درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

آخرین صبا

آنگاه که از سر انگشتان ظلم، خون آخرین عاشقانت می چکد... تو می آیی و تا آخرین اهریمن پیش هیبتت به زانو می افتند.
تو می آیی و تا آخرین روز حیات می مانی... .
آخرین صبا:

1- آخرین نشانه های ظهور
2- آخـــــریــــــــن امـــــیـــد
3- آخریــن پادشـــــاه جهان.

 آخرین نشانه های ظهور:
 امام صادق (ع) فرمود:
خمسُ قَبلَ قیامِ مِنَ العلاماتِ:  الصَّیحَِة ُ و السُفیانی، و الخَسفُ بالبَیداءَ و خُروجُ الیمانی ُ و قَتلُ نفس ِ الزَّکیَّةِ.
پنج نشانه پیش از قیام قائم (ع) خواهد بود: صیحه و سفیانی و فرورفتن در بیابان و قیام یمانی و شهادت نفس زکیه.
 
1-   شورش سفیانی :

مدت حکومت
 امام صادق (ع) فرمودند:
اَلسّفیانیُهِ من المَحتوم ِ و خُروجُهِ فی رجَبٍ، فاذا مَلَکَ الکَورَ الخَمسَ مَلَکَ تِسعَة َ اَشهُرٍ و لم یزیدَ عَلَیها یَوماً.
سفیانی از نشانه های حتمی است و در ماه رجب شورش میکند. وقتی بر مناطق پنج گانه سیطره یافت دقیقاً نه ماه که حتی یک روز هم بیشتر نمی شود، حکومت خواهد کرد.
 
همزمانی شورش سفیانی با قیام حضرت مهدی (ع)
امام باقر(ع) فرمودند:
السفیانیُ و القائمُ فی سنةٍ واحدةٍ.
(شورش) سفیانی و (قیام) قائم در یک سال اتفاق می افتد.
 
ویژگیهای سفیانی
حضرت علی (ع) فرمودند:
یَخرُجُ اِبنُ آکِلَةِ الاکباد ِ من الوادیَ الیابِس، و هو رجُلٌ َربعَة ٌ، وحشَ اوجهُ ضخم الهامَّةِ...
فرزند هند جگر خوار از دره ی خشک و بی آب و علف شورش  می کند. او مردی است با قامت متوسط، چهره ی زشت و کریه منظر، چهارشانه و درشت هیکل که در چهره اش آثار آبله دیده می شود و ظاهرش یک چشم به نظر می رسد. نامش عثمان و نام پدرش عنبسه و از فرزندان ابوسفیان است که شورش او تا جایی ادامه پیدا می کند که وارد حجاز شود.
 
سفیانی کافیست
امام باقر (ع) فرمودند:
الَستُم تَرَونَ اعدائکم یِقتَلونَ فی معاصی الله ِ و یَقتُلُ بعضُهُم بعضاً علی الدنیا دونَکُم و انتم فی بیوتِکم آمِنونَ فی عُزلَةٍ عنهم و کفی بالسفیانی نَقمَةٍ لکم...
آیا نمی بینید دشمنان شما در معاصی خداوند کشته می شوند بدون آنکه شما حضور داشته باشید. در حالیکه شما با آرامش و امنیت در گوشه ی خا نه هایتان تشسته باشید. برخی از آنها برخی دیگر را بر روی زمین می کشند؟ سفیانی عذاب مناسبی برای دشمنان شما و نشانه ای برای خودتان است. آن فاسق وقتی [در رجب] سر به شورش برداشت شما اگر یک یا دو ماه (ماه رمضان) پس از هر شورش او از خود حرکتی نشان ندهید به مشکلی بر نخواهید خورد تا اینکه بسیاری از خلق منهای شما (شیعیان) کشته شوند.
 
کشتار دسته جمعی عالمان دینی
امیر المومنان علی (ع) می فرمایند:
و یکونَ قَتلُ سبعین من الصالحینَ (علماء الدین) و علی راسِهِم رَجُلٌ عظیمَ القَدر ِ یُحرقُهُ...
هفتاد نفر از صالحان (عالمان دینی) کشته می شوند که سر دسته ی آنان مرد با منزلتی است که سفیانی او را می سوزاند و خاکسترش را میان جلولاء و خانقین بر باد می دهد و این پس از آن است که در کوفه چهار هزار نفر کشته شده اند.
 
