رسول خدا (ص) که تحمل دیدن کمترین غم و غصه در دل پاره
تنشان را نداشتند، علت را از حضرت پرسیدند و ایشان گفتند: پدر جان! شما از
محشر و برهنه ایستادن مردم در روز قیامت گفتید و این موضوع مرا به فکر فرو
برده است.
پیامبر (ص) تاملی کردند و فرمودند: دخترم! آن روز، روز
بزرگى است، ولى جبرئیل از طرف خدا به من خبر داد که خداوند مى فرماید: اول
کسى که روز قیامت، زمین براى او شکافته مى شود من هستم، بعد پدرم ابراهیم
(علیه السلام)، سپس شوهرت على بن ابى طالب (علیه السلام).
آنگاه
خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته به سوى تو مى فرستد و بر سر قبر تو
هفت قبه از نور مى زند. سپس اسرافیل سه حله (لباس بهشتی) از نور براى تو مى
آورد و بالاى سرت مى ایستد و تو را صدا مى زند: یا فاطمه بنت محمد! برخیز
به سوى محشر.
تو برمى خیزى در حالی که از ترس در امان هستى و عورت
تو پوشیده است. بعد اسرافیل آن حله ها را به تو مى دهد و تو آنها را مى
پوشى. سپس «زوقائیل» با مرکبى از نور نزد تو مى آید که زمام آن از مروارید و
روى آن زیراندازى از طلا است.
تو سوار آن مى شوى و زوقائیل زمام آن
را بر دوش مى کشد و در پیش روى تو هفتاد هزار ملک که در دستهاى آنان
علمهاى تسبیح است، قرار می گیرند.
هنگامى که راه مى افتى هفتاد
هزار حوریه به استقبال تو مى آیند، و نگاه کردن تو را به یکدیگر مژده مى
دهند و در دست هریک از آنان ظرفی از نور است که از آنها بوى عود، بدون آتش
بالا مى رود و بر سر آنان تاجهاى جواهر نشان است که با زبرجد سبز (1) زینت
داده شده است.
آنان از طرف راست تو مى آیند و تو همانطور که از قبر
آمدى مسیر را ادامه مى دهى تا آنان تو را ملاقات کنند. مریم دختر عمران با
هفتاد هزار حورالعین که همراه تو اند به استقبال تو مى آیند و به تو سلام
مى دهند و او با همراهانش از طرف چپ تو حرکت مى کنند. سپس مادرت خدیجه دختر
خویلد، اولین زنى که به خدا و رسول ایمان آورده، همراه او هفتاد هزار ملک
که در دستهایشان علمهاى تکبیر است، به استقبال تو مى آید.
وقتى
نزدیک محشر مى شوى، حوا با هفتاد هزار حوریه به همراه آسیه بنت مزاحم به
استقبال تو مى آیند و او با همراهانش با تو حرکت مى کنند. خداوند در آن روز
همه ى خلایق را در یک جا جمع مى کند و همه گوش به فرمان مى ایستند.
وقتى
تو وسط اهل محشر رسیدى، منادى از زیر عرش ندا مى دهد و خلایق مى شنوند:
دیدگانتان را ببندید تا فاطمه صدیقه دختر محمد (ص) و همراهانش عبور کنند.
آن روز کسى به سوى تو نظر نمى کند مگر ابراهیم خلیل الرحمن (ع) و على بن
ابى طالب (ع).
سپس براى تو منبرى از نور نصب مى کنند که هفت پله
دارد. بین هر پله تا پله ى دیگر صفهاى ملائکه است که در دستهایشان علمهاى
نور است و حورالعین از طرف راست و چپ منبر صف مى کشند، و نزدیکترین زنها به
تو از طرف چپ حوا و آسیه است. وقتى بالاى منبر قرار گرفتى جبرئیل نزد تو
مى آید، و به تو مى گوید: یا فاطمه، حاجت خود را بخواه و تو مى گویى:
پروردگارا! حسن و حسین را به من نشان بده.
آنان را نزد تو مى آورند
در حالى که از رگهاى گردن حسین (علیه السلام) خون مى ریزد و او مى گوید:
پروردگارا! امروز حق مرا از آنان که به من ظلم کردند بگیر.
در این
لحظه، خداى جلیل غضب مى کند و با غضب خدا جهنم و فرشتگان همه غضب مى کنند و
در این هنگام جهنم نعره مى کشد و آتشى از جهنم بیرون مى آید و قاتلان حسین
(ع) و فرزندانشان و فرزندان فرزندانشان را برمى چیند و آنان مى گویند:
پروردگارا! ما در کشتن حسین حاضر نبودیم؛ خداوند به شعله ى جهنم مى گوید:
آنان را از موى پیشانى شان بگیرید و به درک اسفل از آتش بیندازید. آنان
نسبت به دوستان حسین (ع) از پدرانشان که با حسین جنگیدند، هم سختگیرتر
بودند.
