درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

گسترش فرقة کابالیسم؛ رویکرد صهیونیسم در هالیوود

صهیونیست‌ها شرکت‌های جدیدی در سینمای امریکا تأسیس کرده‌اند که همان آرمان‌های قدیمی بنی‌صهیون را با رنگ و لعاب و جذابیت‌های بیشتر گسترش می‌دهند؛ مانند شرکت دریم ورکز که استیون اسپیلبرگ‌ و یارانش . . .

از آغاز شکل‌گیری سینما در سواحل شرقی آمریکا، یهودیان و صهیونیست‌ها قدرت آن را دریافتند و با گسترش فعالیت‌ها در ساحل غربی، شهرک هالیوود را تأسیس کردند. آن‌ها هر روز بیش از پیش در آن‌جا سرمایه‌گذاری می‌کردند تا این که توانستند لقب «سلطان سینما» را به خود اختصاص دهند. پایه‌گذاری هالیوود با نام‌هایی چون برادران وارنر، ساموئل گلدن، لویی مایر، کارل لمله هادکنسون، آدولف زوکر و ویلیام فاکس همسان است و ما را به یاد شرکت‌های آغازین یهودی می‌اندازد که هنوز هم نقش مهمی در بازی‌های فکری و سیاسی هالیوود بازی می‌کنند.

در اهمیت این شرکت‌ها همین بس که فیلم‌های تأثیرگذار و شاخصی چون ماتریکس 1، 2، 3، هری پاتر 1، 2، 3، 4، 5، تراوا و... را شرکت برادران وارنر ساخته و فیلم‌های پر فروش و مؤثری چون جنگ‌های ستاره‌ای، روز استقلال، عصر یخی، روز پس فردا، امپراتوری ضربه می‌زند و... را شرکت فوکس قرن بیستم تولید کرده است. یونیورسال، ‌آثار مهمی چون پارک ژوراسیک، دنیای گمشده (پارک ژوراسیک)، کینگ کنگ، ملاقات با والدین، بروس توانا و... را در کارنامه سال‌های اخیر خود دارد و پارامونت خالق تایتانیک، فارست گامپ، جنگ دنیاها، مأموریت غیر ممکن 2، روح و ... می‌باشد.



برای آنان که با سینما و گیشه در هالیوود آشنایی دارند، فقط نام این فیلم‌ها که همگی جزء پرفروش‌ترین فیلم‌های ‌دو دهه اخیر هستند، کافی است که به قدرت بی‌بدیل صهیونیسم در هالیوود پی برند. در فیلم‌های مذکور و دیگر آثار این شرکت‌ها، سیاست‌های فرهنگی، مذهبی و سیاسی خاصی دنبال می‌شود که برخی از آن‌ها بدین قرارند:
ترویج نگاه آخرالزمانی با مبانی عهد عتیق (توراتی)، گسترش فرقة کابالیسم (تصوف یهودی) و شیطان گرایی، بسط اندیشة خودمحوری اندیشه بشری، نگاه انحرافی توراتی به مقولة وحی و پیامبری، عصمت‌زدایی و سکولاریزاسیون اولیا و انبیای الهی، تحریف تاریخ، جعل داستان‌ها و اساطیر و افسانه‌های خاص، تقدیس روابط نامشروع و عشق زمینی، تعمیم سکس و خشونت و جادو و خرافه، رواج ماده‌گرایی و لیبرالیسم و فمینیسم، القای برتری نژادی یهودیان و تروریست بودن مسلمانان، اسلام هراسی و اسلام ستیزی، تبلیغ فرقه‌ها و عرفان‌های صهیونیستی ـ بودیستی و ادیان جعلی جدید، بازتولید معناگروی زمینی شده و بهشت مادی واتوپی یهودی، القای فرهنگ الهی و نشان دادن مدرنیته و جنگ طلبی به مثابه تنها راه نجات‌بخش بشر، پروژة موعودسازی بر اساس تفکرات یهودی و کابالایی، الگوسازی و اسوه‌سازی از قهرمانان دنیاطلب و مقام پرست و... .

اخیراً صهیونیست‌ها شرکت‌های جدیدی در سینمای امریکا تأسیس کرده‌اند که همان آرمان‌های قدیمی بنی‌صهیون را با رنگ و لعاب و جذابیت‌های بیش‌تر گسترش می‌دهند؛ مانند شرکت دریم ورکز که استیون اسپیلبرگ‌ و یارانش راه‌اندازی کرده‌اند. وی پس از ساخت فیلم فهرست شیندلر-که به تثبیت اسطوره هلوکاست می‌پرداخت- جوایز کلانی از مؤسسه‌های مالی و سیاسی صهیونیست‌های امریکا، اروپا و اسرائیل گرفت و توانست این شرکت را پایه گذاری کند. آثار تأثیرگذاری چون پرنس مصر، «شِرِک» 1، 2، 3، ماداگاسکار، نجات سرباز رایان، فرار مرغی و... در جهت گسترش اهداف صهیونیسم به خوبی پیش رفته‌اند و جزو آثار پر فروش این شرکت به شمار می‌آیند. صهیونیست‌ها از تأثیر اسطوره پردازی و الگودهی اساطیر نیز به خوبی آگاه بوده و اسطوره‌های سینمای صهیونیستی را بیش از گذشته رواج داده‌اند؛ اسطوره‌هایی همچون: سرزمین مادری و موعود، ده سبط گمشده، آوارگی یا دیاسپورا، مظلومیت یهود، شیطان قدرتمند، خدای ضعیف قوی، برتری نژاد یهودی، سرزمین بدون مردم برای مردم بدون سرزمین، معاد دنیوی، ناجی قومی و قبیلگی، یهودستیزی هیتلر، فاشیسم‌ستیزی صهیونیست‌ها، اتاق‌های گاز، نسل‌کشی یهودیان، هولوکاست، ساختن صابون از روغنِ بدن یهودیان در کوره های آدم سوزی، انگیزاسیون مسیحی، رنسانس سعادت بخش، اصلاح طلبی پروتستان‌ها، ‌عرفان ظلم‌پذیر، تثلیث، نبرد نهایی آرماگدون، مظلومیت تاریخی یهودیان، عقب ماندگی مسلمانان و آفریقاییان، کشف امریکا، سرخ پوست‌ها و سیاه‌پوست‌های وحشی و بی‌تمدن، انحصار تمدن در غربی‌ها، حقوق بشر غربی، متافیزیک اومانیستی، کاپیتالیسم مهربان، سوسیالیسم مردمی، آزادی اطلاع‌رسانی در غرب و... .

در یک کلام می‌توان گفت که در دریای متلاطم قرن پانزدهم هجری، یهودیان جزیرة نجات خود را سینما و رسانه یافته و توانسته‌اند با لنگراندازی در این ساحل نجات، از امواج توفنده و رو به تزاید انقلاب معنوی اسلام در امان باشند؛ اما به خواست خدا اگر ما بکوشیم و بتوانیم در مسیر الهی از رسانه‌ها استفاده کنیم، نتیجه غیر از این خواهد بود.



منابع برای مطالعه بیش‌تر:
1.سیدابوالحسن علوی طباطبایی، افسانه سازان هولوکاست، کیهان، 1386.
2.سید ابوالحسن علوی طباطبایی، هالیوود و فرجام جهان، هلال(مؤسسه موعود)، 1385.
3.مجید صفاتاج، سطه پنهانی، آرون، تهران، 1383،
4.سعید طبیعت شناس، هیونیسم و سینما، مرکز اسناد و مطالعات راهبردی فلسطین، نشر قبله اول (جهت دفاع از ملت فلسطین)، تهران، 1383.
5.فؤاد بن عبدالرحمان الرفاعی، نفوذ صهیونیسم بر رسانه‌های خبری، ترجمه حسین سروقامت، کیهان، تهران، 1377.
6.متن فیلم مستند سینما سرزمین موعود صهیونیسم، سی.دی کتابخانه دیجیتالی صهیونیسم پژوهی، مؤسسه لوح و قلم قم.
7. احمد رفعت بهجت، الشخصیه العربی فی السینما، قاهره.
8. مارک وبر(مدیر مؤسسه بازنگری تاریخی)، نگاهی به لابی صهیونیستی در امریکا، روزنامه رسالت، ش 5302، خرداد 83. به نقل از سایت www.IHR.org
9. قدرت یهود در رسانه‌های امریکا و انگلیس، از سایت احمد رامی:www.radioislam.org، ترجمه حسن یوسف‌زاده.

 باتشکر از دوست ارجمندم محمدحسین فرج نژاد

فرقه‌سازی و نحله‌پروری

جریان فرقه‌سازی و نحله‌پروری به رغم همة سوابق و لواحق، در عصر حاضر و در تمامی جغرافیای جهان و از جمله، شرق اسلامی و در میان ما در زمرة مسئله‌سازترین موضوع چند وجهی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، امنیّتی و حتّی اقتصادی است. به استناد «دایرة المعارف بزرگ فرقه‌های نوظهور» که طیّ چند دهة اخیر، راه‌اندازی شده، اطّلاعات مربوط قریب به 2000 فرقة شناخته شده، قابل جست‌وجوست. 

 
 
جریان فرقه‌سازی و نحله‌پروری به رغم همة سوابق و لواحق، در عصر حاضر و در تمامی جغرافیای جهان و از جمله، شرق اسلامی و در میان ما در زمرة مسئله‌سازترین موضوع چند وجهی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، امنیّتی و حتّی اقتصادی است.

به استناد «دایرة المعارف بزرگ فرقه‌های نوظهور» که طیّ چند دهة اخیر، راه‌اندازی شده، اطّلاعات مربوط قریب به 2000 فرقة شناخته شده، قابل جست‌وجوست.
اطّلاعات غیررسمی حاکی از وجود قریب به 4000 فرقه است.

سرریز بسیاری از فرقه‌های رایج در غرب در «ایران» خودمان قابل شناسایی است.

این مجموعه در دو گروه فرقه‌های تأسیس شده در گذشته، به ویژه طیّ قرون دوازده و سیزدهم هجری قمری و فرقه‌های نوظهور شبه مذهبی و شبه عرفانی قابل دسته‌بندی هستند.

ـ فرقه‌های دستة اوّل؛ با رویکرد بخشی به آموزه‌های اسلامی و متمایل به خاستگاه سیاسی ـ اجتماعی استعمارگران، با اصرار ورزیدن بر «شبهه‌افکنی و تفرقه‌افکنی» سعی در رخنه در کیان فرهنگی و جایگیر شدن در بستر مناسبات و زمینه‌های مذهبی و ملّی این سرزمین اسلامی می‌کنند. فرق وهّابیت و بهائیّت در این گروه قابل شناسایی‌اند.
عباس افندی در حال دریافت نشان شوالیه از انگلستان
 
ـ فرق دستة دوم؛ یعنی شبه مذهبی و شبه عرفانی‌ها، با التقاط و امتزاج ناشیانه و متفرّق آموزه‌های مذهبی و غیرمذهبی رسیده از ملل و نحل، چونان یک میکسر و مخلوط کننده، سعی در فراهم آوردن جماعتی از مردان و زنان جوان و سرگشته به گرد خویش نموده‌اند. این گروه، با متمرکز شدن بر هواجس و اهواء، با نوعی شریعت‌گریزی و سکوت جهت‌دار در برابر عملکرد زنجیرة مستکبران و جهان‌خواران، دامن زننده به نوعی پلورالیسمند، باعث جلب موریانه‌‌هایند و بالأخره به عنوان ابزاری در اختیار نیروهای آشکار و نهان شیطانی، مجال کارگر افتادن تیرهای زهراگین ابلیس لعین را بر جان و جسم پیروان ادیان آسمانی، فراهم می‌سازند.
زیارتگاه بهائیان در حیفا، اسرائیل
ـ اثرگذاری بر زنان و مردان جوان و گروه‌های اجتماعی آسیب دیده؛ همچون معتادان، معلولان، فقرا و... جلب و جذب آنان در زیر چتر شکستة فرقه‌ای، مهم‌ترین هدف این گروه‌هاست.

بی‌گمان، تساهل و تسامح در مناسبات و روابط، آلودگی به افیون و مخدّر، بی‌تفاوتی در برابر شرایع دینی و چشم بر بستن و ترک هر گونه قید و بندهای محدود کنندة روابط، جاذبه‌هایی هستند که گروه‌های اجتماعی یاد شده را جلب و جذب می‌کنند.

به همان سان که فرقه‌های دستة اوّل از دامان استعمارگران اروپایی سر بر آوردند و به عنوان عملة ظلمه، موجب سست شدن بنای اعتقادی و سیاسی اجتماعی ساکنان سرزمین‌های اسلامی شدند، گروه دوم، از خانه‌های سیاه مجامع مخفی ماسونی و صهیونی و سازمان‌های اطّلاعاتی و امنیّتی MI6 و موساد سربر آوردند تا همة مجال را از نهضت‌های اصیل سلب کرده و مانع از قوّت گرفتن آنها در وجوه مختلف امنیّتی، سیاسی، اجتماعی و حتّی اقتصادی شوند.

چنان که اشاره کردم، عملکرد این دو گروه، در وجوه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، امنیّتی و حتّی اقتصادی قابل مطالعه است. این گروه‌ها بی‌آنکه جایگاهی اصیل در میان مناسبات و ساختار حیات اجتماعی کشورهای اسلامی؛ همچون ایران داشته باشند، به دلیل تعدّد، پراکندگی و البتّه استفاده از پتانسیل و ظرفیّت‌های حامیان غیرشرقی و غیرمسلمان و رسانه‌های مدرن، به سادگی ساختار بنای اجتماعی را در هم می‌ریزند و امکان انتظام، ثبات و هدایت آن را تحت استراتژی و طرحی بومی، ملّی و دینی از بین می‌برند.

ظهور بسیاری از الگوها، شیوه‌ها و روش‌های حشر و نشر و سیر و سلوک فردی و جمعی که به سرعت از سوی بسیاری از خامان و بی‌خبران، نمونه‌برداری و تقلید می‌شود، سلامت نظام اجتماعی را با مخاطره روبه‌رو می‌کند. به ویژه، ولنگاری غیرقابل کنترل و قانون‌شکنی و عنادورزی دربارة سنّت‌های مقبول و مطرح بر گسترة این ناهنجاری‌ها می‌افزاید. تداوم این وضعیّت، نه تنها الگوها و ساختار فرهنگی را در هم می‌شکند، بلکه چنان به بسط خرده فرهنگ‌ها می‌انجامد که در میان آنها، فرهنگ اصیل، مقبول، بومی و متمایل به هویّت‌های دینی، روی به ضعف می‌نهد و در انزوا می‌پوسد.

بر هیچ کس پوشیده نیست که تغییر الگوهای رفتاری و عادت مردم، آن هم متأثّر از جریانات بیگانه و شیطانی، نه تنها امکان تصمیم‌گیری بزرگ را از بین می‌برد، بلکه موجب تغییر در مسیر و انحراف از مقاصد مطلوب نیز می‌شود.

بی‌سبب نیست که اقوام، بی‌آنکه بدانند، مواجه با شرایطی تحمیلی می‌شوند و برای حفظ سایه‌ای از نظام‌های مقبول شروع به امتیازدهی به جریانات نامقبول و نامشروع می‌کنند.

عقب‌نشینی از سنّت‌ها و میدان دادن به بدعت‌های عادّی و رایج شده، در زمرة بارزترین مصادیق تأثیر منفی جریانات فرقه‌ای بر حیات اجتماعی و فرهنگی ملل مسلمان است.

تردیدی نیست که این تأثیرگذاری، در سیر تکوینی، بر حیات سیاسی و نظام حکومتی نیز تأثیر می‌گذارد. این جریان، در کشورهایی که نظام دمکراتیک و متّکی به آرای مردمی را پذیرفته‌اند، به سرعت بحران‌آفرینی می‌کنند و سوگیری بخش بزرگی از ساختمان سیاسی و حکومتی را تغییر می‌دهند.

این واقعه در کوتاه مدّت حاصل نمی‌شود و به همین دلیل در تمامی کشورها، نادیده گرفته می‌شوند؛ لیکن رشد صعودی و گستردگی ماجرا، در کمتر از ده سال، باعث شکل‌گیری قطب‌ها، جزایر و جریاناتی می‌شوند که دیگر نه تنها قابل چشم‌پوشی و نادیده گرفتن نیستند؛ بلکه مدیریّت خود را نیز بر ساختار نظام سیاسی، اجتماعی و حتّی فرهنگی تحمیل می‌کنند.

حال اگر، حمایت بنیادهای خارجی مؤثّر و وابسته به قدرت‌های بزرگ غربی مانند «انگلستان» و «آمریکا» و نهادهای همسو با آنان، همچون سازمان‌های جهانی را به این مجموعه اضافه کنید، به زودی درمی‌یابید که جریانات فرقه‌ای از مجرا و مسیر حمایتی دول استعماری و سازمان‌های جهانی در هیئت جریانات برانداز خاموش، چهره نشان می‌دهند.

تغییر بافت جمعیّتی، تبدیل شدن به اهرم‌های فشار سیاسی و نقش‌آفرینی در معادلات منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای در موضوعات مختلف، به سادگی پرده از عواقب رشد و گسترش این جریانات برمی‌دارد. هیچ به کم و زیاد شدن برخی از اقلام مصرفی استراتژیک در کشور، آن هم در نقطه عطف‌های مهم توجّه کرده‌اید؟

هیچ دربارة منشأ و مشرب‌های اصلی صادرات و واردات کالاهای استراتژیک اندیشه کرده‌اید؟
هیچ گاه به انعقاد قراردادهای خرید و فروش زمین‌‌ها، باغات و نقاط استراتژیک در جنوب، غرب و شمال کشور توجّه داشته‌اید؟
به جابه‌جایی جمعیّت‌ها، افزایش بی‌دلیل و خارج از عرف جمعیّت مناطق مختلف در شمال، شرق، غرب و جنوب چطور؟
به سر برآوردن برج‌های بزرگ تجاری در «هرمزگان»، «فارس» و سایر نقاط مهم.

شاید مطالعه‌ای جدّی ما را به سرمنشأ مهمّی برساند که متأثّر از جریانات فرقه‌ای، دیر یا زود، نه تنها تناسب و تعادل مناسبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را در کشور به هم می‌ریزد؛ بلکه موجب بروز ناامنی‌های بزرگ و فراهم شدن زمینه‌های حضور و عمل نیروهای استعماری در منطقه نیز می‌شود.

این همه در حالی است که بسیاری از ناامنی‌های خرد، مانند ایجاد جوّ بلوا، ترس حاصل از ترور شخصیّت‌ها و امثالهم نیز در زمرة مصادیق ناامنی حاصل از نضج جریانات فرقه‌ای به حساب می‌آیند. بد نیست در پایان، تنها اشاره‌ای مختصر به برخی اقدامات اخیر یکی از فرقه‌ها از گروه اوّل؛ یعنی بهائیان داشته باشم و برخی مصادیق آنچه را گفتم در این جریان به نمایش بگذارم. به امید آنکه موضوع به صورت جدّی، مورد مطالعة اشخاص حقیقی و حقوقی دست‌اندرکار امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتّی فرهنگی واقع شود. ان‌شاءالله

با فراهم شدن زمینه‌های تولّد و توسعة فرقه‌های نوظهور و تسرّی آنها در جهان اسلام، عوامل مجامع مخفی و سیستم‌های امنیّتی استعماری، تقویّت فرقه‌های تأسیس شدة قرن دوازدهم و سیزدهم هجری قمری را که در سایة انقلاب اسلامی ایران، منفعل و خاموش بودند، در دستور کار وارد ساختند.

تقویّت و حمایت از دو فرقة «وهّابیت» و «بهائیّت»، به منظور ترک انداختن بر دیوارة محافظ فرهنگی نهضت اسلامی ایران و تضعیف آن اتّفاق افتاد. فراز و نشیب‌های سیاسی ـ اجتماعی در نقطه عطف‌های مهم، همچون ورود جریان‌های سیاسی چپ و وقایع تأسّف‌بار 1388 ه‍ .ش. بسترهای مناسبی را برای جریانات فرقه‌ای و از جمله دو فرقة یاد شده فراهم آوردند.

به تازگی نشریه‌ای با عنوان «نوزده»، ویژة کودکان در یکی از شهرستان‌های استان «فارس» توزیع شده که به نحوی خاص، تلاش خود را صرف تأثیرگذاری بر کودکان و ایجاد انحراف عقیدتی در آنها می‌کند. این نشریه در ادامة اجرای طرح آموزشی «روحی» توسط این فرقه منتشر می‌شود.

در سال گذشته نیز، همین فرقه در بوستان‌های شهر «شیراز» زیر پوشش تعلیم نقّاشی و مربّی کودک، سعی در جذب کودکان و نونهالان این شهر مذهبی داشتند.

چندی پیش، که سفری علمی به یکی از دانشگاه‌های «کاشان» داشتم، با خبر شدم که مدیران فرهنگی این دانشگاه به دلیل درج خبری دربارة این فرقه، در یکی از نشریات داخلی دانشگاه، مورد نقد و اعتراض تند و حضور برخی از اعضای فرقة بهائیّت واقع شده‌اند.

این حرکت، پرده از جرئت یافتن سران این فرقه و گذر از مرزها و محدودیّت‌ها برمی‌دارد. برخی خبرگزاری‌ها نیز طیّ روزهای جاری، از شگرد این فرقه برای حرکت تبلیغی هرمی و حضور در مجالس و مجامعی که در ظاهر موضوعات اقتصادی و گلدکوئیستی را پیگیری می‌کنند، حضور یافته و به کمک مبلّغان خود، سعی در تخریب اعتقادی حاضران در مجلس می‌نمایند.

جای دارد، پرسیده شود، فرقه‌ای که همة حیثیّت خود را وام‌دار استعمار پیر بریتانیای کبیر است و با آرام یافتن در آغوش صهیونیسم جهانی به عنوان آلت فعل، عمل می‌کند، چگونه جرئت می‌یابد خود را ایرانی و مسلمان معرفی کرده و ادّعای ارث از سرزمین اسلامی ایران داشته باشد.

گویا فراموش کرده‌اند که «جناب عبدالبهاء» یا همان «عبّاس افندی»، فرزند مؤسّس این فرقه و جانشین ایشان، به پاس خدمتگزاری به دولت انگلیس، نشان عالی «سِر» را از این دولت دریافت کرد و سپس دست به دعا برداشت و گفت:
«بار الها! سراپردة عدالت در این سرزمین برپا شده است و من تو را شکر و سپاس می‌گویم...

پروردگارا! امپراتور بزرگ ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانیّت مؤیّد بدار و سایة بلند او را بر اقلیم جلیل فلسطین پایدار ساز.»

به دلیل همین خدمات و دعاگویی به دولت فخیمة(؟!) انگلستان و صهیونیسم بین‌الملل بود که پس از مرگ این ثناگو، یعنی عبّاس افندی، دولت انگلیس نمایندة ویژة خود، آقای هربرت ساموئیل را برای عرض تسلیت به جامعة بهائیان فرستاد تا اعلام کند:

«وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت، پادشاه انگلستان، مستر وینستون چرچیل تقاضا نمود، مراتب هم‌دردی و تسلیت حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را به جامعة بهایی ابلاغ نماید.»
ناگفته نماند که این فرقه، با داشتن زیارتگاه، هتل، باغ نُه طبقه و سایر مراکز تفریحی در حیفا و عکا، از شهرهای مهمّ فلسطین اشغالی، همواره مورد حمایت، حفاظت و یاری رژیم اشغالگر قدس بوده است. در حالی که صاحبان اصلی این سرزمین در محاصرة کامل، در غزّه و سایر نقاط، از آب و نان و قوت لایموت نیز بی‌بهره‌اند. جز این، فرقة بهائیّت در بسیاری از کشورهای تحت امر «بریتانیا»، «آمریکا» و سایرین مورد تفقّد واقع شده است. پرفسور نیوویچ، از شخصیّت‌های سیاسی رژیم صهیونیستی در زمان مسئولیّتش، امتیاز اسکان رایگان اعضای بهائیان را در «هند» به آنها اعطا کرد.

این اقدام، به منظور رخنه در این سرزمین و ایجاد شکاف در روابط سیاسی «هندوستان» و «جمهوری اسلامی ایران» صورت گرفته است. چنان که در ایجاد خدشه در این روابط بی‌تأثیر نبوده‌اند.
این همه تنها به منظور نشان دادن مصادیق عمل فرقه‌ها و خطرات آنها در شرق اسلامی بیان شد. باقی بقای شما. والسّلام

اسماعیل شفیعی سروستانی
رادیو معارف

شیطان‏ پرستی معاصر، با داعیه دین و معنویت به میدان آمده ‏است

مدیرگروه عرفان‏های نوظهور نهاد رهبری در دانشگاه‏ها با اشاره به اینکه نظام سرمایه‌داری بر اساس خوی استکباری خود به رواج شیطان‌پرستی روی آورده است، «انجیل شیطانی» را مصداقی برای مدعای خود عنوان کرد.

به گزارش جهان، شیطان‏پرستی معاصر، با داعیه دین و معنویت به میدان آمده‏است، این مرام بر خلاف تصوّر رایج، جذابیت‏هایی دارد که فهم و درک آن برای کسانی که تصوّر روشنی از آموزه‏های این آیین ندارند، بسیار دشوار است، هر چند شیطان‏پرستی جدید به تقلید از شیطان‏پرستی قرون وسطایی شکل گرفته و بسیاری از آموزه‏های آن را در خود جای داده است، این جنبش، در نوع خود حرکت جدیدی است که باید با نگاه به ریشه‏های تاریخی ـ اجتماعی آن در غرب تحلیل شود.

به همین منظور فارس با حجت‌الاسلام والمسلمین «حمزه شریفی دوست» مدیرگروه عرفان‏های نوظهور نهاد رهبری در دانشگاه‏ها در خصوص نقد محتوایی «انجیل شیطانی» سلسه‌گفت‌و‌گوهایی انجام داده است که بخشی از آن از نظر می‌گذرد:

 



*به طور کلی جریانات نقد شیطان‌پرستی امروزه در چه قالبی به فعالیت خود می‌پردازند؟

- آن‏چه برای فهم این جریان به تحلیل و کاوش کم‏تری نیاز دارد، دو محور زیر است: 1. نمادهایی که امروزه در خدمت این مسلک قرار گرفته است 2. ظواهر و پوشش (مد لباس و مو) که با نام این جریان شهرت یافته است.

متأسفانه در کشور ما جلسات نقد شیطان‏پرستی هیچ‏گاه ضابطه‏مند و هوشمندانه برگزار نشده است، کسانی که قصد نقد این فرقه را داشته‏اند، بیشتر به تبلیغ این جریان دامن زده‏اند؛ نه نقد و آسیب‏شناسی صحیح، علت این است که بیش از آن‏که به ایدئولوژی شیطان‏‏گرایان بپردازند، به توضیح نمادها پرداخته‏اند و از قضا این همان کاری است که شیطان‏پرستان می‏خواهند، توضیح نماد و تفسیر آن، توصیف است نه آسیب‏زدایی، ناقدان این جریان (که اتفاقأ دلسوزانه این کار را کرده‏اند) همواره در کشور ما یا به مد لباس و مو گیر داده‏اند و یا به رمزگشایی از نمادهایی پرداخته‏اند که اصالتاً از آن شیطان‏پرستان نبوده است.

بسیاری از نمادهای شیطان‌پرستان متعلق به این گروه نیست

کسانی که قصد مبارزه با شیطان‏پرستی از طریق نمادها را دارند، باید در باب نمادها سه نکته اساسی را مورد توجه قرار دهند، غفلت از این سه امر، ممکن است به شناخت و تحلیل ناصواب این فرقه منجر شود و یا باعث ترویج ناخواسته آیین شیطانی شوند:

اول این ‌که جریان شیطانی، بسیاری از نمادهایی را که در دیگر آیین‌ها و مسلک‌ها ریشه دارد، امروزه به سود خویش و در خدمت خود به کار گرفته است، بسیاری از نمادهایی که امروزه به نام شیطان‌پرستی مشهور شده، متعلّق به جریان شیطانی نیست و آن‌ها این نمادها را تصاحب کرده‌اند، هدف از این تردستی، اثبات ریشه‌دار بودن آیین‌شیطان پرستی و تثبیت آن و اعتماد ‌بخشی به یاران شیطان است.

پاره‌ای از این نمادها در تمدن‌های باستانی مصر و یونان ریشه دارد و بعضی دیگر متعلّق به شرق است؛ چنان‌که «آنتوان لاوی» در کتابش «کالی» و «شیوا» را که در میان هندوها و یوگی‌ها جایگاه خاصی دارند و از خدایان هندو به‌ حساب می‏آیند، همان شیطان معرفی می‌کند، بعضی از نمادهای ماسون‌ها یا کابالا نیز اکنون در خدمت این آیین قرار گرفته است.

هر چند جریان شیطانی محصول عرفان یهود و فراماسونری و نتیجه نامشروع این دو جریان است، جریان شیطانی، امروزه خود را آیینی برخوردار از سنّت‌های منحصر به‌ فرد، نمادهای ویژه، مبانی مجزّا و در یک کلمه، یک «جریان مستقل تاریخی» معرفی می‌کند.

نمادهای شیطانی نه ریشه واحد دارند و نه معنای واحد

دوم اینکه؛ نمادها لزوماً معنای واحد ندارند، علّت این است که فرهنگ‌های مختلف از هم‌ دیگر تأثیر پذیرفته‌اند و اقوام و ملت‌ها، در تعامل با دیگر فرهنگ‌ها، دست به اقتباس زده و به سود خود، تغییراتی در محصولات دیگران ـ البته به نسبت آرمان‌ها و ارزش‌های بومی خود ـ داده‌اند و به مرور این فرآورده جدید، نماد ارزش‌ها و باورهای ایشان شده است؛ بنابراین نمادها نه ریشه واحد دارند و نه معنای واحد.

استفاده ابزاری از نماد شیطانی در جهت خوی استکباری

نکته سوم اینکه؛ چون نماد ابزاری قوی و نافذ است و چون برخورداری از نمادهای گویا و متنوّع، قدرتی بی‌بدیل محسوب می‌شود، نسبت دادن نمادهای دیگر آیین‌ها به شیطان‌پرستی، تلاش غیر مستقیم برای تبلیغ این مرام انحرافی و کمک ناخواسته به آن است؛ بنابراین منظور از نمادهای شیطان‏پرستان، نمادهایی است که امروزه شیطان‌گرایان به سود خود استخدام کرده‌اند، آن‌چه نباید از آن غفلت شود، این است که نمادهایی که امروزه در خدمت این جریان ضد دینی و ضد توحیدی ایفای نقش می‌کند؛ باید برای انتساب این جریان به عقبه سیاسی خود و فهم ریشه‌ها و مبانی استکباری آن مورد توجه قرار گیرد؛ نه استقلال دادن به این جریان و در نتیجه تبلیغ و تثبیت آن.

از سوی دیگر آن‏چه تاکنون مورد غفلت قرار گرفته، نگرش‏های مؤسس این جریان در باب جهان‌بینی و هستی شناسی است، «آنتوان لاوی» که شخصیت مطرح جریان شیطانی است و سهم زیادی در پی‏ریزی این بنای ضد دینی داشته است، افکارش را در کتاب مقدس شیطان‏پرستان مطرح کرده و تلاش دارد از حیث نرم افزاری این جریان را تقویت کرده و به مرز قبول نزدیک کند.

* شیطان‌پرستی معاصر یا به تعبیر خود مبتلایان «شیطان‌گرایی» چگونه شکل گرفت؟

- شیطان‏پرستی معاصر با بحران‏های بعد از جنگ جهانی دوم پیوند خورده‏ است، جنگ جهانی دوم شرایطی ناامیدکننده ایجاد کرده بود، فریاد مبارزه و اعتراض از هر کوی و برزن بلند بود، جوانان دریافتند که نظام سرمایه‏داری، جهان را به مرز نابودی و انهدام رسانده است، ظلم و خفقان شدید باعث شد گروهی از جوانان عصیان کنند و اعتراض خود را با ترویج هیپی‏گری نشان دهند؛ بلکه بتوانند با طرح تفکری نو در حوزه اخلاق و امنیت اصلاح‏گری کنند، سرانجام جوانان، به ویژه دانشجویان برخاستند و با استفاده از ظرفیت موسیقی، با شعار «سرانجام اصلاحی باید» جنبش متال را به وجود آوردند، شاید اولین گام در به انحراف کشاندن این حرکت اصلاحی، استفاده از این ابزار (موسیقی) بود.

نظام سرمایه‌داری برای مهار بحران جنگ جهانی دوم به ترویج شیطان پرستی روی آورد

در دهه اول موسیقی متال، تقریباً تمامی اشعار و ترانه‏های آن دارای خمیر مایه اعتراض‏آمیز بر ضد جنگ، عشرت‏طلبی و سلطه سیاسی بود، در این ترانه‏ها مبارزه با مدرنیته و سلطه تجاری موج می‏زد و بخش قابل توجهی از محتوای ترانه‏ها هم مربوط به مسائل معنوی، بیداری ضمیر انسان‏ها و ندای درون بود.

اما گردانندگان و طراحان نظام سرمایه‏داری بیکار نبودند، مهار بحران برای آن‏ها بسیار حیاتی بود، سرانجام با کشاندن کنسرت‏های اعتراض به دامن شیطان‏پرستی، توانستند از همراهی توده مردم با این جنبش جلوگیری کنند و با ترویج نمادها و پوشش‏های شیطانی در پاره‏ای از کنسرت‏ها، عملاً به شناساندن این مرام به مردم کمک کنند، یقیناً خواست اولیه جوانان معترض، ترویج و گسترش شیطان‏پرستی نبود، خواننده مشهور گروه انگلیسی «بلک سبت» یعنی «آزی آزبورن»؛ اولین کسی بود که به این ایده واکنش نشان داد، او در سال 1976 در مصاحبه‏ای تأکید کرد: «من و بچه‏ها هرگز دنبال تفکرات شیطانی نرفته‏ایم... من به آفریننده‏ام ایمان دارم، بلک سبت هرگز گروهی شیطان‏پرست نبوده است، من از دیدن بعضی از طرفداران‏مان که با لباس‏های سیاه و صورتی رنگ شده و شمعی در دست در سالن کنسرت حضور پیدا می‏کنند، واقعاً می‏ترسم.. واقعاً ما آن‏گونه که آن‏ها فکر می‏کنند نیستیم، ما فقط معترضیم».

ترویج سبک‌های موسیقی «راک» و «متال»

اما کار از کار گذشته بود، دستان پشت صحنه توانستد با نفوذ عوامل خود به کنسرت‏های موسیقی و به ‏دنبال آن پوشش رسانه‏ای در تلویزیون و روزنامه‏ها، توجه به شیطان را در کانون توجه توده مردم قرار دهند و زمینه‏ای فراهم کنند که گروه‏های جدید هم با تحمل این هزینه و قبول بر چسب شیطان‏گرایی به گروه‏های «راک» و «متال» ملحق شوند، در پی آن گروه‏های جدید به جای این‏که به آرمان اولیه جنبش پایبند باشند، به تخلیه انرژی اعضای خود و پرداختن به محتوای شیطانی در کنسرت‏ها سرگرم شدند، در نتیجه یکی از فراگیر‏‏ترین جنبش‏های ضد‏سرمایه‏داری در غرب که در ابتدا با آرمان‏ها‏ی انسان‏دوستانه شروع شد، نه فقط مهار که با ایده شیطان‏پرستی تغییر ماهیت یافت. چنین دست‏کاری در ماهیت این حرکت، چنان رسوایی بپاکرد که هوادران «متال» هم در تاریخچه آن از این لکه ننگ یاد می‏کنند: «موسیقی «متال»به عنوان نوعی جنبش هنری ـ اجتماعی، به مانند تمام مقولات بشری، پس از گذشت مدتی کوتاه از روزهای آغازین خود بازیچه دست سودجویان شد، گویی دالانی کثیف و تو در تو که به جیب سرمایه‏داران و ابرقدرت‏های بزرگ ختم می‏شود و هیچ‏کس را توان راه‏یابی به آن نیست، مگر در جهت برآورده ساختن اهداف آنان».

از کلیسای شیطان تا معبد ست

* در خصوص جریانات مهم شیطان پرستی توضیحاتی را ارایه بفرمایید؟

- باید دانست که دو جریان اصلی در شیطان‏پرستی حضور دارند و شیطان‏پرستی با این دو نگرش شناخته می‏شود؛ به عبارت دیگر امروزه شیطان‌پرستی در قالب دو جریان و شاخه رواج دارد:

1-سِیتنیسم (Satenism): همان شیطان‌گرایی لاوایی است و با سرکردگی «آنتوان ساندور لاوی» شناخته می‌شود، او کلیسای شیطان را در  1966 تأسیس و خود را پاپ کلیسای شیطان معرفی کرد و در سال 1969 انجیل شیطانی را منتشر کرد.

 

کلیسای شیطان

 

این گروه معتقدند که موجودی به نام شیطان وجود خارجی و عینی ندارد و شیطان فقط نماد هوا و هوس، آرزوها و لذّت‌طلبی انسان است.

 

«آنتوان ساندور لاوی» و سِیتنیسم



2ـ شاخه ستیانیسم (setians): این شاخه از سوی «مایکل اکینو»، دوست «آنتوان لاوی»، پایه‌ریزی شد، وی «معبد سِت» را در سانفرانسیسکو با نگاهی متفاوت از لاوی نسبت به وجود شیطان، بنا نهاد، «مایکل آکینو» برخلاف «لاوی» قائل به وجود خارجی شیطان و قدرت شگرف شیطان در تدبیر جهان هستی بود.

 


معبد ست

 


«اکینو» برای تسلّط خارجی شیطان بر هستی و زمینه‌سازی برای این تسلّط، مسیر خود را از «لاوی» جدا کرد و در مقابل «کلیسای شیطان» لاوی، «معبد ست» را تأسیس کرد.

 

«مایکل اکینو» و شاخه ستیانیسم

 

شرحی بر تصویر منتشر شده منسوب به صاحب‌الزمان(ع)

مجتبی الساده   
مترجم: سید شاهپور حسینی


در روزهای اخیر قطعه فیلمی ویدئویی حاوی تصویر شخصی عادی که در مراسم‌ عزاداری در کربلا شرکت کرده است، از طریق پست الکترونیکی (ایمیل)، بلوتوث و سایت‌های اینترنتی در میان محافل شیعیان منطقه خلیج فارس منتشر شده و گفته شد. که تصویر امام مهدی(ع) است. این مسئله شبهات و تردیدهایی را در مورد درستی یا نادرستی آن باعث شده است.از این‌جاست که ما ناگزیریم از برخی از حقیقت‌ها در مورد مسئله مهدویت آگاهی داشته باشیم و پس از آن می‌توانیم بر درستی یا نادرستی این تصویر حکم دهیم.
1. روایت‌های زیادی وجود دارد که بر زبان آوردن نام واقعی امام مهدی(ع) را حرام دانسته و این خود به خاطر ترس از به (خطر افتادن جان) ایشان است. حال اگر نام بردن ایشان آن‌قدر حرمت دارد، پس پخش تصویر ایشان چگونه است و چه حکمی خواهد داشت؟
2. روایت‌های زیادی وجود دارد که مشخص کردن وقت و زمان ظهور امام مهدی(عج) را حرام دانسته و این هم به خاطر پیروزی و موفقیت انقلاب و یا جنبش مبارک ایشان در ابتدای ظهور است. زیرا در صورت آگاهی دشمنان از زمان ظهور امام(ع)، آنان برای از میان بردن ایشان در آغاز حرکتشان و پیش از آن‌که همراه یاران و اصحابشان قدرت لازم را به دست آوردند، آماده خواهند شد.
3. توانایی‌ها و امکاناتی که در اختیار امام است، قدرت پنهان و غائب بودن را بدون هیچ‌گونه نقطه ضعفی به ایشان می‌دهد و حکایت‌های دیدار با ایشان بزرگ‌ترین دلیل بر این مسئله است.
4. روایت‌هایی که دیدن و مشاهده ایشان را در زمان غیبت، تحریم و تکذیب می‌کنند، بزرگ‌تر می‌کنند، بزرگ‌ترین دلیل بر این مسئله است و بهترین مصداق برای این‌که کسی بگوید ایشان را دیده است... و اگر معنی روایت‌ها، ادعای نائب یا سفیر بودن از جانب ایشان باشد... از این باب مشاهده امام تطابق می‌یابد.
5.  فراموش نکنیم که در زمان و پیش از ظهور پاک امام(ع) اشخاص زیادی وجود داشته و یا وجود خواهند داشت که ادعای مهدویت و مهدی بودن می‌کنند و روایت‌ها نیز در مورد این مسئله صراحتاً سخن گفته‌اند، سخن گفته‌اند، پس در این‌جا لازم است که از این مسئله هم غافل نباشیم.
باید دانست که عشق و اشتیاق ما نسبت به صاحب‌الزمان ـ جان‌های ما فدای او باد ـ ما را وا می‌دارد که ایشان را در معرض خطر قرار ندهیم؛ و این مسئله چگونه خواهد بود زمانی که دشمنان به دنبال آن هستند که ایشان را از بین ببرند و ما با ساده لوحی خود آن‌ها را در این امر یاری دهیم. «شیخ علی کورانی» در کتاب عصر ظهور گفته است که سازمان اطلاعات امریکا پرونده‌ای کامل در مورد صاحب‌الزمان(عج) دارد و این پرونده تنها چیزی که از امام کم دارد، عکس ایشان است. در این حال و به فرض این که این تصویر واقعی و درست باشد، آیا ما باید مانند کسانی که اخیراً ، این تصاویر را منتشر کرده‌اند با سادگی تمام تصویر امام را به دشمنان ایشان بدهیم، یا آن را نزد خود نگهداریم؟ این مسئله چگونه خواهد بود اگر ما بدانیم که به دست آوردن تصویر و عکس ایشان غیر ممکن است، زیرا خداوند پاک و بلندمرتبه حفاظت و نگهداری از ایشان را در زمان غیبت به عهده گرفته است.در اینجا باید این سؤال را مطرح کرد که آیا این امکان وجود دارد که تصویر و عکس واقعی امام بدون رضایت ایشان به جایی نفوذ کند و رسیده شود؟ اگر پاسخ «خیر» باشد پس چرا این تصاویر منتشر شده و تحت چه عنوانی؟ و چرا این تصاویر در میان شیعیان اهل بیت(ع) گسترش یافته است؟!
ما باید برای دریافتن حقیقت امور آگاهی و ادراک داشته باشیم و با عقل حوادث را بسنجیم نه با احساسات، پس واقعیت به دست آوردن تصویر امام(ع) امری سهل و آسان نیست، در غیر این صورت ما در مورد امکان واقعی یا غیرواقعی بودن این تصویر به شک می‌افتادیم.حال شما حکم کنید که آیا این تصاویر مربوط به ولی‌عصر(ع)، و امام زمان (عج) ـ که جان‌ها فدای او باد ـ است یا داستانی غیر واقعی و نادرست است؟ ما بیچارگانی هستیم که وقتمان را در جستجوی امام(ع) در خارج به هدر می‌دهیم در حالی‌که ایشان در دل هر انسان مؤمنی جای دارند.

