درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

بشارت ظهور

در ادیاندر کتاب «دادتگ» که از کتب مقدّسۀ برهمائیان است، بشارت ظهور منجی چنین آمده است: بعد از آنکه مسلمانی به هم رسد، در آخرالزّمان و اسلام در میان مسلمانان از ظلم ظالمان و فسق عالمان و تعدّی حاکمان و ریای زاهدان و بی‌دیانتی امینان و حسد حاسدان برطرف شود و به جز نام از آن چیزی نماند و دنیا مملوّ از ظلم و ستم شود و پادشاهان، ظالم و بی‌رحم شوند و رعیّت بی‌انصاف گردند و در تخریب یکدیگر کوشند و عالم را کفر و ضلالت و فساد بگیرد، دست حق به درآید و جانشین آخر ممتاطا (محمّد) ظهور کند و مشرق و مغرب عالم را بگیرد و بگردد همه جا (همۀ جهان را) و بسیار کسان را بکشد و خلایق را هدایت کند ... و غیر از حقّ و راستی از کسی قبول نکند.1

ادامه مطلب ...

مرحله به مرحله تا بازگشت مسیح

عهد جدید در موارد متعدّد از آیندۀ جهان و پیش‌گویی‌هایی در این باره سخن گفته و نشانه‌های ظهور منجی را برشمرده است. بازگشت عیسی مسیح(ع) یکی از حقایق مسلّم در آموزه‌های مسیحیّت است که «انجیل» به تفصیل از آن سخن گفته و این باور یکی از اصول و مبانی تعالیم مسیحیّت است.



بازگشت حضرت مسیح(ع)

بازگشت مسیح(ع) از نظر عموم مسیحیان، از اصول اعتقاداتی است که همۀ مذاهب و فرقه‌های مسیحی در آن اشتراک نظر دارند و کلیسای مسیح از قرون اوّلیۀ میلادی تا به امروز بر آن تأکید ورزیده است؛ هرچند که دربارۀ چگونگی این بازگشت و بازتاب‌های آن در میان مسیحیان اختلافاتی وجود دارد.
بیشتر مسیحیان اعتقاد دارند که بشریّت در طول تاریخ خود، هفت مرحله را پیموده و خواهد پیمود:
مرحلۀ یکم: دوره‌ای که انسان براساس فطرت الهی خود می‌زیست؛
مرحلۀ دوم: دورانی که انسان براساس وجدان خویش می‌زیست؛
مرحلۀ سوم: دورانی که انسان تابع و تسلیم قدرت شمشیر و زبان زور بود؛
مرحلۀ چهارم: دورانی که انسان تحت حکومت شاهانی از تبار ابراهیم می‌زیست؛
مرحلۀ پنجم: دورانی که انسان تحت حکم (قانون) عیسی مسیح(ع) روزگار گذراند؛
مرحلۀ ششم: دوران کنونی از عروج مسیح(ع) تا ظهور دوبارۀ او؛
مرحلۀ هفتم: دورانی که عیسی مسیح(ع) بر سراسر جهان حکومت خواهد یافت و همۀ مردمان به فرمان او خواهند بود.
چنانکه می‌بینیم آخرین مرحلۀ‌ حیات بشر، دورانی خواهد بود که منجی جهانی ظهور کرده و بر سراسر جهان سیطره خواهد یافت.
باید گفت که عبارت بازگشت عیسی مسیح(ع) به این صراحت در «کتاب مقدّس»‌ نیامده و عبارت یونانی آن از چهار واژۀ خاصّ یونانی ترکیب یافته که مترجمان آن را به زبان‌های مختلف ترجمه کرده‌اند،‌ بدون آنکه در آنها دلیل مبنی بر مختص بودن این عبارات به بازگشت حضرت مسیح ملاحظه گردد.
چهار واژه‌ای که در انجیل آمده عبارت است از:
1. Parousia به معنای حضور پس از بازگشت؛
2. Epiphameria به معنای ظهور؛
این واژه برای بازگشت منجی به کار رفته و به مفهوم بازگشت آشکارا به این جهان است؛ چنان‌که همۀ مردم خواهند توانست او را ببیند و بنگرد. واژۀ‌ مزبور در موارد زیر از عهد جدید آمده است:
ـ رسالۀ‌ اوّل قدّیس پولس به تیموتاؤس 3: 16.
ـ رسالۀ دوم قدّیس پولس به تیموتاؤس 1: 10.
ـ رسالۀ اوّل قدّیس پولس به تیموتاؤس6: 14.
ـ رسالۀ دوم قدّیس پولس به تیموتاؤس4: 18.
ـ رسالۀ اوّل قدّیس پولس به اهالی تسالونیک 1.
3. Apokallypsis به معنای عظمت و بزرگی؛
این واژه به اختلاف میان بازگشت نخستین عیسی(ع) و بازگشت نخستین او همراه قدرت و مجد و عظمت نیست؛ امّا در بازگشت دوم عظمت و تفوّق او بر همه چیز به وضوح مشهود است.
این واژه د ردو مورد از «عهد جدید» دیده می‌شود:
ـ‌ رسالۀ دوم قدّیس پولس به اهالی تسالونیک 1.
4. واژۀ «روز خدا».

منبع: خطّ امان، پژوهشی در موعود ادیان، ج1، ص 345.

ظهور ماشیح از دیدگاه یهود

یکی از پایه‌های اساسی و اصول مهمّ آیین یهود ایمان به آمدن ماشِیَح2 و دورۀ نجات (گئولا) است. طبق «اصول سیزده‌گانۀ ایمان» نوشتۀ رمبام (موسی بن میمون): هر کس که به ماشیح اعتقاد نداشته یا چشم به راه آمدن او نباشد، عملاً گفته‌های موسی و سایر انبیا و حتّی پنج سِفر تورات را منکر شده است.

انسان باید بداند آنکه آسمان و زمین را خلق کرد، حاکم مطلق در بالا و پایین و چهار جهت دنیاست ... این نکته شامل (این اصل) است که در قضاوت بعد از مرگ، از انسان سؤال می‌شود: آیا تو اشتیاق و آرزو برای نجات و رستگاری داشتی؟ این اصل مکمّل اوّلین فرمان از فرمان‌های ده گانۀ تورات است.


1.پایان بدی و گناه

و بار دیگر از اصنام خود و مکروهات خود و همگی معصیّت‌های خود ملوّث نخواهند شد و من ایشان را از تمامی مسکن‌هایشان که در آنها گناه ورزیدند، خلاصی خواهم داد و ایشان را طاهر نموده، ایشان برای من قوم و من از برای ایشان خدا خواهم بود.3
و خداوند لشکرها می‌فرماید که در آن روز واقع می‌شود که اسامی اصنام را از روی زمین قطع خواهم کرد که بار دیگر
به خاطر آورده نخواهند شد و هم پیغمبران کاذب و روح پلید را از زمین رفع خواهم گردانید.4
و تمام قوم تو صالح شده، زمین را قطعاً وارث خواهند شد، آن کسانی که شاخه‌های مغروس5 من و عمل دست‌های منند به جهت معزّز بودنم.6

2. پرستش و ستایش همگانی خدا

ماشیح تمامی دنیا را طوری اصلاح خواهد کرد که همگی خدا را در اتّحاد کامل مورد پرستش قرار خواهند داد. در آن هنگام (زبان) ملّت‌ها را به زبانی پاک و منزّه تبدیل خواهم کرد که همۀ آنها نام خداوند را خوانده و او را یکسان عبادت خواهند کرد و چنان که در کتاب زکریّا (9: 14) آمده است: و خداوند بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود، در آن روز، خداوند یکی و نامش نیز یکی خواهد بود.

3. هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و صلح جهانی

آگاهی و درک الهیّات، کوتاه فکری و تمایلات نابخردانه را که اغلب منجر به کشمکش‌های بیهوده و جنگ و ستیز میان ملّت‌ها می‌شود، خود به خود از بین می‌برد و در نتیجه دورۀ گئولا (نجات) دورۀ صلح و صفا در سرزمین مقدّس و نیز در سراسر دنیا خواهد بود.
و او در میان خلایق حکومت نموده، قوم‌های بی‌شمار را متنبّه خواهد ساخت و ایشان شمشیرهای خود را شکسته و گاوآهن و نیزه‌های خود را به ارّه تبدیل خواهند کرد، قوم به قوم دیگر شمشیر نکشیده و دیگر بار جنگ نخواهند آموخت.7 (و من عرّاده از افرایم8 و اسب از اورشلیم قطع خواهم کرد و [تیر و] کمان جنگ قطع کرده خواهد شد و او (ماشیح) به ملّت‌ها سلامت و صلح خواهد داد سلطنتش از دریا به دریا و از نهر تا به کرانه‌های زمین خواهد بود.9

4. رستاخیز مردگان

بنابراین نبوّت کرده، به ایشان بگو که خداوند چنین می‌فرماید که ای قوم من اینک قبور شما را گشوده و شما را از قبرهایتان بیرون می‌آورم ... و روح خود را در جوف10 شما خواهم نهاد که زنده شوید ...11

5. برکت و سعادت رؤیایی، پایان بیماری و مرگ و میر

در زمان گئولا (دورۀ نجات) جهانیان شاهد برکت و نعمت جسمی و روحانی در حدّ اعلا خواهند بود، همۀ بیماران شفا خواهند یافت، اشخاص نابینا، کر، لال و هر کسی که از نقص عضوی رنج می‌برد، همه از ناتوانی نجات خواهند یافت: در آن زمان چشم نابینایان روشن شده و گوش ناشنوایان باز خواهد شد. آن زمان، لنگ [زمین‌گیر] همانند غزال بر خواهد جهید12 و مرگ و میر متوقّف خواهد شد و خداوند اشک را از هر صورتی پاک خواهد کرد ...13
در آن زمان نه قحطی خواهد بود و نه جنگ. نه حسادت و نه دعوا؛ زیرا تمام خوبی‌ها به وفور عطا خواهد شد و تمامی لذایذ، همانند خاک در دسترس خواهند بود.
با وجود این، بایستی خاطر نشان کرد که برکات و نعمات الهی صرفاً به دلیل عیّاشی و خوش‌گذرانی نبوده؛ بلکه وسایلی برای رسیدن به اهدافی والاتر هستند.
آرزو و اشتیاق ما برای زمان ماشیح به علّت سلطه‌جویی بر دنیا یا حکمرانی بر ملّت‌ها یا ستایش از سوی آنها نیست ... امید و انتظار ما برای آن روز به این دلیل است که در آن موقع صادقان و صالحان گرد هم آمده و عقل، حکمت، خوبی و حقیقت بر دنیا مستولی خواهد شد.

6. دورۀ قبل از ماشیح

زمانی که از سوی خداوند برای نجات و آمدن ماشیح تعیین شده، رازی بسیار پوشیده و پنهان می‌باشد. با این حال نشانه‌های بسیاری در مورد نزدیکی وقوع آن داده شده است. بسیاری از شرایطی که نشانۀ قریب الوقوع بودن آمدن ماشیح است، اضطراب‌آمیز و نگران کننده می‌باشد ... در آن شرایط، بی‌شرمی و بی‌حیایی زیاد خواهد شد، تورّم بیداد خواهد کرد، جنگ‌های بسیار روی خواهد داد، شمار فقرا بسیار خواهد شد و کسی به آنها کمک نخواهد کرد، جوانان به پیران بی‌احترامی خواهند کرد، خانواده‌ها از همدیگر پاشیده خواهند شد. بیماری‌های خطرناک، فقر و کمبود کالاها، جنگ‌های بین‌المللی روزگاری سرشار از رنج و فلاکت پدید خواهد آورد. در کتاب «برشیت ربّا»14
آمده است:
وقتی که شاهد نسلی هستی که زیر بار گرفتاری‌ها کمر خم کرده، منتظر ماشیح باش، وقتی که شاهد جنگ بین ملّت‌ها هستی، منتظر مقدم او باش.
همچنین موقعی که ماشیح به پا خواهد خاست علائم شگفت‌انگیز و معجزات بسیار در دنیا به وقوع خواهد پیوست.15

7. شخصیّت ماشیح، ماشیح، بشر خاکی

هدف نهایی از آفرینش دنیا که از نخستین لحظۀ خلقت در نظر پروردگار بوده، ماشیح و دورۀ گئولا (نجات) می‌باشد و ماشیح یکی از موضوعاتی است که حتّی بر موضوع آفرینش مقدّم است و این اشاره‌ای به اصل یا موضوع ماشیح است؛ امّا از جنبۀ فیزیکی دنیای مادّی، ماشیح یک بشر خاکی است که به صورت عادّی متولّد شده است و تنها نشانه در مورد اصل و نسب او این است که از اعقاب (حضرت) داوود(ع) و از نسل پسر آن حضرت، یعنی سلیمان نبی(ع) می‌باشد.

8. آمدن ماشیح

امکان آمدن ماشیح در هر دوره وجود دارد... می‌توان گفت که ماشیح همیشه روی زمین است، بشری خاکی با پایه و مقام بسیار مقدّس و روحانی که در هر دوره وجود داشته و ناظر است.

9. صفات خاصّ ماشیح

و روح خداوند که روح حکمت و فطانت16 و روح مشورت و جبروت و روح علم و خشیّت از خداوند است، بر آن خواهد آرامید و او را در خشیّت خداوند تیزهوش گردانیده، موافق نظرش حکم و مطابق مسموع گوش‌هایش تنبیه نخواهد فرمود؛ بلکه ذلیلان را به عدالت حکم و برای مسکینان زمین به راستی تنبیه خواهد نمود و زمین را به عصای دهانش زده به روح لب‌هایش شریر را خواهد کشت.17
ماشیح برای اثبات هویّت خود احتیاجی به انجام معجزات و شگفتی‌های خارق العادّه نخواهد داشت، ولی با این همه، او این کار را خواهد کرد. (میشنه تورات)18

10. تاریخ آمدن ماشیح

تاریخ آمدن ماشیح رازی است که از بشر خاکی پوشیده است. ماشیح می‌تواند هر لحظه یا هر روز بیاید؛ زیرا طبق آنچه گفته شده ماشیح در هر دوره‌ای اگرچه در خفاست، زنده و حاضر است. او هر لحظه آماده برای ظهور بوده و به محض آنکه از جانب خداوند به او ابلاغ شود، ظاهر خواهد گشت.19

11. تسریع کردن آمدن ماشیح

آمدن ماشیح و فرا رسیدن دورۀ نجات قبل از زمان نهایی را می‌توان تسریع کرد. اوّلین و مهم‌ترین عملی که باعث تسریع نجات می‌شود، توبه و بازگشت به سوی خداست و سرسپردگی (تسلیم) به خداوند، پشیمانی ساده (ولی خالصانه) و تأسّف از اشتباهات گذشته و تصمیم قاطع برای بهبود رفتار در آینده یک توبۀ کامل است.
صدقه دادن نیز برابر با تمام عبادات شناخته شده است. ترحّم بر فقیران و مستمندان موجب برانگیختن ترحّم آسمانی از جانب خدا گشته و در نتیجه آمدن نهال نورستۀ داوود (ماشیح) و
فرا رسیدن ایّام نجات را تسریع می‌کند.
و خداوند چنین می‌فرماید: عدالت را رعایت کرده و صدقه بدهید؛ زیرا نجات من و ظهور صداقت من، نزدیک است.20

12. انتظار برای ظهور ماشیح

... اگرچه او تأخیر کند (با این حال) برای او منتظر باش؛ زیرا او مطمئنّاً خواهد آمد و دیر نخواهد کرد.21
ولکن خداوند وعده نموده که به شما عنایت نماید و رفعت دهد تا که شما را مرحمت فرماید؛ زیرا که خداوند، خدای حکم است. خوشا به حال کسانی که امیدوار اویند.22
صبر و انتظار برای ماشیح، تنها یک صفت پسندیده نیست؛ بلکه یک فریضۀ مهمّ مذهبی است. یکی از بزرگ‌ترین علمای یهود در این باره می‌گوید: هر کس به آمدن ماشیح ایمان نداشته یا مشتاقانه در انتظار و چشم به راه او نباشد، نه تنها تمامی تورات را انکار کرده؛ بلکه تمامی انبیای بنی اسرائیل را از موسی به بعد منکر شده است. در اصول سیزده‌گانۀ ایمان یهودی آمده است: من با ایمان کامل به آمدن ماشیح اعتقاد دارم و اگرچه او تأخیر کند، با این همه هر روز در انتظار او هستم که بیاید.
ایمان به آمدن ماشیح و منتظر بودن برای او دو موضوع جداگانه هستند. ایمان داشتن تصدیق و تأیید یک اعتقاد است، ولی منتظر بودن یعنی صبر و انتظار مشتاقانه و جدّی برای فرا رسیدن دوران نجات و فرج الهی است.

13. امید و انتظار

همه چیز به امید و انتظار (مقرّر) است.23 خداوند به آنهایی که به او امیدوار هستند، خوبی می‌کند. به خداوند امیدوار باش. قوی قلب بوده و قلب خود را شجاع کن. امید داشته و باز هم امیدوار باش از حالا تا ابد.

14. طلب کردن ماشیح

ایمان واقعی به گئولا (دورۀ نجات) به وسیلۀ امید و انتظار صمیمانه برای نجات و مشتاقانه چشم به راه بودن ماشیح معلوم می‌گردد. انسان برای دست‌یابی به چیزی که واقعاً و از صمیم قلب خواهان آن است، آن را با خواهش و تمنّا طلب کرده و از هر گونه کوششی برای به دست آوردن آن دریغ نمی‌کند.

ماهنامه موعود شماره 127

پی‌نوشت‌ها:
1. با استفاده از کتب عهد عتیق، ترجمۀ ویلیام گلن قسّیس اکسی، چاپ مجمع سلطنتی ادین بورگ، 1845 م.
2. Mashiah ماشِیَح لغتی عبری به معنای منجی است.
3. حزقیال، 23: 37.
4. زکریّا، 2: 13.
5. کاشته شده (غرس).
6. اشعیا، 21: 60.
7. اشعیا، 4: 2؛ میکاه 304: 4.
8. افرایم (Efrayim) بنا به گفتۀ کتاب پیدایش فرزند دوم یوسف و آسنات و برپاکنندۀ سبط اسرائیلی افراییم بود. (ویکی پدیا)
9. زکریّا، 10: 9.
10. جوف: دلَو فراخ (دهخدا).
11. حزقیال 14: 37 ـ 12.
12. اشعیا، 5: 35 ـ 6.
13. اشعیا، 52: 8.
14. کتاب پیدایش.
15. کتاب زوهر، ج 2، ص 8 الف.
16. زیرکی و دانایی.
17. اشعیا، 4: 11.
18. تورات دوم، کتاب نوشته شده توسط موسی بن میمون اهل قرطبه اسپانیا (میشنه تورات به معنی تکرار تورات)
19. تلمود بابلی سنهدرین، ص 98، الف.
20. اشعیاء، 56:1.
21. حبقوق، 3: 2.
22. اشعیا، 18: 30.
23. برشیت ربّا، 98: 14.
منبع: خطّ امان پژوهشی در موعود ادیان، ص 157.

اندرحکایت شعیب بن صالح!


 اگرچه طیّ سال‌های اخیر گفت‌وگو از نشانه‌های ظهور، بحران‌های آخرالزّمانی و پرچم‌های زمینه‌ساز بالا گرفت، لیکن کمتر کسی جرئت می‌کرد انگشت اشاره به سوی مردانی دراز کرده و آنها را به عنوان مصداق حیّ و حاضر یمانی، خراسانی، سفیانی یا شعیب بن صالح معرفی نماید.
 
 
 
طیّ روزهای اخیر، برخی از وبگاه‌نویسان وطنی، دست از احتیاط کشیده و با ذوق‌زدگی ضمن انتشار مقالاتی متعدّد، از کشف مصادیق اشخاصی سخن می‌گویند که به استناد روایات آخرالزّمان در سال‌های قبل از ظهور کبرای حضرت صاحب‌الزّمان(ع) خروج می‌کنند. این مردان، صاحبان پرچم‌هایی هستند که با خروج خود، زمینه‌های ظهور امام را فراهم می‌سازند و در وقت قیام نیز به عنوان یاران و همراهان، حضرت را در تحقّق دولت کریمه‌اش یاری می‌دهند. در همین عصر از اشخاصی نیز سخن به میان آمده، همچون سفیانی که روایات حضرات معصومان(ع)‌ از او به نام عثمان بن عنبسه یاد می‌کنند. شخصی منفی و خونخوار از نوادگان ابوسفیان و معاویه که پس از خروج از «شام» دست به کشتاری بزرگ می‌زند و بسیاری از شیعیان آل محمّد(ص)‌ را از دم تیغ می‌گذراند. از خروج سفیانی به عنوان اوّلین نشانة حتمی ظهور امام(ع) نام برده شده است.

اگرچه طیّ سال‌های اخیر گفت‌وگو از نشانه‌های ظهور، بحران‌های آخرالزّمانی و پرچم‌های زمینه‌ساز بالا گرفت، لیکن کمتر کسی جرئت می‌کرد انگشت اشاره به سوی مردانی دراز کرده و آنها را به عنوان مصداق حیّ و حاضر یمانی، خراسانی، سفیانی یا شعیب بن صالح معرفی نماید.

شعیب بن صالح فرماندة رشیدی است که حسب آنچه در روایات به آنها اشاره شده، در سِمت ریاست قوای نظامی سیّد خراسانی، او و یاران ایرانی‌اش را در حرکت به سوی «عراق» و سرکوبی بخشی از سپاه سفیانی و بالأخره، ملاقات با امام زمان(ع) در روزهای آغازین قیام یاری می‌دهد.

این گونه مصداق‌شناسی را در بدو امر می‌توان حاصل شوق و اشتیاق وافر جوانان مؤمنی دانست که کاسة صبرشان لبریز شده و عنان اختیار از کف داده‌اند و بی‌پروا و به استناد برخی روایات و اشارات، مردانی از «ایران» یا «لبنان» را به عنوان مصداق اشخاص نام‌آور عصر ظهور معرفی می‌کنند.

پیش از آنان نیز برخی سایت‌های مذهبی لبنانی و عراقی اقدام به معرفی مصادیق این اشخاص کرده بودند. جز این در طیّ سال‌های بحرانی عراق، گروه‌هایی نیز پرچم بلند کرده و خود را به عنوان سیّد حسنی و یمانی معرفی کرده بودند. به یاد دارم که در روز عاشورای سال 1386 ش. یکی از همین خروج‌کنندگان که خود را سیّد یمانی معرفی می‌کرد، بلوایی به راه انداخت و جماعت بسیاری را به خاک و خون کشید. دست آخر معلوم شد گماردة بیگانگان و دست پروردة خوان گستردة سلفی‌هاست.
به جز اینها که جملگی در داخل جغرافیای اسلامی و عالم شیعی به سر می‌برند، از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی نیز سازمان‌های امنیّتی «سیا» و «موساد» و «MI6 انگلیس» نیز سر در پی کشف رابطة رهبران مسلمان و شیعی با امام زمان(ع) گذارده بودند. اطّلاعات موثّقی وجود دارد که نشان می‌دهد آنها در بازداشتگاه‌های خود، اسیران مسلمان را برای کسب اطّلاعات در این باره شکنجه می‌کردند. مرحوم شهید شیخ راغب، یکی از آن مردان بود که پرده از بازجویی‌های خاخام‌های یهودی و سعی آنها برای شناسایی امام برداشت.

بسیاری از دستگیر شدگان درگیری‌های «یمن» هم در این باره سخن گفته‌اند و از این بالاتر اطّلاعاتی وجود دارد که نشان می‌دهد اشغالگران عراق، برخی چوپانان صحرای عراق را نیز دزدیده و به امید کشف ردّ و نشان حضرت، به بازداشتگاه برده‌اند.

طیّ سال‌های اخیر چندین گروه خبرنگاری نیز از کشورهای اروپایی برای تهیّة گزارش و کسب خبر به «تهران» و «قم» اعزام شدند.
این همه نشان می‌دهد که دو گروه بیگانه و خودی، با دو نیّت متفاوت، سعی در شناسایی زود هنگام وقایع و اشخاص مؤثّر در واقعة شریف ظهور داشته و سعی وافری در این باره کرده‌اند.

شکّی نیست که زمانِ «ظهور»، از اسرار الهی است و کسی بدان دسترسی ندارد، ضمن آنکه حضرات معصومان(ع) تعیین کنندة وقت را کذّاب و دروغزن خوانده‌اند.

امام(ع) نیز سرّ خداست و مظهر اسم غیب خداوند است و خارج از ارادة خداوند و ایشان، دیّارالبشری قادر به کشف محلّ استقرار، زندگی و رفت و آمدشان نیست.

بارها گفته و نوشته‌ام که اساساً مهدویّت در زمرة امنیّتی‌ترین مباحث و مسائل مسلمانان پیرو اهل بیت(ع) است. از همین جاست که ورود به امنیّتی‌ترین بخش از حیات مستضعفان و آنچه که خداوند آن را چون سرّی مکتوم و سر به مهر نگه داشته و بیان حتّی حدس و گمان در این باره حکایت از منتهای خامی و ناپرهیزی دارد.

خسارات ناشی از ناپرهیزی و ملاحظه نکردن خاستگاه ویژة امنیّتی این امر غیرقابل محاسبه است.
از آنجا که دشمن مسلّح از قرون ماضی سر در پی کشف این راز داشته و مترصّد ضربه زدن به کیان شیعیان و از بین بردن همة‌ زمینه‌های ظهور کبرای سرّ خدا است، این ناپرهیزی متّکی به حدس و گمان ـ و البتّه گاه طرّاحی شده از سوی بیگانگان و مغرضان ـ می‌تواند باعث بروز درگیری ناخواستة شیعه‌خانة امام زمان(ع) با حامیان سفیانی؛ یعنی ائتلاف صلیب و صهیون شود. مسلّماً‌ همان جماعتی که روزی به امید دستیابی به حضرت موسی(ع) جملة زنان حامله را شکم دریدند و برای جلوگیری از تولّد مهدی و به قتل رساندن ایشان دو نسل از امامان شیعه را در اردوگاه نظامی «سامرّاء» زندانی کردند، برای کشف و شناسایی دوستان امام نیز از هیچ جنایتی دریغ نخواهند ورزید.

