درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

مؤمنان دو بار از دنیا می روند...

 بعضی از ما فقط شیعیان شناسنامه ای هستیم؛ درست! امّا هدفی هست که ارزش دارد به خاطرش، باطنمان را با شناسنامه هایمان یکی کنیم. نمی شود تا آخر عمر دست دست کنیم؛ بالأخره یک روز، جایی، نکته ای، سخنی، عملی یا انگیزه ای ما را از جایمان تکان می دهد. انگیزه ای مثل این انگیزه که: خداوند قادر، به مؤمنان حقیقی فرصتی داده است که در کنار اَبَر مردانی که آفریده است، حکومتی رنگین و پر برکت داشته باشند. حکومتی که بتوانند در آن با هم مانند یک خانواده زندگی کنند و درد و غمی هرگز به حریم خانه هایشان راه نیابد. انگیزه ی مؤمن شدن بهتر از این که توفیق بیابیم مردی را که سالها زیر سیاهه های حسینه، برای داغش، آه کشیده ایم، در مقابلمان ببینیم و دشمنش را، که سالها لعنتش کرده ایم، در دار مکافات به نظاره بنشینیم؟مؤمن شدن به دیدن رو در روی یک لبخند حقیقی بر چهره ی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نمی ارزد؟

بگذارید کمی بیشتر از رجعت مؤمنان بگوییم. ما که دلمان برای «به حقیقت شیعه بودن» قنج رفت! پیش به سوی یافتن انگیزه!

مؤمنانِ خاصّ و نشان شده
مؤمنان، یعنی کسانی که علاوه بر ایمان داشتن به ولایت امیرمؤمنان علی(ع) و فرزندانشان تا آخرین امام (عجل الله تعالی فرجه)، این ایمان را به مرحله ی عمل در آورده اند؛ به عبارت دیگر، شیعه بودن حقیقی، یعنی ایمان داشتن به دل و عمل کردن در اعضا. ما پیش از این در سایت مستور، از شیعه و نشانه هایش مفصّل سخن گفته ایم.

مؤمنان اساساً نشان شده اند؛ خداوند هم به صراحت می فرماید: «آیا کسی که فاسق و مؤمن است با هم یکی هستند؟ [البتّه] که برابر نیستند!»(1) البتّه این نشان شدگی به خاطر نشان شدگی مولایشان، امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) در میان مخلوقات است و نشان شدگی حضرت امیر(ع) به نشان شدگی حضرت محمّد مصطفی(صلی الله علیه و آله) باز میگردد.(2) مصطفی یعنی چه؟ تا به حال فکر کرده اید؟ مصطفی یعنی برگزیده و نشان شده.

از میان مؤمنان، عدّه ای خاص هستند و بیشتر آنان را ما می شناسیم. افرادی مثل سلمان، ابوذر، مالک اشتر و.... این مؤمنان در شمار رجعت کنندگان خواهند بود و به آنان دراین باره مژده داده شده است.

مثلاً سلمان روزی از رسول خدا(ص) به طور مفصّل راجع به رجعت ائمّه (علیهم السلام) در آخرالزّمان سخنانی شنید و حضرت رسول اکرم(ص) در انتهای سخنانشان به ایشان فرمودند: «اى سلمان! قطعاً تو او (حضرت مهدی(عج)) را درک مى‌ کنى و هرکس که مانند تو باشد و با معرفت حقیقى و راستین، ولایت او را بپذیرد [نیز] او را درک می کند.»(3)

همچنین درباره بازگشت گروهی از مؤمنان خاص نیز از امام صادق(ع) نقل شده است: «از پشت شهر کوفه، بیست و هفت مرد همراه حضرت قائم (عج) بیرون می آیند. پانزده تن آنان از قوم حضرت موسى هستند که «به حق هدایت کنند و به آن دادگرى نمایند»(4) و هفت تن آنان اصحاب کهف هستند و (دیگران) یوشع‏ بن‏ نون‏، سلمان فارسى، ابودُجانه ی انصارى، مقداد و مالک اشتر هستند. پس اینها یاران و فرماندهان او هستند.»(5)

از جمله این مؤمنان نشان شده، علمدار مؤمنان با معرفت و خالص، عبّاس بن علی(ع) و یاران عاشورایی امام حسین(ع) هستند. درباره ی رجعت این بزرگواران پیش از این سخن گفته ایم. (بخوانید: رجعت عاشورائیان )  

مؤمنان دو بار از دنیا می روند
در برخی روایات، تأکید شده است که کسی که مؤمن باشد، چه افرادی خاص مثل سلمان و چه افراد عادی، بازخواهند گشت. در این روایات آمده است که مؤمنان حتماً هم باید شهید بشوند و هم باید بمیرند!

جابر جعفى گفت: از حضرت صادق (ع) درباره تفسیر آیه‏ «اگر در راه خدا بمیرید یا کشته شوید...»(6) سؤال کرد. حضرت در پاسخش فرمودند:  

«اى جابر آیا می دانى راه خدا کدام است؟» عرض کرد: نه به خدا مگر اینکه از شما بشنوم.  

