اشاره: در نخستین مسابقه »... تا صبح ظهور«، ویژه نیمه شعبان 14 22ق. از پدران و
مادران خواسته بودیم براى ما بنویسند: »براى تربیت فرزندانى با ایمان، عاشق و
خدمتگزار اهل بیت(ع) چه طریقى را برگزیده اند و با چه شیوه اى فرزندان خود را
شیفته، منتظر و خدمتگزار امام مهدى(ع) بارآورده اند«. بسیارى از پدر و مادرها به
این پرسش پاسخ دادند، که متأسفانه با ارسال پاسخ نامه هاى مسابقه به ستاد شعبانیه
دست ما از پاسخ هاى این عزیزان کوتاه شد و جز چند مورد چیزى در اختیار ما قرار
نگرفت.
آنچه در پى مى آید پاسخ پدر عزیزى است به پرسش مسابقه در انتظار موعود.
پیشنهادات و راهکارهایى که بنده و همسرم براى پرورش فرزندانى شایسته، شیفته و منتظر
و خدمتگزار به کار برده ایم:
1 - رعایت آداب شرعى در ازدواج، انعقاد نطفه فرزند، تغذیه سالم و حلال و شرعى و
آداب دوران جنین؛
2 - خواندن اذان و دعا به هنگام تولد در گوش فرزند، و نصب ادعیه مناسب نزد کودک و
تخت وى و انتخاب نام مناسب و اسلامى؛
3 - ایجاد محیطى مذهبى و در شأن و حد و اندازه سن کودک در محیط منزل تا قبل از رفتن
به مدرسه؛
4 - شروع آموزش هاى مذهبى از زمانى که سخن مى گوید، کلام ها و جملات را درک مى کند
و ما را به عنوان پدر و مادر و معلم خویش مى داند؛
5 - همراه کردن و مهیا کردن او براى اداى فریضه نماز (تهیه چادر نماز و سجاده
کودکان) حتى اگر کلمات و جمله ها در اول کار غلط و نامفهوم باشد؛
6 - همراه بردن به مساجد و اماکن مذهبى براى آشنایى با نماز جماعت، جمعه و... شناخت
دعاهاى مذهبى؛
7 - آموزش دعاها با ترجمه و خصوصاً شأن و جایگاه دعاها و فلسفه خواندن آن ها؛
8 - تهیه پاسخ هاى مناسب براى سؤالات متعدد کودکان قبل از اینکه کودک با سؤالات
بدون پاسخ بزرگ شود؛
9 - سعى در تکمیل آگاهى و خواسته هاى مادى و معنوى وى براساس تعالیم مبانى اسلامى
(قبل از اینکه پاسخ هاى ناصیحح از دیگران دریافت کند)؛
10 - همراه کردن وى در اعمال ماه محرم، بیان فلسفه قیام امام حسین(ع)، چگونگى شهادت
وى و خاندانش، دلیل نیاز به زنده نگهداشتن فلسفه محرم و تبیین دلیل ریختن اشک در
ماتم کربلا و کربلاییان؛
11 - همراه کردن کودک در اعمال ماه مبارک رمضان، و آشنایى با امام على(ع) و فلسفه
اعمال این ماه؛
12 - آشنا نمودن با زندگى پیامبران الهى و خصوصاً اینکه چرا آخرین پیامبر، کاملترین
و برترین آنان است؛
13 - آشنا نمودن با زندگى امامان و معصومین دین اسلام(ع) و آموزش زندگى نامه و
فلسفه مبارزات هرکدام از آنان؛
14 - آموزش عمل به احکام اسلامى در کلیه شئونات زندگى خویش در محیط منزل، مدرسه و
جامعه؛ از جمله حجاب، رفتار و اخلاق اسلامى؛
15 - تشویق، ایجاد انگیزه، آموزش و افزایش آگاهى هاى مذهبى با شرکت در مسابقه هاى
مذهبى در خانواده، مدرسه و مراکز مذهبى؛
16- شرکت کردن دراعیادوجشن هاى شادى مسلمین به عنوان الگوهاى مناسب برگزارى جشن هاى
سالم؛
17 - مهمترین آموزش زندگى وى باید آشنایى با نام حضرت مهدى(عج) باشد؛
18 - نام مهدى(عج) به عنوان آخرین امام، پیشوا و کامل کننده دین خدا و تنها امید
باقیمانده مسلمین پس از خداوند آموزش داده شود؛
19 - به او آموزش دهیم چگونه شیفته حضور امامش باشد، فلسفه انتظار چیست و تا ظهور
ایشان چه باید کرد؛
گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین سیدکاظم طباطبایی و استاد سیدعلیرضا حسینی
اشاره:
در قسمت اول این گفتوگو پس از بررسی جایگاه معارف مهدوی در
مجموعه معارف اسلامی و مهمترین مباحثی که در مجموعه روایات شیعه
و اهل سنت در زمینه باور مهدوی مطرح شده، به بررسی ضرورت
پالایش و پیرایش روایات مهدوی پرداخته شد و مهمترین نکاتی که در
این زمینه باید مورد توجه اهل تحقیق و پژوهش باشد، بیان گردید؛
نکاتی چون دانستن تاریخ حدیث شیعه، آشنایی با تاریخ سیاسی شیعه؛
توجه به پیوستگی و ارتباط احادیث با یکدیگر و...
اینک قسمت دوم گفتوگو را پی میگیریم.
امروزه در جامعة ما توجه به معارف مهدوی بسیار گسترش یافته و ما
مشاهده میکنیم که به نحو روزافزونی کتابها و مقالاتی در زمینه
مباحث مختلف مهدوی نوشته و منتشر میشود که در بیشتر آنها بدون
بررسی متن و سند روایات به بحث در زمینه نشانههای ظهور و احیاناً
تطبیق این نشانهها بر برخی از حوادث و رویدادهایی که در عصر ما
واقع میشود میپردازند. با توجه به این شرایط، در صورت امکان به
برخی از نکاتی که در بررسی روایتهای مربوط به نشانههای ظهور باید
مورد توجه قرار گیرد، اشاره فرمایید.
آقای طباطبایی: شما دو
زمینه را از یکدیگر جدا کردید که کاملاً تفکیک درست و صحیحی است.
یک بحث این است که نشانههای ظهور چیست و در متون روایی چه
چیزهایی به عنوان نشانههای ظهور بیان شده است و بحث دیگر این
است که آیا نشانههای ظهور را میتوان بر رویدادهایی که در عصر ما
واقع میشوند، تطبیق کرد یا خیر؟ این دو بحث را کاملاً باید از هم
جدا کرد. در بحث نشانههای ظهور این مسئله را میدانیم که در
روایات شیعه و اهل سنت به رویدادها و وقایع متعددی به عنوان
علائم ظهور اشاره شده است که برخی از این علائم، علائم محتوم و
برخی دیگر علائم غیر محتوماند. علائم غیر محتوم، یعنی علائمی که
ممکن است بروز پیدا کند و ممکن است واقع نشود. پس در خود روایات،
علائم محتوم و غیر محتوم از هم جدا شدهاند. بنابراین، از ابتدا ما
باید این مسئله را بدانیم که همة علائمی که در روایات ذکر شدهاند،
علائم محتوم نیستند و ممکن است بسیاری از این علائم هیچگاه وجود
پیدا نکنند و اگر وجود پیدا کنند ربطی به ظهور امام زمان(ع) نداشته
باشند. علائم محتوم که تعداد آنها به پنج الی شش مورد میرسد
اعتبارشان بیشتر و روایاتشان نسبتاً مقبول است. اما باید توجه داشت
که براساس روایات، اصلی بر همة روایات و علائم ظهور حاکم است و
آن این که تنها چیزی که اصلاً احتمال «بداء» در آن نیست وحتماً
واقع خواهد شد، ظهور امام زمان(ع) است و علائم ظهور حتمیتی مانند
خود ظهور ندارند. یعنی در مورد علائم محتوم هم این احتمال هست که
وجود پیدا نکنند. از این نکته که بگذریم، در مجموع، برخی از علائم
ظهور روایات نسبتاً معتبر و مقبولی دارند و بعضی دیگر روایاتشان بسیار
ضعیف است و تنهادر کتابهای ملاحم و فتن اهل سنت آمده است. حتی
روایات بسیاری از این علائم، مستند به معصوم؛ یعنی پیامبر(ص) و
ائمه(ع) نیست. در کتاب فتن ابن حماد میبینید که بسیاری از
روایات علائم، به اصحاب، تابعین، علمای اهل سنت و حتی علمای
یهود برمیگردد.
بحث دیگر این است که آیا ما میتوانیم این علائم را بر زمان خودمان منطبق کنیم یا خیر؟
طبیعی است که این مسئله، مسئله اجتهادی نیست و هیچ دلیلی برای
آن نمیتوان اقامه کرد. بهطور طبیعی مشکلات که زیاد میشود همه
انتظار ظهور دارند و این حالت انتظار ظهور حالت خوبی است البته به
شرطی که انتظار، انتظار سازنده باشد. ولی متأسفانه کسانی که علائم
ظهور را منطبق بر وضعیت فعلی میکنند انتظار آنها انتظار به معنای
خمودی است؛ یعنی آنها تحرک خود را از دست داده و سختیها به
گونهای به آنها فشار آورده که دیگر هیچ امکان فعالیتی برای خود
نمیبینند و بنابراین تنها راهی که به نظرشان میرسد این است که
منتظر باشند تا امام زمان(ع) ظهور کند. حوادثی که الا´ن در عراق
رخ میدهد موجب این شده که برخی از عراقیها این حالت را داشته
باشند. در حالی که اگر آنها وضعیت نابسامان خودشان را با زمان حملة
مغول مقایسه کنند میبینند که الا´ن وضعیت خیلی بهتر از آن زمان
است. اگر قرار بود هر سختی که به ما روی میآورد بگوییم که امام
زمان(ع) ظهور میکنند زمان حملة مغول مردم انتظارشان بیشتر و
سختیها هم نسبت به حال بیشتر بود و امام زمان(ع) هم ظهور نکردند.
مشکلی که دیدگاه این گروه از نویسندگان، مقالات و کتابها دارند
این است که ممکن است فرهنگ انتظار را در مردم بمیراند و حتی اکتفا
به این هم نشود؛ یعنی اگر شما به مردم القا کردید که امسال با
توجه به این حوادثی که هست؛ مثلاً باران زیاد آمده یا سیل آمده
یا این اتفاق افتاده، سال قبل از ظهور است و سال بعد ظهوری رخ
نداد بعد از چند سال، چهار، پنج سال دوباره با توجه به بعضی از
این علائم این موضوع را ارائه کردید، بعد از دو سه مرحله، مخاطب
عادی اعتمادش را به این علائمی که شما میگویید از دست میدهد و
اختیار تفکرش هم در اختیار ما نیست. اکتفا به این هم نمیکند در
واقع به کل روایات مهدوی و حتی دیگر احادیث، مشکوک میشود. کسانی
که دائم در پی القای این مطلب هستند که امسال یا سال دیگر، سال
ظهور است، ممکن است ضربهای به کل فرهنگ مهدویت بزنند که حتی
محکمات آن را هم از بین ببرند.
