درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

مرحوم حاج ملا آقا جان زنجانی

به نقل از کتاب عاشق دلباخته امام زمان (عج) حاج ملا آقا جان زنجانی نوشته محمد یوسفی و همچنین سایتها و وبلاگهایی که این تشرف را در آن درج نموده اند :

 

عارف بزرگ،شیفته ی محب اهل بیت مرحوم آیت الله حاج ملا آقا جان زنجانی یکی از کسانی است که مکرر به محضر امام عصر مشرف شده و بارها جمال نورانی آن حضرت را با معرفت به نظاره نشسته است یکی از تشرفات ایشان به زبان ترکی و درقالب شعر از ایشان نقل شده است من ( نویسنده کتاب موصوف ) متن فارسی را تقدیم دوستان ارجمندم می نمایم:

حضرت امام عصر که همچون طاووس زیبا بر من سایه انداخته بود به من فرمودند:

«برخیز که میخواهیم به منزل شما بیاییم»

عرض کردم آقا جان!خوش آمدی به روی چشم،جانم به قربان قدم هایت.

حضرت تشریف فرما شدند و لحظاتی در کنار هم بودیم و آن ساعات بهترین لحظه های زندگی من است. آنگاه حضرت کاسه ی آبی به من دادند و فرمودند:«میل کن»من آن باده را گرفتم و خوردم و سرمست از عشق و محبت به امام زمانم شدم گفتم:مولا جان عجب آبی بود،خوردیم و سرمست و با نشاطیم(و بازهم مایلیم که بنوشیم)فرمود:«بس است ای عاشق یا نه؟عرض کردم:باز هم می نوشم که این آب حیات است» نگار من فرمود:یک باده بس است یک مرتبه می افتی!عرض کردم:نگران من نباش به این نوشیدنی ها عادت کرده ام.

فرمود: این دست که اکنون به تو می نوشاند با دست های دیگر فرق می کند تو از این دست نخوردی ما در این آب جوهر هستی،ریخته ایم این میِ عشق است عشق،اگر بدحال باشی ما شما را از کنار خود دور می کنیم،جوان ها در راه این آبِ حیات،سر دادند ما همه را امتحان می کنیم هر کس بد مست و غافل باشد از این غرفه ی وصال بیرونش می کنیم!

عرض کردم:ما هم از جان خود می گذریم برای اینکه به این آب حیات برسیم آن هم به دست شما و با کاسه ی شما،لطف  کنید باز هم برایم بریزید که از جان گذشتیم و طعنه ها در عشق تو شنیدیم خیلی ها گمان کردند با این حرف ها می توانند ما را از عشق تو فراری دهند ولی ما هرگز از محبت  شما بر نمی گردیم بریز آب هستی مولای من!می خوریم و جان می دهیم.

فرمود:حال عاشق را ندیدی!وقتی افتاد ما قبرش را حفر می کنیم!

عرض کردم:«باده را بده،سعادت خوبی ست که از عشق تو بمیریم و اگر اینگونه بمیرم روی سنگ قبرم

مینویسند(گدای راه عشق)،حتی در قبر هم به یاد تو دلم آتش می گیرد،(تو تنها محبوب منی)که از یادم نمی روی! فرمود:حالا که از عشق ما دست بر نمی داری باز برایت آب می ریزم بنوش ولی خود دانی هر چه شد و ما هر چه برایت مقدر کردیم صبر کن.

عرض کردم:هر چه باداباد به حول و قوه ی الهی در عشق تو پایبندیم،توفیق خدا همراه ماست،ومن نگران نیستم چون سوار کشتی شما هستم وشما ناخدای منی.آنگاه اما عصر باده را کاملا پر کرده وبه من داد و فرمود:به خاطر عشق ومحبت است بنوش و ما اسم تو را به زبان جاری می کنیم.

عرض کردم:قربان دستتان شوم،این بزرگترین افتخار من است که اگر زهر هم دهی برای من شیرین است!آری اگر هم زهر باشد با کمال میل می نوشم فقط و فقط در عشق تو ای یار مهربان،من هم به محبت تو میخورم و تنها نام تو را می خوانم.یا صاحب الزمان!