حضرت فرمودند: «کشته شدن در راه على و اولاد اوست.» آنگاه ادامه دادند: «هر کس در راه محبّت او کشته شود، در راه خدا کشته شده است و هیچ کس نیست که ایمان به این آیه داشته باشد، مگر اینکه کشته شدن و مرگى در پیش دارد. به این معنى که اگر کشته شود، دوباره برانگیخته مى ‏شود تا بمیرد و اگر مُرد، برانگیخته مى‏ شود تا  کشته شود.»(7)

در این باره روایات مشابه (8) بسیاری وجود دارد که در این مقاله برشمردن تمام آنها سر همه را درد می آورد.

چیزی که در روایات به زیبایی به چشم می خورد این است که بر اساس آیه ی «هر نفسی مرگ را می چشد»(9) هر شهیدی، با چشیدن لذّت شهادت، می بایست برای مُردن به دنیا بازگردد. چنانچه امام صادق(ع) به شاگرد هوشمند و زیرکشان زراره  فرمودند:

« کسى که با شمشیر در راه خدا کشته مى‏ شود با آن کس که در بسترش جان می دهد، یکسان نیست. کسى که کشته مى ‏شود ناچار می باید به دنیا برگردد تا مزه ی مرگ را بچشد.»(10)

رجعت مؤمنان اختیاری است
مؤمنان، در برزخ در بهشت به سر می برند. اگر که آنها ایمانشان در حدّی باشد که لطف خداوند شامل حالشان بشود، مجبور نیستند بازگردند؛ بلکه این بازگشت اختیاری است. در روایتی زیبا از امام صادق(ع) درباره نحوه ی رجعت مؤمنان آمده است:

«چون قائم ظهور کند، بالاى سر مؤمن می روند در قبر او و به او گویند: اى فلانى به راستى صاحب الامر تو ظهور کرد. اگر می خواهى خود را به او برسانى برسان و اگر می خواهى در سایه ی کرامت پروردگار خود بیارامى، بیارام.»(11)

«هر گاه قائم ما قیام کرد، خداوند گروهى از شیعیان ما را که سر دسته شمشیرشان را بر روى دوش داشته باشند، از قبرهاشان برانگیخته نموده به سوى قائم می فرستد. وقتی این خبر به جمعى از شیعیان که هنوز نمرده ‏اند، می رسد، به یکدیگر می گویند: فلانى و فلانى و فلانى از قبرهاى خود بیرون آمده اند و هم اکنون با قائم هستند...»(12)

ترسیم سازی یک رؤیا
می توانید تصوّر کنید روزی را که تمام مؤمنان تاریخ، از گورهای کهنه و قدیمی شان، یا از مقبره ها و ضریح هایشان برخیزند و به یک سو بشتابند؟ بهترین و برگزیده ترین انسان های طول تاریخ! تمامشان! با تمام صفات نیک و مهربانی و گذشتشان.  

مردانگی مالک، صداقت ابوذر، وفاداری عمّار، امانت داری سلمان، تیزهوشی زراره، رازداری مفضّل و ادب و معرفت عبّاس بن علی(ع) وقتی کنار هم جمع بشود، معلوم است که این دنیای ویرانه آباد می شود! حالا فکر کنید تمام این خوب ها، حلقه شوند و نگین این حلقه، آقای خوبی ها (ارواحنا له الفداء) باشد؛ با لشکری از فرشتگان و انبیاء و اوصیاء.

مؤمن حقیقی شدن ما، یک «یا علی» از سوی ما می طلبد و بعد مدد گرفتن از نام مرد مردان برای قدم برداشتن در راهش. آنگاه می ماند تأیید خداوند؛ که هم قدرت و پرتوان است؛ هم دستش باز باز است و هم سفره ی کرم و مهربانی اش گسترده ی گسترده...

«پروردگارا! مرا براى فرمانبردارى امام زمان و خدمتگزارى حضرتش و زندگى در دولت آن سرور و دورى از نافرمانیش، موفق بدار. خداوندا اگر من پیش از آن زمان مُردم، مرا در آن جماعتى قرار بده که در رجعت وى برمى‏ گردند و در دولت و روزگار او به ملک و تمکن میرسند: و در سایه پرچم هاى او به سر می برند، و در زمره او برانگیخته می گردند و چشمشان به جمال او روشن مى ‏شود.»(13)
 

پی نوشت:
1. السجدة :  18 أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کمَنْ کانَ فاسِقاً لا یسْتَوُون‏.
2. برگرفته از روایات بلند حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)، خطاب به سلمان که از زاذان نقل شده است. خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایة الکبرى - بیروت، البلاغ‏، 1419 ق. ص 375- 377.
3. همان روایت پیشین، همان منبع.
4. اعراف: 159. 
5. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد للمفید، ترجمه رسولى محلاتى - تهران، چاپ: دوم، بى تا. ج‏2 ؛ ص361. 
6. آل عمران: 151 وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ
7. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مهدى موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار) - تهران،اسلامیه، چاپ بیست و هشتم، 1378 ش. ص1188. 
8. برای مثال می توان به این حدیث اشاره کرد: در کتاب «منتخب البصائر» از محمد بن طیار از آن حضرت روایت کرده است‏ که در تأویل آیه: وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً  یعنى: و روزى که برانگیخته میکنیم از هر گروهى، جمعى را. فرمود: هر مؤمنى که کشته شده باشد؛ بدنیا برمیگردد تا (بعد از زندگى مجدد) بمرگ طبیعى بمیرد و هر مؤمنى که مرده باشد، بدنیا برمیگردد تا کشته شود (و بثواب شهادت نائل گردد). (مجلسی، محمد باقر، همان، ص 1187)
9. العنکبوت :  57 کلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت‏
10. مجلسی، محمد باقر، همان، ص 1206.
11. کلینى، محمد بن یعقوب، أصول الکافی، ترجمه کمره‏اى - ایران ؛ قم، چاپ: سوم، 1375 ش. ج‏2 ؛ ص832.
12. مجلسی، محمّد باقر، همان، ص 1212.
13. «وَ وَفِّقْنِی‏ یا رَبِ‏ لِلْقِیامِ‏ بِطَاعَتِهِ‏ وَ لِلثَّوَى فِی خِدْمَتِهِ وَ الْمَکثِ فِی دَوْلَتِهِ وَ اجْتِنَابِ مَعْصِیتِهِ فَإِنْ تَوَفَّیتَنِی اللَّهُمَّ قَبْلَ ذَلِک فَاجْعَلْنِی یا رَبِّ فِیمَنْ یکرُّ فِی رَجْعَتِهِ وَ یمَلَّک فِی دَوْلَتِهِ وَ یتَمَکنُ فِی أَیامِهِ وَ یسْتَظِلُّ تَحْتَ أَعْلَامِهِ وَ یحْشَرُ فِی زُمْرَتِهِ وَ تَقَرُّ عَینُهُ بِرُؤْیتِهِ.» (مجلسی، محمّد باقر، همان، ص 1214).

بر آستان اجابت

مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری از استادش، مرحوم آیت الله سیّدمحمّد فشارکی نقل می‌کند که به هنگام شیوع وبا در «سامرّاء» ایشان فرمود:من حکم کردم بر زنان و مردان از شیعیان سامرّاء که زیارت عاشورا بخوانند و ثواب آن را هدیه نمایند به روح مطهّر حضرت نرجس خاتون، والده ماجده حضرت حجّت(ع) و او را در نزد فرزندش شفیع قرار دهند تا ایشان نیز در نزد خداوند شفاعت نمایند و من ضامن می‌شوم که هرکس این عمل را انجام دهد، مبتلا به بیماری وبا نشود. همه شیعیان به این حکم عمل کردند و هیچ کس مبتلا به وبا نشد.


بر آستان اجابت

 

••• مطمئن‌ترین و نزدیک‌ترین راه برای اجابت دعا
همه امامان، کشتی نجاتند؛ لیکن کشتی امام حسین(ع) سریع‌تر است.
همه ائمّه(ع) مشعل هدایتند؛ ولی مشعل اباعبدالله الحسین(ع) پرفروغ‌تر است. همه اولیای الهی درهای رحمت پروردگارند؛ امّا درِ رحمت امام حسین(ع) فراخ‌تر است.
همه شهیدان راه حقّ شفابخشند؛ لیکن شفابخشیِ امام حسین(ع) گسترده‌تر است.
همه پیشوایان الهی اعجازگرند؛ ولی معجزات امام حسین(ع) همگانی‌تر است.
امام حسین(ع) هرچه داشت، در طبق اخلاص نهاد و همه را یک‌جا، در راه خدا داد.
خدا نیز به او پاداشی فراخور خداوندی‌اش عطا فرمود: شفا در تربت او، استجابت دعا تحت قبّه او و دوای هر دردی را در گروی یک نگاه او قرار داد.
یکی از وسایل مهم و مجرّب برای توسّل به حضرت سیّدالشّهداء(ع)، «زیارت عاشورا» است.
زیارت عاشورا و مداومت بر آن، بسیار سهل و آسان است. هر کسی در هر مکان و در هر زمانی می‌تواند با دلی پاک و نیّتی صادق به درگاه او روی آورد و این زیارت را طبق دستور امام(ع) بخواند و مشکلش را حل شده بیابد.
چقدر فراوانند کسانی که اولاددار نمی‌شدند، با زیارت عاشورا صاحب اولاد شدند! به بیماری سخت و کمرشکنی چون سرطان مبتلا بودند، از برکت زیارت عاشورا بهبودی یافتند! سرپناهی نداشتند و در پرتوی زیارت عاشورا صاحب خانه و کاشانه شدند!
وه چقدر بسیارند کسانی که یک عمر از درد هجران سوختند، با زیارت عاشورا به کعبه مقصود و قبله موعود رسیدند!

 

••• آثار معجزه‌آسای زیارت عاشورا
آثار معجزه‌آسای زیارت عاشورا در این صفحات نمی‌گنجد؛ ولی به حکمِ
آب دریا را اگر نتوان کشیـد
به قدر تشنگی باید چشید
به نمی از یمِ بیکران آن اشاره می‌کنیم:
1. مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری از استادش، مرحوم آیت الله سیّدمحمّد فشارکی نقل می‌کند که به هنگام شیوع وبا در «سامرّاء» ایشان فرمود:
من حکم کردم بر زنان و مردان از شیعیان سامرّاء که زیارت عاشورا بخوانند و ثواب آن را هدیه نمایند به روح مطهّر حضرت نرجس خاتون، والده ماجده حضرت حجّت(ع) و او را در نزد فرزندش شفیع قرار دهند تا ایشان نیز در نزد خداوند شفاعت نمایند و من ضامن می‌شوم که هرکس این عمل را انجام دهد، مبتلا به بیماری وبا نشود.
همه شیعیان به این حکم عمل کردند و هیچ کس مبتلا به وبا نشد.
این مطلب به قدری روشن بود که سنّی‌ها از روی شرمساری، مرده‌های خود را شبانه دفن می‌کردند و به «حرم مطهّر عسکریّین(ع)» می‌آمدند و می‌گفتند:
ما به شما درود می‌فرستیم؛ آن‌گونه که شیعیان می‌فرستند.1
2. در عهد زعامت مرحوم آیت الله حاج سیّدمحمّد حجّت کوه‌کمری، قحطی و گرانی سختی پدید آمد. آن مرحوم به چهل نفر از طلّاب مهذّب و متدیّن  دستور داد که به «مسجد جمکران» مشرّف شوند و در پشت‌بام مسجد به صورت دسته‌جمعی، زیارت عاشورا را با صد سلام و صد لعن و «دعای علقمه» را بخوانند. آنگاه به حضرت موسی‌بن جعفر(ع)، حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت علی‌اصغر(ع) متوسّل شوند، رفع گرانی و نزول باران را از خداوند بخواهند.
چهل تن از طلبه فاضل و متدیّن به امر مرجعیّت اعلای تشیّع به میعادگاه عاشقان شرفیاب شدند؛ زیارت عاشورا را طبق دستور آن مرجع آگاه انجام دادند و مسجد جمکران را به قصد «قم» ترک کردند. هنوز به دِه «جمکران» نرسیده بودند که بارانِ رحمت سیل‌آسا فرو ریخت و طلّاب، ناچار شدند که لباس‌های خود را در آورند، کفش‌های خود را به دست بگیرند و از میان سیلاب‌ها عبور کنند.2
3. داستان همسرِ صالحه استاد اشرف حدّاد را همه شنیده‌اند که به زیارت عاشورا مداومت داشت. در شب اوّل رحتلش، سه بار امام حسین(ع) به دیدارش تشریف‌فرما شدند و در بار سوم، امر فرمودند که عذاب را از اهل آن قبرستان بردارند.3
4. سیّد احمد رشتی هنگامی که از قافله عقب ماند و از زندگی دست شست، توسّل فراوان نمود. سرانجام به محضر کعبه دل‌ها تشرّف یافت. حجّت خدا بعد از فرمان نماز شب و «جامعه کبیره» فرمود:
«شما چرا عاشورا نمی‌خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.»4
5. مرحوم میرزا ابراهیم محلّاتی، عموی محروم آیت‌الله حاج شیخ بهاءالدّین محلّاتی، در شب 24 صفر 1336 ه‍ .ق. در «شیراز» رحلت کرد. در همان شب مرحوم شیخ مشکور در «نجف اشرف» حضرت عزرائیل(ع) را در رؤیا دید و از او پرسید: از کجا تشریف می‌آورید؟ فرمود: از شیراز، از قبض روح میرزا ابراهیم محلّاتی می‌آیم.
از وضع آن مرحوم در عالم برزخ پرسید؛ فرمود: در بهترین حالت است. خداوند هزار فرشته موکّل فرموده که از او اطاعت کنند.
پرسید: از کجا ایشان به این مقام رسیده‌اند؟ فرمود: او سی سال تمام بر زیارت عاشورا مداومت داشت.
شیخ مشکور خوابش را برای میرزا محمّدتقی شیرازی نقل کرد. او به شدّت گریه نمود. گفت: خواب است. فرمود: بلی؛ ولیکن خوابِ شیخ مشکور است.
فردای آن روز، تلگرافی از شیراز رسید و صادقه بودن رؤیای شیخ مشکور بر همگان ثابت شد.5
6. مرحوم شیخ صدرا بادکوبه‌ای که بر زیارت عاشورا مداومت داشت، در 11 شعبان 1392ه‍ ‌.ق. درگذشت. پس از بیست و سه سال هنگامی‌که قبر شریفش در موقع تخریب «وادی السّلام» توسط رژیم عفلقی شکافته شد، پیکر پاکش، تر و تازه پدیدار گردید.6
7. مرحوم حاج شیخ حسن فرید که داستان سامرّاء را از مرحوم حائری شنیده بود، به گرفتاری سختی مبتلا می‌شود. از روز اوّل محرّم شروع به خواندن زیارت عاشورا می‌کند. روز هشتم از برکت آن زیارت، به صورت خارق العادّه‌ای مشکلش حل می‌شود.7
8. بانویی که تا بیست سال بعد از ازدواج، اولاددار نمی‌شد، با مداومت بر زیارت عاشورا ـ به مدّت چهل روز ـ صاحب فرزند شد.8
9. مرحوم آقا نجفی اصفهانی می‌نویسد:
دو چلّه زیارت عاشورا جهت مطالب مشروع خواندم و نتیجه گرفتم.9
10. مرحوم حاج شیخ عبدالنّبی عراقی که کتاب ارزشمندی در کیفیت مداومت بر زیارت عاشورا نوشته، انگیزه نگارش این کتاب را برآورده شدن حاجتی به برکت زیارت عاشورا معرفی می‌کند که به نظر ایشان محال عادی بوده است.
در شیوه‌ای که ایشان بیان فرموده، سه روز روزه گرفته می‌شود، روز سوم غسل زیارت کرده، به صحرا رفته، به خواندن زیارت عاشورا پرداخته می‌شود.10