جناب آقای حسینی! شما هم اگر در این زمینه نکاتی دارید، با توجه به اهمیت بحث، بفرمایید.
آقای حسینی: بنده فکر میکنم نکتهای که به عنوان برآیند کل
روایت علائم ظهور میتوان به آن اشاره کرد این است که
معصومین(ع) اصلاً سعی بر تعیین و تبیین دقیق زمان ظهور نداشتهاند؛
بلکه در بعضی روایات، از جمله روایت معروف «ابو بصیر» زمانی که
او بعضی از ویژگیهای وجود مقدس حضرت حجت را از امام صادق(ع) سؤال
میکند تا خودش را برای ظهور آماده کند، حضرت تصریح میفرمایند که
«إنّا أهل البیت لانوقّت» 1 بنابراین اگر تبیینها و تطبیقهایی که در
زمینة علائم ظهور صورت میگیرد به ترسیم و تعیین یک زمان مشخص
برای ظهور برگردد این قطعاً از نظر روایتهای ما محکوم است و باید از
آن دوری شود.
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که
اصولاً براساس چه فلسفهای بوده که ائمه معصومین(ع) به بیان
نشانههای ظهور پرداختهاند؟ به نظر میرسد تبیین این فلسفه میتواند
به ما در تعیین نحوه برخوردمان با روایات نشانههای ظهور کمک کند.
آقای طباطبایی: با توجه به مجموع روایات مهدوی میتوان در اینجا
یک تحلیل روانشناختی ارائه داد. به این بیان که ما یک سری
روایات داریم ـ که ظاهراً مخالفی هم ندارد ـ در آنها تصریح شده
تعیین وقت برای ظهور (توقیت) ممنوع است. بنابراین با توجه به
این دسته از روایات ـ که حاکم بر دیگر روایات هستند ـ هر گزارشی را
که به گونهای در آن برای ظهور وقت تعیین شده باید کنار گذاشت.
یک گروه روایت دیگر داریم که در آنها به اصل انتظار و فضیلت
منتظران اشاره شده است. در میان این گروه نیز روایاتی وجود دارد
که نقش محوری در مجموعة روایات انتظار دارند. روایاتی که در آنها
مطرح شده «إنتظار الفرج من الفرج» . یعنی اگر شما مقصودتان از
پیروزی قیام و انقلاب امام مهدی(ع) این است که راه هدایت هموار
شود و همة مردم هدایت شوند، در صورتی که منتظر واقعی باشید راه
هدایت برای شما هموار شده و به هدف خود رسیدهاید. حالا چه امام
زمان(ع) را درک کنید و چه درک نکنید. اما مجموعة این دو گروه
روایت به تنهایی مخاطب عام را قانع نمیکند. به بیان دیگر این دو
گروه روایات موجب میشود یک روح یأس و سرخوردگی بر جامعه حاکم
شود، اما روایات مربوط به علائم ظهور این روح یأس و سرخوردگی را از
جامعه میزداید. یعنی اگر همه افراد جامعه آن حالت انتظار را
داشته باشند، علائم ظهور را بشناسند و منتظر وقوع این علائم هم
باشند، روح ناامیدی بر جامعه شیعه حاکم نخواهد شد.
با توجه
به تأملی که در معارف مهدوی داشتهاید فکر میکنید در مجموعة این
معارف به دانستن و فهمیدن چه اموری بیشتر توصیه شده است و دانستن
و فهمیدن چه مطالبی برای همه شیعیان تکلیف و رسالت تلقی میشود؟
آقای حسینی: من فکر میکنم یکی از مواردی که مطالعه و تأمل در
زمینة آن بسیار سودمند است، موضوع فلسفه غیبت است. روایاتی که
به بیان علل و عوامل غیبت پرداختهاند شاید پنج تا شش گروه باشند
که بعضی از آنها تقصیرها و کوتاهیهای مردم را عامل و موجب غیبت
وجود مقدس حضرت حجت(ع) دانستهاند. این وظیفة پژوهشگران و محققان
ما است که تبیین درستی از عوامل موجبة غیبت داشته باشند و سهم
مردم در تحقق غیبت آن حضرت را مشخص کنند. به نظر من اگر به خوبی
و به شیوة درست این موضوع تبیین شود که مردم زمان حضرت تا چه
مقدار در به وجود آمدن غیبت و محروم شدن جامعة اسلامی از پرتوافکنی
حضرت مؤثر بودهاند، برای ما و همة مردم قابل استفاده خواهد بود و
موجب میشود ما لااقل آن تقصیرات را مرتکب نشویم و در مقطع خاص
خودمان و به عنوان جزئی از یک کل در خط سیری تاریخی فراهمکنندة
زمینة ظهور باشیم.
آقای طباطبایی: دانستن چند موضوع برای همگان ضروری است:
اول، اصل مبحث امامت بهطور کلی و امامت و امام زمان(ع) به طور خاص، که از جنبة نظری برای ما بسیار مهم است؛
دوم، حکمت غیبت، که جناب آقای حسینی هم به آن اشاره کردند؛
سوم، وظایف منتظران. که این از پر اهمیتترین مباحثی است که ما
باید نسبت به آن شناخت داشته باشیم. با توجه به این همه فضیلت
که برای منتظران بیان شده و با توجه به جایگاه والایی که برای
انتظار تصویر شده، باید دید منتظران چه وظایفی دارند. درست است که
یکی از وظایف منتظران دعا کردن است، اما آیا فقط دعا کردن بدون
اینکه حالت انتظار را در خودمان ایجاد کنیم و یا بدون اینکه خود را
برای ظهور و همراهی با آن حضرت آماده کنیم، تأثیری دارد یا خیر؟
اگر من نوعی، به عنوان منتظر بخواهم حالت انتظار را در خود ایجاد
کنم باید هر شب که به منزل میروم تمام حساب و کتابهایم صاف باشد
که اگر نیمه شب هم امام زمان(ع) ظهور کردند این آمادگی را
داشته باشم که همة کارهایم را رها کنم و به دنبال ایشان بروم.
اگر این حالت در مردم ایجاد شود به نظر میرسد که خیلی از مشکلات
حل میشود؛
چهارم، مبانی سیاسی امام مهدی(ع) و راهکارهایی که
ایشان در مسیر تشکیل حکومت جهانی پیش میگیرند. اگر ما بدانیم که
عدالت، محور اصلی سیاست و حکومت امام مهدی(ع) است باید خودمان را
در مسیر آن قرار دهیم و حکومتمان باید در این مسیر حرکت کند. اگر
سیاستنامه امام مهدی(ع) تبیین و برای مردم روشن شود میبایست
همة مردم سعی کنند که در زندگی فردی و اجتماعی و حتی در خانواده و
شهرشان مطابق با آن حرکت کنند؛
پنجم، برکات فرهنگی،
اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دولت امام عصر(ع). تبیین و دانستن این
برکات در نحوة تفکر و نحوة عمل ما تأثیر دارد. اینها از مسائل مهمی
است که باید به آن پرداخته شود که متأسفانه معمولاً به این مسائل
مهم پرداخته نمیشود و به جای آنها به مسائلی توجه میشود که
اصلاً اهمیت ندارد؛ مانند آن مسئلةی که شما به آن اشاره کردید یا
مسئله جزیرة خضراء.
در سالهای اخیر بحث و گفتوگو از ضرورت
پالایش و پیرایش معارف مهدوی توسعه یافته و بسیاری از اهل تحقیق
این موضوع را مورد توجه قرار دادهاند؛ به نظر شما در این زمینه چه
احتیاطها و دقت نظرهایی باید صورت گیرد تا بتوانیم به نتیجة مطلوب
دست یابیم و گرفتار افراط هم نشویم؟
آقای طباطبایی: در
بررسی روایات مهدوی نکتهای که باید همواره مدنظر باشد این است
که اگر چه ما در مجموعه این روایات، روایات ضعیف و روایات موضوع و
مجعول هم داریم ولی وجود این روایات نباید موجب این شود که
اعتمادمان به روایات از بین برود و زائل شود؛ مثلاً در کتاب کافی
روایاتی هست که با نقد محتوایی غیر قابل قبول و یا غیر مطمئن تلقی
میشود. این روایات حدوداً به هشتاد روایت بالغ میشود. اما این
هشتاد روایت به نسبت کل روایات کافی که بیش از 16000 روایت است
میشود نیم درصد؛ در واقع 5/99 درصد از روایات کافی روایاتی است که
قابل دفاع است. نمیخواهیم بگوییم که همة آنها قطعاً از معصوم
صادر شدهاند اما میتوانیم بگوییم که ما اطمینان به مجعول و موضوع
بودن آنها نداریم. خوب اگر کتابی 5/99 درصد روایاتش، روایاتی است
که نمیشود در مورد آنها احتمال وضع و جعل داد، کتاب خیلی خوب و
شریفی است. اگر چه هشتاد روایت مشکلدار هم در میان روایات آن
باشد.
آقای حسینی: قبل از پرداختن به بررسی و پالایش
روایات، توجه به این نکته ضروری است که اگر چه در مجموعة معارف
حدیثی ما، به ویژه در آن بخشی از معارف که نمود سیاسی در آن
بیشتر است، تقسیمبندی صحیح، ضعیف، مجعول یا موضوع مطرح است اما
هیچکدام از این اقسام به حریم هم تجاوز نمیکنند؛ یعنی حدیث
مجعول وقتی که موازینش تبیین و شناخته شد هیچگاه اهمیت و
تأثیرگذاری احادیث صحیح را از بین نخواهد برد. به بیان دیگر، تعداد
احادیث مجعول یا احادیثی که اطمینان به صدور آنها نداریم در مجموعة
معارف ما به گونهای است که همواره در نسبت با احادیثی که
اطمینان به صدور آنها داریم، درصد ناچیزی را تشکیل میدهند و کفة
روایاتی که اطمینان به صدور آنها داریم همیشه سنگینتر است.
شاید بتوان مطلبی را که دوستان به آن اشاره کردند، با این عبارت
بیان کرد که در مجموع آن بخشی از معارف مهدوی که به عنوان
محکمات و اصول این اندیشه تلقی میشوند آنقدر مستحکماند که وجود
تعدادی روایات ضعیف هرگز لطمهای به معارف مهدوی نمیزند.