اکنون که آب حیاتم دادی از سر و جان می گذرم شما سلامت باشی ای یار مهربانم!سپس آن کاسه ی آب را هم نوشیدم.

آنگاه حضرت فرمودند:فقط تدارک ببین و مراقب باش ز هوش نیفتی که عید آمد!

عرض کردم :سی تا چهل باده هم مرا از پای نمی اندازد!

هنوز به حال خود هستم,بفرمایید امر شما چیست ای طاووس زیبا که ما در راه تو از  سر و جان می گذریم ؟

فرمود:«این آبی که نوشیدی برایت حج است،بدان که پس از عید باهم به مکه می رویم.» عرض کردم:ای یار محبوب من،من سلامتی شما را می خواهم ،ما دنبال صاحب مکه می گردیم !

«مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه!»

فرمود:«و هنگامیکه عازم مکه شدی بدان که در راه،جام ها برایت مهیّا کرده ام،خم ها پر است ،هر چه

بخواهی،می ریزم.»

عرض کردم:آقاجان ،یا صاحب الزمان !تنها یار من تو هستی وقتی تو را دارم چه غم دارم ؟

این دست هر چقدر بریزد،می خوریم فرمود«آفرین (معلوم است که)عاشقی،عاشق.»و سپس فرمود :«به

عاشقی مثل تو،ما هم از روی عشق نگاه می کنیم این طوری که شما به میدان آمدی ما هم مس جانت را طلا می کنیم ,ضمناً بدان که حاج ملاّ آقاجان،نام تو را در دفتر عشّاق نوشتم،خوشحال باش ،ترس ما تو را همیشه یاری می کنیم،تو در نزد من پاداش و خلعت بسیار داری ،زود بیا که در راه،یکی یکی آنها را به تو عطا خواهم کرد.»

عرض کردم:مولای من!توچه نیکویی، تو چه زیبایی!ما همه را به دست تو می سپاریم،تو کریمی (از اولاد

کرامی)،خود دانی و کرم خود!هر چه تو خواهی، ما نیز همان را می پسندیم،غلام که نزد اربابش فضول نمی شود،هر امری داشته باشید،ما آماده هستیم ،اگر چه به ما ظاهراً لطفی هم نکنی،تو نگار منی،من تو را دارم هر دو دنیا مال من است ،ما از تو به بهشت راه پیدا می کنیم،از طریق تو به همه ی خوبی ها می رسیم،در این دنیا هم دلخوشی ما تویی و چون تو را داریم هم در این دنیا خوشیم و هم در آن دنیا خوش،ما از عشق تو سر به عرش برده ایم و در پروازیم .

فرمود: گوارا باد تو را این آب هستی         که مستی،از شراب حق پرستی

این آب حیاط گوارایت باد خیلی گوارا!چون تو از روز اول نجابت داشتی ،به خاطر همین است که ما حساب تو را از دیگران جداکردیم.چون تو ماراشناختی و بیگانه را با ما یکی نکردی ما هم تو رابادیگران یکی نمی کنیم.حاج ملا آقاجان!وقتی تو هستی،غم ندارم ای عاشق!من هم در دو دنیا عیش دارم وخوشحالم،اکنون میدانی دلم چه میخواهد؟!گفتم:امر بفرمایید مولاجان!

فرمود:«روضه هایت دلنشین است دوست دارم حالا کمی برایم روضه بخوانی تا من گریه کنم»

«السلام علیک یا ابا عبدالله…»

در اینحا مرحوم حاج ملا آقاجان شروع به روضه سیدّ الشهدا میکنند وامام عصر«ارواحنافدا»به روضه جدّ

مظلومشان گوش داده وگریه میکنند.

خوشا آنان که رویت رابدیدند                    ز تو خلق نکویت را خریدند
خوشا آنان که تا سرمنزل عشق                 برهنه پای تا کویت دویدند
خوشا آنان که محبوب تو گشتند                 زجام پاک مرغوبت چشیدند
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی                زسمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست        شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
کسی که سبز تر از هزار بار بهار          کسی شگفت کسی آن چنان که می دانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد