هارون یحیی
مترجم:باران خردمند
سفر خروج عنوان دومین کتاب تورات میباشد. در این کتاب
به تشریح نحوه خروج بنیاسرائیل از مصر تحت حمایت حضرت موسی(ع) و رهایی
آنان از ظلم و ستم فرعون پرداخته شده است. فرعون بنیاسرائیل را وادار به
بردگی نموده بود و به آزادی آنها رضایت نمیداد اما با مشاهده معجزات الهی
به دست موسی(ع) و بلایایی که بر سر قومش نازل میشد، اندک اندک تغییر رفتار
داد. به این ترتیب بنیاسرائیل شبی گرد هم جمع شدند و از مصر مهاجرت
کردند. سپس فرعون به آنها حمله کرد اما خداوند به وسیله معجزات دیگری از
طریق موسی(ع) آنها را حفظ کرد.
ما شرح قرآن را درباره مهاجرت یهودیان از
مصر میپذیریم، چون متن تورات بعد از وحی به موسی(ع) دچار تحریف شد.
مهمترین استناد بر این مدعا تناقضات بسیاری است که در پنج کتاب تورات: سفر
پیدایش، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد و سفر تثنیه وجود دارد. کتاب سفر
تثنیه با شرح مرگ و تدفین موسی(ع) پایان مییابد و این گواه مسلمی است بر
اینکه بخش مذکور پس از مرگ آن حضرت به کتاب اضافه شده است.
در قرآن،
دربارة شرح مهاجرت بنی اسرائیل از مصر و در دیگر داستانهای مربوط به این
قوم، اندک تناقضی وجود ندارد. داستان به طور دقیق بیان گردیده و علاوه بر
این خداوند حکمتها و اسرار بسیاری در خلال آن آشکار مینماید. به همین
دلیل با بررسی دقیق آنها به درسهای بیشماری برمیخوریم.
گوساله طلایی
چنانچه
در قرآن آمده است از مهمترین حقایق مربوط به مهاجرت بنیاسرائیل از مصر،
طغیانشان علیه مذهبی است که خدا به آنها وحی مینمود؛ در حالی که قبلاً به
کمک خدا از زیر بار ستم فرعون رهایی یافته بودند. بنیاسرائیل قادر به درک
توحیدی که موسی(ع) از آن سخن میگفت نبودند و دمادم به سمت بتپرستی گرایش
مییافتند. قرآن این گرایش را در اینجا توضیح میدهد:
و ما بنیاسرائیل
را از دریا عبور دادیم. آنها در سر راهشان به قومی برخوردند که مشغول پرستش
بتهای خود بودند؛ گفتند: «ای موسی! همچنان که اینها خدایانی برای خود
دارند، تو هم برای ما خدایانی معین کن.» موسی گفت: «الحق که شما مردمی
نادان هستید [که الطاف و معجزات خداوند یکتا را نادیده میگیرید.]» این
مردم [بتپرست] محکوم به نابودی هستند و اعمالشان نیز باطل است.1
بنی
اسرائیل با وجود هشدارهای موسی(ع) به انحرافات خود ادامه دادند و زمانی که
موسی(ع) آنها را ترک کرد تا به تنهایی از کوه سینا بالا رود، این گرایش
آشکار گردید. مردی به نام «سامری» با سوء استفاده از غیبت موسی(ع) از خفا
بیرون آمد. وی آتش زیر خاکستر تمایل بنیاسرائیل به بتپرستی را شعلهور
ساخت و آنها را متقاعد کرد تا مجسمه گوسفندی بسازند و آن را پرستش کنند:
موسی
خشمگین و غمگین به سوی قوم خود بازگشت و سرزنشکنان به قومش گفت: «آیا
آفریدگارتان به شما وعده نیکو نداده بود؟ و آیا تحقق این وعده آنچنان
طولانی شد [که شما طغیان کردید] یا میخواستید غضب آفریدگارتان بر شما نازل
شود و لذا وعدة خودتان را با من زیر پا گذاشتید؟
آنها گفتند: «ما به
میل و اختیار خودمان عهدشکنی نکردیم. بلکه زینتآلاتی را که از فرعونیان به
عاریت گرفته بودیم از خود دور ساختیم و این گونه به پیشنهاد و رأی سامری
آنها را در کوره آتش افکندیم.» و سامری از آن طلاهای ذوب شده مجسمة یک
گوساله را ساخت که صدای گوساله هم از آن شنیده میشد و به مردم گفت: «این
خدای شما و خدای موسی است و موسی عهد خود را فراموش کرد [و در کوه طور
دنبال خدای دیگری است»].2
چرا بنیاسرائیل چنین گرایش پایداری به
برافراشتن بتها و پرستش آنها داشتند؟ منبع این میل چه بود؟ واضح است
جامعهای که قبلاً هرگز به بتپرستی اعتقاد نداشته، به ناگهان دست بر رفتار
پوچ و بیمعنایی چون ساختن بت و پرستش آن نمیزند. تنها کسانی که بتپرستی
میل طبیعی در درونشان است ممکن است به آن ایمان آورند.
با این حال
بنیاسرائیل مردمی بودند که از زمان جدشان ـ ابراهیم(ع) ـ به خدای واحد
ایمان داشتند. نام «اسرائیل» یا «پسران اسرائیل» اولین بار به فرزندان
یعقوب(ع) ـ نوه ابراهیم(ع) ـ اطلاق گردید و بعدها به همه یهودیان تعمیم
داده شد. بنیاسرائیل (یهودیان) از ایمان توحیدی که از اجداد خویش:
ابراهیم، اسحاق و یعقوب(ع) به ارث برده بودند، حفاظت میکردند. آنها با
یوسف(ع) به مصر رفتند و با اینکه در میان مصریان بتپرست میزیستند،
مدتهای مدید از ایمان خویش محافظت نمودند. از داستانهای قرآن چنین
برمیآید که آنان در زمانی که موسی(ع) بر آنها ظهور کرد مؤمن به خدای واحد
بودند. تنها تفسیری که میتوان کرد این است که بنیاسرائیل با وجود آنکه به
ایمان توحیدی خود بسیار وابسته بودند، تحت تأثیر مردم کافری که در میان
آنها زندگی میکردند قرار گرفتند و شروع به تقلید از آنها و جایگزین ساختن
مذهب وحیانی خود با بتپرستی اقوام بیگانه نمودند.
با نگاه به اسناد
تاریخی پی میبریم که قوم کافر تأثیرگذار بر بنیاسرائیل، متعلق به مصر
باستان بود. گواه مهم ما بر این نتیجهگیری این است که گوسالة طلایی که
بنیاسرائیل در زمان غیبت موسی(ع) عبادت کردند، در حقیقت نسخه عینی از
«هاثر» (Hathor) و «افیس» (Aphis)، بتهای مصریان بود. «ریچارد رایفد»،
نویسنده مسیحی کتاب زمان طولانی زیر آفتاب در کتاب خود مینویسد:
هاثر و
افیس، خدایان گاو نر و ماده، نماد خورشیدپرستی بودند. پرستش این خدایان
تنها یک مرحله از تاریخ طولانی خورشیدپرستی مصر میباشد. گوساله طلایی کوه
سینا مدرک کاملاً اثبات شده این موضوع است که ضیافت ذکر شده به خورشیدپرستی
مربوط بوده است.3
نفوذ بتپرستی مصر به بنیاسرائیل در مراحل متفاوتی
روی داد. در نتیجة رویارویی با مردم کامر، طولی نکشید که میل به عقاید
رافضی ظاهر گشت و همان طور که در آیة بالا بیان شد، آنچه آنها به پیامبر
خود گفتند:
ای موسی! همچنانکه خدایانی برای خود دارند، تو هم برای ما
خدایانی معین کن. تا ما خدا را آشکارا به چشم خود نبینیم حرفهای تو را
باور نمیکنیم.4
آشکار میکند که به پرستش موجودی مادی که قابل دیدن باشد گرایش داشتند؛ درست همانند آنچه مصریان میپرستیدند.
گرایش
بنیاسرائیل به بتپرستی مصر باستان بسیار بااهمیت است و بینش خاصی را در
ارتباط با تحریف متن تورات و مبادی کابالا برای ما فراهم میآورد. زمانی که
به دقت به این دو موضوع توجه میکنیم، خواهیم دید که در سر منشأ بتپرستی
مصر باستان، فلسفة مادیگرا وجود دارد.