شیطان و خرافة تجسّد و دروازة شیاطین در رسانه‌های غربی

حجّت الاسلام محسن قنبریان

تجسّد و تجسّم


منظور از تجسّد این است که شیطان از کالبد و جسد یک انسان برای حضور یا ظهور خویش و کارکردهایش استفاده کند، چنانچه در سریال جدید و طولانی supernatural به کرّات این مسئله دیده می‌شود. در برخی موارد از جسد فردی که مُرده است، استفاده می‌کند، امّا در واقع روح آن فرد، دیگر در آن بدن نیست و این شیطان است که در آن حلول کرده است! در برخی موارد یک انسان زنده را تسخیر می‌کند، طوری‌که کالبد و تن او کاملاً در خدمت شیطان قرار می‌گیرد و هیچ اثری از حضور روح فرد یاد شده نیست، نجات دادن این تسخیر شده همیشه با آزاد کردن جسد از شیطان و برگشتن روح خود فرد همراه نیست؛ بلکه گاه با مرگ فرد همراه است. در سریال پربینندة supernatural همة این موارد به‌چشم می‌خورد. در فیلم‌هایی مثل «روزگار پایانی» نیز چنین تسخیری به‌چشم می‌خورد. پس می‌توان تجسّد را به دو قسم: حلول و تسخیر تقسیم کرد.

اما تجسّم چیست؟

منظور از تجسّم پیداکردن، جسمانیّت و اثر آن است. جسم در فلسفه، یعنی 3 بعدی بودن. تجسّم، یعنی مرئی و قابل مشاهده شدن. هم اجنّه و شیاطین و هم فرشتگان می‌توانند تجسّم یابند؛ البتّه با فرقی که بین این دو وجود دارد. فرق این دو آن است که اجنّه و شیاطین، ذاتاً مادّی هستند؛ لیکن از مادّة لطیف (به تعبیر قرآن خلق شده از آتش) بنابراین گویا قانون گازها بر آنها حکومت دارد. از این‌رو بدن و جسم مادّی خود را می‌توانند مرئی یا نامرئی کنند اگر انبساط یابند، قابل مشاهده نیستند و می‌توانند سریع طیّ طریق نمایند و اگر انقباض یاب?د و خود را جمع کنند، می‌توانند تجسّمی به‌شکل یک موجود پیرامونی شوند، شبیه به یک انسان یا یک حیوان و ...

امّا فرشتگان از اساس، فاقد مادّه هستند و به اصطلاح روح مجرّد هستند؛ یعنی ابتدائاً و بنابراین فاقد شکل (جسمانیّت) بوده و فقط اگر تنزّل یابند، می‌توانند به‌شکلی تجسّم یابند.گاه این تجسّم را فقط رسول یا ولیّ می‌بیند؛ مانند تجسّم‌های جبرائیل و گاه حتّی نزدیکان و حتّی گناهکاران هم می‌بینند؛ مانند تمثّل و تجسّم فرشتگان برای ابراهیم خلیل(ع) و فرزندانش یا تجسّم فرشتگان برای قوم لوط.

فرق بین تجسّم شیاطین و تجسّم فرشتگان


از همین‌جا فرق ظریف بین این دو تجسّم آشکار می‌شود. اجنّه و شیاطین وقتی تجسّم می‌یابند، فاقد مادّه نیستند، بنابراین آثار مادّی را هم با خود دارند پس اگر غذا بخورند یا آمیزش کنند و مانند آن هیچ امتناعی ندارد. چنانچه در روایات اساسی که گزارش تجسّم‌های شیاطین شده است، این آثار را می‌بینیم؛ به‌طور مثال عمل قوم لوط ابتکار و ابداع شیطانی بود که به شکل جوانی تجسّم یافت و برای اوّلین بار عمل شنیع همجنس‌بازی را به مردم آموخت.
اینجا چون سه بعدی بودن، همراه عنصر مادّی هم هست، آثار مادّی هم بر آن بار می‌شود، امّا در تجسّم فرشتگان، فرشته واقعاً مادّی نمی‌شود؛ فقط مرئی و دیدنی می‌شود. بنابراین در تجسّم فرشتگان برای ابراهیم(ع) می‌بینیم که دست به غذا دراز نمی‌کنند و در تجسّم برای قوم لوط هم به لوط اطمینان می‌دهند که قوم نمی‌توانند آزاری به آنها برسانند.
 
تجسّم شیاطین در روایات اسلامی

در گزارش‌های اساسی و روایات اسلامی، به وضوح تجسّم شیاطین را می‌بینیم. فهرستی از این تجسّم‌ها در روایات به قرار زیر است:
1. تجسّم در قیافة پیرمردی از اهل «نجد» و حضور در «دارالنّدوه» و طرح پیشنهاد ترور پیامبر(ص) با کمک 40 نفر از قبایل مختلف؛
2. تجسّم در غدیر و شنیده شدن صدای صیحة او و فراخوان شیاطین برای چاره در مقابل ولایت علیّ بن ابی‌طالب(ع)؛
3. تجسّم در جنگ بدر به شکل یکی از اهل «مدینه» و تحریک مشرکان به قتال که آیة 48 سورة انفال از آن پرده برداشته است؛
4. تجسّم در سقیفة بنی ساعده و تبریک به خلیفة اوّل؛
5. تجسّم در ماجرای عاشورا و اسارت اهل بیت(ع) بنا بر روایت امّ ایمن از امیرالمؤمنین علی(ع)؛
6. و ...

آیا شیاطین جسد هم پیدا می‌کنند؟

در تصویری که قرآن و روایات از شیاطین می‌دهند، چنین چیزی مشاهده نمی‌شود؛ امّا برعکس در فیلم‌های غربی به وفور چنین چیزی مشاهده می‌شود؛ به‌گونه‌ای که رکن این فیلم‌ها، همین تجسّد است. این آموزة خرافی از ‌هالیوود به برخی فیلم‌های شرقی و ایرانی هم رسوخ کرده است.
با تأمّل می‌بینیم چنین چیزی در تعارض با اصول عقلی می‌باشد.

1. تجسّد به شکل حلول: این تجسّد مستلزم تناسخ و حلول است که باطل می‌باشد. در ادلّة عقلی و دینی، بر بطلان تناسخ، براهین زیادی اقامه شده است که همه در اینجا قابل اقامه است. اگر برگشت یک روح از بزرخ به یک بدن مادّی محال است، حلول یک شیطان هم به کالبد انسان مُرده محال است.

2. تجسّد به شکل تسخیر: بدین معنا که بدون اینکه فرد، مُرده باشد و روح از بدن او جدا شده باشد، روح او در بدن خودش بی‌اثر شده و روح شیطانی در کالبد او اثر کند. استبعاد این از حلول بیشتر است؛ چون در جای خود ثابت شده است که روح و بدن در اتّحاد با هم هستند. حال برای تسخیر باید از سویی این اتّحاد تبدیل به مفارقت شود و از سوی دیگر، روح شیطانی در آن کالبد حلول کند.
به‌علاوه که در جای خود ثابت شده است که هم روح انسان هم روح جن و شیطان، همه‌جا همراه با بدن است؛ یعنی در دنیای مادّی دارای بدن مادّی و در برزخ، دارای بدن برزخی‌اند. حال اشکال اینجاست که شیطانی که ناچار، خود دارای بدن است؛ هرچند نامرئی و منبسط. پس چگونه می‌تواند بدنی دیگر هم برگزیند؟! و در کالبد یک انسان قرار گیرد؟!
از این‌رو، هم حلول و هم تسخیر از نظر عقل محال است و این فقط یک خرافه است که توسط ‌هالیوود در حال گسترش می‌باشد.

یک شبهه

در قرآن، کارکردهایی غیر از وسوسه برای شیطان شمارش شده است؛ از جملة آنها «مسّ» و «قرین» شدن و ... است.
 در آیة «یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ؛1 شیطان بر اثر تماس‏، آشفته‏سرش کرده»آمده است.
این اثر خاص (خبط) چیست و آیا اثر همان تسخیر نیست؟

همین‌گونه آیة: «نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ؛2 بر او شیطانی می‏گماریم تا برای وی دمسازی باشد.»
آیا قرین قرار گرفتن شیطان برای انسان، چیزی غیر از تسخیر است؟!

پاسخ این است که بله! هیچ‌کدام از اینها به معنای تسخیر یا ملازمه با تسخیر نیستند. سخن این نیست که شیاطین نمی‌توانند به انسان آزاری برسانند و صرفاً آنها را دعوت به بدی می‌کنند؛ بلکه سخن در آن نوع خاص از تسلّط است که به کلّی اختیار را از انسان ساقط و شیطان به مثابة روح انسان در کالبد او حاضر می‌شود. چنین چیزی مقبول نیست والّا اساساً در روایات از شیطانی سخن است که کار او آزار و اذیّت انسان‌هاست. به‌طور کلّی قاعده در جنبة مثبت و منفی انسانی یک چیز است. چنانچه در جانب مثبت، فرشتگان الهی در بدو امر، ملهِم انسان ب? خوبی‌ها هستند و با پیگیری انسان و راه رفتن او در خیرات، این الهام به مراتب دستگیری رسیده و به مرتبة تأیید می‌رسد؛ در جانب بدی‌ها نیز شیاطین همین‌گونه‌اند. ابتدا وسوسه‌گر به بدی‌ها هستند، امّا تبعیّت از آنها، نفوذ آنها و سلطنت آنها بر انسان را بیشتر می‌کند تا به مرحلة قرین انسان شدن می‌انجامد. به این ترتیب می‌بینیم که وقتی مؤمنی مؤیّد به تأیید فرشته‌ای می‌شود به این معنی نیست که فرشته در او حلول کرده است.

همین‌گونه است، وقتی که فاسق و کافری با ازدیاد بدی‌هایش «نزول‌گاه» شیاطین شده و با آنها قرین می‌شود، در این حالت کالبد او در اختیار شیاطین قرار نگرفته و روحش منعزل نمی‌شود.
برای نمونه امام رضا(ع) دربارة دعبل خزائی وقت انشاء قصیدة معروفش فرمود: «نطق روح القدس علی لسانک» یا دربارة خود اهل بیت(ع) هست که مؤیّد به روح القدس هستند، امّا اینها هرگز مبنای حلول روح القدس در کالبد آنها و انعزال روح انسانی آنها نیست. آنها مسخّر جبرائیل و روح‌القدس نمی‌شوند. مؤیّد به او می‌شوند و بین این دو فرق است. روح با ازدیاد ایمانش به مرتبه‌ای می‌رسد که قوّت برتر می‌گیرد و درک و توان برتر از موجودات برین دریافت می‌کند. این اتّصال روحانی با عوالم قدس تفاوت بسیاری دارد به معنای جا گرفتن روح یا فرشته‌ای در کالبد انسان.

دربارة شیاطین نیز قصّه همین است. روح انسان شقی با تجرّدی خاص، ارتباط و اتّصالی با شیاطین می‌یابد که درک و توانی خاص بر بدی‌ها می‌یابد. بنابراین قرآن از «وحی» شیاطین، «القاء» آنها و ... سخن می‌گوید. اینها هیچ‌کدام تسخیر شدن به معنای یاد شده نیست که روح منعزل و شیطان همه کاره شود؛ بلکه برعکس روح در چنین حالتی در فعّالیت بیشتر و تجرّد بیشتر است و اتّصالش با بدن نیز شدیدتر است. بنابراین افعال و اقوال صادره واقعاً و مباشرتاً از آن خود انسان است؛ هرچند در تأیید فرشتگان یا قرین بودن با شیاطین چنین درک و قوّه‌ای ی?فته باشد.
 
دروازة شیاطین، خرافه‌ای دیگر

در بسیاری از آثار ‌هالیوود، سخن از برگشت شیطان است و برای این بازگشت، گاهی گذرگاه زمانی درست می‌کنند؛ مثلاً مقطع هزارة دوم، در فیلم روزگار پایانی یا گذرگاه مکانی که نقاطی در زمین را دروازة خروج شیاطین قرار می‌دهند. در فیلم «فاینال فانتزی»، «دریاچة کاسپین» (دریای خزر) و گذرگاه مکانی و سال خروج هم مصادف با 1357(سال پیروزی انقلاب اسلامی) است.!! در همین سریال، دائماً از دروازة شیاطین سخن است.
این خرافة در حال گسترش، مبتنی بر تحریف مسیحیّت است. در مکاشفة یوحنّا سخن از تبعید شیطان به جهنّم؛ به مدّت هزار سال است و این فهم انحرافی است. به نصّ قرآنی، شیطان پس از تمرّد نه به جهنّم بلکه همراه با انسان به زمین هبوط کرده و در کنار او به وسوسه و تدارک مراتب ولایت خود می‌پردازد.

امّا در فهم مسیحی، این موجود تبعید شده به جهنّم به دنبال فرصت و بزنگاهی است تا به دنیا برگردد؛ مثلاً اوّل هزاره فرصت می‌یابد یا جاهای در روی زمین معبری برای خروج اوست!
از این خرافی‌تر آنکه شیطان وقتی از این گذرگاه‌ها به دنیا بر می‌گردد، فرصتی کوتاه دارد تا مثلاً با بشری بیامیزد و پسر خود را به دنیا بیاورد تا دروازة دوزخ بر او بسته شود و او در دنیا ماندگار گردد (فیلم روزگار پایانی) و در برخی فیلم‌ها بستن دروازة جهنّم منوط به اعمال خرافی دیگری است که باید انجام گیرد. هیچ یک از اینها مطابق با واقع نیست و نباید در فهم مؤمنان قرار گیرد.

پی‌نوشت‌ها:
1. سورة بقره (2)، آیة 275.
2. سورة‌زخرف (43)، آیة 36.