سپس جبرئیل مى گوید: اى فاطمه! حاجتت را بخواه.
تو مى گویى: پروردگارا! شیعیانم ...
خداوند
عزوجل مى گوید: آنان را آمرزیدم. تو مى گویى: شیعیان شیعیانم! خداوند مى
گوید: روانه شو و هرکس به تو تمسک کند همراه تو در بهشت است. در اینجا همه ى
خلایق آرزو مى کنند که اى کاش همه از فاطمیان بودند.
بعد تو راه می
افتی و شیعیانت و شیعیان فرزندانت و شیعیان امیرالمؤمنین (ع) همراه تو می
آیند که همه در امان از ترس و عورتهایشان پوشیده است و سختى ها از آنان
برطرف شده و مشکلات بر آنان آسان شده است. مردم مى ترسند ولى آنان نمى
ترسند و مردم تشنه اند و آنان تشنه نمى شوند. وقتى به در بهشت مى رسى،
دوازده هزار حورالعین تو را ملاقات مى کنند که قبل از تو کسى را ملاقات
نکرده اند و بعد از تو نیز کسى را ملاقات نمى کنند.
وقتى تو داخل
بهشت مى شوى، اهل بهشت به تو بشارت مى دهند و براى شیعیانت سفره هایى از
جواهر روى ستونهاى نور مى چینند و شیعیان تو از غذاهاى سفره ها مى خورند در
حالی که هنوز مردم در حساب هستند ولى آنان در بهشت در آنچه دلشان بخواهد
دائمى هستند. وقتى دوستان خدا در بهشت مستقر شدند، آدم (ع) و پیامبران پس
از او، تو را زیارت مى کنند. در وسط فردوس دو مراورید است، در یک رشته که
یک مروارید سفید و یک مروارید زرد و در میان آنها قصرها و خانه هایى است که
در هریک از آنها هفتاد هزار خانه است. در مروارید سفید منازل ما و شیعیان
ما است و در مروارید زرد منازل ابراهیم و آل ابراهیم است.
حضرت فاطمه (س) که سخنان شیرین پدر را شنیدند، عرض کردند: اى پدر جان! نمى خواهم روز مرگِ تو را ببینم و بعد از تو بمانم.
رسول
خدا (ص) فرمودند: دخترم! جبرئیل از طرف خداوند عزوجل به من خبر داده که تو
اول کسى از اهل بیتم هستى که به من ملحق مى شوى. واى بر کسى که به تو ظلم
کند و رستگارى بزرگ براى کسى است که تو را یارى کند.
پی نوشت:1.نوعی سنگ است.
دشمن خدا نباشیمیکی از یاران
امام صادق(علیه السلام) می گوید: «بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدم. در
ابتدا فرمودند: به من بگو قضیه تو با شتربانت چه بوده است؟ [ سپس فرمودند]
بپرهیز از اینکه زشتگو و بدزبان و یا فریادزن یا لعنت کننده باشی. من گفتم
به خدا سوگند او به من ستم کرده است. حضرت فرمودند: اگر او به تو ظلم کرده،
همانا تو بر او پیشی گرفتی [به سبب ناسزا گفتن، تو هم ستم کردی]. همانا
فحش از رفتار من نیست و پیروان خود را نیز به آن امر نمی کنم. از پروردگارت
آمرزش بطلب و [به سوی بدی] باز نگرد.»(2)
همچنین امام باقر(علیه السلام) نیز می فرمایند: «همانا خداوند فحش دهنده ی هرزه گو را دشمن می دارد.»(3)
دعوت به ناسزاگوییغیر
از اینکه ناسزاگویی و بد زبانی، یک صفت بد اخلاقی به شمار می آید و به شدت
نهی شده است، پیامدهای دیگری هم دارد. برای مثال اصلی ترین پیامد آن، این
است که با این کار، دیگران را هم به ناسزاگویی تشویق می کنیم و در حقیقت با
این کار خود، آنها را به فحش دادن به خودمان دعوت می کنیم. زیرا خیلی از
افراد مقابله به مثل می کنند و رفتار بد را با همان رفتار پاسخ می دهند.
همانطور که در قرآن کریم می خوانیم: «خدایان آنها را فحش ندهید؛ چراکه آنها
نیز (در مقابل) از روی دشمنی به خداوند ناسزا می گویند.»(4) همچنین امام
علی (ع) می فرمایند: «هر که عیبجویى کند، عیبجویى شود و هر که ناسزا گوید،
پاسخ (ناسزا) شنود...»(5)
نابودی برکتیکی
دیگر از آثار بدزبانی، از بین رفتن برکت از زندگی است. امام باقر (ع) می
فرمایند: «هرکس به برادر مسلمانش ناسزا بگوید، خداوند برکت روزی را از او
می گیرد و او را به خود واگذاشته و زندگی اش را فاسد می کند.»(6) ان شاالله
که خداوند هیچ کداممان را به حال خود رها نکند.