درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

آخرین صبا

آخرین نشانه های ظهور: امام صادق (ع) فرمود:
خمسُ قَبلَ قیامِ مِنَ العلاماتِ:  الصَّیحَِة ُ و السُفیانی، و الخَسفُ بالبَیداءَ و خُروجُ الیمانی ُ و قَتلُ نفس ِ الزَّکیَّةِ.
پنج نشانه پیش از قیام قائم (ع) خواهد بود: صیحه وسفیانی و فرورفتن در بیابان و قیام یمانی و شهادت نفس زکیه.


 2- قیام یمانی
امام صادق (ع) فرمودند:
خروجُ الثلاثة ِ : السفیانیّ و الخراسانیُّ و الیمانیُّ فی سنةٍ واحدةٍ فی شهرٍ واحدٍ، فی یومٍ واحدٍ...
قیام سه نفر: سفیانی و سید خراسانی و یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز است، و هیچ کدام به مانند پرچم یمانی بر حق نیست ، چرا که به حقیقت دعوت می کند.

3- صیحه ی آسمانی در بیست و سوم ماه رمضان
امام باقر (ع) فرمودند:
یُنادی مُنادٍ مِنَ السَّماء اَوَّلَ النَّهار ِ اَلا اِنَّ الحَقَّ مَََعَ آلِ علیٍّ و شیعتهِ...
یک منادی از آسمان در ابتدای روز ندا در می دهد که حق با آل علی و شیعیانش است وسپس شیطان در انتهای روز بانگ می زند که حق با عثمان و پیروانش است و اهل باطل در آن زمان دچار تردید می شوند.
 
چه کسانی ندای واقعی را اجابت می کنند؟
 
امام ششم (ع) فرمودند:
یُنادی و مُنادٍ مِن السَّماء: اِنَّ فُلاناً هو اَمیرُ و یُنادی مُنادٍ: اِنَّ علیّاً وشیعَتَهُ هم الفائزونَ. قُلتُ: فَمن یُقاتِلُ المَهدیَ بعدَ هذا؟ فقال رَجُلٌ من ...
یک منادی از آسمان ندا می دهد که فلانی امیر است و یک منادی ندا می دهد که علی و شیعیانش رستگارند. راوی می گوید پرسیدم: پس از آن چه کسی با حضرت مهدی می جنگد؟ فرمودند: مردی از بنی امیه (سفیانی)؛ و شیطانهم ندا می دهد که فلانی و شیعیانش رستگارانند. راوی می پرسد: چه کسانی راستگویان و دروغگویان را از هم تمیز می دهد؟ فرمودند: کسانی که احادیث ما را روایت می کنند  از هم تمیز می دهند آن هم پیش از آنکه اتفاقی بیفتد و می دانند که ایشان بر حق و راستگویند.
 
4- شهادت نفس زکیه
 
امام صادق (ع) می فرمایند:
یُقتَلُ المَظلومُ بیثربٍ و یُقـتَلُ اِبنُ غَمِّه فی حَرَمٍ.
مظلوم در یثرب و پسر عمویش در حرم (مکه) به شهادت می رسد.

فاصله میان شهادت نفس زکیه و ظهور
امام پنجم (ع) می فرمایند:
لَیسَ بَینَ القیامِ قائم ِ و قَتلِ نفس...
میان قیام قائم و شهادت نفس زکیه بیش از 15 شب فاصله نخواهد افتاد.
 
پایان حکومت دیگران
حضرت علی (ع) فرمودند:
اَلا اخبِرُکُم بآخر ِ مُلکِ بَنی فلان ٍ؟...
آیا شما را به نهایت حکومت بنی فلان خبر بدهم؟ کشتن نفس حرام در روز حرام و در دیار حرام. قسم به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید بیش از پانزده شب حکومت نخواهند کرد.
 
5- فرو رفتن سپاه در بیابان
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
یُبعَثُ الی مَکَّةَ جَیشٌ من الشام ِ...
سپاهی از شامیان به سوی مکه گسیل داشته می شود وقتی به بیداء (بیابانی میان مکه و مدینه) می رسند توسط زمین بلعیده می شوند.
 
