مِراء، یعنی «خرده گیری و اشکال گرفتن از کلام دیگران،
برای اینکه نقص کلام آنها آشکار شود» (1) و معمولا با انگیزه ی برتری جویی و
خودنمایی علمی پدید می آید به این معنا که فرد در گفت و گو با دیگری به
ایراد و اعتراض از سخنان او می پردازد تا هوش و دقت و زیرکی خود را نشان
دهد. امام صادق (علیه السلام) درباره ی مراء می فرمایند:
«مراء دردی
بسیار سخت است و ویژگی بدتر از آن در انسان نیست. مراء خلق و خوی شیطان و
خویشاوند اوست؛ پس هیچ کس در هیچ حالی مراء نمی کند مگر آنکه از خودش و
دیگران ناآگاه و از حقایق دین محروم باشد.» (2)
اگر تا امروز اهل
بگو مگو کردن بودیم و در هر بحثی، همین عادت مراء را داشتیم، وقتش رسیده
است تا فکری به حال خودمان کنیم و این اخلاق شیطانی را کنار بگذاریم. درست
است که یک دفعه نمی شود عادات زشت را رها کرد، اما تمرین و پایداری، حتما
نتیجه بخش خواهد بود، ان شاالله.
اولین کاری که لازم است بکنیم، این
است که دست از خودبزرگ بینی برداریم! سعی کنیم بیشتر بدانیم و کمتر ادعای
دانش و همه چیزفهمی! کنیم و کمتر اظهار نظر کنیم. زیرا هر چقدر خودمان را
بالا بدانیم، بیشتر وسوسه می شویم تا از کلام دیگران اشکال بگیریم تا نقص
کلام آنها را آشکار کنیم.
دومین راهکار این است که گفتار و رفتارمان
را مثبت کنیم، به این صورت که سعی کنیم همیشه یا دیگران را تأیید کنیم یا
حتی اگر حرفی خلاف اعتقادات ما می زنند، بگومگو نکنیم. در واقع مثل آدمهایی
نباشیم که همیشه مخالف اند و تا دیگران اظهارنظری می کنند، سریع او را
ضایع می کنند و از حرف او ایراد می گیرند؛ زیرا پیامبر گرامی اسلام (صل
الله علیه و آله) می فرمایند: «پرهیزکارترین مردم آن است که خرده گیری از
سخن دیگران را ترک کند، اگرچه حق با او باشد.»(3)
راهکار دیگر هم
این است که به عواقب کاری که می کنیم فکر کنیم. معمولا افرادی که با دیگران
زیاد بگومگو می کنند و مدام در حال خرده گیری از حرفها و نظریات دیگران
هستند، آدمهای محبوبی نیستند. امیرالمومنین علی (علیه السلام) در این باره
می فرمایند: «میوه و ثمره ی مراء، دشمنی بسیار است.»(4)
البته ذکر
یک نکته در اینجا ضروری است و آن هم اینکه سه مفهوم «مراء»، «جدال» و
«خصومت» بسیار به هم نزدیک هستند و تا حدودی هم پوشانی دارند. در اینجا
برای جلوگیری از اشتباه، تعریف این دو مورد را هم بیان می کنیم.
جدال،
در علم اخلاق به معنی پیکار لفظی جهت چیره شدن بر طرف مقابل و ساکت کردن
اوست. خصومت هم به معنی پیکار لفظی با دیگران به قصد به دست آوردن مال یا
استیفای حق (به دست آوردن حق) است. در حقیقت هر سه ی اینها پیکارهای لفظی
هستند با انگیزه های مختلف و این نیت ما است که تفاوت اینها را معلوم می
کند.
در هر شرایطی و به هر نیتی، بگومگو کردن با دیگران عملی است که
در دین ما به شدت مورد نکوهش واقع شده؛ برای مثال امام رضا (ع) به نقل از
امام علی (ع) می فرمایند: «خداوند کسانی را که در دین او جدال می کنند لعنت
می کند. آنان در زبان پیامبر خدا نیز لعنت شدگانند.»(5)
اما گاهی، همین
مجادله کردن، در دین پسندیده و مورد پذیرش است. اگر می خواهید با انواع
جدال و نوع مثبت آن آشنا شوید، قسمت بعدی این مطلب را مطالعه کنید.
پی نوشت:
1.
آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات
زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص
166.
2. محدث نوری، مستدرک الوسایل، ج 9، ص 73، ح 10243؛ به نقل از
آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات
زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص 167.
3. محدث نوری: مستدرک الوسایل، ج 9، ص 75، ح 10247، به نقل از مجتبی تهرانی ص 165.
4.
آیت الله مجتبی تهرانی، کتاب اخلاق الهی، ج 4، مباحث قوه ی شهویه 3، آفات
زبان (بخش یکم)، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه ی اسلامی، ص
173.
5. علامه مجلسی: بحارالانوار، ج 2، ص 129، ح 13؛ به نقل از همان، ص 190.
رسول خدا (ص) که تحمل دیدن کمترین غم و غصه در دل پاره
تنشان را نداشتند، علت را از حضرت پرسیدند و ایشان گفتند: پدر جان! شما از
محشر و برهنه ایستادن مردم در روز قیامت گفتید و این موضوع مرا به فکر فرو
برده است.
پیامبر (ص) تاملی کردند و فرمودند: دخترم! آن روز، روز
بزرگى است، ولى جبرئیل از طرف خدا به من خبر داد که خداوند مى فرماید: اول
کسى که روز قیامت، زمین براى او شکافته مى شود من هستم، بعد پدرم ابراهیم
(علیه السلام)، سپس شوهرت على بن ابى طالب (علیه السلام).
آنگاه
خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته به سوى تو مى فرستد و بر سر قبر تو
هفت قبه از نور مى زند. سپس اسرافیل سه حله (لباس بهشتی) از نور براى تو مى
آورد و بالاى سرت مى ایستد و تو را صدا مى زند: یا فاطمه بنت محمد! برخیز
به سوى محشر.
تو برمى خیزى در حالی که از ترس در امان هستى و عورت
تو پوشیده است. بعد اسرافیل آن حله ها را به تو مى دهد و تو آنها را مى
پوشى. سپس «زوقائیل» با مرکبى از نور نزد تو مى آید که زمام آن از مروارید و
روى آن زیراندازى از طلا است.
تو سوار آن مى شوى و زوقائیل زمام آن
را بر دوش مى کشد و در پیش روى تو هفتاد هزار ملک که در دستهاى آنان
علمهاى تسبیح است، قرار می گیرند.
هنگامى که راه مى افتى هفتاد
هزار حوریه به استقبال تو مى آیند، و نگاه کردن تو را به یکدیگر مژده مى
دهند و در دست هریک از آنان ظرفی از نور است که از آنها بوى عود، بدون آتش
بالا مى رود و بر سر آنان تاجهاى جواهر نشان است که با زبرجد سبز (1) زینت
داده شده است.
آنان از طرف راست تو مى آیند و تو همانطور که از قبر
آمدى مسیر را ادامه مى دهى تا آنان تو را ملاقات کنند. مریم دختر عمران با
هفتاد هزار حورالعین که همراه تو اند به استقبال تو مى آیند و به تو سلام
مى دهند و او با همراهانش از طرف چپ تو حرکت مى کنند. سپس مادرت خدیجه دختر
خویلد، اولین زنى که به خدا و رسول ایمان آورده، همراه او هفتاد هزار ملک
که در دستهایشان علمهاى تکبیر است، به استقبال تو مى آید.
وقتى
نزدیک محشر مى شوى، حوا با هفتاد هزار حوریه به همراه آسیه بنت مزاحم به
استقبال تو مى آیند و او با همراهانش با تو حرکت مى کنند. خداوند در آن روز
همه ى خلایق را در یک جا جمع مى کند و همه گوش به فرمان مى ایستند.
وقتى
تو وسط اهل محشر رسیدى، منادى از زیر عرش ندا مى دهد و خلایق مى شنوند:
دیدگانتان را ببندید تا فاطمه صدیقه دختر محمد (ص) و همراهانش عبور کنند.
آن روز کسى به سوى تو نظر نمى کند مگر ابراهیم خلیل الرحمن (ع) و على بن
ابى طالب (ع).