روایتی به این مضمون از حضرت امام جعفر صادق(ع) موجود است که ایشان این کنکاش و بوالفضولی را باعث به تأخیر افتادن امر ظهور مقدّس اعلام کرده‌اند.
مستضعفان درگیر با فقر و تنگنا و حصار، همواره بر لبة تیز بیم و امید به سر می‌برند. خبری از احتمال رهایی آنان را برمی‌انگیزد و حادثه‌ای تلخ نیز آنها را مغموم و مأیوس می‌سازد. این گونه پیش‌بینی و مصداق‌سازی نا به هنگام و از روی ناپرهیزی، حدّاقل پیامدش آوار شدن موجی از یأس بر سر مستضعفان است. چه کسی می‌تواند مصادیق نام برده شده دربارة سیّد خراسانی، شعیب، یمانی و سفیانی را به طور 100% تعیین و تأیید نماید؟ قطعاً کسی جز خداوند و حضرت صاحب الزّمان(ع) قادر به این امر نیست. چنانچه با گذر ایّام و بروز حوادث، این حدس و گمان اشتباه از آب درآید یا آنکه به سبب بروز «بداء» که از ضروریّات اعتقادی ماست، واقعه به تعویق افتد، چه کسی حاضر به جبران خسارات ناشی از آوار یأس عمومی مردم می‌شود؟

چنانچه در زمان و مجالی دیگر، ده، بیست یا سی سال آینده، به اذن الهی همة‌ نشانه‌ها و مصادیق واقعی نیز بارز شوند، به مصداق ماجرای چوپان دروغگو، راضی ساختن مردم برای واقعی دانستن و پذیرش واقعه، بسیار سخت و صعب به نظر می‌آید. چرا همواره در طریق افراط، مقام و منزلت مردانی را که دوستشان داریم، تا سر حدّ مقام قدّیسان و منجیان فرا می‌کشیم؛ در حالی که طاقت تجربة کمترین لغزش و خطای آنان را نداریم؟ و در طرفـ[ العینی از طریق تفریط، به آنان پشت می‌کنیم؟

این سخن وجهی دیگر نیز دارد.
مثلّث شوم صلیب، صهیون و سلفی‌گری پس از مشاهدة خیزش بزرگ مستضعفان و طلب عمومی آنان برای دستیابی به معنا، معنویّت، اسلام و رهایی‌بخش آسمانی، به امید کنترل شرایط و هدایت رخدادها در مسیر دلخواه خود و به قول خودشان کنترل تاریخ، سناریوی ویژه‌ای را طرّاحی کردند که از آن با عنوان پروژة آرمگدون یاد کرده‌ایم.

رسانه‌های پر قدرت در کنار هزاران مبلّغ ایوانجلیک به یاری مردان سیاسی و نظامی آمدند تا به گوش مستضعفان غربی نجوا کنند: فصل ظهور دوم حضرت مسیح فرا رسیده است و این ظهور در گرو حمایت از بنی‌اسرائیل و واقعة آرمگدون در «فلسطین اشغالی» است. هم آنان با مستندسازی اقوال خود با روایات مجعول توراتی و انجیلی، چنین تصویرسازی کردند که نیروهای شرور و شیطانی از سوی شرق اسلامی برخاسته و در مقابل نیروهای خیر و نورانی حمایت کننده از ائتلاف صلیب و صهیون خواهند ایستاد.

سران این جریان دریافته بودند که در فرصت فراهم آمده، برای کنترل شرایط و دستیابی به نظم نوین جهانی، یا همان جهان تک حکومتی می‌توانند بر بال گرایش‌های مذهبی آخرالزّمانی سوار شده و به اهداف پلید خود دست یابند.

در واقع، پروژة آرمگدون، از نظر آنها، مجالی برای سرکوبی تمامی خیزش‌ها و نهضت‌های ضدّ استعماری و ضدّ صهیونی فراهم می‌آورد تا این بار به نام دین و مسیح و برای همیشه از دست مسلمانان و مستضعفان رهایی یابند.

از دهه‌های 80  و 90 میلادی، هزاران رسانه به طور شبانه‌روزی و به همراه بیش از هشتاد هزار نفر مبلّغ ایوانجلیک که با استفاده از همة ابزار تبلیغی و منابع تحریف شدة توراتی و انجیلی، این امکان را داشتند تا امر را بر ساکنان ساده لوح آمریکایی و انگلیسی مشتبه ساخته و به حرکتی صرفاً شیطانی وجهه‌ای دینی و مذهبی بدهند، همة قوای انسانی و مالی را برای حمایت از پروژة آرمگدون و ورود «آمریکا» به جنگ در عراق و تهدید ایران و حمایت از بنی‌اسرائیل اشغالگر وارد کردند تا زمینه‌های ظهور دوم مسیح را فراهم کرده باشند.

آنها تنها به شواهدی عینی احتیاج داشتند تا از آن به عنوان مصادیقی برای صحّت بافته‌های ذهنی خود استفاده کنند.

ثروت بیکران غرب و رسانه‌های پر قدرت پابه‌پای دستگاه‌های امنیّتی این امکان را داشتند تا مصادیق مورد نیاز را ساخته و پرداخته نمایند، از اینجا پروژه‌هایی چون واقعة یازده سپتامبر، انفجار مترو در «اسپانیا» و هجوم بی‌رحمانة مردان دستار بستة طالبان و القاعده با فرماندهی مأمور تربیت شدة سیا؛ یعنی اسامه بن لادن ـ به قول سینماگران کلید زده شدند تا همگان بتوانند مصادیق نیروهای شرور و دجّال صفت را که در حال آماده شدن برای حملة نهایی و حضور در آرمگدون بودند، با چشم خود ببینند. شاید بسیاری این خبر را خوانده باشند که جرج دبلیو بوش برای کسب حمایت رئیس جمهور «فرانسه» به آن کشور سفر کرد و با او از قریب الوقوع بودن حملة یأجوج و مأجوج و واقعة آرمگدون به گفت‌وگو نشست. رئیس‌جمهور آمریکا از ژاک شیراک خواسته بود که با آمریکا و انگلیس در حمله به عراق همراه شود تا با حرکتی پیش‌دستانه جلوی حملة نیروهای دجّال به فرهنگ و تمدّن غربی را سد کند.

ژاک شیراک فرانسوی که از سخنان بوش سر در نیاورده بود، پس از رفتن رئیس جمهور آمریکا از مشاور خود درخواست کرد تا سخنان بوش را تبیین کند و اطّلاعاتی را راجع به آخرالزّمان و فصل ظهور مسیح(ع) به او بدهد.

سران مجامع مخفی، با شروع موج گرایش‌های معنوی و مذهبی در میان ساکنان غرب و خیزش‌های مذهبی شرق اسلامی ـ به ویژه انقلاب اسلامی ایران ـ دریافته بودند که زمان اجرای آخرین پرده از نمایش ظهور مسیح و تحقّق دولت جهانی بنی‌اسرائیل در فلسطین اشغالی فرا رسیده است و تأخیر در اجرای پروژه و البتّه به نام دین و مسیح می‌تواند همة فرصت‌ها را از آنها گرفته و شیرینی اجرای طرح نظم نوین جهانی را به کامشان تلخ کند.

از اینجا، آنها تنها به کشف برخی قراین و شواهد احتمالی از دشمن فرضی و بزرگ‌نمایی خطرات احتمالی آن خصم برای تمدّن غربی و حتّی صلح و امنیّت جهانی احتیاج داشتند. در واقع آنها برای نجات خود از گردابی که به وجود آمده بود، تنها به یک جنگ فراگیر اتمی احتیاج داشتند. جنگی که از شرق اسلامی برمی‌خیزد. تنها این واقعه می‌توانست تمامی اجزای پروژه یا سناریوی نوشته شدة ایوانجلیک‌های یهودی و یهودیان صهیونیست مجامع مخفی را نزد مردم واقعی، پیش‌بینی شدة کتب مقدّس و البتّه خطرساز و مخوف جلوه دهد تا ساکنان غرب همة توان خود را در کار وارد سازند، بر هر گونه کشتار و جنایت مهر تأیید بزنند و هر تصمیمی را پذیرا شوند.

همراهی مردم در اجرای پروژة آرمگدون به منزلة تن دادن به نظم نوین جهانی مجامع مخفی و بنی‌اسرائیل بود. جهانی که با مرکزیّت «اورشلیم» شکل می‌گرفت.

در اثنای اجرای این پروژة شیطانی بود که آنها انگشت اشاره به سوی ایران و مطالعات هسته‌ای‌اش دراز کردند. آنها در پس نمایش خیمه شب بازی «طالبان افغانستان» و «القاعده»، که دست ساز خودشان بود، به مصداق و نمونة بارزی از دشمنان شرور آخرالزّمانی شرقی خود دست یافته بودند.

به جز این، شرقی و اسلامی بودن ایران و انقلابی و اصول‌گرا بودن ایرانیان برای متّهم ساختن آنها و قرار دادنشان در صفِ نیروهای شرور در میدان آرمگدون، کافی بود. بزرگ‌نمایی فعّالیت‌های هسته‌ای ایرانیان و به چالش کشیدن مذاکرات و صورت جهانی دادن به رؤیاپردازی‌ها ـ همچون خطرناک خواندن ایران ـ می‌توانست تمامی قطعات پازل مورد نیاز مستکبران را برای به تصویر در آوردن واقعة آرمگدون فراهم آورد و کار را یکسره کند. مراد اصلی آنها چیزی جز وارد ساختن شرق اسلامی در جنگی فراگیر ـ به قول خودشان باز دارنده ـ و از بین بردن همة‌ احتمالاتی که گمان می‌رفت باعث در هم پیچیده شدن طومار حیات غرب استکباری شود، نبود.

دیوید راکفلر معروف که ردّش را در بسیاری از مجامع مخفی می‌توان یافت، در سال 1994 م. در شورای تجارت «سازمان ملل» گفته بود:
ما در لبة تغییر و تبدیل جهان قرار داریم. آنچه بدان احتیاج داریم یک بحران بزرگ است. در این صورت همة ملّت‌ها نظم نوین جهانی را می‌پذیرند.1
آلبرت پایک، دیکتاتور و خونخوار معروف قرن 19 میلادی و از اعضای عالی رتبة لژهای ماسونی ایالات متّحدة آمریکا نیز در حالی از دنیا رفت که آرزوی دیدار نظم نوین جهانی را پس از سه جنگ بزرگ جهانی به گور برد. مجسّمة او اینک در یکی از میادین اصلی شهر «واشینگتن» خودنمایی می‌کند.

بخشی از اهداف کلان ـ نظم نوین جهانی و جهان تک حکومتی بنی اسرائیل ـ واسپس دو جنگ جهانی طرّاحی شدة مجامع مخفی ماسونی محقّق شد و طیّ آن بخش‌های بزرگی از اختیارات ملل مختلف و ساکنان جهان از آنها سلب شد و در اختیار مجامعی قرار گرفت که به نام و زیر لوای سازمان‌های جهانی عمل می‌کردند.

آخرین بخش از این اختیارات و امکانات، القای ضرورت تأسیس حکومتی یک پارچه به ذهن مردم جهان و اعلام آن در گروی سومین بحران بزرگ جهانی است.
درست در همین شرایط، اشخاصی دانسته یا ندانسته، با عملکرد و اقوال محاسبه نشده، برای بافته‌های ذهنی و اوهامات سران مجامع مخفی و سیاست‌بازان مأمور این مجامع که بر اریکة قدرت دول آمریکایی و اروپایی تکیه زده‌اند، مستندات و شواهد ارائه می‌کنند تا آنها بی‌دردسر بتوانند همة قوای پوشیده و فعّال جهان را علیه شرق اسلامی و ایران ـ شیعه خانة امام زمان(ع) ـ وارد میدان کنند.

این مستندسازان چونان طالبان و اعضای القاعده دست ساز و رام مردان سیاسی و امنیّتی غربی نیستند؛ لیکن در وجهی دیگر، شواهدی را در اختیار اعوان و انصار شیطان قرار می‌دهند تا انگیزه‌ها و اهرم‌های ائتلاف صلیب و صهیون بیش از پیش بر ایران اسلامی فشار وارد آورد. نویسنده به هیچ روی قصد متّهم کردن اشخاص حقیقی و حقوقی را ندارد؛ لیکن شواهد بسیاری را می‌توان ارائه کرد که طیّ آنها، حامیان و مجریان جنگ فراگیر در شرق اسلامی از اقوال و اعمال نادانستة مردان سیاسی مسلمان، نهایت بهره برداری را برای به کرسی نشاندن طرح خود داشته‌اند. آنها در پروژة آرمگدون، تصویری از صحنة جنگی فراگیر در فلسطین اشغالی ارائه می‌کنند و با برشمردن صف‌بندی‌ها و نیروهای دو طرف سعی در محق جلوه دادن خواست و عمل سران ائتلاف صلیب و صهیون و حتّی اعلام نتیجة نهایی ماجرا می‌کنند. آنها از یک سو، ساکنان ساده لوح غرب را از اسلام و مسلمانان می‌ترسانند و از دیگر سو، بستری را فراهم می‌آورند تا مردان سیاسی شرقی و ساکنان شرق اسلامی، دست به اعمالی بزنند که از نظر این مزوّران شیطان صفت به عنوان مصداق و سندی برای واقعی جلوه دادن آن سناریو و تهدیدها قابل استفاده است. آنها از دجّال آخرالزّمان و صف‌آرایی نظامی‌اش در فلسطین اشغالی در برابر مسیحیان و بنی‌اسرائیل می‌گویند، آنگاه در میان مردان سیاسی شرقی و مسلمان به دنبال اشخاصی می‌گردند که بتوان انگشت اتّهام را به سویشان دراز کرد. آنگاه آنها را تهدید کننده، مخرّب و دشمن فرهنگ و تمدّن غربی می‌خوانند و دستیابی به امنیّت و آرامش را در گرو قتل عامّ آنها اعلام می‌کنند.
 
عباراتی مثل اسلام‌هراسی از همین جا سر بر آورد.

با این اوصاف، تنها هوشیاری و کیاست مردان سرزمین اسلامی و به ویژه علما، سیاستمداران و اربابان رسانه‌ها و جرایدند که می‌توانند مانع از سوءاستفادة خصم از این شرایط شوند. معرفی مصادیق اشخاص یاد شده در روایات و بی‌پروایی در سخن راندن در مجامع، دقیقاً همان مستنداتی است که حامیان پروژة آرمگدون برای واقعی و حتّی دینی جلوه دادن دسیسه‌های خود بدان احتیاج دارند.

کلام آخر آنکه؛
در عصر غیبت، جملگی ما مکلّف به کسب معرفت دربارة‌ امام زمان(ع)، انتظار و آمادگی و اصلاح‌گری هستیم.
انتظار عملی آگاهانه همراه با آمادگی برای مجاهدت همه جانبه در همة حوزه‌های اعتقادی، فرهنگی و عملی و اصلاح‌گری فردی و جمعی مطابق نقشة الهی و کلام حضرات معصومان(ع) است.

هیچ یک از بزرگان دینی همة اعصار، تلاش برای دیدار امام، کشف اسرار، مصداق‌سازی به شیوه‌های مرسوم و مبتلا به و تبعیّت از الگوهای بیگانگان صلیبی و صهیونی در ترتیب مناسبات و معاملات را در زمرة‌ تکالیف مسلمانان و شیعیان اعلام نکرده‌اند.
امید می‌رود که جملگی ما در زمرة منتظران حقیقی و مجاهدان هم عهد
در طریق امامت و ولایت به شمار آییم. ان‌شاءالله.

اسماعیل شفیعی سروستانی

پی‌نوشت‌ها:
1. شوالیه‌های معبد.

مهدویت از دیدگاه دین پژوهان و اسلام شناسان غربی (2)

دائره المعارف دین، میرچاالیاده
ترجمه : بهروز جندقی
اشاره
دائره المعارف دین ویراسته ی میرچاالیاده ، معروفترین و جامعترین دائره المعارف دین شناسی است که با استفاده از معتبرترین دانشمندان این رشته علمی ،موضوعات بسیار متنوعی را درزمینه های گوناگون دین و ادیان موجود جهان مورد تحقیق و موشکافی قرار داده است . مساله مهدویت نیز از جمله مسایلی است که توسط این دائره المعارف در مدخلی مستقل مورد بحث واقع شده است و در ضمن آن سعی شده است تا با رویکردی نسبتا تطبیقی ،اندیشه ی انتظار موعود در سه مذهب بزرگ عصر حاضر یعنی ـ مهدویت ،مسحیت و اسلام مورد بررسی قرارگیرد . قسمت دوم این مدخل هم اکنون به حضورتان تقدیم می گردد.

مسیحا باوری در یهودیت
اصطلاح مسیحاباوری بر نهضت ، یا نظامی از عقاید و نظرات دلالت می کند که محور آن انتظار یک مسیح (برگرفته از واژه ی عبری مشیاح «mashiah»یعنی خودتدهین شده )است. فعل عبری مشاح «mashah» یعنی تدهین اشیاء یا افراد با روغن در موقع مناسب برای اهداف مقدس و علاوه بر آن برای اهداف معمول دنیوی . شکل فاعلی این واژه در مورد هر کسی که رسالت خاصی از سوی خدا داشته به کار رفته است (یعنی ،فقط شامل پادشاهان یا کشیشهای والامقام نبوده »گرچه واژه ی خود تدهین شده صرفاً استعاری است (پیامبران ،اسقفهای اعظم ) و در نهایت ، مفهوم ضمنی ناجی یانجات دهنده ای را که در آخرزمان ظهور خواهد کرد و سلطنت خداوند بازگشت اسرائیل ، یا هر حاکمیتی را که وضعیتی آرمانی برای جهان تلقی شده است با خود خواهد آورد ،یافته است .[به معاد شناسی رجوع کنید ]

این گسترش معنایی خاص ناشی از این اعتقاد یهود بود که نجات نهایی اسرائیل ،اگرچه ساخته وپرداخته خداوند است اما،به عهده ی سلاله ای از خاندان سلطنتی داوود بوده ، به وسیله ی او تحقق خواهد یافت . او،پسر داوود بهترین فرد تدهین شده پروردگار خواهد بود . به این ترتیب ،واژه ی مشیاح «mashiah» از بافت یهودی اولیه ی خود،خارج شده کاربردی عمومی یافت و به گرایش ها یا امیدهایی نسبت به شخصیتی آرمانی یا از جهاتی دیگر نسبت به نجات جامعه و جهان دلالت می کرد . به نظر می رسد که واژه مسیحا باور «messianic»که گاه خصلت بازگشتی دارد (نشانه بهشت گمشده یا بهشت بازیافته ) بدین معنا که بازگشت گذشته و عصر طلایی گمشده را مجسم می کند. این واژه در موارد دیگر آرمانی تر به نظر می رسد ، به این معنا که وضعیتی تکاملی را به تصویر می کشد که نظیر آن قبلا هرگز نبوده است (آسمانی جدید و زمین جدید) مسیحا فقط روزهای گذشته را احیا نمی کند بلکه عصر جدیدی را به همراه می آورد .

اصطلاح مشیاح (meshiah) در این مفهوم خاص معاد شناختی در کتب مقدس عبری یافت نمی شود.کتاب اشعیای نبی باب45 ،آیه 1،کوروش دوم پادشاه ایران را« تدهین شده ی» خداوند می خواند زیرا به وضوح وسیله ای برگزیده از جانب خداوند بود که اجازه داد تبعیدیان بنی اسرائیل از امپراطوری بابل به بیت المقدس باز گردند. چه بسا فرد با به کارگیری اصطلاحات متاخرتر ، از لحاظ فنی ، در انتساب تاریخی رویدادها ، دچار خطا شده ، و متون مقدسی را که عصری طلایی درآینده ، گرد هم تبعیدیان ، بازگشت خاندان داوود ، بازسازی بیت المقدس و معبد حضرت سلیمان، دوره ی صلح که در‌آن گرگ وبره کنار هم قرار می گیرند غیره را پیش بینی می کنند به عنوان «مسیحا باوری» توصیف کند.

این گونه است که ماهیت مسیحا باوری در دوره های رنج و ناامیدی شکل می گیرد و شکوفا می شود . وضعیت موجود مطلوب . نیازمند منجی است اما باید تداوم یافته یا تجدید شود(مثلا با آیینهای تجدید کننده ی دوره ای یا چرخه ای ). هنگامی که وضعیت موجود کاملا نامطلوب باشد ‌مسیحا باوری به عنوان یکی از پاسخهای ممکن مطرح می شود : اطمینان به یک نظم مطلوب طبیعی،اجتماعی ، و تاریخی (و این اطمینان در اسرائیل بسیار قوی بود ، زیرا مبتنی بر وعده ی خداوند بود که در زمره ی تعهدات ازلی وی جای گرفته بود)که در افق آینده ی آرمانی خود رانشان می دهد . همان طور که در شرحهای انجیل به وفور یافت می شود ، قبلا در دورانهای مذکور در انجیل وضعیت موجود عموما نامطلوب تلقی می شد (پادشاهان ظالم و گناهکار ، تجاوزات دشمن ، شکست ها ) و در نتیجه اندیشه های مربوط به نظم آرمانی تحت فرمانروایی آرمانی خاندان شروع به تبلور کرد.

با ویران شدن نخستین معبد سلیمان (587/586 پیش از میلاد )تبعید با بابلیها ، و بازگشت متعاقب به سرزمین اسرائیل تحت فرمانروایی کوروش ، که« اشعیای دوم» آن واقعه را به عنوان نظام مسیحایی گرامی داشته است ، گرایش به نگاه به سوی کامیابی آینده شدت یافت . اما این نجات« مسیحایی» به یاس غم انگیزی تبدیل شد . آزار و اذیت شدید تحت حکومت آنتیوخس چهارم (از 175تا 163پیش از میلاد ) فرمانروای سلوکیه در سوریه نیز منجر به ظهور امیدهای مسحیایی مربوط به آخرت گردید، همانگونه که کتاب دانیال که تدوین آن عموما به همان زمان بر می گردد گواه بر آن است . اما نجات بزرگ ناشی از پیروزی مکابیان نیز ،دردراز مدت ، به یاسی غم انگیز تبدیل شد. شورش علیه« سلطنت بی رحم» ظالم، یعنی حکومت رم ، در سال 65-70 میلادی(که به ویرانی بیت المقدس و معبد دوم سلیمان منتهی گردید) و شورشی مجدد در سال 132-135 میلادی (شورش بارکوخبا که منجر به نابودی واقعی یهودیت در فلسطین گردید)،بدون شک حاوی عناصر میسحایی بود، از آن پس ، مسیحا باوری ترکیبی ازامید راسخ و تزلزل ناپذیر به رستگاری نهایی ، ازیک سو ، واز سوی دیگر ، ترس از خطرات و عواقب فجیع شورشهای مسیحاباوری مانند « فعال گرایی مسیحایی»، به اصطلاح مورخین ، یا «مسیحا باوری نا به هنگام» به اصطلاح متکلمان بود.

آموزه های مسیحا باوری که طی نیمه دوم دوره ی معبد دوم سلیمان از حدود 220 پیش از میلاد تا 70 پس از میلاد شکل گرفت (که دوره ی« بین دو عهد» نامیده می شود)دارای انواع مختلفی بود و از دغدغه های ذهنی و معنوی محافل مختلف حکایت می کرد. آموزه ها از امیدهای سیاسی دنیوی همچون شکستن یوغ حکومت بیگانه ، احیای حکومت خاندان داوود(پادشاه مسیحا) وپس از70 سال بعد از میلاد ، گرد هم آمدن تبعیدیان و بازسازی معبد سلیمان گرفته تا مفاهیم مکاشفه ای ، از قبیل پایان خارق العاده و فاجعه آمیز این عصر (از جمله روزقیامت )، بوجود آمدن عصر جدید ، ظهور سلطنت آسمانی ، احیای مردگان ،‌آسمان جدید و زمین جدید را دربرمی گیرند. قهرمان اصلی می تواند رهبری نظامی باشد یا «پسر داوود» فردی سلطنتی ، یا شخصیتی فوق طبیعی مانند «پسر انسان» که به نوعی مرموز بوده در برخی متون مقدس عبری و نیز در متون مکاشفه ای جعلی ذکر شده است . [به مدخل Apocalypse(مکاشفه) مراجعه کنید]بسیاری از علما معتقدند عیسی به خاطر بارسیاسی اصطلاح مسیحا تعمدا از به کارگیری آن خودداری کرد(به ویژه اینکه از سلطنتی خبر می داد که این جهانی نبود)و اصطلاح غیرسیاسی« پسر انسان» را ترجیح داد. از سوی دیگر ، کسانی که مسوول تحریر نهایی انجیل متی بودند لازم دانستند شجره ی خانوادگی برای مسیح قائل شوند که ثابت کنند ازتبار داوود است تا به موقعیت مسیحایی او مشروعیت بخشند ، زیرا مشیاح «mashiah» و به زبان یونانی کریستوس «christos» باید پسر داوود شناخته می شد.

ضمنا، این مثالها نشان می دهند که ریشه های مسیحیت را باید در بافت ناآرامی مسیحایی فلسطین یهودی در همان مقطع زمانی یافت . اندیشه های مسیحایی نه تنها از طریق تفسیر متون انجیل (مانندپشر در میان امت قمران و بعدها میدراش متعلق به یهودیت پیروخاخامها) بلکه« باالهام» به افراد رویایین و برخوردار از قدرت مکاشفه به وجود آمد. اخیر در‌آخرین کتاب عهد جدید، کتاب وحی ،به خوبی ترسیم شده است.

اما اندیشه های وامیدهای مسیحایی می توانند بر اساس نگرشهای« عقلانی» (یعنی غیر رویائی)نیز باشند ، به ویژه هنگامی که پیش گوئی های کتب مقدس شکل محاسبه و برآورد تاریخهایی را که ادعا می شد در نماد گرایی مبهم متون به آنها اشاره شده است ، به خود گرفت . شیفتگان مسیحا در یهودیت اغلب براساس کتاب دانیال ،محاسبات خود را انجام می دادند (درست همان طور که منجی گرایان مسیحی آخرالزمان را از روی« تعداد چهارپایان» که در کتاب وحی باب،13آیه 18ذکر شده محاسبه می کردند). چون امیدهای فراوان ناشی از این محاسبات اغلب منجر به فاجعه (یا در بهترین حالت ،سرخوردگی شدید ) می شد، خاخامهای تلمودعبارات تندی در خصوص «کسانی که آخر الزمان [مسیحایی] را محاسبه می کنند» داشتند.

یک سنت که احتمالا تحت تاثیر کتاب زکریا بابهای 3و4است ، ظاهرا معتقد به آموزه ی دو چهره مسیحیایی بوده است . یکی فرد« تدهین شده ی » بسیار روحانی از خاندان هارون ، و دیگری مسیحایی سلطنتی از خاندان داوود . این عقیده که مورد قبول امت قمران (که به فرقه ی بحرالمیت نیز مشهورند )بود ، ظاهرا حاکی از آن است که این چهره های مسیحایی مکمل به اندازه ی نمونه های نمادین که در راس نظم اجتماعی آرمانی و رهایی بخش قرار دارند ناجی و رهایی بخش نیستند . به نظر می رسد که بازتاب های این آموزه در تاکید (ظاهرابحث انگیز) نامه ای به عبریان درعهد جدید مبنی بر اینکه عیسی هم پادشاه بود و هم کشیش عالی مقام به چشم می خورد . ظاهرا این آموزه از قرون وسطی بر جای مانده (کاملا معلوم نیست از طریق چه کانالهایی )، زیرا در بین قرائیمی ها نیز یافت می شود .