••• کیفیّت ختم زیارت عاشورا
امّا بهترین کیفیّت زیارت عاشورا بر اساس روایتی که شیخ طوسی(ره) در «مصباح المتهجّد» و ابن قولویه در «کامل الزّیارات» از امام‌صادق(ع) نقل کرده‌اند، به قرار زیر است:
1. غسل زیارت کردن در اوّل روز؛
2. رفتن به صحرا یا محلّی مرتفع؛
3. اشاره کردن به سوی «کربلا»؛
4. لعن فراوان بر قاتلان امام حسین(ع) نمودن؛
5. تکبیر گفتن؛
6. زیارت «امین‌الله» یا زیارت ششم امیرالمؤمنین(ع) را خواندن؛
7. دو رکعت نماز زیارت به جای آوردن؛11
8. زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام خواندن؛
9. دو رکعت نماز زیارت به جای آوردن؛
10. دعای علقمه خواندن.
امام صادق(ع) تضمین کرده است که هر کس این زیارت را به این کیفیّت بخواند، زیارتش قبول، سعی‌اش مشکور، دعایش مستجاب، حاجتش روا و سلامش به محضر سیّدالشّهداء(ع) واصل گردد. آنگاه پس از آنکه پاداش زیارت عاشورا را هزار هزار حج، هزار هزار عمره و هزار هزار جهاد در محضر رسول خدا(ص) بیان می‌کنند، می‌فرمایند:
«اگر بتوانی در همه عمر، همه روزه این زیارت را بخوانی، انجام بده، که همه این پاداش‌ها از آنِ تو خواهد بود.»
و در پایان می‌فرمایند: «هرگاه تو را حاجتی پیش آید، این زیارت را با این دعا بخوان و به این وسیله به سوی خدا توجّه کن که البتّه حاجتت برآورده می‌شود و بی‌گمان خداوند خلف وعده‌ نمی‌کند.»12
با توجّه به نکات یاد شده، بر همه ما لازم است که مشکلات خود را با توسّل به ائمّه اطهار(ع) و به خصوص از رهگذرِ مداومت بر زیارت عاشورا حل کنیم و از فیوضات بیکران این زیارت غفلت نکنیم.

••• راه آســـان
صحیح‌ترین، معتبرترین، کامل‌ترین و جامع‌ترین کیفیّت ختم زیارت عاشورا همان است که از مصباح المتهجّد شیخ طوسی(ره) نقل کردیم؛ امّا برای کسانی که می‌خواهند همه روزه توفیق ختم زیارت عاشورا پیدا کنند، ولی زمان آنها برای چنین کاری کفاف نمی‌دهد، راه آسانی هست که صاحب کتاب «الصّدف المشحون» با سلسله اسنادش از امام هادی(ع) روایت کرده است. بر اساس این نقل، می‌توان جمله لعن را یک‌بار خوانده، فقط جمله «اللّهمّ العنهم جمیعاً» را صد بار گفت.
همچنین جمله سلام را یک بار خوانده، فقط جمله «السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن‏» را صد بار گفت.13
آیت الله شبستری نیز این متن را از شیخ طوسی(ره) نقل کرده و شرح داده که صاحب «الذّریعه» نیز به آن اشاره نموده است.14

••• آداب ختـــم
همه ختومات از جمله ختم زیارت عاشورا آدابی دارند که رعایت آنها شایسته است:
1. با وضو باشد؛
2. رو به قبله باشد؛
3. با توجّه کامل انجام پذیرد؛
4. به قصد قربت باشد؛
5. به دور از هر گونه ریا و تظاهر انجام پذیرد؛
6. در صورت امکان در اماکن مقدّسه و مشاهد مشرّفه انجام شود؛
7. در صورت امکان، در ساعت معیّن انجام شود؛
8. در صورت امکان، در مکان معیّن انجام پذیرد؛
9. بدون تکلّم در وسط باشد؛
10. با تن پاک، جامه نظیف، به دور از لقمه شبهه‌ناک باشد.
در مورد ختم زیارت عاشورا، علاوه بر آداب یاد شده، رعایت چند نکته دیگر مناسب است:
1. غسل زیارت کرده باشد؛
2. رو به سوی کربلا باشد؛
3. در صحرا، پشت بام، جای مرتفع، زیر آسمان باشد؛
4. متن زیارت را با صد لعن، صد سلام و سجده انجام دهد؛
5. قبلاً زیارت امین الله یا زیارت ششم امیرمؤمنان(ع) را بخواند؛
6. دو رکعت نماز زیارت به جا آورد؛
7. دعای علقمه را بخواند؛
8. بر قاتلان امام حسین(ع) لعنت فراوان کند؛
9. آن را به نیّت تعجیل در امر فرج انجام دهد؛
10. برای تعجیل در امر فرج دعا کند و حدّاقل بگوید:

