درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

تو، مالک محشری

 
 رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حالی که با عرقچین، پیشانی شان را پاک می کردند، کوبه ی در را کوبیدند و وارد خانه ی دختر یکی یکدانه شان شدند. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در حالی که غم در صورتشان موج می زد، به پدر خوشامد گفتند و ایشان را راهی اتاق کردند.

رسول خدا (ص) که تحمل دیدن کمترین غم و غصه در دل پاره تنشان را نداشتند، علت را از حضرت پرسیدند و ایشان گفتند: پدر جان! شما از محشر و برهنه ایستادن مردم در روز قیامت گفتید و این موضوع مرا به فکر فرو برده است.

پیامبر (ص) تاملی کردند و فرمودند: دخترم! آن روز، روز بزرگى است، ولى جبرئیل از طرف خدا به من خبر داد که خداوند مى فرماید: اول کسى که روز قیامت، زمین براى او شکافته مى شود من هستم، بعد پدرم ابراهیم (علیه السلام)، سپس شوهرت على بن ابى طالب (علیه السلام).

 آنگاه خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته به سوى تو مى فرستد و بر سر قبر تو هفت قبه از نور مى زند. سپس اسرافیل سه حله (لباس بهشتی) از نور براى تو مى آورد و بالاى سرت مى ایستد و تو را صدا مى زند: یا فاطمه بنت محمد! برخیز به سوى محشر.

تو برمى خیزى در حالی که از ترس در امان هستى و عورت تو پوشیده است. بعد اسرافیل آن حله ها را به تو مى دهد و تو آنها را مى پوشى. سپس «زوقائیل» با مرکبى از نور نزد تو مى آید که زمام آن از مروارید و روى آن زیراندازى از طلا است.

تو سوار آن مى شوى و زوقائیل زمام آن را بر دوش مى کشد و در پیش روى تو هفتاد هزار ملک که در دستهاى آنان علمهاى تسبیح است، قرار می گیرند.

 هنگامى که راه مى افتى هفتاد هزار حوریه به استقبال تو مى آیند، و نگاه کردن تو را به یکدیگر مژده مى دهند و در دست هریک از آنان ظرفی از نور است که از آنها بوى عود، بدون آتش بالا مى رود و بر سر آنان تاجهاى جواهر نشان است که با زبرجد سبز (1) زینت داده شده است.

آنان از طرف راست تو مى آیند و تو همانطور که از قبر آمدى مسیر را ادامه مى دهى تا آنان تو را ملاقات کنند. مریم دختر عمران با هفتاد هزار حورالعین که همراه تو اند به استقبال تو مى آیند و به تو سلام مى دهند و او با همراهانش از طرف چپ تو حرکت مى کنند. سپس مادرت خدیجه دختر خویلد، اولین زنى که به خدا و رسول ایمان آورده، همراه او هفتاد هزار ملک که در دستهایشان علمهاى تکبیر است، به استقبال تو مى آید.

وقتى نزدیک محشر مى شوى، حوا با هفتاد هزار حوریه به همراه آسیه بنت مزاحم به استقبال تو مى آیند و او با همراهانش با تو حرکت مى کنند. خداوند در آن روز همه ى خلایق را در یک جا جمع مى کند و همه گوش به فرمان مى ایستند.

وقتى تو وسط اهل محشر رسیدى، منادى از زیر عرش ندا مى دهد و خلایق مى شنوند: دیدگانتان را ببندید تا فاطمه صدیقه دختر محمد (ص) و همراهانش عبور کنند. آن روز کسى به سوى تو نظر نمى کند مگر ابراهیم خلیل الرحمن (ع) و على بن ابى طالب (ع).

سپس براى تو منبرى از نور نصب مى کنند که هفت پله دارد. بین هر پله تا پله ى دیگر صفهاى ملائکه است که در دستهایشان علمهاى نور است و حورالعین از طرف راست و چپ منبر صف مى کشند، و نزدیکترین زنها به تو از طرف چپ حوا و آسیه است. وقتى بالاى منبر قرار گرفتى جبرئیل نزد تو مى آید، و به تو مى گوید: یا فاطمه، حاجت خود را بخواه و تو مى گویى: پروردگارا! حسن و حسین را به من نشان بده.

آنان را نزد تو مى آورند در حالى که از رگهاى گردن حسین (علیه السلام) خون مى ریزد و او مى گوید: پروردگارا! امروز حق مرا از آنان که به من ظلم کردند بگیر.

در این لحظه، خداى جلیل غضب مى کند و با غضب خدا جهنم و فرشتگان همه غضب مى کنند و در این هنگام جهنم نعره مى کشد و آتشى از جهنم بیرون مى آید و قاتلان حسین (ع) و فرزندانشان و فرزندان فرزندانشان را برمى چیند و آنان مى گویند: پروردگارا! ما در کشتن حسین حاضر نبودیم؛ خداوند به شعله ى جهنم مى گوید: آنان را  از موى پیشانى شان بگیرید و به درک اسفل از آتش بیندازید. آنان نسبت به دوستان حسین (ع) از پدرانشان که با حسین جنگیدند، هم سختگیرتر بودند.

سپس جبرئیل مى گوید: اى فاطمه! حاجتت را بخواه.
تو مى گویى: پروردگارا! شیعیانم ...

خداوند عزوجل مى گوید: آنان را آمرزیدم. تو مى گویى: شیعیان شیعیانم! خداوند مى گوید: روانه شو و هرکس به تو تمسک کند همراه تو در بهشت است. در اینجا همه ى خلایق آرزو مى کنند که اى کاش همه از فاطمیان بودند.

بعد تو راه می افتی و شیعیانت و شیعیان فرزندانت و شیعیان امیرالمؤمنین (ع) همراه تو می آیند که همه در امان از ترس و عورتهایشان پوشیده است و سختى ها از آنان برطرف شده و مشکلات بر آنان آسان شده است. مردم مى ترسند ولى آنان نمى ترسند و مردم تشنه اند و آنان تشنه نمى شوند. وقتى به در بهشت مى رسى، دوازده هزار حورالعین تو را ملاقات مى کنند که قبل از تو کسى را ملاقات نکرده اند و بعد از تو نیز کسى را ملاقات نمى کنند.

وقتى تو داخل بهشت مى شوى، اهل بهشت به تو بشارت مى دهند و براى شیعیانت سفره هایى از جواهر روى ستونهاى نور مى چینند و شیعیان تو از غذاهاى سفره ها مى خورند در حالی که هنوز مردم در حساب هستند ولى آنان در بهشت در آنچه دلشان بخواهد دائمى هستند. وقتى دوستان خدا در بهشت مستقر شدند، آدم (ع) و پیامبران پس از او، تو را زیارت مى کنند. در وسط فردوس دو مراورید است، در یک رشته که یک مروارید سفید و یک مروارید زرد و در میان آنها قصرها و خانه هایى است که در هریک از آنها هفتاد هزار خانه است. در مروارید سفید منازل ما و شیعیان ما است و در مروارید زرد منازل ابراهیم و آل ابراهیم است.

حضرت فاطمه (س) که سخنان شیرین پدر را شنیدند، عرض کردند: اى پدر جان! نمى خواهم روز مرگِ تو را ببینم و بعد از تو بمانم.

رسول خدا (ص) فرمودند: دخترم! جبرئیل از طرف خداوند عزوجل به من خبر داده که تو اول کسى از اهل بیتم هستى که به من ملحق مى شوى. واى بر کسى که به تو ظلم کند و رستگارى بزرگ براى کسى است که تو را یارى کند.

پی نوشت:1.نوعی سنگ است.


منبع:
الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج 20 المطاف الاول ح 4؛ به نقل از اما دخترم فاطمه،
مناقب و مصائب حضرت زهرا (علیها السلام) از زبان پیامبر اکرم (ص)، ب. ام نرجس؛ با تصرف و تلخیص.

