسد. جریان فطحیه و واقفیه و بسیارى از فرقه هاى دیگر که در طول تاریخ بتدریج از جریان شیعه امامیه (اثنى عشرى) جدا گشته، دستاویزى جز روایاتى که از طریق نبى اکرم، صلّى اللّه علیه وآله، درباره غیبت آخرین امام نقل شده بود، نداشتند.
در سده هاى اخیر نیز فرقه هایى اندیشه ناب مهدویت را وسیله اى براى رسیدن به اهداف و آمال دنیوى خویش قرار دادند و چند صباحى خلق روزگار را به خود مشغول ساختند.
بدون شک آسیب شناسى اندیشه مهدویت و پالایش این اندیشه از افکار انحرافى بر غناى هر چه بیشتر آن خواهد افزود و نسل جوان را نیز از درافتادن به برخى از این انحرافها حفظ خواهد کرد. در سلسله مقالات حاضر تلاش شده که به گونه اى علمى و مستند برخى از اندیشه هایى که در دوران معاصر در ارتباط با موضوع مهدویت مطرح شده اند مورد نقد و بررسى قرار گیرد. باشد که مورد توجه اهل نظر قرار گیرد.

2. بابیه و بهائیه

بابیه
بنیانگذار فرقه بابیه سیدعلى محمد شیرازى است. از آنجا که او در ابتداى دعوتش مدعى بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را طریق ارتباط با امام زمان مى دانست، ملقب به »باب« گردید و پیروانش »بابیه« نامیده شدند. سید على محمد در سال 1235 ق. در شیراز به دنیا آمد. در کودکى به مکتب شیخ عابد رفت و خواندن و نوشتن آموخت. شیخ عابد از شاگردان شیخ احمد احسائى (بنیانگذار شیخیه) و شاگردش سیدکاظم رشتى بود و لذا سید على محمد از همان دوران با شیخیه آشنا شد، به طورى که چون سید على محمد در سن حدود نوزده سالگى به کربلا رفت در درس سید کاظم رشتى حاضر شد. در همین درس بود که با مسائل عرفانى و تفسیر و تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهى به روش شیخیه آشنا گردید. قبل از رفتن به کربلا، مدتى در بوشهر اقامت کرد و در آنجا به »ریاضت کشى« پرداخت. نقل شده است که در هواى گرم بوشهر بر بام خانه رو به خورشید اورادى مى خواند. پس از درگذشت سیدکاظم رشتى تا مریدان و شاگردان وى جانشینى براى او مى جستند که مصداق »شیعه کامل« یا »رکن رابع« شیخیه باشد؛ میان چند تن از شاگردان رقابت افتاد و سید على محمد نیز در این رقابت شرکت کرد، بلکه پاى از جانشینى سید رشتى فراتر نهاد و خود را باب امام دوازدهم شیعیان یا »ذکر« او، یعنى واسطه میان امام و مردم شمرد. هجده تن از شاگردان سیدکاظم رشتى که همگى شیخى مذهب بودند (و بعدها سیدعلى محمد آنها را حروف حىّ: ح = ^ و، ى = 10 نامید) از او پیروى کردند.
على محمد در آغاز امر بخشهایى از قرآن را با روشى که از مکتب شیخیه آموخته بود تأویل کرد و تصریح کرد که از سوى امام زمان، علیه السلام، مأمور به ارشاد مردم است. سپس مسافرتهایى به مکه و بوشهر کرد و دعوت خود را آشکارا تبلیغ نمود. یارانش نیز در نقاط دیگر به تبلیغ ادعاهاى على محمد پرداختند. پس از مدتى که گروه هایى به او گرویدند، ادعاى خود را تغییر داد و از مهدویت سخن گفت و خود را مهدى موعود معرفى کرد و پس از آن ادعاى نبوت و رسالت خویش را مطرح کرد و مدعى شد که دین اسلام فسخ شده است و خداوند دین جدیدى همراه بإ؛ کتاب آسمانى تازه به نام »بیان« بر او نازل کرده است. على محمد در کتاب بیان خود را برتر از همه پیامبران دانسته و خود را مظهر نفس پروردگار پنداشته است.
در زمانى که على محمد هنوز از ادعاى بابیت امام زمان، علیه السلام، فراتر نرفته بود به دستور والى فارس در سال 1261 ق. دستگیر و به شیراز فرستاده شد و پس از آنکه در مناظره با علماى شیعه شکست خورد اظهار ندامت کرد و در حضور مردم گفت: »لعنت خدا بر کسى که مرا وکیل امام غایب بداند. لعنت خدا بر کسى که مرا باب امام بداند.« پس از این واقعه شش ماه در خانه پدرى خود تحت نظر بود و از آنجا به اصفهان و سپس به قلعه ماکو تبعید شد. در همین قلعه با مریدانش مکاتبه داشت و از اینکه مى شنید آنان در کار تبلیغ دعاوى او مى کوشند به شوق افتاد و کتاب »بیان« را در همان قلعه نوشت. دولت محمد شاه قاجار براى آنکه پیوند او را با مریدانش قطع کند در سال 1264 ق. وى را از قلعه ماکو به قلعه چهریق در نزدیکى ارومیه منتقل کرد. پس از چندى او را به تبریز بردند و در حضور چند تن از علما محاکمه شد. على محمد در آن مجلس آشکارا از مهدویت خود سخن گفت و »بابیّت امام زمان« را که پیش از آن ادعا کرده بود به »بابیت علم خداوند« تأویل کرد. على محمد در مجالس علما نتوانست ادعاى خود را اثبات کند و چون از او درباره برخى مسائل دینى پرسیدند، از پاسخ فرو ماند و جملات ساده عربى را غلط خواند. در نتیجه وى را چوب زده تنبیه نمودند و او از دعاوى خویش تبرى جست و توبه نامه نوشت. اما این توبه نیز مانند توبه قبلى او واقعى نبود، از این رو پس از مدتى ادعاى پیامبرى کرد. پس از مرگ محمد شاه قاجار در سال 1264ق. مریدان على محمد، آشوبهایى در کشور پدید آوردند و در مناطقى به قتل و غارت مردم پرداختند. در این زمان میرزا تقى خان امیرکبیر صدراعظم ناصرالدین شاه تصمیم به قتل على محمد و فرو نشاندن فتنه بابیه گرفت. براى این کار از علما فتوا خواست. برخى علما به دلیل دعاوى مختلف و متضاد او و على محمد در مجالس علما نتوانست ادعاى خود را اثبات کند و چون از او درباره برخى مسائل دینى پرسیدند، از پاسخ فرو ماند و جملات ساده عربى را غلط خواند.
رفتار جنون آمیزش شبهه خبط دماغ را مطرح و از صدور حکم اعدام او خوددارى کردند. اما برخى دیگر على محمد را مردى دروغگو و ریاست طلب مى شمردند و از این رو حکم به قتل او دادند. على محمد همراه یکى از پیروانش در 27 شعبان 1266 در تبریز تیرباران شد.
همان طور که دیدیم سید على محمد آراء و عقاید متناقضى ابراز داشته است اما از کتاب »بیان« که آن را کتاب آسمانى خویش مى دانست، برمى آید که خود را برتر از همه انبیاى الهى و مظهر نفس پروردگار مى دانسته و عقیده داشت که با ظهورش آیین اسلام منسوخ و قیامت موعود در قرآن، به پا شده است. على محمد خود را مبشر ظهور بعدى شمرده و او را »من یظهره اللَّه« (کسى که خدا او را آشکار مى کند) خوانده است و در ایمان پیروانش بدو تأکید فراوان کرد. او نسبت به کسانى که آیین او را نپذیرفتند خشونت بسیارى را سفارش کرده است. وى از جمله وظایف فرمانرواى بابى را این مى داند که نباید جز بابیها کسى را بر روى زمین باقى بگذارد. باز دستور مى دهد غیر از کتابهاى بابیان همه کتابهاى دیگر باید محو و نابود شوند و پیروانش نباید جز کتاب بیان و کتابهاى دیگر بابیان، کتاب دیگرى را بیاموزند.

بهائیه
فرقه بهائیه، فرقه اى منشعب از فرقه بابیه است. بنیانگذار آیین بهائیت، میرزا حسینعلى نورى معروف به بهاءاللَّه است و این آیین نیز نام خود را از همین لقب برگرفته است. پدرش از منشیان عهد محمدشاه قاجار و مورد توجه قائم مقام فراهانى بود و بعد از قتل قائم مقام فراهانى از مناصب خود برکنار شد و به شهر نور رفت. میرزا حسینعلى در 1233 در تهران به دنیا آمد و آموزشهاى مقدماتى ادب فارسى و عربى را زیر نظر پدر و معلمان و مربیان گذراند. پس از ادعاى بابیت توسط سید على محمد شیرازى در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد و از فعال ترین افراد بابى شد و به ترویج بابیگرى، بویژه در نور و مازندران پرداخت. برخى از برادرانش از جمله برادر کوچکترش میرزا یحیى معروف به »صبح ازل« نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند.
پس از اعدام على محمد باب به دستور امیرکبیر، میرزا یحیى ادعاى جانشینى باب را کرد. ظاهراً یحیى نامه هایى براى على محمد باب نوشت و فعالیتهاى پیروان باب را توضیح داد. على محمد باب در پاسخ به این نامه ها وصیت نامه اى براى یحیى فرستاد و او را وصى و جانشین خود اعلام کرد. برخى گفته اند این نامه ها توسط میرزا حسینعلى و به امضاى میرزا یحیى بوده است و حسینعلى این کار و نیز معرفى یحیى به عنوان جانشینى باب را براى محفوظ ماندن خود از تعرض مردم انجام داده است و على محمد در پاسخ به نامه ها میرزا یحیى را وصى خود ندانسته بلکه به او توصیه کرده که در سایه برادر بزرگتر خویش حسینعلى قرار گیرد. در هر حال، پس از باب عموم بابیه به جانشینى میرزا یحیى معروف به
در بغداد کنسول دولت انگلستان و نیز نماینده دولت فرانسه با بهاءاللَّه ملاقات و حمایت دولتهاى خویش را به او ابلاغ کردند و حتى تابعیت انگلستان و فرانسه را نیز پیشنهاد نمودند.
صبح ازل معتقد شدند و چون در آن زمان یحیى بیش از نوزده سال نداشت، میرزا حسینعلى زمام کارها را در دست گرفت. امیرکبیر براى فرونشاندن فتنه بابیان از میرزا حسینعلى خواست تا ایران را به قصد کربلا ترک کند و او در شعبان 1267 به کربلا رفت، اما چند ماه بعد، پس از برکنارى و قتل امیرکبیر در ربیع الاول 1268 و صدارت یافتن میرزا آقاخان نورى، به دعوت و توصیه شخص اخیر به تهران بازگشت. در همین سال تیراندازى بابیان به ناصرالدین شاه پیش آمد و بار دیگر به دستگیرى و اعدام بابیها انجامید، و چون شواهدى براى نقش حسینعلى در طراحى این سوءقصد وجود داشت، او را دستگیر کردند. اما حسینعلى به سفارت روس پناه برد و شخص سفیر از او حمایت کرد. سرانجام با توافق دولت ایران و سفیر روس، میرزا حسینعلى به بغداد منتقل شد و بدین ترتیب بهاءاللَّه با حمایت دولت روس از مرگ نجات یافت. او پس از رسیدن به بغداد نامه اى به سفیر روس نگاشت و از وى و دولت روس براى این حمایت قدردانى کرد. در بغداد کنسول دولت انگلستان و نیز نماینده دولت فرانسه با بهاءاللَّه ملاقات و حمایت دولتهاى خویش را به او ابلاغ کردند و حتى تابعیت انگلستان و فرانسه را نیز پیشنهاد نمودند. والى بغداد نیز با حسینعلى و بابیان با احترام رفتار کرد و حتى براى ایشان مقررى نیز تعیین شد. میرزا یحیى که عموم بابیان او را جانشین بلامنازع باب مى دانستند، با لباس درویشى مخفیانه به بغداد رفت و چهار ماه زودتر از بهاءاللَّه به بغداد رسید. در این هنگام بغداد و کربلا و نجف مرکز اصلى فعالیتهاى بابیان شد و روز به روز بر جمعیت ایشان افزوده مى شد. در این زمان برخى از بابیان ادعاى مقام »من یظهره اللهى« را ساز کردند. مى دانیم که على محمد باب به ظهور فرد دیگرى پس از خود بشارت داده بود و او را »من یظهره اللَّه« نامیده بود و از بابیان خواسته بود به او ایمان بیاورند. البته از تعبیرات وى برمى آید که زمان تقریبى ظهور فرد بعدى را دو هزار سال بعد مى دانسته است، بویژه آنکه ظهور آن موعود را به منزله فسخ کتاب »بیان« خویش مى دانسته است. اما شمارى از سران بابیه به این موضوع اهمیت ندادند و خود را »من یظهره اللَّه« یا »موعود بیان« دانستند. گفت شده که فقط در بغداد بیست و پنج نفر این مقام را ادعا کردند که بیشتر این مدعیان با طراحى حسینعلى و همکارى یحیى یا کشته شدند یا از ادعاى خود دست برداشتند. آدمکشى هایى که در میان بابیان رواج داشت و همچنین دزدیدن اموال زائران اماکن مقدسه در عراق و نیز منازعات میان بابیان و مسلمانان باعث شکایت مردم عراق و بویژه زائران ایرانى گردید و دولت ایران از دولت عثمانى خواست بابیها را از بغداد و عراق اخراج کند. بدین ترتیب در اوایل سال 1280 ق. فرقه بابیه از بغداد به استانبول و بعد از چهارماه به ادرنه منتقل شدند. در این زمان میرزا حسینعلى مقام »من یظهره اللهى« را براى خود ادعا کرد و از همین جا نزاع و جدایى و افتراق در میان بابیان آغاز شد. بابیهایى که ادعاى او را نپذیرفتند و بر جانشینى میرزا یحیى (صبح ازل) باقى ماندند، »ازلى« نام گرفتند و پذیرندگان ادّعاى میرزا حسینعلى (بهاءاللَّه) »بهائى« خوانده شدند. میرزا حسینعلى با ارسال نوشته هاى خود به اطراف و اکناف رسماً بابیان را به پذیرش آیین جدید فرا خواند و دیرى نگذشت که بیشتر آنان به آیین جدید ایمان آوردند.
منازعات ازلیه و بهائیه در ادرنه شدت گرفت و اهانت و تهمت و افترا و کشتار رواج یافت و هر یک از دو طرف بسیارى از اسرار یکدیگر را باز گفتند. بهاءاللَّه در کتابى به نام »بدیع«، وصایت و جانشینى صبح ازل را انکار کرد و به افشاگرى اعمال و رفتار او و ناسزاگویى به او و پیروانش پرداخت. در برابر، عزیه خواهر آن دو در کتاب »تنبیه النائمین« کارهاى بهاءاللَّه را افشا کرد و یک بار نیز او را به مباهله فرا خواند. نقل شده است که در این میان صبح ازل برادرش بهاءاللَّه را مسموم کرد و بر اثر همین مسمومیت بهاءاللَّه تا پایان عمر به رعشه دست مبتلا بود. سرانجام حکومت عثمانى براى پایان دادن به این درگیریها بهاءاللَّه و پیروانش را به عکا در فلسطین و صبح ازل را به قبرس تبعید کرد، اما دشمنى میان دو گروه ادامه یافت. بهاءاللَّه مدت نه سال در قلعه اى در عکا تحت نظر بود و پانزده سال بقیه عمر خویش را نیز در همان شهر گذراند و در هفتاد و پنج سالگى در 1308 ق. در شهر حیفا از دنیا رفت.
میرزا حسینعلى پس از اعلام »من یظهره اللهى« خویش، به فرستادن نامه (الواح) براى سلاطین و رهبران دینى و سیاسى جهان اقدام کرد و ادعاهاى گوناگون خود را مطرح ساخت. بارزترین مقام ادعایى او ربوبیت و الوهیت بود. او خود را خداى خدایان، آفریدگار جهان، کسى که »لم یلد و لم یولد« است، خداى تنهاى زندانى، معبود حقیقى، »ربّ ما یرى و ما لایرى« نامید. پیروانش نیز پس از مرگ او همین ادعاها را درباره اش ترویج کردند، و در نتیجه پیروانش نیز خدایى او را باور کردند و قبر او را قبله خویش گرفتند. گذشته از ادعاى ربوبیت، او شریعت جدید آورد و کتاب »اقدس« را نگاشت که بهائیان آن را »ناسخ جمیع صحائف« و »مرجع تمام احکام و اوامر و نواهى« مى شمارند. بابیهایى که از قبول ادعاى او امتناع کردند، یکى از انتقاداتشان همین شریعت آورى او بود، از این رو که به اعتقاد آنان، نسخ کتاب بیان نمى توانست در فاصله بسیار کوتاه روى دهد. بویژه آنکه احکام »بیان« و »اقدس« هیچ مشابهتى با یکدیگر ندارند؛ اساس بابیت، از بین بردن همه کتابهاى غیربابى و قتل عام مخالفان بود، در حالى که اساس بهائیت، »رأفت کبرى و رحمت عظمى و الفت با جمیع ملل« بود. با این حال میرزا حسینعلى در برخى جاها منکر نسخ بیان شد.
مهمترین برهان او بر حقانیت ادعایش، مانند سیدباب، سرعت نگارش و زیبایى خط بود. نقل شده که در هر شبانه روز یک جلد کتاب مى نوشت. بسیارى از این نوشته ها بعدها به دستور میرزا حسینعلى نابود شد. نوشته هاى باقیمانده او نیز مملو از اغلاط املایى، انشایى، نحوى و غیر آن بود. مهمترین کتاب بهاءاللَّه ایقان بود که در اثبات قائمیت سید على محمد باب در آخرین سالهاى اقامت در بغداد نگاشت. اغلاط فراوان و نیز اظهار خضوع بهاءاللَّه نسبت به برادرش صبح ازل در این کتاب سبب شد که از همان سالهاى پایانى زندگى میرزا حسینعلى پیوسته در معرض تصحیح و تجدیدنظر قرار گیرد.

بهائیه پس از بهاءاللَّه
پس از مرگ میرزا حسینعلى، پسر ارشد او عباس افندى (1260 - 1340 ق.) ملقب به عبدالبهاء جانشین وى گردید. البته میان او و برادرش محمدعلى بر سر جانشینى پدر مناقشاتى رخ داد که منشأ آن صدور بارزترین مقام ادعایى او ربوبیت و الوهیت بود. او خود را خداى خدایان، آفریدگار جهان، کسى که »لم یلد و لم یولد« است، خداى تنهاى زندانى، معبود حقیقى، »ربّ ما یرى و ما لایرى« نامید.
»لوح عهدى« از سوى میرزا حسینعلى بود که در آن جانشین خود را عباس افندى و بعد از او محمد على افندى معین کرده بود. در ابتداى کار اکثر بهائیان از محمدعلى پیروى کردند اما در نهایت عباس افندى غالب شد. عبدالبهاء ادعایى جز پیروى از پدر و نشر تعالیم او نداشت و به منظور جلب رضایت مقامات عثمانى، رسماً و باالتزام تمام، در مراسم دینى از جمله نماز جمعه شرکت مى کرد و به بهائیان نیز سفارش کرده بود که در آن دیار بکلى از سخن گفتن درباره آیین جدید بپرهیزید. در اواخر جنگ جهانى اول، در شرایطى که عثمانیها درگیر جنگ با انگلیسیها بودند و آرتور جیمزبالفور، وزیر خارجه انگلیس در صفر 1336/ نوامبر 1917 اعلامیه مشهور خود مبنى بر تشکیل وطن ملى یهود در فلسطین را صادر کرده بود، مسائلى روى داد که جمال پاشا، فرمانده کل قواى عثمانى، عزم قطعى بر اعدام عبدالبهاء، و هدم مراکز بهائى در عکا
و حیفا گرفت. برخى مورخان، منشأ این تصمیم را روابط پنهان عبدالبهاء با قشون انگلیس که تازه در فلسطین مستقر شده بود، مى دانند. لرد بالفور بلافاصله به سالار سپاه انگلیس در فلسطین دستور داد تا با تمام قوا در حفظ عبدالبهاء و بهائیان بکوشد. پس از تسلط سپاه انگلیس بر حیفا، عبدالبهاء براى امپراتور انگلیس، ژرژ پنجم، دعا کرد و از اینکه سراپرده عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شده به درگاه خدا شکر گزارد. پس از استقرار انگلیس در فلسطین، عبدالبهاء از دولت انگلیس نشان شهسوارى (نایت هود) دریافت کرد و به عنوان »سر« ملقب گردید. عبدالبهاء در سال 1340 ق. درگذشت و در حیفا به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپارى او نمایندگانى از دولت انگلیس حضور داشتند و چرچیل، وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامى مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعه بهائى ابلاغ کرد.
از مهمترین رویدادهاى زندگى عبدالبهاء، سفر او به اروپا و امریکا بود. این سفر نقطه عطفى در ماهیت آیین بهایى محسوب مى گردد. پیش از این مرحله، آیین بهایى بیشتر به عنوان یک انشعاب از اسلام یا تشیع و یا شاخه اى از متصوفه شناخته مى شد و رهبران بهائیه براى اثبات حقانیت خود از قرآن و حدیث به جستجوى دلیل مى پرداختند و این دلایل را براى حقانیت خویش به مسلمانان و بویژه شیعیان ارائه مى کردند. مهمترین متن احکام آنان نیز از حیث صورت با متون فقهى اسلامى تشابه داشت. اما فاصله گرفتن رهبران بهائى از ایران و مهاجرت به استانبول و بغداد و فلسطین و در نهایت ارتباط با غرب، عملاً سمت و سوى این آیین را تغییر داد و آن را از صورت آشناى دینهاى شناخته شده، بویژه اسلام، دور کرد. عبدالبهاء در سفرهاى خود تعالیم باب و بهاء را با آنچه در قرن نوزدهم در غرب، خصوصاً تحت عناوین روشنگرى و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتى داد. البته باید توجه داشت که خود بهاءاللَّه نیز در مدت اقامتش در بغداد با برخى از غربزده هاى عصر قاجار مثل میرزا ملکم خان، که به بغداد رفته بودند آشنا شد. همچنین در مدت اقامتش در استانبول با میرزا فتحعلى آخوندزاده که سفرى به آن دیار کرده بود آشنا گردید. افکار این روشنفکران غربزده در تحولات فکرى میرزا حسینعلى بى تأثیر نبود. نمونه اى از متأثر شدن عبدالبهاء از فرهنگ غربى مسأله وحدت زبان و خط بود که یکى از تعالیم دوازده گانه او بود. این تعلیم برگرفته از پیشنهاد زبان اختراعى »اسپرانتو« است که در اوایل قرن بیستم طرفدارانى یافته بود، ولى بزودى غیر عملى بودن آن آشکار شد و در بوته فراموشى افتاد. موارد دیگر تعالیم دوازده گانه عبارت است از: ترک تقلید (تحرى حقیقت)، تطابق دین با علم و عقل، وحدت اساس ادیان، بیت العدل، وحدت عالم انسانى، ترک تعصبات، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومى، تساوى حقوق زنان و مردان، تعلیم و تربیت اجبارى، صلح عمومى و تحریم جنگ. عبدالبهاء این تعالیم را از ابتکارات پدرش قلمداد مى کرد و معتقد بود پیش از او چنین تعالیمى وجود نداشت. این اصول دوازده گانه متأثر از تفکر ماسونى و نظریه پردازان مشرب فراماسونرهاى انگلیسى است. ماسونیت با نشر این تعالیم سعى در استحاله تمامى فرهنگهاى مذهبى در تفکر و فرهنگ غربى داشت چنانکه پیامد نشر این تفکر »امانیسم« و »لیبرالیسم« مذهب همه روشنفکران گردید و مبشر جهانى شد که با تبلیغ فرهنگ جهانى سعى در مستولى ساختن فرهنگ و تمدن مغرب زمین بر تمامى سرزمینهاى غیرغربى داشت.
پس از عبدالبهاء، شوقى افندى ملقب به شوقى ربانى فرزند ارشد دختر عبدالبهاء، بنابه وصیت عبدالبهاء جانشین وى گردید. این جانشینى نیز با منازعات همراه بود زیرا بر طبق وصیت بهاءاللَّه پس از عبدالبهاء باید برادرش محمد على افندى به ریاست بهائیه مى رسید. اما عبدالبهاء او را کنار زد و شوقى افندى را به جانشینى او نصب کرد و مقرر نمود که ریاست بهائیان پس از شوقى در فرزندان ذکور او ادامه یابد. برخى از بهائیان ریاست شوقى را نپذیرفتند و شوقى به رسم معهود اسلاف خود به بدگویى و ناسزا نسبت به مخالفان پرداخت. شوقى برخلاف نیاى خود تحصیلات رسمى داشت و در دانشگاه امریکایى بیروت و سپس در آکسفورد تحصیل کرده بود. نقش اساسى او در تاریخ بهائیه، توسعه تشکیلات ادارى و جهانى این آیین بود و این فرایند بویژه در دهه شصت میلادى در اروپا و امریکا سرعت بیشترى گرفت و ساختمان معبدهاى قاره اى بهائى موسوم به »مشرق الاذکار« به اتمام رسید. تشکیلات بهائیان که شوقى افندى به آن »نظم ادارى امراللَّه« نام داد، زیر نظر مرکز ادارى و روحانى بهائیان واقع در شهر حیفا (در کشور اسرائیل) که به »بیت العدل اعظم الهى« موسوم است اداره مى گردد. در زمان حیات شوقى افندى حکومت اسرائیل در فلسطین اشغالى تأسیس شد و شوقى از تأسیس این دولت حمایت کرد و مراتب دوستى بهائیان را نسبت به کشور اسرائیل به رئیس جمهور اسرائیل ابلاغ کرد.
بنابر تصریح عبدالبهاء پس از وى بیست و چهار تن از فرزندان ذکورش، نسل بعد از نسل با لقب »ولى امراللَّه« باید رهبرى بهائیان رإ؛ برعهده مى گرفتند و هر یک باید جانشین خود را تعیین مى کرد. اما شوقى افندى عقیم بود و طبعاً پس از وفاتش دوران دیگرى از دو دستگى و انشعاب و سرگشتگى در میان بهائیان ظاهر شد. ولى سرانجام همسر شوقى افندى، روحیه ماکسوفل و تعدادى از گروه 27 نفرى منتخب شوقى ملقب به »ایادیان امراللَّه« اکثریت بهائیان را به خود جلب و مخالفان خویش را طرد و بیت العدل را در 1963 تأسیس کردند. از گروه ایادیان امراللَّه در زمان حاضر سه نفر یعنى روحیه ماکسول و دو تن دیگر در قید حیات اند و با کمک افراد منتخب بیت العدل که به �

پى نوشت:
×. در نگارش این مقاله، از کتاب »دانشنامه جهان اسلام«، ج1، ص19-16، ص743-733 استفاده شد.