سپس براى تو منبرى از نور نصب مى کنند که هفت پله
دارد. بین هر پله تا پله ى دیگر صفهاى ملائکه است که در دستهایشان علمهاى
نور است و حورالعین از طرف راست و چپ منبر صف مى کشند، و نزدیکترین زنها به
تو از طرف چپ حوا و آسیه است. وقتى بالاى منبر قرار گرفتى جبرئیل نزد تو
مى آید، و به تو مى گوید: یا فاطمه، حاجت خود را بخواه و تو مى گویى:
پروردگارا! حسن و حسین را به من نشان بده.
آنان را نزد تو مى آورند
در حالى که از رگهاى گردن حسین (علیه السلام) خون مى ریزد و او مى گوید:
پروردگارا! امروز حق مرا از آنان که به من ظلم کردند بگیر.
در این
لحظه، خداى جلیل غضب مى کند و با غضب خدا جهنم و فرشتگان همه غضب مى کنند و
در این هنگام جهنم نعره مى کشد و آتشى از جهنم بیرون مى آید و قاتلان حسین
(ع) و فرزندانشان و فرزندان فرزندانشان را برمى چیند و آنان مى گویند:
پروردگارا! ما در کشتن حسین حاضر نبودیم؛ خداوند به شعله ى جهنم مى گوید:
آنان را از موى پیشانى شان بگیرید و به درک اسفل از آتش بیندازید. آنان
نسبت به دوستان حسین (ع) از پدرانشان که با حسین جنگیدند، هم سختگیرتر
بودند.
سپس جبرئیل مى گوید: اى فاطمه! حاجتت را بخواه.
تو مى گویى: پروردگارا! شیعیانم ...
خداوند
عزوجل مى گوید: آنان را آمرزیدم. تو مى گویى: شیعیان شیعیانم! خداوند مى
گوید: روانه شو و هرکس به تو تمسک کند همراه تو در بهشت است. در اینجا همه ى
خلایق آرزو مى کنند که اى کاش همه از فاطمیان بودند.
بعد تو راه می
افتی و شیعیانت و شیعیان فرزندانت و شیعیان امیرالمؤمنین (ع) همراه تو می
آیند که همه در امان از ترس و عورتهایشان پوشیده است و سختى ها از آنان
برطرف شده و مشکلات بر آنان آسان شده است. مردم مى ترسند ولى آنان نمى
ترسند و مردم تشنه اند و آنان تشنه نمى شوند. وقتى به در بهشت مى رسى،
دوازده هزار حورالعین تو را ملاقات مى کنند که قبل از تو کسى را ملاقات
نکرده اند و بعد از تو نیز کسى را ملاقات نمى کنند.
وقتى تو داخل
بهشت مى شوى، اهل بهشت به تو بشارت مى دهند و براى شیعیانت سفره هایى از
جواهر روى ستونهاى نور مى چینند و شیعیان تو از غذاهاى سفره ها مى خورند در
حالی که هنوز مردم در حساب هستند ولى آنان در بهشت در آنچه دلشان بخواهد
دائمى هستند. وقتى دوستان خدا در بهشت مستقر شدند، آدم (ع) و پیامبران پس
از او، تو را زیارت مى کنند. در وسط فردوس دو مراورید است، در یک رشته که
یک مروارید سفید و یک مروارید زرد و در میان آنها قصرها و خانه هایى است که
در هریک از آنها هفتاد هزار خانه است. در مروارید سفید منازل ما و شیعیان
ما است و در مروارید زرد منازل ابراهیم و آل ابراهیم است.
حضرت فاطمه (س) که سخنان شیرین پدر را شنیدند، عرض کردند: اى پدر جان! نمى خواهم روز مرگِ تو را ببینم و بعد از تو بمانم.
رسول
خدا (ص) فرمودند: دخترم! جبرئیل از طرف خداوند عزوجل به من خبر داده که تو
اول کسى از اهل بیتم هستى که به من ملحق مى شوى. واى بر کسى که به تو ظلم
کند و رستگارى بزرگ براى کسى است که تو را یارى کند.
پی نوشت:1.نوعی سنگ است.