«اللَّهُمَّ رَبَّ الْحُسَیْنِ اشْفِ صَدْرَ الْحُسَیْنِ وَ اطْلُبْ بِثَارِهِ اللَّهُمَّ انْتَقِمْ مِمَّنْ قَتَلَهُ وَ أَعَانَ عَلَیْه‏»15


پی‌نوشت‌ها:
1. این داستان به خطّ مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری در نزد نگارنده موجود است.
2. این داستان را به نقل از شاهدان عینی در کتاب «کریمه اهل بیت»، ص 481 آوردیم.
3. این واقعه را صاحب «شفاء الصّدور» در ج 1، ص 126 با سند معتبر نقل کرده است.
4. این تشرّف و این فرمان را مرحوم نوری در نجم الثّاقب، ص 342 بدون واسطه از سیّد احمد رشتی نقل کرده است.
5. شرح حال آن فقید سعید در کتاب «مردی بزرگ از خطّه فارس» به تفصیل آمده و این داستان در منابع فراوان، از جمله «داستان‌های شگفت»، ص 344 آمده است.
6. مشروح این داستان را در کتاب «اجساد جاویدان»، ص 355 آوردیم.
7. داستان‌های شگفت، ص 458.
8. زیارت عاشورا و آثار شگفت، ص 32.
9. سیاحت شرق، ص 380.
10. نگارنده گوید: شیخ طوسی سه روز روزه را در زیارت وارث نقل فرموده است. [مصباح المتهجّد، ص 717].
11. شیخ طوسی، مصباح المتهجّد، ص 781.
12. شیروانی، الصّدف المشحون، ص 199.
13. شبستری، اللّؤلؤ النضید، ص 140.
14. آقا بزرگ طهرانی، الذّریعه، ج 15، ص 29.
15. کفعمی، البلد الأمین، ص 280

 

آدمهای همیشه مخالف!

 چند وقتی می شد که به تمام بحثهای سیاسی، اقتصادی، اعتقادی، ورزشی و ... خلاصه تمام مباحثه های اطرافم توجه خاصی می کردم. نتیجه ای که گرفتم این بود که خیلی از افراد، بیشتر از اینکه بخواهند عقیده ی خودشان را بیان کنند، قصد تخریب گفته های طرف مقابل را دارند و بیشتر به فکر اشکال گرفتن از کلام دیگرانند. متوجه شدم که چنین افرادی، از همان ابتدا، به ایراد و اعتراض از حرفهای طرف مقابل می پردازند تا خودی نشان دهند. حقیقتش را بخواهید نمی دانستم این کار در اسلام تعریف خاصی دارد و گناه بزرگی شمرده می شود؛ اما وقتی فهمیدم، از شدت زشتی این عمل در دین اسلام و ناآگاهی خودمان خیلی متعجب شدم! این کار را در علم اخلاق «مِراء» می گویند.

مِراء، یعنی «خرده گیری و اشکال گرفتن از کلام دیگران، برای اینکه نقص کلام آنها آشکار شود» (1) و معمولا با انگیزه ی برتری جویی و خودنمایی علمی پدید می آید به این معنا که فرد در گفت و گو با دیگری به ایراد و اعتراض از سخنان او می پردازد تا هوش و دقت و زیرکی خود را نشان دهد. امام صادق (علیه السلام) درباره ی مراء می فرمایند:

«مراء دردی بسیار سخت است و ویژگی بدتر از آن در انسان نیست. مراء خلق و خوی شیطان و خویشاوند اوست؛ پس هیچ کس در هیچ حالی مراء نمی کند مگر آنکه از خودش و دیگران ناآگاه و از حقایق دین محروم باشد.» (2)

اگر تا امروز اهل بگو مگو کردن بودیم و در هر بحثی، همین عادت مراء را داشتیم، وقتش رسیده است تا فکری به حال خودمان کنیم و این اخلاق شیطانی را  کنار بگذاریم. درست است که یک دفعه نمی شود عادات زشت را رها کرد، اما تمرین و پایداری، حتما نتیجه بخش خواهد بود، ان شاالله.

اولین کاری که لازم است بکنیم، این است که دست از خودبزرگ بینی برداریم! سعی کنیم بیشتر بدانیم و کمتر ادعای دانش و همه چیزفهمی! کنیم و کمتر اظهار نظر کنیم. زیرا هر چقدر خودمان را بالا بدانیم، بیشتر وسوسه می شویم تا از کلام دیگران اشکال بگیریم تا نقص کلام آنها را آشکار کنیم.

دومین راهکار این است که گفتار و رفتارمان را مثبت کنیم، به این صورت که سعی کنیم همیشه یا دیگران را تأیید کنیم یا حتی اگر حرفی خلاف اعتقادات ما می زنند، بگومگو نکنیم. در واقع مثل آدمهایی نباشیم که همیشه مخالف اند و تا دیگران اظهارنظری می کنند، سریع او را ضایع می کنند و از حرف او ایراد می گیرند؛ زیرا پیامبر گرامی اسلام (صل الله علیه و آله) می فرمایند: «پرهیزکارترین مردم آن است که خرده گیری از سخن دیگران را ترک کند، اگرچه حق با او باشد.»(3)

راهکار دیگر هم این است که به عواقب کاری که می کنیم فکر کنیم. معمولا افرادی که با دیگران زیاد بگومگو می کنند و مدام در حال خرده گیری از حرفها و نظریات دیگران هستند، آدمهای محبوبی نیستند. امیرالمومنین علی (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «میوه و ثمره ی مراء، دشمنی بسیار است.»(4)

البته ذکر یک نکته در اینجا ضروری است و آن هم اینکه سه مفهوم «مراء»، «جدال» و «خصومت» بسیار به هم نزدیک هستند و تا حدودی هم پوشانی دارند. در اینجا برای جلوگیری از اشتباه، تعریف این دو مورد را هم بیان می کنیم.

جدال، در علم اخلاق به معنی پیکار لفظی جهت چیره شدن بر طرف مقابل و ساکت کردن اوست. خصومت هم به معنی پیکار لفظی با دیگران به قصد به دست آوردن مال یا استیفای حق (به دست آوردن حق) است. در حقیقت هر سه ی اینها پیکارهای لفظی هستند با انگیزه های مختلف و این نیت ما است که تفاوت اینها را معلوم می کند.

در هر شرایطی و به هر نیتی، بگومگو کردن با دیگران عملی است که در دین ما به شدت مورد نکوهش واقع شده؛ برای مثال امام رضا (ع) به نقل از امام علی (ع) می فرمایند: «خداوند کسانی را که در دین او جدال می کنند لعنت می کند. آنان در زبان پیامبر خدا نیز لعنت شدگانند.»(5)
اما گاهی، همین مجادله کردن، در دین پسندیده و مورد پذیرش است. اگر می خواهید با انواع جدال و نوع مثبت آن آشنا شوید، قسمت بعدی این مطلب را مطالعه کنید.


پی نوشت:

1.    آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص 166.
2.    محدث نوری، مستدرک الوسایل، ج 9، ص 73، ح 10243؛ به نقل از آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص 167.
3.    محدث نوری: مستدرک الوسایل، ج 9، ص 75، ح 10247، به نقل از مجتبی تهرانی ص 165.
4.    آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص 173.
5.    علامه مجلسی: بحارالانوار، ج 2، ص 129، ح 13؛ به نقل از همان، ص 190.


امام حسن(ع) و فتنه کور صفّین

بعضی از وقایع تاریخی، دردآور است؛ نه از جنس دردهایی که مظلومان می کِشند؛ بلکه از آن دردهایی که نادانان و احمق ها بر دوش حمل می کنند. از آن دردهایی که آدم بعد از شنیدنش می گوید: «خلایق هر چه لایق!»؛ البتّه خدا نکند انسانی خودش خطاب این جمله باشد؛ همانند کسانی که بعد از ماجرای حکمیت در جنگ صفّین، چنین خطابی از امام حسن  مجتبی(علیه السلام) دریافت کردند.

در این مطلب، به سخنان امام حسن(ع) در محکوم کردن عمل معاویه اشاره می کنیم.

حکمیت چه بود؟
ماجرای حکمیت زمانی اتّفاق افتاد که معاویه در جنگ صفّین در حال شکست بود. آنگاه این ملعون حیله گر، دست به عملی زد که ولوله ای به جان سپاه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) انداخت. او ه لشکرش دستور داد که قرآنها را بر سر نیزه بزنند و با این حرکت اعلام کنند که میان دو سپاه «قرآن» باید داوری کند.
بعد از این فریب معاویه، سپاه حضرت علی(ع) دو دسته شدند:

دسته اوّل گروهی بودند ظاهر بین که معنای حقیقی امامت را از یاد برده بودند و فریاد زدند که «حکمی جز حکم قرآن نیست.» و بعد از چندی، از میان همین گروه خوارج پدید آمدند و سبب ساز جنگ نهروان شدند.

دسته ی دوم، کسانی بودند که می دانستند قرآن حقیقی، نه آن قرآن کاغذی و مکتوب بر سر نیزه، بلکه همین مولایی است که در میانشان راه می رود. بنابراین بی آنکه خم به ابرو بیاورند، به قران ناطق چنگ زدند و از فریبکاری معاویه به خشم آمدند.

پس از این، از هر دو سپاه، کسی را انتخاب کردند که وضعیت پایان جنگ را معلوم کند. به این واقعه «حکمیت» (یعنی داوری) می گویند.
شامیان، عمرو بن عاص را برگزیدند و عراقیان، ابوموسی اشعری را.

