درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

سبک زندگی اسلامی در انتخاب همسر

استحکام و بقای نظام خانواده منوط به تحقق شاخص‌هایی است که اعضای خانواده باید آنها را رعایت نمایند.  ذیلاً برخی از آنها را توضیح می‌دهیم:

پیوند زناشویی و ازدواج مبتنی بر یکسری اصول و ارزش‌ها است که ممکن است در هر فرهنگی متفاوت باشند. در فرهنگ اسلامی لازم است ارزش‌های خاصی برای انتخاب شریک زندگی رعایت شود که عدم توجه به آنها می‌تواند آینده زندگی زناشویی را با خطر مواجه سازد و یا کارآمدی لازم را از آن بستاند: اصالت خانوادگی، اخلاق، دینداری، کفویت، محبت و علاقه و انتخابی بودن  از شاخص‌های انتخاب همسر دانسته شده است. از انتخاب همسر با معیارهای صرفاً مادی و ظاهری به شدت پرهیز داده شده است. البته منظور آن نیست که این معیارها هرگز نباید مورد توجه باشد، منظور آن است که اصالت را به آنها ندهیم. ممکن است فردی از زیبایی ظاهری برخوردار باشد، اما باطنی آلوده یا ریشه‌ای فاسد داشته باشد. روشن است که ازدواج و تشکیل زندگی مشترک با چنین فردی کاری عاقلانه نیست. بلکه در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نقل شده است که اگر کسی صرفاً به دلیل زیبایی با فرد دیگر ازدواج کند، خیری از ازدواج خود نخواهید دید و ممکن است به هدف خود نرسد و زندگی‌ای تلخ و پر از گرفتاری نصیب او شود. به همین دلیل، توصیه شده است که ملاک اصلی انتخاب شما، دین‌داری افراد باشد.
مَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَةً لَا یَتَزَوَّجُهَا إِلَّا لِجَمَالِهَا لَمْ یَرَ فِیهَا مَا یُحِبُّ وَ مَنْ‏ تَزَوَّجَهَا لِمَالِهَا لَا یَتَزَوَّجُهَا إِلَّا لَهُ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ فَعَلَیْکُمْ بِذَاتِ الدِّینِ؛ 
کسی که صرفاً برای زیبایی با زنی ازدواج کند، چیزی را که دوست دارد در او نخواهد دید؛ و کسی که صرفاً برای مال و ثروت با زنی ازدواج کند، خدای متعال او را به همان مال و ثروت واگذار می‌کند؛ پس بر شما است که با افراد دین‌دار ازدواج کنید.
ذیلاً برخی از مهم‌ترین ارزش‌های اسلامی در انتخاب همسر را به اختصار بیان می‌کنیم:
اصالت خانوادگی
یکی از معیارهای اسلامی برای انتخاب همسر توجه به اصالت خانوادگی فرد است. اگر فردی اصالت خانوادگی نداشته باشد، بر پایة تقوا و اخلاق و دین تربیت نشده باشد، به طور قطع، ستونی لرزان و سست برای بر پا کردن خیمة خانواده خواهد بود. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) در این باره فرمودند:
«اَیُّها الناسُ ایَّاکُم و خَضْراءَ الدِمَن.» قیل: «یا رسولَ الله و ما خَضْراءُ الدِمَن؟» قال: «المرأةُ الحَسْناءُ فى مَنْبَتِ السوءِ؛
اى مردم، از گیاهان سبز و خرمى که در مزبله رشد کرده‌اند بپرهیزید! گفتند: اى رسول خدا، منظور از این جمله چیست؟ در پاسخ فرمود: دختر زیبایى که در خانواده‌اى بد رشد کرده باشد.
در روایت دیگرى، از رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) نقل شده است که فرموده‌اند:
فرزندان انسان از نظر ویژگى‌هاى جسمى و روحى، بیشتر به برادران زن او شباهت پیدا مى‌کنند. 
از این گونه روایات مى‌توان دریافت که اصالت و شرافت خانوادگى همسر، بسیار مهم است.
تذکر این نکته لازم است که اصالت خانوادگى همسر، یکى از شرایط است و نه تنها شرط. چه بسا افرادى که داراى خانواده‌اى اصیل و باتقوا و باشرافت هستند، اما خود آنان از آن تقوا و شرافت و اصالت بهره‌اى نبرده‌اند. پسر نوح از نمونه‌هاى تاریخى این مدعا است. او که از خانواده نبوت بود، به سبب عملکرد نامطلوبش، در زمره مخالفان نبوت و در صف دشمنان پدر جاى گرفت. بنابراین اصالت خانوادگى، علت تامة خوبى همسر نیست، اما غفلت از آن نیز جایز نمی‌باشد. البته این به معنای آن نیست که هر کسی در خانواده‌ای غیر اصیل رشد کرده باشد، پس حتماً خودش هم از اصالت برخوردار نیست و ضرورتاً فرد نامناسبی خواهد بود! فراوان بوده‌اند افرادی که در خانواده‌ای غیر مذهبی و غیر اخلاقی رشد کرده‌اند؛ آنان راهی دیگر انتخاب کرده و انسان‌هایی بزرگ شده‌اند. بنابراین نداشتن خانواده‌ای اصیل نیز علت تامة بد بودن نیست. در انتخاب چنین همسرانی باید دقت و وساوس بیشتری به کار گرفت.
پارسایی و دین‌دارییکى دیگر از مهم‌ترین شرایط همسر خوب از نگاه اسلام، «تقوا و تدیّن» اوست. البته تقوا درجات بسیار دارد. کمترین درجه آن، که نادیده گرفتنش در امر انتخاب همسر آفات و آسیب‌هاى فراوانى را در پى خواهد داشت، انجام واجبات و ترک محرمات است. دختران و پسران جوان بدانند کسى که در برابر خداى جهان و خالق هستى کرنش نکرد و به دستورات او بى‌اعتنایى نمود، در برابر همسرش هم کرنش نخواهد داشت و ارزشى براى او قائل نخواهد شد؛ کسى که در برابر آن همه نعمت خداوند حاضر نشد شکر او را به جا آورد و حتى حاضر نشد نمازهاى روزانه را انجام دهد، چگونه می‌توان پذیرفت که قدردان زحمات و تلاش‌هاى همسرش باشد؟ پس باید در ازدواج دست کم، به کمترین درجة تقوا، یعنى انجام واجبات و ترک محرمات، اهتمام جدى ورزید و از اصالت دادن به زیبایی‌هاى ظاهرى و ثروت و قدرت و امثال آن خوددارى کرد. چرا که همة اینها با حادثه‌اى کوچک و ناچیز ممکن است از بین بروند. آنچه که مى‌ماند تقواى الهى است. قرآن می‌فرماید: «بهترین و بزرگوارترین شما در نزد خداوند پارساترین شما است.» پس چرا ما هم در انتخاب‌هایمان اصالت را به این معیار الهى ندهیم. به همین دلیل است که اولیاى دین به پدران و مادران توصیه کرده‌اند که اگر خواستگار خوش اخلاق و متدینى به خواستگارى دختر شما آمد، بپذیرید، وگرنه پیامدهاى بسیار بدى خواهد داشت.
مردى به محضر امام حسن(علیه‌السلام) آمد و عرض کرد دخترى دارم و زمان ازدواجش فرا رسیده است، او را به چه کسى بدهم؟ امام(علیه‌السلام) فرمود:
زَوِّجْهَا مِنْ رَجُلٍ تَقِیٍّ فَإِنَّهُ إِنْ أَحَبَّهَا أَکْرَمَهَا وَ إِنْ‏ أَبْغَضَهَا لَمْ یَظْلِمْهَا؛
به مرد پارسایی او را بده؛ زیرا اگر او را دوست داشته باشد، عزیزش می‌دارد و اگر او را خوش ندارد، به او ظلم نخواهد کرد.
امام صادق(علیه‌السلام) مى‌فرماید:
اذا تَزَوَّجَ الرجلُ المرأةَ لِجمالِها او مالِها وُکِّلَ الى ذلک و اذا تَزَوَّجَ لِدِینها رَزَقَهُ اللهُ الجمالَ و المالَ؛ 
اگر کسى به دلیل زیبایى یا ثروت با یک زن ازدواج کند، خداوند او را به همان‌ها واگذار می‌کند؛ اما اگر معیار او در انتخاب همسرش، دین او باشد، خداوند زیبایى و ثروت را نیز به او عطا می‌کند.
آرستگی‌ به فضایل اخلاقی
یکى دیگر از شرایط همسر خوب، خوش اخلاق بودن است. همسر خوب، کسى است که آراسته به فضایل اخلاقى باشد و در حد توان خود در صدد دورى از رذایل و زشتى‌هاى اخلاقى باشد. کسى در نامه‌اى از امام رضا(علیه‌السلام) پرسید: یکى از اقوام من به خواستگارى دخترم آمده است، اما قدرى بد اخلاق است. امام رضا(علیه‌السلام) در پاسخ او نوشت: اگر بد اخلاق است، دختر خود را به او نده.
در روایت دیگرى از ایشان نقل شده است که می‌فرماید:
وَ إِیَّاکَ أَنْ تُزَوِّجَ‏ شَارِبَ‏ الْخَمْرِ فَإِنْ زَوَّجْتَهُ فَکَأَنَّمَا قُدْتَ إِلَى الزِّنَا؛
دختر خود را هرگز به شراب‌خوار ندهید؛ وگرنه مانند این است که او را به سوى زنا سوق داده باشید.