دو باقیمانده از سپاه شوم سفیانی
 امام باقر (ع) فرمودند:
یُخسَفُ بِهِم فلا یَنجو منهم الّا رجلان ِ...
همگی به جز دو نفر که از قبیله ی بنی کلب هستند به زمین فرو می روند نام آن دو وبر و وبیر است و چهره هایشان به پشت برگردانیده می شود.

با دعای فرج، خوشبخت می شویم!


وقتی دعا نکرده، منتظر بمانیم، مَثَلمان می شود مثل کسی که یک لنگه پا در کنار خیابان منتظر دوستش ایستاده است، بی آنکه قبل از آنهمه سرپا ایستادن و در جا زدن، قرار قبلی گذاشته باشد! آن وقت اگر گذر آن دوست روزی به آن خیابان بیفتد – به فرض اینکه آن فرد از انتظار بی جا فرار نکرده باشد- لابد به او می گوید: «خب پدر آمرزیده! قرار نگذاشته بیخود خودت را معطل کردی!»

انتظار، اصلاً بدون دعا معنا پیدا نمی کند. حالا نمی گوییم انتظار، بدون دویدن به سمت موعود معنا پیدا نمی کند؛ آن پیشکش. وقتی دعا نباشد، انگار نه امام را خواسته ایم نه راحتی خودمان را. آن وقت، انتظارمان دقیقا می شود دست روی دست گذاشتن! این هم که انتظار نیست...

خود امام رسماً و کتباً از همه خواستند که دعا کنند. دلیلش را هم یادآوری کردند. ایشان در نامه شان به «اسحاق بن یعقول»، فرمودند: «و امّا نحوه ی بهره وری از من در دوران غیبتم همانند بهره وری از خودرشید است هنگامی که ابر آن را از دیدگان پوشانده باشد و من البته مایه ی ایمنی اهل زمین هستم. همچنان که ستارگان مایه ی ایمنی اهل آسمانند. پس از آنچه برای شما فایده ای ندارد، مپرسید و برای آگاه شدن از آنچه تکلیف ندارید خود را به زحمت میندازید؛ و بسیار برای فرج دعا کنید، برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است.» (1)


معادله اش به همین سادگی است:
ما برای فرج دعا می کنیم => امام (تنها عادل حقیقی و موجود در جهان!) می آیند => خودمان خوشبخت می شویم! تمام دردها و رنج ها و بحرانها و گرانی ها و بدبختی هایمان تمام می شود.

همه ی این گره گشایی ها، فقط با یک چیز به دست می آید: با دعا؛ «بسیار دعا کردن».

پس؛ دعا می کنیم چون به امام خود ایمان داریم و می دانیم کسی که به ما وعده ی خوشبختی داده است ما را هرگز سر قرار انتظار جا نمی گذارد.
 
پی نوشت:
1. شیخ صدوق، کمال الدین و اتمام النعمه، ج 2، ص 485؛ اصفهانی، محمد تقی، مکیال المکارم، ج 1، ص 419
 

قولی برای خشم خدا

مدتها بود که به واسطه کارم با آدم های مختلفی سرو کار داشتم که مهمترین لازمه ی کارمان خوش قولی و اعتماد متقابل بود. یکبار برای یک پروژه به یکی از پژوهشگران کاری را برون سپاری کردم و قرارمان شد دو هفته بعد، در این مدت هر دو سه روز یکبار پیگیر کارهایش می شدم و اطمینان پیدا می کردم که کارها در حال انجام است.

روز موعود رسید اما هرچه صبر کردم نه خبری از کار شد و نه تلفن ها پاسخ داده می شدند. من مانده بودم و احساس استیصال و سردرگمی و سوالهای مدیر برای کاری که هیچ خبری از آن نبود.

