درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

عاشق که باشی و دلتنگ...



عاشق که باشی و دلتنگ دست تو در عشق بند است

از کعبه هم می گریزی ترسا و صنعان ندارد

عاشق که باشی و دلتنگ دست دلت می نویسد

بی شک خدایت دخیل است، دست تو جریان ندارد!

چون قلب رکن یمانی قلب تو را می شکافد

در سنگ، گل می نشاند کاری به باران ندارد

او خاک را می شکافد تا اینکه زمزم بجوشد

پیمانه در دست هاجر نقش بیابان ندارد


عاشق که باشی و دلتنگ حرفت به دل می نشیند

مقبول طبعش می افتد، موسی و چوپان ندارد



هنوز دلتنگم..


پ ن

شرمنده ام، عمه

نیمه شب بود، عکس ماه در آب حوض وسط حیاط خودنمایی می کرد. سید صدر الدین دائم در رختخوابش پهلو به پهلو می شد و آرام و قرار نداشت. صدای طلبه ها در گوشش می پیچید و یاد حرف هایشان می افتاد. بندگان خدا راست می گفتند، چند ماهی بود که شهریه های ناچیزشان هم پرداخت نشده بود و فقر آنها را به ستوه آورده بود.
منبع تصویر: aviny.com
سید صدر چند ماهی برای پرداخت شهریه ها از این و آن پول قرض کرده بود، اما دیگر جرأت قرض کردن هم نداشت.

سید که دیگر فکرش به جایی قد نمی داد، زیر لب استغفراللهی گفت و از جایش بلند شد. تجدید وضو کرد و راهی حرم عمه اش حضرت معصومه (س) شد.

آن شب، حرم خلوت بود. سید صدر سر به زیر انداخت و با ابروان در هم گره کرده، وارد صحن شد. چند رکعتی نماز خواند و بعد از تعقیبات، آمد پای ضریح و با ناراحتی گفت: عمه جان! این رسمش نیست که عده ای طلبه ی غریب در همسایگی شما از گرسنگی جان بدهند و شما هیچ کاری نکنید، اگر نمی توانید کاری بکنید، به برادرتان حضرت علی بن موسی الرضا (ع) یا به جدتان حضرت امیر المومنین (ع) متوسل شوید وگر نه خودتان کاری کنید.

سید این ها را گفت و با حالت قهر از حرم بیرون آمد. چند ساعتی گذشت. صدای جر جر لولای قدیمی در حجره، او را به خودش آورد، کربلایی محمد، خادم سید، وارد اتاق شد و گفت: آقا یک نفر با کلاه شاپو و چمدانی در دست آمده و می گوید باید همین الان شما را بیند.

سید صدرالدین صدر، تاملی کرد و گفت: بگو بیاید داخل.

مرد وارد شد و چمدان را در گوشه ای قرار داد، به سرعت برای دست بوسی سمت سید آمد و گفت: ببخشید، می دانم بد موقع مزاحمتان شده ام، مسافرم و وقت زیادی ندارم، الان که سوار ماشین بودم و داشتم از قم رد می شدم، نگاهم به گنبد طلایی حرم حضرت معصومه (س) افتاد و با خودم گفتم که چه می دانی پیرمرد، خطر در کمین است و معلوم نیست تا ساعتی دیگر هم عمرت به دنیا باشد، برو و دین خدا و امام (ع) (خمس) را پرداخت کن تا فردای قیامت، که دستت از دنیا کوتاه است، مشغول الذمه نباشی.

مرد این ها را گفت و مشغول حساب و کتاب شد. میزان وجوهاتش که معلوم شد، در چمدان را باز کرد و یک جا همه اش را پرداخت کرد و رفت.

وجوهات مرد، کفاف خرج و مخارج یک سال طلاب را داد. عمه ی سید، حسابی شرمنده اش کرده بود.

 

منبع: بارگاه فاطمه معصومه (علیها السلام)، تجلیگاه فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، سید جعفر میر عظیمی؛ با تصرف و تلخیص.

ولادت شکوفه ، ولادت شماست ، ابا المهدی(عج)

Click for larger version

چشم ها بسته بود

لبها بسته؛
دست ها سردرگم،
گامها، بی مقصد؛ فریاد بی صدا
نور ، کنج غم خانه ی بی پنجره، زندانی.
در همین اوضاع،
در یک گوشه ی سرسبز زمین...
درخت ریشه دار امامت، آرام، بی هیاهو، در سکوت، شکوفه داد.
و هیچ کس در این میان، شکوفه ی سفید نو شکفته را درک نکرد
و هیچ کس تبریک نگفت به درخت...
و هیچ کس نفهمید،
این شکوفه

چه شوقی، در دل درخت انداخت.


و هیچ کس نفهمید این شکوفه روی این درخت، افتخار زمین است.
هیچ کس نفهمید شکوفه چه وقت آمد؟ چه کرد؟ چه گفت؟
و هیچ کس نفهمید روزی همین شکوفه،
می شکفد،
سیب می شود،
می رسد،
می افتد،
درخت می شود
شکوفه  امید می دهد،
و این شکوفه ی امید ، امید همه می شود
و این امید، جهان را از وجود تبرها پاک می کند
اما هیچ کس نفهمید
هیچ کس ندید
چشم ها بسته بود
لبها بسته؛
دست ها سردرگم،
گامها، بی مقصد.

ری و بوی حسینی تو

کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفته
صراط را ز همین راه مستقیم گرفته
 
تو از عشیرۀ عشقی تو از قبیلۀ قبله
که عطر، مرقدت از جنة النّعیم گرفته
 
گدای کوی تو امروزه نیستم من و دانی
سرم به خاک درت اُنس از قدیم گرفته
 
همیشه سفرۀ دل باز کرده ام به حضورت
که فیض باز شدن، غنچه از نسیم گرفته
 
برین بهشت مجسّم قسم که زائر قبرت
به کف برات نجاتِ خود از جحیم گرفته
 
همیشه عبد، حقیر است در برابر معبود
به جز تو کی سِمت عبد با عظیم گرفته؟
 
مَلک، غبار، زِ قبر تو تا نـرُفته نَــرَفته
در این مُقام، فلک خویش را مقیم گرفته
 
چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم
که هر کبوتر تو ذکر «یا کریم» گرفته
 
کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر
که رنگ و بو، حرمِ تو از آن حریم گرفته
 
استاد علی انسانی

تصاویر مدافع ایرانی حرم در سوریه

ـ شهید حسین نصرتی (محمودرضا بیضایی) از نیروهای ایرانی و مدافع حرم حضرت زینب (س) که ظهر روز میلاد نبی مکرم اسلام در دمشق به شهادت رسید.