درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

امروز آقا بی تو جور دیگری بود....

عزیز دلم...



مثل هر روز که امید میخواد بیاد و من منتظرم...

چشمام بدر موند...

ساعتی گذشت ونزدیک ظهر شد...

صدایی به گوشم آشناست ....

مامان جان میرم دیدن حاج بابا...کاری نداری؟؟؟

خستگی تو نگاش موج میزنه...


کاش میشدبهش بگم که دارم خسته میشم...


وقتی که رفت انگار هنوز امید داره...

نه اصلا انگار نبود...

مطمئن بود...آره ...مطمئن بود...

رفت و من مثل همون بچگیام زدم زیر گریه...

نتونستم بهش بگم  چه خبره...

ساعتی گذشت...

سنگ صبور گاهی بهم گلایه میکنه...

اما اگه بهش نمیگم فقط برا خاطر خودشه...



آه

اما آهم  شاید مرحم نباشه ...

ولی نفس زدن تو این هوایی که حاج بابا هم هواتو نداره کمی کمک کنه بهتر نفس بزنی...

بقول حاج حسن آقا

امام رضا(ع) به پسر شبیب فرمودند:

تو اگه براکارای دنیاییتم تنگت اومدو نتونستی طاقت بیاری... عیب نداره...

بزارپای امام حسین(ع) و گریه کن...

اصلا عزیز دلم دنبال بهونه میگردیم فقط بگیم حسین(ع)

حسین،حسین، حسین(ع)


امروز آقا بی تو جور دیگری بود

حتی نگاه یاس ها نیلوفری بود

خورشید مثل پنج شنبه پا نمی شد

انگار بین رختخوابش بستری بود

بر شانه های شمع ها در اول صبح

تابوت یک پروانه‌ی خاکستری بود

وضعیت آب و هوا مثل همیشه

مثل هوای جمعه‌ی پشت سری بود

اینکه غروب است و کمی بارانیم، نه

از اوّلش هم روز گریه آوری بود

در چشم هایم، التماس آخرینم

ما را به سمت "چشم هایت می بری" بود



نظرات 4 + ارسال نظر
دوست یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ب.ظ

بلکه آن الله تو، لبیک ماست
وآن نیاز وسوز ودردت پیک ماست
....

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنین نماند وچنین نیز نخواهد ماند
من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
....
ایام بکام

آشنای بی نشان یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:48 ب.ظ

کسری انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند

و فرمود او را به زنجیر بستند.چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی

را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.

بدو گفتند:در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم!

گفت:معجونی ساخته ام از شش جزئ و به کار می برم و چنین که می بینید

مرا نیکو می دارد.

گفتند:...

آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید

گفت:آری

جزئ نخست اعتماد بر خدای است ،عزوجل

دوم آنچه مقدر است بودنی است،

سوم شکیبایی برای گرفتار بهترین چیزهاست.

چهارم اگر صبر نکنم چه کنم،پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم،

پنجم آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد

.ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد.

چون این سخنان به کسری رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت.

...

دل به خدا بسپار

که شانه به شانه ات حرکت می کند

و مراقب است از هجوم رگبار ناملایمات

محقق سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ق.ظ http://fadaksecret.blogfa.com

سلام الله علیکم ورحمه الله وبرکاته

رسول اکرم صلی الله علیه و آله:

بر امت من زمانی بیاید که فقیران فراوان شوند و فقیهان کم شوند و علم بر گرفته شود و آشوب فزونی گیرد , آنگاه پس از آن زمانی بیاید که مردانی از امت من قرآن خوانند که از گلویشان بالاتر نرود , آنگاه از پس از آن زمانی بیاید که مشرک به خدا با مومن مجادله کند و سخنانی نظیر او گوید

نهج الفصاحه ، حدیث 1755

به روزم....

سنگ صبور شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:31 ب.ظ

الهی بدم المظلوم ...
خدایا کمک کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد