درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

سلاح اسرائیل برای شستشوی مغزی

 سینما با توجه به مخاطبان جهانی اش همواره ابزار بسیار خوبی برای پوشش اخبار و عقاید صهیونیسم، حمایت و تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم از اسرائیل بوده است.

حضور یهودیان در صنعت سینما از دیرباز مورد بحث بوده است و اتمروزه کسی شکی در خصوص این نفوذ بر کمپانی ها بزرگ فیلم سازی و آثار تولید شده توسط آنها ندارد.

بارها گفته شده که کمپانی های سینمایی متروگلدن مایر و فاکس قرن بیستم و والت دیزنی مستقیما توسط یهودیان کنترل می شود. صنعت سینمای ایالات متحده آمریکا بنا بر اظهار نظر کارشناسان این حوزه کاملا یهودی است و یهودیان بدون هیچ رقیبی یکه تاز این عرصه هستند و هر کسی را که به آنها منتسب نیست را طرد می کند. هالیوود امروزه به عنوان آفت دنیای جدید مطرح است که در آن تمامی ارزش های اخلاقی و فضیلت انسانی قربانی شده است. تا جایی که از آن با نام « سلاح اسرائیل» برای نشر افکار فاسد صهیونیستها یاد می شود.

نباید فراموش کرد که در پروتکل 12 دانشوران صهیون بر لزوم استفاده از وسایل اطلاع رسانی و تبلیغی تاکید بسیاری شده است و سینما نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نیست.امین مصطفی نویسنده کتاب روابط آمریکا و اسرائیل اعتقاد دارد که صهیونیست ها به پنج دلیل توجه خود را به سینمامبذول داشتند. این دلایل عبارتند از: «برتری یهود از طریق سینما، توجیه اشغال فلسطین، نشر و گسترش عقاید یهود در جهان، نشان دادن تصویری متزلزل از اعراب و ارائه تصویر همیشه پیروز از اسرائیل در خلال جنگ»

مورخ آمریکایی « نیل گابلر» بر این باور است که یهودیان بودند که هالیوود را به وجود آوردند. او می گوید: سینما و فیلم برداری را غیر یهودیان اختراع کردند اما فکر هالیوود را یهودیان شکل دادند. دارا بودن پتانسیل بالا در تصاویر با احساس، تعدادی از مهاجران یهودی را به این مسیر سوق داد که به ایجاد و تاسیس استودیوها، سیتم تولید و تئاتر روی آورند. افرادی چون آدولف زوکر(1)، ویلیام فاکس(2)، ساموئل گلدوین(3)، لوییس بی مایر(4)، کارل لیمل(5)، مارکس لو(6)، برادران وارنر(7) و تعدادی دیگر توانستند تکنولوژی غریبه ای را به صنایع عظیم میلیاردی مبدل سازند. و همچنین توانستند در کنار این منبع عظیم در آمد قدرت سیاسی وسیعی نیز به دست آورند.

در نگاه اول شاید این کمپانی ها رقیب یکدیگر به نظر برسند اما هرگاه که احساس می کنند جایگاهشان کمی متزلزل شده است به کمک هم می آیند. برای مثال کمپانی تایم وارنر در توصیف علت اساسی ادغام خود با کمپانی های دیگر اعلام کرده است: «در دهه هشتاد ما شاهد عمیق ترین تغییر و تحولات اقتصادی و سیاسی پس از جنگ جهانی دوم بوده ایم. در عین حالی که این تغییرات  انجام می پذیرفتند، جهانگیر شدن از یک پیشگویی به یک واقعیت ملموس تبدیل شد. هیچ یک از رقبای تجاری مهم تا وقتی که پایه و اساس خود را در سرزمین خود محکم و ایمن نکرده است، نخواهد توانست در دراز مدت به موفقیت برسد و حضور چشم گیری در بازارهای مهم دنیا داشته باشد.»

حضور مستقیم یهودیان بر پرده نیز به دهه 1960 بر می گردد. جایی که به واسطه حرکت گروه های کوچک قومی برای کسب حقوق شهروندی افرادی چون فیلیپ راس و شائول بلر در ادبیات به میدان آمدند و فردی چون باربارا در موسیقی پاپ ظهور کرد و افرادی چون وودی آلن و مل بروکز نیز در نمایشکمدی فعالیت خود را آغاز کردند.

هالیوود همچنین در دهه های اخیر تمرکز ویژه ای را بر مسائل قوم گرایانه و اختلافات مذهبی قرار داده است و ازین جهت در صدد حفظ منافع سیاسی خود بر می آیند. تا جایی که گلدبرگ نویسنده کتاب قدرت یهود معتقد است که قدرت هالیوود به یهودیان این امکان را می دهد که قدرت سیاسی قابل ملاحظه ای را برای خود کسب کنند و لذا این عده از اصلی ترین منابع مالی کاندیداهای دموکرات قرار گرفته اند.

در خصوص موسیقی نیز باید گفت یهودیان روسی الاصل بیشترین سهم را در موسیقی به دست گرفته اند تا جایی که عمده شرکت های موسیقی دنیا در دست این افراد قرار دارد و بیش از 80 درصد از امتیاز سروده ها و ترانه های موجود در آمریکا در اختیار آنهاست. البته ساده انگاری است که فکر کنیم 20 درصد بقیه به دست گروه های مستقل اداره می شوند، چرا که آن 20 درصد نیز به وسیله دیگر دفاتر یهودی سازماندهی و مدیریت می گردند.

هنری فورد راجع به موسیقی و نفوذ یهودیان آمریکامی گوید: « در نفوذ یهودیان آمریکا در موسیقی ایالات متحده نباید شک کرد و باید آن را به عنوان یک نفوذ جدی دانست. موسیقی پاپ یک موسیقی کاملا انحصاری یهودی است. جاز نیز یک موسیقی یهودی است که کم کم دارد به موسیقی ملی در ایالات متحده تبدیل می شود.»
 
پی نوشت:
1-      Adolph Zuker
2-      William Fox
3-      Samuel Goldwyn
4-      Louis B.Mayer
5-      Carl Leammle
6-      Marcus Loew
7-      Warner Brothers

منابع:
-لابی صهیونیسم در ایالات متحده آمریکا؛ محسن اسلامی؛1384؛ قم: نشر فقاهت؛ صص148-152
-Ford, Henry, The International Jew. Department Of Translation and Publication. Islamic Culture & Relations Prg. Tehran1997.p146
-بررسی راهکارهای انسجام بخشی به چرخه تولید، توزیع و نمایش آثار سینمایی در ایران، شهرام جعفری نژاد،(1386).پژوهشگاه فرهنگ،هنر و ارتباطات ص 39

نشان فراماسونری محمدرضا پهلوی

دوستی ارنست پرون با ولیعهد وی را به دربار ایران راه داد. وی از بنیانگذاران لژ پهلوی بود که به گفته فردوست با اجازه محمدرضا پهلوی تاسیس شده بود.
محمد ابوحنیف در وبلاگ “یادداشت های یک عجم” در مطلبی با عنوان نشان فراماسونری در دوران حکومت پدر رضا پهلوی دوم نوشت:
از چهره‌های شاخص فراماسونری در این دوران می‌توان “ارنست پرون” را نام برد.
پرون خدمتکاری بود که در مدرسه له روزه در زمان تحصیل محمدرضا به کار مشغول شد وی که دارای معلومات بسیار بالایی در ادبیات و فلسفه بود به سرعت مورد توجه ولیعهد ایران قرار گرفت و با وی به ایران آمد. دوستی ارنست پرون با ولیعهد وی را به دربار ایران راه داد. وی از بنیانگذاران لژ پهلوی بود که به گفته فردوست با اجازه محمدرضا پهلوی تاسیس شده بود.
حتی خود محمدرضا پهلوی عضو فراماسونری بود!
به نشان ماسونی که از تاج شاه و پرگار و گونیا تشکیل شده است توجه کنید:

فراماسونری: دجال آخرالزمان- قسمت دهم

تمهیدات اسلام برای مقابله با فراماسونری

 

دین مبین اسلام که کاملترین برنامه برای زندگی انسان ها است، همواره راهکار ها و رهنمود هایی برای مقابله با دشمنان دین و حفاظت از اعتقادات ارایه کرده است. حتی در بسیاری از موارد، پیشگویی ها و رهنمود هایی در قالب آیات قرآن و روایات معصومین (ع) ارایه شده است تا با تأسی و تکیه بر آن ها بتوان بر شرایط دشوار زمان (به خصوص زمان غیبت صاحب الامر (عج)) غلبه کرد.

 

از نکات شگفت انگیزی که در این میان وجود دارد، این است که خداوند دانا و قادر متعال که علم او بر همه چیز احاطه دارد، پیشگویی ها و رهنمود هایی را به صورت مستقیم در آیات قرآن و به صورت غیر مستقیم از زبان معصومین (ع) بیان فرموده است، تا به کمک آن ها بتوان با بزرگترین دشمن دین در طول تاریخ یعنی فراماسونری مقابله کرد. به خصوص اگر از دریچه ی بحث دجال به فراماسونری نگاه کنیم، این مسأله خود را بیشتر نشان می دهد. (البته لازم به ذکر است که فراماسونری یک اسم است و نامی است که به یک تشکیلات  گسترده  اطلاق  می شود.  بنابراین  هنگامی  که  از  فراماسونری  نام می بریم، منظورمان تنها لژ هایی که در کشور های مختلف وجود دارند نیست؛ بلکه مقصودمان کشور های ماسونی همچون آمریکا و اسراییل و نیز فرقه هایی همچون اوانجلیسم و ... نیز می باشد. بنابراین اصطلاح فراماسونری، یک اصطلاح گسترده است.)

اسلام تمهیدات فراوانی برای مقابله با جریان بسیار مخرب فراماسونری به کار گرفته است تا مسلمانان به کمک آن ها با این دجال احتمالی آخرالزمان مقابله کنند. در این بخش به مهمترین تمهیدات به کار گرفته شده توسط اسلام اشاره می کنیم:

 

1 – معرفی مکرر فرعون به عنوان یکی از بزرگترین  طاغوت ها.

همان گونه که در قسمت های مختلف مقاله ملاحظه کردید، تعالیم الحادی و شیطانی  کابالا  و  فراماسونری،  مبانی  خود  را  از  فرهنگ  و  تمدن  طاغوتی فراعنه ی مصر باستان کسب کرده است.(457) این مبانی مصری از چنان اهمیتی در فراماسونری برخوردار است که حتی گروه های فراماسونری مانند طیف  (Shriner)  که  به  آداب  و  رسوم  الحادی  اعراب  جاهلی  علاقه  نشان می دهند، کماکان  از  مبانی  مصری  نیز  تبعیت  می نمایند.  در واقع  می توان  گفت  که شالوده ی کابالا و فراماسونری نیز از تعالیم و نمادهای مصر باستان تشکیل  شده  است.  در  تصاویر  زیر  نیز  بخشی  از  این  نماد ها  را  ملاحظه می فرمایید:

 

 
تعدادی از نماد های مشابه فراماسونری و مصر باستان




 
تعدادی از نماد های مشابه فراماسونری و مصر باستان


 
همان گونه که ملاحظه فرمودید، تعداد زیادی از نمادهای فراماسونری، مشابه نمادهای مصر باستان هستند و این مطلب نیز اقتباس فراماسونری را از فرهنگ الحادی مصر باستان، تایید می نماید.(458)

خداوند متعال که دانای همه ی امور است، در قرآن کریم مطالب فراوانی در مذمت و نکوهش فرعون و وزیرش هامان بیان داشته است؛ به طوری که نام فرعون، بیش از نام هر طاغوت دیگری در قرآن ذکر شده و مورد نکوهش واقع شده است. در زیر  بخشی از این آیات را ملاحظه می فرمایید:(459)

 

 






 
بخش هایی از آیات قرآن مجید که به نکوهش بنی اسراییل پرداخته اند
 

این  مسأله  که  با  وجود  زیستن  حکام  ظالم  دیگری  همچون  آشوربانیپال  و بخت النصر دوم در طول تاریخ،(460) خداوند به آن ها اشاره نمی کند، اما بارها به فرعون اشاره می نماید، نشان می دهد که از نظر خداوند متعال، فرعون و فرعونیان خطرناکترین دشمن برای ادیان الهی بوده و شناخت آنان بیش از همه برای مسلمانان ضروری است.

قطعاً خداوند متعال که دانای گذشته و حال و آینده است، با توجه به این که طاغوت های آینده ی جهان را ادامه دهنده ی راه فرعون می دانسته است، به معرفی مکرر فرعون در قرآن پرداخته تا مسلمانان را از خطر فرعون و فرعونیان آگاه نموده و آنان را از افتادن در چنگال فرعونیان زمان (فراماسون ها) برحذر دارد.

این اشاره ی شگفت انگیز و اعجاز گونه ی قرآن به فرعون و فرعونیان و برشمردن خطرات آن ها، نشان می دهد که خداوند متعال، مسلمانان را از خطری که در آخرالزمان به وسیله ی فرعونیان (فراماسون ها) ایجاد می شود، آگاه نموده و بدین ترتیب آنان را در مقابله با این گروه ملحد، تشویق کرده است.


 

2 – بیان خباثت های مکرر یهود و بنی اسرائیل در قرآن و  نکوهش آنان.

قوم بنی اسراییل، یکی از خیانتکارترین و پیمان شکن ترین اقوامی است که می توان در طول تاریخ یافت. در دسیسه ها و توطئه های مهمی که در طول تاریخ اتفاق افتاده است، عمدتاً می توان ردپای بنی اسراییل را مشاهده کرد. به همین دلیل، پس از پراکنده شدن بنی اسراییل در بین اقوام دیگر، همواره سایر اقوام تلاش می کردند تا خود را از دسایس این قوم دور بدارند.

قوم بنی اسراییل، نقش بسیار مهمی در انتقال مفاهیم ماسونی مصر باستان به اروپا و آمریکای امروز داشته است و در این راه با ایجاد تعالیم کابالا، تعالیم پراکنده ی مصری را منسجم تر کرده است. برای دریافت بهتر این مسأله، بهتر است نگاهی دوباره به جریان انتقال مفاهیم ماسونی از مصر باستان به اروپا بیندازیم:(461)

قوم بنی اسراییل که توسط حضرت موسی (ع) و به دستور خداوند از چنگال فرعون و فرعونیان رهایی یافته بودند، پس از رفع خطر فرعونیان، به ناسپاسی نعمت های خدا پرداختند و گوساله پرستی اختیار کردند. اما مجدداً لطف خدا شامل حال آنان شده و به شریعت حضرت موسی (ع) بازگشتند. پس از فوت حضرت موسی (ع)، بنی اسراییل به جای پیروی از دین آسمانی، شروع به ترویج تعالیم انحرافی مصری کردند که قبلاً این تعالیم را در مصر آموخته بودند. آنان تعالیم الحادی مصری و تعالیم الحادی ملل مجاور را به هم آمیختند و از امتزاج آنان تعالیم منحرف و الحادی کابالا را پایه گذاری کردند و با وقاحت تمام،  این  تعالیم  منحرف  را  عرفان  یهودی!  نامیدند. آن ها حتی به پیامبران الهی نیز رحم نکرده و حضرت سلیمان (ع) را (نعوذ بالله) کافر و مشرک نامیدند تا برای خود شریک جرم بیافرینند.

در ادامه، کاهنان بنی اسراییل تعالیم الحادی کابالا را به عده ای از جنگجویان صلیبی به نام شوالیه های معبد آموزش دادند و از طریق آنان این تعالیم را در سراسر اروپا و سپس آمریکا منتشر نمودند. سرانجام در قرون اخیر، تعالیم کابالا به فراماسون ها منتقل شده و آنان نیز انتشار این تعالیم را بر عهده گرفته اند. بدین ترتیب می توان گفت که بنی اسراییل، پل ارتباطی اصلی بین مصر باستان و  عصر  حاضر  بودند  و  به  وسیله ی  آنان  تعالیم  ماسونی  کابالا  در  دست فراماسون ها قرار گرفت. البته لازم به ذکر است که رابطه ی بنی اسراییل با فراماسونری دو طرفه بوده و فراماسونری نیز از آرمان های بنی اسراییل حمایت می کند.

از جمله  گروه ها و دشمنانی که خداوند در قرآن مکرراً به آن ها اشاره کرده است، بنی اسراییل می باشد. بنی اسراییل در قرآن بارها به عنوان قومی پیمان شکن، حسود، بهانه گیر، ناسپاس و تنبل معرفی شده است؛ به نحوی که حتی مردم این قوم، عنایات خداوند را نادیده گرفته و به جیفه های پست مادی مشغول بوده اند.

خداوند در آیات بسیاری از قرآن، به بیان  کارشکنی ها و  نافرمانی های  قوم بنی اسراییل  پرداخته  و  مسلمانان  را  از  پرداختن  به  اعمال  و  رفتار  آن ها باز داشته  است.  همچنین  خداوند  متعال،  در  آیات  بسیاری،  به  نکوهش بنی اسراییل پرداخته و مسلمانان را از خطر بنی اسراییل آگاه کرده است.

در  زیر،  بخش هایی  از  آیات  قرآن مجید  را  که  به  نکوهش  بنی اسراییل پرداخته اند، ملاحظه می فرمایید:


 
بخش هایی از آیات قرآن مجید که به نکوهش بنی اسراییل پرداخته اند
 

نکوهش مکرر بنی اسراییل در قرآن مجید، آن هم در زمانی که در ظاهر، مشرکین مکه دشمن اصلی مسلمانان بودند، نشان می دهد که خداوند دانا و حکیم  در  قرآن،  مسلمانان  را  از  خطر  بزرگتری  آگاه  نموده  است  که  همانا بنی اسراییل می باشد. در واقع خداوند حکیم با اشارات مکرر به بنی اسراییل در قرآن، به مسلمانان هشدار داده اند که بزرگترین دشمن اسلام در طول تاریخ   و بالاخص در آخرالزمان، بنی اسراییل می باشد.

این پیشگویی خداوند در قرآن نیز معجزه ای آشکار می باشد؛ چرا که امروزه مشاهده می کنیم که دجال احتمالی آخرالزمان یعنی فراماسونری، حاصل تعالیم منحرف کابالایی بنی اسراییل است و از سوی دیگر نیز فراماسونری با تمام قوا از آرمان های منحرف بنی اسراییل حمایت می کند.

بدین ترتیب، اشارات مکرر خداوند متعال به خباثت بنی اسراییل در قرآن برای پند گرفتن مسلمانان را می توان یکی از تمهیدات اسلام برای مقابله با دجال احتمالی آخرالزمان یعنی فراماسونری دانست.
 

 

3 – بیان معجزات دقیق علمی در قرآن به منظور مقابله با ادعاهای علم گرایانه ی فراماسونری.

در بخش های مختلف این مقاله، ذکر شد که تشکیلات جهانی فراماسونری، ادعاهای علم گرایانه ی فراوانی دارد؛ به طوری که بسیاری از افتخارات و ادعاهای خود را بر پایه ی علوم و به خصوص علوم تجربی قرارداده است.

عضویت تعداد زیادی از برندگان جوایز صلح نوبل در فراماسونری،(462) تکیه ی فراوان فراماسونر ها بر نظریه ی انتخاب طبیعی داروین،(463)  استفاده ی فراوان کابالیست ها و فراماسونر ها از هندسه و ریاضیات، استفاده از علامت پرگار و گونیا به عنوان یک نماد مهم فراماسونری،(464) مدارک علمی بالای اعضای لژها(465) و ... همه از مواردی هستند که فراماسونر ها سعی می کنند به وسیله ی آن ها خود را متولی و صاحب علم معرفی نمایند و از سوی دیگر، ادیان را به تمسخر بگیرند و دینداران را انسان هایی جاهل، بی سواد، دور ازعلم، و خیالپرداز معرفی نمایند. شاید به جرأت بتوان گفت که یکی از ابزارهایی که فراماسونری به شکل بسیار موثری از آن استفاده می کند و به وسیله ی آن، دانشمندان و دانشجویان را به لژها جذب می نماید، همین ادعای علم گرایانه ی فراماسونری است.

اما بر خلاف ادعاهای پوچ فراماسونری، ادیان الهی و به خصوص دین مقدس اسلام، سرشار از مطالب دقیق علمی بوده و حتی مومنان را به علم آموزی  تشویق کرده اند. در این میان، کتاب مقدس قرآن که بدون کم و کاست، سخنان خداوند متعال را در خود جای داده است، در اولین دقایق و اولین شب نزول وحی به حضرت محمد (ص)، از قلم و خواندن و تعلیم سخن می گوید:




 
حضور کلمات قلم, بخوان و تعلیم در اولین آیات نازل شده بر پیامبر گرامی اسلام.(آیات 1-5 سوره ی علق)



کتاب عزیز قرآن، علاوه بر این که بارها مومنین را به علم آموزی تشویق کرده است، خود نیز حاوی نکات علمی بسیار دقیقی است که خصوصاً در حیطه ی علوم تجربی، اعجاب آور می باشد.