شیعه کشی فاجعه آمیز در عراق
امام صادق (ع) می فرمایند:
 کانّی بِالسُّفیانی اَو بِصاحِب السفیانی ِّ قد طرح رَحلَهُ فی رُحبَتِکم بالکوفةِ فنادی منادیهِ: مَن جاءَ بِراس ِ شیعَةِ علیٍّ فَلَه الفُ دِرهَم ٍ فیثبُّ الجارُ...
گویا با سفیانی یا رفیق او هست که در ک.چه هایتان در کوفه رحل اقانت افکنده و منادیش بانگ می زند: که هر کس سر شیعه ی علی را بیاورد هزار درهم می گیرد. همسایه به همسایه اش هجوم می برد و می گوید این هم از آنهاست و گردنش را می زند و هزار درهم می گیرد. فرمانروایی بر شما در آن زمان تنها از آن زنا زادگان است. گویا که به صاحب روبند می نگرم که به سوی شما می آیدو شما را می شناسد و شما او را نمی شناسید یک به یک مردان شما را دچار می کند چرا که او زنا زاده ای بیش نیست.
 
هتک حرمت ها در مدینه
امام صادق فرمودند:
یَبعَثُ السفیانی عسگراً الی مدینةِ فَیخرِبونَها و یَهدَمونَ القَبرَ الشریفَ و تروثُ بِغالِهم فی مسجد رسولُ الله ِ (ص).
سفیانی سپاهی به مدینه می فرستد که آن را ویران می کنند و قبر شریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را منهدم کرده و حیواناتشان در مسجد النبی (ص) سرگین می اندازند!


لازم به ذکر است سفیانی پس از فرو رفتن سپاهش در بیابان  از شام به کوفه ی می گریزد و  وقتی حضرت به کوفه می رسند آن ملعون به شام برمی گردد و امام (ع) لشگری به دنبال وی می فرستند و او را در صخره ی بیت المقدس به قتل می رسانند و سر نحس او را بریده و روح پلید او را وارد جهمنم می گردانند. 

مولای ما همچون «بازوی دین» است


شاید دیده باشید کسانی که می خواهند روی «اندام» خود کار کنند تا به ورزیده و عضله ای شود، وقت زیادی صرف بلند کردن وزنه های سنگین می کنند که «پشت بازو» بیاورند. آن وقت وقتی کسی گفت چقدر زور داری، دستشان را از آرنج خم می کنند تا برجستگی بازویشان را نشان بدهند و بگویند چند مرده حلاج اند!
البته، نیروی انسان، فقط به زور بازویش نیست؛ امّا بازو در بدن، همواره نماد توانمندی و نیرومندی انسان بوده است. تا جایی که در لغت نامه ها، بازو را معادل معنای «قدرت» می دانند. (1)

شاید شنیده باشید، به برخی از علمای دین، عبارت «عضد الدین» که معادل «بازوی اسلام» است، داده می شود. هر چند علمای هر عصری، پشتوانه و یاوران دین در هر زمانه اند امّا نیرومندترین بازو در اسلام، بازوی مولای ماست. اگر تاریخ پس از ظهور ایشان را به دقت مورد بررسی قرار دهید، می بینید که این عبارت، بیشترین تناسب را با حضرت بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه) دارد. چرا که پس از ظهور ایشان، اسلام ناب محمدی، با همان سادگی و زیبایی، تمام قد رخ می نماید و تمام موجودات عالم، راه حقیقی بندگی را در برابر خداوندگار یگانه پیش می گیرند.

در روایات معصومین (علیهم السلام) آمده است: «بی شک دین محمد (ص) به هر نقطه ای که شب و روز می رسد، خواهد رسید تا که شرکی بر زمین نماند و نیز، شهری نخواهد ماند جز آن که در آن بانگ لااله الّا الله و محمّد رسول الله، صبحگاه و شامگاه ندا می شود.» (2)

اینگونه است که در زیارت ایشان در سامرا، آمده است: «السلام علیک یا عضد و عماد الاسلام...» (3) (سلام بر تو ای بازو و ستون اسلام)
 
نکته ی آخر: براستی اگر آغوش امن آقای ما نبود، اسلام، در بازوی ضعیف و رنجور مسلمانان به خواب ابدی فرو رفته بود...
 
 
پی نوشت:
1. فرهنگ معین، ذیل واژه ی بازو
2. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ص 507
3. بحار الأنوار (ط - بیروت)؛ ج‏99 ؛ ص84؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث 3/5، تولید موسسه نور
 

او، هست... لطفش بیشتر...

مرد حرف می زد و من فقط سرم به زیر بود. سن و سالش تقریباً مثل خودم بود، به خاطر همین بیشتر از اینکه به چشمهای غمگین و خجالت زده اش نگاه کنم شرم می کردم. تازه پدر شده بود وبااولین تب بچه وسرزدن به دکترها، پاسکاری شدن بین


 


این دکتر و آن دکتر و این آزمایشگاه و آن آزمایشگاه برایش شروع شده بود. به خاطر همین خرجها، ناچار ماشینی که تنها منبع درآمدش بود را فروخته بود و حالا توی اتاق مددکاری بیمارستان می گفت: «حسابداری گفت بیام پیش شما» و بعد درحالی که دستهایش را به هم میفشرد، ادامه داد: «برای خرج بیمارستان مشکل دارم.»

نمی دانم غرورش بود یا غصه هایش که از گوشه چشم راه گرفت و روی دستهای گره کرده اش افتاد.
 اینبار من بودم که دلهره داشتم، دلهره اینکه چگونه به مرد خبر بدهم آخرین ذخیره حساب کمک به نیازمندانمان، درست پیش پای او تمام شده و معلوم نیست کی دوباره حساب پر شود.
حرفهای مرد تمام شده بود و من هنوز هم ساکت بودم. بعد از دل دل کردن های بسیار تا خواستم دهان باز کنم تلفن زنگ خورد. خبر را پشت تلفن می شنیدم و هر لحظه لبخندم عمیق تر می شد. مرد با نگاه بهت زده نگاهم می کرد و انگار ته دلش می گفت چقدر بی خیال است. اما او خبر نداشت در همان لحظاتی که غرورش زیر پایش بود، فرد نیکوکاری لطفش را کف دستش گذاشته بود و مبلغ زیادی به بیمارستان کمک کرده بود. 

آگهی ترحیم

 
روزنامه در دست پسر می لرزید. به وسط روزنامه و آگهی ترحیم زل زده بود و مثل سنگ خشک شده بود. با یادآوری چهره ی آفتاب سوخته ی «آقا جون»، مانند پرنده ی خفته ای که ناگاه پرگشوده باشد، اندوه تمام سینه اش را فرا گرفت.

قفسه ی سینه اش آنقدر سفت شده بود که نمی توانست درست نفس بکشد و وقتی همکارش صدایش کرد و از شوک بیرون آمد، فقط توانست زیر لب بگوید: «طفلک مادرم!»

در ذهنش گذشت که مادرش تنهای تنهاست. نه فرزندی که زیر پر و بالش را بگیرد نه خویشاوندی که کمکش باشد، نه خواهر و برادری که به آنها تکیه کند. ناخودآگاه تلفن را برداشت و شماره ای که بارها به آن خیره شد بود، گرفت. صدای سرحال و همیشگی مادرش، او را سر جایش خشک کرد.

با صدایی که از ته چاه در می آمد، بدون آنکه سلام مادرش را جواب بدهد، گفت: «آقا جون... آگهی...»

خنده ی ریز مادر و فریادش پسر را لال کرد. با لهجه ی اصفهانی داد می زد: «جعفر تویی؟! حَجی (حاجی)! حَجی! بیا پسرِدِ (پسرته)! دارِد می گه آگهی!»
صدای آقا جون از آن سوی خط آمد: «حدمِن (حتماً) باید خبر مرگمونِ می دید؟! ای اولاد! ای اولاد!»

بغض پسر از شنیدن صدای پدر ترکید و صدای هق هق اش در حرفهای مادر گم شد: «دلمون تنگ شده بود، کلکت زدیم!»


راستی یادمون نره چه پیغمبرای مستجاب الدعوه ای داریم

براسلامتیشون صلوات

دلایل دعا برای امام: ترس امام

«همیشه در خطر بودن» چیزی است که شاید برای ما ایرانیان که در امنیت به سر می بریم، قابل درک نباشد. ولی اگر چند لحظه چشممان را ببندیم و در ذهنمان ترسیمش کنیم، شاید بتوانیم گوشه ای از حس اضطراب «در امان نبودن جان» را  بفهمیم. این حس و حال را با این فکر در آمیزید: «لزوم حفظ جان آخرین حجت الهی»؛ تا بفهمید که امام زمانمان در چه حالی هستند.

حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) از جانشان می ترسند؛ نه به همان دلیلی که ما از جانمان می ترسیم! ما از این می ترسیم که بمیریم و گرفتار اعمال ناپسندمان بشویم و در نهایت به دوزخ خشم خداوند بیفتیم. امّا امام پاک ما عاشق وصل دوست اند. امام عصر (عج) از جانشان می ترسند چرا که آخرین حجت خداوند در زمین هستند و اگر حجت در زمین نباشد، شیرازه ی هستی از هم فرو می پاشد.

این که گفتیم، شعر و تعارف نبود! فیض، روزی، جان، هستی و وجود مخلوقات عالم، وابسته به حجت زنده ی هر زمان است. اگر این حجت که واسطه ی رساندن این فیوضات به موجودات است در زمین نباشد، فیضی نمی رسد و در نتیجه، جهانی وجود نخواهد داشت.

امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «لو خلت الارض طرفه عین من حجه لساخت باهلها» (1)

(اگر زمین به مقدار یک چشم بر هم نهادن خالى از حجت باشد، اهل خود را در کام خود فرو مى برد)

همذات پنداری کنیم!

تصور کنید که دشمنانی دارید نه فقط از جنس انسان و با محدودیتهای آنان؛ بلکه لشکری از انسانها و جنّیان. این دشمنان، شبانه روز در فکر سر به نیست کردن شما هستند. در هر جایی اگر بویی از شما به مشامشان برسد، برای یافتن شما اقدام می کنند. دوستان شما را به بهانه های مختلف می کشند، برای آنان نقشه می کشند و در پی آن هستند که در زمین نقشی از شما و دوستانتان باقی نماند. در چنین وضعیتی، شما ناچارید که از سرزمینی به سرزمین دیگر سفر کنید و هیچ رد پا و نشانه ای از خودتان به جا نگذارید. دائم نگران دوستانتان هستید و لحظه شماری می کنید که این لحظات نا امن و نابه سامان به زودی پایان بگیرد.

زراره، از یاران امام صادق (ع)، روایت می کند: شنیدم حضرت صادق‏ (ع) فرمود: «برای آن جوان پیش از قیامش غیبتی خواهد بود.» گفتم: چرا؟ فرمود: «می‏ترسد» - و به شکمش اشاره کرد - سپس فرمود: «ای زراره! و اوست منتظر و او است که در ولادتش شک می‏کنند. پس بعضی می‏گویند: پدرش بدون بازمانده از دنیا رفت. و بعضی از آن‏ها می‏گویند: در حالی که در شکم مادر بود پدرش فوت کرد، و بعضی می‏گویند: دو سال پیش از فوت پدرش متولد شد، مگر این‏که خداوند - عزّوجلّ - دوست دارد که شیعه را امتحان کند، پس در آن هنگام است که تشکیک و توهّم اهل باطل آغاز می‏شود.» (2)

امام باقر (ع) می فرمایند:  «در صاحب این امر چهار سنّت از چهار پیغمبر هست. سنّتی از موسی و سنّتی از عیسی و سنّتی از یوسف و سنّتی از محمد (صلی الله علیه وآله). امّا از موسی ترسان بودن، و امّا از یوسف زندان [غیبت]، و از عیسی این‏که گفته می‏شود مرده - در حالی که نمرده باشد -، و امّا از محمّد (ص) خروج و قیام با شمشیر.» (3)

همچنین امام صادق (ع) آیه ی 21 سوره ی شعرا را قرائت کردند و فرمودند: هرگاه قائم قیام کند می گوید «پس آن هنگام از شما فرار کردم وقتی که از شما ترسیدم، پس خداوند به من حکمت آموخت و مرا از فرستادگان قرار داد.» (4)

به همین خاطر باید برای امام دعا کنیم: به خاطر حفظ جان امام که جانمان به آن وابسته است؛ به خاطر تعجیل در به سامان رسیدن اوضاع آن حضرت و اوضاع خودمان که به آن وابسته است؛ به خاطر به سرانجام رسیدن کار دوستان امام و باطل شدن کار دشمنان ایشان! ما به امام خیلی مدیونیم؛ او به خاطر حفظ جهان به سختی افتاده است!

دعای این هفته:

امام صادق (ع) به زراره یار با وفای خویش یاد داد که در زمان غیبت این دعا را زیاد بخواند:

«اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ؛ اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ، فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أعْرِفْ حُجَّتَکَ؛ اَللَّهُمَ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ، فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»؛ (5)

پروردگارا! تو خود را به من بشناسان، اگر خودت را به من نشناسانده بودی پیامبرت را نمی‏شناختم. پروردگارا! تو رسولت را به من بشناسان که اگر رسول خود را به من معرفی نمی‏کردی حجّت تو را نمی‏شناختم. پروردگارا! حجّت خودت را به من بشناسان که اگر حجّتت را به من نمی‏شناساندی از دین خود گمراه بودم.

 

پی نوشت:
1. علل الشرایع : ص 199 و عیون الاءخبار: ص 212
2. کلینی، کافی، ج 1، ص 337؛ به نقل از موسوی اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، ج 1، ص 155
3.  شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 326؛ به نقل از همان منبع، ص 157
4. همان، ص 328؛ به نقل از همان منبع.
5. کلینی، کافی، ج 1، ص 337؛ به نقل از همان منبع، ص 155