موضوع دیگری که به نظر میرسد در شرایط کنونی پرداختن به آن
ضروری باشد، آسیبشناسی فرهنگ مهدویت و انتظار در جامعه ماست. به
نظر شما مهمترین آسیب و آفتی که در حال حاضر این فرهنگ را تهدید
میکند چیست؟
آقای طباطبایی: در بررسی توقیعات رسیده از امام
مهدی(ع) دو نکته دیده میشود که مقداری در ابتدا عجیب جلوه
میکند. اول اینکه در این توقیعات معمولاً از امام(ع) مسائل علمی
پرسیده نمیشود؛ دوم اینکه در آنها معمولاً بزرگان درخواست رؤیت
ندارند. یعنی دقیقاً برخلاف رویهای که ما الا´ن به آن عمل
میکنیم. ائمه(ع) از زمان امام صادق(ع) به بعد این باور و این
فرهنگ را در جامعه شیعی نهادینه کرده بودند که وظیفة غیر عالم این
است که به عالم رجوع کند و عالم دینی هم معلوم و شناخته شده
بود. از زمان امام رضا(ع) به بعد ما دقیقاً این موضوع را میبینیم؛
حتی وقتی مردم از امام(ع) سؤال میکنند میفرمایند از فلانی سؤال
کنید، هر چه او گفت عمل کنید. یا سراغ کسانی که در قم هستند
امثال ذکریا بن آدم بروید. در دوران غیبت صغری هم این جریان وجود
دارد و ظاهراً جامعة شیعی این مطلب را پذیرفته بود که تا وقتی
علما هستند و بین علما اختلافی نیست اصلاً نیازی نیست که مردم
مراجعه مستقیم به امام داشته باشند و وظیفة خود را از ایشان
بپرسند؛ یعنی نباید در هر مسئلهای سراغ امام(ع) بروند. خبرگان وجود
دارند. موضوع دیگر اینکه ما میبینیم علما و بزرگان اگر چه نامه به
امام(ع) مینویسند و درخواست فرزند یا درخواست دعا میکنند اما
معمولاً درخواست رؤیت ندارند. ظاهراً این مسئله هم پذیرفته شده بود
که در شرایط کنونی که امام از منظر عمومی پنهان است، اینکه شخص
راه بیفتد و دنبال امام بگردد حتی اگر درخواستی هم داشته باشد
چندان فضیلتی ندارد. اگر شخص آدم خیلی درست و حسابی باشد خود امام
به سراغ او میآیند، به بیان دیگر درخواست رؤیت در این عصر خیلی
کم است و اگر درخواستی هم وجود دارد از سوی اشخاصی است که معمولاً
جزء علما نیستند؛ یعنی علما درخواست رؤیت ندارند. اما الا´ن میبینیم
که روزگار بر عکس شده است. یعنی به جای اینکه ما سعی کنیم آدم
خوبی باشیم تا امام زمان(ع) خود به سراغ ما بیایند. دنبال این
هستیم که به یک بهانهای امام زمان(ع) را ببینیم. این موضوع
به نظر بنده یکی از آسیبهای جدی است که ما در زمینة فرهنگ
مهدویت و انتظار در جامعة خود با آن روبرو هستیم.
در پایان
صحبت خوب است که اشارهای هم به موسوعة الامام المهدی(ع) ـ که
در مؤسسه فرهنگی دارالحدیث در دست تدوین است و جنابعالی هم
مسئول آن هستید ـ داشته باشید. اینکه اساساً این مجموعه چیست، چه
ویژگیهایی دارد، فلسفة تدوین آن چه بوده است و الا´ن در چه
وضعیتی قرار دارد؟
آقای طباطبایی: در زمینة روایات امام
مهدی(ع) تا کنون کارهای نسبتاً خوبی انجام شده است. یعنی اگر ما
از زمان مرحوم «نعمانی» که کتاب الغیبة را تدوین کردند تا زمان
مرحوم علامه مجلسی ـ که بخش قابل توجهی از بحارالانوار را به
روایات مهدوی اختصاص داده ـ حساب کنیم میبینیم که نگارشهای
حدیثی خوبی صورت گرفته و خیلی از مطالب جمعآوری شده است. در عصر
حاضر هم میبینیم که مجوعههایی مثل معجم أحادیث الامام
المهدی(ع) و منتخبالاثر تدوین شده و روایات شیعی و سنی را در کنار
هم آوردهاند. اما به نظر میرسید با توجه به امکانات جدیدی که
الا´ن در اختیار ما قرار گرفته و پیشینیان آنها را نداشتند، لازم است
تلاش شود که تمامی روایات امام مهدی(ع) در یک مجموعه گردآوری و
با عنواندهی دقیق و چینش درختی و عناوین ظریف؛ با عناوینی کاملاً
متمایز از هم، گوشههایی از مجموعة معارف مهدوی به جامعه ارائه
شود. اشکالی که در کار پیشینیان وجود داشت این بود که در آنها
روایات صحیح و ضعیف در کنار هم آمده بودند و هیچ مشخص نشده بود که
این روایت صحیح است یا ضعیف و یا این که این روایتی است که در
کتاب ضعیفی آمده است. بنابراین، لازم بود در کار جدیدی که صورت
میگیرد ارزش متون معلوم شود و روایات صحیح، از روایت غیر صحیح
متمایز شوند. روایاتی که د�
پینوشت:
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص118، ح44، ص119، ح48.
ظهور امام مهدی(ع) به عنوان عدالتگستر موعود از همان سالهای
آغازین ظهور اسلام؛ توسط پیامبر اکرم(ص) و بعدها توسط ائمه گرامی
اسلام(ع) به مسلمین نوید داده شد و در عصر امامت امام محمد باقر و
امام جعفر صادق(ص) به اوج خود رسید. از اینرو رفته رفته، مجموعة
قابل توجهی از روایات در زمینة موضوع تولد، غیبت و حوادث پیش و
پس از ظهور امام مهدی(ع) شکل گرفت که راویان و محدثان شیعه و
اهل سنت آنها را سینه به سینه نقل یا در کتابهای خود ثبت نمودند.
اما حوادث مختلف سیاسی، اجتماعی که در طول تاریخ اسلام و در عصر
خلافت امویان و عباسیان رخ داد موجب شد که اولاً برخی از روایتهای
نقل شده از معصومین با دقت و صراحت کافی به ما منتقل نشوند و
ثانیاً گروهها و اقشار مختلف از جمله: دستگاه خلافت و صاحبان قدرت و
منصب، گروههای معارض و داعیهداران خلافت و حکومت، مخالفان
شیعه، افراد متأثر از آموزههای یهودی و... با اغراض و انگیزههای
مختلف به جعل (وضع) 1 ، تحریف 2 و تدلیس 3 در این مجموعه روایات ـ
به ویژه روایات نقلشده از طریق اهل سنت ـ دست بزنند تا بتوانند
یا این روایات را بر خود منطبق کنند؛ یا به وسیله آنها با جریان و
خط اصیل امامت مقابله نمایند؛ یا اینکه با ارائه چهرهای مخدوش،
خونریز و خشونتطلب از امام مهدی(ع) مردم را از انتظار آن حضرت
برحذر دارند.
با توجه به آنچه گفته شد در عصر حاضر ـ که مردم
بیش از هر عصر دیگر به باور مهدوی و فرهنگ انتظار روی آوردهاند ـ
ضرورت بازنگری مجموعه معارف مهدوی بیش از هر زمان دیگر احساس
میشود و بر علما و اندیشمندان حوزه، به ویژه اصحاب رجال و حدیث،
لازم است که با همتی بلند و عزمی استوار به این مهم همت گمارند و
این معارف را از مطالب ضعیف و باورهای نادرست بزدایند.
برای
تبیین هر چه بیشتر ضرورت موضوع یادشده خدمت دو تن از اساتید حوزة
علمیة قم و صاحبنظران در حوزة علوم رجال و حدیث رسیدیم و در این
زمینه با ایشان به گفتوگو نشستیم.
آنچه در پی خواهد آمد حاصل این گفتوگوست که امیدواریم مورد توجه شما واقع شود.
شرکت کنندگان در این گفتوگو عبارتند از:
1. حجتالاسلام والمسلمین سید کاظم طباطبایی: ایشان علاوه بر تدریس
در حوزة علمیه قم و دانشکده علوم حدیث، در زمینة تدوین و نگارش
علمی نیز فعالیت دارند که از جمله میتوان به این موارد اشاره
کرد:
الف) مدیریت علمی مؤسوعة الاءمام المهدی(ع) و مجموعه احادیث فقهی که در مؤسسة فرهنگی دارالحدیث در دست تدوین است.
ب) مشارکت در تدوین موسوعة الاءمام علی بن أبی طالب(ع) فیالکتاب والسنة والتاریخ، 12ج و موسوعة میزان الحکمة.
ج) نگارش کتاب وفاق اجتماعی از دیدگاه احادیث.
د) کتابهای منطق فهم حدیث و علوم حدیثی شیعه که در آستانة انتشار است و دهها مقالة علمی در نشریات.
2. استاد سیدعلیرضا حسینی: نامبرده مسئول گروه رجال «مرکز تحقیقات
کامپیوتری علوم اسلامی» و دارای سابقة طولانی پژوهش، تحقیق و
تدریس در زمینه علوم، رجال و حدیث است. مهمترین فعالیتهای ایشان
در سالهای اخیر به شرح زیر است:
الف) مدیریت علمی و اجرایی
نرمافزار رایانهای درایة النور ویژه بررسی اسناد روایات کتب
اربعة شیعه، که از سوی مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی عرضه
شده است.
ب) تحقق و تصحیح اسناد روایات کتاب الکافی، که با
هدف انتشار متنی مصحح و منقح از این کتاب در مؤسسه فرهنگی
دارالحدیث در حال اجراست.
ج) تدریس در زمینه حدیثشناسی مهدویت در مرکز تخصصی مهدویت.
مجموعه معارف مهدوی در مقایسه با مجموعة معارف دینی ما چه جایگاهی دارد و در چه مرتبهای از این معارف قرار میگیرد؟
آقای طباطبایی:
شاید بتوان گفت در مباحث مربوط به امامت، معارف مهدوی، بالاترین
حجم روایات را به خود اختصاص میدهد؛ حتی نسبت به روایاتی که در
خصوص امام علی(ع) وارد شدهاند. نکتة مهم در این زمینه این است
که بسیاری از این روایات که به اصل بحث مهدویت پرداختهاند بین
شیعه و سنی مشترک است؛ یعنی جزء مشترکات ما با اهل سنت است.
اما اگر بخواهیم بگوییم که در زمینة چه مباحثی روایات بیشتری وارد شده است، بایستی به صورت جزئیتر بررسی کرد.
اصل ظهور امام مهدی(ع) یا قیام ایشان، از جمله مسائلی است که
جزء متواترات و مسلمات است؛ یعنی هم روایات شیعه و هم روایات
سنی در مورد آن بسیار ذکر شده است. اگر از نظر شیعه بخواهیم به
این قضیه نگاه کنیم، روایاتی که میگویند پس از پیامبر(ص) دوازده
امام خواهند آمد یا روایاتی که در آنها آمده است زمین هیچگاه
خالی از حجت نیست ـ که از آنها استفاده میشود در هر زمانی، امامی
باید حاکم باشد و یا حضور داشته باشد ـ فراوانتر از دیگر روایات نقل
شدهاند و در بعضی موارد هم با اهل سنت اشتراک داریم.
در بعضی
از مباحث، روایات کمتری وجود دارد. این نکته را هم باید در نظر
داشت که روایات مربوط به «اشراط الساعة» یا نشانههای نزدیکی
قیامت با روایات مربوط به نشانههای ظهور امام مهدی(ع) در منابع
خلط شده که بایستی در مراحل بعدی تمییز داده شود. اجمالاً میتوان
گفت در مباحث مربوط به امامت، روایات امام مهدی(ع) حجم انبوهی
را تشکیل میدهد.
