درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

پدرت نور، خودت نور، حریمت نور است

صحن های حرمت وادی طورند همهمنبع: فطرس والپیپر
خادمانت ملک و مریم و حورند همه
پدرت نور، خودت نور، حریمت نور است
خاندانت ز ازل منشاء نورند همه

 خشت خشت حرمت پنجره فولاد است
سنگ های حرمت سنگ صبورند همه

 «میرزای قمی» و «میزجوادآقا» ها
از ملک برتر و در پیش تو مورند همه

گره ای نیست که با یک نظرت وا نشود
 زائرانت چقدر غرق سرورند همه

غیر شب هیچ کسی پشت به خورشید نکرد
منکران تو یقینا همه کورند همه

جمکرانی شده هرکس که به قم آمده است..
اهل قم منتظر وقت ظهورند همه

حسین ایزدی

بی گمان این همه تأخیر، دلیلی دارد...

mahdy-tavoosbt.ir
دل من مال خودم نیست، کفیلی دارد
عشق در مکتب ما شرح طویلی دارد

کوچ کرده است و خبر داده که بر می گردد
او که هر گوشه ی این دهکده ایلی دارد

هر چه دلباخته در حسرت او جان به لبند
آن سفر کرده ولی صبر جمیلی دارد!

رونق بتکده ها گر چه غمی جانکاه است
شادمانیم که این مُلک، خلیلی دارد

آه … ای منتظران فرجش برخیزید
بی گمان این همه تأخیر، دلیلی دارد

مدینه گواه باش...


 

 مدینه در کجا گم کرده ماهت اختر خود را؟
چرا از اشک، شستی دامن غم پرور خود را؟

مدینه، رهنمائی کن به سادات بَنی الّزهرا
که در خاک تو گم کردند قبر مادر خود را

مدینه تو به جا ماندی و زهرا  اوفتاد از پا
عجب یاری نمودی دختر پیغمبر خود را

مدینه، بیم آن دارم که زینب بی پدر گردد
کمک کن تا علی از خاک بردارد سر خود را

مدینه، گریه کردی بر علی آن شب که پیغمبر
گرفت از دست او آزرده جسم همسر خود را

مدینه، هیچ بانویی کنار خانه اش تنها
نبیند بین دشمن دست بسته شوهر خود را

مدینه، یاد آر از آن غروب درد آلودت
که بیمار علی زد ناله های آخر خود را

مدینه، کاش در اشک علی گم می شدی آن شب
که پنهان کرد زیر گل گُل نیلوفر خود را


مدینه، روز محشر پیش پیغمبر گواهی ده
علی شب در کفن پیچید جسم همسر خود را

مدینه، اشک (میثم) خون شده اینک قبولش کن
که در دامان تو از دیده ریزد گوهر خود را

استاد غلامرضا سازگار

نگه دار سر رشته تا نگه دارد

آقا مگر داریم ما؟ ما یادمان نیست

یادآوری کردید، امّا یادمان نیست

این روزها... وقت زیادی که نداریم

گیرم که آقا بود حالا یادمان نیست!

 

عیبی ندارد او بیابانگرد باشد...

ما قصه ی مجنون و لیلا یادمان نیست

 

این جمعه هم حالا نیامد که مهم نیست

ما پهلوی خونین زهرا یادمان نیست!!

 

تکرار تاریخ از همین بی غیرتی هاست

وقتی طناب و دست مولا یادمان نیست

 

دستان ما افتاد از کار قنوتش

افتادن دستان سقا یادمان نیست!!

 

او پیر شد از این جوانی کردن ما...

ما که جوان ارباً اربا یادمان نیست!!!
 

یک روضه خوان ما را کمی یاری رسانَد

«هَل من مُعینِ» شاه تنها، یادمان نیست
 

او مژه هایش ریخت یاد زینب و ما...

شام و اسارت رفتنش را یادمان نیست
 

تازه طلبکاریم آقا دیر کرده

تازه طلبکاریم آقا یادمان نیست...

 

حبیب نیازی

محبوب ترین باب...

ما همه تشنه شدیم و تو فقط آب شدی
پسر کوچک سلطان که خود ارباب شدی
 
شاد کردی دل بابای خودت را وقتی
خنده‌ ای کردی و در دست پدر خواب شدیمنبع تصویر: shiagraphics.ir/fa/
 
تار مهر پدرت را بنوازم، وقتی
تو در آن گوشه‌ی دل، ماندی و مضراب شدی
 
می روم مشهد و در دور حرم می گردم
آشکار است که محبوب ترین باب شدی
 
بخشی از شعر سیّد مجتبی ربیع نتاج