خاک مَحرم بود

از آن روز که رسول رحمت(ص)
علی(ع) را
خفته بر خاک دیده و
«ابوتراب»ش خوانده بود،
حکایتی داشت فاطمه(س) با این خاک...
همراز بوتراب شدن،منبع تصویر: roze.ir
کاری بود
که بانوی جهانیان،
خوب بلد بود.
نشان به آن نشان
که بعد از فاطمه(س)
امیر تنهای کوفه
هم سخن «چاه» بود...

آنگاه که رکن اوّل شکست،
هنگام خیانت شیطان رسید.
ان زمان که از در و دیوار خانه ی وحی
آتش شعله می کشید،
بانوی بهشتیان
بر خاک نشست،
چنگ زده بر کمربند پدر خاک.

باور کن،
این خاک بود
که قیامت را عقب انداخت؛
وگرنه
فرو افتادن چندین و چند باره ی زانوی حیدر کرّار بر زمین
وقتی که شنید فاطمه(س) رحلت کرده است،
زمین را می شکافت،
کوه ها را می گسیخت،
اقیانوس را شعله ور می ساخت.

خاک،
مَحرم آن روزها بود.
فاطمه(س) را در بر گرفت؛
بی آنکه نشانی از او بدهد.
او
آخرین سخنان علی(ع) را،
وقتی که صورت بر گور همسر نهاده بود و نمی خواست برخیزد،
شنید.

گویی
بعد از آن همه همراهی و پیوستن و آویختن به علی(ع)
در انتها
فاطمه(س) هم
ابوتراب شده بود...

هرزه زبانی

 «ای علی! بدترین مردم کسی است که مردم از زبان بد او ترسیده، از روی ترس او را گرامی بدارند.» (1)
بعضی آدمها واقعا همین هستند؛ افرادی بد دهن، اهل داد و بیداد و فحش و ناسزا. خدانکند که از چیزی ناراحت شوند، تمام اطرافیان را به باد فحش و بد و بیراه می گیرند و خیلی وقتها خانه و خیابان هم برایشان فرقی ندارد. احتمالا در اطرافیان دور و نزدیک، از این دست افراد دیده اید. البته شاید هم خدای نکرده خودتان کمی بد زبان باشید. اگر این طور است، این مطلب را بخوانید تا با برخی پیامدهای زشت این رفتار و راههای ترک آن آشنا شوید.


دشمن خدا نباشیمیکی از یاران امام صادق(علیه السلام) می گوید: «بر امام صادق(علیه السلام) وارد شدم. در ابتدا فرمودند: به من بگو قضیه تو با شتربانت چه بوده است؟ [ سپس فرمودند] بپرهیز از اینکه زشتگو و بدزبان و یا فریادزن یا لعنت کننده باشی. من گفتم به خدا سوگند او به من ستم کرده است. حضرت فرمودند: اگر او به تو ظلم کرده، همانا تو بر او پیشی گرفتی [به سبب ناسزا گفتن، تو هم ستم کردی]. همانا فحش از رفتار من نیست و پیروان خود را نیز به آن امر نمی کنم. از پروردگارت آمرزش بطلب و [به سوی بدی] باز نگرد.»(2)
همچنین امام باقر(علیه السلام) نیز می فرمایند: «همانا خداوند فحش دهنده ی هرزه گو را دشمن می دارد.»(3)

دعوت به ناسزاگویی
غیر از اینکه ناسزاگویی و بد زبانی، یک صفت بد اخلاقی به شمار می آید و به شدت نهی شده است، پیامدهای دیگری هم دارد. برای مثال اصلی ترین پیامد آن، این است که با این کار، دیگران را هم به ناسزاگویی تشویق می کنیم و در حقیقت با این کار خود، آنها را به فحش دادن به خودمان دعوت می کنیم. زیرا خیلی از افراد مقابله به مثل می کنند و رفتار بد را با همان رفتار پاسخ می دهند. همانطور که در قرآن کریم می خوانیم: «خدایان آنها را فحش ندهید؛ چراکه آنها نیز (در مقابل) از روی دشمنی به خداوند ناسزا می گویند.»(4) همچنین امام علی (ع) می فرمایند: «هر که عیبجویى کند، عیبجویى شود و هر که ناسزا گوید، پاسخ (ناسزا) شنود...»(5)

نابودی برکت
یکی دیگر از آثار بدزبانی، از بین رفتن برکت از زندگی است. امام باقر (ع) می فرمایند: «هرکس به برادر مسلمانش ناسزا بگوید، خداوند برکت روزی را از او می گیرد و او را به خود واگذاشته و زندگی اش را فاسد می کند.»(6) ان شاالله که خداوند هیچ کداممان را به حال خود رها نکند.


اجابت نشدن دعا امام صادق (ع) می فرمایند: « مردی در میان بنی اسرائیل مدت سه سال از خداوند فرزند می خواست . زمانی که دید خداوند دعای او را اجابت نمی کند ، گفت : پروردگارا آیا من از تو دورم که صدای مرا نمی شنوی یا تو به من نزدیکی و دعایم را اجابت نمیکنی. پس، کسی [را] در خواب [دید که نزد] او آمد و گفت : همانا تو سه سال است خدا را با زبانی آلوده به ناسزا و قلب بی هراس از خدا و انگیزه غیر راستین میخوانی. ناسزاگویی را از زبانت جدا ، و قلب خود را اهل ترس و تقوا ساز و انگیزه خویش را نیکو کن. آن مرد چنین کرد؛ سپس خدا را خواند و برای او فرزندی به دنیا آمد.»(7)

اما چطور می توانیم که این صفت زشت را از خود دور کنیم؟ شاید در ابتدا کمی سخت باشد، اما با یاری خداوند و نیت پاک و اراده ی قوی، ان شاالله خواهیم توانست.
•    اول اینکه خشم را از خود دور کنیم. بیشتر داد و فریادها و ناسزاگویی ها، ناشی از عصبانیت ماست. نه اینکه هرگز عصبانی نشویم، بلکه مهم این است که در زمان عصبانیت چطور رفتار کنیم. داد و بیداد و فحش و ناسزا دادن کار آسانی است، هنر این است که خودمان را کنترل کنیم.

•    دومین کاری که می توانیم انجام دهیم این است که از فحش و بدزبانی حتی به شوخی هم بپرهیزیم، زیرا این کار نه تنها به خودی خود مذموم و زشت است، بلکه به عادت تبدیل می شود و به مرور زمان از ما یک انسان بدزبان می سازد. اتفاقی که به خصوص در شبکه های اجتماعی در حال گسترش است و به طور ناخودآگاه همه را درگیر می کند، تا جایی که استفاده از برخی واژه های ناشایست، عادی جلوه می کند. «خداوند عزوجل دوست دارد کسى را که در میان جمع شوخى کند به شرط آن که ناسزا نگوید.»(8)

در آخر هم دو نکته ی جالب را یادآور می شویم:
نکته ی اول این است که هرگاه کسی نسبت به ما بدزبانی کرد، در برابرش صبوری کنیم و هرگز بدزبانی نکنیم. امام علی (ع) - خطاب به قنبر- که مى خواست به کسى که به او ناسزا گفته بود، ناسزا گوید - فرمودند: «آرام باش قنبر! دشنامگوى خود را خوار و سرشکسته بگذار تا خداى رحمان را خشنود و شیطان را ناخشنود کرده و دشمنت را کیفر داده باشى. قسم به خدایى که دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، مؤمن پروردگار خود را با چیزى همانند بردبارى و گذشت خشنود نکرد و شیطان را با حربه اى چون خاموشى به خشم نیاورد و احمق را چیزى مانند سکوت در مقابل او کیفر نداد.»(9)
نکته دوم هم این است که فکر نکنیم دشنام دادن و بدزبانی، فقط نسبت به انسانها زشت و مذموم است؛ بلکه این کار آنقدر در اسلام ناپسند است که پیامبر اکرم (ص) فرموده اند: «به بادها ناسزا مگویید که آنها (از جانب خداوند) مأمورند و کوهها و لحظه ها و روزها و شبها را ناسزا نگویید که گنهکار مى شوید و به خودتان بر مى گردد.»(10)

پی نوشت:

1.    بخشی از وصیت پیامبر اکرم (ص) به امام علی (ع)؛ آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص 271.
2.    کلینی: کافی، ج 2، ص 326، ح 14؛ به نقل از همان، ص 267.
3.    کلینی: کافی، ج 2، ص 324، ح 4؛ به نقل از همان.
4.    انعام/ 108.
5.    کشف الغمّه، ج 3، ص 136 - منتخب میزان الحکمة، ص 494.
6.    حر عاملی: وسایل الشیعه، ج 16، ص 32، ح 20897. به نقل از آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص 271.
7.     آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص 172.
8.    امام باقر (ع)؛ کافى، ج 2، ص 663، ح4.
9.    أمالی المفید، ص 118، ح 2 - منتخب میزان الحکمة، ص 264؛
10.    علل الشرائع، ص 577، ح 1 - منتخب میزان الحکمة، ص 264.

شباهت منصور و منصوره

ادر: یاری شده در قیامت
امام صادق(ع) از پدران بزرگوار خویش از رسول الله(ص) نقل میکنند که از جبرئیل پرسیدند که: چرا حضرت زهرا(س) در آسمان منصوره و در زمین فاطمه نامیده شده است؟ که جواب میدهند:
«او را در زمین فاطمه نامیده اند؛ چرا که شیعیانش را از آتش دور کرده و نجات می دهد و دشمنانش هم از محبّت او بی نصیب می مانند و در آسمان منصوره است. به استناد این فرموده ی خداوند متعال که «در آن روز مؤمنان با یاری خدا شادمان می شوند؛ چرا که [خداوند] هر که را بخواهد یاری می کند» که منظور از [آیه]، همان یاری کردن فاطمه(س) برای دوستدارانشان [در قیامت] است.»(1)
این است معنای منصوره: یاری شده در قیامت از سوی خداوند برای حمایت از دوستدارانش.

آخرین فرزند: یاری شده در دنیا
امام باقر(ع) ذیل آیه ی «هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرست وى قدرتى داده‏ایم، پس [او] نباید در قتل زیاده‏ روى کند، زیرا او [از طرف شرع‏] یارى شده (منصور) است»(2) فرمودند:
«...آنکه مقتول نامیده شده، حسین(ع) است و ولیّ او قائم(ع) است و اسراف در قتل آن است که غیر قاتلش را بکشد، او منصور مؤیّد است» یعنی همانا دنیا به پایان نمی رسد تا اینکه مردی از خاندان رسول خدا(ص) [مردم را به] یاری بطلبد که زمین را از قسط و عدل آکنده سازد، همچنان که از جور و ظلم پر شده است.»(3)
و این معنای منصور است: یاری شده برای انتقام از خون به ناحق ریخته شده ی اجدادش.

پی ‌نوشت:
1. ابن بابویه، محمد بن على، معانی الأخبار - قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، 1403 ق. ص 396.
2. سوره ی اسراء (17)، آیة 33. (هُوَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا)
3.  تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 290.

در میان زنان

هیچ وقت دو «بهترین» در کنار هم قرار نمی گیرند. حتّی دو تا «بهتر» هم کنار هم قرار نمی گیرند؛ همیشه یکی هست که از میان خوبان، بهتر و بهترین می شود. آسیه(سلام الله علیها)، همسر مؤمن فرعون، مریم، مادر عابده ی عیسی مسیح(ع) و خدیجه(س)، یار و پشتیبان حق و حقیقت، همگی خوب بودند و از میان خوبان، برترین. امّا کسی هست که شانه هایش برای تحمّل رنج ها، پرتوان تر از آسیه(س) است؛ کسی که زلالی و پاکی اش، بیش از مریم(س) است؛ کسی که برای پشتیبانی از حق، تا پای جان می ایستد: فاطمه(س)، دختر بی نمونه ی برگزیده ی خداوند، محمّد(صلی الله علیه و آله).

فاطمه(س) کسی است که وقتی میان سجّاده می ایستد، خداوند او را به فرشتگان قدسی اش می نمایاند. بنده ای که خداوند درباره اش می فرماید: «اى ملائکه من! به فاطمه که برترین کنیزان من است نظر کنید که چگونه در مقابل من قرار گرفته است. اعضاء و جوارح او از خوف من مى ‏لرزد.»(1)

فاطمه(س) کسی است که برترین مخلوق خداوند به داشتنش به خود می بالد: «فاطمه دختر من برترین‏ زنان‏ از اوّلین تا آخرین آنهاست. فاطمه زهرا پاره تن من است. زهرا نور دو چشم من است. زهرا میوه قلب من است. زهرا روح و جان من است....»(2)

برتری فاطمه(س) را حتّی عایشه هم اعتراف می کند. چرا که خودش از زبان نبیّ اکرم(ص) شنیده است که پس از شرح رنج و غمهای فاطمه(س)، به دردانه دخترش می فرمود: «ای فاطمه! آیا خشنود می شوی [که به سبب رنجهایت] برترین زن دو جهان باشی و برترین زن این امّت و سرور زنان مؤمن؟»(3)

از میان دختران حوّا(س)، فاطمه(س) برترین زن بود. آری، لقب، «بهترین زن جهان»، لقب مریم دختر عمران (س) است؛ امّا «بهترین زن جهانیان، از اوّلین تا آخرین» فاطمه(س) است.(4)

زیباتر از همه اینکه، هنگام ولادت فاطمه(س)، برترین زنان عالم گرد آمدند تا مادر نوزاد را در به دنیا آوردن او یاری کنند. همان هنگام که تنهایی، چشم خدیجه(س) را خیس اشک کرده بود، آسیه(س) آمد و مریم(س) و خواهر موسی نبی(ع) و ساره(س). آنگاه که فاطمه (س) به دنیا آمد، پاک ترین زنان، به همسر پیامبر(ص) این چنین شادباش گفتند:
«اى خدیجه! او را که پاک و پاکیزه است، او را برگیر که زکیّه است و خوش قدم و مبارک؛ هم خودش و هم نسلش‏.»(5)



پی نوشت:
1. روایتی مشهور از نبیب اکرم(صلوات الله علیه و آله) به نقل از ابن عبّاس. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى - تهران، چاپ: اول، 1379، ص 597؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث 3/5.
2.  همان.
3. «یا فاطمة، ألا ترضین أن تکونی سیدة نساء العالمین، وسیدة نساء هذه الاُمّة، وسیدة نساء المؤمنین؟»؛ مستدرک الحاکم 3 :156 وقال : هذا إسناد صحیح ولم یخرجاه هکذا ، إتحاف السائل : 71 به نقل از کتاب «سیدة نساء فاطمة الزّهرا(س)»، علی موسی الکعبی، ص 100.
4.  الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی فَاطِمَةَ أَنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ أَ هِیَ سَیِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا فَقَالَ ذَاک لِمَرْیَمَ کانَتْ سَیِّدَةَ نِسَاءِ عَالَمِهَا وَ فَاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ. (ابن بابویه، محمد بن على، معانی الأخبار - قم،دفتر انتشارات اسلامى‏،  چاپ اول، 1403 ق.، ص 107)
5. بر اساس روایت امام صادق(علیه السلام). ابن بابویه، محمد بن على، الأمالی (للصدوق) / ترجمه کمره‏اى - تهران، کتابچی، چاپ: ششم، 1376، ص 594.