مرحوم شریف قرشی در کتاب «زندگانی حسن بن علی(ع)» با نگاهی به این برهه تاریخ، با دلسوزی گفته است: «عراقی ها از این حکمیت مفتضح، ننگ و عارى براى خود خریدند که هرگز تاریخ آن را فراموش نمى‌کند و شاعران در هجو (بدگویی) «ابو موسى» شعرها گفتند؛ از جمله «ایمن بن خریم اسدى» درباره‌اش چنین گفت:
اگر براى مردم مشورت مهمى پدید آمد که آن را بزرگ مى‌ شمارند به ابن عباس مراجعه کنید
ولى مراجعه شد به مرد سست رأى بی خردی از یمن که نمی داند پنج ضرب در شش چند می شود.»(1)

در نتیجه ی حکمیت، امیرمؤمنان(ع) با رأی ننگین ابوموسی اشعری، از خلافت کنار گذاشته شد و با آنکه ابوموسی با ابن عاص قرار گذاشته بودند که عبدالله بن عمر را خلیفه کنند، امّا عمرو بن عاص بر خلاف قولش، معاویه را به عنوان خلیفه اعلام کرد و بدین ترتیب، حضرت علی(ع) بار دیگر با حماقت مردم، از جایگاه حقّ خود کناره گرفتند. در صورتی که اگر مردم به افرادی چون «ابن عبّاس» یا «مالک اشتر» مراجعه می کردند، مسیر تاریخ، سیر دیگری را رقم می زد.(2)

موضع گیری امام حسن(ع) درباره حکمیت
بعد از حکمیت، اختلافات بسیاری میان قبایل عراق ایجاد شد. امام حسن(ع) برای آنکه آتش فتنه ها را خاموش کنند، در چنین زمانی وارد عمل شدند و برای مردم این چنین روشنگری کردند:

«اى مردم! دربارۀ این دو مرد که به حکمیت انتخاب شدند، سخن بسیار گفتند. ما آنها را انتخاب کردیم تا به وسیله ی قرآن بر ضد هوس ها حکم دهند؛ ولى آنها بر اساس هوس خود علیه قرآن حکم دادند. بنابراین، چنین کسانى را نباید حَکَم (داور) گفت بلکه آنها متّهم هستند.

«ابو موسى» در اینکه «عبد اللّه عمر» را خلیفه خواند، در سه مورد اشتباه کرد:
اوّل اینکه «ابو موسى» بر خلاف رأى «عمر» سخن گفت، زیرا «عمر» از پسرش راضى نبود و او را جزء شورا قرار نداد.
دوم آنکه معلوم نبود [عُمر براستی] او به چنین کارى رضایت دهد و در اشتباه سوم [این بود] که اصولاً انصار و مهاجرین، «عبد اللّه عمر» را به چیزى نمى ‌گرفتند و آنها که داور و حاکمان مردمان بودند، کارى  را به او نمی‌ سپردند [و به او اطمینان نداشتند].

«اگر می خواهید داورى درست را ببینید، داوری «سعد بن معاذ» را در مورد «بنى قریظه» بیاد آورید»(3)
«سعد» در آن حکمیت بر طبق رضاى خدا داورى کرد و اگر خدا از آن حکم راضى نبود پیغمبر به  نظر سعد رضایت نمی داد.»
حضرت حسن بن علی(ع) با این سخن نشان دادند که خود اهل بیت(علیهم السلام) نیز از ماجرای حکمیت در رنجند. ایشان با جمله ی آخرشان گویی اعلام کردند: «ما از عمل ابوموسی اشعری ناخرسندیم؛ پس خداوند هم از او راضی نیست.» (4)



پی نوشت:
1. قرشی، باقر شریف، «زندگانی حسن بن علی(ع)»، تهران، بعثت، 1352، ج 1، ص 351.
2. همان.
3. سعد بن معاذ بن نعمان انصارى از قبیلۀ اوس است که به دست مصعب بن عمیر (مبلّغ پیامبر در مدینه) مسلمان شد و وقتی اسلام آورد، به قبیلۀ بنى عبد الاشهل گفت: حرف زدن با مردان و زنان شما بر من حرام است تا اینکه مسلمان شوید و آنها مسلمان شدند و بدین ترتیب، قلبشان در برابر سخنان تبلیغی او آرام شد و سخنش را پذیرفتند.
4. با استفاده از «زندگانی حسن بن علی(ع)، همان، ج1، صص 350- 360.

امام مهدی و بانوان حریم ولایت

«...ای فاطمه! ما خاندانی هستیم که شش امتیاز به ما داده شده که به احدی از گذشتگان داده نشده و به کسی نیز در آینده اعطا نخواهد  شد: پیامبر ما اشرف پیامبران است، وصی ما برترین اوصیاست و آن همسر توست، شهیدان ما از هر شهیدی برتر است و آن عموی پدر توست، کسی که با دو بال در بهشت پرواز میکند که از ماست و آن جعفر است، دو سبط امت از ماست و آن دو پسر توست، آن مهدی که عیسی بن مریم پشت سرش نماز میخواند از ماست.»

بانوان حریم ولایت از سری کتاب های 40 حدیث، از کتب زیبا، آموزنده و خواندنی است که موسسه ی فرهنگی موعود عصر (عجل الله تعالی فرجه) آن را به چاپ رسانده است.

این کتاب مجموعه ی 40 حدیث است که درباره ی حضرت فاطمه ی زهرا ( سلام الله علیها) و حضرت مهدی (علیه السلام) است و هر بخش دارنده ی نکات جالب و گوش نوازی است.

این کتاب در سال 84 توسط انتشارات موعود به چاپ رسیده و منتشر شده است و 84 صفحه دارد.