در این
زمینه، برخی از آمارها نقل میشود که مثلاً نزدیک به شش هزار روایت
در زمینة مباحث مهدوی نقل شده است که این رقم حجم بسیار
بالایی از معارف دینی را دربر میگیرد. نظر شما در این مورد چیست و
تا چه میزان آن را درست میدانید؟
آقای طباطبایی:
پاسخ این سؤال مقدار زیادی بستگی به تبیین تعریف حدیث دارد؛
چون در تعریف حدیث اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند اگر متن
واحدی از طرق گوناگون یا در کتابهای متفاوتی نقل شده باشد چند
روایت تلقی میشود و برخی معتقدند که نه یک روایت بیشتر محسوب
نمیشود. مثلاً؛ روایات مشهور مربوط به ظهور امام زمان(ع) که در
آن آمده است «إنّه یملا الارض قسطاً و عدلاً بعد ماملئت ظلماً و
جوراً» در مجموع کتب شیعی و سنی از تعداد زیادی از معصومین(ع) حتی
خود امام زمان(ع) نقل شده است. سه کتاب از صحاح ستّة و سی تا
چهل مصدر از کتب دیگر اهل سنت نیز این روایت را نقل کردهاند. حال
این سؤال مطرح میشود که آیا این روایت مجموعاً یک یا دو روایت
محسوب میشود یا صد روایت؟ این اختلاف نظر باعث میشود برآورد ما از
تعداد روایات تغییر کند. اما مجموعاً میتوان گفت: اگر روایاتی را که
سند کاملاً مشابه دارند یکی قرار دهیم و روایاتی را که سند یا متن
متفاوتی دارند، چند روایت به حساب آوریم و همچنین روایات مربوط
به ملاحم و فتن را جزء روایات امام مهدی(ع) قرار دهیم، تعداد چهار
الی پنج هزار روایت دور از ذهن نخواهد بود. اما به هر حال این
تعداد با توجه به تعریف ما از حدیث متفاوت خواهد بود.
اگر بخواهیم از مجموعة معارف مهدوی گزارشی ارائه دهیم و بیان
کنیم که چه مباحث و معارف فرعی در این مجموعه معارف داخل
میشود، به چه مباحثی میتوانیم اشاره کنیم؟
آقای حسینی:
تصور بنده این است که مجموعه مباحثی که در روایات ما در زمینه
مهدویت ـ به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم ـ مطرح شده در هفت بخش
قابل دستهبندی است:
1. روایاتی که بیانگر استمرار امر امامت تا
آخر زمان هستند. این مفهوم در روایات بسیار متقن و معتبر که از نظر
تعداد نیز به حد تواتر میرسند وارد شده است. گروهی از روایات این
بخش با این بیان که «زمینه هیچگاه از حجت خالی نخواهد بود» و
گروهی دیگر با این بیان که «زمین هیچگاه خالی از عالم نیست»
عهدهدار بیان چنین مفهومی هستند.
ارتباط بین دو مفهوم «عالم» و
«حجت» به گونهای ظریف در این روایات تبیین شده است و توجه
بیشتر به آن در تبیین هر چه بهتر مقام امامت و امام و از جمله
وجود مقدس حضرت ولیعصر ـ ارواحنافداه ـ بسیار سودمند است.
2.
روایاتی که به بیان تعداد امامان و اینکه آنها دوازده نفر هستند،
پرداختهاند. در این بخش به وضوح بر نسب این امامان تصریح شده و
همگی آنها از نسل وجود مقدس فاطمه زهرا(س) دانسته شدهاند. اشاره
به وقایع خاص در مقاطع تاریخی حساس این بزرگواران از ویژگی این
بخش از روایات است. این بخش از قدیمیترین و محکمترین روایات
مباحث مهدویت به شمار میروند.
3. روایاتی که دلالت بر تولد وجود
مقدس امام مهدی(ع) دارند. این روایات نیز بهخوبی و از دیدگاه
حقیر از مطمئنترین راهها به بیان این امر پرداختهاند.
4.
روایاتی که به موضوع غیبت آخرین حجت خدا پرداخته و تصریح کردهاند
که آن حضرت در غیبتی طولانی بهسر خواهد برد. در گروهی از این
بخش به عوامل و موجبات این امر؛ یعنی غیبت طولانی نیز اشاره شده
است. این گروه نیازمند مطالعه جدی به منظور عبرتآموزی جامعه
اسلامی است.
5. روایاتی که در آنها به ضرورت و فضیلت انتظار و وظایف منتظران در دوران غیبت اشاره شده است.
6. روایاتی که بیانگر نشانههایی هستند که قبل از ظهور و یا همزمان با آن پدیدار خواهند شد.
7. روایاتی که به ترسیم وقایع پس از ظهور پرداخته و نوید تحقق
جامعه آرمانی اسلام را میدهند. جامعهای که عدالت در آن فراگیر
میشود؛ استعدادهای نهفته افراد آن بهطور کامل به فعلیت میرسد و
حرکت به سوی کمال و خدا محوری در آن متجلی میگردد.
آقای
طباطبایی! شما اشاره فرمودید که ما در مجموعة معارف مهدوی با طیف
گستردهای از روایات روبرو هستیم که روایات مربوط به امامان
دوازدهگانه، روایات مربوط به اصل ظهور امام مهدی(ع) و نشانههای
ظهور را شامل میشود، حال میخواهیم بدانیم در این مجموعة گسترده
از روایات و معارف مهدوی، کدام مباحث به عنوان مشترکات و محکمات
این مجموعه بهشمار میآید.
آقای طباطبایی:
مباحثی که بین شیعه و سنی مشترک هستند و مباحثی که شیعیان در
مورد آنها متفقند باید از هم جدا شوند. بعضی از مباحث مشترک بین دو
فرقه که ظاهراً هیچ اختلافی در مورد آنها وجود ندارد، به این شرح
است:
1. اصل وجود حکومت جهانی امام مهدی(ع) و اینکه حکومتی در آخرالزمان خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد؛
2. اینکه امام مهدی(ع) از خاندان پیامبر(ص) است؛
3. این نکته که آن حضرت از نسل فاطمة زهرا(س) هستند. اگر چه
بنیعباس روایاتی را جعل کردند که آن حضرت را به خود نسبت بدهند.
که اینگونه روایات در متون روایی سنیها، البته در کتب ضعافشان،
وجود دارد؛
4. این نکته که امام مهدی(ع) از نسل امام حسین(ع) هستند؛
5. بحث نزول حضرت عیسی(ع) بعد از ظهور امام مهدی(ع)؛
6. اینکه دوران آن حضرت از جهت رفاه اجتماعی و نیز عدالت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، قضایی، یک دولت نمونهای است.
در واقع ما با توجه به این تکیهگاه محکم نقلی که داریم کاملاً
در این زمینهها مطمئن هستیم بنابراین، هیچ اختلافی بین شیعیان در
این موارد وجود ندارد. اما در بعضی از موارد از جمله علائم ظهور،
نوع علائم، تعداد آنها و یا اینکه همه علائم محتوم هستند یا خیر،
در این مورد روایات ما یک مقداری اختلاف دارند. سنیها روایات علائم
ظهور به این معنا ندارند؛ زیرا آنها غیبتی را تصور نمیکنند که
روایات علائم ظهور داشته باشند. در روایات آنها علائمی برای آغاز
قیام و انقلاب امام مهدی(ع) نقل شده است، که اگر آن علائم را
بر علائم ظهور خودمان منطبق کنیم، در اصل بحث علائم هم ما با آنها
اتفاق نظر خواهیم داشت، اما در مباحث ریزتر یک مقدار اختلاف است و
هر چقدر این مباحث جزئیتر شود نسبت اختلاف بیشتر خواهد شد و شاید هم
در میان روایات خود ما نیز اختلافی وجود داشته باشد که احتیاج به
یک بحث علمی در تبیین و تدوین داشته باشد.
موارد اختلاف چه چیزهایی هستند؟
آقای طباطبایی: اختلاف
اصلی ما با اهل سنت در بحث غیبت است. ما معتقدیم امام مهدی(ع)
متولد شدهاند و در حال حاضر دوران غیبت را میگذرانند و در زمان
خاصی ظهور میکنند، اما سنیها معتقدند امام مهدی در همان عصری که
ظهور میکنند به دنیا میآیند و لذا یک عمر طولانی را برای حضرت در
نظر نمیگیرند. در روایات ما به این نکته که امام دوازدهم از نسل
پیامبر(ص) از نوادگان امام حسین(ع) و فرزند امام حسن عسکری(ع)
هستند و دوران غیبت طولانی دارند در موارد متعددی اشاره شده است.
حتی روایات در این مورد از حد استفاضه گذشته و به حد تواتر رسیده
است.
جناب حسینی! به نظر شما
آیا مجموعه معارف مهدوی یا روایاتی که در زمینة باور مهدی به ما
رسیده است نیازمند پالایش و پیرایش هستند یا خیر؟ و اگر پاسخ شما در
این زمینه مثبت است، این امر در چه زمینههایی باید صورت گیرد؟
آقای حسینی: نخستین
مسئلهای که به عنوان ورودی مباحث و معارف مهدویت باید به آن
بپردازیم تبیین مبنای حدیثشناسی در این بحث است. گرایشی که بر
تاریخ حدیث شیعه حاکم بوده به طبع شرایط مختلف، یک گرایش فقهی
است که در پرتو این گرایش بسیاری از شاخههای مختلف معارف ما
متأسفانه مورد بیمهری قرار گرفته است که از جملة آنها مباحث
مهدویت است. لذا پس از تبیین مبنای حدیثشناسی در کل مباحث
حدیثی، لازم است به تبیین مبنای حدیثشناسی در بحث مهدویت
بپردازیم؛ زیرا ممکن است ما بتوانیم تفاوتی بین مباحث مهدوی و
دیگر مباحث قائل شویم؛ یعنی ممکن است حتی اگر ما در مباحث فقهی
هم قائل به مبنای حجیت «خبر واحد» شویم در مباحث مهدوی در آن
تشکیک کنیم و قول دیگری را بپذیریم که آن مبنای حجیت «خبر
موثوقٌبه» یا اطمینانآور است. اگر ما این بحث را بپذیریم، مباحثی
مثل اصل تولد، اصل مهدویت، نسب حضرت، ظهور ایشان، جزء مطالبی
هستند که به هیچ عنوان قابل خدشه و تردید نیستند و جایی که مورد
بحث است بیشتر مباحث علائم ظهور است که این ظهور حتمی در چه
مرحلهای محقق خواهد شد و چه پیشزمینههایی در روایات ما برای این
واقعه تبیین شده است. به نظر بنده، مهمترین محوری که در مباحث
مهدویت جای تأمل، نقد و بررسی علمی دارد، بحث نشانههای ظهور است
والاّ همانطور که عرض کردم مباحثی مانند، اصل تولد، ظهور، غیبت
طولانی و نسب آن حضرت جزء مسائلی است که به هیچ عنوان نمیتوان
در مورد آنها خدشهای وارد کرد.
آقای
حسینی آیا میتوان گفت که مبانی حجیت در معارف مهدویت به طور
خاص و در مباحث اعتقادی به طور عام، با مبانی حجیت در مباحث
فقهی، متفاوت است. یا به بیان دیگر برخورد ما با روایات در فقه و
مباحث اعتقادی تفاوت دارد؟
آقای طباطبایی: این
مسئله یک بحث تخصصی است و جای آن، اینجا نیست. به نظر میرسد که
حتی در فقه هم مبنای صحیح حجیت «خبر موثوقٌبه» است نه «خبر
ثقه» و دلیل حجیت خبر ثقه هم وثوق به خبر اوست. 4 یعنی خبرثقه
به جهت ثقه بودن مفخبفر آن تبدیل به خبر «موثوقبه» میشود و
حجیت پیدا میکند. سیرة عقلا هم اینگونه است که به خبر موثوقبه
اعتنا میکند نه خبر ثقه. به همین جهت میبینیم تمام کسانی که
قائل به حجیت خبر ثقه هستند، خبر ثقهای را که مخالف با قرآن
کریم باشد ـ حتی اگر همة شرایط حجیت را دارا باشد ـ به راحتی کنار
میگذارند و اصلاً آن را معارض با قرآن هم نمیپندارند و میگویند
این خبر صادر نشده است؛ یا اینکه آن را به گونهای از معنای
ظاهری خودش خارج میکنند. بنابراین، در همه جا آن چیزی که معتبر
است خبر موثوقبه است. در بحث خبر موثوقبه مسئلهای که بسیار مهم و
محوری است و آن را در بحث خبر ثقه هم میتوان طرح کرد این است
که این خبر چه دلالتی برای ما دارد و در چه موردی وارد شده است؟
گاهی اوقات مبحث بسیار مهم و محوری است و ما در اینجا سختگیریهای
سندی و نقد محتوایی بسیار شدید انجام میدهیم؛ مانند بحث امامت یا
خلافت بعد از پیامبر. گاهی اوقات نیز ممکن است مبحث چندان مهم
نباشد. فرضاً، این مسئله که امام زمان(ع) فرزند امام حسن عسکری
هستند و متولد شدهاند و در حال حاضر در غیبت هستند یک مسلة ثابت و
مسلم است و در مورد آن هم سختگیری میکنیم، اما در مورد اینکه
نرگس خاتون، مادر آن حضرت دختر پادشاه روم بود یا خیر، نیاز نداریم
که سختگیری سندی اعمال کنیم؛ زیرا هیچکدام از این دو قول تأثیر
چندانی بر اصل جریان مهدویت نخواهد گذاشت. بنابراین، در مورد خبر
موثوقبه ما باید با توجه به اهمیت مدلول خبر، سختگیریهای سندی و
محتوایی خودمان را یک مقداری کاهش و یا افزایش دهیم. بحثی که به
عنوان «تسامح در ادلة سنن» مطرح میشود در واقع بازگشت به همین
معنا میکند. مثلاً اگر گفتند این نماز یا این دعا را در روز اول ماه
رجب بخوانید این مسئلهای نیست که انجام دادن یا ندادن آن ضرری
به اعتقادات شخص وارد بکند. بنابراین؛ در اینجا اگر کسی با توجه به
اینکه خبری در این مورد وجود دارد این عمل را انجام دهد، نشان
دهندة حسن فاعلی او است. پس ثوابی که به شخص داده میشود بر
مبنای حسن فاعلی او است نه حسن فعلی. این مسئله به مدلول خبر و
اهمیت آن برمیگردد. نکتهای که در مورد روایات کلاً باید مدنظر
باشد این است که ما بر خلاف اهل سنت ـ که کتابهایی با عنوان
«صحاح» در اختیار دارند ـ که همة احادیث آنها را صحیح و غیر قابل
خدشه میدانند ـ معتقدیم تنها کتابی که در متن آن هیچ شک و
شبههای نیست، «قرآن کریم» است و روایات ما، چه روایات فقهی و
چه روایات غیر فقهی، بایستی بررسی گردد و صحت و درستی آنها برای ما
اثبات شود و اگر درستی آنها اثبات نگردد برای ما حجیت نخواهند داشت
و معتبر نیستند. اما این بدین معنا نیست که هر روایتی که صحت آن
برای ما اثبات نشود، جعلی است. روایت ممکن است آن قدر صحیح و
قویم باشد که قابل اتکاء و استناد باشد و ممکن است به این درجه از
حجیت نرسیده باشد. بنابراین ممکن است ما اصل صدور روایت را
اجمالاً بپذیریم اما با این وجود نتوانیم آن را نقطة اتکاء و اعتماد
خودمان قرار دهیم�
پینوشتها:
1 . «جعل» در لغت به معنای ساختن، قرار دادن، نهادن، مبدل ساختن،
دیگرگون کردن و از حالتی به حالت دیگر درآوردن آمده است (ر.ک:
علیاکبر دهخدا، لغتنامه، ج5، ص6835) و در اصطلاح علم حدیث به
معنای ساخت حدیث دروغین است، شایان ذکر است که در کتابهای
«علمالحدیث» یا «علم الدرایة» به جای این واژه بیشتر از کلمه
«وضع» استفاده میشود. به حدیث دروغین و حدیثی که راوی، خود آن
را ساخته باشد، حدیث مجعول یا موضوع میگویند. (ر.ک: کاظم مدیر
شانهچی، علمالحدیث و درایةالحدیث، ج2، ص89؛ سیدرضا مؤدب، ص113.
2 . معنای لغوی «تحریف» گردانیدن سخن و چیزی از جای خود است و
معنای اصطلاحی آن کم و زیاد کردن در سند یا متن حدیث یا نهادن
حرفی به جای حرف دیگر است. گاه به جای این اصطلاح از کلمه
«تصحیف» استفاده میشود. شایان ذکر است که تحریف یا تصحیف گاه به
صورت غیر عمدی و به دلیل اشتباه راوی یا کسانی که از کتابهای
حدیثی نسخهبرداری کردهاند رخ میدهد و گاه به صورت عمدی با هدف
تغییر در معنای حدیث. به حدیثی که در آن تحریف و تصحیف رخ داده،
محرَّف و مصَّحف میگویند. (ر.ک: کاظم مدیر شانهچی، همان، ص65 و
66؛ سیدرضا مؤدب، علمالحدیث: پژوهشی در مصطلحالحدیث یا علم
الدرایة، ص64 و 65).
3 . «تدلیس» در لغت، پنهان کردن و پوشیدن
عیب کالا بر خریدار معنا میدهد. (ر.ک: علیاکبر دهخدا، همان، ج4،
ص5737) و در اصطلاح علمای حدیث به معنای پوشاندن و مخفی کردن
عیب حدیث است. به اینگونه که راوی در سند حدیث عملی انجام دهد
که موجب اعتبار آن شود؛ مانند اینکه راویان ضعیف را از سند حدیث
حذف کند، یا از کسی روایت کند که او را ندیده یا از او خبری نشنیده
است. به حدیثی که در آن تدلیس صورت گرفته، حدیث «مدلَّس»
میگویند (ر.ک: کاظم مدیر شانهچی، همان، ص85؛ سیدرضا مؤدب، همان،
ص105).
4 . «خبر» در یک دستهبندی کلی به خبر «متواتر» و «واحد»
تقسیم میشود. در بیان وجه این دستهبندی گفتهاند: «در هر طبقه ]
از سلسله راویان [ خبر یا به وسیلة افراد زیادی نقل شده ـ که
معمولاً هماهنگی و اتفاق آنان بر دروغ ممکن نیست ـ یا فقط یک یا
چند نفر ـ که به خودی خود از گفته آنها علم به مضمون خبر حاصل
نمیشود ـ آن را نقل کردهاند. قسم اول را خبر متواتر و دوم را خبر
واحد یا آحاد مینامند. (کاظم مدیر شانهچی، همان، ج2، ص33). از آنجا
که خبر متواتر به خودی خود مفید علم است هیچ تردیدی در حجیت و
قابلیت استناد و استدلال به آننیست. اما در مورد حجیت خبر واحد باید
گفت که «خبر واحد اگر همراه و محفوف به قرائتی باشد که صدور آن از
معصوم را تثبیت کند نزد تمام علما حجت است و به آن میتوان
استناد... ولی اگر فاقد قرائن مزبور باشد جمعی آن را حجت ندانستهاند
ولی اکثر علمای فریقین خبر واحد را ـ خبر پارهای از روایات که
جعل و ساختگی ] بودن [ آن مظنون هستند ـ حجت میدانند» (همان، ج1،
ص36-35). شایان ذکر است که کسانی که خبر واحد را حجت میدانند خود
به دو دسته تقسیم میشوند: گروهی خبر واحدی را که راوی آن فرد
ثقه (راستگو و مورد اطمینان) باشد حجت میدانند و گروهی خبر واحدی را ـ
که صرفنظر از روای آن ـ اطمینانآور باشد و بتوان به نوعی
اطمینان به صدور آن پیدا کرد. خبر نوع اول را «خبرثقه» و خبر نوع
دوم را خبر «موثوقبه» یا «موثوقالصدور» میگویند.
5 . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج40، ص152.
ابراهیم شفیعىسروستانى
اشاره :در
قسمتهاى پیشین این سلسله مقالات مهمترین نکاتى را که مبلغان و مروجان
فرهنگ مهدوى در فعالیتهاى تبلیغى و ترویجى خود باید مورد توجه قرار دهند،
به دو دسته بایستههاى عملى و نظرى تقسیم و از »گسترش و تعمیق ارتباط معنوى
با امام عصر(ع)« به عنوان مهمترین بایسته عملى و از »شناخت همهجانبه
فرهنگ مهدوى« به عنوان نخستین بایسته نظرى یاد کردیم. در این قسمت از مقاله
به بررسى برخى دیگر از بایستههاى نظرى مىپردازیم.
2. توجه به جایگاه و شأن رفیع امام عصر(ع)
امام
مهدى(ع) عصاره خلقت، خاتم اوصیا و وارث همه انبیا و اولیاى پیشین است،
چنانکه در یکى از زیارات حضرت صاحبالامر(ع) خطاب به ایشان عرض مىکنیم:
السلام على وارث الأنبیاء و خاتم الأوصیاء... المنتهى إلیه مواریث الأنبیاء و لدیه موجود آثار الأصفیاء.1
سلام بر وارث پیامبران و خاتم اوصیا... آنکه میراث تمام پیامبران بدو رسیده و آثار همه برگزیدگان در نزد او موجود است.
آن
حضرت چنان مقامى در نزد پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) دارند که خطاب
به ایشان از تعبیر »پدر و مادرم به فداى او« استفاده کردهاند، از جمله در
روایات زیر که از پیامبر اکرم(ص) و امام على(ع) نقل شده، آمده است:
بأبى و أمّى سمیّى و شبیهى و شبیه موسى بن عمران، علیه جیوب (جلابیب) النور یتوقّد من شعاع القدس.2
پدر و مادرم به فداى او که همنام من، شبیه من و شبیه موسى بن عمران است، بر او جامههایى از نور است که از پرتو قدس روشنایى مىگیرد.
بأبى ابن خیرة الإماء... .3
پدرم به فداى فرزند بهترین کنیزان... .
امام راحل نیز در بیان جایگاه و شأن بىمانند امام مهدى(ع) در عالم هستى مىفرماید:
من
نمىتوانم اسم رهبر روى ایشان بگذارم، بزرگتر از این است. نمىتوانم
بگویم که شخص اول است، براى اینکه دومى در کار نیست. ایشان را نمىتوانیم
با هیچ تعبیرى تعبیر کنیم، الّا همین که مهدى موعود(ع) است.4
با توجه به
همین مقام و مرتبت رفیع امام عصر(ع) است که در روایات، به کلمات و
عبارتهاى خاصى براى عرض سلام و ارادت به پیشگاه آن حضرت سفارش شده است. از
جمله در روایتى که از امام محمد باقر(ع) نقل شده، مىخوانیم:
من أدرک منکم قائمنا فلیقل حین یراه »السلام علیکم یا أهل بیت النبوة و معدن العلم و موضع الرسالة«.5
هر
کس از شما که قائم ما(ع) را دریابد، پس باید به هنگام دیدار با او بگوید:
»سلام بر شما اى خاندان نبوت و معدن علم و جایگاه رسالت«.
در روایت دیگرى کیفیت سلام دادن مردم به آن حضرت در زمان ظهور چنین بیان شده است.
لایسلّم علیه مسلّم إلّا قال: »السلام علیک یا بقیة اللَّه فى أرضه«.6
هیچ سلام دهندهاى بر آن حضرت سلام نمىدهد، مگر اینکه مىگوید: »سلام بر تو اى باقىمانده خدا در زمین«.
مطالعه
سیره و اقوال علما و بزرگان نیز نشان مىدهد که آنها نهایت ادب و احترام
را نسبت به حضرت صاحبالامر(ع) رعایت و از هر سخن و عملى که در آن اندک
شائبه بىتوجهى به جایگاه و شأن آن حضرت وجود داشت، پرهیز مىکردند. در
اینباره حکایت زیر که از مرجع عالیقدر حضرت آیةاللَّهالعظمى صافى
گلپایگانى در زمینه ادب و احترام حضرت آیةاللَّهالعظمى بروجردى نسبت به
امام عصر(ع) نقل شده، بسیار خواندنى است:
یک روز در منزلشان مجلسى بود،
در آن مجلس شخصى با صداى بلند گفت: براى سلامتى امام زمان و آیةاللَّه
بروجردى، صلوات! در همان حال، ایشان که در حیاط قدم مىزد. با شتاب و
ناراحتى به طرف در بیرونى آمد و با عصا محکم به در زد، بهطورى که آقایانى
که در بیرون بودند، ترسیدند که نکند اتفاقى افتاده باشد. چندین نفر به طرف
در اندرونى رفتند که ببینند چه خبر است؟ آیةاللَّه بروجردى گفتند: »این که
بود که اسم مرا در کنار نام مبارک امام زمان(ع) آورد؟ این مرد را بیرون
کنید و به خانه راهش ندهید.7
براساس آنچه گفته شد، بر همه مبلغان فرهنگ
مهدوى، اعم از نویسندگان، سخنرانان، شاعران، مدیحهسرایان و... لازم است که
در نوشتهها، گفتهها، سرودها و به تعبیر عامتر در کلیه فعالیتهاى تبلیغى
و ترویجى خود، نکات زیر را مورد توجه جدى قرار دهند.
2-1. خوددارى از بهکار بردن کلمات و تعابیرى که شایسته جایگاه و شأن رفیع امام عصر(ع) نیست؛
2-2. رعایت نهایت ادب و احترام به هنگام بر زبان راندن نام آن حضرت و یاد کردن از ایشان؛
2-3. ذکر سلام و صلوات پس از نام بردن از آن حضرت و برخاستن به هنگام بیان نام خاص ایشان.
3. پرهیز از طرح مطالب سست، واهى و بىاساسمرورى
اجمالى بر صدها کتاب روایى، کلامى، تاریخى و... که محققان و دانشمندان
شیعه و اهل سنت از سالها پیش از تولد و غیبت امام دوازدهم تا کنون در این
باره نگاشتهاند8 و نگاهى گذرا به حدود ششهزار روایتى که از پیامبر
اکرم(ص) و ائمه اهل بیت(ع) در زمینه موضوعات مختلف مرتبط با امام عصر(ع)
وارد شده،9 نشان مىدهد که اعتقاد به امام مهدى(ع) به عنوان آخرین حجت الهى
و منجى آخرالزمان، در معارف اسلامى از چنان مبانى و پایههاى عقلى و نقلى
استوار و خللناپذیرى برخوردار است که راه هرگونه انکار و تردید را بر
مخالفان این اندیشه مىبندد و مدافعان این اندیشه را نیز از دست یازیدن به
مطالب سست، واهى، خیالى و خواب و رؤیاهاى بىاساس براى اثبات حقانیت این
اندیشه بىنیاز مىسازد.
حضرت آیتاللَّهالعظمى فاضل لنکرانى در پیامى به »دومین جشنواره برترینهاى فرهنگ مهدویت« در این زمینه مىفرماید:
در
اینجا تذکر این نکته را لازم مىبینم که در این وادى اهل فکر و تحقیق باید
معارف را به صورت ناب و خالص و به دور از هرگونه حشو و زواید در اختیار
مردم قرار دهند. باید از بیان امور سست و واهى و چه بسا کذب که اساس اعتقاد
مردم را متزلزل مىکند اجتناب نمایند. در تثبیت حقیقت امامت هیچ نیازى به
بیان رؤیاهاى کاذبه و حوادث غیر صحیح نیست. باید در منابر از جذبههاى
واقعى ولایت و آثار و کرامتهاى مسلّم الثبوت و حقیقى آن استفاده نمایند و
به بیان دیگر باید به دنبال تحکیم عقاید باشیم و نه فقط برانگیختن احساسات،
که آن امرى است غیر پایدار و گذرا.10
تکیه بر مطالب سست و بىبنیادى
چون خواب و رؤیا براى ترویج و تبلیغ فرهنگ مهدوى، نه تنها مردم را همواره
در سطحى نازل از ایمان و آگاهى قرار مىدهد، بلکه اعتقاد و باور آنها را
نیز بسیار شکننده و آسیبپذیر مىسازد؛ زیرا مردمى که تنها با بیان یک خواب
و رؤیا جذب موضوع مهدویت مىشوند، با وقوع اندک خدشهاى در این نقلها دچار
تزلزل و سردرگمى مىگردند.
با عنایت به مطالب یاد شده بر همگان لازم است که در تبلیغ و ترویج فرهنگ مهدویت و انتظار، به نحو شایستهاى به نکات زیر توجه کنند:
3-1. تلاش در جهت دفاع عقلانى از اندیشه مهدویت و انتظار و تبیین هر چه بهتر و دقیقتر مبانى این اندیشه؛
3-2. دقت و مراقبت کامل در نقل مطالب و مباحث مهدوى، به ویژه حکایتهاى
مربوط به تشرفات، و توجه به منابع و مستندات مطالب و مباحث نقل شده؛
3-3. پرهیز از مطرح ساختن خواب و رؤیاهایى که پایه و اساس محکم و متقنى ندارند، هر چند بسیار جذاب و اثرگذار باشند.
4. گشودن زوایاى جدید در طرح مباحث مهدوى
فراگیر
شدن شور و شوق انتظار در جامعه ما و گرایش گروههاى مختلف اجتماعى به ویژه
اقشار فرهیخته و تحصیلکرده به مباحث مهدوى، ضرورت پرداختن عالمانه و
متناسب با خواست و نیاز گروهها و اقشار مختلف اجتماعى به این مباحث را دو
چندان ساخته و رسالت مراکز، نهادها و گروههاى فعال در این حوزه را
سنگینتر نموده است. بدیهى است که در شرایط حاضر نمىتوان تنها با طرح
مطالب و مباحث سنتى مهدویت آن هم در قالبها و اشکالى که پیش از این مرسوم
بوده، نیاز روز افزون جامعه به این مباحث را پاسخ داد. از این رو بر مبلغان
فرهنگ مهدوى لازم است که با گشودن زوایاى جدید در طرح مباحث مهدوى و
پرداختن به موضوعات مختلف اجتماعى از منظر فرهنگ انتظار، ارائه اینگونه
مطالب و مباحث را هم از نظر محتوا و هم از نظر قالب دچار تحول سازند.
امروزه
مىتوان از منظر علوم مختلف انسانى، از جمله جامعهشناسى، روانشناسى،
علوم سیاسى، اقتصاد و حتى از منظر هنرهاى تصویرى چون سینما به ارائه مباحث
مهدوى پرداخت و با طرح موضوعات و مسائل جدیدى که تا کنون در این حوزه مطرح
نبوده توجه مخاطبان را جلب نمود. موضوعات و مسائلى چون آینده جهان و جهان
آینده، اقتصاد جهانى، عدالت اجتماعى، حکومت جهانى، جهانى شدن، آثار روانى و
تربیتى انتظار، آسیبشناسى اجتماعى انتظار، منجىگرایى در سینما و... .
البته
ورود به این حوزه نیازمند دقت، ژرفنگرى و احاطه به مباحث مهدوى از یک سو و
علم و اطلاع کافى از مبانى علوم موردنظر از سوى دیگر است و لذا لازم است
کانونها و مجامع مهدوى که قصد ورود به این حوزه را دارند، پیش ازهر اقدامى
با کارشناسان شناخته شده و مورد اطمینان مشورت نمایند، تا خداى نخواسته به
دام التقاط یا ابتذال گرفتار نشوند.
5 . توجه به آفتها و آسیبهاى اندیشه مهدویت
اندیشه
مهدویت و انتظار نیز چون هر اندیشه و آرمانى آفتها و آسیبهایى دارد که اگر
به آنها توجه نشود و بهموقع براى برطرف ساختن آنها اقدام نگردد مىتواند
آثار منفى و مخربى داشته باشد. البته این آسیبها مىتواند در هر زمان
متفاوت از زمان دیگر باشد و از این رو مقابله با آنها نیازمند آسیبشناسى
مستمر و روزآمد از سوى عالمان زمانشناس و مراکز فرهنگى و تحقیقاتى حوزوى و
دانشگاهى است.
به نظر مىرسد در حال حاضر فرهنگ مهدوى در جامعه ما با
آسیبهاى مختلفى روبروست که مىتوان آنها را در ذیل دو عنوان کلى دستهبندى
کرد: 1. عوامزدگى و سطحىنگرى؛ 2. روشنفکر زدگى و تأویلگرایى.
امروزه
شاهد هستیم که گروهى از نویسندگان، سخنرانان و گردانندگان محافل و مجالس
مذهبى براى جلب توجه عوام و جذب هر چه بیشتر آنها به موضوع مهدویت، با به
فراموشى سپردن فلسفه واقعى انتظار و کارکردهاى اجتماعى آن، مردم را صرفاً
به نقل خواب و رؤیا و حکایتهاى ضعیف و بىاساس مشغول داشته و با بستن باب
هرگونه تعقل و تدبر در معارف مهدوى، برداشتهاى سطحى خود از روایات را ملاک
تحلیل و بررسى پدیده ظهور قرار دادهاند.
سخنرانیها و آثار مکتوبى که
از سوى این گروه ارائه مىشوند، مخاطبان جوان خود را از رسالت سنگینى که در
برابر حجت خدا، حضرت صاحبالامر(ع) و مسئولیت بزرگى که در برابر اجتماع
خود دارند، غافل ساخته و آنان را به این اندیشه وامىدارد که تنها باید در
خلوت خود در جستوجوى امام غائب بود و تلاش کرد که با به دست آوردن ادعیه،
توسلات و ختوماتى راهى براى تشرف خدمت آن حضرت پیدا کرد. قطعاً اگر این
قبیل افراد به آرزوى خود دست نیابند و راهى براى ملاقات با امامشان پیدا
نکنند دچار دلزدگى و ناامیدى مىشوند.
خطر دیگرى که این قبیل سخنرانیها
و آثار دارد این است که اعتقاد به مهدویت را در نزد کسانى که هنوز به
حقایق شیعه و عمق اندیشه مهدویت پى نبردهاند، اعتقادى موهوم و آمیخته با
خرافه جلوه مىدهد.
گروهى دیگر از نویسندگان و سخنرانان که همه جهان
پیرامون خود را تنها با عینک مدرنیسم مىبینند و همه حقایق هستى را با ملاک
علوم تجربى و انسانى غربى تجزیه و تحلیل مىکنند، به ارائه برداشتهاى
روشنفکرانه از قیام و انقلاب مهدى پرداخته و شاخصههاى دموکراسى لیبرال را
ملاکى براى ارزیابى حکومت امام عصر(ع) قرار دادهاند. این گروه تلاش
مىکنند که روایات مربوط به ظهور و حوادث پس از آن را به گونهاى تأویل و
تفسیر کنند که با چارچوبهاى بهظاهر علمى پذیرفته شده از سوى آنها هیچ
تفاوتى نداشته باشد.
آثارى که براساس دیدگاههاى این گروه عرضه مىشوند،
از یک سو اندیشه مهدویت و انتظار را در اذهان مخاطبان خود در حد یک اندیشه
اجتماعى، چون دیگر اندیشههاى اجتماعى، که چه بسا در آن جاى چون و چرا و
نقض و ابرام نیز وجود دارد، تنزل داده و رفته رفته جوانان را نسبت به حتمیت
و قطعیت واقعه ظهور و کارآمدى آن دچار تردید مىکند. و از سوى دیگر این
اندیشه را از همه پشتوانههاى غیبى و الهى خود تهى ساخته و امام مهدى(ع) را
در قالب رهبر یک جنبش اجتماعى که چون هر رهبر اجتماعى دیگر گرفتار
سازوکارهاى پذیرفته شده جوامع بشرى است، مجسم مىسازد.
چنانکه گفته شد
هر یک از این دو دیدگاه آثار و پیامدهاى مخربى براى اندیشه مهدویت و انتظار
داشته و لطمات جبرانناپذیرى به کارکردها و آثار این اندیشه وارد مىسازد و
از این رو لازم است که مبلغان و مروجان فرهنگ مهدوى با درایت و تیزبینى از
غلبه این قبیل دیدگاهها بر فعالیتهاى خود جلوگیرى و با آثار زیانبار آنها
مقابله کنند.
6. پرهیز از درآمیختن فعالیتهاى مهدوى با اغراض جناحى و گروهىدر
سالهاى اخیر با گسترش فعالیتهاى مهدوى در جامعه، خیل وسیعى از مردم، از
گروهها و اقشار مختلف اجتماعى و با گرایشها و تمایلات متفاوت سیاسى، بیش از
پیش به فرهنگ مهدویت و انتظار روى آورده و به حضرت مهدى(ع) به عنوان
پایانبخش همه ناامیدیها و نامرادیها و آخرین ذخیره شیعه براى رهایى همه
جهان از تیرگیها و پلیدیها دل بستهاند. از این رو بر همه مراکز، مؤسسات،
هیأتهاى مذهبى و کانونهایى که به فعالیتهاى مهدوى مشغولند، لازم است که در
فعالیتهاى خود تنها رضایت حضرت صاحبالامر(ع) را در نظر داشته باشند و از
درآمیختن این موضوع با هرگونه اغراض و گرایشهاى جناحى و گروهى خوددارى
کنند؛ زیرا در این شرایط هر حرکتى که در جهت کسب منافع جناحى و گروهى و
بهرهبردارى سیاسى و حزبى از این گرایش ناب و خالص مردمى صورت گیرد، موجب
از دست رفتن آخرین امید مردم، بدبین شدن آنها به فعالیتهاى مهدوى و در
نتیجه پراکنده شدن آنها از پیرامون مهمترین محور وحدت امت اسلامى مىشود
که این خود خطایى جبرانناپذیر و گناهى نابخشودنى است.
7. رعایت اخلاص در عمل و پیراسته داشتن نیت
کلیه
فعالیتهایى که با هدف احیا، گسترش و تعمیق فرهنگ مهدویت در جامعه صورت
مىگیرد از مصادیق بارز »انتظار فرج« و در نتیجه از جمله عبادات، بلکه از
شایستهترین آنها، به شمار مىآید11، از این رو در اینگونه فعالیتها چون
هر عبادتى دیگر، نیت و اخلاص شرط اساسى بوده و بدون نیت خالصانه این
فعالیتها هیچ ثمرى براى انجام دهندگان آنها نخواهد داشت.
اما انجام
فعالیت تبلیغى و ترویجى خالصانه براى امام عصر(ع) مستلزم درک چند مطلب
اساسى است که در اینجا برخى از آنها را یادآور مىشویم:
1. مدیون بودن
همه ما نسبت به امام عصر(ع): استمرار هستى و بقاى همه ما بسته به وجود
آخرین حجت الهى است؛ چرا که به فرموده امام باقر(ع):
لو بقیت الأرض یوماً بلا إمام منّا لساخت بأهلها.12
اگر زمین یک روز بدون امامى از ما بماند اهلش را در خود فرو مىبرد.
و
همه نعمتها و خیرات و برکاتى که در عالم هستى نصیب ما مىشود، به واسطه
امام عصر(ع) و به طفیل هستى ایشان است. چنانکه در »دعاى عدیله« مىخوانیم:
ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الورى و بوجوده ثبتت الأرض والسماء.13
به بقاى او دنیا باقى است و به برکت وجود او مردم روزى داده مىشوند و به واسطه وجود اوست که زمین و آسمان پابرجاست.
از
این رو مىتوان گفت که همه ما در زندگى خود مدیون و وامدار امام عصر(ع)
هستیم و ایشان نسبت به همه ما حق حیات دارند و به همین دلیل اگر موفق شویم
که قدمى در راه ترویج و تبلیغ نام و یاد آن حضرت برداریم جز اداى بخش بسیار
ناچیزى از دین خود نسبت به ایشان کارى انجام ندادهایم.
2. خدمت به
امام عصر(ع) افتخار همه اولیاء و بزرگان: امام مهدى(ع) چنان جایگاه رفیعى
در عالم هستى دارند که حتى ائمه معصومین(ع) خدمت به ایشان را افتخار خود
دانسته و آرزو مىکردند که خداوند توفیق خدمت به آن حضرت را نصیبشان
فرماید. چنانکه وقتى از امام صادق(ع) مىپرسند که: »آیا قائم به دنیا آمده
است؟« مىفرماید:
لا، ولو أدرکته لخدمته أیّام حیاتى.14
خیر، اما اگر او را درک کنم همه روزهاى زندگىام خدمتگزارش خواهم بود.
با
توجه به این موضوع کسى که توفیق خدمت به آرمانها و اهداف فرهنگ مهدوى را
به دست مىآورد، نه تنها منتى بر امام عصر(ع) ندارد، بلکه باید خدا را به
خاطر توفیقى که نصیب او کرده شکر کند.
3. جارى شدن برکت در زندگى
خدمتگزاران به امام عصر(ع): بدون تردید هرگونه فعالیتى که با هدف ترویج
معارف اهل بیت(ع)، گسترش فرهنگ امامت و ولایت در جامعه و تعمیق عشق و ارادت
مردم به خاندان رسالت صورت گیرد مورد رضایت حضرت حق بوده و موجب نزول
خیرات و برکات در زندگى انسان مىشود.
با نگاهى اجمالى به زندگى کسانى
که عمر خود را وقف خدمت به اهل بیت(ع) نموده و در این راه از استعدادها،
تواناییها و امکانات مادى و معنوى خود حداکثر استفاده را کردهاند، نشان
مىدهد که اینگونه افراد در زندگى خود از توفیقها و برکتهاى الهى بیشترى
برخوردار شده و در فعالیتهاى فردى و اجتماعى خود شاهد رشد و توسعه بیشترى
بودهاند. رمز این مسئله نیز روشن است؛ چرا که به اعتقاد ما هرکس در راه
امیر مؤمنان على(ع) و خاندان او قدم بردارد و آنها را در حد توان خود، یارى
نماید، مشمول این دعاى پیامبر گرامى اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) نسبت به
یارى دهندگان اهل بیت عصمت و طهارت خواهد شد که:
أللّهمّ أنصر من نصره و اخذل من خذله.15
خدایا یارى کن هر کس که او (على(ع)) را یارى کند و خوار کن هر کس که او را خوار کند.
أللّهمّ أنصره وانتصر به لدینک وانصر به أولیائک و أولیائه و شیعته واجعلنا منهم... و انصر ناصریه و اخذل خاذلیه.16
خدایا
او را (مهدى(ع)) یارى کن به وسیله او دینت را، دوستانت را، دوستان او را و
شیعیان و یاران او را یارى کن و ما را از ایشان قرار بده... و هرکس که او
را یارى مىکند یارى ده و هر کس که او را خوار مىکند خوار کن.
توجه
به نکات یاد شده، مبلغ و مروج فرهنگ مهدوى را از هرگونه انگیزه و غرضى جز
کسب رضایت حضرت ولىعصر(ع) و اداى وظیفه به ساحت مقدس آن حضرت فارغ مىسازد
و به او یارى مىدهد که با نیت خالصانه، به دور از هرگونه انگیزه مادى و
بدون توجه به مدح و ذم این و آن به فعالیت در این حوزه بپردازد.
8. توجه دیدگاهها و نظرات مراجع عظام تقلید
در
طول تاریخ پر فراز و نشیب شیعه افراطها و تفریطهاى فراوانى در موضوع
مهدویت صورت گرفته و جریانهاى انحرافى بسیارى در این زمینه شکل گرفتهاند.
اما در همه این زمانها جریان قدرتمند فقاهت و مرجعیت شیعه به عنوان یکى از
اصلىترین شاخصهاى خط تعادل در اندیشه شیعى با همه این انحرافها و
کجاندیشىهاى مقابله کرده و همواره مبلغ و مروج اندیشه ناب برگرفته شده از
تعالیم معصومین(ع) بوده است. از این رو بر گروهها و تشکلهاى فعال در حوزه
مباحث مهدوى لازم است که براى در امان ماندن از هرگونه افراط و تفریط در
فعالیتهاى خود، همواره دیدگاهها و نظرات مراجع عالیقدر تقلید و بزرگان حوزه
علمیه را مدنظر داشته باشند و از انجام هر نوع فعالیت مغایر با اندیشه و
دیدگاههاى ایشان پرهیز کنند؛ چرا که براساس فرمایش امام عصر(ع) آنها حجت
برهمه ما هستند:
... و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا فانّهم حجتى علیکم و أنا حجةاللَّه علیهم.17
...
و اما در رویدادهایى که [براى شما] پیش مىآید به راویان حدیث ما مراجعه
کنید؛ چرا که آنها حجت بر شما هستند و من حجت خدا برایشان هستم.
9. توجه به کارکردهاى مجالس و مراسم مهدوىجشنها
و مراسمى که به نام امام عصر(ع) و براى بزرگداشت یاد ایشان برپا مىشوند،
فرصت مناسبى براى تجدید پیمان با آن امام، یادآورى تکالیف و رسالتهاى ما
نسبت به آن حضرت، ترویج فرهنگ انتظار و آمادهسازى جامعه براى ظهور یگانه
منجى عالم بشریت است. اما متأسفانه در سالهاى اخیر بسیارى از این جشنها و
مراسم کارکرد اصلى خود را از دست داده و به مجالسى خنثى، بىمحتوا و گاه ضد
انتظار و مروج سکون و رکود تبدیل شدهاند. حتى در مواردى دیده شده است که
در این جشنها و مراسم اعمالى صورت مىگیرد که خلاف شرع آشکار و برخلاف
خواسته حضرت بقیةاللَّه الاعظم، ارواحنا له الفداء، است. اعمالى چون پخش
موسیقیهاى مبتذل، اختلاط زن و مرد، اسراف و تبذیر، اجراى نمایشهاى سخیف و
بىمحتوا و... .
در این شرایط وظیفه گروهها و تشکلهاى فعال در حوزه
فرهنگ مهدوى دو چندان شده و بر آنها لازم است که ضمن تلاش براى حفظ کارکرد
اصلى مجالس و مراسم مهدوى از هر عملى که بر خلاف احترام و قداست اینگونه
مراسم و مغایر با خواستههاى امام عصر(ع) است جلوگیرى نمایند.
توجه به
بیانات حضرت آیةاللَّهالعظمى صافى گلپایگانى که خطاب به دومین همایش
»مهدویت؛ جهان آینده و استراتژى انتظار« صادر شده در این زمینه راهگشاست.
ایشان مىفرماید:
از این برنامهها که به عنوان جشن و مجالس چراغانى،
شادباش، مدیحهسرایى، سخنرانى و همایش برگزار مىشود، باید در جهت اهداف
عالى آن وجود مقدس و حجةاللَّه یگانه زمان، بهرهبردارى شود و پیرامون
شخصیت منحصر به فرد آن ولىّ خدا و ابعاد و اطراف و خصائص مأموریت بزرگى که
بر عهده آن حضرت است و در حقیقت مکمل بعثت همه انبیا و رسالات آسمانى است،
تبلیغ کنند که همه این برنامهها موجب خشنودى و رضایت خاطر آن حضرت است و
نیز همگان را از کارها و اعمالى که باعث نگرانى و رنجش خاطر آن حضرت
مىشود، برحذر نمایند.18
با امید به اینکه خداوند متعال به همه ما
توفیق فعالیت تبلیغى مهدوى، همراه با معرفت و خلوص کامل و به دور از هرگونه
افراط و تفریط عطا فرماید.
پى نوشتها :
1 . شیخ عباس قمى ، مفاتیحالجنان، زیارت حضرت صاحبالامر به نقل از سیدبن طاووس.
2 . محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج36، ص337، ح200.
3 . همان، ج51، ص121.
4 . صحیفه نور (مجموعه رهنمودهاى امام خمینى، قدسسره)، ج12، ص209-208.
5 . بحارالانوار، ج52، ص331، ح5.
6 . همان، ج24، ص212.
7 . روزنامه جمهورى اسلامى، ویژه بزرگداشت آیةاللَّه بروجردى و شیخ شلتوت.
8
. تنها در کتاب الذریعه مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى افزون بر چهل کتاب و
رساله با عنوان »الغیبة« معرفى شده که از سوى فقها، متکلمان و محدثان بزرگ
شیعه در طى قرون متمادى به رشته تحریر درآمده است. در کتابنامههایى هم که
در سالهاى اخیر به چاپ رسیده نزدیک به دو هزار کتاب که در زمینه مباحث
مهدوى نوشته شدهاند معرفى شده است. ر.ک: علىاکبر مهدىپور، کتابنامه امام
مهدى(ع).
9 . در کتاب منتخبالاثر حضرت آیةاللَّه صافى گلپایگانى،
نزدیک به شش هزار روایات از طریق شیعه و اهل سنت در زمینه مباحث مختلف
مرتبط با امام مهدى(ع) نقل شده است.
10. مجله موعود، سال ششم، ش32، تیر 1381.
11. »أفضل العبادة إنتظار الفرج.« شیخ صدوق، کمالالدین و تمامالنعمة، ج2، ص377، ح1.
12. بحارالانوار، ج23، ص37، ح64.
13. شیخ عباس قمى، مفاتیحالجنان، دعاى عدیله.
14.
محمدبن ابراهیم نعمانى، کتاب الغیبة، ص245؛ بحارالانوار ج51، ص148، ح22.
شایان ذکر است که در برخى از کتابها این روایت به امام حسین(ع) استناد داده
شده که ظاهراً صحیح نباشد.
15. بحارالانوار، ج37، ص126، ح24.
16. مفاتیحالجنان، زیارت آلیاسین.
17. ابوجعفر محمد بن على بن الحسین (شیخ صدوق)، کمالالدین و تمامالنعمة، ج2، ص483، ح4.
رویکرد غرب به معنا و مهدویت
شمار بى سابقه اى از مردم انگلیس که اکثریت آنان را
زنان تشکیل مى دهند در نتیجه شکاف عمیق میان کلیساهاى کاتولیک و پروتستان،
هر روزه به اسلام مى گرایند. تعداد چشم گیر افرادى که هر روزه به اسلام روى
مى آورند سبب شده تا این دین به طور سریعى به عنوان مکتب عقیدتى حائز
اهمیتى در این کشور به شمار آید. به عقیده »رز کندریک«، یک معلم تعلیمات
دینى دبیرستان »هال« در انگلیس و نویسنده کتاب تحلیلى بر قرآن کریم در بیست
سال آینده تعداد افرادى که به اسلام گرایش پیدا مى کنند مساوى و یا بالغ
بر تعداد مسلمانان مهاجر به کشور انگلیس خواهد بود. وى هم چنین بر این
عقیده است که: »اسلام همانند مسیحیت، یک دین جهانى است و هیچ ملیتى
نمى تواند ادعا کند که اسلام منحصر به اوست«.
موج گرویدن به دین اسلام
على رغم ارائه تصویر و تبلیغات سوء در رسانه هاى غربى، روز به روز در حال
افزایش است. در حقیقت گرایش به دین اسلام، از زمان انتشار کتاب سلمان رشدى،
جنگ خلیج فارس و کشتار مسلمانان در بوسنى، شدت بیشترى پیدا کرده است و
گرچه در تبلیغات غرب این گونه وانمود مى شود که دین اسلام حقى را براى زنان
قایل نشده و همواره آنان را در محرومیت قرار داده است، تعداد زنانى که روز
به روز به اسلام مى گروند نسبت به تعداد مردان، از افزایش بیشترى برخوردار
است. به عنوان مثال در ایالات متحده آمریکا، تعداد زنانى که به اسلام
گرویده اند چهار برابر مردانى است که در این کشور اسلام را دین خود قرار
داده اند. بسیارى از تازه مسلمانان انگلیسى از طبقه متوسط جامعه هستند.
تحقیقى
که مؤسسه اسلامى شهر »لیستر« انگلستان انجام داده، نشان مى دهد که اغلب
افرادى که به اسلام گرویده اند، حدود 30 تا 50 سال سن دارند. البته تعدادى
از دانشجویان این کشور نیز به اسلام گرویده اند که این خود نشان از عقلانیت
دین اسلام دارد. »محمد« یکى از تازه مسلمانان انگلیس مى گوید: »خورشید
اسلام در غرب طلوع خواهند نمود«. »عالیه حائرى« روان شناس آمریکایى که 15
سال پیش به اسلام گرویده است بر این عقیده است که طلوع این خورشید آغاز شده
است. وى که مشاور یک مؤسسه انتشاراتى ادبیات مذهبى است، تصریح مى کند:
»غربیان با تحقیق و با چشمان باز به اسلام گرایش پیدا مى کنند«. به عقیده
برخى افراد، در نتیجه تقابل و تعامل میان تعالیم مذاهب، افراد در کشورهاى
غربى با اسلام و آموزه هاى ناب آن آشنایى پیدا کرده و به اسلام روى
مى آورند برخى دیگر، موج تبلیغات منفى علیه اسلام در رسانه هاى غربى را سبب
گرایش غربیان به دین اسلام و هر چه کامل تر نمودن اطلاعات خود نسبت به این
دین مى دانند.
از طرف دیگر غربیانى که از وضعیت جامعه خود به ستوه
آمده اند - روى آوردن افراد به جرم و جنایت، اختلافات خانوادگى، مواد مخدر و
مصرف مشروبات الکلى - اصول و قوانین مدنى اسلام را سرلوحه زندگى خود قرار
مى دهند. برخى از مستبصرین که قبلاً مسیحى بودند و در نتیجه اختلاف و شکاف
میان کلیساهاى مسیحیت و نامفهوم بودن واژه هاى تثلیث و مسیح به عنوان پسر
خدا، دچار سرخوردگى شده اند.
برخى از این افراد نیز از طریق تحقیق و
عقل گرایى به دین اسلام مشرف شده اند. »رز کندرلیک« در این زمینه مى گوید:
»زمانى که در دانشگاه دانشجوى رشته الهیات بودم، بحثهاى زیادى در رابطه با
ادیان الهى مطرح مى شد که این خود عامل گرایش من به اسلام بود«. »مایمونا«
که در یک خانواده مسیحى پرورش یافته است، در سن پانزده سالگى به اسلام مشرف
شد. وى پس از بحث و تبادل نظر با زنان راهبه کلیسا و تحقیق درباره
آموزه هاى دین مسیحیت، یهودیت، اسلام و آئین بودا و غیره، دین اسلام را به
عنوان مکتب عقیدتى خود پذیرفت. »هدى خطاب« نویسنده کتاب زنان مسلمان که ده
سال پیش در زمان تحصیل خود در رشته ادبیات عرب به اسلام گرویده است
مى گوید: »مبانى دین مسیحیت همواره در تغییر است و برخى نظرات آن پایه
منطقى ندارد؛ اما اسلام همواره در اصول خود همانند به جا آوردن نمازهاى
پنج گانه و یومیه، استوار و قاطع است. نماز سبب مى شود که مادام خداوند را
در نظر داشته باشیم و ارتباط خود را با او قطع نکنیم«.