از مصر باستان تا کابالا
بنیاسرائیل
زمانی که موسی(ع) هنوز در قید حیات بود شروع به ساختن شبه بتهایی از آنچه
در مصر دیده بودند کردند و به عبادت آنها پرداختند و پس از مرگ موسی(ع)
دیگر ترسی از برگشتن از دین و انحرافات نداشتند. مسلماً این موضوع را
نمیتوان به همه یهودیان تعمیم داد، لذا بعضی از آنان بتپرستی مصر باستان
را پذیرا شدند. در واقع آنان عقاید «کاهنان مصر» (جادوگران فرعون) را که
بنیاد عقاید اجتماعی آن زمان را تشکیل میداد ادامه دادند و ایمان خود را
کنار گذاردند. عقایدی که یهود از مصر باستان با آن آشنا گردید «کابالا» نام
داشت. ساختار کابالا درست مانند نظام کاهنان مصر، سری و درونی بود و اساس
آن را جادوگری تشکیل میداد. جالبتوجه است که توضیح کابالا دربارة آفرینش
با آنچه در تورات موجود است، کاملاً متفاوت میباشد و تفسیری مادیگرا و
مبتنی بر عقاید مصر باستان بوده و به وجود ابدی ماده عقیده دارد. «مورات از
جن» فراماسون ترک در این باره میگوید:
پیداست که کابالا سالها قبل از
تورات به وجود آمد. مهمترین بخش تورات نظریهای دربارة پیدایش جهان است.
این تئوری با داستان آفرینش مذاهب توحیدی بسیار متفاوت میباشد. بر اساس
کابالا در آغاز آفرینش چیزهایی به نام «سفیراث» و به معنای «دایره» یا
«مدار» با ویژگیهای مادی و غیرمادی به وجود آمدند. تعداد آنها 32 تا بود.
ده تای اول نمایانگر منظومة شمسی بودند و بقیه نمایانگر انبوه ستارگان فضا
این مشخصه کابالا نشان میدهد که به اصول اعتقادی نجومی مربوط است... .
بنابراین کابالا از مذهب یهود بسیار فاصله دارد و بیشتر با مذاهب مرموز و
کهن شرق مرتبط است.5
یهودیان با پذیرش عقایدی سری و مادیگرای مربوط به
مصر باستان که بر جادوگری استوار بودند، از احکام تورات چشمپوشی نمودند.
ایشان شعائر و آداب سحرآمیز دیگر بتپرستان را پذیرا شدند و در نتیجه
کابالا به تعالیمی پنهانی در یهودیت مبدل شد، اما با تورات مغایر بود.
«نستا، اچ، وبستر» نویسنده انگلیسی کتاب جوامع مخفی و جنبشهای ویرانگر
مینویسد:
جادوگری را که ما میشناسیم کنعانیان قبل از اشغال فلسطین
توسط بنی اسرائیل اجرا میکردند. مصر، هندوستان و یونان نیز طالعبینان و
غیبگویان خود را داشتند. یهودیان با وجود لعن و نفرینهایی که در قانون
موسی(ع) علیه جادوگری وجود دارد با نادیده گرفتن هشدارها، گرفتار این
بیماری مسری شدند و با تدبیر خود سنت مقدسی را که به ارث برده بودند با
عقاید جادوگری که از دیگر اقوام وام گرفتند، مجروح ساختند همزمان جنبة فکری
کابالای یهودی از فلسفة مجوسیان ایران، نئوافلاطونیان و نئوفیثاغورثیان
گرفته شد. پس مباحث ضد کابالاها که میگویند آنچه ما امروز از کابالا
میدانیم صددرصد یهودی نیست توجیه پذیر است.6
در قرآن آیهای وجود دارد
که به این موضوع اشاره میکند. خداوند میگوید بنیاسرائیل تشریفات و
آیینهای جادوگری و شیطانی را از منابعی خارج از مذهب خویش گرفتند؛
یهود
از کار و امداد جادوگری که شیاطین در عصر سلیمان برای مردم میخواندند و
یاد میدادند پیروی میکردند [و آنها را برای پیشبرد مقاصد خود به کار
میگرفتند] سلیمان هرگز به سحر و کفر آلوده نشد، لیکن شیاطین کفر
میورزیدند و مردم را سحر و جادوگری تعلیم میدادند و [نیز یهود] از آنچه
بر دو فرشته بابل به نامهای «هاروت» و «ماروت» نازل شد، پیروی میکردند.
[آن دو فرشته از طریق باطل کردن سحر، ناچار شیوة کار ساحران را به مردم یاد
میدادند.] و به هیچ کس چیزی یاد نمیدادند مگر اینکه قبلاً به او
میگفتند: «ما وسیلة آزمایش شما هستیم، کافر نشوید و از این تعلیمات
استفادة ناصواب نکنید.» ولی مردم از آن دو فرشته چیزهایی از جادوگری می
آموختند که میتوانستند میان زن و شوهر جدایی بیفکنند. آنها [علی رغم نصایح
فرشتگان] همان درسهایی را میآموختند که به جای سود برای آنها ضرر داشت
ولی جز به اذن و خواست خداوند نمیتوانستند به آدمها ضرری بزنند و آنها
خود میدانستند که هر کس خریدار متاع جادو باشد در آخرت بهرهای از بهشت
نصیب او نخواهد شد و بسیار بد بود بهایی که [آیندة] خود را بدان
میفروختند، اگر عقل خود را به کار میبستند.7
این آیه اعلام میکند که
برخی یهودیان، با آنکه میدانستند با کار خود در آخرت مورد بازخواست قرار
خواهند گرفت، آداب جادوگری را آموختند و پذیرا شدند. بنابراین از قانون
خداوند گمراه گشتند و با فروش روح خود به بتپرستی گرفتار شدند (عقاید
جادویی) و به عبارت دیگر ایمان خود را رها کردند.
حقایق این آیه
مهمترین خصوصیات یک جدال را در تاریخ یهود شرح میدهد. در این جدال از یک
سو پیامبرانی که از سوی خدا برای یهودیان فرستاده شده بودند و پیروان آنان
قرار داشتند و از سوی دیگر یهودیان مغرض که برخلاف فرمان خداوند عمل کردند،
به تقلید از فرهنگ شرکآمیز پرداختند و به جای پیروی از قانون خداوند از
آداب فرهنگی آنان پیروی نمودند.
اصول الحادی که به تورات افزوده شد
قابل توجه است که در کتاب عهد قدیم
(کتاب مقدس یهودیان) به گناهان یهودیان منحرف اشاره شده است. در کتاب غمیا،
که نوعی کتاب تاریخی در میان عهد عتیق میباشد، یهودیان به گناهان خویش
اعتراف و چنین به توبه مینماید:
و بنیاسرائیل خویشتن را در جمیع غرباء
جدا نموده، ایستادند و به گناهان خود و تقصیرهای پدران خویش اعتراف کردند و
در جای خود ایستاده، یک ربع روز کتاب تورات «یهوه» ـ خدای خود ـ را
خواندند و ربع دیگر را اعتراف نموده و یهوه ـ خدای خود را عبادت نمودند و
شیوع و بانی و قدیئیل و شنیا و بنی و شربیا و بانی و کنانی بر زمینه لاریان
ایستادند و به آواز بلند نزد یهوه خدای خویش استغاثه نمودند.8
و آنان
[پدران ما] بر تو فتنه انگیخته و تمرد نموده، شریعت تو را پشت سر خود
انداختند و انبیای تو را که برای ایشان شهادت میآورند، تا به سوی تا
بازگشت نمایند، کشتند و اهانت عظیمی به عمل آوردند. آنگاه تو ایشان را به
دست دشمنانشان تسلیم نمودی تا ایشان را به تنگ آورند و در حین تنگی خویش
نزد تو استغاثه نمودندو ایشان را از آسمان اجابت نمودی و بر حسب رحمتهای
عظیم خود نجات دهندگان به ایشان دادی که ایشان را از دست دشمنانشان
رهانیدند. اما چون استراحت یافتند، بار دیگر به حضرت تو شرارت ورزیدند و
ایشان را به دست دشمنانشان واگذاشتی که بر ایشان تسلط یافتند و چون باز نزد
تو استغاثه نمودند ایشان را از آسمان اجابت نمودی و بر حسب رحمتهای عظیمت
بارهای بسیار ایشان را رهایی دادی و برای ایشان شهادت فرستادی تا ایشان را
به شریعت خود برگردانی اما ایشان متکبرانه رفتار نموده اوامر تو را اطاعت
نکردند و به احکام تو که هر که آنها را به جا آورد از آنها زنده میماند،
خطا ورزیدند که و دوشهای خود را معاند و گردنهای خویش را سخت نموده اطاعت
نکردند.
... اما بر حسب رحمتهای عظیم خود تمام ایشان را فانی نساختی و
ترک نمودی زیرا خدای کریم و رحیم هستی.9 و الان ای خدای ما، ای خدای عظیم،
جبار و مهیب که عهد و زحمت را نگاه میداری، زنهار تمامی این مصیبتی که بر
ما و بر پادشاهان و سروران و کاهنان و انبیا و پدران ما و بر تمامی قوم تو
از ایام پادشاهان آشور تا امروز مستولی شده است در نظر تو قلیل ننماید. و
تو در تمامی این چیزهایی که بر ما وارد شده است عادل هستی زیرا تو به راستی
عمل نمودی اما ما شرارت ورزیدهایم. و پادشاهان و سروران و کاهنان و پدران
ما به شریعت تو عمل ننمودند و به اوامر و شهادت تو که به ایشان امر فرمودی
گوش ندادند. و در مملکت خودشان و در احسان عظیمی که به ایشان نمودی و در
زمین وسیع و برومند که پیش روی ایشان نهاده تو را عبادت ننمودند و از اعمال
شنیع خویش بازگشت نکردند.10
این عبارات میل بعضی از یهودیان را به
بازگشت به ایمان به خدا شرح میدهد اما در طول تاریخ یهود به تدریج بخش
دیگری قدرت یافت و توانست بر یهودیان چیره شود و بعدها خود مذهب را کاملاً
دگرگون ساخت. به همین دلیل در تورات و در دیگر کتب عهد قدیم، علاوه بر آنچه
در بالا ذکر شد، عناصری وجود دارد که از تعالیم بدعتآمیز بتپرستان نشأت
گرفتهاند. به عنوان نمونه؛
ـ در کتاب اول تورات گفته شده «خدا جهان را
در شش روز از هیچ آفرید.» این درست و از وحی اولیه به دست آمده است. اما
سپس میگوید: «خدا در روز هفتم به استراحت پرداخت.» این بخش ادعایی کاملاً
ساختگی است و با عقیده الحادی که صفات انسانی را به خداوند نسبت میدهد
منطبق میباشد. خداوند در آیهای از قرآن میگوید:
و ما آسمانها و زمین و آنچه را که بین آنهاست، در مدت شش روز آفریدیم و این کار بر ما سخت و خستگیآور نبود.11
ـ
در دیگر بخشهای تورات نیز نوشتههایی وجود دارد که با احترام شایسته مقام
خداوند سازگاری ندارد، به ویژه بخشهایی که ضعفهای انسان به دروغ به
خداوند نسبت داده شدهاند و خداوند مسلماً فراتر از اینهاست. این نوع قائل
شدن جنبة انسانی برای خداوند شبیه عمل کافران است که ضعفهای بشری را به
خداوند موهوم خود نسبت میدادند.
یکی از این ادعاهای کفرآمیز آن است که
ادعا میکند یعقوب(ع) ـ جد بنیاسرائیل ـ با خداوند کشتی گرفت و پیروز گشت.
روشن است که این داستان برای بخشیدن برتری قومی به بنیاسرائیل و به تقلید
از احساسات نژادپرستانه شایع در میان کافران ساخته شده است.
ـ در کتاب
عهد قدیم گرایش به معرفی خدا به عنوان خدای یک قوم خاص وجود دارد که تنها
خدای بنیاسرائیل است، با اینکه خداوند، رب و پروردگار جهان و همة انسانها
میباشد. اندیشه مذهب قومی در کتاب عهد قدیم با گرایشات الحادی که در آن
هر قبیله خدای خود را عبادت میکند، مطابقت مینماید.
ـ در بعضی کتب عهد
قدیم، به عنوان نمونه کتاب یوشع بن نون(ع)، یهودیان به انجام اعمال
خشونتآمیز و موحش علیه غیریهودیان امر شدهاند. فرمان به قتلعام مردم
بدون توجه به زنان و کودکان یا سالخوردگان داده شده است. این نوع وحشیگری
بیرحمانه کاملاً برخلاف عدالت خداوند است و یادآور بربریت فرهنگهای ملحدی
که خدای اسطورهای جنگ را میپرستیدند، میباشد. چرا این عقاید به تورات
رسوخ کردهاند؟ حتماً باید منبعی برای آنها وجود داشته باشد. حتماً
یهودیانی بودهاند که نسبتی بیگانه از تورات را پذیرفتهاند، محترم
شمردهاند و احکام ناب را با اضافه کردن آنچه در گذشته به آن برخوردند،
تغییر دادهاند.
در حقیقت مبدأ این تغییر، کابالاست که به کمک بعضی
یهودیان ادامه یافت. کابالا شکلی به خود گرفت که باعث شد عقاید مصریان
باستان و دیگر بتپرستان به یهودیت نفوذ نماید و در آن گسترش یابد.
کابالیستها ادعا میکنند کابالا تنها به توضیح بیشتر رازهای نهفته در
تورات میپردازد. اما در واقع چنانکه «تئودور ریناچ» مورخ یهودی کابالا
میگوید، «کابالا سمی است که به رگهای یهودیت وارد میشود و آن را کاملاً
در بر میگیرد.»12
بنابراین کشف آثار ایدئولوژیهای مادیگرای مصریان باستان در کابالا غیرممکن نیست.
کابالا، تعالیمی مخالف اصول آفرینش
خداوند در قرآن بیان میکند که تورات کتابی الهی است و برای روشنگری انسانها نازل شده است:
ما تورات را که در آن هدایت و نور بود، [بر موسی] نازل فرمودیم.13
بنابراین
تورات نیز چون قرآن دربردارنده علوم و فرامین مرتبط با موضوعاتی چون وجود
خداوند، یگانگی او، خصوصیات او، آفرینش بشر و سایر موجودات، هدف از آفرینش
انسان و قوانین اخلاقی خداوند برای بشر میباشد. اما تورات اصلی، امروز
موجود نیست. آنچه امروز در اختیار داریم نسخة تغییر یافته تورات میباشد که
به دست بشر تحریف شده است.
قابل توجه است که تورات واقعی و قرآن اصول
مشترکی دارند؛ در هر دو خداوند به عنوان خالق جهان شناخته شده، مطلق است و
از آغاز وجود داشته است. هر چه غیر از خدا مخلوق اوست که توسط او از هیچ به
وجود آمده است. او کل جهان، اجرام آسمانی، ماده بیجان، بشر و همه موجودات
زنده را خلق کرده و شکل داده است.
با توجه به این حقایق در کابالا به
تفاسیر کاملاً متفاوتی برمیخوریم. تعالیم آن دربارة خدا کاملاً مخالف
«حقیقت آفرینش» است. محقق آمریکایی «لنس اس. اوینز» در یکی از کتب خود
دربارة کابالا دیدگاه خویش را دربارة ریشة احتمالی این تعالیم چنین بیان
میکند:
تعالیم کابالا مفاهیم مختلفی دربارة خدا ارائه میدهد که بسیاری از آنها از دیدگاه «ارتودوکس» منحرف شناخته شدهاند.
اصلیترین
انگارة دین یهود این است که «خدای ما یکی است.» اما کابالا ادعا میکند در
حالیکه خدا در درجة اعلی و به صورت یگانهای توصیفناپذیر ـ که در کابالا
Einsof به معنای «لایتناهی» نامیده میشود ـ وجود دارد، یکتاییش لزوماً در
تعداد زیادی صورت الهی تجلی یافته: تعدد خدایان کابالیستها این را
«سیفراث» (sefrroth) به معنای چهرههای خدا مینامند، چگونگی نزول خداوند
از مقام یکتای لایتناهی به تعدد خدایان، معمایی است که کابالیستها بسیار
در آن تعمق کردهاند. بدیهی است که این تصویر چند چهره از خدا راه را برای
مشرک خواندن کابالیستها باز میکند؛ اتهامی که آنها را به تندی و نه
کاملاً با موفقیت رد کردهاند.
در خداشناسی کابالیستها نه تنها دیدگاه
تکثر خدایان وجود دارد بلکه خداوند صورت دوگانه مذکر و مؤنث به خود گرفته:
"Hokhmah"، "Binah": پدر و مادر آسمانی که اولین شکلهای خدایی بودند.
کابالیستها برای توضیح چگونگی آمیزش این دو و ایجاد آفرینش بعدی، صراحتاً
از استعارههای جنسی استفاده میکنند.
از خصایص جالب این خداشناسی سری
این است که بر مبنای آن بشر خلق شده بلکه خود به گونهای موجودی خدایی است.
اوینز این اسطوره را چنین تشریح مینماید:
کابالا تصویر پیچیده خدا را
به گونة دیگری نیز نشان میدهد: موجود یگانهای شبیه انسان، به گفتة یک
کابالیست خداوند اولین انسان ازلی و نمونة اولیة آن بود. انسان خصوصیات
درونی، ابدی و الهی و ساختاری مشترکی با خدا دارد.
یک رمز شکاف کابالیست این برابری آدم با خدا را تأیید میکند و میگوید:
در
زبان عربی ارزش عددی اسامی آدم و یهوه به صورت یکسان 45 است. بنابراین بر
اساس تغییر کابالا یهوه مساوی است با آدم؛ یعنی آدم خدا بود. به این ترتیب
اعلام میشود که همة انسانها در بالاترین درجة درک مانند خدا بودهاند.
چنین
خداشناسی، گونهای از اسطورههای الحادی را در بر دارد و اساس انحطاط یهود
است. کابالیستهای یهودی مرزهای عقل سلیم را چنان نقض کردهاند که حتی
میکوشند بشر را خدا بخوانند. به علاوه بر اساس این، الهیات بشریت نه تنها
خدایی است بلکه فقط و فقط یهودیان را شامل میشود و دیگر اقوام انسان به
شمار نمیروند. در نتیجة این اندیشة فاسد در یهودیت که اساساً بر مبنای
اطاعت و فرمانبرداری از خدا بنا شده بود، گسترش یافت و هدفش اقناع خودبینی و
غرور یهودی بود. کابالا علی رغم این طبیعت خود که با تورات متناقض بود، در
یهودیت راه یافت و شروع به فاسد کردن آن نمود.
یک نکته جالب توجه دیگر
دربارة تعالیم منحرف کابالا، شباهت آن به انگارههای کفرآمیز مصر باستان
است. چنانکه در صفحات قبل بحث نمودیم، مصریان باستان معتقد بودند ماده
همیشه وجود داشته. به عبارت دیگر این اندیشه را که ماده از هیچ به وجود
آمده مردود میدانستند. کابالا نیز از همین عقیده دربارة انسان دفاع میکند
و مدعی است انسانها خلق نشدهاند و عهدهدار تنظیم و ادارة وجود خود
میباشند.
به عبارت امروزی، مصریان باستان مادیگرا بودند، کابالا را
میتوان «اومانیسم سکولار» نامید جالب توجه است که این دو مفهوم:
مادهگرایی و اومانیسم سکولار، از ایدئولوژیهایی میباشند که دو قرن است
بر جهان حکمرانی میکنند.
باید پرسید چه نیروهایی وجود دارند که مفاهیم مصر باستان و کابالا را از میان تاریخ کهن به زمان حاضر منتقل کردهاند؟
از شوالیههای مصر تا ماسونها
با
اشاره به شوالیههای معبد دانستیم که این نظام عجیب صلیبیان تحت تأثیر یک
نهاد سرّی در اورشلیم قرار داشت که در نتیجة آن مسیحیت را رها نمود و به
اجرای آداب جادوگری پرداخت. گفتیم که بسیاری از محققان به این نتیجه
رسیدهاند که این سر به کابالا مربوط میشود. به عنوان مثال «الیمنس لیوای»
نویسندة فرانسوی کتاب تاریخ جادوگری، شواهد تفضیلی در این کتاب ارائه
میدهد و اثبات میکند، شوالیههای معبد اولین گام را در پذیرش تعالیم
کابالا برداشتند؛ به عبارت دیگر آنها این تعالیم را به صورت مخفیانه
آموختند.14 بنابراین اصولی ریشهدار مصر باستان به کمک کابالا به
شوالیههای معبد منتقل شد.
«آمبرتوایکو» رماننویس معروف ایتالیایی این
حقایق را در چهارچوب یکی از رمانهای خود نمودار میسازد. او در داستان خود
از زبان شخصیت اصلی چنین بیان میکند که شوالیههای معبد تحت تأثیر کابالا
قرار داشتند و کابالیستها صاحب رمزی بودند که در فراعنه مصر باستان قابل
ردیابی است. به نوشتة ایکو، بعضی یهودیان سربسته رموز خاص را آموختند و سپس
آنها را در پنج کتاب عهد عتیق (اسناد پنجگانه) جا دادند. اما تنها
کابالیستها این رمز را که پنهانی انتقال یافته درک میکنند. کتاب زهر که
کتاب اصلی کابالا میباشد با اسرار این پنج کتاب ارتباط دارد. ایکو بعد از
بیان اینکه کابالیستها قادرند راز مصر باستان را در اندازهگیریهای هندسی
معبد سلیمان نیز بخوانند، مینویسند شوالیههای معبد آنرا از خاخامهای
کابالیست اورشلیم آموختند:
فقط گروه اندکی از خاخامها که در فلسطین باقی ماندند از سرّ آگاه بودند... و بعدها شوالیههای معبد آن را از آنان آموختند.15
شوالیههای
معبد با پذیرش مفاهیم کابالا طبیعتاً با بنیاد مسیحی حاکم بر اروپا سر
ناسازگاری یافتند. این ناسازگاری با نیروی مهم دیگری مشترک بود؛ یهودیان.
بعد از بازداشت شوالیههای معبد به دستور مشترک پادشاه فرانسه و پاپ در سال
1307، نظام ساختاری زیرزمینی به خود گرفت اما تأثیرش به صورت افراطیتر
همچنان ادامه یافت.
چنانچه قبلاً گفتیم شمار قابل توجهی از این افراد
گریختند و به پادشاه اسکاتلند ـ تنها پادشاهی که مرجعیت پاپ را قبول نداشت ـ
پناه بردند. آنها در اسکاتلند به «لژ وال بیلدرز» نفوذ کردند و در اندک
زمانی بر آن تسلط یافتند، لژ سنن نظام معبد را به خود گرفت و به این ترتیب
بذر فراماسونری در اسکاتلند کاشته شد. هنوز هم تا به امروز «لژ کهن
اسکاتلند» شاخه اصلی فراماسونری به شمار میرود.
رد پای شوالیههای معبد
و بعضی یهودیان مرتبط با آنها در مراحل گوناگون تاریخ اروپا قابل ردیابی
است. در اینجا بدون پرداختن به جزئیات تنها سرفصلها را بررسی میکنیم.
موارد در کتاب نظم نوین ماسونی بررسی شدهاند.
یکی از مهمترین
پناهگاههای شوالیههای معبد در منطقه پراونیس فرانسه قرار داشت. طی
بازداشتها، بسیاری در آنجا مخفی شدند. از خصوصیات مهم دیگر این منطقه این
است که مرموزترین مرکز کابالیسم اروپا میباشد. پراوینس جایی بود که سنت
شفاهی کابالا به کتاب تبدیل شد و ثبت گردید.
به عقیدة بعضی مورخان شورش
روستایی انگلستان در سال 1381 به کمک یک سازمان مخفی شعلهور شد. محققانی
که تاریخ فراماسونری را مطالعه میکنند. همگی بر این باورند که این سازمان
مخفی نظام معبد بوده است. جنبش ذکر شده بزرگتر از یک قیام داخلی و
حماسهای سازمان یافته علیه کلیسای کاتولیک بود.
نیم قرن پس از این
شورش، یک کشیش در بوهیما (جنوب اطریش) به نام «جان هاس» (John Huss) شورشی
را در مخالفت با کلیسای کاتولیک آغاز کرد. در پشت پرده این شورش نیز
شوالیههای معبد قرار داشتند. «اویگدور بن آیزاک کارا» (Avigdor Ben Isaac
Kara)، از مهمترین نامهایی بود که هاس در توسعه دکترین خویش تحت تأثیر آن
قرار داشت. کارا، خاخام انجمن یهودی شهر پراگ و یک کابالیست بود.
نمونههایی
از این قبیل، حکایت از اتحاد میان شوالیههای معبد و کابالیستها جهت
تغییر نظام اجتماعی اروپا میکند. این تغییر موجب دگرگونی فرهنگ مسیحی
پایهای اروپا و جایگزینی آن با فرهنگی مبتنی بر مفاهیم الحادی مانند
کابالا گردید. و بعد از دگرگونی فرهنگی دگرگونی سیاسی به میان آمد؛ مثلاً
انقلاب فرانسه و ایتالیا و... .
در فصول آینده نگاهی به نقاط تحول مهم
تاریخ اروپا خواهیم انداخت. در همه مراحل با حقیقتی روبهرو میشویم که از
وجود نیرویی حکایت میکند که هدفش منحرف ساختن اروپا از میراث مسیحی خود و
جایگزینی آن با ایدئولوژی سکولار است و با این برنامه نیتی جز نابودی
نهادهای مذهبی آن را ندارد. این نیرو تلاش کرد اروپا را به قبول تعالیمی که
به کمک کابالا از مصر باستان دست به دست گشتهاند وادار کند. همانطور که
قبلاً اشاره کردیم اساس این تعالیم را در دو گرایش مهم تشکیل میدهند:
اومانیسم و مادیگرایی.
در آینده به موضوع «اومانیسم» نگاهی خواهیم انداخت.
پینوشتها:
1. سورة اعراف (7)، آیة 138 و 139.
2. سورة طه (20)، آیات 86 تا 88.
3.Richard Rives, Too Long in the Sun, Partakers Pub., 1996, pp. 130-31.
4. سورة بقره (2)، آیة 55.
5. Murat Ozgen Ayfer, Masonluk Nedir ve Nasildir? (What is Freemasonry?), Istanbul, 1992, pp. 298-299.
6. Nesta H. Webster, Secret Societes And Subversive Mouements.
7. سورة بقره (2)، آیة 102.
8. نحمیا، باب نهم، آیات 2ـ4.
9. نحمیا، باب نهم، آیات 26ـ29.
10. نحمیا، باب نهم، آیات 31ـ35.
11. سورة ق (50)، آیة 38.
12.Mesta H. Webster, Secret Societies And Subversive Movements p. 299.
13. سورة مائده (5)، آیة 44.
14. Eliphas Levi, Histoere de la Magie, p. 273; Nesta H. Webster, Secret Societies And Subversive Movments.
15. Umberto Eco, Foucault,s Penbulum, Translated from the Italian by William Weaver, p. 450
هارون یحیی
مترجم: ف. شفیعی سروستانی
جنگجویان صلیبی
بیشتر مورخان
«فراماسونری» متفق القول بر این باروند که مبدأ این سازمان به جنگهای
صلیبی باز میگردد. اگرچه فراماسونری به طور رسمی در اویل قرن هیجدهم
میلادی در انگلستان بنا نهاد شد، اما ریشهها و مبادی آن به جنگهای صلیبی
قرن داوزدهم باز میگردد. در نقطه عطف حکایت آشنای فراماسونری دستهای به
نام «شوالیههای معبد» قرار دارد.
برخلاف آنچه بسیاری بر آن اصرار
میورزند، جنگهای صلیبی نه اردوکشی نظامی با هدف گسترش مسیحیت، بلکه تنها
با اهداف مادی صورت پذیرفتند. در دورهای که اروپا فقر شدید و بیچارگی مفرط
را تجربه میکرد، کامیابی و رفاه شرق، به خصوص مسلمانان خاورمیانه توجه
اروپاییان را به خود جلب نمود. این وسوسه، رونمایی از مذهب به خود گرفت و
به سمبلهای مسیحی مزین گردید. در عین حال اندیشه جنگهای صلیبی از میل به
منافع مادی و دنیایی متولد شده بود و این، علت تغییر رویکرد مسیحیان اروپا
از سیاستهای صلحطلبانه در دوران اولیه تاریخشان به تجاوزهای نظامی
ویرانگر به شمار میرفت.
بنیانگذار جنگهای صلیبی «پاپ اربن دوم»1 بود.
وی در سال 1095 م مجلس «کلرمونت» را که اصول صلحطلبانه پیشین مسحیت در آن
متروک گردید، فرا خواند. دعوت به جنگ با نیت به چنگ آوردن سرزمینهای مقدس
از دست مسلمانان اعلام گردید و در پی آن لشگر بزرگی از صلیبیان تشکیل شد
که سربازان نظامی و دهها هزار نفر از مردمان عادی آن را تشکیل میدادند.
مورخان
بر این باورند که اقدام اربن دوم با انگیزه خنثی کردن یکی از رقبای طالب
سمت پاپی صورت پذیرفت. به علاوه شاهان اروپا، شاهزادگان، اشراف و دیگران در
حالی دعوت پاپ را با شور پاسخ گفتند که مقصودی جز اغراض دنیایی نداشتند.
بنا به گفته «دونالد کوئلر» از دانشگاه ایلینوی:
شوالیههای
فرانسوی به دنیال زمینهای بیشتر بودند. تجار ایتالیایی امیدوار بودند
تجارت خود را در بنادر خاورمیانه توسعه دهند شمار وسیع مردم بینوا تنها
برای فرار از سختی زندگی روزمرة خویش به هیئت اعزامی پیوستند.2
این
جمعیت حریص در راه خود به شرق بسیاری از مسلمانان و حتی یهودیان را به امید
یافتن طلا و جواهرات، قتل عام کردند. صلیبیان حتی شکم قربانیان را برای
یافتن طلا و سنگهای قیمتی که گمان میکردند آنها را در قبل از مرگ
بلعیدهاند، پاره میکردند.
گروه مختلط چند چهرة صلیبیان پس از سفری
طولانی و سخت و غارت و قتل عام وسیع مسلمانان در سال 1099 به اورشلیم رسید.
شهر اورشلیم در پی محاصرهای که پنج هفته ادامه داشت، سقوط کرد و صلیبیان
به آن وارد شدند. جهان به ندرت شاهد بیرحمی و وحشیگری مانند آنچه صلیبیان
انجام دادند، بوده است. آنها همة مسلمانان و یهودیان شهر را به دم شمشیر
سپردند. بر اساس سخنان یک تاریخ نگار:
آنها همه اعراب و ترکهایی را که مییافتند - چه مرد و چه زن - میکشتند.3
ارتش
صلیبیان طی دو روز 40000 مسلمان را با وحشیترین شیوة ممکن به قتل رساند.
یکی از صلیبیان به نام «ریموند» به این خشونت چنین مباهات میکند:
مناظر
شگفتآور بودند. بعضی از مردان ما سر دشمنان خود را قطع میکردند؛ برخی
آنها را در حالی که روی برج بودند هدف تیر قرار میدادند تا سقوط کنند؛
بعضی آنها را بیشتر شکنجه میکردند و در آتش میانداختند.
در کوچههای
شهر پشتههای سر و دست و پا دیده میشد. برای حرکت باید با احتیاط از میان
اجساد انسانها و اسبها عبور میکردیم. اما اینها در مقایسه با آنچه در
«معبد سلیمان» صورت گرفت بیاهمیت است. در معبد و رواق سلیمان، مردان ما در
حالی که خون به زانوها و افسار اسبهایشان میرسید عبور میکردند.4
آنها
اروشلیم را پایتخت خود مقرر نمودند و قلمرو پادشاهی را سرزمینهای فلسطین
تا آنتیاک (در سوریه و ترکیه) تشکل میداد. آنها از این زمان به بعد برای
حفظ موقعیت خویش در خاورمیانه قدم در راه مبارزات جدید نهادند. حفظ کشور
تازه یافته به سازماندهی نیازمند بود. به همین منظور طبقات نظامی را تشکیل
دادند که اعضای این دستهها از اروپا به فلسطین میآمدند و در مکانهایی
شبیه صومعه زندگی میکردند و برای جنگ با مسلمانان آموزش نظامی میدیدند.
یکی از این دستهها با بقیه تفاوت داشت و دگرگو.نی را تجربه کرد که بر سیر
تاریخ تأثیرگذار بود. این طبقه شوالیههای معبد نام داشتند.
دسته
شوالیههای معبد یا نام کاملشان: «هم رزمان مسکین عیسی مسیح و معبد سلیمان»
در سال 1118 - یعنی بیست سال پس از اشغال اروشلیم - توسط صلیبیان تشکل شد.
مؤسسان این طبقه دو شوالیه فرانسوی به نام «هیودی پینر»5 و «گادفری دو
سنت امر»6 بودند. این دسته در ابتدا نه عضو داشت اما به تدریج رشد کرد. علت
انتخاب نام معبد سلیمان برای گروه مکانی بود که به عنوان مقر انتخاب کرده
بودند. آنها در کوه معبد در مکان معبد ویران شده سکنا گزیدند. در همین محل
مسجد «قبة الصخره» بنا شد. آنان خود را سربازان مسکین نام نهادند، اما در
اندک زمانی بسیار ثروتمند شدند. زائران مسیحی که از اروپا به فلسطین
میآمدند تحت کنترل کامل این گروه بودند و در نتیجه با پول زائران به ثروت
هنگفتی دست یافتند.
نگهبانان معبد عامل اصلی حملات بعدی صلیبیان به
مسلمانان و کشتن آنها به شمار میرفتند. به همین علت «صلاح الدین» فرماندار
بزرگ اسلام که در سال 1187 لشکر صلیبیان را در جنگ «هیتن» شکست داد و
اروشلیم را رهانید، شوالیههای معبد را به خاطر جنایاتشان به مرگ سپرد؛ در
حالی که پیش از این بسیاری از مسیحیان را عفو کرده بود. شوالیههای معبد با
وجود آنکه اورشلیم را از دست دادند و خسارات زیادی متحمل شدند و با وجود
کاهش روز افزون حضور مسیحیان در فلسطین، به حیات خود ادامه دادند و بر قدرت
خود در اروپا افزودند و ابتدا در فرانسه و سپس در سایر کشورها، بخشی از
دولت شدند.
تردیدی نیست که قدرت سیاسی آنان پادشاهان اروپا را پریشان
خاطر نمود. اما جنبه دیگری از شوالیههای معبد روحانیت کلیسا را آشفته
میکرد؛ و آن اینکه نظام به تدریج از دین مسیح برمیگشت و با حضور در
اورشلیم عقاید سری و درونی ناشناسی اختیار مینمود. شایعههایی نیز مبنی
بر سازمان بخشی آدابی خاص برای تجلی این تعالیم به گوش میرسید.
بالاخره
در سال 1307 «فیلیپ لوبل» پادشاه فرانسه تصمیم گرفت اعضای این دسته را
دستگیر نماید. در این میان بعضی موفق به فرار شدند، اما بیشترشان گرفتار
گشتند. در پی یک دوره طولانی بازپرسی و محاکمه، بسیاری از شوالیههای مصر
به عقاید بدعتامیز خود اعتراف نمودند و اقرار کردند که در میان خود به
حضرت عیسی (ع) توهین میکردهاند. سرانجام رهبران شوالیههای معبد، که
«استاد بزرگ» نام داشتند، از جمله «ژاک دومالی» در سال 1314 به دستور کلیسا
و پادشاه اعدادم شدند، و تعداد بیشماری نیز زندانی و آن دسته نیز پراکنده
و رسماً ناپدید گردید.
محاکمة معبدیان پایان یافت، اما با آنکه رسماً
وجود خارجی نداشت، به واقع ناپدید نگردید. طی بازداشتهای ناگهانی سال 1307
بعضی از شوالیههای معبد موفق شدند بدون به جا گذرادن ردی از خویش
بگریزند. بر مبنای رسالهای با اسناد مستند تاریخی، تعداد عمدهای از اعضای
این گروه به تنها قلمرو پادشاهی اروپا که کلیسای کاتولیک را به رسمیت
نمیشناخت - یعنی کشور اسکاتلند - پناه بردند. آنها تحت حمایت پادشاه
اسکاتلند «رابرت بروس» تشکیلات خود را احیا نمودند و اندکی بعد برای ادامة
حیات نامشروع خویش روش مناسبی یافتند. آنها به مهمترین لژ جزایر بریتانیا
در زمان قرون وسطی «لژ وال بیلدرز» نفوذ نمودند و عاقبت کنترل آن را به طور
کلی در دست گرفتند.
این لژ در اوایل عصر مدرن نام خود را به «لژ
فراماسون» تغییر داد. لژ اسکاتلند قدیمیترین شاخة فراماسونری میباشد و به
اوایل قرن چهاردهم، زمانی که شوالیههای معبد به اسکاتلند پناهنده شدند
باز میگردد. القابی که به افراد عالیرتبه این لژ داده میشد قرنها
پیشتر به شوالیههای معبد اعطا میگردید. این عناوین تا به امروز به کار
میروند به طور خلاصه معبدیان ناپدید نشدند و هنوز فلسفه، عقاید و
تشریفاتشان در لباس مبدل فراماسونری پابرجاست. شواهد بیشمار تاریخی این
موضوع را تأیید میکنند وامروز شمار وسیعی از تاریخدانان غربی - چه
فراماسون و چه غیرفراماسون - این امر را پذیرفتهاند. گاهاً در مجلات
فراماسونها که برای اعضا منتشر میشود به ریشهیابی فراماسونری و
شوالیههای معبد اشاره میشود. فراماسونها این موضوع را کاملاً
پذیرفتهاند. یکی از این مجلات «معمارسنیان» نام دارد این نشریه که متعلق
به فراماسونهای ترکیه میباشد، ارتباط میان طبقه معبد و فراماسونها را
چنین تشریح میکند:
در سال 1312 زمانی که پادشاه فرانسه زیر فشار کلیسا،
گروه معبد را توقیف کرد و اموالشان را به شوالیههای «سنتجان» داد
فعالیتهای آنان متوقف نشد. شمار بسیاری از آنها به لژهای ماسونی که در آن
زمان فعال بودند پناه بردند. «مبیگناک»7 رهبر معبدیان و اندکی از سایر
اعضا در پناه یکی از لژهای وال بیلدرز به نام «مک بیناچ»8 به اسکاتلند
گریختند. «رابرت» پادشاه اسکاتلند به آنها خوشآمد گفت و اجازه داد نفوذ
خود را بر لژهای ماسونی اسکاتلند گسترش دهند. در نتیجه لژهای اسکاتلند از
نظر مهارت و عقاید اهمیت بسیاری یافتند.
امروز فراماسونها از نام مک
بیناچ با احترام یاد میکنند. ماسونهای اسکاتلندی که وارث میراث اسکاتلند
بودند، سالها بعد آن را به فرانسه باز گرداندند و پایههای لژ اسکاتلند را
بنا کردند.9
مجله معمارسینان بار دیگر اطلاعات بسیاری در ارتباط با
شوالیههای معبد و فراماسونری ارائه میدهد و در مقالهای با عنوان
«شوالیههای معبد و فراماسونها» چنین بیان میکند:
تشریفات نظام معبد شبیه تشریفات فراماسونری امروز است.10
برمبنای این مطلب، اعضای شوالیههای معبد مانند اعضای فراماسونری یکدیگر را برادر خطاب میکنند. در پایان مقاله میخوانیم:
شوالیههای
معبد و سازمان فراماسونری به میزان قابل توجهی بر یکدیگر
تأثیرگذاردهاند. حتی آداب و مراسم دو گروه چنان شبیه یکدیگر است که گویی
از شوالیههای معبد نمونهبرداری انجام شده است. در این ارتباط، ماسونها
به شدت خود را وابسته به معبدیان میدانند و در نهایت میتوان گفت آنچه
نسخه اولیه فراماسونری تلقی میشود میراث شوالیههای معبد است.11
شوالیههای معبد و کابالا
کتابی
با عنوان کلید حیرام نوشتة دو ماسون به نامهای «کریستوفر نایت» و «رابرت
لوماس»، حقایق مهمی از ریشههای فراماسونری را آشکار میکند. به نوشتة این
دو، فراماسونری استمرار شوالیههای معبد میباشد. به علاوه نویسندگان
سرچشمههای نظام معبد را بررسی کردهاند.
شوالیههای معبد در طول دوران
استقرار در اورشلیم دستخوش تغییرات بزرگی قرار گرفتند و در حضور مسیحیت
عقاید دیگری اتخاذ نمودند. در نهاد این موضوع رازی نهفته است که آن را در
معبد سلیمان کشف کردهاند. نویسندگان، اعضای نظام معبد را محافظان زائران
مسیحی فلسطین میدانند که تظاهر به این عمل مینمودند و هدف حقیقیشان
کاملاً متفاوت بود:
هیچ نشانهای مبنی بر حمایت مؤمنان لژ معبد از
زائران وجود ندارد. اما طولی نکشید که مدارک قاطعی در ارتباط با اجرای
حفاریهای وسیع در زیر خرابههای معبد یافتیم.12
نویسندگان کتاب کلید هیرام تنها کاشفان این شواهد نبودند. مورخ فرانسوی به نام «دلافورج» ادعای مشابهی میکند:
وظیفة
اصلی نه شوالیه انجام تحقیقات جهت به دست آوردن آثار باستانی و نسخ خطی به
شمار میرفت که حاوی ماهیت رسوم پنهانی یهودیت و مصر باستان بودند.
در
اواخر قرن نوزدهم «چارلز ویلسون» از «انجمن مهندسان رویال» تحقیقات
باستانشناسی را در اورشلیم آغاز نمود. او به این نتیجه رسید که شوالیههای
معبد برای مطالعه ویرانههای معبد به اروشلیم رفتهاند. ویلسون در زیر
شالوده معبد نشانی از حفاری و کاوش یافت و به این نتیجه رسید که این اعمال
با ابزار متعلق به شوالیههای معبد صورت پذیرفتهاند. این اقلام در مجموعه
«رابرت برایدون» که آرشیو اطلاعاتی گستردهای در رابطه با نظام معبد در
اختیار دارد موجود است.13
نویسندگان کتاب کلید حیرام حفاریهای
شوالیههای معبد را بینتیجه نمیدانند و چنین استدلال میکنند که این گروه
آثاری در اورشلیم کشف کردند که دیدشان را نسبت به جهان تغییر داده است. به
علاوه بسیاری از دیگر محققان همین عقیده را دارند. حتماً دلیلی وجود داشته
که شوالیههای معبد را با وجود مسیحی بودن از سرزمینهای مسیحی عالم به
اورشلیم و به پذیرش عقاید و فلسفه کاملاً متفاوت و اجرای مراسم بدعتآمیز و
اجرای تشریفات «جادوی سیاه» هدایت نموده است.
مطابق دیدگاه مشترک بسیار
از محققان این دلیل «کابالا» میباشد. معنای لغوی کابالا «سنت شفاهی» است.
دایرةالمعارف و لغتنامهها آن را شاخه مبهم و سرّی یهودیت تعریف
میکنند. بر اساس این تعریف، کابالا به موشکافی معانی پنهان تورات و دیگر
نوشتههای یهودی میپردازد اما با بررسی دقیقتر موضوع به حقایق دیگری
پیمیبریم، نظیر اینکه کابالا نظامی است که در بتپرستی ریشه داشته، قبل
از تورات موجود بوده و بعد از آشکار شدن تورات در یهودیت گسترش یافته است.
«موارت ازگن» فراماسون ترک در کتاب خود با عنوان: فراماسونری چیست و چگونه است؟ مینویسد:
به
روشنی نمیدانیم کابالا از کجا آمد یا چگونه گسترش یافت. این اسم نامی
عمومی برای فلسفهای سری، باطنی، منحصر به فرد و آمیخته با علوم ماوراء
الطبیعه است که مشخصاً با یهودیت درآمیخته است. کابالا به عنوان عرفان
یهودی شناخته شده اما بعضی اجزای آن نشان میدهد بسیار پیشتر از تورات
بوجود آمده است.
«ماسوکس» مورخ فرانسوی کابالا را بسیار کهنتر از یهودیت میداند.
«تئودور ریناچ» مورخ یهودی میگوید:
کابالا زهری است که به رگهای یهودیت وارد میشود و آن را کاملاً در برمیگیرد.
«سالومون
ریناچ» کابالا را «نمونهای از بدترین انحرافات ذهن انسان» تعریف میکند.
دلیل این سخن وی این است که تعالیم کابالا به طور گسترده با جادوگری مرتبط
میباشد. کابالا در طول هزاران سال سنگبنای انواع تشریفات جادوگری به شمار
میرفته است. این اعتقاد وجود دارد که خاخامهایی که کابالا را مطالعه
میکنند از توان جادوگری بزرگی برخوردارند. همچنین بسیاری از غیریهودیان،
تحت تأثیر کابالا سعی میکنند با به کارگیری تعالیم آن جادوگری کنند.
تمایلات سری اواخر قرون وسطی، به ویژه آنچه کیمیاگران به آن میپرداختند،
به میزان وسیعی ریشه در کابالا داشت. عجیب اینجاست که یهودیت دینی توحیدی
است و با وحی تورات بر حضرت موسی (ع) آغاز گردیده است. با این حال درون آن
سیستمی به نام کابالا جای گرفته که در بردارندة آداب جادگری میباشد که از
سوی مذهب ممنوع اعلام شدهاند. این موضوع گفتههای ما را اثبات میکند و به
خوبی نشان میدهد کابالا در واقع عنصری خارجی است که از بیرون به یهودیت
وارد شده است. اما سرچشمه این عنصر کجاست؟
«فیبر دالیوت» مورخ یهودی،
مصر باستان را خاستگاه کابالا میداند. به عقیدة وی ریشههای کابالا سنتی
است که بعضی رهبران یهودی در مصر باستان آن را آموختند و نسل به نسل به
صورت شفاهی منتقل کردند.
به همین دلیل برای کشف مبدأ اصلی زنجیرة کابالا، نظام معبد، فراماسونری، باید به مصر باستان نگاهی بیندازیم.
جادوگران مصر باستان
مصر باستان در زمان فراعنه از
قدیمیترین تمدنهای بشری و از غمانگیزترین آنها است. بناهای باشکوهی که
اکنون از مصر باستان به جای ماندهاند - اهرام، مجسمه ابوالهول و ستونهای
هرمی شکل - توسط صدها هزار برده ساخته شدهاند که زیر فشار شلاق و تهدید به
مرگ تا پای مرگ کار کردند. فراعنه، حاکمان مطلق مصر، خود را خدا جلوه
میدادند و خواستار عبادت از سوی مردم بودند.
از جمله منابع دانش ما
دربارة مصر باستان کتیبههای خود آنهاست. این کتیبهها در قرن نوزدهم کشف
شدند و پس از تلاش بسیار الفبای مصر رمز شکافی شد و اطلاعات بسیاری درباره
این کشور آشکار گردید؛ اما چون کتیبهها توسط مورخان رسمی مصر نوشته
شدهاند، مملو از گزارشات یک طرفه و متعصبانه جهت ستایش کشور مصر میباشند.
البته بهترین منبع دانش ما دربارة این موضوع قرآن کریم میباشد.
در
قرآن، در داستان موسی (ع) اطلاعات مهمی دربارة دستگاه مصر ارائه شده است.
بر اساس آیات قرآن دو قدرت اصلی در مصر وجود داشت: فرعون و گروه مشاوران.
مشاوران نفوذ قابل توجهی بر فرعون داشتند و فرعون با آنان مشورت مینمود و
گاه به گاه از پیشنهادهای آنان پیروی میکرد. آیات زیر میزان نفوذ گروه
مشاوران را نشان میدهند:
و موسی خطاب کرد که ای فرعون محققاً بدان که
من فرستادة خدای عالمیانیم. سزاوار آنم که از طرف خدا چیزی جز حق به خلق
نگویم. دلیلی بس روشن از جانب پروردگار عالم برای شما آوردم. پس
بنیاسرائیل را با من بفرست. فرعون پاسخ داد که ای موسی، اگر دلیلی برای
صدق خود در (دعوت رسالت) داری بیار. موسی هم عصای خودر ا بیفکند به ناگاه
آن عصا اژدهایی پدیدار گردید. و دست از جیب خود برآورد که ناگاه بینندگان
را آفتابی تابان بود. گروهی از قوم فرعون، فرعون را گفتند که این شخص ساحری
سخت ماهر و داناست. اراده آن دارد که شما را از سرزمین خود بیرون کند؛
اکنون در کار او چه دستوری میدهید. (پس از مشاوره) قوم به فرعون چنین
گفتند که موسی و برادرش را زمانی باز دار و اشخاصی به شهرها بفرست تا
ساحران زبردست دانا را به حضور تو جمع آورند.14
توجه کنید که در اینجا
به انجمنی اشاره شده که فرعون را نصیحت میکند، او را علیه موسی (ع) تحریک
میکند و راههای خاص را به او گوشزد مینماید. اگر به اسناد تاریخ مصر
نظری بیفکنیم، خواهیم دید که دو جزء پایهای این انجمن را ارتش و کاهنان
تشکیل میدادند.
نیازی به توضیح دربارة اهمیت ارتش نیست. این ارگان قدرت
اصلی نظامی حکومت فراعنه به شمار میرفت؛ اما باید به نقش روحانیان و
کاهنان بیشتر دقت کنیم. کاهنان مصر باستان طبقهای بودند که در قرآن با
عنوان جادوگر از آنها یاد شده است. این باور وجود دارد که آنها صاحب قدرت
مخصوص و دانش سرّی بودند. آنان با این قدرت به مردم مصر نفوذ و موقعیت خود
را در حکومت فراعنه تقویت نمودند. این گروه که بر اساس اسناد مصری با عنوان
«کاهنان آمن»15 شناخته شدهاند به جادوگری و اداره فرقة بتپرست خود
میپرداختند و همچنین در علوم مختلف از جمله علم هیئت، ریاضیات و هندسه
تبحر داشتند.
گروه کاهنان، نظامی بسته و صاحب علم مخصوص بود. چنین
نظامهایی «سازمان مخفی» نامیده شدهاند. در مجلهای با عنوان «ماسون
درگیسی» که از نشریان ماسونهای ترکیه میباشد با ریشهیابی فراماسونری، آن
را به چنین نظام مخفی متعلق میداند و به کاهنان مصر باستان اشاره خاص
مینماید:
با گسترش فکر انسان علم پیشرفت میکند و با پیشرفت علم تعداد
اسرار در میان دانش یک سازمان مخفی افزایش مییابد. این تشکیلات مخفی که
اولینبار در شرق، در چین و تبت آغاز شدند و سپس در هند، بینالنهرین و مصر
گسترش یافتند، پایههای دانش کاهنان را که هزاران سال به آن پرداخته میشد
و عامل قدرت آنها بود، تشکیل میدادند.16
چگونه میان فلسفة سرّی کاهنان
مصر باستان و فراماسونهای مصر حاضر ارتباط وجود دارد؟ آیا ممکن است مصر
قدیم که تمثیلی از حکومت سیاسی مشرک در قرآن است و هزاران سال پیش ناپدید
شده، تا امروز همچنان حیاتی داشته باشد؟
برای یافتن پاسخ این سؤالات باید به عقاید کاهنان مصر باستان درباره مبدأ جهان و حیات نظر بیفکنیم.
اعتقاد مصریان باستان به نظریه مادیگرای تکامل
نایت
و لوماس، نویسندگان کتاب کلید حیرام در کتاب خویش ادعا میکنند که مصر
باستان نقش مهمی در ارتباط با مبدأ فراماسونری دارد. به نوشتة این
نویسندگان مهمترین طرز فکری که از گذشته به فراماسونری مدرن نفوذ کرده،
مربوط به جهانی است که خود به خود به وجود آمده و برحسب اتفاق تکامل یافته
است. آنان این اندیشة جالب توجه را این گونه تشریح میکنند:
مصریان
معتقد بودند ماده همیشه موجود بوده است. برای آنها غیرمنطقی به نظر میرسید
خدایی از عدم چیزی بیافریند. به عقیده آنها جهان زمانی آغاز شد که نظم از
بینظمی پدیدار شد و از آن زمان تا کنون میان نیروهای سازمان و بینظمی
مبارزه بوده است. این وضعیت نامنظم «نان» (Nun) نام داشت و مانند توصیف
سومریان همه چیز تاریک، پوچ و پرآب بود. در این میان یک نیروی خالق (درون
بینظمی)دستور داد نظم ایجاد شود. این قدرت نهفته که درون ماده بینظمی
قرار داشت از وجود خودآگاه نبود و یک احتمال یا یک پتانسیل به شمار میرفت
که با بینظمی در آمیخته بود.17
قابل توجه است که این عقاید با ادعاهای
مادیگرایان امروز، که به کمک انجمنهای علمی یا با اصطلاحاتی نظیر «نظریه
بینظمی» رواج یافتهاند، در تناسب است.
نایت و لوماس بحث خود را چنین ادامه میدهند:
شگفتآور
است که این شرح آفرینش نظریات علم مدرن، به ویژه «نظریه بینظمی» را به
طور کامل توضیح میدهد؛ نظریه بینظمی طرحهای پیچیدهای را نشان میدهد که
رشد میکنند و با قوانین ریاضی درون رویدادهای بیساخت تکرار میشوند.
نایت
و لوماس مدعیاند میان عقاید مصر باستان و علم مدرن تطابق وجود دارد، اما
مقصود آنها از علم مدرن، همان گونه که بر آن تأکید ورزیدیم، مفاهیم
مادیگرایی چون نظریة تکامل و یا نظریة بینظمی است. این تئوریها با وجود
فقدان اساس علمی، طی دو قرن گذشته به اجبار بر علم تحمیل شدهاند و برای
اثباتشان توجیه علمی آورده میشود. در بخشهای بعد به بررسی کسانی که این
تئوریها را بر دنیای علم تحمیل کردند خواهیم پرداخت. اکنون در این مرحله
به نقطة مهمی دست یافتهایم. بگذارید خلاصه آنچه تاکنون گفته شد را ارائه
کنیم.
1. بحث را با گفتو گو از شوالیههای معبد که پنداشته میشود مبدأ
فراماسونری باشند آغاز نمودیم. دیدیم که شوالیههای معبد با آنکه به عنوان
سازمانی مسیحی شروع به فعالیت نمودند، تحت تأثیر عقاید مرموزی که آنها را
در اورشلیم کشف نموده بودند، قرار گرفتند. سپس مسیحیت را به کلی واگذاردند و
به سازمانی ضد مذهب مبدل گشتند و به اجرای آداب فساد آمیزی پرداختند.
2. در جستجوی عقادی که شوالیههای معبد را متأثر ساخت، به کابالا رسیدیم و یافتیم که اساساً کابالا عامل این روند بوده است.
3.
با بررسی کابالا شواهدی یافتیم بر این مبنا که با وجود آنکه کابالا ممکن
است به عرفان یهودی شباهت داشته باشد، عقیدهای شرکآمیز و قدیمیتر از
یهودیت است و بعدها وارد این مذهب گشته و ریشههای حقیقی آن در مصر باستان
یافته میشود.
4. مصر باستان توسط نظام بتپرست و مشرک فرعون اداره
میشد. در این مسیر به اندیشهای که اساس فلسفة مدرن منکر خدا را تشکیل
میدهد رسیدیم؛ یعنی جهانی که خود به خود به وجود آمده و به صورت اتفاقی
تکامل یافته است.
همة اینها تصویرگر تابلوی جالبی هستند. آیا دوام و
پیشرفت فلسفه کاهنان مصر باستان اتفاقی صورت پذیرفته و آیا ردی از سلسلة
کابالا، نظام معبد و فراماسونری وجود دارد که عامل حفظ آن تا عصر حاضر به
شمار میرود؟
آیا ممکن است فراماسونها که از قرن هجدهم تا کنون نشان
خود را در تاریخ دنیا برجای گذاردهاند، انقلابها را به وجود آوردهاند و
فلسفهها و بنیادهای سیاسی را ترویج کردهاند، وارث جادوگران مصر باستان
باشند؟
برای یافتن پاسخ این سؤال باید حوادث تاریخی را که به طور خلاصه بیان کردیم؛ به دقت بررسی کنیم.
پینوشتها:
1. Pope Urban II
2. World Book Encyclopedia,”Crusades,” Contributor: Donald E.Queller,Ph.D.
3. Geste Francorum, or the Deeds of the Frankd and the other Pilgrins to Jerusalem, trans. Rosalind Hill, London, 1962,p.91.
4. August C. Krey, The FIRST Crusade: The Accounts ofEYE_Witnesses and Participants, Peinceton & London, 1921,p.261.
5. Hugh do Payens
6. Godfrey de St.Omer
7. Mabeiganc
8. Mac Bench
9.
Ender Arkun, “Masonlarin Dusunce Evrimine Katkisina Kisa Bir Bakis; (A
short Look at the Contribution of Freemasonry to the Evolition of
Thought), MimarSinan, 1990, No.77,p.68.
10. Teoman Biyikoglu, “Tampliyeler va Hurmasonalar”(Templars and Freemasons), Mimar Sinan, 1997, No.106,p.11.
11. Teoman Biyikoglu, “Tampliyeler va Hurmasonalr’ (Templars and Freemasons), Mimar sinan, 1977, No.106,p.19.
12. Christopher Knight and Robert Lomas, The
Hiram Key, Arrow Books, 1997,p.37
13. C.Wilson, the Excavation of Jerusalem, Christopher Kinght, Robert Lomas, the Hiram Key, p. 38.
14. سورة اعراف (7)، آیات 104 تا 112.
15. Priests of Amon
16. Mason Dergisi (The Journal of Freemasonry), No. 48-49, p.67.
17. Christopher Knight, Robert Lomas, The Hiram Key, Arrow Books, London, 1997, p.131