تعبیر دیگر از« مسیحای دوگانه» در قرن دوم میلادی و احتمالا به صورت واکنشی در برابر شکست فجیع شورش بارکخبا به وجود آمد . مسیحای خاندان یوسف (یاافرایم) ـ بازتاب احتمالی مضمون ده قبیله ی گمشده ـ در جنگ با نیروهای یاجوج و ماجوج شهید می شود(مشابه یهودی برای ، نبرد نهایی بین نیکی و بدی در روز قیامت )پس او مسیحای دردورنج نیست بلکه مسیحای جنگجویی است که مثل یک قهرمان می میرد وبه دنبال او مسیحای پیروز خاندان داوود می آید . این نگرش مسیحای دوگانه بیانگر دوگانگی بنیادی در مسیحا باوری یهودیت نیز هست (اما فقط به یهودیت محدود نمی شود )، قبل از ظهور مسیحا ، بلایای کیهانی ، طبیعی ، و آشوبهای اجتماعی رخ می دهد.این مضمون یهودی ، در مسیحیت به این اندیشه تغییر می یابد که دجال آزاد گذاشته می شودتا پیش از بازگشت مسیح و شکست نهائی بر جهان حکومت کند . بنابراین هر گاه دردها و مصائب شدید در بین مردم یهود مشاهده می شد. ممکن بود به عنوان فاجعه ی قبل از ظهور مسیح تلقی گردد. و اغلب هم همین گونه تلقی می شد (و در زبان تلمود« دردتولد» عصر مسیحا نام داشت ) و خبر از وصال قریب الوقوع مسیحایی می داد.

مفهوم وسیع تر مسیحاباوری به معنای‌آینده ای آرمانی لازم نیست که به معنی اعتقاده به یک ناجی خاص یا چهره ای رهائی بخش باشد . هر چند کتاب اشعیای نبی باب 11و باب 2 آیات 2-4 دنیایی آرام و آرمانی تحت حکومت خاندان داوود را مجسم می کند . متن نظیر آن کتاب میکاه نبی باب 4، آیه 4 حتی حاوی عناصرمعجزه آسای کمتری است و از سعادت زمینی سخن می گوید که در‌آن هر کس در زیر درخت انجیر خود زندگی می کند . اگر چه نگرش ارمیای نبی باب 31، آیات 30و آیات بعد ؛ باب 32،آیات 36-44را مقایسه کنید با« قلب جدید» و« قلب گوشتی» حرقیال نبی به جای قلب سنگی سابق (کتاب حزقیال نبی باب 2آیه 4،‌باب 11آیه 19، باب 18آیه 31،باب 32آیه 9، باب 36آیه 26) اما از نظر او موهبت موعود این است که« از دروازه های این شهر [بیت المقدس]شاهان و شاهزادگانی وارد خواهند شد که بر تخت پادشاهی داوود نشسته اند و ارابه ها و اسبها آنها را به حرکت در می آورند» (کتاب حزقیال نبی باب 17آیه 25)آنچه در این متن قابل توجه است نه تنها آرمان این جهانی مطرح شده درآن و طرح بیت المقدس بعنوان شهر پرجنب جوش سلطنتی است، بلکه اشاره ای است که در آن به پادشاهان به صورت جمع صورت گرفته است . اندیشه یک پادشاه ناجی مسیحایی هنوز شکل نگرفته است .

در تعابیر بعدی و به ویژه تعابیر مدرن و سکولار مسیحاباوری،‌اندیشه مسیحای شخصی به طور فزاینده جای خود را به عقیده ی «عصر مسیحایی» حاوی صلح ، عدالت اجتماعی و عشق همگانی داده است . مفاهیمی که به راحتی می توانند به عنوان تحولات پیش رونده ، لیبرالی ،‌سوسیالیستی ، آرمانی و حتی انقلابی مسیحاباوری سنتی ،ایفای نقش کنند. از این روطرح یهودیت اصلاح طلب امریکا در فیلادلفیا (1869) به جای اعتقاد به مسیحای شخصی ،‌ایمان خوش بینانه به ظهور یک دوره ی مسیحیایی را جایگزین نمود که ویژگی «آن یکپارچگی همه ی انسانها به عنوان فرزندان خدا در اعتراف به یک خدای واحد» بود و در« تریبون پیتزبورگ (1885)از ایجاد سلطنت راستی ،عدالت ، و صلح »سخن به میان آمد. به نظر میرسد ناامیدی قرن بیستم از اندیشه پیشرفت ،حیات تازه ای به اشکال افراطی تر و آرمانی مسحاباوری داده است .

در دروه ی بین دو عهد ،‌همان طور که شاهد بوده ایم عقاید و آموزه های مسیحایی به اشکال مختلف شکل گرفت . مسیحاباوری به طور فزاینده ای با معادشناسی ارتباط یافت و معاد شناسی قاطعانه تحت تاثیر مکاشفه گرایی واقع شد. در عین حال ، امیدهای مسیحایی به طور فزاینده ای بر شخصیت یک منجی منفرد متمرکز گردید.در مواقع تنش و بحران ، مدعیان مسیحا (یا طلایه داران و منادیانی که خبر از ظهور آنها می دادند ) اغلب به صورت رهبران شورش ظاهر می شدند . علاوه بر نویسنده ی کتاب اعمال (رسولان)باب 5.جوزفوس فلاویوس نیز چند نمونه از این افراد را نام میبرد. علاوه بر این مسیحا دیگر نماد آمدن عصر جدید نبود ، بلکه به نوعی انتظار می رفت که آن را تحقق بخشد از این رو« تدهین شده ی خداوند» به« ناجی و رهایی بخش» و کانون آموزه ها و امیدهای پرشورتر و حتی کانون« الهیات مسیحایی» تبدیل شد برای مثال مقایسه کنید با معانی ضمنی تفسیر پولس مقدس از کتاب اشعیای نبی باب 52 آیه 20و نجات دهنده ی [یعنی خدا]بر سرزمین اسرائیل وارد می شود و «نجات دهنده[یعنی مسیح]از سرزمین اسرائیل بر می خیزد»(کتاب رومیان ،باب 11آیه 26)

نظر به اینکه بسیاری از یهودیان آواره تحت سلطه مسیحیان زندگی می کردند که آن هم به معنی آزار و شکنجه از سوی مسیحیان و فشار مبلغین مذهبی بود، مجادله های الهیاتی ناگزیر بر محور موضوعات مسیح شناسی ـ یعنی مسیحایی ـ متمرکز بود.(آیا عیسی مسیح ، مسیحای موعود است؟چرا یهودیان از پذیرش او خودداری می کنند ؟آیا علت آن کوری نفسانی است یا شرارت اهریمنی ؟)چون در هر دو دین ، تورات کتابی مقدس تلقی می شد،مجادله اغلب شکلی تفسیری به خود می گرفت (یعنی هر کدام مدعی تفسیر صحیح پیش گوئیهای مربوط به مسیحا در کتاب مقدس بود)[ به مجادلات ، مقاله ای در باب مجادلات بین یهود و مسیحیت مراجعه کنیم .]علی القاعده مسیحا باوری یهودی هرگز امیدهای واقعی ،تاریخی ، ملی ، و اجتماعی خود را رها نکرد و چندان تحت تاثیر ماهیت« معنوی» آموزه های مسیحیت قرار نگرفت .

مجادله گران مسیحی ، از نخستین کلیسا گرفته تاقرون وسطی و پس از آن یهودیان را متهم به ماده گرایی پست و خشنی می نموده اند که باعث شده بود کتابهای مقدس کاتاسارکا را با چشم ظاهر بخوانند تا چشم باطن شگفت اینکه ، یهودیان این انتقاد را تمجید می دانستند،زیرا از نظر آنها ،در دنیایی رهایی نیافته که گرفتار جنگ ، بی عدالتی ، ظلم ، بیماری،گناه، و خشونت بود این ادعا که مسیحا آمده ، کاملا بی معنی بود .در مناظره معروف بارسلونا (1263)، که به وسیله مبلغین مذهبی دومینیکن بر یهودیان تحمیل شد و در حضور جیمز اول پادشاه آراگون، برگزار گردید . سخنگوی یهودی، تلمودی و قبالی برجسته ،( موسی ابن نحمن10،( حدود 1194ـ حدود 1270) ، صرفا کتاب اشعیای نبی باب 2آیه 4را قرائت کرد اعلیحضرت مسیحی ، علیرغم اعتقاد ایشان به این که مسیحا آمده ، احتمالا امر دشواری است که ارتش خود را منحل و تمام جنگجویان خود را به خانه بفرستد تا شمشیرهای خود را به تیغه ی گاوآهن و نیزه ها را به داس بزنند.

در طول تاریخ یهودیت ،بین دو نوع مسیحاباوری که قبلا به اختصار مطرح شدتنش وجود داشته است :نوع مکاشفه ای ، با عناصر معجزه آسا و خارق العاده ای آن ، و نوع «خودگرا»تر. در طول قرون وسطا مکاشفه های قدیمی و معمولا انتسابی و تفاسیر مسیحایی کتب مقدس استنساخ شدند و نمونه های جدیدی توسط رویابینان و شیفتگان مسیحا خلق شد.نگرش خاخامها حداقل نگرش رسمی آنان معقول تر و سنجیده تر بود چرا که تعداد زیادی از طغیانهای مسیحایی به فاجعه یعنی سرکوبی بی رحمانه به وسیله ی حاکمان غیر یهودی منتهی شده بود. مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد و تردید های خاخامها (که احتمالا ناشی از تجربه تلخ شورش بار کوخبا بود ) در تفسیر وعظ گونة‌کتاب غزل غزلها باب 2آیة 7، نمودی روشن یافت ؛ من از شما، شما دختران بیت المقدس می خواهم عشق مراتحریک نکرده و اورابیدار نکنید تااینکه او بخواهد . این آیه حاوی شش دستور برای اسرائیل است: علیه حکومتهای این جهان شورش نکنند ، به زور برپایان روزها تاکید نکنند...وبرای بازگشت به سرزمین اسرائیل به زور متوسل نشوند. در سطح بسیاری نظری تر ، قبلا یکی از بزرگان تلمود این چنین اظهارنظر نموده بود که هیچ تفاوتی بین این عصرو آن عصر مسیحا وجود ندارد جز ظلم حکومتهای کافر نسبت به اسرائیل [که پس از آنکه اسرائیل مجددا آزادی خود را به وسیله ی یک پادشاه مسیحا به دست آورد ، به پایان خواهد رسید]

موسی بن میمون (8/1135-1204 ) ،‌مرجع بزرگ قرون وسطا و فیلسوف و متاله ،‌هر چند که در مجموعه ی اصول دین ، ایمان به ظهور مسیحا را نیز برشمرده است ، اما همانگونه که در زیر می آید ، در اصول قانونی خود با احتیاط حکم کرده است : «نگذارید کسی تصور کند که پادشاه مسیحا باید علائم یا معجزاتی را نشان دهد و نگذارید کسی تصور کند که در دروه ی مسیحا باید روند عادی امور تغییر می کند یا نظام طبیعت دگرگون می شود... آنچه که کتاب مقدس در این خصوص می گوید بسیار مبهم است ، و فرزانگان ما [نیز]هیچ روایت روشن و صریحی در خصوص این مسائل ندارند . بیشتر[پیش بینی ها و ورایتها ]حکایت و داستان است ، که مفهوم واقعی آنها فقط پس از وقوع حادثه آشکار می شود ، پس از این جزییات ، جزء اصول دین نیست و نباید وقت خود را بر سر تفسیر آنها یا محاسبه ی تاریخ ظهور مسیحا تلف کرد، زیرا این مسائل نه ما را به عشق الهی رهنمون می شوند و نه باعث ترس از او» .(تورات میشنه ،باب پادشاهان آیات 11و12)

در زمان زندگی خود ابن میمون جنشهایی مسیحایی در نقاطی از دیاسپورا12 رخ دادو او به عنوان رهبر نسل آگاه خویش یابد نهایت تلاش خود را بکار می بست تا بدون جریحه دار کردن احساسات مسیحایی مومنین ، با تبیلغ دقیق روش عاقلانه تر خود .(مثل آنچه در رساله ی یمن و رساله ی احیای مردگان بیان شده است ) ، مانع از وقوع فجایع و شورشها گردد. با وجود این ، آرزوی مسیحا و تصورات مکاشفه ای که در اثر آزارها ورنجها بر انگیخته می شد ، همچنان گسترش می یافت و باعث مشتعل شدن شورشهای مسیحایی می گردید.در خصوص مدعیان مسیحاـ‌ شبه مسیحا یا پیام آورانی که خبر از ظهور نجات دهنده می دانند ـ هیچ کمبودی وجود نداشت ، به شرط آنکه مردم با روشهای مناسب (مانند ریاضتهای ناشی از ندامت)خود را آماده می کردند.

مهم نیست که عقاید و امیدهای مسیحایی ، مکاشفه ای بودند یا معقول تر ، مربوط به آشوب پرهیجان بودند یا تعصب خداشناسانه ، به هرحال به بخش اساسی دین یهود و تجربه ی حیات و تاریخ یهود تبدیل شده بودند. ممکن است برخی متون مکاشفه ای را بسیار خیالی دانسته ،رد کنند ، اما میراث پیشگوئی مسیحایی مورد قبول همگان بود. نه تنها در شکل مذکور آن در تورات بلکه حتی به طور قطعی تر در شکل گیری متعاقب آن در قالب خاخامها.

شاید بتوان گفت موثرترین عامل ، تاکید مداوم بر عقاید مسیحایی (گرد هم آمدن تبعیدیان ، احیای سلطنت خاندان داوود ، بازسازی بیت المقدس و معبد سلیمان ) در آداب دینی روزمره ، در شکرانه ای که پس از هر غذاخوانده می شود وبه ویژه در دعاهای روز سبت و روزهای مقدس بود. این تنها مورد در تاریخ ادیان نیست که نشان می دهد چگونه کتاب دعا و آداب دینی می تواند بیش از رساله های خداشناسی تاثیر یا نفوذ داشته باشد .

جنبشهای مسیحایی در طول قرون وسطا ملازم تاریخ یهودیت بودند، و احتمالا بسیار بیشتر از آن تعدادی هستند که از طریق وقایع نامه ها، فتاوی خاخامها ، ودیگر منابع فرعی به اطلاع ما رسیده است . بسیاری از آنها پدیده های داخلی کوتاه مدت بودند. هر جنبش معمولا پس از سرکوبی آن به وسیله ی مقامات یا ناپدید شدن (یا اعدام) رهبر مربوطه به تدریج محوشد . دراین نظر ،جنبش به وجود آمده به وسیله ی شابیتای تسوی13 ، مدعی مسیحا در قرن هفدهم ،‌نمونه ای استثنایی است . در ایران وجود جنبشهای مسیحایی از جنبش ابو عیسی اصفهانی و مرید او ، یودغان14 در قرن هشتم تا جنبش دیوید آلروی15 (مناحم الدجی16) در قرن دوازدهم به اثبات رسیده است .ابوعیسی ، که خود را مسیحای متعلق به خاندان یوسف می دانست به طوری شایسته در جنگ بانیروهای عباسی کشته شد . وی با ده هزار تن از پیروان خود بر آنها تاخت ، حال آنکه دیوید آلروی(که به خوبی از داستان خیالی دیسرایلی17 می توان او را شناخت ) شورشی راعلیه سلطان به راه انداخت . در قرنهای یازدهم و دوازدهم در غرب اورپا، به ویژه در اسپانیا چندین مدعی مسیحایی ، ظهور کرد. سپس تحت تاثیر قباله18 ، فعال گرایی مسیحایی مرموز تر و حتی سحر آمیز تر گردید فعال گرایی معنوی هنگامی که تمام راههای واقع بینانه و عملی ابراز آن بسته می شود به راحتی تبدیل به فعال گرایی سحر آمیز می شود و افسانه ی یهود از بزرگانی سخن می گوید که پذیرفتند با ریاضتهای شدید ، مراقبات خاص ،‌و افسونهای قبالی گرایانه ، ظهور مسیحا را تسریع نمایند این افسانه ها که معروفترین آنها مربوط به یوسف دلارینا19 است، معمولا با به دام افتادن استاد به وسیله ی نیروهای اهریمنی که به دنبال شکست آنها بود ، خاتمه می یابد.

برای شناخت کامل جنبشهای مختلف مسیحایی ،‌باید شرایط تاریخی خاص و فشارهای خارجی و تنشهای داخلی را که به وقوع آنها کمک کرده ، با دقت ، تک تک ، و با جزئیات تمام بررسی کرد. سرنوشت مشترک یهود که در همه جا به عنوان اقلیتی منفور و مورد ایذاء و اذیت بودند و در محیطی خصمانه و در عین حال دارای همان فرهنگ دینی و امید به مسیح موعود زندگی می کردند، چارچوبی کلی را فراهم میکند؛ با وجود این ،‌قطعا برای تبیین جنبشهای خاص مسیحایی کافی نیست.پدیده ی خروج گروههای کوچک و بزرگ یهود از کشورهای موطن خود در دیاسپورا . جهت سکونت در سرزمین مقدس .مؤید حضور دائم تحرکهای


پی نوشت ها :
1.Antiochus IV
2.Barkokhba
3.Pesher
4.midrash
5.فرآیند بنابر روایت تورات ،پسر دوم حضرت یوسف [مترجم ]=Ephraim
6.The Battle of Armageddon
7.شهر پیتزبورگ در ایالت پنسیلوانیای امریکا [مترجم]= Pittsburgh
8.مورخ یهودی [مترجم]= Josephus Flavius
9.Kata Sarka
10.Moses Nahmanides.
11. Moses Maihmonides(mosheh ben maiman)
12.Diaspora
13.Shabbetai Tsevi
14.Yudghan
15.David Alroy
16.Menahemal-Duji
17.بنجامین اسرائیلی ،نویسنده و دولتمرد انگلیسی [مترجم]=Disraeli
18.Qobalah
19.Yosef Della Reyna
20.Diaspora
21.Lurianic
22.Safad
23.Salvator Salvandus
24.lurianism
25.این باور که رستگاری فقط از راه ایمان امکان پذیر است [مترجم ]=antinomianism.
26.Martin Buber
27.Emst Bloch
28.Hasidism
29.Besht
30. ezerپ elben Eli پ Yisra
31. .Gershom Scholem
32. مبارزه ی نهایی بین نیکی و بدی در پایان جهان (مترجم) = Armageddon
33.Yorn Kippur
34. Temple Mount
35.Avraham Yitshagkook
36.Cohen,Gerson D
.37لقب اعقاب یهودیان مناطق شرقی و مرکزی اروپا (مترجم).
38.LeoBaeck
39.Max Kreutzberger
40.Friedmann,H.G
41.Klausner,Joseph
42.Mowinckel,Gershom
43.G.W- Ahderson
,44.Scholem,Gershom
45.Silver,A.H.A.
46.Werblowsky
47.Samuel Eminger,Ben- SassonH.H
48.R.j.zwiwerblowsky