آقا مگر داریم ما؟ ما یادمان نیست
این روزها... وقت زیادی که نداریم
گیرم که آقا بود حالا یادمان نیست!
عیبی ندارد او بیابانگرد باشد...
ما قصه ی مجنون و لیلا یادمان نیست
این جمعه هم حالا نیامد که مهم نیست
ما پهلوی خونین زهرا یادمان نیست!!
تکرار تاریخ از همین بی غیرتی هاست
وقتی طناب و دست مولا یادمان نیست
دستان ما افتاد از کار قنوتش
افتادن دستان سقا یادمان نیست!!
او پیر شد از این جوانی کردن ما...
ما که جوان ارباً اربا یادمان نیست!!!
یک روضه خوان ما را کمی یاری رسانَد
«هَل من مُعینِ» شاه تنها، یادمان نیست
او مژه هایش ریخت یاد زینب و ما...
شام و اسارت رفتنش را یادمان نیست
تازه طلبکاریم آقا دیر کرده
تازه طلبکاریم آقا یادمان نیست...
حبیب نیازی
وقتی رسول خدا (ص) متولّد شد شیطان (از رفتن به) آسمانهای هفتگانه ممنوع شد؛ و شیاطین به واسطه ستارگان رانده شدند...
سپس فرمودند:
«صبح آن روزی که پیغمبر به دنیا آمده بود، بت ها، در حالی که همگی با صورت به زمین افتاده بودند، وارد صبح شدند؛ و در آن شب ایوان کسری لرزید و چهارده کنگره اش افتاد، و آتش های (آتشکده های فارس) که از هزار سال پیش از آن خاموش نشده بود، خاموش شد.»
سپس فرمودند:
«و طاق کسری از میان شکست، و در آن شب، نوری از طرف حجاز انتشار یافت، بعد درخشید تا به مشرق رسید...
و علم کاهنان گرفته شد و جادوی جادوگران نابود شد و هیچ شیطانی (از آنها که رفیق کاهنین بودند) در عرب باقی نمانده مگر این که از (رفتن نزد) رفیقش ممنوع شد.»
آنگاه فرمودند: «آمنه فرمود: به خدا قسم! فرزندم به دنیا آمد... سر به طرف آسمان بلند کرد و به آسمان نظر انداخت. سپس از او نوری بیرون آمد که همه چیز برای او روشن شد؛ در آن پرتو از گوینده ای شنیدم که می گفت، «تو سرور و آقای مردمان را به دنیا آوردی، او را محمّد نام گذار.»
محمد بن احسن الحرالعاملی - اثبات الهداة، ترجمه احمد جنتی، ج1، ص 533