برای بیان روشن تر این مطلب، یک نمونه از این نکات علمی را که جنبه های اعجاز قرآن را نشان می دهد، بیان می نماییم:

در آیات ابتدایی سوره ی روم، خداوند حکیم دو نمونه از معجزات گرانقدر خود را جای  داده  است.  یکی  از  این  معجزات،  مربوط  به  پیشگویی  تاریخی  بوده  و معجزه ی دیگر، مربوط به علوم زمین شناسی می باشد. قبل از توضیح بیشتر، بهتر است که نگاهی به این آیات بیندازیم:

 



 

آیات 1-4 سوره ی روم و اعجاز آنها.
 

در اکثر سوره هایی که با حروف مقطعه آغاز می شوند، خداوند بلافاصله از عظمت قرآن سخن می گوید؛(466) اما در سوره ی روم، خداوند  بلافاصله  به  جنگ  ایران و  روم می پردازد؛ این مطلب می تواند ما را به این نکته راهنمایی کند که احتمالاً در داستان جنگ ایران و روم، معجزات و نکاتی وجود دارد که عظمت قرآن و خالق آن را نشان می دهد؛(467) بنابراین با این مقدمه، با پشتوانه ی  بیشتری می توانیم به بررسی معجزات قرآن در این آیات بپردازیم. 

در  آیات  1 تا 4  سوره ی  مبارکه ی  روم،  دو  معجزه ی بزرگ  خداوند  دیده می شود:

1)      اولین معجزه، مربوط به پیشگویی خداوند درباره ی یک حادثه ی تاریخی است. بدین ترتیب که خداوند در این آیات، خبر از پیروزی روم در جنگ با  ایرانیان می دهد.

آیات ابتدایی سوره ی روم، در زمان حضور پیامبر گرامی اسلام در مکه و در حدود سال 620 میلادی (6 سال بعد از اولین جنگ بزرگ ایران و روم شرقی در منطقه ی اورشلیم (بیت المقدس)) نازل شد. جنگ مذکور بین ایران و روم شرقی (بیزانس) در سال 614 میلادی به وقوع پیوست که در اثر آن، شهر اورشلیم (بیت المقدس) و سرزمین های زیادی از منطقه ی شامات و فلسطین به دست دولت ایرانی ساسانی افتاد.(468) جنگ سال 614 میلادی، از جنگ های مشهور تاریخ است؛ زیرا به دنبال فتح اورشلیم به دست ایرانیان، صلیب مقدس نیز به دست ایرانیان افتاد و آن ها این صلیب را به عنوان غنیمت جنگی با خود به ایران بردند.(469) (صلیب مقدس، صلیبی است  که بنابر اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسی (ع) بر روی آن به صلیب کشیده شدند و پس از مرگ به آسمان عروج کردند.(470) البته مسلمانان به این صلیب و مرگ حضرت عیسی (ع) اعتقاد ندارند، بلکه اعتقاد دارند که خداوند حضرت  عیسی (ع) را به صورت زنده عروج داده اند.)

بعد از جنگ سال 614 میلادی، اکثر کشورها نابودی حکومت روم شرقی  (بیزانس) را که یکی از ابرقدرت های آن زمان بود، حتمی می دانستند؛ زیرا قبل از فتح اورشلیم نیز رومیان بیزانسی، شکست های متوالی و متعددی از ایرانیان  خورده  بودند  و  سرزمین های  زیادی  از  روم،  به  دست  ایرانیان افتاده بود.(471)

اما خداوند متعال، برای امیدواری دادن به مسلمانان که در آن هنگام، دوران سختی را پشت سر می گذاشتند، پیشگویی انجام داد تا مسلمانان را بیشتر به آینده امیدوار کند.

خداوند قادر متعال در اواخر حضور پیامبر در مکه (مصادف با 620 میلادی)، آیات ابتدایی سوره ی روم را بر پیامبر گرامی اسلام نازل کرد(472) و در آن وعده داد که روم، علیرغم شکستی که از ایران خورده بود،  در  کمتر  از  10 سال (3 تا 9 سال) بر ایران پیروز خواهد شد.(473)  خداوند  متعال  در  ادامه  نیز می فرماید که مومنین با  تحقق  این  وعده  و  پیشگویی  خوشحال  خواهند شد و به آینده ای روشن برای اسلام، امیدوار خواهند گشت.

بعد از نزول آیات مذکور، مشرکین مکه، پیامبر و مسلمانان را مسخره نموده و (نعوذ بالله) پیشگویی قرآن را دروغ دانستند. اما تاریخ بعد از گذشت 7 سال نشان داد که پیشگویی قرآن کاملاً صحیح بوده و خداوند دانا خود بهتر از هرکس دیگری از آینده خبر دارد.

بدین صورت که  در  سال  627  میلادی  (7  سال  بعد  از  نزول  آیات  ابتدایی سوره ی  روم)، رومیان شکست سختی را در منطقه ی نینوا بر ایرانیان تحمیل نمودند. به نحوی که ایرانیان از ترس شکست های بیشتر، صلحی را با روم شرقی منعقد نمودند که بنابر مفاد آن، ایرانیان مجبور شدند از متصرفات قبلی خود عقب نشینی نموده و صلیب مقدس را به اورشلیم بازگردانند.(474) بدین ترتیب با تحقق وعده ی خداوند، مومنین شاد گشته و به وعده های دیگر خداوند متعال از جمله پیروزی اسلام در آینده نیز امیدوار شدند.
 

2)      دومین معجزه ای که در آیات ابتدایی سوره ی روم وجود دارد، بعد از گذشت 14 قرن از نزول قرآن، و به دنبال اختراع وسایل پیشرفته ای همچون ماهواره، کشف شد.

این معجزه، یک  معجزه ی  مربوط  به  علوم  طبیعی  است  که  در  حوزه ی علم زمین شناسی بیان شده و خداوند در آن، از یک واقعیت علمی مهم پرده برداشته است؛ واقعیتی که 14 قرن از دید مسلمانان و سایر انسان ها پنهان  مانده  بود،  اما  خداوند  آن  را  در  کتاب  مقدس  قرآن،  به  بنده ی بزرگوارش حضرت محمد (ص) در سرزمین خشک و بی آب و علف عربستان اعلام کرده بود.

برای شناختن بهتر این معجزه،  بهتر  است  قبل  از  هر  چیز  به  آیات 1 تا 3 سوره ی روم و ترجمه ی آن، نگاه مجددی بیندازیم:

خداوند در آیات 2 و 3 سوره ی مبارکه ی روم می فرمایند:

« غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فى أَدْنى الأرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سیَغْلِبُونَ (3) »(475)

در اکثر ترجمه هایی که از آیات فوق وجود دارند، چنین می بینیم:

« رومیان شکست خوردند (2) در نزدیکترین سرزمین و[لى] بعد از شکستشان در ظرف چند سالى به زودى پیروز خواهند گردید (3) »(476)

همان گونه که ملاحظه فرمودید، در اکثر ترجمه هایی که از قرآن موجود است، عبارت أَدنى الأرض به صورت نزدیکترین سرزمین ترجمه شده است. یعنی معنای فرعی و غیر رایج کلمه ی أَدنى در ترجمه ها به کار گرفته شده است.(477) این در حالی است که  اگر  معنای  دوم  و  فرعی کلمه ی أَدنى یا نزدیکترین را به کار بریم، ممکن است با ابهاماتی مواجه شویم.

برای درک بهتر این موضوع، به تصویر زیر توجه فرمایید:

 

 


در تصویر فوق، ملاحظه می فرمایید که تمام مناطق موجود بر روی دایره ی قرمز بزرگ، فاصله ی یکسانی از مکه (دایره ی آبی کوچک) دارند.یکی از این مناطق که با فلش زرد رنگ نشان داده شده است، محل جنگ ایران و روم در سال 614 میلادی می باشد.

با توجه در تصویر فوق، نتیجه می شود که عبارت أَدنى الأرض که در آیات ابتدایی سوره ی روم آمده است، به احتمال زیاد به معنای نزدیکترین سرزمین نیست؛ زیرا سرزمین های بسیاری از جمله جنوب عراق، شمال مصر و... نیز روی دایره ی قرمز بزرگ قرار  دارند  و  فاصله ی  آن ها  از  مکه  نیز  مساوی  فاصله ی  محل  جنگ  ایران  و  روم،  از  مکه  است.  بنابراین، نمی توان به محل جنگ ایران و روم، لفظ « نزدیک ترین سرزمین به مکه » را اطلاق کرد، چرا که نقاط فراوان دیگری هستند که فاصله شان از مکه، مساوی فاصله ی مکه با محل نبرد ایران و روم است.

علاوه بر این، سرزمین های دیگری مانند یمن نیز که محل مناقشات دیگری بین ایران و روم بودند، نسبت به اورشلیم و فلسطین (محل جنگ سال 614 میلادی) به مکه نزدیکترند. بنابراین عبارت نزدیکترین سرزمین بیشتر بر (یمن) انطباق دارد تا اورشلیم.

بنا بر دلایل فوق، به نظر نمی رسد که منظور از أَدنى الأرض، نزدیکترین سرزمین باشد.

حال با این اوصاف، معنای أَدنى الأرض چه می تواند باشد؟

اصلی ترین و رایج ترین معنای کلمه ی أَدنى، عبارت پست ترین می باشد؛ همان گونه که کلماتی مانند دنیء نیز به معنای پست، و دنائت نیز به معنای پستی می باشند. نکته ی جالب این که این کلمات در زبان فارسی نیز به همین معانی استفاده می شوند.

بدین ترتیب می توان عبارت أَدنى الأرض را به صورت پست ترین سرزمین معنا کرد.

نکته ی مهم این که کلمه ی أدنی در فرهنگ لغات و مترجم های کامپیوتری و اینترنتی نیز عمدتاً به معنای کمترین، پست تر، و به خصوص پست ترین ترجمه می شود که این مسأله نیز نشان می دهد از نظر این فرهنگ لغات نیز معنای اصلی کلمه ی أدنی، عبارت پست ترین می باشد.

اما  جالب تر  این  که  هنگامی  که  در  مترجم های  آنلاین  و  اینترنتی عربی–انگلیسی عبارت أَدنى الأرض را وارد می کنیم، ترجمه ی آن به صورت Lower Land یا Lowest Land ظاهر می شود که معنای آن در فارسی، سرزمین پست تر  یا  پست ترین سرزمین  می باشد.  بنابراین  این مترجم ها نیز درباره ی کلمه ی أدنی، معنای پست تر یا پست ترین را صحیح می دانند.(478) (لازم به ذکر است که کلمه ی أدنی یک اسم تفضیل(479) در زبان عربی است  که  بنا  به  موقعیت  آن  در  جمله،  می تواند  به  صورت پست تر یا پست ترین معنا شود. در مورد آیه ی 3 سوره ی روم، به دلیل نقش أدنی در جمله، معنای درست آن پست ترین می باشد.)

برای درک بهتر مطالب گفته شده، به تصاویر زیر توجه فرمایید:

 


 




 

بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، از نظر مترجم های معتبری همچون « Google Translate » نیز أدنی الأرض به معنای پست ترین سرزمین می باشد.

 

اما آیا پست ترین سرزمین، در آیه ی 3 سوره ی روم، معنای خاصی دارد؟

قبل از اختراع ماهواره ها و استفاده از آن ها در علوم زمین شناسی و جغرافیا، اندازه گیری ارتفاع نقاط مختلف سطح زمین و مقایسه ی آن ها با یکدیگر، کار بسیار سخت و غیردقیقی بود؛ اما با اختراع ماهواره ها و استفاده از آن ها در علوم زمین شناسی و جغرافیا، مقایسه ی ارتفاع مناطق مختلف کره ی زمین آسان شد. در طی این مطالعات، مشخص شد که پست ترین منطقه ی روی خشکی های زمین، بحرالمیت (Dead Sea) بوده  و سرزمین های اطراف بحرالمیت شامل کرانه های غربی و شرقی رود اردن، پست ترین سرزمین های کره ی زمین می باشند.(480)

برای درک بهتر این مطلب، به تصاویر زیر که از سایت های معتبر برداشته شده اند، توجه فرمایید:(481)


 



مقالاتی درباره ی پست ترین نقطه ی زمین در بحرالمیت(Dead Sea)





پست ترین نقطه ی عالم در مرز بین کشور اردن و کرانه ی باختری رود اردن در فلسطین اشغالی.)



بدین ترتیب  همانگونه  که  ملاحظه  فرمودید، بحر المیت (Dead Sea) پست ترین نقطه ی روی زمین است.

حال اگر به نقشه های جغرافیایی دقت نماییم، متوجه خواهیم شد که یکی از نزدیک ترین   شهرهای  بزرگ  تاریخی  به  بحرالمیت،  شهر  اورشلیم   یا بیت المقدس  (Jerusalem)   است.   به   نحوی   که  حداقل  فاصله ی بیت المقدس   از   بحرالمیت،  40/17  کیلومتر   و   حداکثر   فاصله ی بیت المقدس از بحرالمیت، 47/21 کیلومتر می باشد. 

در تصاویر زیر، موقعیت شهر بیت المقدس را نسبت به بحرالمیت مشاهده می فرمایید:

 

 
فاصله ی بسیار کم بیت المقدس (بیضی کوچک) از بحر المیت (بیضی بزرگ).



 فاصله ی بسیار کم بیت المقدس (Jerusalem) از بحر المیت (Dead Sea) در تصویر ماهواره ای سایت Google. دقت کنید که خطوط زرد, فاصله ی شهر را از بحر المیت و خطوط آبی , فاصله ی مسجدالاقصی را از بحر المیت نشان می دهد. 10/80 مایل یا 17/38 کیلومتر است. به مقیاس موجود در گوشه ی پایین چپ تصویر توجه فرمایید.


همان گونه  که  ملاحظه  فرمودید،  بحرالمیت (Dead Sea)  پست ترین نقطه ی خشکی های زمین بوده و بدین ترتیب، اورشلیم یا بیت المقدس  (Jerusalem) نیز در پست ترین سرزمین جهان قرار داد که همانا سرزمین کرانه ی غربی رود اردن است.

با این اوصاف درمی یابیم که مقصود خداوند از عبارت أَدنى الأرض در آیات ابتدایی سوره ی روم، پست ترین سرزمین بوده است، نه نزدیکترین سرزمین، که این مطلب با معنای اصلی أَدنى که پست ترین است، مطابقت دارد. در واقع خداوند متعال، در آیات ابتدایی سوره ی روم، یکی از معجزات قرآن کریم را در حوزه ی علم زمین شناسی و جغرافیا بیان کرده و در این آیات، سرزمین کرانه ی غربی رود اردن را که اورشلیم (محل شکست روم از ایران در سال 614 میلادی) در آن واقع شده، پست ترین سرزمین دانسته است.(482)

این معجزه ی علمی بی نظیر، در حالی از سوی قرآن اعلام شد که اندازه گیری اختلاف سطح خشکی ها از دریا، و مقایسه ی سطوح نقاط مختلف کره ی زمین ممکن  نبود.  تنها  با  اختراع  ماهواره ها  و  امکانات  پیشرفته،  بشر  توانست   به  پست ترین سرزمین (پست ترین نقطه ی خشکی)  در  جهان پی ببرد که این امر، بعد از 1400 سال از نزول قرآن امکان پذیر شد.

نکته ی مهمی که  وجود  دارد،  این  است  که  خداوند  متعال  در  آیه ی  اول سوره ی روم، حروف مقطعه را به کار برده است و این مسأله نیز می تواند ما را به وجود معجزات آشکار در آیات ابتدایی سوره ی روم، راهنمایی کند؛ زیرا در قرآن کریم، در اکثر مواردی که از حروف مقطعه استفاده شده، بلافاصله بعد از آن آیاتی  درباره ی  عظمت  قرآن  بیان  شده  است.  حال این  مسأله  که  در سوره ی روم بلافاصله بعد از حروف مقطعه، قضیه ی شکست روم از ایران مطرح شده است، نشان می دهد که در پس ظاهر آیات مربوط به شکست ایران از روم، معجزات بزرگی نهفته است که عظمت قرآن را نشان می دهد. بدین ترتیب می توان گفت که خداوند متعال نیز ما را به معجزات موجود در آیات ابتدایی سوره ی روم، آگاه کرده است، اما ما انسان ها به دلیل نقایص علمی و عدم وجود امکانات، تا قرن اخیر از فهم بخشی از این معجزات عاجز بودیم.

اما در این میان، دشمنان اسلام نیز بیکار ننشسته اند و تلاش مذبوحانه ای را در رد این معجزات  آشکار  الهی  انجام  داده اند. این معجزات الهی به قدری  دقیق و بی شبهه بیان شده اند که حسد و خشم دشمنان اسلام را برانگیخته اند و آنان در صدد برآمده اند تا به نحوی در این معجزات شبهه وارد کنند.

برای مثال، در چند سایت اوانجلیکال (صهیونیست مسیحی) بیان شده است که از آن جا که پست ترین نقطه ی زمین در جهان در کنار بحرالمیت قرار دارد و شکست روم از ایران نیز در اورشلیم اتفاق افتاده است، مطلب ذکر شده در قرآن صحیح نیست و قرآن درباره ی پست ترین نقطه ی زمین اشتباه کرده است؛ چرا که اورشلیم (بیت المقدس) که محل شکست ایران از روم بوده است، از پست ترین نقطه ی جهان، کمی فاصله دارد و از آن کمی بلند تر است. بنابراین قرآن اشتباه کرده (نعوذ بالله) و به همین دلیل کتاب آسمانی نیست.

در رد ادعاهای  سخیف و بی پایه ی سایت های مذکور و سایت های مشابه، باید گفت که بنا بر چند دلیل محکم، سخنان این سایت ها کاملاً غلط است:

A)      خداوند متعال در قرآن کریم، از پست ترین سرزمین جهان سخن گفته است، نه از پست ترین نقطه ی جهان. بدین صورت که خداوند بزرگ، عبارت دقیق أَدنى الأرض یا پست ترین سرزمین را در آیات ابتدایی سوره ی روم  به  کار  برده  است  و هیچ گاه عبارت پست ترین شهر و یا عبارت پست ترین نقطه را ذکر نکرده است.

از نظر جغرافیایی نیز سرزمین کرانه ی غربی رود اردن (که اورشلیم و قسمت شمالی و غربی بحرالمیت و سرزمین های اطرافشان نیز بخشی از آن هستند)،  پست ترین  سرزمین  جهان می باشد، که این مطلب با آیه ی قرآن در رابطه با محل شکست روم مطابقت دارد؛ چرا که قرآن نیز سرزمینی که شکست روم در آن روی داده است (کرانه ی غربی رود اردن) را پست ترین سرزمین دانسته است، نه شهر اورشلیم.

بنابراین نتیجه می شود که سخن دشمنان اسلام در رد این معجزه ی بزرگ، دروغی بیش نیست. چرا  که  خداوند بزرگ در سوره ی روم،  شهر  اورشلیم  را  پست ترین  شهر  یا پست ترین نقطه ندانسته است، بلکه سرزمینی که اورشلیم (محل شکست روم از ایران) در آن قرار دارد را به عنوان پست ترین سرزمین دانسته است و این مطلب با واقعیات علم زمین شناسی مطابقت دارد.

 

B)      دشمنان اسلام که در رابطه با معجزات قرآن گزافه گویی می کنند، به این مسأله  توجه  نکرده اند  که  محل  نبرد  دو  لشکر،  هیچ گاه  نمی تواند پست ترین نقطه ی زمین باشد؛ زیرا پست ترین نقطه ی کره ی زمین، یک منطقه ی کوچک در ابعاد کمتر از یک متر است که یک نفر به سختی می تواند در آن بایستد!

بنابراین هیچگاه نمی توان محل نبرد دو لشکر را در پست ترین نقطه ی زمین دانست، چرا که پست ترین نقطه ی زمین مساحت کمی دارد. اما سخن خداوند قادر متعال که سرزمین محل جنگ ایران و روم را پست ترین سرزمین دانسته است، کاملاً درست می باشد؛ چرا که یک سرزمین پست به راحتی می تواند دو لشگر را در خود جای دهد. برای درک بهتر این مسأله به شکل زیر توجه فرمایید:



 مقایسه ی معجزه ی قرآن مجید در آیات ابتدایی سوره روم با گزافه گویی های دشمنان اسلام: دشمنان اسلام میگویند که پست ترین نقطه ی زمین در سواحل بحر المیت است و شکست روم از ایران در اورشلیم رخ داده است; بنابراین (نعوذبالله) قرآن در اطلاق لفظ پست ترین سرزمین به محل شکست روم از ایران , اشتباه کرده است! این حماقت و جسارت دشمنان اسلام از آنجا ناشی می شود که آن ها حتی منطق را در گفته های خود به کار نمی برند ; بدین ترتیب که آنها دقت نکرده اند که در آیات ابتدایی سوره روم , سخن از پست ترین سرزمین به میان آمده است نه پست ترین نقطه ی زمین. زیراعلاوه بر معنای ظاهری آیه, منطقا هم نمی توان تصور کرد که محل جنگ دو لشکر در یک نقطه ی پست باشد. در شکل سمت راست را نیز ملاحظه می فرمایید که پست ترین نقطه ی زمین تنها گنجایش یک انسان را دارد نه یک لشمر; اما پست ترین سرزمین(شکل سمت چپ) , توانایی گنجاندن دو لشکر را در خود دارد. بدین ترتیب این مطلب اثبات می کند که سخن خداوند متعال در قرآن , کاملا منطقی و سخنان دشمنان اسلام , دور از منطق است.

 

بدین ترتیب می توان دریافت که سخن خداوند بزرگ در قرآن، علاوه بر انطباق با علم، با منطق نیز کاملاً مطابق می باشد، اما سخن دشمنان گزافه گوی که  درباره ی  محل  جنگ  دو لشگر  در  پست ترین  نقطه ی  زمین  صحبت می کنند، بر منطق نیز منطبق نیست.

 

A)      علاوه بر دلایل محکمی که در بالا به آن ها اشاره شد، سوالات مهمی مطرح می گردد که ادعاهای دشمنان اسلام را رد می کند؛ و آن سوالات بدین قرار هستند:

چگونه ممکن  است  قرآن  در  آیه ای  که  مربوط  به  جنگ  است، مسأله ی سرزمین محل جنگ را بیان نماید و اینچنین دقیق و جسورانه، درباره ی پستی و بلندی محل جنگ سخن بگوید؟ انسان های از خدا بی خبری که کلمات قرآن را به پیامبر (ص) نسبت می دهند و آن را سخن خدا نمی دانند، آیا از خود نمی پرسند که چگونه ممکن است پیامبر (ص) خود را به دردسر انداخته و در هنگام صحبت از جنگ، درباره ی پستی و بلندی زمین  سخن گفته باشد؟ حال آن که اگر واقعاً خود پیامبر (ص) قرآن را ساخته باشد (نعوذ بالله)، برای خود دردسر نمی تراشد و درباره ی مسایل خطیری چون پستی و بلندی زمین سخن نمی گوید.

سرانجام باید این سوال را پرسید که چگونه ممکن است که قرآن در یکی از آیات نادر خود، سخن از پست ترین سرزمین زده باشد و به صورت تصادفی از نظر جغرافیایی نیز همان سرزمین از همه ی نقاط دنیا پست تر باشد؟ در این جا حتی اگر بحث نقطه و سرزمین را که در بالا بیان کردیم، کنار بگذاریم، باز هم جای شگفتی خواهد بود که در یکی از نزدیک ترین شهر ها به بحرالمیت (پست ترین نقطه ی زمین)، شکست روم از ایران اتفاق افتاده است و قرآن نیز به بسیار پست بودن محل شکست روم، اشاره کرده است

همان گونه که ملاحظه فرمودید آیات ابتدایی سوره ی روم، حاوی دقیق ترین و شگفت انگیزترین معجزات خداوند در رابطه با علوم مختلف، به خصوص علوم تجربی است و این معجزه و سایر معجزات بزرگ خداوند که در حوزه ی علوم طبیعی هستند، جواب دندان شکنی به ماسون هایی است که فراماسونری را منبع و منشأ علم دانسته و ادیان الهی را مکاتبی صرفاً تئوریک و داستانی معرفی می نمایند.

با این معجزات علمی آشکار، می توان جوانان تحصیل کرده را به سمت قرآن و اسلام هدایت کرد و از افتادن در دام فریبنده ی ماسون ها در امان نگاه داشت. به همین دلیل، معجزات علمی قرآن را نیز می توان در زمره ی تمهیدات اسلام در مقابله با فراماسونری به حساب آورد؛ چرا که این معجزات، با ادعاهای علمی ماسون ها مفابله می نماید.

در پایان باید این نکته را خاطر نشان شویم که معجزات علمی قرآن، محدود به مثال بالا نیستند، بلکه معجزات علمی بی شماری در بین آیات قرآن مجید و حتی احادیث معصومین (ع) وجود دارند که ما به دلیل پرهیز از اطاله ی کلام، به   آن ها نمی پردازیم.

 

 

4 – بیان این مطلب در قرآن  که بنی اسرائیل دو مرتبه در زمین فساد می کنند و در مرتبه ی دوم، خداوند برای همیشه آنان را نابود می نماید.

خداوند متعال در قرآن کریم بارها به توطئه های بنی اسراییل اشاره کرده و خباثت آنان را بیان نموده است؛ همچنین در آیات متعددی خداوند متعال به تقبیح اعمال آنان پرداخته است تا مسلمانان از اشتباهات و تخلفات آنان درس بگیرند و از معصیت و نافرمانی خودداری نمایند.

خداوند بزرگ در چندین آیه، آینده ی بنی اسراییل را پیشگویی کرده و به آن ها در این مورد، هشدار داده است تا بنی اسراییل تصور نکنند که می توانند تا ابد به زشتکاری های خود ادامه دهند.

نمونه ای از آیات مهم در رابطه با سرنوشت بنی اسراییل، آیات 4 تا 8 سوره ی اسراء (بنی اسراییل) می باشد:

 





 

همان گونه که ملاحظه می فرمایید، خداوند متعال در قرآن مجید، دو فساد بزرگ را برای بنی اسراییل پیشگویی کرده است که بنابر گفته ی قرآن، این پیشگویی در تورات نیز آمده است.

در این پیشگویی، خداوند متعال به بنی اسراییل اعلام می دارد که آن ها دو مرتبه فساد بزرگی در جهان برپا می کنند.

در دفعه ی اول، بندگان پرصلابت خدا، بنی اسراییل را به شدت تنبیه می نمایند و حتی به جستجوی خانه به خانه نیز می پردازند؛ سپس بنی اسرایی  صاحب  اموال و قدرت و جمعیت بسیاری می گردد و بر بندگان پرصلابت خدا (که قبلاً به آن اشاره کردیم)، چیرگی می یابد.

اما هنگامی که زمان وعده ی دوم خداوند متعال  فرا  می رسد،  همان  بندگان  برگزیده ی  خدا  که  در  مرتبه ی  اول، بنی اسراییل را شکست داده بودند، در مرتبه ی دوم نیز بنی اسراییل را شکست می دهند که این شکست به مراتب سنگین تر  از  شکست  اول  بوده  و  پرونده ی  بنی اسراییل را  برای  همیشه می بندد. شکست دوم، خود شامل چند مرحله است که در مرحله ی اول، صورت های بنی اسراییل سیاه شده (به دلیل ترس و یا رسوایی)، سپس بندگان با صلابت خدا وارد مسجدالاقصی می شوند و در نهایت، هر چیز را که زیر سلطه ی  خود  می گیرند، در هم می کوبند.

اما سوالی که مطرح می شود این است که آیا  این  دو مرتبه ای  که  خداوند از آن ها نام می برد، تاکنون رخ داده اند؟

در این رابطه، نظرات مختلفی در بین عالمان دین وجود دارد که عبارتند از:

1)      عده ای ابراز می دارند  که  هر  دو  وعده ی  خداوند  در  مورد بنی اسراییل، سال ها قبل به حقیقت پیوسته است. این عالمان ارجمند ابراز می دارند که افرادی همچون « بخت النصر بابلی » و « تیتوس رومی »، حملات سختی علیه بنی اسراییل انجام داده و در دو مرتبه آن ها را به سختی شکست دادند.(483)

2)      عده ای دیگر از علما اعتقاد دارند که هنوز دو کیفر بنی اسراییل اتفاق نیفتاده است و احتمالاً در آینده رخ خواهد داد.(484)

3)      تعداد دیگری از علما معتقدند که ما در مرتبه ی اول فساد بنی اسراییل هستیم و وقایع امروز فلسطین اشغالی نیز مربوط به مرتبه ی  اول  فساد بنی اسراییل است.

4)      گروه دیگری از علما اعتقاد دارند که اولین مرتبه ی تنبیه بنی اسراییل در تاریخ  به  دست  مسلمانان  به  وقوع  پیوسته  است،  اما  هنوز  تنبیه  دوم بنی اسراییل رخ نداده است.(485)

به نظر نگارنده، سخن گروه چهارم علما بنابر مستندات تاریخی و شواهد دیگر صحیح است.

به منظور اثبات صحت نظریه ی گروه چهارم، قبل از هر چیز بهتر است به برخورد نظامی مسلمانان و بنی اسراییل در طول تاریخ در منطقه ی بیت المقدس، و تطبیق این برخوردها با آیات قرآن بپردازیم:

به احتمال زیاد، اولین مرتبه ی تنبیه یهودیان در صدر اسلام و در سال 17 هجری قمری اتفاق افتاده است که در طی آن، مسلمانان توانستند بیت المقدس را فتح نمایند و کنترل این شهر را در دست گیرند.(486)

از آن زمان تا اواسط قرن بیستم میلادی، مسلمانان همواره بر این شهر و یهودیان مستقر در آن تسلط داشته اند.(487) (البته از صدر اسلام تا قرن بیستم،  در چندین نوبت در زمان جنگ های صلیبی، شهر بیت المقدس بین صلیبیان و مسلمانان دست به دست می شد؛ اما تسلط صلیبیان بر بیت المقدس، در زمان  کوتاهی  رخ  داده  و  به  سرعت  این  شهر  توسط  مسلمانان  پس  گرفته می شده است. به همین دلیل می توان گفت که شهر بیت المقدس از صدر اسلام تا اواسط قرن بیستم عملاً تحت تسلط مسلمانان بوده است.)(488)

اما در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی، یهودیان کم کم قدرتمند گشته و صاحب اموال فراوان و نفوذ بسیار زیاد در دستگاه های حکومتی کشورهای اروپایی شدند. همچنین جمعیت یهودیان در سراسر دنیا رو به افزایش  گذاشت.  با  تلاش های خانواده ی یهودی مکار و ثروتمند راچیلد (Rothschild) در اروپا و حمایت محافل فراماسونری و صهیونیستی در اروپا و آمریکا، پروژه ی تأسیس اسراییل آغاز شد و تئودور هرتزل به عنوان تئوریسین، به معرفی این پروژه به عنوان یک ایده ی اعتقادی–سیاسی پرداخت. (489)

با تحرکات مذکور و حمایت دولت های غربی، مهاجران یهودی صهیونیست از نقاط مختلف جهان به اسراییل آمدند و کم کم به وسیله ی ترور و اختناق و وحشی گری، فلسطین را به اشغال خود درآوردند.(490)

وقایع ذکر شده، با پیشگویی خداوند در این مورد که بنی اسراییل صاحب اموال و قدرت فراوانی شده و بر قومی که قبلاً بر آن ها (بنی اسراییل) تسلط داشتند، مسلط  می گردند، مطابقت دارد؛ زیرا بنی اسراییل با این که قرن ها تحت تسلط مسلمانان بودند، سرانجام بر مسلمانان تسلط یافتند. به همین دلیل، عده ای از علما و محققین مسلمان، اعتقاد دارند که ما در دوره ای هستیم  که در طی آن بنی اسراییل بر مسلمانان تسلط یافته اند و در نتیجه باید در آینده منتظر تسلط مسلمانان بر بنی اسراییل باشیم.

البته بعد از پیروزی حزب الله بر اسراییل در جنگ سال 2006 میلادی، عده ای از محققین معتقدند که ما در حال عبور از مرحله ی سلطه ی بنی اسراییل بر مسلمانان هستیم؛ زیرا حزب الله با مقاومت خود توانست چهره های اسراییلیان را  از ترس سیاه  نماید  و  اسراییلی ها  نیز  با  جنایات  بی شمارشان  علیه غیر نظامیان لبنانی و فلسطینی، چهره ی پلید خود را به جهانیان نشان دادند. به همین دلیل، به احتمال زیاد ما در دوره ای هستیم  که  قرآن  از  آن  به  عنوان « فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُمْ : هنگامى که وعده دوم فرا رسد، آثار غم و اندوه در صورتهایتان ظاهر مى‏شود. » یاد می نماید.

از این مطالب می توان نتیجه گرفت که ما ان شا الله در چند قدمی آزادی مسجدالاقصی و وعده ی تنبیه دوم بنی اسراییل واقع شده ایم؛ زیرا خداوند در ادامه می فرماید:

« وَ لِیَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ : و داخل مسجد (الاقصى) مى‏شوند، همان گونه که بار اول وارد شدند. »

این وعده ای است که قطعاً محقق خواهد شد.

با  توجه  به  شواهد  تاریخی  فوق،  می توان  نظریه ی  گروه  چهارم  علما  را صحیح تر دانست.

علاوه بر دلایل مذکور، شواهد دیگری هستند که نظریه ی گروه چهارم را تأیید می نمایند. این شواهد عبارتند از:

A)  خداوند متعال در این آیات از اصطلاح « عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ : بندگانى از خود را که سخت نیرومندند »، استفاده کرده است که اصطلاحی مثبت است و نشان می دهد که این بندگان خدا که یهودیان را تنبیه می کنند، انسان هایی صالح و نیکو می باشند؛ زیرا اگر بندگان نامبرده، انسان هایی خونریز و  سفاک  بودند (مانند لشکر بخت النصر یا تیتوس)،  خداوند  اصطلاح  « بندگان  سفاک  و  خونریز »  را  برای  آن ها  به  کار  می برد، نه « بندگان نیرومند خود ».

بدین ترتیب نتیجه می شود که تنها مسلمانان می توانند با عبارت « عِبَادًا لَّنَا » مطابقت داشته باشند.

 

B) در آیات مذکور، ذکر شده است که تنبیه اول و دوم یهود توسط یک گروه از بندگان خدا صورت می گیرد که این مسأله تنها بر مسلمانان منطبق است؛  این در حالی است که سایر سرکوبگران یهود  از  جمله  بخت النصر،  تیتوس و ... هر کدام  فقط  یک  بار  به  سرکوب یهودیان ساکن اورشلیم پرداخته اند و این مسأله با آیات قرآن مطابقت ندارد؛ زیرا بخت النصر فقط یک بار به طور جدی به اورشلیم (بیت المقدس) حمله کرد و تیتوس هم یک بار. بدین ترتیب در این جا نیز فرضیه ی گروه های اول و دوم و سوم رد می شود.

 

C) قرآن ذکر می کند که بنی اسراییل بعد از تنبیه اول، بر تنبیه کنندگان موقتاً غلبه می کنند و این غلبه ی بنی اسراییل بر تنبیه کنندگان، تا زمان تنبیه دوم بنی اسراییل ادامه دارد. این مطلب نیز بر مسلمانان انطباق دارد، نه بخت النصر بابلی و تیتوس رومی؛ زیرا بنی اسراییل نتوانستند بعد از شکست از بخت النصر و تیتوس، بر این دو پادشاه مسلط شوند (گرچه توانستند سرزمین خودشان را پس بگیرند).

در این میان، تنها مسلمانان بوده اند که در طول تاریخ و در طی 14 قرن بر یهودیان تسلط داشتند و یهودیان توانستند در قرن اخیر بر مسلمانان  تسلط  یابند؛ این شکست بنی اسراییل از یک گروه و سپس تسلط بنی اسراییل بر همان گروه را نیز تنها می توان بر مسلمان تطبیق داد.(491)

 

A)      از دلایل دیگری که می توان در تأیید نظر گروه چهارم ذکر کرد، این است که خداوند در این آیه از دو فساد بزرگ بنی اسراییل در طول تاریخ نام می برد و برای مدت زمانی که این فسادها در آن رخ می دهد، هیچ محدوده ای را نیز تعیین نکرده است.

حال اگر به نظر گروه هایی که می گویند هر دو فساد بنی اسراییل قبلاً رخ داده و یا گروه هایی که می گویند فسادهای مذکور هنوز رخ نداده است توجه  کنیم،  این  سوال  مهم  پیش  می آید  که  بالاخره  این  فساد  بزرگ بنی اسراییل  در  زمان  ما  (قرون 20 و 21 میلادی)  مربوط  به  کدام  فساد می شود؟ آیا ممکن است خداوند دو فساد بزرگ را برای بنی اسراییل ذکر  کند، اما فساد عصر حاضر که بزرگترین فساد بنی اسراییل در طول تاریخ است، جزء فسادهای مذکور نباشد؟ مطمئناً جواب این سوال خیر است و فساد عصر حاضر بنی اسراییل، همان فساد بزرگ بنی اسراییل در مرتبه ی دوم است که به حول و قوه ی الهی توسط مسلمانان سرکوب خواهد شد.

 

لازم به ذکر است که علاوه بر شواهد ذکر شده در بالا، بعضی از روایات معصومین (ع) نیز نظریه ی گروه چهارم علما را تأیید می نمایند و مسلمانان را تنبیه گر بنی اسراییل می دانند. شگفت این که با توجه به متن این روایات، تنبیه گران بنی اسراییل در مرتبه ی دوم و آخر، حضرت مهدی (عج) و یاران گرانقدرشان می باشند.

در این قسمت از مقاله، روایاتی از معصومین (ع) را در رابطه با آیات ابتدایی  سوره ی اسراء نقل می کنیم:

در تفسیر عیاشى از امام باقر (ع ) روایت شده که حضرت بعد از آن که آیه ی شریفه ی « عِبَاداً لَّنَا أُولى بَأْسٍ شدِیدٍ  » را قرائت نمود، فرمود:

« مراد از این آیه، حضرت قائم (عج ) و یاران اوست که نیرومند و داراى صلابت مى باشند. »(492)

 و نیز در تفسیر نور الثقلین، از کتاب روضه ی کافى از امام صادق (ع ) نقل شده که آن حضرت در تفسیر آیه ی شریفه ی فوق فرمود:

« خداوند قبل از خروج حضرت قائم (عج)، قومى را برانگیزد که دشمنى از  دشمنان  آل محمد (ص)  را  رها  ننموده،  مگر  این  که   او   را   به  هلاکت مى رسانند. »(493)

و در کتاب بحارالانوار، از امام صادق (ع ) روایت شده که وقتى این آیه را قرائت فرمود، عرض کردیم: فدایت گردیم آنها چه کسانى هستند؟

امام سه بار فرمود:

« آنان  به  خدا  سوگند  اهل  قم  می باشند؛  آنان  به  خدا  سوگند  اهل  قم می باشند؛  آنان  بخدا  سوگند  اهل  قم مى باشند. »(494)

 

بدین ترتیب با توجه به مطالب فوق، به نظر می رسد که ما در دوره ی حساسی از تاریخ واقع شده ایم که بیش از پیش نوید نزدیکی ما را به ظهور آقا امام  زمان (عج)  می دهد؛  چرا  که  بنابر  پیشگویی  قرآن،  بعد  از  تسلط بنی اسراییل بر مسلمانان، این مسلمانان هستند که به کمک پیشوای مقدس خود حضرت مهدی (عج) برای آخرین بار به تنبیه بنی اسراییل می پردازند و برای  همیشه  آنان  را  منزوی  می گردانند.  عصر  ما  نیز  که  عصر  تسلط بنی اسراییل بر مسلمانان و حتی جهان است، بی تابانه منتظر منجی جهان است تا شر فتنه های قوم فاسد بنی اسراییل را از جهان کم کند.

ذکر یک نکته ی مهم: علاوه بر نکاتی که ذکر شد، باید به این نکته اشاره کرد که عبارت وَعْدُ الآخِرَةِ در آیات ابتدایی سوره ی اسراء، به معنای زمان تنبیه دوم بنی اسراییل توسط خداوند است و به معنای روز قیامت و یا جهان  آخرت  نیست.  زیرا  خداوند  در  این  آیه،  موضوع حمله ی گروهی از بندگان  خود  را  به  بنی اسراییل  مطرح  می کند،  حال  آن  که همگی به خوبی می دانیم در روز قیامت چنین اتفاقاتی هرگز رخ نمی دهد. دانستن این مطلب از آن جهت حایز اهمیت است که قرآن کریم در مورد بنی اسراییل، در آیات دیگری نیز عبارت وَعْدُ الآخِرَةِ را به کار می برد. با توجه به این که  در آیه ی 7 سوره ی اسراء، عبارت وَعْدُ الآخِرَةِ  به معنای زمان آخرین تنبیه بنی اسراییل است،  به  نظر می رسد که در آیات دیگری که در رابطه با سرنوشت بنی اسراییل بیان شده نیز عبارت مذکور (وَعْدُ الآخِرَةِ) به معنای زمان تنبیه بنی اسراییل است، نه روز قیامت.  

در نهایت می توان چنین نتیجه گرفت که خداوند متعال در قرآن کریم، آینده ی قوم بنی اسراییل را پیشگویی کرده و به این ترتیب به این قوم فاسد هشدار داده است تا فکر نکنند که تا ابد می توانند به فساد و زشتکاری های خود ادامه دهند؛ چرا که بنا به گفته ی قرآن، عاقبت بنی اسراییل، نابودی به دست بندگان خاص خداوند (مسلمانان) خواهد بود.

البته  منظور  از  بنی اسراییل در این جا، صرفاً قوم بنی اسراییل نیست؛ بلکه شامل فراماسونری و صهیونیسم نیز که فرزندان خلف بنی اسراییل هستند نیز می شود؛ چرا که نقشه ها و اهداف این گروه های فاسد نیز همجهت با منافع شوم بنی اسراییل است.

با دقت در آیات 1 تا 8 سوره ی اسراء درمی یابیم که مسلمانانی که در دوره ای  تحت سلطه ی بنی اسراییل قرار گرفته اند، در نهایت با قیام مهدی موعود (عج) و یارانش، بنی اسراییل را برای همیشه سرکوب می کنند؛ این وعده ی بزرگ الهی، تهدیدی ترسناک برای قوم ظالم بنی اسراییل، و وعده ای شیرین برای مسلمانان مستضعف می باشد.


 

 

5 – بیان این مطلب در قرآن که بنی اسرائیل برای آخرین بار گرد هم می آیند و مطابق روایات، این گردهمایی در فلسطین می باشد.

همان گونه که در قسمت قبل ذکر کردیم، خداوند متعال در قرآن مجید، خبر از آینده ی قوم بنی اسراییل داده است.

این قوم در بخش های مختلف قرآن، به عنوان قومی دسیسه کار  معرفی  شده  که همواره با خواست خدا و تعالیم پیامبران مخالفت می نموده است. در قرآن،  پایان کار بنی اسراییل در چند آیه بیان شده است تا بنی اسراییل عاقبت زشتکاری های خود را بدانند و  حجت بر آنان تمام شود.

یکی از آیاتی که در رابطه با پایان کار بنی اسراییل بیان شده است، آیه ی 104 سوره ی اسراء (بنی اسراییل) می باشد:

 

 

قبل از این که به تجزیه و تحلیل آیه ی فوق بپردازیم، باید به این نکته اشاره کنیم که در اکثر ترجمه های این آیه از قرآن، عبارت وَعْدُ الآخِرَةِ به معنای دنیای آخرت و قیامت آمده است.(495) به نظر تعدادی از مفسران و نگارنده ی حقیر، وَعْدُ الآخِرَةِ در این آیه، به احتمال زیاد، زمانی غیر از دنیای آخرت و قیامت است.(496)

در واقع به نظر می رسد که منظور از وَعْدُ الآخِرَةِ  در این آیه، زمانی است که خداوند برای آخرین بار به تنبیه قوم بنی اسراییل در این دنیا می پردازد. زیرا اگر آیه ی 7 سوره ی اسراء را به خاطر بیاوریم، خواهیم دید که در آن جا نیز عبارت وَعْدُ الآخِرَةِ  به درستی به معنای زمان آخرین تنبیه بنی اسراییل ترجمه شده است، نه قیامت.(497) (در آیه ی 7 سوره ی اسراء، از حمله ی گروهی از بندگان خدا به بنی اسراییل در وَعْدُ الآخِرَةِ سخن به میان آمده است که این اتفاق نمی تواند در قیامت رخ دهد؛ این مسأله نشان می دهد که وَعْدُ الآخِرَةِ  زمانی قبل از قیامت بوده و به احتمال زیاد در آخرالزمان می باشد. برای درک بهتر این مسأله، به مطلب قبلی در رابطه با تنبیه بنی اسراییل مراجعه فرمایید.)

البته لازم به ذکر است که حتی اگر عبارت وَعْدُ الآخِرَةِ  به معنای روز قیامت نیز باشد، بازهم می توان از آن به عنوان آخرالزمان و زمان آخرین تنبیه بنی اسراییل در این دنیا یاد کرد. زیرا در احادیث اسلامی، گهگاه از نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج) به عنوان نشانه های قیامت نیز تعبیر شده است که این مطلب نشان می دهد مبحث قیامت و آخرالزمان به یکدیگر پیوند خورده اند. زیرا ظهور حضرت  مهدی (عج)  خود  یک  قیامت  صغری  است.  بنابراین  حتی  اگر  عبارت وَعْدُ الآخِرَةِ را به معنای قیامت نیز در نظر بگیریم، باز هم می توان آن را به آخرالزمان تعبیر کرد.(498)


بدین ترتیب چنین به نظر می رسد  که  قرآن  در  آیاتی  که  پیرامون  سرنوشت بنی اسراییل صحبت می کند (از جمله آیات 7 و 104 سوره ی اسراء)، عبارت وَعْدُ الآخِرَةِ را به معنای زمان آخرین تنبیه بنی اسراییل به کار می برد، نه چیز دیگر.

اما درباره ی آیه ی 104 سوره ی اسراء باید گفت که خداوند در این آیه، سرنوشت بنی اسراییل را در آخرالزمان بیان می نماید. نکته ی شگفت انگیز این که خداوند متعال، در این آیه نیز یکی دیگر از معجزات خود را گنجانده و  اتحاد و اجتماع بنی اسراییل را در آخرالزمان به صورت غیر مستقیم پیشگویی کرده است.

بدین ترتیب که خداوند بزرگ در این آیه، می فرماید:

« ... فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الاَخِرَةِ جِئْنَا بِکمْ لَفِیفاً : زمانی که روز وعده ی آخر (زمان آخرین تنبیه بنی اسراییل در این دنیا و یا روز قیامت) فرا برسد، شما را آمیخته با یکدیگر می آوریم. »

در احادیثی که از معصومین (ع) روایت شده، در تفسیر این آیه (آیه ی 104 سوره ی اسراء) نکات مهمی بیان شده است.

برای مثال در تفسیر نورالثقلین ذکر شده که معنی « جِئْنَا بِکمْ لَفِیفاً » در آیه ی 104  سوره ی  اسراء  این  است  که:  « شما  را  از  هر  ناحیه ای  گرد هم می آوریم. »(499)

 

علاوه بر اشاره ی قرآن کریم، در تعدادی از روایات معصومین (ع) نیز سخن از آخرین اجتماع بنی اسراییل در آخرالزمان به میان آمده است و حتی به جزییات این  امر  نیز  اشاره  شده  است؛  نمونه ای  از  این  روایات  را  در  زیر  ملاحظه می فرمایید:

حضرت پیامبر (ص)، محل آخرین اجتماع بنی اسراییل را در فلسطین اشغالی و شهر عکا دانستند و فرمودند:

« آیا شنیده اید نام شهرى را که  بخشى از آن درون دریاست ؟ عرض کردند: آرى؛ فرمود: قیامت به پا نمى شود، مگر آنکه هفتاد هزار تن از فرزندان اسحاق به  شهر  یورش مى برند. »(500)

همان گونه که ملاحظه فرمودید، پیامبر گرامی اسلام در حدیث پربار خود، مقصود از عبازت « جِئْنَا بِکمْ لَفِیفاً » را در آیه ی 104 سوره ی اسراء، اجتماع آخرالزمانی قوم بنی اسحاق (بنی اسراییل) را در شهری که بخشی از آن داخل دریا است، دانسته اند. اما به راستی شهر مذکور کدام شهر است؟

ویژگی هایی که پیامبر اکرم (ص) درباره ی شهر محل اجتماع بنی اسراییل  بیان می کنند، کاملاً با خصوصیات شهر عکا در فلسطین اشغالی انطباق دارد. زیرا شهر بندری عکا تا داخل دریا نفوذ کرده و بخشی از آن از سه طرف با آب دریا محاصره شده است. نکته ی جالب این که بخش اعظم قسمت قدیمی شهر  که  در  زمان  پیامبر (ص)  نیز  وجود  داشته  است،  در  آب  قرار  دارد،  اما بخش های جدید شهر عکا این ویژگی را ندارند.

برای  مشاهده ی  وضعیت  شهر  عکا،  لطفاً  به  تصاویر  ماهواره ای  زیر  که  از برنامه ی Google Earth تهیه شده اند، توجه فرمایید:


 
 
تصویر ماهواره ای شهر عکا در فلسطین اشغالی; این شهر از دو بخش قدیمی (گوشه ی پایین و چپ تصویر) و بخش جدید (گوشه بالا و راست تصویر) تشکیل شده است. بخش قدیمی شهر, دارای خیابان های باریک ونامنظم و بخش جدید شهر, دارای خیابان های پهن و منظم است. در تصویر ملاحظه می فرمایید که بخش مهمی از شهر(به خصوص بخش قدیمی) , در دریا نفوذ کرده و از سه طرف با آب دریا محاصره شده است. بدین ترتیب, خصوصیات این شهر با خصوصیات شهری که پیامبر(ص)  از آن به عنوان محل اجتماع بنی اسراییل در آخرالزمان یاد میکنند, کاملا انطباق دارد.




تصویر ماهواره ای بخش قدیمی شهر عکا, که نشان می دهد این قسمت شهر در آب دریا نفوذ پیدا کرده است. این مساله نشان می دهد که که خصوصیات این شهر با خصوصیات شهری که پیامبر (ص) از آن به عنوان محل اجتماع بنی اسراییل در آخرالزمان یاد می کنند, کاملا انطباق دارد.
 

همان گونه  که  ملاحظه  فرمودید،  خداوند  متعال  در  قرآن  و  نیز  پیامبر  گرامی اسلام (ص) در حدیث خود ذکر کرده اند که بنی اسراییل در آخرالزمان برای آخرین بار در عکا و فلسطین اشغالی گرد هم می آیند. این مطلب نشان می دهد  که  خداوند  متعال  و  پیامبر  بزرگوارش،  بدین وسیله  هشداری  به بنی اسراییل  داده اند  تا  بدانند  در  آن  زمان  که  در  فلسطین اشغالی  به  فساد می پردازند، آخرین عذاب خدا فرا می رسد.

همچنین آیه ی 104 سوره ی اسراء و حدیث پیامبر (ص)، این نوید را به مسلمانان می دهند که فساد بزرگ بنی اسراییل و فرزند نامشروع آن یعنی فراماسونری در فلسطین اشغالی، در آخرالزمان به وقوع پیوسته و مسلمانان می توانند بعد از این واقعه، ظهور مولای خود (حضرت مهدی (عج)) و نابودی بنی اسراییل را انتظار داشته باشند.

یقیناً این نوید شادی بخش، نقش مهمی در ایستادگی و پایداری کشور های اسلامی دارد و آنان را امیدوار می کند که تا زمان ظهور حضرت قائم (عج)، سختی ها را به جان بخرند و از قدس شریف حفاظت نمایند و بعد از ظهور آن حضرت، به کمک ایشان ضربه ی نهایی را بر پیکره ی دستگاه ماسونی و صهیونیستی اسراییل وارد آورند.


 

6 – اشاره به دجال در روایات اسلامی و بیان ویژگی های وی.

پیامبر گرامی اسلام (ص) و ائمه ی معصومین (ع)، در احادیث خود سخنان گهربار فراوانی را در باب دجال و بیان اوصاف او بیان کرده اند. معصومین (ع)  همواره از فتنه ی دجال به عنوان یکی از بزرگترین فتنه های تاریخ یاد کرده و مسلمانان را از افتادن در دام وی برحذر داشته اند و برای شناخته شدن دجال توسط مسلمانان، توصیفات و ویژگی های دجال را در روایات خود بیان کرده اند.

 از آن جا که ویژگی های فراماسونری با دجال انطباق زیادی دارد، می توان نتیجه  گرفت  که  معصومین (ع)  در  ضمن  روایات  خود،  مردم  را  از  افتادن  در  دام فتنه ی بزرگ فراماسونری برحذر داشته اند؛ اما متاسفانه بسیاری از کشورهای اسلامی به این روایات توجه نکرده و در دام فتنه ی بزرگ آمریکا و اسراییل و سایر کشور های ماسونی قرار گرفته اند.

اما خوشبختانه در احادیث مربوط به دجال آمده است که دجال توسط حضرت مهدی (عج) و یا به نیابت از ایشان به وسیله ی حضرت مسیح (ع) در آخرالزمان به قتل می رسد و این امید در  دل  مسلمانان  زنده  می شود  که  ان شاء الله فتنه ی بزرگ فراماسونری (دجال آخرالزمان) به زودی رفع خواهد شد و مسلمانان می توانند بعد از آن، زندگی خوب و خوشی داشته باشند.

علاوه بر این، معرفی خصوصیات دجال در روایات اسلامی، باعث می شود تا مسلمانان این جریان خبیث را (که احتمالاً همان فراماسونری است)، بشناسند و از فتنه ی بزرگ او ترس و ناامیدی در دل راه ندهند و با مشاهده ی خروج او (دجال) در آخرالزمان، در مقابل وی ایستادگی نموده و خود را از نظر اعتقادی، نظامی و ... برای ظهور حضرت  مهدی (عج)  آماده  کنند  تا  با  کمک  ایشان، ضربه ی نهایی را بر پیکره ی دجال ( فراماسونری) وارد نمایند. ان شاء الله که هر چه سریعتر، آن روز بزرگ فرا رسد.  

 

 

7 – پیشگویی قرآن در مورد آینده ی جهان و بشارت به صالحین و مستضعفین در مورد به دست گرفتن حکومت آن.

خداوند متعال در آیات قرآن کریم و نیز در سایر کتب آسمانی، ذکر کرده است که صالحین و مستضعفین جهان، حکومت آینده ی دنیا را در دست خواهند داشت.

در زیر، بخشی از این آیات نوید بخش را ملاحظه می فرمایید:

 

 


 

برخلاف، فراماسون ها که آینده ای  تیره  و  تاریک  و  دور از زیبایی های معنوی را  برای  مردم  جهان  فرض کرده، و در نظریات خود همچون نظریه ی فوکویاما، دنیای کنونی را دنیای آرمانی بشر معرفی نموده اند و انسان ها را از آینده ی درخشان تر ناامید کرده اند، خداوند در قرآن مجید، این امید را به بندگان صالح و مستضعف خود می دهد که آینده ای روشن در انتظار آنهاست؛ آینده ای که در آن هیچ شری وجود نخواهد داشت و عدل و داد بر انسان ها حکم خواهد راند. دنیایی که بشر در آن با تمام وجود به سمت زیبایی، پویایی، شادی و خیر و صلاح حرکت خواهد کرد.

آن زمان، هنگامی است که ولی خدا در زمین حکم می راند و انسان از خدای خویش و خداوند متعال از انسان، خشنود و راضی است. این وعده ای است که قطعاً محقق خواهد شد.

 

سخن آخر

در پایان این مقاله، پیش از هر چیز، خداوند متعال را شاکرم که این موقعیت را برای بنده ی ناچیز خود فراهم کرد تا قدمی هر چند کوچک در جهت خدمت به حضرت ولی عصر (عج)  بردارد  و  به  تبیین  دشمنی های  دجال  آخرالزمان  با  ولی مسلمین (عج) و امت اسلامی بپردازد.

مقاله ای که تقدیم حضورتان شد، حاصل یک تحقیق چند ماهه می باشد، که با هدف شناساندن چهره ی دجال احتمالی آخرالزمان، انجام شده است. در این مقاله تلاش شده است تا با بهره گیری از منابع معتبر و حتی الامکان در دسترس، مطالبی پیرامون فراماسونری و شباهت آن با دجال ارایه شود؛

لازم به ذکر است که دسترسی خوانندگان عزیز به منابع، یکی از مهمترین اهدافی  بود که سعی شد تا به آن جامه ی عمل پوشانده شود؛ زیرا بعضی از مطالب مقاله، به قدری عجیب و باورنکردنی است که باور آن ها جز از طریق مشاهده ی منابع آن،  امکان پذیر نمی باشد.

در راستای تحقق هدف فوق، تلاش نمودیم تا اکثر منابع خود را از اخبار و مقالات سایت های معتبر و نیز از بین کتب الکترونیکی (E-Book) که به رایگان از طریق اینترنت قابل دسترسی است، انتخاب نماییم تا بدین وسیله، خوانندگان عزیز نیز بتوانند به منابع مذکور دسترسی داشته باشند.

اما نکته ی مهمی که باید ذکر کنیم، این است که همه ی مطالب موجود در منابع ذکر شده، از نظر ما قابل تأیید نیستند؛ زیرا بسیاری از این منابع، از بین سایت ها و کتب دشمنان اسلام انتخاب شده اند. در واقع با این حرکت، تلاش شده است تا از بین تناقضات و اعترافات این کتب و این سایت ها، حقانیت اسلام و خباثت های فراماسونری و همپیمانانش بیشتر آشکار شود؛ بنابراین بجز این قسمت ها، بقیه ی بخش های سایت ها و کتب مذکور، که عمدتاً نیز پر از مطالب غلط و غیر منطقی هستند، از نظر ما قابل اعتنا نمی باشند.

نکته ی دیگری که باید به آن اشاره کنیم، این است که تطبیقی که از جانب ما صورت گرفته است، دیدگاه ما را نسبت  به  فراماسونری  و  دجال  بودن  آن  بیان می کند؛ بنابراین اگر این  تطبیق  درست  نباشد،  اشتباه  رخ  داده  از  جانب  ما می باشد و اشکالی بر روایات معصومین (ع) مترتب نیست. (البته ذکر این نکته ضروری است که  تطبیق  فراماسونری  بر  دجال،  با  گذشت  زمان  مشکلی  ایجاد نمی نماید و اشکال بقیه ی تطبیق ها را ندارد؛ زیرا همانگونه که در مقاله ذکر کردیم، فراماسونری عمر چند هزار ساله دارد و همچون یک انسان نیست که با گذشت چند سال فوت کند و تطبیق ارایه شده را نفی نماید.)

مسأله ی مهمی که باید به آن اشاره کنیم، این است که گرچه ما در این مقاله، بر طبق روایات اسلامی، فراماسونری را بر دجال تطبیق دادیم و مرگ آن را با توجه به احادیث، به دست حضرت مهدی (عج) دانستیم، اما این مطلب بدین معنا نیست که ما مسلمانان باید تا زمان ظهور ایشان، دست روی دست گذاشته و هیچ کاری نکنیم؛  بلکه بر عکس باید از تمام امکانات علمی، سیاسی، اقتصادی و نظامی خود برای مبارزه با فراماسونری بهره ببریم و در این کار از هیچ کوششی دریغ نورزیم تا بدین وسیله بتوانیم هیمنه ی فراماسونری را شکسته و قدرت آن را کاهش دهیم؛ این امر سبب می شود تا در زمان ظهور امام زمان (عج) با یک دشمن ضعیف تر و سست تر روبرو گردیم؛ در واقع انتظار حقیقی حضرت مهدی (عج) نیز این گونه است و این انتظار، مفهومی جز تلاش و کوشش ندارد.  

در پایان خاطر نشان  می شویم  که  مقاله ی  حاضر،  حاصل  تلاش  فراوان  در  یک برنامه ی فشرده و با محدودیت زمانی بوده است؛ بدین ترتیب امکان وجود نقایص و اشتباهات املایی، دستور زبان و ... در آن، بسیار است. بنابراین از همه ی برادران و خواهران ارجمند که به مطالعه ی مقاله می پردازند، خواهشمندیم تا با نظرات خود  ما را در رفع این کاستی ها یاری کنند و حتی مباحث و سرفصل هایی را نیز به مقاله ی حاضر، اضافه نمایند؛ امید است که با کمک یکدیگر و با یاری خداوند متعال، بتوانیم در مبارزه و جهاد با فراماسونری، گام های محکمی برداریم.

فراماسونری: دجال آخرالزمان- قسمت نهم

ادامه ی تمهیدات فراماسونری برای تشکیل حکومت جهانی شیطانی

 

  26 – ساخت فیلم ضد ایرانی 300.

 

در ماه مارس سال 2007 میلادی (اسفند سال 1385 شمسی) و دقیقاً همزمان با اعمال فشار شدید غرب بر پرونده ی هسته ای ایران، فیلم ضد ایرانی 300 به کارگردانی زک اسنایدر (Zack Snyder) بر روی پرده سینما رفت. این فیلم جنجالی و سراسر دروغ، از کتاب کمدی و بی پایه و اساس (300) نوشته ی فرانک میلر (Frank Miller) اقتباس شده است.(398)

 

این فیلم، فیلمی سراسر دروغ و مملو از تحریف ها، مجعولات و دستکاری ها می باشد. در این فیلم، حقایق تاریخی بسیاری وارونه جلوه داده شده است که از آن جمله می توان به چهره ی خشایارشاه پادشاه ایران، چهره های سربازان ایرانی، رفتار و منش ایرانیان و ... اشاره کرد. دروغ های تاریخی فیلم مذکور به قدری فراوان می باشند که برای بررسی آن ها مقاله ای کامل مورد نیاز است و ما به دلیل پرهیز از اطاله ی کلام، در این مقاله به آن ها نمی پردازیم.

 

اما این فیلم، در پس ظواهر هنری و تاریخی خود، حاوی پیام ها و اهداف سیاسی خطرناکی است. در این قسمت از مقاله، تلاش داریم تا به بررسی جنبه های سیاسی و نیز اهداف شیطانی فیلم 300 بپردازیم تا لایه های پنهان این فیلم، بیش از پیش بر خوانندگان عزیز هویدا گردد.

 

مسایلی که سبب شده است فیلم 300 به عنوان یک فیلم سیاسی و آلت دست کشور های ماسونی مطرح شود، عبارتند از:

 

1)  در حال حاضر (سال 2007 میلادی) که جهان غرب، به بهانه ی پرونده ی هسته ای، ایران را آماج شدید ترین حملات تبلیغاتی قرار داده است(399) و با اهرم شورای امنیت سعی در تضعیف ایران دارد، ساخت فیلم 300 بزرگترین کمکی بود که صنعت سینمای ماسونی و صهیونیستی هالیوود می توانست به  دولت های  غربی  نماید.  زیرا  این  فیلم  با  ارایه ی  چهره ای  خشن  و جنگ طلب از ایرانیان، زمینه را برای تنفر اروپاییان و آمریکاییان از ایران آماده کرده و این تنفر سبب می گردد تا اجماعی در داخل کشورهای غربی بر علیه ایران تشکیل شود. بدین ترتیب زمینه برای هر گونه تحریم سیاسی و اقتصادی ایران آماده تر می شود و حتی در صورت اقدام نظامی غرب بر علیه ایران، مردم این کشورها حمایت بیشتری از جنگ می نمایند؛ زیرا آن ها با استناد به فیلم 300، ایرانیان را ذاتاً انسان های جنگ طلب می دانند. این خدمت بزرگ فیلم 300 به سیاستمداران ماسونی غرب از یک سو، و تولید این فیلم توسط یک کمپانی کاملاً ماسونی(400) وابسته به هالیوود از سوی دیگر، این فرضیه را که فیلم مذکور تنها در جهت خدمت به اهداف فراماسونری ساخته شده است، قویاً تأیید می نماید. (لازم به ذکر است که تعدادی از « برادران وارنر » که صاحب کمپانی سازنده ی فیلم 300 هستند، به صورت قطعی و اثبات شده فراماسون هستند.)(401)

 

2)  فیلم 300 پر از صحنه ها و دیالوگ هایی است که مستقیم یا غیر مستقیم، به مناقشات سیاسی امروز ایران (و حتی اسلام) با غرب می پردازد و در این بین حق را به جهان غرب می دهد. از مهمترین صحنه ها و دیالوگ هایی که در  این  زمینه  می توان  به  آن ها  اشاره  کرد،  صحنه ها  و  دیالوگ های  زیر می باشند:

 

A)      در اکثر صحنه های فیلم، ایرانیان با لباس هایی مشابه لباس های عربی و با چهره هایی مشابه اعراب دیده می شوند. این مسأله قطعاً عمدی بوده است؛ زیرا پس از واقعه ی ساختگی 11 سپتامبر، تبلیغات شدیدی علیه اسلام و به خصوص اعراب انجام شد. مخصوصاً به دلیل معرفی گروه تکفیری القاعده به عنوان مسبب اصلی این واقعه، حملات تبلیغاتی زیادی علیه اعراب شکل گرفت.(402)

 

فیلم 300  با  توجه  به  این  تبلیغات،  به همسان سازی چهره ی ایرانیان و اعراب  پرداخته  تا  بدین  وسیله  چهره ی  افراد  عربستانی  که  توسط رسانه ها به  عنوان  مسببین  حادثه ی  ساختگی  11  سپتامبر  معرفی شده اند، مجدداً در اذهان مردم آمریکا زنده نماید. با این ترفند و به دلیل ذهنیتی که آمریکایی ها از حادثه ی 11 سپتامبر دارند، ایرانیان را خطرناک فرض کرده و هراس از ایران را در دل خود جای می دهند. بدین ترتیب مردم آمریکا از سیاست های خصمانه ی آمریکا در قبال ایران، حمایت بیشتری خواهند کرد.

 

 

B)      در فیلم 300، ملکه ی اسپارت در بخش های زیادی از فیلم، حضور موثری دارد. مطمئناً حضور ملکه ی اسپارت در این بخش ها تصادفی نیست؛ به خصوص این که در صحنه های ابتدایی فیلم، دیالوگ هایی از زبان اولین فرستاده ی خشایارشاه بیان می گردد که در آن، به حضور زنان در جلسات سیاسی اعتراض می شود.(403)

 

 
وعده صادق
اعتراض اولین فرستاده ی خشایارشاه به حضور زنان در جلسات سیاسی

 

 

به نظر می رسد که حضور بی شمار ملکه ی اسپارت در صحنه های مختلف  فیلم،  و  بی حرمتی  سفیر  ایران  نسبت  به  زنان،  حرکتی شیطنت آمیز از سوی تهیه کنندگان فیلم است که با استفاده از آن قصد دارند تا ایرانیان را به نقض حقوق بشر و محدود نمودن زنان، متهم نمایند. به ویژه این که در سال های اخیر، کشورهای استعمارگر غربی، با ابزارهایی همچون دموکراسی غربی، آزادی زنان و ... سعی کرده اند تا ایران را تحت فشار قرار دهند.(404)

 

البته لازم به ذکر است که در کتاب مصور 300 اثر فرانک میلر که فیلم 300 از مطالب آن اقتباس شده است، به هیچ عنوان ملکه ی اسپارت در صحنه ی گفتگو بین اولین نماینده ی خشایارشاه و لئونیداس (پادشاه اسپارت) حضور ندارد و این کتاب سراسر دروغ نیز به این مسأله اشاره ای نکرده است. بدین ترتیب به نظر می رسد که سازندگان فیلم 300، به عمد و برای اجرای مقاصد سیاسی، ملکه ی اسپارت را در صحنه ی مذکور، شرکت داده اند.(405)

 

علاوه بر آن، نقش ملکه در کتاب 300 اثر فرانک میلر، بسیار کمرنگ تر از نقشی  او  در  فیلم  300  است  که  این  مسأله  نیز  خود  تأییدی  بر دسیسه آمیز بودن حضور فعال ملکه ی اسپارت در صحنه های تأثیر گذار فیلم 300 می باشد.

 

بنابراین همان گونه که ملاحظه فرمودید، حضور ملکه ی اسپارت در قسمت های مختلف فیلم نیز، حاوی نکات ظریف سیاسی است و هدف از آن، بیان ادعاهای تکراری کشورهای غربی درباره ی آزادی زنان در غرب! و محدودیت فعالیت زنان! در کشور های اسلامی است.

 

 

C) کشته شدن اولین فرستاده ی خشایارشاه به دست لئونیداس، از جمله قسمت هایی  است  که  حاوی  پیام های  سیاسی  مهمی  است.  در صحنه ی مذکور، اولین فرستاده ی خشایارشاه و همراهانش به دست لئونیداس در چاه بزرگی افتاده و کشته می شوند.

 

در این صحنه، دیالوگ جالب و تأمل برانگیزی بین اولین فرستاده ی خشایارشاه و لئونیداس برقرار می شود؛ بدین صورت که فرستاده ی  خشایارشاه  می گوید: « رسم بر این نیست که فرستاده ی پادشاهان را بکشند. » اما  لئونیداس در پاسخ می گوید: « تو به ملکه ی من توهین و مردم کشورم  را به مرگ تهدید کردی و ... . »

 

و بدین ترتیب لئونیداس، اولین فرستاده ی خشایارشاه و همراهانش را به درون چاه می افکند.(406)

 
وعده صادق
لئونیداس(پادشاه اسپارت), اولین فرستاده ی خشایارشاه و همراهانش را به درون چاه افکند.

 

 

نکته ی جالب این که در کتاب مصور 300 اثر فرانک میلر، در صحنه ی مذکور، به هیچ عنوان لئونیداس علت کشتن فرستاده ی خشایارشاه را توهین به ملکه نمی داند و دلیل این کار خود را تهدید خشایارشاه به جنگ با یونان ذکر می کند که این مسأله نیز دستکاری عوامل سازنده ی فیلم را در مطالب کتاب 300 نشان می دهد و پرده از توطئه های آنان برمی دارد.(407)

 

همان گونه که ملاحظه فرمودید، لئونیداس به عنوان سمبل یک پادشاه و حاکم غربی، برخلاف اصول دیپلماتیک، فرستاده ی خشایارشاه را به قتل می رساند. این صحنه، خود تبلیغی برای خودکامگی رهبران کشورهای غربی است؛ چرا که مطابق فیلم، آنان مجاز به انجام هر کاری هستند.

 

در واقع می توان گفت که این  بخش  از  فیلم،  بر  جنایت ها  و  اعمال یکجانبه ی کشور های ماسونی اسراییل و آمریکا از جمله دستگیری دیپلمات های ایرانی  در عراق  و  لبنان،(408) اشغال  خودسرانه ی  عراق  و  افغانستان  و ...   که   مخالف   اصول   دیپلماتیک   هستند،   سرپوش می گذارد و این کشور ها را مجاز به انجام هر نوع برخوردی با مخالفانشان می داند.

 

بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که صحنه ی کشته شدن اولین فرستاده ی خشایارشاه و همراهانش به دست لئونیداس نیز کاملاً سیاسی و هدفمند بوده و اعمال غیر دیپلماتیک کشور های ماسونی را در برخورد با مخالفانشان توجیه می کند.

 

 

D) چهره ی  دومین  نماینده ای  که  خشایارشاه  به  نزد  یونانیان  فرستاد  تا  آن ها  را  وادار  به  تسلیم  نماید،  بسیار  شبیه  به  چهره ی  جعلی « بن لادن »   است   که   دولت   آمریکا   پس   از   واقعه ی   ساختگی 11 سپتامبر، در رسانه ها به نمایش گذاشته  بود. البته منظور از جعلی این نیست  که  ما  فعالیت  گروه  تکفیری  و  تروریست  القاعده  را  تأیید می نماییم،  بلکه  منظور  این  است  که دولت آمریکا در راستای جعل اسناد  واقعه ی  11 سپتامبر،  فیلمی  منسوب  به  « بن لادن »  را  در رسانه ها  منتشر  نموده  بود  که  در  آن،  شخصی  شبیه  به  « اسامه بن لادن »، آمریکا را تهدید می نمود.

 

برای مقایسه ی تصویر « بن لادن » واقعی و « بن لادن » جعلی، به تصاویر زیر توجه فرمایید:(409)

 

 وعده صادق
چهره ی بن لادن واقعی(در سمت راست) و چهره ی بن لادن جعلی(در سمت چپ). (به تفاوت موجود در چهره ها توجه فرمایید.) دولت آمریکا در راستای جعل اسناد واقعه ی 11 سپتامبر, فیلمی منسوب به بن لادن را در رسانه ها منتشر نموده بود که در آن شخصی شبیه به اسامه بن لادن, آمریکا را تهدید می کرد. تصویر (سمت چپ), همان تصویری است که در فیلم پخش شده از سوی دولت آمریکا, به عنوان بن لادن معرفی شده بود و مردم آمریکا را تهدید می نمود. (البته این سخن به معنای تأیید فعالیت های گروه تکفیری و تروریستی القاعده نیست.)

 

در فیلم 300 نیز چهره ی دومین فرستاده ی خشایارشاه،(410) که به منظور تهدید مجدد سپاه اسپارت و دعوت آنان به تسلیم، به سوی آنان رهسپار می گردد، بسیار شبیه  به «بن لادن » جعلی  فیلم  منتشر  شده  از  سوی  دولت  آمریکا می باشد. برای مقایسه ی  بهتر، به تصاویر زیر توجه فرمایید:

 

وعده صادق 
عکس راست: تصویر «بن لادن» جعلی در فیلم دولت آمریکا درباره 11 سپتامبر
عکس چپ: تصویر دومین فرستاده ی خشایارشاه در فیلم ضد ایرانی 300.
به شباهت تصاویر فوق, توجه فرمایید.

 

همانگونه که ملاحظه فرمودید، شباهت عجیبی بین چهره ی دومین فرستاده ی خشایارشاه در فیلم 300 و « بن لادن » جعلی فیلم پخش شده از رسانه های آمریکایی وجود دارد؛  به  نحوی  که  حتی  جزییات چهره های مذکور از جمله فرم بینی، رنگ پوست، حالت گونه ها و ... نیز بسیار شبیه به یکدیگر می باشند.

 

به نظر می رسد که شباهت مذکور بی دلیل نبوده و احتمالاً هدف از این اقدام، تداعی حادثه ی ساختگی 11 سپتامبر در ذهن بینندگان آمریکایی بوده است تا بدین وسیله، بینندگان بین القاعده و ایران ارتباط برقرار نمایند  و  القاعده  را  سفیر  و  نماینده ی  ایران  بدانند!  (کما اینکه  در سال های قبل، ادعاهایی مبنی بر این که ایران به القاعده پناه داده است نیز از سوی رسانه های غربی مطرح می شد.)(411)

 

قطعاً اگر این هدف فیلم سازان و حامیان آن ها به نتیجه برسد، تماشاگران آمریکایی تنفر زیادی از ایران پیدا خواهند نمود و از اقدامات دولت آمریکا علیه ایران، حمایت بیشتری خواهند کرد.

 

بدین ترتیب به احتمال زیاد، این بخش از فیلم نیز در جهت اهداف شیطانی سردمداران دولت ماسونی آمریکا ساخته شده است و هدف از آن، برقراری ارتباط بین ایران و القاعده می باشد تا با این ترفند، افکار عمومی مردم آمریکا و کشور های غربی از ایران متنفر گشته و زمینه برای مقابله ی اقتصادی، سیاسی یا نظامی با ایران آماده شود.

 

 

E) مناظره  و  دیدار  خشایارشاه  و  لئونیداس (پادشاه  اسپارت)،  از  جمله   بخش های کاملاً سیاسی و هدفمند فیلم 300 است که با هدف تمسخر مذاکرات و گفتگوهای صلح آمیز با ایران ساخته شده است.

 

در این قسمت از فیلم،  خشایارشاه  در  حالی  که  ژستی  مغرورانه  به  خود  گرفته  و  می کوشد تا از موضع قدرت به پادشاه اسپارت بنگرد، ضمن دعوت لئونیداس به تسلیم و دادن وعده ی حکومت یونان به وی، می گوید: « ما می توانیم با هم تبادلات فرهنگی داشته باشیم. »(412)

 

اما لئونیداس این حرف خشایارشاه را به تمسخر می گیرد و گفته ی او را رد می کند.

 

این بخش از فیلم به شکلی کاملاً موذیانه، بحث « گفتگوی تمدن ها » را که از طرف ایران در مجامع بین المللی مطرح شده است،(413) به  تمسخر می گیرد و « گفتگوی تمدن ها » را مردود دانسته  و  تنها  راه  برخورد  با  ایران  را  جنگ می داند. در واقع این قسمت از فیلم، دقیقاً مطابق با تمایلات جنگ طلبانه ی تشکیلات فراماسونری است و تلاش دارد تا اذهان مخاطبان را برای پذیرش جنگ با ایران آماده کند.

 

نکته ی جالب این که در کتاب مصور فرانک میلر (که فیلم بر اساس مطالب آن ساخته شده است)، دیالوگ  مذکور  وجود  ندارد و هیچ بحثی در رابطه با تبادلات فرهنگی و مسایلی از این قبیل انجام نشده است؛ این مسأله  نیز  فرضیه ی  توطئه آمیز بودن  این  بخش  از  فیلم  را  بیش از  پیش   تأیید  می نماید.  بدین ترتیب  به  نظر  می رسد  که  عوامل دست اندرکار فیلم، این دیالوگ را در بین دیالوگ های خشایارشاه و لئونیداس گنجانده اند تا از آن برای مقاصد سیاسی و خدمت به منافع تشکیلات جهانی فراماسونری استفاده کنند.(414)

 

وعده صادق 
مناظره ی خشایارشاه با لئونیداس. این بخش از فیلم, حاوی پیام های آشکار سیاسی در جهت خدمت به منافع آمریکا و تشکیلات شیطانی فراماسونری است.

 

بنابراین با توجه به مطالب فوق، می توان این قطعه از فیلم را یکی از آشکارترین قطعات سیاسی فیلم دانست که تلاش می کند مذاکره با ایران را بی فایده نشان دهد و جنگ را تنها گزینه برای مقابله با ایران بداند.

 

 

F) در  فیلم  300  علاوه  بر  اشخاص، از  نماد ها  نیز  در  جهت  خدمت  به  اهداف آخرالزمانی فراماسونری و مقابله با ایران و اسلام استفاده شده است.

 

در بخش های  قبلی  این  مقاله  از  جمله  در  قسمت  پیشگویی های نوستراداموس،  ذکر   کردیم  که  دشمنان  اسلام  و  به  خصوص صهیونیست ها و کشور های غربی، مطالعات بسیاری در رابطه با اسلام و تشیع دارند. به طوری که  به عنوان مثال در چند سال قبل، کنفرانسی در ارتباط با شناخت تشیع در تل آویو برگزار شد و در آن، انقلاب های شیعی و ارتباطشان با مهدویت و عاشورا تحت بررسی قرار گرفتند.(415

 

با  توجه به مطالعاتی که دشمنان اسلام در مورد تاریخ و احادیث اسلامی دارند، تلاش می نمایند تا  از  احادیث  و  روایات  استفاده کرده  و  علیه  آن ها برنامه ریزی کنند.

 

در فیلم 300 نیز مشاهده می شود که از مطالب موجود در احادیث و روایات، استفاده شده و علیه آن ها موضع گیری شده است. برای مثال، در این فیلم، پرچم لشکر خشایارشاه که نماد شر می باشد، به رنگ سیاه است و عجیب این که کارگردان و گروه فیلمبرداری، علاقه ی شدیدی به نمایش این پرچم ها داشته و در صحنه های حساس و کلیدی، آن ها را به نمایش گذاشته اند.

 

به عنوان نمونه در صحنه های زیر، پرچم های سیاه لشکر منسوب به خشایارشاه، به شکل مغرضانه به نمایش در آمده اند:(416)

 
وعده صادق
نمایش مکرر پرچم سیاه به عنوان پرچم لشکر ایران در فیلم 300.

 

با توجه در تصاویر فوق، به نظر می رسد که استفاده از نماد پرچم سیاه به عنوان پرچم لشکر خشایارشاه، حرکتی کاملاً هدفمند بوده است. بدین ترتیب که با توجه به روایات فراوانی که در مورد خروج پرچم های سیاه از خراسان، برای یاری حضرت مهدی (عج) وجود دارد،(417) عوامل تهیه کننده ی فیلم 300 تلاش کرده اند تا بین پرچم های خشایارشاه (که احتمالاً در اصل نیز سیاه نبوده است!) و پرچم سیاه خراسان در روایات اسلامی، ارتباطی برقرار نمایند و با این ترفند، مردم کشور های غربی را از هر گونه پرچم سیاه ایرانی–اسلامی بترسانند. در واقع می توان گفت که صحنه های مذکور در فیلم 300، تنها به منظور بدنام کردن پرچم های سیاه خراسان طراحی شده اند،  چرا  که  در  بعضی  روایات  از  صاحبان پرچم های سیاه، به عنوان یاران مهدی (عج) نام برده شده است.(418)

 

سرانجام می توان گفت که جهان غرب که از گروه های مطالعاتی متعددی در موضوع اسلام شناسی بهره می برد، تلاش کرده است تا با ساخت فیلم  300، مردم کشور های غربی را در مقابل خطر احتمالی پرچم های سیاه خراسان (ایران) بسیج نماید و برای تحقق این امر، تمام کوشش خود را به کار بسته است تا پرچم های سیاه ایرانی را پرچمی مخرب و ترسناک نشان دهد.

 

 

G) از دیگر صحنه هایی که فیلم 300 را با مفاهیم آخرالزمانی پیوند می دهد  و دسیسه های حامیان فراماسونر این فیلم را برملا می کند، صحنه ای است که در آن یک فرد سوار بر اسب سفید، از میان مه به سمت لشکر اسپارت تاخته و سر یکی از سربازان اسپارتی را به صورت رقت باری از تن جدا می کند.

 

برای مشاهده ی این صحنه، به تصاویر زیر توجه فرمایید:(419)

 

 وعده صادق
صحنه ای که در آن یک فرد سوار بر اسب سفید, از میان مه به سمت لشکر اسپارت تاخته و سر یکی از سربازان اسپارتی را از تن جدا می کند.

 

نکته ی جالب این که دوربین، چهره ی سوار را نشان نمی دهد و به او حالتی رمز آلود می دهد. همچنین اسب سوار مذکور، تنها در همان صحنه به ایفای نقش می پردازد و دیگر در فیلم مشاهده نمی گردد. این مسایل   نشان   می دهد   که  از  نظر  عوامل  سازنده ی  این  فیلم، این  شخص،  یک   انسان  معمولی  نبوده  است؛  بلکه  احتمالاً  منظور فیلم سازان از این شخص، منجی مسلمانان،  یعنی حضرت مهدی (عج) بوده است.(420)

 

لازم به ذکر است که این بخش از فیلم، حتی در کتاب مصور 300 اثر فرانک میلر نیز وجود ندارد و عوامل دست اندرکار ساخت فیلم، این صحنه را به داستان افزوده اند. این مسأله خود می تواند دسیسه آمیز بودن این قسمت از فیلم را نشان دهد.(421)

 

بدین ترتیب  به  نظر  می رسد  که  عوامل  صهیونیستی  و  ماسونی تهیه کننده ی این فیلم، تلاش کرده اند تا در این صحنه، از منجی مقدس مسلمانان و ایرانیان، چهره ای خشن ارایه نمایند تا بدین وسیله، مخاطبان فیلم را نسبت به حضرت مهدی (عج) بدبین نمایند. خداوند مسببین این فتنه را لعنت نماید.

 

 

H) یکی دیگر از صحنه های فیلم که تلاش دارد تا مفاهیم آخرالزمانی را به مخاطبان القا کند، صحنه ای است که به صورت عمودی و از بالا، جسد تیر خورده ی  لئونیداس و یارانش را نشان می دهد. در این صحنه، جسد لئونیداس، به شکل صلیب به نمایش در آمده است.

 

برای مشاهده ی این صحنه، به تصاویر زیر توجه فرمایید:(422)

 

وعده صادق 
صحنه ای که در آن جسد لئونیداس به شکل صلیب به نمایش در آمده است.

 

 

 

با توجه در تصویر فوق، به نظر می رسد که عوامل سازنده ی فیلم، تلاش   کرده اند تا بین لئونیداس و حضرت مسیح (ع) همسان سازی نموده و وی را تا حد حضرت مسیح (ع) تقدیس نمایند. از سوی دیگر با توجه به این که در فیلم 300، لشکر ایران نیز به عنوان نماد لشکر اسلام در آخرالزمان، معرفی شده است، تلاش شده است تا جنگ ایران و اسپارت، به عنوان نماد جنگ اسلام و ایران با لشکر مسیح (ع) در نبرد کذایی آرماگدون معرفی شود؛ نبرد آرماگدونی که ساخته ی دست صهیونیست ها و فراماسون ها بوده و این گروه ها با تبلیغ آن، سعی  دارند تا از نیروی  مسیحیان صهیونیست و یهودیان صهیونیست، به منظور رسیدن به اهداف  آخرالزمانیشان بهره برداری نمایند.

 

بدین ترتیب می توان چنین نتیجه گرفت که صحنه ی مذکور، به منظور تطبیق جنگ ایران و اسپارت با نبرد دروغین آرماگدون ساخته شده و هدف از  آن،  القای  این  مفهوم  به  مخاطبان  است  که  در  جنگ  آرماگدون،  ایران  و  اسلام  به  جنگ  حضرت  مسیح (ع)  خواهند  رفت!  لعنت  خدا  بر دروغگویان باد.

 

 

I)        مقایسه ی آتن و اسپارت (نام دو شهر بزرگ یونان قدیم) در بخش های مختلف فیلم، گوشه ای دیگر از کنایه های سیاسی فیلم است؛ به نحوی که لئونیداس (پادشاه اسپارت) در قسمت های مختلف فیلم، آتنی ها را فیلسوف های بی خاصیت و اسپارتی ها را انسان هایی شریف و شجاع  معرفی می نماید.(423)

 

با کمی دقت می توان دریافت که در فیلم 300، آتن نماد کشور های اروپایی و اسپارت نماد آمریکا می باشد؛ زیرا اتحادیه ی اروپا و کشور های فرانسه، آلمان و انگلستان، در تقابل با ایران و کشور های اسلامی از ابزار مذاکره استفاده می نمایند (هر چند که مذاکرات آنان نیز زهرآلود است)، اما آمریکا با ابزار نظامیگری و میلیتاریسم، به مقابله با ایران و کشور های  اسلامی می پردازد.(424)

 

فیلم 300 با استفاده از نماد آتن و اسپارت، این تفکر را به بینندگان آمریکایی تزریق می نماید که از بین راه حل های مذاکره و برخورد نظامی، حملات نظامی ابزار بهتری برای مقابله با ایران و کشور های اسلامی است؛ چنانکه در فیلم 300 نیز مرگ آتنی ها توام با خفت و خواری نشان داده شده، اما مرگ لئونیداس و یارانش توأم با عزت و سربلندی به نمایش درآمده است؛

 

در نهایت نیز لشکر 30000 نفری اسپارتی ها، در حالی که یاد و خاطره ی لئونیداس و یارانش را گرامی داشته و مصمم و استوار به سوی ایرانیان گام برمی دارند، به تصویر کشیده شده اند(425) که این صحنه نیز به  صورت تلویحی از مواضع اسپارتی ها (که نماد آمریکایی های امروز هستند)، حمایت می نماید و از آن ها تمجید می کند. 

 

وعده صادق 
حرکت مصمم و استوار لشکر 30000 نفری اسپارت به سمت لشکر ایران, در پایان فیلم 300.

 

بدین ترتیب به نظر می رسد که تهیه کنندگان فیلم، تلاش کرده اند تا با استفاده ی نمادین از اسپارت و آتن، به تبلیغ میلیتاریسم و نظامی گری آمریکایی بپردازند و بدین وسیله ضمن جلب حمایت افکار عمومی آمریکا، راه را برای برخورد نظامی آمریکا با ایران و کشور های اسلامی باز کنند.

 

 

همان گونه که ملاحظه فرمودید، فیلم به ظاهر تاریخی 300 تلاش کرده است تا با نماد سازی، به بیان کنایات سیاسی پرداخته و اهداف ماسونی را بسط و توسعه دهد. در این فیلم، ایران زمان خشایارشاه، به عنوان نماد ایران امروز و حتی نماد جهان اسلام معرفی گشته، و اسپارت نیز به عنوان نماد غرب به ظاهر مسیحی در آخرالزمان، معرفی شده است. تطبیق ایران بر جهان اسلام را می توان به سهولت، در فیلم 300 مشاهده کرد؛ به نحوی که تعداد زیادی از سربازان ایرانی و حتی نمایندگان خشایارشاه، با لباس ها و چهره های عربی  نشان داده شده اند. در واقع می توان گفت که فیلم 300، فیلمی است که به تقابل اسلام و ایران با جهان غرب می پردازد و به طور کامل از جهان غرب جانبداری می نماید.

 

اما نکته ی پایانی که در مورد فیلم 300 باید به آن اشاره کنیم، این است که ساخت « فیلم 300 »، همانند فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » و   فیلم « کد داوینچی » نشان می دهد که احتمالاً فراماسون ها در حال اجرای آخرین برنامه های آخرالزمانیشان هستند؛ زیرا در فیلم 300 نیز همانند دو فیلم دیگر، شاهد هستیم که ماسون ها بعضی از ابزار های قدیمی خود را دور انداخته و دیگر نیازی به استفاده از آن ها نمی بینند. از جمله ی این ابزار ها، ادعای پیوند قوی ایرانیان باستان و یهودیان می باشد.

 

در این حربه، صهیونیست ها تلاش می کردند تا به ظاهر خود را دوست قدیمی ایران  نشان  دهند؛(426) بدین ترتیب  که  وقایعی  همچون  آزاد  شدن  اسیران یهودی  گرفتار  در  بابل  به  دست  کوروش  هخامنشی،(427)  ازدواج  استر  یهودی و خشایارشاه هخامنشی و وزارت مردخای (عموی استر) را در دربار خشایارشاه،(428) به عنوان نماد پیوند ایرانیان باستان و یهودیان معرفی نموده  و  بدین وسیله  تلاش می کردند تا از ایران قبل از انقلاب، به عنوان یک شریک و همکار در منطقه استفاده نمایند.

 

برای  انجام  این  امر،  در  دوران  قبل  از  انقلاب  اسلامی،  تفکرات  ملی گرا  و غیر مذهبی در ایران تقویت شده و تلاش می شد تا ایران باستان، به عنوان تنها هویت ایرانیان معرفی گردد و هویت اسلامی ایرانیان، به بوته ی فراموشی سپرده  شود. (برگزاری  مراسم  2500 ساله ی  شاهنشاهی  بخشی  از  این برنامه ها بود.)(429)

 

در کنار این جریانات، تفکرات دیگری از جمله بحث دوستی ایرانیان باستان و یهودیان  نیز  به  صورت  افراطی  توسط  صهیونیست ها  تبلیغ  شده  و  چنین  القا می شد که ایرانیان باستان و یهودیان، نزدیک ترین دوستان یکدیگر بوده اند و دین اسلام بین این دوستان شفیق! فاصله انداخته است.(430)

 

بعد  از  پیروزی  انقلاب  اسلامی  نیز  سیاست  صهیونیستی  ذکر  شده،  از طرف دولت های  ماسونی  آمریکا  و  اسراییل  ادامه  یافته  و  در  برنامه های  ماهواره ای و ... تفکر مذکور تبلیغ می شد.

 

اما نکته ی جالب این که در فیلم 300 حتی به ایران باستان نیز رحم نشده است و  ایرانیان  باستان  نیز  به  عنوان  موجوداتی  وحشی  معرفی  شده اند! جالب تر این که پادشاه ایرانی مورد بحث در این فیلم (خشایارشاه)، همان کسی است که یهودیان قبلاً به ازدواج وی با استر افتخار می کردند(431) و او را  شاهی  مقتدر  و  نیکو سرشت معرفی می نمودند!

 

این تغییر جهت صهیونیست ها در فیلم 300 نشان می دهد که آنان دیگر خود را در نزدیکی رسیدن به اهداف آخرالزمانی خود پنداشته و دیگر نیازی به استفاده از ابزار مذکور نمی بینند.

 

البته در پایان باید یادآور شویم که منظور ما از عبارات فوق، دشمنی با هموطنان یهودیمان و نیز سایر یهودیان آزاده نیست؛ بلکه روی سخن ما با دستگاه های فراماسونی و صهیونیستی یهودی و مسیحی می باشد که از بحث های فوق، استفاده ی ابزاری می نمایند. به عبارت دیگر، مردم مسلمان ایران، با تکیه بر فرهنگ  اصیل  اسلامی–ایرانی  خود،  دوستی  با  همه ی  ادیان  آسمانی  را وظیفه ی خود می دانند و بعد از انقلاب اسلامی نیز روابط حسنه ی خود را با  هموطنان کلیمی، زرتشتی و مسیحی، بیش از پیش ادامه می دهند.

 

 

 

 

 

  27 – برگزاری فستیوال جهانی همجنس بازان در شهر مقدس بیت المقدس.

 

گروه های همجنس باز، گروه های منحرفی هستند که اعضای آن ها به هیچ دینی پایبند نبوده و تنها به فکر ارضای امیال جنسی و حیوانی خود می باشند. تعداد بسیار زیادی از اعضای این گروه ها، در گروه های شیطان پرست نیز عضویت دارند.(432) در کشور های غربی، اعضای گروه های همجنس باز در هر شهر، یک روز در سال را به جشن و پایکوبی دسته جمعی و رژه در خیابان های شهرشان می پردازند. علاوه بر جشن مذکور، یک جشن بزرگ نیز در هر سال برگزار می شود که در این جشن، همه ی همجنس بازان جهان، در یک شهر بزرگ به دور یکدیگر جمع می شوند و به جشن و پایکوبی و رژه می پردازند تا بدین وسیله به همجنس باز بودن خود افتخار کنند و بی پروا این مسأله را به دیگران اعلام نمایند!(433)

 

یک انجمن بین المللی به نام « افتخار بین المللی » یا « Inter Pride »، مسئول سازماندهی جشن سالانه ی همجنس بازان است.(434) این مجمع در اقدامی عجیب و بی سابقه تصمیم گرفت تا یکی از مهمترین شعب بین المللی خود را با عنوان « افتخار جهان » یا « World Pride » در شهر مقدس و مبارک بیت المقدس تأسیس کند(435) و جشن سالانه ی سال 2006 را در این شهر عزیز برگزار نماید.(436) این اقدام به قدری بی شرمانه و وقیحانه بود که علاوه بر مسلمانان بیت المقدس، یهودیان سنتی و فوق ارتدوکس نیز به برگزاری این فستیوال شیطانی اعتراض کردند؛ در نتیجه ی این اعتراض ها، درگیری بسیار شدیدی بین پلیس اسراییل و مسلمانان و یهودیان رخ داد.(437)

 

البته اعتراض های مذکور، سبب شد تا همجنس بازان از ترس جان خود، از رژه رفتن خودداری کنند و جشن فاسد خود را در یک استادیوم ورزشی برگزار نمایند.(438)

 

در تصاویر زیر، صحنه هایی از گردهمایی مذکور را ملاحظه می فرمایید:(439)

 

 
وعده صادق
تصاویر جشن بین المللی سالانه ی همجنس بازان, که در سال 2006 و در شهر اورشلیم(بیت المقدس) برگزار شده است.

 

وعده صادق 
حضور پررنگ یهودیان اصلاح طلب و غیر ارتدوکس(تصویر سمت راست), طرفداران دولت اسراییل (تصویر وسط) و حتی سربازان اسراییلی! (تصویر سمت چپ) در جشن بین المللی سالانه ی همجنس بازان در اورشلیم(بیت المقدس), نشان دهنده ی روابط حسنه ی دولت ماسونی اسراییل با گروه های فاسد است.

وعده صادق 
دستگیری یهودیان فوق ارتدوکس معترض به جشن بین المللی همجنس بازان در اورشلیم(بیت المقدس).

 

گروه های فاسد همجنس باز که حمایت همه جانبه ی دولت اسراییل را در جشن سال 2006 تجربه کرده بودند، تصمیم گرفتند تا جشن بین المللی خود را در سال 2007، مجدداً  در  بیت المقدس  برگزار  نمایند؛  با  این  تفاوت  که  در  سال  2007، گروه های مذکور در خیابان های شهر و حتی در نزدیکی دیوار های مسجدالاقصی رژه رفتند تا هتک حرمت ادیان را به اوج خود رسانند.(440)

 

این حرکت بی شرمانه ی همجنس بازان در سال 2007، منجر به اعتراض مجدد مسلمانان و یهودیان فوق ارتدوکس شد، اما نه تنها این اعتراضات به برخورد شدید پلیس با معترضین منجر گشت،(441) بلکه « Israeli Supreme Court » یا دادگاه عالی اسراییل (که قبلاً به ساختار ماسونی آن اشاره کردیم)، نیز دادخواست حقوقی معترضین را رد کرده و رای خود را به نفع همجنس بازان صادر کرد.(442)

 

بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که جشن فاسد همجنس بازان، با تلاش و همکاری دولت ماسونی اسراییل شکل گرفت و هدف از آن، توهین به ادیان الهی و ترویج تعالیم ضد دینی ماسونی و شیطان پرستی بود.

 

 

اما سوالی که مطرح می شود، این است که چرا بیت المقدس برای برگزاری جشنواره ی بین المللی همجنس بازان انتخاب شد؟

 

قبل از پاسخ به این سوال، باید یک مطلب مهم را یادآوری کنیم و آن، این است که علاوه بر بیت المقدس (اورشلیم) شهر های بزرگ دیگری نیز در اسراییل وجود دارند؛ این مسأله که چرا با وجود قرار داشتن شهرهای بزرگ و توریستی در اسراییل، چنین جشن فاسدی در بیت المقدس برپا شد، دسیسه های پنهانی موجود در این ماجرا را نشان می دهد.

 

 

اما دلایلی که سبب شدند تا همجنس بازان، جشنواره ی بین المللی فاسد خود را در بیت المقدس برگزار کنند، به قرار زیرند:

 

1)      به گزارش خبرگزاری مهر و سایت موعود،  یکی از شعبات انجمن  جهانی  همجنس بازان  با عنوان « افتخار جهان » یا « World Pride » واقع در شهر بیت المقدس، در بیانیه ی خود ذکر کرده است: « هدف از برگزاری این جشنواره در بیت المقدس، عرق و اصالت دین در این شهر است. »(443)

 

با  کمی  دقت  درمی یابیم  که  منظور  از  این  سخن،  این  است  که همجنس بازان جهان، به منظور تمسخر ادیان، یکی از مهمترین شهرهای مذهبی دنیا را برای برگزاری جشنواره ی بین المللی خود برگزیده اند تا جسارت و جرأت؟! خود را در مقابله با هر سه دین بزرگ آسمانی (اسلام، مسیحیت و یهودیت)  نشان  دهند؟!  زیرا  همان گونه  که  می دانیم،  شهر بیت المقدس، از نظر هر سه دین بزرگ آسمانی مقدس است. چرا که معراج حضرت محمد (ص) به آسمان و فعالیت های تبلیغی حضرت عیسی (ع) در این شهر اتفاق افتاده و قبله ی حضرت موسی (ع) و محراب بسیاری از پیامبران بنی اسراییل نیز در این شهر می باشد.(444)

 

بدین ترتیب می توان گفت که یکی از اهداف برگزاری چنین جشنواره ای در شهر مقدس بیت المقدس، تمسخر همزمان سه دین بزرگ الهی است. مطلبی که در بیانیه ی انجمن جهانی همجنس بازان نیز به آن اشاره شده است.

 

 

2)      از  دیگر  دلایل  مهمی که احتمالاً  سبب  شده  است  تا  انجمن  جهانی همجنس بازان جشنواره ی خود را در بیت المقدس  برگزار نماید، نزدیکی محل   زندگی   قوم   لوط  (شهر سدوم : Sodom)،  به  شهر  اورشلیم (بیت المقدس) است.

 

قوم فاسد و گناهکار لوط، در شهر سدوم در نزدیکی بحرالمیت (Dead Sea) و رود اردن  زندگی  می کردند.  قوم  لوط،  اولین  قومی  بودند  که  عمل  شنیع همجنس بازی را رواج دادند و خداوند متعال نیز به کیفر این گناه بزرگ، آن ها را عذاب داده و نابود کرد.(445)

 

در عصر حاضر، قوم لوط به عنوان نماد گناه و به خصوص بی بند و باری جنسی شناخته  می شود؛  این  نماد  به  قدری  شناخته  شده  است  که حتی در زبان انگلیسی کلماتی همچون (عمل مرتبط با همجنس بازی : Sodomitic)، (همجنس بازی : Sodomy) و ... وجود دارند.(446) علاوه بر این، بعضی از گروه های شیطانی، از جمله یک گروه موسیقی شیطانی Metal در آلمان، نام خود را (سدوم : Sodom)  نهاده اند.(447

 

در  تصاویر زیر، تبلیغات این گروه را ملاحظه می فرمایید:(448)

 
وعده صادق
تصاویر تبلیغاتی آلبوم های موسیقی یک گروه شیطانی (Metal) با عنوان (سدوم: Sadom)

 

 

همان گونه که ملاحظه فرمودید، گروه های شیطان پرست و همجنس باز، شهر سدوم  را  به  عنوان  شهر  آرمانی  خود  می دانند.  این  شهر  فاسد،  در  مجاورت  دریاچه ی  بحرالمیت (Dead Sea)   قرار  داشته   است   که این دریاچه،  فاصله ی  بسیار  کمی  با  بیت المقدس (اورشلیم)  دارد.(449) بدین ترتیب،  فاصله ی  شهر  سدوم  با  بیت المقدس،  حداکثر  در  حدود 75 کیلومتر بوده است.

 

علاوه بر این، در قرآن و تورات نیز درباره ی فرشتگانی که برای عذاب قوم لوط آمده بودند، گفته شده است که آنان قبل از عزیمت به شهر سدوم، با حضرت ابراهیم (ع) نیز دیدار داشته اند.(450) این مطلب نیز نشان می دهد که فاصله ی شهر سدوم با بیت المقدس (محل زندگی حضرت ابراهیم در آن هنگام) کم بوده است.

 

در تصاویر زیر، موقعیت تقریبی شهر سدوم را ملاحظه می فرمایید:(451)

 
وعده صادق
موقعیت احتمالی شهر سدوم(Sadom) در نزدیکی بحرالمیت(Dead Sea)

 

 وعده صادق
فاصله ی بسیار کم (حدود 17.5 کیلومتر) بیت المقدس از بحر المیت (Dead Sea), (به مقیاس ارایه شده در گوشه ی تصویر, توجه فرمایید.)

با  دقت  در  تصاویر  فوق، درمی یابیم  که  شهر  سدوم  با  شهر  مقدس بیت المقدس فاصله ی کمی دارد.

 

بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که نزدیکی بیت المقدس به محل شهر  نابود شده ی سدوم، انگیزه ی دیگری برای همجنس بازان و گروه های فراماسونر حامی آنان بود  تا  جشن بین المللی سالانه ی همجنس بازان  را  در  شهر  بیت المقدس  برگزار نمایند و به وسیله ی آن، علاوه بر اهانت به ادیان الهی، زشتکاری های قوم لوط را زنده نموده و اعمال کثیف این قوم را ترویج نمایند.

 

 

A)  علاوه بر انگیزه ها و اهدافی که در بالا پیرامون برگزاری جشن همجنس بازان در بیت المقدس ذکر شدند، به نظر می رسد که در این بین انگیزه ی مهم دیگری نیز وجود دارد.

 

قبلاً  ذکر کردیم  که  تشکیلات  جهانی  فراماسونری،  در  حال  انجام  آخرین تلاش ها برای نابودی مسجدالاقصی و ساخت معبد کذایی سلیمان است. این مسأله تا به آنجا پیش رفته است که در سال 2007، اسراییل علناً شروع به تخریب « باب المغاربة » در مجاورت مسجد الاقصی کرد تا با دستکاری این قسمت، دیوارهای مسجد الاقصی نیز خود به خود تخریب شوند.(452)

با  توجه  به  این  که  گروه های  شیطان پرست  و  به  تبع  آنان  گروه های همجنس  باز،  معبد  دروغین  سلیمان  را  به  عنوان  نماد  کفر،  الحاد  و  گناه می دانند، به نظر می رسد که این گروه ها از شروع برنامه ی ساخت این معبد، خوشحالند.

 

برگزاری جشن بین المللی سال 2007 همجنس بازان در شهر بیت المقدس و به خصوص رژه ی همجنس بازان در نزدیکی مسجد الاقصی، آن هم در زمانی که آخرین تلاش ها برای تخریب مسجد الاقصی و ساخت معبد دروغین سلیمان صورت می گیرد، نشان دهنده ی ارتباط این مراسم، با ساخت معبد سلیمان است.

 

در واقع می توان چنین نتیجه گرفت که یک از انگیزه های جشن بین المللی سال 2007 همجنس بازان، اهانت آشکار به مسجدالاقصی و جشن شروع ساخت معبد دروغین سلیمان بوده است. چرا که از یک سو مسجد الاقصی به عنوان نماد خداپرستی بوده و در ذهن دشمنان دین، نابودی آن به معنای نابودی ادیان الهی است و از سوی دیگر، گروه های فراماسونر، صهیونیست، شیطان پرست و همجنس باز که حضرت سلیمان (ع) را به دروغ، کافر و مشرک می دانند،(453) ساخت  معبد  دروغین  سلیمان  را به معنای آغاز دوران گناهکاری و هوسرانی بی حد و حصر می پندارند.

 

بدین ترتیب  به  نظر  می رسد  که  جشن  بین المللی  همجنس بازان  در بیت المقدس  و   رژه ی  آنان  در  نزدیکی  مسجد الاقصی،  جشن  تخریب مسجد الاقصی و ساخت معبد سلمان نیز بوده است.

 

با توجه به مطالب ذکر شده، می توان نتیجه گرفت که جشن بین المللی سال 2006 و 2007 همجنس بازان در بیت المقدس، توطئه ای سازمان یافته از جانب ماسون ها  بوده  که  به  دست  سربازان  خط  مقدمشان   یعنی  همجنس بازان  و شیطان پرستان به انجام رسیده است؛ توطئه ای که هدف آن اهانت به ادیان الهی و بزرگداشت آداب و سنن کفرآمیز و شرک آلود بود.

 

همان گونه که ملاحظه فرمودید، فراماسونری در طول تاریخ از تمهیدات مختلفی برای تشکیل حکومت حهانی شیطانی استفاده کرده است که ما به بعضی از آن ها اشاره کردیم. مسلماً این تشکیلات شیطانی در آینده نیز برای رسیدن به اهداف پلید خود از تمهیدات متفاوتی استفاده خواهد کرد. پس  بر  ما  واجب  است  تا  این  ابزارها  را  بشناسیم  و  علیه  آن ها برنامه ریزی کنیم و در این راه از خداوند منان مدد جوییم .

 

 

ذکر یک نکته ی مهم: در پایان مبحث « تمهیدات فراماسونری برای تشکیل حکومت جهانی شیطانی »، به این نکته ی مهم اشاره می کنیم که سردمداران تشکیلات شیطانی فراماسونری، برای مقابله با اسرار لو رفته ی این سازمان، بسیاری از شواهدی را که حاکی از  اعمال  خرابکارانه ی  این  گروه هاست،  بدون هیچ گونه دلیل  معتبری  رد  می کنند و محققانی که به افشای اسرار این سازمان می پردازند را افرادی بدبین و متوهم می نامند.

 

این ترفند ماسون ها تا جایی پیش رفته است که سردمداران آن ها، اصطلاحاتی همچون (Conspiracy Hallucination : توهم توطئه)، (Conspiracy Delusion : هذیان توطئه)، (Conspiracy Theory : تئوری توطئه) و ... را وارد گویش سیاسی و فرهنگی کرده اند(454) تا بدین وسیله، شواهد ارایه شده از سوی محققان درباره ی شیطنت های فراماسونری را به تمسخر گرفته و این محققان را انسان هایی بدبین، هذیانی و متوهم جلوه داده و سخنان آن ها را صرفاً تئوری (نه واقعیت) معرفی نمایند.

 

بدیهی است که اگر ما مسلمانان بخواهیم ساده انگار و خوش خیال باشیم و وقایع حادث شده توسط ماسون ها را بر اساس تصادف و شانس تفسیر کنیم و مطابق ضرب المثل معروف، « سرمان را چون کبک در برف فرو نماییم »، دیر زمانی نخواهد گذشت که ماسون ها و دوستان صهیونیستشان بر دنیا غلبه کرده و امپراطوری جهانی شیطانی خود را در اورشلیم (بیت المقدس) پی ریزی خواهند نمود.

 

بنابراین به برادران و خواهران مسلمان توصیه می کنیم که به سخنان بی پایه و اساس فراماسونر ها توجه ننمایند و در کشف و افشای توطئه های آنان، دودلی به خود راه ندهند و مطمئن باشند که تمامی فتنه های انجام شده از سوی فراماسونرها، یک واقعیت خطرناک و پیچیده می باشد؛ زیرا وقایع تلخ و فعالیت های خطرناکی که از سوی ماسون ها انجام می شوند، به قدری فراوانند که به هیچ عنوان نمی توان آن ها را تصادفی دانست و به سادگی از آن ها رد شد.

 

 

 

یک سوال

 

با دقت در مطالبی که تاکنون پیرامون فراماسونری مطرح گردید، مسلماً یک سوال بسیار مهم در ذهن خوانندگان مجترم به وجود می آید:

 

چرا گروه های ماسونی که تلاش دارند تا حکومت ضد مسیح  = AntiChrist) دجال( را برپا کنند،(455) به جای مخالفت با واتیکان و سایر نهادها و کشورهای مسیحی، به مبارزه با مسلمانان و به خصوص ایرانیان پرداخته اند؟

 

در پاسخ باید گفت که تنها دین آسمانی که در حال حاضر در جهان وجود دارد و با قدرت تمام در مقابل فراماسونری و سایر تفکرات الحادی ایستاده است، دین مبین اسلام می باشد. زیرا مسیحیت تحریف شده ی کنونی (نه شریعت واقعی حضرت مسیح (ع))  و  یهودیت  تحریف  شده ی  کنونی  (نه  شریعت  واقعی  حضرت موسی (ع))، تنها به صورت ظاهری و سطحی به انجام آیین عبادی می پردازند.

 

از سوی دیگر، به دلیل ضعف تعلیمات جهادی در مسیحیت و یهودیت تحریف شده، این ادیان توانایی مقابله با دشمنان دین را ندارند و به راحتی شکست می خورند.

 

علاوه بر این ها تشکیلات مذهبی مسیحیت و یهودیت و سران  آن ها،  غرق  در  فساد  و بی کفایتی هستند که نمونه ی آن را در واتیکان کنونی و کنیسه های اسراییل نیز می بینیم؛ این فساد و بی کفایتی تشکیلات مذهبی مسیحیت و یهودیت تحریف شده، سبب می شود که این دو دین در عصر حاضر نتوانند به مقابله با فعالیت های شیطانی فراماسونری و تشکیلات مشابه بپردازند.

 

اما نکته ی مهم دیگری که می توان در پاسخ به سوال مذکور اشاره کرد، این است که حتی اگر دشمنی فراماسونری را صرفاً با حضرت مسیح (ع) بدانیم و تلاش برای تشکیل حکومت (AntiChrist) را نیز در این راستا توجیه کنیم، باز این مطلب که بیشترین دشمنی فراماسونری با اسلام و ملتهای مسلمان است، نشان می دهد که فراماسون ها  آیین حضرت  عیسی (ع) را بیشتر شبیه  به  آیین  مقدس  اسلام  می بینند تا آیین مسیحیت منحرف شده ی کنونی. بدین ترتیب فراماسون ها که اخلافشان (کابالیست ها)، کتب مقدس از جمله انجیل را تحریف کرده اند، برای مبارزه با حضرت مسیح (ع)، بیشتر با اسلام مبارزه می کنند؛ چرا که این دین عزیز را بیش از هر دین دیگری شبیه به آیین اصلی و تحریف نشده ی آن پیامبر بزرگوار می بینند.

 

از سوی دیگر، فراماسون ها احتمالاً با مطالعه در کتب اسلامی دریافته اند که اگر روزی حضرت مسیح (ع) قیام کند، قیام وی زیر مجموعه ای از قیام اصلی منجی مسلمانان یعنی حضرت مهدی (عج) خواهد بود و بدین ترتیب حضرت مسیح (ع)، خود یکی از یاران امام زمان (عج) خواهد بود. بنابراین ماسون ها می دانند که برای مبارزه با حضرت مسیح (ع)، قبل از هر چیز باید با فرمانده ایشان یعنی حضرت مهدی (عج)  مقابله  کنند.  به  همین  دلیل  بیش  از  همه  به   مبارزه   با   اسلام پرداخته اند. (البته لازم به ذکر است که ماسون ها، به خدا، پیامبر و ماوراءالطبیعه اعتقادی ندارند.(456)  منظور  ما  از  این  که  ماسون ها  برای  مقابله  با  حضرات مهدی (عج)  و عیسی (ع) آماده می شوند، این است که این گروه ها فکر می کنند که در آخرالزمان ممکن است اشخاصی معمولی با استفاده از روایات اسلامی، خود را حضرت مهدی (عج) و حضرت عیسی (ع) معرفی نمایند و بدین ترتیب با استفاده از حمایت مردمی، بر ماسون ها و همپیمانانشان بتازند! بدین ترتیب تفکر آن ها در مورد حضرت مهدی (عج) و حضرت عیسی (ع) نیز باطل بوده و آنان را انسان هایی معمولی که در آخرالزمان زندگی می کنند، می دانند و با این تفکر باطل، خود را برای مقابله با اشخاصی معمولی (نه اعجازگر) آماده می کنند. ان شا الله خداوند مکرشان را باطل نماید.)

فراماسونری: دجال آخرالزمان- قسمت هشتم- بخش 2

فیلم  جنجالی  «The  lost  tomb  of  Jesus »   یا   « مقبره ی  گمشده ی مسیح (ع) »، حاصل همکاری یک کارگردان فراماسونر به نام جیمز کامرون (James Cameron)،  و  یک باستان شناس  و  فیلم ساز یهودی  صهیونیست  به نام سیمشا جاکوبوویچی (Simcha Jacobovici) می باشد.(374) شواهد فراماسونر بودن جیمز کامرون و سیمشا  جاکوبوویچی را در تصاویر زیر ملاحظه می فرمایید:(375)
 
 


  25 – ادعای کشف مقبره ی مسیح (ع) و خانواده اش؟!

بعد از اکران فیلم پر سر و صدای « کد داوینچی » در سال 2006، فیلم ظاهراً مستند « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » یا « The lost tomb of Jesus » موجب شوکه شدن جهان مسیحیت در سال 2007 شد؛ این فیلم توسط یک کارگردان و فراماسونر معروف به نام جیمز کامرون (James Cameron) به دنیای سینما عرضه گردید.(372)

جیمز کامرون که با ساخت فیلم فاسد « تایتانیک »، برنده ی جایزه ی اسکار شد و شهرت جهانی برای خویش رقم زد، در سال 2007 فیلمی به ظاهر مستند درباره ی پیدا شدن مقبره ی حضرت مسیح (ع) و همسر و فرزندشان! ساخته و روانه ی بازار کرد.(373)  این مسأله که چه چیزی کارگردان یک فیلم  غیر اخلاقی  همچون « تایتانیک » را به سمت ساخت فیلمی درباره ی مذهب سوق می دهد، قطعاً جای سوال دارد؟! و همین مطلب می تواند اهداف شیطانی سازندگان چنین فیلمی را به خوبی نشان دهد.

فیلم  جنجالی  «The  lost  tomb  of  Jesus »   یا   « مقبره ی  گمشده ی مسیح (ع) »، حاصل همکاری یک کارگردان فراماسونر به نام جیمز کامرون (James Cameron)،  و  یک باستان شناس  و  فیلم ساز یهودی  صهیونیست  به نام سیمشا جاکوبوویچی (Simcha Jacobovici) می باشد.(374) شواهد فراماسونر بودن جیمز کامرون و سیمشا  جاکوبوویچی را در تصاویر زیر ملاحظه می فرمایید:(375)


 


 شواهد عضویت کارگردان مشهور, جیمز کامرون (James Kameron) در فراماسونری.



 
شواهد یهودی بودن و صهیونیست بودنسیمشا جاکوبوویچی(Simcha Jacobovici) , باستان شناس و فیلم ساز معروف.
 

همان گونه که ملاحظه فرمودید، یک فراماسونر و یک صهیونیست یهودی، فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح » را ساخته اند. حضور این دو شخص در رأس تهیه کنندگان فیلم مذکور، قطعاً سندیت و حقانیت فیلم را زیر سوال می برد.

بعد از معرفی سازندگان این فیلم، اکنون به خود فیلم می پردازیم:

فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » یا « The lost tomb of Jesus » که عنوان فیلم مستند را یدک می کشد، در سال 2007 به صنعت سینمای جهان معرفی شد. در این فیلم، کارگردان فیلم و گروهی از باستانشناسان که عمدتاً یهودی هستند، ادعا کرده اند که مقبره ی حضرت مسیح (ع) و خانواده شان، ازجمله مقبره ی همسر و پسرشان! را کشف کرده اند.(376) مطابق این ادعا، این مقبره ی خانوادگی در سال 1980، و به دنبال عملیات ساختمان سازی در اطراف بیت المقدس (اورشلیم) کشف شده است.(377)

 
مقبره ی خانوادگی کشف شده در اورشلیم(بیت المقدس) که باستان شناسان صهیونیست و فیلم سازان فراماسونر, آن را مقبره ی خانوادگی عیسی (ع) می دانند و ادعا می کنند که همسر و پسر؟! حضرت عیسی (ع) نیز به همراه ایشان در همین مکان دفن شده اند!


بنا بر گفته ی تهیه کنندگان این فیلم، در این مقبره ی خانوادگی، 10 قبر وجود دارد، که 6 قبر از 10 قبر، با توجه به نوشته های آرامی (Aramaic) روی آن ها تعیین هویت شده اند. صاحبان این 6 قبر عبارتند از:(378)

 

1 – (Yeshua bar Yehosef) یا عیسی پسر یوسف.

2 – (Maria) یا مریم (مادر عیسی).

3 – (Yose) یا یوسف (برادر عیسی)؛ (با یوسف سطر اول تفاوت دارد.).

4 – (Yehuda bar Yeshua) یا یهودا پسر عیسی.

5 – (Mariamene e Mara) یا مریم مجدلیه.

6 – (Matya) یا متی؛ (یکی از بستگان مریم مادر عیسی).

 

 

بنا بر ادعای فیلم سازان، آن ها دو دلیل اصلی دارند که با توجه به آن ها، قبور مذکور را متعلق به خانواده ی حضرت عیسی (ع) می دانند:(379)

 

1 – محاسبات آماری:  فیلم سازان  می گویند  که  به  کمک  متخصصان  آمار، محاسبه  نموده اند  که  احتمال  این  که  یک  خانواده ی  دیگر،  به  غیر  از خانواده ی حضرت عیسی (ع)، چنین نام هایی داشته باشند، برابر 600/1 (یک ششصدم) است. بنابراین به احتمال زیاد این مقبره، مقبره ی  خانوادگی  حضرت مسیح (ع) می باشد!(380)

 

2 – آزمایشات DNA: فیلم سازان می گویند که  به  کمک  متخصصان  مهندسی ژنتیک، DNA باقیمانده ی اجساد مقبره های (Yeshua bar Yehosef) یا (عیسی پسر یوسف) و (Mariamene e Mara) یا (مریم مجدلیه) را آنالیز نموده و به نتایج زیر دست یافته اند:

 

در این آزمایش که برای تعیین توارث مادری، بر روی (mt DNA) یا DNA میتوکندریال اجساد انجام شده است، محققان دریافته اند که (عیسی پسر یوسف)، و (Mariamene e Mara) یا  (مریم مجدلیه)  مادر  یکسانی  ندارند؛ بدین ترتیب،  سازندگان  فیلم  چنین  نتیجه گیری  کرده اند  که  این  دو جسد، برادر و خواهر نبوده و از آن جا که در مقبره های خانوادگی فقط اعضای یک خانواده می توانند دفن شوند، (Mariamene e Mara) باید همسر (Yeshua bar Yehosef) باشد که علیرغم نداشتن ژن مشترک، توانسته است در مقبره ی خانوادگی مذکور جای بگیرد.(381)

 

 

همان گونه  که  ملاحظه  فرمودید،  سازندگان  فراماسونر  و  صهیونیست  فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » یا « The lost tomb of Jesus »، با ادعاهای به ظاهر علمی، اقدام به تزریق افکار مسموم خود به دیگران کرده اند. اما در پس این ظواهر فریبنده ی علمی، دروغ ها ی آشکاری نهفته است که این مسأله، صحت و اعتبار فیلم و محتوای آن را به راحتی رد می کند.

 

برای روشن شدن مسأله، در این قسمت به مسایلی که اعتبار فیلم را زیر سوال می برند، اشاره می کنیم:

 

1) ساخته شدن فیلم توسط یک گروه فراماسونری–صهیونیستی یهودی، بیش از پیش اعتبار این فیلم را زیر سوال می برد؛ زیرا اعضای این گروه ها دشمنی آشکاری با ادیان الهی دارند که ما این مطلب را در ابتدای مقاله ذکر کردیم.

 

 

2) با  توجه  به  سابقه ی  برجسته ی  گروه های  فراماسونری–صهیونیستی یهودی در دشمنی با ادیان الهی و نیز سابقه ی این گروه ها در جعل و تحریف اسناد تاریخی، احتمال هر گونه تحریف و جعل در ساخت این فیلم، قویاً مطرح است.

 

 

1)      با توجه به این که بنابر ادعای سازندگان فیلم، این مقبره ی خانوادگی در سال 1980 کشف شده است، این سوال مطرح می شود که چگونه فیلم مستند این کشف جنجالی، 25 سال بعد ساخته شده و به همگان عرضه می گردد؟! حال آن که اخبار علمی کم اهمیت تر نیز در همان روز اکتشاف به مخاطبان ارایه می شوند!

 

البته ممکن است در این جا چنین پاسخ داده شود که در 25 سال قبل، تکنولوژی بررسی DNA همانند امروز به سهولت در دسترس نبوده است؛ اما در پاسخ به این  مطلب نیز باید گفت که:

 

1 – اولاً ادله ی آماری که فیلم سازان به آن نیز استناد کرده اند، در آن موقع در دسترس بوده است.

 

2 – از حدود سال 1990 میلادی به بعد که تکنولوژی PCR و مطالعه ی DNA به سهولت در دسترس بوده است،(382) مطالعات ژنتیکی امکان پذیر بوده و گروه مطالعاتی این مقبره ی خانوادگی می توانسته است از آن بهره بگیرد که این کار را انجام نداده است.

 

با توجه به مطالب فوق، تاخیر طولانی اعضای گروه مذکور در ارایه ی نتایج تحقیقاتشان کاملاً مشکوک می باشد.

 

 

4) مقبره های خانوادگی، مخصوص خانواده های ثروتمند بنی اسراییل بوده است؛ این در حالی است که حضرت عیسی(ع) انسان ثروتمندی نبوده است.(383) این احتمال که با کمک و پول دیگران، این معبد ساخته شده باشد نیز وجود ندارد؛ زیرا یهودیان با ایشان دشمنی داشتند و قطعاً با پول آنان این مقبره ساخته نشده است؛ مسیحیان نیز یقیناً به ساخت این مقبره کمکی نکرده اند، زیرا حتی مسیحیانی که اعتقاد دارند حضرت عیسی (ع)  به  صلیب  کشیده  شده  است،  معتقد  به  عروج  حضرت عیسی (ع) بعد از مرگ هستند؛(384)  بنابراین  اگر  آنان  نیز  جسم  حضرت  عیسی (ع) را در تابوت می یافتند، از ایمان به  ایشان  دست  می کشیدند  و  قطعاً  اقدام به ساخت مقبره ی خانوادگی برای ایشان نمی کردند.

 

 

5) خطوط آرامی (Aramaic)  که به وسیله ی آنها اسامی اجساد بر روی تابوت های این مقبره ی خانوادگی نوشته شده اند، بسیار ناشیانه و کودکانه بوده و همانند خطوطی هستند که کودکان بر روی چوب ها رسم می نمایند! این در  حالی  است  که  مقبره های  خانوادگی  بنی اسراییل،  متعلق  به خانواده های ثروتمند بوده و چنین خانواده هایی قطعاً به اندازه ی کافی ثروت داشتند که بتوانند اسامی اجساد را بر روی تابوت ها حکاکی نمایند. اما همان گونه که ذکر نمودیم، خطوطی که نام اجساد را بر روی تابوت ها نشان می دادند، بسیار ناشیانه بوده اند. این مسأله نشان می دهد که احتمالاً اسامی نوشته شده بر روی تابوت ها، جعلی بوده و توسط جاعلان (احتمالاً عوامل تهیه کننده ی فیلم) ابداع شده است.