برگرفته از کتاب همیشه بهار نوشته دکتر احمد حسین شریفی

آخرالزمان، دوره پایانی دنیا

«آن حضرت پس از فراغت از نماز عصر فرمود: «آنچه از [عمر] دنیا باقی مانده، به گذشته آن، همان نسبت را دارد که باقی‌مانده وقت امروز نسبت به گذشته آن دارد.» [همچنین] آن حضرت به یاران خود فرمود: «برگزیده شدم در حالی که میان من و قیامت فاصله نیست؛ همان سان که میان دو انگشت سبابه و وسطی فاصله نیست».

معنا و مفهوم آخرالزمان
«آخر زمان» که در کتاب‌های لغت به «دوره آخر»1 و «قسمت واپسین از دوران که به قیامت پیوندد»2 معنا شده است، در فرهنگ و ادبیات بسیاری از ملل و نحل به ویژه پیروان ادیان ابراهیمی، از اهمیت و جایگاه برجسته‌ای برخوردار است و آنها با حساسیت و دقت فراوانی این موضوع را دنبال می‌کنند. شاهد این موضوع، کتاب‌های فراوانی است که از دیر زمان در میان اقوام و ملل مختلف در زمینة نشانه‌ها و ویژگی‌های آخرالزمان نوشته شده است.

مسلمانان نیز با توجه به روایت‌های فراوانی که از پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین(ع) در زمینه آخرالزمان و رویدادها و حوادث آن نقل شده است، به این موضوع توجه فراوانی کرده و افزون بر جمع‌آوری این روایات، در مجموعه‌های روایی3 به نگارش کتاب‌های مستقل در این زمینه پرداخته‌اند که این کتاب‌ها معمولاً با عنوان‌هایی چون «أشراط الساعـ[»، «علامات الساعـ[»، «علامات یوم القیامـ[»، «الفتن»، «الملاحم»، «الفتن و المحن»، «الفتن و الملاحم» و... نامیده می‌شود.4

در دایرت المعارف بزرگ اسلامی در مورد اصطلاح آخرالزمان چنین آمده است:«این اصطلاح در کتاب‌های حدیث و تفسیر در دو معنا به کار رفته است: نخست، همه آن قسمت از زمان که بنا بر عقیدة مسلمانان، دوران نبوت پیامبر اسلام است و از آغاز نبوت پیامبر تا وقوع قیامت را شامل می‌شود. دوم، فقط آخرین بخش از دوران یاد شده که در آن، مهدی موعود ظهور می‌کند و تحولات عظیمی در عالم واقع می‌شود».5

دلیل نام‌گذاری دوران نبوت پیامبر اسلام به آخرالزمان این بوده است که مسلمانان معتقدند آن حضرت، خاتم پیامبران است و شریعت وی تا پایان این عالم اعتبار دارد. به جز آن، از رسول اعظم‌(ص) روایاتی نقل شده که در آنها به صراحت آمده است دوران نبوت ایشان به قیامت و آخرین بخش از حیات کرة خاک می‌پیوندد. در یکی از این روایات که از طریق اهل سنّت نقل شده است، چنین می‌خوانیم:

«آن حضرت پس از فراغت از نماز عصر فرمود: «آنچه از [عمر] دنیا باقی مانده، به گذشته آن، همان نسبت را دارد که باقی‌مانده وقت امروز نسبت به گذشته آن دارد.» [همچنین] آن حضرت به یاران خود فرمود: «برگزیده شدم در حالی که میان من و قیامت فاصله نیست؛ همان سان که میان دو انگشت سبابه و وسطی فاصله نیست».6

چنان‌که گفته شد، دومین معنایی که اصطلاح آخرالزمان در آن به کار می‌رود، عصر ظهور حضرت مهدی(ع) است. بر اساس آموزه‌های اسلامی، در آستانة ظهور آن حضرت که از آن با عنوان آخرالزمان یاد می‌شود، جهان دست‌خوش فتنه‌ها، آشوب‌ها و بحران‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و زیست محیطی می‌شود و ستم و بی‌عدالتی همة جهان را فرا می‌گیرد. این وضعیت ادامه دارد تا زمانی که قائم آل‌محمد(ع) ظهور کند و با ظهور خود، جهان را از تیرگی ستم، فساد و تباهی برهاند.

شناخت آخرالزمان به این معنا، ضرورت انکارناپذیر روزگار ماست؛ زیرا بسیاری از نشانه‌های آخرالزمان در این عصر هویدا می‌شود و بیم آن می‌رود که با اندک غفلتی ما نیز در گرداب فتنه‌های فراگیری که به تعبیر روایات، چون رواندازی تیره، همه را دربرمی‌گیرد و کمتر کسی از آن در امان می‌ماند، فرو رویم.7 ازاین‌رو، بر همه لازم است که با تأمل دوباره در روایات آخرالزمان و شناخت عمیق‌تر و گسترده‌تر نشانه‌ها و ویژگی‌های آن، خود را از فتنه‌ها و آشوب‌های این عصر و تا ظهور دولت حق در امان داریم.

ابراهیم شفیعی سروستانی

فوتوریسم چیست؟

سامید و آرزوى پیروزى نهایى حق بر باطل، صلح بر جنگ، عدالت بر ظلم، برقرارى ارزشهاى انسانى و تشکیل مدینه فاضله یا «آرمانشهر» و به عبارت دیگر «فوتوریسم » در همه ادیان زمینى و آسمانى با اختلاف اندکى وجود دارد و یکى از مشترکات تمامى ادیان و مذاهب است. در همه ادیان به آینده درخشان و آمدن مصلحى جهانى در آخر الزمان نوید داده شده است. «فوتوریسم » یعنى اعتقاد به دوره آخر الزمان و انتظار ظهور منجى غیبى و ...

محمدعلى برزنونى
سامید و آرزوى پیروزى نهایى حق بر باطل، صلح بر جنگ، عدالت بر ظلم، برقرارى ارزشهاى انسانى و تشکیل مدینه فاضله یا «آرمانشهر» و به عبارت دیگر «فوتوریسم » در همه ادیان زمینى و آسمانى با اختلاف اندکى وجود دارد و یکى از مشترکات تمامى ادیان و مذاهب است. در همه ادیان به آینده درخشان و آمدن مصلحى جهانى در آخر الزمان نوید داده شده است. «فوتوریسم » یعنى اعتقاد به دوره آخر الزمان و انتظار ظهور منجى غیبى و مصلح بزرگ جهانى از مسایلى است که در بحثهاى تئولوژیک تمام مذاهب و ادیان درباره آن بحث و گفتگو شده است. همه ادیان در آن مشترکند اما در مصداق آن اختلاف وجود دارد. سمت و سوى جهان بشریت على العموم رو به پیروزى عدالت و نجات قطعى انسانها و نابودى حتمى ظلم و ظالم مى رود و همین «انتظار» است که عامل نیرو بخش و ایمان بخش به ستمدیدگان است و باعث امیدوارى آنها به پیروزى مى شود. این ایمان قطعى نه تنها آنها را بى مسؤولیت و منفى بار نمى آورد بلکه به آنان نیرو و قدرت و اطمینان به پیروزى مى دهد.
در کتاب «روش جوک » از کتب هندویان آمده است: «سرانجام دنیا به کسى برگردد که خدا دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او «فرخنده و خجسته » باشد.» (1) هندوها مصلح را «مظهر ویشنو» به معناى مظهر دهم مى دانند و آورده اند: «این مظهر ویشنو در انقضاى کلى یا عصر آهن سوار بر اسب سفیدى در حالى که شمشیر برهنه درخشانى به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد ظاهر مى شود و شریران را تماما هلاک مى سازد و خلقت را از نو تجدید و پاکى را جعت خواهد داد... این مظهر دهم در انقضاى عالم ظهور خواهد کرد.» 21) در کتاب دیگرى به نام «باسک » که از کتب هندوهاست آمده: «دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلى در آخرالزمان که پیشواى فرشتگان و پریان و آدمیان باشد و راستى حق با او باشد و آنچه در دریا و زمینها و کوه ها پنهان باشد همه را به دست آورد و از آسمان و زمین آنچه باشد خبر مى دهد و از او بزرگتر کسى به دنیا نیاید» (3) . «شاکمونى » پیغمبر هندوها در کتاب مذهبى خود مى گوید: «پادشاهى دولت دنیا به فرزند سید خلایق دو جهان «کشن » بزرگوار تمام شود و او کسى باشد که بر کوه هاى مشرق و مغرب دنیا حکم براند و بر ابرها سوار شود و دین خدا یک دین شود و دین خدا زنده گردد». (4)
در کتاب «دداتک » از کتب مقدس برهمائیان آمده است: «دست حق درآید و جانشین آخر «ممتاطا» ظهور کند و مشرق و مغرب عالم را بگیرد همه جا و خلایق را هدایت کند.» (5)
جاماسب در کتاب «جاماسب نامه » از زرتشت نقل مى کند که مى گوید: «مردى بیرون آید از زمین تازیان... و بر آیین جد خویش با سپاه بسیار روى به ایران نهد و آبادانى کند و زمین را پر داد کند و سوشیانس «نجات دهنده بزرگ » دین را به جهان رواج دهد. فقر و تنگدستى را ریشه کن سازد. ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و هم کردار گرداند.» (6) در کتاب «زند» کتاب مذهبى زرتشتیان در این باره آمده است: «لشکر اهریمنان با ایزدان دائم در روى خاکدان محاربه و کشمکش دارند و غالبا پیروزى با اهریمنان باشد... آنگاه پیروزى بزرگ از طرف ایزدان مى شود و اهریمنان را منقرض مى سازند... و بعد از پیروزى ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلى خود رسیده بنى آدم بر تخت نیکبختى خواهند نشست.» (7)
در «مزامیر» داود چنین مى خوانیم: «... زیرا که شریران منقطع خواهند شد، اما متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد. هان! بعد از اندک زمانى شریر نخواهد بود. در مکانش تامل خواهى کرد و نخواهد بود. اما حکیمان (صالحان) وارث زمین خواهند شد... و میراث آنها خواهد بود تا ابد الاباد... زیرا «متبرکان خداوند» وارث زمین خواهند شد اما ملعونان وى منقطع خواهند شد. (8) »
در «تورات » آمده است: «و نهالى از تنه یسى (9) بیرون آمده، شاخه اى از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خدا بر او قرار خواهد گرفت... مسکینان را به عدالت داورى خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین براستى حکم خواهد کرد... گرگ با بره سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر پروارى با هم، و طفل کوچک آنها را خواهد راند. و در تمامى کوه مقدس من، ضرر و فسادى نخواهند کرد زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد... (10) به منظور گرد آوردن طوایف بشر بر یک دین حق، سلاطین دول مختلفه را نابود کنم. آن وقت برگردانیم به قومها لب پاکیزه براى خواندن همه به نام خداى و عبادت کردن ایشان به یک روش.» (11)
در «انجیل » چنین مى خوانیم: «کمرهاى خود را بسته، چراغهاى خود را افروخته بدارید و شما مانند کسانى باشید که انتظار آقاى خود را مى کشند که چه وقت از عروسى مراجعت کند. تا هر وقت آید و در را بکوبد، بى درنگ براى او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقاى ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد... پس شما نیز مستعد باشید زیرا در ساعتى که گمان نمى برید پس ایشان مى آید... (12) چون برق که از مشرق بیرون مى آید و تا مغرب ظاهر مى گردد. آمدن فرزند انسان نیز چنین خواهد بود... خواهند دید فرزند انسان را بر ابرهاى آسمان که مى آید با قدرت و جلال عظیم... (13) و چون فرزند انسان در جلال خود خواهد آمد با جمیع ملائکه مقدسه بر کرسى بزرگى قرار خواهد گرفت...» (14)
در یکى از اناجیل مورد قبول مسیحیان پروتستان ضمن وصایاى مسیح، علیه السلام، به شمعون پطرس این طور مى گوید: «اى شمعون خداى به من فرمود: ترا وصیت مى نم به سید انبیا که بزرگ فرزندان آدم و پیغمبر امى عربى است و بیاید ساعتى که فرج قوى گردد و نبوت بسیار شود و مانند سیل جهان را پر کند.» (15)
قرآن کریم با قاطعیت تمام از پیروزى نهایى دین حق بر تمامى ادیان سخن گفته است:
«هو الذى ارسل رسوله و دین الحق لیظهره على الدین کله بالهدى و لوکره المشرکون.» (16)
اوست آنکه پیمبرش را به رهبرى و کیش حق فرستاد تا بر کیشها همگى چیره گرداندش چه شرک ورزان ناخوش دارند. (17)
قرآن، وراثت زمین را براى بندگان صالح خداوند وعده داده است:
«و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادى الصالحون » (18)
و هر آینه در زبور پس ذکر نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من ارث برند.
خداوند در قرآن، بر مستضعفان زمین منت مى گذارد و آنها را پیشوا و وارث قرار مى دهد:
«و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین.» (19)
و خواهیم منت نهیم بر آنانکه ناتوان شمرده شدند در زمین و آنان را پیشوایان وارث برندگان بگردانیمشان.
آیات 55 سوره نور، 128 اعراف، 54 مائده و نیز آیات دیگر در همین زمینه نشان مى دهد که این اندیشه در قرآن به طور جدى و قوى حضور دارد.
این اندیشه به تفسیر استاد شهید آیة الله مطهرى:
«بیش از هر چیز مشتمل بر عنصر خوش بینى نسبت به جریان نظام طبیعت و سیر تکاملى تاریخ و اطمینان به آینده و طرد عنصر بدبینى نسبت به پایان کار بشر است.» (20)
امید و آرزو به تحقق این نوید و پایان خوش براى جهان در زبان روایات اسلامى «انتظار فرج » نامیده شده است.

پى نوشتها:
1. روزنامه همشهرى، ویژه میلاد حضرت مهدى، علیه السلام،16 دى 1374.
2. اوپانیشاد، ص 737.
3. روزنامه همشهرى،16 دى 1374.
4. همان،26 دى 1373، به نقل از مصلح جهانى، سید هادى خسروشاهى.
5. همان،16 دى 1374.
6. جاماسب نامه، ص 121.
7. روزنامه همشهرى،26 دى 1373، به نقل از مصلح جهانى.
8. عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور37.
9. یسى، به معناى قوى ، نام پدر حضرت داود، علیه السلام، ر. ک: قاموس مقدس، ص 951.
10. تورات، اشعیاى نبى، فصل 11.
11. تورات، صفیاى نبى، فصل 3.
12. انجیل لوقا، فصل 12.
13. انجیل متى، فصل 24.
14. همان، فصل 25.
15. روزنامه همشهرى،26 دى 1373، به نقل از: خسزوشاهى، سیدهادى، مصلح جهانى.
16. سوره صف(61) آیه 9، همچنین ر. ک: سوره توبه(9) آیه 33 و سوره فتح(48) آیه 28.
17. تمامى ترجمه هاى آیات با استفاده از ترجمه مرحوم سید کاظم معزى است.
18. سوره انبیاء(21) آیه 105.
19. سوره قصص(28) آیه 5.
20. ر. ک: مطهرى، مرتضى، قیام و انقلاب مهدى از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص 6.

تحلیلی بر فالون دافا یا فالون گونگ

در روزگار ما پدیده‌ای به نام “چی کونگ” براساس تعالیم کهن چینی بسیار گسترده شده و در میان اساتید چی کونگ مردی به نام لی هنگجی برخواسته که سایر اساتید چی کونگ را شیاد و استاد ناتمام می‌داند و خود را پیام آور بزرگ‌ترین راه نجات مردم و منجی انسان‌ها در این روزگار می‌نامد. او با تلفیق آموزه‌های تائوئیسم و بودیسم مکتبی را با نام فالون دافا یا فالون کونگ طراحی کرده است.

فالون دافا یا فالون گونگ، روشی معنوی است که بر مبنای صحبت پیروانش برای پالایش، پرورش و تزکیه بدن و ذهن بر مبنای سه شعار «حقیقت»، «نیکخواهی» و «بردباری» است که در سال ۱۹۹۲ میلادی به وسیله لی هنگجی در چین تاسیس شد. دولت جمهوری خلق چین در سال ۱۹۹۹ میلادی، این گروه را غیر قانونی اعلام کرد و برای جلوگیری از نفوذ این روش معنوی در بین مردم تلاش‌هایی انجام داده‌است.

مبانی تائوئیسم
کسی که با رویکردی معنوی به جهان می‌نگرد، اولین چیزی که چشم و دلش را پر می‌کند، نیروی در جریان و تحول پذیر یا تحول آفرینی است که شب و روز و روییدن و خشکیدن و فصول رنگارنگ و گوناگون و سایر مظاهر متغیر طبیعت را رقم می زند. فوتسی، لائوتسه، چانگ تزو و حکیمانی که تائوئیسم را یافته و پرورده‌اند، طبیعت را در کانون توجه خویش قرار داده و با رویکردی معنوی به زندگی کوشیدند تا تفسیر و تبیینی از این نیروی تکاپو گر ارائه دهند.

آن‌ها معتقدند که همه جهان زنده و پر از روح است. سعی می‌کنند که با این ارواح یا نیروهای با شعور ارتباط برقرار کرده، از نیروی آن‌ها استفاده کنند. بدین جهت از آفتاب و ماه و پنج سیاره و ستاره‌ها و باد و درختان و کوه ها و رودها و … در معابدشان تجلیل نموده، راهی برای اتحاد و با آنها و به کارگیری شان در زندگی پیدا کنند.

البته این نیروها به خیر و شر تقسیم می‌شوند؛ نیروهای خیر از روح نیکان و نیروهای شر از ارواح پلید پدید می‌آیند. «شن» روح نیکان و «کوی» روح بدان است که در طبیعت همواره یکی پس از دیگری غلبه می‌کنند و همواره در حال تبدیل یا بازگشت هستند. زیرا مظهر تائو به معنی دگرگون شونده و جاری در جهان هستند و مثل دو قطب یین و یانگ عمل می‌کنند.

جِن، شَن، رِن
این سه شعار اصلی فالون دافاست که سرشت جهان را تشکیل می‌دهد و تزکیه کننده برای این که در نیروی کیهانی جذب شود و به ماوراء مرگ و تولد راه یابد باید این سه را در خود تحقق بخشد. صداقت، شفقت و صبر سرشت جهان است. جوهره بودا بودن و بنیادین‌ترین سرشت جهان جن، شن و رن است.

ارزیابی، بررسی و آسیب‌های فالون دافا
ویژگی‌های مثبت قابل توجهی در فالون دافا به چشم می‌خورد که ستودنی است. تأکید بر فضایل اخلاقی راستی، مهربانی و بردباری در روزگاری که اخلاق و انسانیت رنگ باخته بسیار ارزشمند است و بدون شک مردم نیازمند به مرام ها و مربیانی هستند که این فضایل را آموزش دهد و موعظه کند تا در روح و رفتار مردمان آثار زیبای اخلاق نمودار شود. اما در ابعاد نظری ابهامات و اشکالاتی وجود دارد که مواردی از آنها را بیان می‌کنیم:

یکم، در تزکیه ذهن که با سه فضیلت اخلاقی راستی، نیک خواهی و بردباری انجام می شود، به نظر نمی‌رسد که این ها مربوط به ذهن باشند. ذهن انسان می تواند تصور کند مثلا راستی یعنی مطابقت یک ایده با واقعیت اما راستگویی و صداقت عمل است و به ساحت اراده و تصمیم و عمل مربوط می‌شود. بردباری نیز به معنای کنترل هیجانات گوناگون و نوعی خودداری است که به عمل و اراده مربوط می‌شود، نیکخواهی هم تا آن‌جا که تصور شود و خوبی و شایستگی آن مورد تصدیق قرار گیرد، به ذهن مربوط است، اما در عمل به عمل و اراده مربوط می‌شود. تزکیه ذهن یعنی چه؟ اینها اخلاق است و به عمل و رفتار و منش شخص بر می‌گردد، نه ذهن چه بسیار کسانی که درباره این فضایل نیکو و زیبا به خوبی سخن بگویند و تصور واضح و روشنی از ان در ذهن داشته باشند، نیز در تصدیق خوبی و الزام آن تردیدی نداشته باشند ولی در عمل براساس آن فضایل و قواعد اخلاقی عمل نکنند.

دوم، ادعای ایشان این است: کسی که صداقت و نیک خواهی و بردباری می‌ورزد و تزکیه ذهن را انجام می‌دهد، ماده سفیدی به نام تقوا تولید می‌کند و استاد این ماده را به انرژی تزکیه (گونگ) تبدیل می‌کند. این ماده سفید چیست؟ آیا این قانون فیزیک که میزان ماده و انرژی همواره در جهان ثابت است، مخدوش نمی‌شود. ما وقتی نیکخواهی می‌کنیم و از کار کسی با یک تلفن گره‌گشایی می‌کنیم، آیا ماده ای یا انرژی از بین رفته و به ماده سفید تقوا تبدیل شده است. در این صورت اگر تلفن نزنیم و بدویم تا حضوراً همان کار تلفنی را انجام دهیم، حتما ماده سفید بیشتری به دست خواهیم آورد. این ماده سفید به راستی چیست؟ اگر با یک تلفن مشکل بزرگ ده نفر را حل کنیم بیشتر ماده سفید تقوا تولید می‌شود یا اینکه با دوندگی چند ساعت مشکل کوچکی از یک نفر برطرف شود؟ اگر نیکخواهی ماده تقوا ایجاد می‌کند مقدار آن تابع کیفیت نیکی است یا میزان ماده و انرژی که در عالم برای آن هزینه می‌شود؟

سوم، “لی هنگجی” قوانین تحقیر آمیزی را برای افزایش تقوا معرفی می‌کنند، که به راستی شأن انسانی را در هم می‌شکند و انسان را به ستم پذیری و سکوت در برابر تعرضات و همانند بیماری روانی و عقب مانده عمل کردن تشویق می‌کند.

چهارم، تبدیل ماده سفید تقوا به گونگ فرایند مبهم و تعریف نشده‌ای است توضیحی درباره آن وجود ندارد غیر از اینکه با فالون و عمل فاشن یعنی بدن نامرئی لی هنگجی صورت می‌گیرد. این ادعای غریب و عجیبی است که شیء مدوری به نام فالون در زیر شکم پیروان این فرقه کار گذاشته می‌شود و “لی هنگجی” عمل کارگذاری فالون را انجام می‌دهد. این عمل روی تمام کسانی که در سمینارهای او شرکت می‌کنند و نیز کسانی که کتب او را می‌خوانند و تمریناتش را یاد می‌گیرند، انجام می‌شود. البته معلوم نیست که خواندن کتب و یا حضور در سمینارهای او خصوصیتی دارد یا نه.

پنجم، غایات دست پایین و طبیعت گرایانه این مکتب به راستی عظمت‌های انسانی و استعدادهای والای او را که در عرفان اسلامی مطرح می‌شود، ندیده می‌گیرد. لی هنگچی نهایت دستاوردهای مکتب معنوی خود را سلامتی و طول مدت جوانی و دیر پیری معرفی می‌کند و درباره نتایج بلندمدت‌تر و بعد از این زندگی می‌گوید: «اگر شخصی تقوای بسیار زیادی داشته باشد، در زندگی بعدی‌اش صاحب منصبی والامقام می شود و یا این که ثروت زیادی جمع می کند. تقوایش با این چیزها مبادله می‌شود.»

بدون شک سلامتی و ثروت و منصب چیزهای خوبی است که می تواند در راستای خیرخواهی و خدمت و رحمت به انسان‌ها به کار گرفته شود و دنیا را نیکی و عدالت بیاراید. اما پس از آیا فراتر از این چیزی نیست که انسان بتواند به آن برسد و جان خود را شکوفاتر سازد.

در عرفان اسلامی سرچشمه هستی و آفریدگار جهان بی نهایت حسن و رحمت و جمال و کمال است و انسان می‌تواند تا اوج تجلی او و درک هستی و حضورش در ماورا ماده به اوج درآید و روح غیرمادی خود را به اصل خود که هستی بیکران هستی بخش است بپوندد تا ابد در جلوه بی‌پایان او حیاتی بی‌پایان و سرشار از معنا و شور و تازگی داشته باشد.

ششم، یک تناقض بزرگ در گفته‌های “لی هنگجی” وجود دارد؛ از یک سو می‌گوید: «مدرسه ما بدین صورت تزکیه می‌کند، شما را قادر می‌کند که خودتان به طور واقعی گونگ را به دست آورید. آن از زمان پیدایش زمین و آسمان اولین بار است.» از سوی دیگر می‌گوید: «فالون دافای ما یکی از هشتاد و چهار هزار روش تزکیه در مدرسه بودا است. آن هرگز در این دوره تاریخ تمدن انسانی علنی نشده است، اما یک بار در یک دوره ما قبل تاریخ در مقیاس وسیعی انسان‌ها را نجات داد.

هفتم، ادعاهای غیرقابل اثبات زیادی در گفته‌های ایشان وجود دارد. از جمله بدن‌های متعدد در عوالم دیگر، بدن انرژی، وجود فاشن یا بدنی که با تقوا و گونگ درست شده است، قرار دادن فالون در بدن دیگران، اینکه تعداد تمرین های بودا در اول ۸۴۰۰۰ مورد بوده است، تزکیه‌کنندگان بسیاری که در غارها زندگی می‌کنند، ولی چون در غارهایشان را مهر و موم کرده‌اند، کسی توان دیدن آن‌ها را ندارد، اطلاعات جالب از ماقبل تاریخ و این‌که انسان‌ها به جهت خطا از عوالم بالا سقوط کرده‌اند و با اینکه صلاحیت باقی بودن را نداشتند روشن بینان شرایط این دنیا را به عنوان آخرین فرصت بازگشت به اصل خود برای آنها فراهم کرده‌اند. و انسان‌های والا خالق این جهان اند! بدون شک بازگشت به اصل و اینکه دنیای فعلی ما گذرگاهی است و برای شکوفایی باید از آن استفاده کرد در ادیان مختلف بیان شده و بخشی از آن را هر خردی در می‌یابد، اما داستان‌هایی را که لی هنگجی تعریف می‌کند را نه با عقل می‌توان فهمید، نه با تجربه می‌توان اثبات کرد و نه بر و حیی مطمئن اتکا دارد.

هشتم، خودستایی های آزار دهنده او نیز بسیار است. او تمام استادان دیگر را فریبنده و تحت تسخیر حیوانات دانسته و می‌گوید: «در حال حاضر تنها کسی هستم که به طور علنی یک راه درست را آموزش می‌دهد. کاری را انجام می‌دهم که قبلا توسط هیچ کس انجام نشده است… آن چه را که به شما آموزش می‌دهم یک حقیقت عظیم درباره جهان است». «تا امروز هم تنها کسی هستم که به طور واقعی چی گونگ در سطوح بالا را به طور عمومی منتقل می‌کنم، فرد دیگری وجود ندارد». لی هنگجی داستانی را تعریف می‌کند که یک استاد گونگ را به مار تبدیل کرده است.

او ادعا می‌کند که برای تبرک مجسمه بودا باید از عکس او استفاده شود. «اگر یک مجسمه بودا را که تبرک را نگذرانده است عبادت کنید بسیار خطرناک خواهد بود. … اگر یک معبد این مشکل را داشته باشد حتی بیشتر خطرناک خواهد بود. وقتی یک راهب آن را عبادت می‌کند، مسوولیت او را به عهده خواهد گرفت. آیا مرا عبادت نمی‌کنی؟ مشخص است که در حال عبادت من هستی! خوب، آیا نمی‌خواهی تزکیه کنی؟ از تو مواظب خواهم کرد. تزکیه تو را برنامه‌ریزی خواهم کرد… درباره مجسمه‌های بودا در خانه چه کار باید کنیم؟ شاید تعدادی از این افراد به فکر من افتاده اند. برای این که به شاگردانم کمک کنم که تزکیه کنند، به شما خواهم گفت که می‌توانید این کار را انجام دهید: کتاب (زیرا عکس مرا دارد) یا عکس مرا بردارید و مجسمه بودا را در دست تان نگه دارید. حالت دست گل نیلوفر آبی بزرگ (حالتی از دست برای تبرک) را انجام دهید، گویی در حال کمک خواستن از من هستید و از معلم تان برای تبرک درخواست کنید. تبرک در عرض نیم دقیقه انجام خواهد شد.

این ادعاها بسیار بزرگ و شگفت انگیز است و در هیچ یک از منجی‌های گذشته نظیر بودا، مسیح و محمد (ص) همانند آن را سراغ نداریم بلکه برعکس آنچه از آنها شنیده‌ایم تواضع و اصرار بر این بوده است که «ما نیز بشری همانند شما هستیم که فقط وحی الاهی را دریافت می‌کنیم.»

نتیجه این‌که در غیاب حقیقت دروغ ها و ادعاها سر بر می‌آورد و گرایش‌های معنوی مردم در لباس اخلاق و معنویت به بازی گرفته می‌شود. وقتی عرفان حقیقی و شریعت راستین در میان مردمی نباشد، نیاز مردم به معنویت و اعمالی که اندیشه و روح معنوی را در آنها تثبیت کند، از بین نمی‌رود و این گرایش فطری به عبودیت و بندگی باقی است، پس به هر خسی دست دراز می‌کنند تا گمشده خود را بیابند و کسانی که نیرنگی برتر و حیله ای کارگر دارند، هوس‌های خود را در قالبی مردم پسند عرضه کرده و مردمان را به سوی خود فرا می‌خوانند.

برنا
* برگرفته از کتاب “فالون دافا” نوشته حمیدرضا مظاهری سیف

منبع: رهبران شیعه

دانشمندان اهل سنت و اعتراف به ولادت امام مهدى

مـرحـوم ((شـیـخ نـجـم الدیـن عـسـکـرى )) در جـلد اول کـتـاب خـویـش نـام چـهـل تـن از عـلمـا و دانـشـمـنـدان اهـل سـنـت را آوره اسـت کـه هـمـگـى آنـان در کتابهاى خویش با ایمان به روایات رسیده از پیامبر(ص ) به ولادت حضرت مهدى علیه السلام اعتراف نموده اند.
هـمـانـگـونه که علامه معاصر ((آیت الله العظمى صافى )) نیز در کتاب ارزشمند خود، نام و نشان گروه دیگرى از آنان را آورده است که شمارشان از 26 نفر مى گذرد و همگى به ولادت داوزدهمین امام نور، تصریح مى کند .

1ـ ((محمد بن طلحه حلبى شافعى )) در کتاب خود ضمن بحث گسترده اى مى نویسد: ((باب دوازدهم در مورد حضرت مهدى علیه السلام است ....))
و آنـگـاه ضـمـن بـرشـمـردن نـامها و القاب آن حضرت مى نویسد: ((او در شهر تاریخى سامرا دیده به جهان گشود....))
2ـ مـحـمـد بـن یـوسـف کـنـجـى شـافـعـى از دیـگـر عـلمـاى بـزرگ اهل سنت است او در کتاب خویش مى نویسد:
((حـضـرت مـهـدى عـلیه السلام فرزند جناب حسن عسکرى علیه السلام است . آن وجود گـرانـمـایـه ، زنـده و در اوج سـلامـت و طـراوت از زمـان غـیـبـت خویش تاکنون در این جهان زندگى مى کند....))
3ـ مـحـمـد بـن احـمـد مـالکـى مـعـروف بـه ابـن صـبـاغ نـیـز از عـلمـاى اهل سنت است و در کتاب خویش در باب دوازدهم مى نویسد:
((ابـوالقـاسـم ، مـحـمـد، حـجت ، فرزند حضرت حسن عسکرى علیه السلام است . او در شهر سامرا و در نیمه شعبان 255 هجرى دیده به جهان گشوده است
4ـ از دیـگـر عـلمـاى آنان سبط ابن جوزى حنفى است او در کتاب خویش در مورد فرزندان حضرت عسکرى در بخشى تحت عنوان فصل فى ذکر الحجة المهدى مى نویسد:
((او نـام بـلنـد آوازه اش مـحـمـد، فـرزنـد حـسـن عـسـکـرى علیه السلام است و کنیه اش ابـوالقـاسـم مـى باشد. او را: الخلف الحجة ، صاحب الزمان ، القائم المنتظر نیز خوانده اند و آن حضرت آخرین امامان است

5ـ احـمـد بـن حـجـر عالم دیگرى از اهل سنت است او در کتاب خویش به هنگام بحث در مورد شخصیت حضرت عسکرى علیه السلام مى نویسد:
((او جـز فـرزنـدش ابـوالقـاسـم مـحمدالحجة ، فرزندى به یادگار ننهاد و فرزند گرانمایه اش ، به هنگامه شهادت پدر، پنج ساله بود، اما خداوند حکمت و بینشى ژرف و اعجازآمیز به او ارزانى فرمود

6ـ از عـلمـاى دیگر اهل سنت شبراوى شافعى است . او در مورد ولادت دوازدهمین امام نور در کتاب خویش مى نویسد:
((امـا یـازدهـم ، ((حسن خالص ))

است که به لقب عسکرى معروف است و او را شرافت همین بس که امام مهدى علیه السلام از فرزندان گرانمایه اوست ....))

آنگاه مى افزاید: ((امام مهدى علیه السلام فرزند حضرت عسکرى علیه السلام است و در شـهـر تـاریـخـى سـامـرا در پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سال 255 هجرى دیده به جهان گشوده .))
7ـ عبدالوهاب شعرانى عالم دیگر اهل سنت در کتاب خویش تحت عنوان ، نشانه هاى نزدیک شـدن رسـتـاخـیـز از جـمـله قـیام و ظهور حضرت مهدى علیه السلام را مى نویسد. آنگاه مى افزاید:
((امام مهدى علیه السلام از فرزندان امام حسن عسکرى علیه السلام است و در پانزدهم شـعـبـان بـه سـال 255 بـدنـیـا آمـده و او زنـده و بـاقـى اسـت تـا طـبـق روایات رسیده از پـیـامـبـر(ص ) بـا حـضرت عیسى علیه السلام که به هنگامه ظهور او از آسمان فرود مى آید، دیدار کند

8ـ از عـلمـاى دیـگر اهل سنت عبدالله بن محمد مطیرى شافعى است . او در کتاب خویش پس از از یـادآورى نـام بلند آوازه امامان معصوم علیهم السلام تا حضرت عسکرى علیه السلام مى نویسد:
((فـرزنـد حضرت عسکرى علیه السلام امام مهدى ، دوازدهمین امامان است . نام او محمد و قائم است و به مهدى علیه السلام نیز شهرت دارد....))
9ـ سـراج الدین رفاعى از دیگر دانشمندان اسلامى است . او در کتاب خویش در این مورد مى نگارد:
((امـا، یـازدهـمـیـن امـام ، حـضـرت حـسـن عـسکرى علیه السلام پس از خویش ، فرزندش حضرت مهدى را بر جاى نهاد و او جانشین پدر و دوازدهمین امام است
10ـ استاد بهجت افندى در کتاب خویش از جمله مى نویسد:
((امـام مـهـدى عـلیـه السـلام در پـانـزدهـم شـعـبـان سال 255 هجرى دیده به جهان گشود و مادرش نرجس ‍ بود

11ـ عـالم دیـگـر اهـل سنت حافظ محمد بن محمد حنفى نقشبندى در کتاب خویش در این رابطه مى نویسد:
((حـضـرت عـسکرى علیه السلام یازدهمین امام است و فرزند گرانمایه اش ((محمد)) نـزد یـاران و دوسـتـداران راسـتـیـن خـانـدان وحـى و رسـالت مـشـخـص و مـعـلوم بـود. او در سال 255 هجرى در پانزدهم شعبان دیده به جهان گشود

ایـن مطلب را از جمله بانوى بزرگ و مورد اعتماد ((حکیمه )) دختر، امام جواد علیه السلام آورده است .
12ـ سـلیـمـان قـنـدوزى حـنـفى از دیگر دانشمندان اسلامى است . او در کتاب خویش ضمن تـرسـیـم ولادت حـضـرت مـهـدى عـلیه السلام از بانو حکیمه ، دخت گرانقدر حضرت جواد علیه السلام به همان صورت که در کتابهاى معتبر شیعه آمده است ، مى افزاید:
((ایـن روایـت و ایـن گـزارش از دیـدگاه علما و شخصیتهاى مورد اعتماد اسلامى ، محقق و مـسـلم اسـت کـه ولادت ((قـائم آل مـحـمـد)) پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سـال 255 هـجرى رخ داد و آن حضرت در شهر تاریخى سامرا و در حیات پدرش دیده به جهان گشود
13ـ شبلنجى شافعى دانشمند دیگر اهل سنت در کتاب خویش در این مورد مى نوسید:
((رحـلت حـضـرت عـسـکـرى عـلیـه السـلام روز جـمـعـه هـشـتـم ربـیـع الاول بـه سـال 260 هـجرى بود و از خود فرزندى گرانمایه بر جاى نهاد که نام او را محمد نهاده بود.))
14ـ دانـشـمـنـد دیـگـر اهـل سنت ابن خلکان است . او در کتاب خود پیرامون امام عصر علیه السلام مى نویسد:
((ولادت آن گـرانـمـایـه ، پـانـزدهـم شـعـبـان بـه سـال 255 هـجـرى بـود و هـنـگامى که پدرش جهان را بدرود گفت : آن حضرت پنج ساله بود و مادرش نرجس نام داشت
15ـ عالم دیگر اهل سنت ابن الخشاب در این مورد مى نویسد:
((فرزند و جانشین شایسته کردار حضرت عسکرى علیه السلام حضرت مهدى بود که او را ((الخـلف الصـالح )) نـیـز مـى گـفـتـنـد. او همان صاحب الزمان است و به نام مقدس ((مهدى )) نیز شهرت دارد
16ـ عـبـدالحـق دهـلوى نـیـز از دانـشمندان اسلامى است . او در کتاب خود، در مورد زندگى امامان نور علیه السلام دراین رابطه مى نویسد:
((ابـو مـحـمـد حـضـرت حـسـن عـسـکـرى عـلیـه السـلام یـازدهمین امام نور است و فرزند گرانمایه اش محمد(ص ) نزد یاران و دوستداران مورد اعتماد شناخته شده است .))
آنـگـاه مى افزاید: ((خلف صالح ، از فرزندان حضرت عسکرى علیه السلام همان صاحب الزمان است .))
17ـ محمد امین بغدادى سویدى در ولادت امام عصر علیه السلام مى نویسد:
((حـضـرت مـهـدى عـلیـه السـلام بـه هـنـگـامـه رحـلت پـدر گـرانـمـایـه اش ، نـه سال داشت
18ـ مورخ بزرگ اهل سنت ابى الوردى در تاریخ خود آورده است که :
((مـحـمـد، فـرزنـد حـضـرت عـسـکـرى عـلیـه السـلام در سال 255 هجرى بدنیا آمد...))