نتیجه ی آن ماجرا این شد که پژوهشگر محترم شب پیامک زدند که کار را انجام نداده اند و نمی توانند انجام دهند و به یک عذرخواهی بسنده کردند. حال بگذریم از سلب اعتمادی که تا مدتی برای خودم در سازمان اتفاق افتاد و چند پروژه مرتبط با این کار که عقب افتادند.

از یک تجربه شخصی شروع کردم تا به این موضوع که این روزها یکی از مهمترین ناهنجاری های جامعه است بپردازم. نمی دانم شما هم تا به حال گیر آدم بدقول افتاده اید؟ آنها که با هزار آب و تاب قول انجام کارها را می دهند و مسئولیت قبول می کنند و درست زمانی که موعد مقرر می رسد خبری ازشان نیست.

شاید خیلی از ماها به دلایل مختلفی قول می دهیم: خوشحال کردن دیگران، در رودربایستی ماندن، اعتماد به نفس کاذب مبنی بر توان انجام کار، یا هر دلیل دیگر؛ اما در هر یک از موقعیت ها در نظر گرفتن توان و اعتبار شخصی خود و اعتماد متقابل مهمترین موضوع مورد توجه می تواند باشد.

در فرهنگ بسیاری از ما «نه» گفتن یکی از سخت ترین کارهاست و با این تصور که اگر نه بگوییم خودمان را پایین آورده ایم تن به بسیاری از اقدامات داده می شود. این در حالی است که به فرض انجام به موقع، انجام ضعیف یا بی کیفیت کار نه تنها اعتبار فرد را زیر سوال می برد بلکه اعتمادها را نیز می خشکاند.

قاعدتا این انتظار وجود دارد که در جامعه مسلمان ما بیش از هر چیزی سخن قرآن و خداوند جایگاه داشته باشد. و چه سخنی صریح تر از آیات دوم و سوم سوره مبارکه صف: «ای کسانی که ایمان آورده اید چرا سخنانی می گویید که به کارشان نمی بندید. خداوند سخت به خشم می آید که چیزی بگویید و به جای نیاورید.»

حال خودمان کلاهمان را قاضی کنیم. تا به حال چند بار خدا را به خشم آورده ایم و باعث مرگ اعتماد چند نفر شده ایم؟

پیش از اینها فکر می کردم خدا


شرمنده ی سنگ صبورم هستم...کسی که تو زندگیم یه دنیا مدیونشم ولی شاید خودش ندونه...دعام کنید.

یاعلی


حرف حساب: بدانید نجاتدهنده کیست!

مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی ، استاد اخلاق، درباره ی اینکه راه نجات ما در این زمانه ی سخت چیست، در یک سخنرانی می گوید:
من می خواهم امشب و در این جلسه به جوانان توصیه کنم که مواظب باشید! می خواهند شما را به لاابالیگری بکشانند. این ها دشمنان اسلام اند که شما را به لاابالیگری می کشانند. می خواهند روحیه ی تعبد را از شما بگیرند. مواظب باشید و این را حفظ کنید! به خصوص این گوهر گرانبها را حفظ کنید! نکند یک وقت آن طرف، دلهایتان را از حسین (ع) جدا کنند! خطر آن جا است! بدانید نجاتدهنده ی شما همین پیوند با حسین (ع) است. 

اسطوره

روزگاری
مادری
سهرابی
در آغوش خود پروراند.
 
برای بازوی او
نه حرزی زد و
نه وردی خواند؛
بلکه
مُهر امانت چسباند: وقف رُستم زمان!
 
و سهراب
در میدان جنگ
نه علیه رستم
که در کنار او بود.
چرا که مادر سهراب
آداب پدرداری و برادرنوازی را
نه!
بلکه غلامی را
خوب به او آموخته بود.
 
و سهراب
رستم را
از همان ابتدا
خوب شناخت.
و رستم
او را عصای دست خود کرد.
 
هر چند
اسطوره رفت
اما
از بازو و
مَشک و
چشمانش

افسانه های تازه آغاز شدند...

ابالفضل(ع)