 

 

 

برای بررسی بهتر این مطلب، به تصاویر زیر توجه فرمایید:(385)

 


 

برای بررسی بهتر این مطلب، به تصاویر زیر توجه فرمایید:(385)

 

 تابلویی که محققان و فیلم سازان ادعا می کنند متعلق به حضرت عیسی (ع) است.

 
نوشته ی آرامی (Aramaic) که بر روی یکی از تابوت های مقبره ی خانوادگی کشف شده وجود دارد, و این تابوت را متعلق به (Yeshua Bar Yehosef) یا عیسی پسر یوسف می داند. به ناشیانه بودن نوشته ی روی تابوت توجه فرمایید.(احتمال جعلی بودن نوشته ی مذکور, بسیار بالاست)

 

بخش هایی از دو لوح آرامی(Aramaic). به نظم و ترتیب حروف و نحوه ی قرار گرفتن آنها در کنار یکدیگر توجه فرمایید. (این تصویر را با تصاویری که از نوشته های آرامی روی تابوت های مقبره ی خانوادگی منسوب به خانواده یحضرت عیسی (ع) برداشته شده است, مقایسه نمایید.)

 

همان گونه که ملاحظه فرمودید، خطوط آرامی تابوت های مقبره ی خانوادگی، بی نظم و ناشیانه است. این مسأله فرضیه ی جعلی بودن نوشته های آرامی روی تابوت ها را تقویت می نماید؛ زیرا خانواده ی ثروتمندی که یک مقبره ی خانوادگی برای خود ساخته است، قطعاً  توانایی  پرداخت پول حکاکی روی تابوت ها را نیز داشته، و نیازی به نوشتن اسامی اجساد با دستخط ناشیانه و بی نظم نداشته است!

386) اما عبارت مذکور به هیچ عنوان نمی توانست صحیح باشد؛ زیرا این عبارت، نوعی توهین به حضرت   عیسی (ع) تلقی می شده و هیچ گروهی حضرت عیسی (ع) را با این عنوان خطاب نمی کرده است است.

حضرت عیسی (ع) در خانواده ی خود با عنوان عیسی پیامبر خدا و عیسی پسر مریم خطاب می شده است؛ زیرا  اعضای خانواده، او را به عنوان انسانی که بدون وجود پدر و به خواست خداوند متعال متولد شده است، می شناختند. بنابراین در خانواده ی حضرت عیسی (ع)، کسی ایشان را با نام عیسی پسر یوسف خطاب نمی کرده است.

در بین مسیحیان و نیز طرفداران ایشان در زمان نبوت آن حضرت، عبارت عیسی پیامبر خدا و یا عیسی پسر مریم رواج داشته است. البته بعد از عروج حضرت عیسی (ع) تا عصر حاضر، بسیاری از مسیحیان از عبارت انحرافی عیسی پسر خدا (نعوذ بالله) استفاده می نمایند(387) که این انحراف، عمدتاً ناشی از تحریف انجیل ها می باشد؛ اما در هر صورت هیچ گروه مسیحی ایشان را عیسی پسر یوسف نمی داند.

در بین مسلمانان نیز ایشان همواره با عنوان عیسی پیامبر خدا و عیسی بن مریم شناخته شده اند و هیچ مسلمانی ایشان را عیسی پسر  یوسف نمی داند.

تنها گروهی که ممکن است به ایشان توهین کرده و این پیامبر بزرگ الهی را عیسی پسر یوسف دانسته باشند، یهودیان مخالف ایشان می باشند؛ اما قطعاً یهودیان معاند که از حضرت عیسی متنفر بوده اند، به هیچ وجه پول خود را به منظور ساخت مقبره ی خانوادگی گرانقیمت برای دشمن خود (حضرت عیسی (ع))، هدر نمی دادند. (مگر این که این مسأله را بپذیریم که یهودیان کلاً مقبره ای دروغین ساخته و آن را به حضرت عیسی (ع) نسبت داده اند.) بنابراین ساخت مقبره ی خانوادگی گرانقیمت، توسط یهودیان انجام نشده است و به همین دلیل نمی توان انتظار داشت که آن ها مقبره ای واقعی را ساخته، و بدین ترتیب اسم دشمن خود را بر روی تابوت حک کرده باشند.

بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، عبارت عیسی پسر یوسف به هیچ عنوان توسط طرفداران حضرت عیسی (ع) استفاده نمی شده است و حضور این عبارت بر روی تابوت، شاهد دیگری بر دروغ بودن فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح » می باشد.
 

388) این مسأله نشان می دهد که حتی اگر خطوط آرامی نوشته شده بر روی تابوت ها جعلی نباشند، باز هم تفسیر سازندگان فیلم، انحرافی بوده و آن ها مسایل را تنها مطابق با اهدافشان تفسیر می نمایند.

389)

علیرغم ظاهر فریبنده ی این ادعا، نقایص آشکاری در این فرضیه دیده می شود. یکی از این نقایص، این است که گر چه 600/1 احتمال کمی است، اما در طول چندین سال و در جامعه ی پرجمعیت اورشلیم باستان، عدد کمی نمی باشد.

برای مثال اگر اورشلیم باستان 36000 نفر جمعیت، و 6000 خانوار داشته باشد، و در مورد این شهر یک بازه ی زمانی 100 ساله را در نظر بگیریم، خواهیم دید که در هر سال (10=600/1 * 6000) یا 10 خانواده با نام های مشابه در اورشلیم وجود خواهد داشت. بدین ترتیب در 100 سال که 3 نسل پی در پی در اورشلیم به دنیا می آید، حتی اگر جمعیت را ثابت در نظر بگیریم و افزایش جمعیت را در نظر نداشته باشیم، خواهیم دید که در اورشلیم (30=3*10) یا 30 خانوار در طی 100 سال وجود خواهند داشت که اسامی مشابهی داشته باشند! این عدد برای 100 سال عدد کمی نیست؛ گر چه بازه های زمانی طولانی تری را نیز می توان در نظر گرفت.

این محاسبه نشان می دهد که حتی در صورت در نظر گرفتن احتمال 600/1 برای وجود خانواده ای با نام های مشابه مقبره ی کشف شده، کماکان در یک دوره ی زمانی 100 ساله در اورشلیم باستان، 30 خانواده با نام های مشابه مقبره ی مکشوف وجود داشته اند. بنابراین از کجا معلوم که مقبره ی کشف شده، مربوط به یکی از این خانواده ها نباشد؟

این مطلب نشان می دهد که برخلاف ادعای فیلم سازان، امکان این که مقبره ی  کشف شده،  مربوط  به  خانواده ای  بجز  خانواده ی  حضرت عیسی (ع) باشد، زیاد است.

البته لازم به ذکر است که محاسبات بالا را با فرض زاد و ولد های تصادفی در نظر گرفته ایم؛ حال آن که ازدواج در بین انسان ها امر تصادفی نیست. چرا که افراد با عقاید مشترک با یکدیگر ازدواج کرده و برای فرزندانشان اسامی منطبق با عقاید خود، انتخاب می نمایند. برای مثال در ایران و کشور های شیعی، شیعیان معتقد عمدتاً با یکدیگر ازدواج می نمایند و نام فرزندان خویش را از نام معصومین (ع) اقتباس می نمایند. به همین دلیل است که در ایران خانواده های زیادی وجود دارند که دو انسان مومن با نام های علی و فاطمه ازدواج کرده و نام فرزندان خویش را حسن و حسین برمی گزینند. بدین ترتیب در ایران آمار خانواده هایی که اسامی فوق را دارند، بالاتر از حدودی است که صرفاً از  طریق  آمار  و  احتمالات  به  دست می آید. چرا که خانواده های مومن، اسامی مشابه با خانواده های معصومین (ع) را  برای  خویش  برمی گزینند. 

مشابه  همین  مسأله  را می توان برای مسیحیان معتقد نیز در نظر گرفت. بدین ترتیب که آن ها نیز ممکن  است  با  تأسی  به  خانواده ی  حضرت عیسی (ع)،  نام  اعضای خانواده ی ایشان را برای خود برگزیده باشند. بنابراین ممکن است مقبره ی کشف شده در اورشلیم (اگر واقعی باشد!)، مربوط به یکی از خانواده های مومن مسیحی باشد، نه خانواده ی حضرت عیسی (ع).


390)

نتیجه ای که گروه  تحقیق  گرفته اند،  کاملاً  ساده لوحانه  می باشد؛  زیرا آن ها DNA اجساد دیگر را بررسی نکرده اند؛ شاید اگر  DNAاجساد مردان دیگری که در آرامگاه  وجود  داشتند، از جمله « (Yose) یا یوسف (برادر عیسی) » و یا « (Matya) یا متی (یکی از بستگان مریم مادر عیسی) »  را  بررسی می کردند، DNA آن ها را نیز  متفاوت  با  DNA  جسد  منسوب  به  « مریم مجدلیه » می یافتند. بدین ترتیب این فرضیه مطرح می شد که   شاید « یوسف » و یا « متی » همسر جسد منسوب به « مریم مجدلیه » بوده اند.(391) بنابراین تحقیق آن ها در این زمینه بسیار ناقص می باشد. (البته ممکن است فیلم سازان، عمداً از بررسی بیشتر DNA خودداری کرده باشند.)




بدین ترتیب ممکن است که اجساد مذکور (جسد منسوب به « حضرت  عیسی (ع) » و جسد منسوب به « مریم مجدلیه »)، خواهر و برادر ناتنی بوده و پدر یکسان و مادران متفاوتی داشته باشند؛ بنابراین دیگر نیازی به این فرضیه که اجساد مذکور زن و شوهر بوده اند، نخواهد بود.(392)




در واقع، محققان می توانستند DNA میتوکندریال جسد منسوب به « یهودا پسر عیسی یا (Yehuda bar Yeshua) » را بررسی نموده و آن را با DNA  میتوکندریال  جسد  منسوب  به « مریم مجدلیه » مقایسه نمایند. اگر  در  این  مقایسه، DNA میتوکندریال جسد منسوب به « (Yehuda bar Yeshua)  یا یهودا پسر عیسی » با DNA میتوکندریال جسد منسوب به « مریم مجدلیه » شباهت داشته باشد، آنگاه می توان تا حدی نتیجه گرفت که ممکن است این دو شخص مادر و پسر باشند؛ (هر چند در این حالت نیز ممکن است دو نفر مذکور، خواهر و برادر نیز باشند.).(393)

اگر چنین نتیجه ای (احتمال مادر و پسر بودن) به دست می آمد، از آن جا که بر روی تابوت پسر، عبارت « (Yehuda bar Yeshua) یا یهودا پسر عیسی » ذکر شده است، می توان نتیجه گرفت که پدر این پسر، جسد منسوب به « (Yeshua bar Yehosef) یا عیسی پسر یوسف » بوده و مادرش، جسد  منسوب   به  « مریم مجدلیه »  بوده  است.  با  این  نتیجه می توان به صورت غیر مستقیم، به ازدواج جسد منسوب به « عیسی پسر  یوسف یا (Yeshua bar Yehosef) » و جسد منسوب به « مریم مجدلیه » پی برد.(394)

اما نکته ی جالب این جاست که با وجود در دسترس بودن تست مذکور، این تست با ارزش انجام نشده است که این مسأله می تواند ما را به جعلی و دروغین بودن ادعاهای فیلم سازان واقف نماید.
 

395)

برای شناخت دقیق اشخاص، باید حتماً هویت یک نفر از آن ها به کمک شواهد دیگر به طور دقیق مشخص شود.  اگر  چنین کاری  انجام  شود، می توان هویت دیگر افراد را با توجه به DNAشان و  با مقایسه ی DNA آنان با فردی که قبلاً هویتش مشخص شده است، به دست آورد. اما همان گونه که دیدیم، هیچ فردی در مقبره ی خانوادگی یافت شده وجود ندارد که هویت او  به  صورت  قطعی  مشخص  شده  باشد؛  بنابراین  به  هیچ  وجه نمی توان هویت هیچ یک از افراد را تشخیص داد.
 

بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، صحت فیلم و محتوای آن و صداقت دست اندرکاران  تهیه ی  فیلم،  کاملاً  زیر  سوال  می رود  و  به  هیچ  عنوان نمی توان به این فیلم اعتنا نمود.

فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » یا « The lost tomb of Jesus »، جنجال بسیاری را در کشور های غربی و به خصوص آمریکا ایجاد نمود؛ تا جایی که شبکه های خبری گسترده ای نیز به پوشش خبری این فیلم مبادرت ورزیدند. بسیاری از این شبکه های خبری که تحت نفوذ صهیونیست ها و فراماسونر ها قرار دارند، به ظاهر سعی کردند تا به نقد فیلم بپردازند؛ اما این شبکه های خبری، ادله ی ضعیفی در رد فیلم ارایه نمودند. برای مثال در خبر (Fox NEWS)، بحث فقیر بودن خانواده ی حضرت عیسی (ع) و نیز فراوان بودن اسامی همچون مریم، عیسی و ... به عنوان دلایل مشکوک بودن صحت محتوای  فیلم  ارایه  شدند(396)  و  دلایل  اصلی  رد  فیلم  (همانند  12  دلیلی  که در  بالا  ذکر  کردیم)،  ذکر  نشدند.  در  واقع  شبکه ی  خبری  صهیونیستی (Fox NEWS)، با این نقد ضعیف و سطحی، بیشتر به تبلیغ فیلم کمک کرد و به دلیل ضعیف بودن دلایل ارایه شده برای رد فیلم، بیننده را به این سمت سوق داد که احتمالاً محتوای فیلم درست بوده است!

برای مشاهده ی کلیپ ویدیویی نقد فیلم « مقبره ی گمشده ی مسیح (ع) » یا « The lost tomb of Jesus »  در شبکه ی خبری صهیونیستی (Fox NEWS)، بر روی لینک زیر کلیک کنید:(397)
6) نکته ی دیگری که صحت ادعای فیلم سازان را رد می کند، این است که بر روی تابوت منسوب به حضرت عیسی (ع)، عبارت (Yeshua bar Yehosef) یا عیسی پسر یوسف ذکر شده است،( 7) مسأله ی دیگری که ادعای فیلم سازان را زیر سوال می برد، این است که یکی از باستانشناسان بی طرف که از تابوت ها بازدید کرده است، اعتقاد دارد کلمه ی نوشته شده بر روی تابوت منسوب به حضرت عیسی (ع)، بیشتر شبیه کلمه ی (Hanun) می باشد و شباهت کمی با کلمه ی (Yeshua) یا عیسی دارد!( 8) یکی از دلایل مهمی که گروه فیلم ساز به آن استناد  کرده اند،  بررسی آماری می باشد. بنا به ادعای آنان، احتمال این که خانواده ی دیگری در اورشلیم وجود داشته باشد و اعضای آن، نام های مشابه با خانواده ی کشف شده در مقبره ی خانوادگی مذکور داشته باشند، برابر 600/1 (یک ششصدم) می باشد. آن ها چنین نتیجه گرفته اند که با توجه به پایین بودن احتمال محاسبه شده، خانواده ی کشف شده باید خانواده ی حضرت عیسی (ع) باشد، نه خانواده ای دیگر.( 9) آزمایش DNA ای که توسط گروه تحقیق انجام شده است، نیز خالی از اشکال نیست؛ از اشکالات این آزمایش DNA، این است که فقط DNA دو نفر (جسد منسوب به « حضرت عیسی (ع) » و جسد منسوب به « مریم مجدلیه ») مورد آزمایش واقع شده و  DNA  دیگران  بررسی  نشده  است. بنابر ادعای فیلم سازان، در طی آزمایش مذکور نیز تنها ثابت شده است که دو جسد مذکور، با یکدیگر رابطه ی ژنتیکی و خونی ندارند؛ به همین دلیل نیز گروه تحقیق نتیجه گرفته است که این دو جسد، برادر و خواهر نبوده و از آن جا که در مقبره های خانوادگی فقط اعضای یک خانواده می توانند دفن شوند، (Mariamene e Mara) باید همسر (Yeshua bar Yehosef) باشد که علیرغم نداشتن ژن مشترک، توانسته است در مقبره ی خانوادگی مذکور جای بگیرد!( 10) از دیگر نکاتی که در مورد آزمایش DNA و رد ادعای فیلم سازان می توان ذکر کرد، این است که حتی اگر بپذیریم که DNA  جسد منسوب به « حضرت عیسی (ع) » و جسد منسوب به « مریم مجدلیه »، با یکدیگر تفاوت دارند، باز هم نمی توانیم خواهر و برادر بودن آن ها را رد نماییم؛ زیرا همان گونه که قبلاً ذکر شد، DNA ، تنها توارث مادری را بررسی می نماید و  تنها می تواند این مطلب را نشان دهد که آیا اجساد مورد مطالعه، مادر یکسانی داشته اند یا خیر. بنابراین چیزی را در مورد پدر اجساد نشان نمی دهد. 11) نکته ی عجیب و مشکوکی که در تحقیق DNA میتوکندریال دیده می شود، این است که محققان، مهمترین جسدی را که می بایست از نظر DNA بررسی می کرده اند، تحت بررسی قرار نداده اند. به عبارت دیگر، بررسی جسدی که منسوب به « (Yehuda bar Yeshua) یا یهودا پسر عیسی » بوده است، می توانست تا حدودی کلید این معما را پیدا کند؛ اما در کمال ناباوری، هیچ بررسی DNA ای بر روی جسد مذکور انجام نشده است! 12) آخرین نکته ای که باید به آن اشاره کرد، این است که حتی اگر تمام اجساد آزمایش  شوند  و  ثابت  شود  که  با  یکدیگر  رابطه ی  ژنتیکی  فامیلی داشته اند، باز هم مشخص نخواهد شد که آیا این خانواده ی کشف  شده، خانواده ی واقعی حضرت عیسی (ع) هستند یا خیر؟ زیرا آزمایش DNA، تنها رابطه ی فامیلی و ژنتیکی اجساد را با یکدیگر نشان می دهد، اما مطلبی درباره ی این  که  این  اشخاص  دقیقاً  چه  کسانی  هستند،  ارایه نمی کند.(

 
 

در پایان خاطرنشان می شویم که این فیلم به ظاهر مستند و باطناً جعلی، یکی از  آخرین  حربه های  فراماسونری  برای  تشکیل  حکومت  جهانی  شیطانی می باشد. بدین ترتیب که فراماسون ها در طی قرون اخیر تلاش کرده اند تا با بسط تفکر اوانجلیکالی و سو استفاده از بازگشت حضرت مسیح (ع)، افکار عمومی مردم کشور هایشان را با خود همراه کنند؛ اما در طی دهه ی اخیر با توجه به این که خودشان را در یک قدمی تشکیل حکومت جهانی شیطانی  پنداشته اند، کم کم شروع به تخریب چهره ی حضرت مسیح (ع) کرده اند، تا   بعد از سو استفاده از نیروی مسیحیان اوانجلیکال و تشکیل حکومت شیطانی خود، بتوانند به راحتی از پوسته ی خود بیرون بیایند و  ادیان الهی را به خیال خود نابود نمایند. به بیان بهتر، فراماسون ها که در طول قرون 20 و 21، با  شعار  بازگشت مسیح (ع) و تبلیغ جنگ کذایی آرماگدون، توانسته اند عده ای از مسیحیان و یهودیان را با خود همراه کنند و با فریب آنان، حکومت ظاهراً یهودی و باطناً ماسونی اسراییل را بنیان نهند، حال که ساخت معبد سلیمان و تشکیل حکومت جهانی شیطانی را در دسترس می پندارند، دیگر نیازی به استفاده از شعار بازگشت مسیح (ع) نمی بینند و این حربه را کنار گذاشته اند.

شاید بتوان گفت که سناریوی ذکر شده، بخشی از سناریوی اصلی است که این سناریوی اصلی شامل فیلم هایی همچون « کد داوینچی » که مضمونی مشابه دارد  نیز می شود. همچنین فیلم ضد ایرانی 300 که آن نیز در سال 2007  تولید  شده  و  در  جهت  خدمت  به  فراماسونری  عرضه  شده  است،  نیز احتمالاً  بخشی از  سناریوی  اصلی  می باشد.  فاصله ی زمانی کوتاه  فیلم های « کد داوینچی » اکران شده در سال 2006، « مقبره ی  گمشده ی مسیح (ع) » اکران شده در سال 2007 و فیلم ضد ایرانی « 300 » اکران شده در  سال  2007،  خود  موید  این  مدعا  است  و  نشان دهنده ی  پیوستگی  این فیلم ها در جهت خدمت به اهداف آخرالزمانی فراماسونری می باشد.