درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

«ندبه» حدیث دلدادگی

گفت‌وگو با حضرت آیت‌الله کریمی جهرمی
اشاره:

آیت‌الله حاج شیخ علی کریمی جهرمی، متولد 1320 در جهرم، از اساتید و عالمان گران سنگ حوزة علمیه قم است. ایشان، از محضر درس بزرگانی همچون حضرات آیات سید محمد باقر آیت‌اللهی، سید محمد باقر سلطانی، شاهرودی، محقق داماد، میرزا هاشم آملی، شیخ مرتضی حائری، امام خمینی و گلپایگانی بهره برده و طیّ سالیان متمادی، آثار متعددی در موضوعات مختلف دینی، به ویژه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) نگاشته است.

آیت‌الله کریمی جهرمی از مهدی‌پژوهان آگاه و پرتلاش معاصر است که ده‌ها کتاب و مقالة وزین به قلم وی در این موضوع به رشتة تحریر در آمده است؛ از جمله: عنایات حضرت مهدی(ع) به علما و مراجع تقلید، مهدی(ع) مقتدای مسیح، حقوق فراموش شدة امام زمان(ع)، به یاد مهدی زهرا(س)، صحیفة آفتاب (سخنان گهربار امام زمان(ع))، بحث‌هایی پیرامون زیارت ناحیة مقدسه، بررسی مقایسه‌ای بین حضرت مهدی و امام حسین(ع)، حدیث آرزومندی (شرح دعای ندبه) و...
به مناسبت نهم ربیع‌الاول، سالروز آغاز امامت حضرت امام عصر(ع) دربارة دعای شریف ندبه، با ایشان به گفت‌وگویی صمیمانه نشستیم که حاصل آن را تقدیم خوانندگان گرامی می‌کنیم. باشد که طبع لطیف صاحب آن را بیاراید.
 
 
 دعای شریف ندبه از کدامیک از معصومین(ع) نقل شده و از حیث سند تا چه حد قابل اعتماد و اعتناست؟
  یکی از مسائلی که معمولاً دربارة دعای ندبه بحث می‌شود همین بحث سند آن است. دعای ندبه از امام صادق(ع) نقل شده است، ولی روایتی که این دعا در آن ذکر شده مرسله است. چون دعای ندبه جزء مستحبات است و نه واجبات بنابر قاعده تسامح در ادلة سنن2، چندان لزومی ندارد که به دنبال صحت سند آن باشیم و به قصد رجا می‌توان آن را قرائت کرد.
علاوه بر این، چند معاضد و تقویت‌کننده نیز می‌توان برای سند دعای ندبه ارائه کرد که عبارتند از:

1. کثرت نقل بزرگان دین؛ علمایی که در دینشان بسیار محتاط بودند و با احتیاط زیاد فتوا می‌دادند و در مقام نقل اخبار و سخن گفتن، با احتیاط بسیاری قدم  برمی‌داشتند، این دعا را نقل کرده‌اند؛ از جملة این بزرگان سید بزرگوار و عارف بالله سید بن طاووس(ره) است که از علمای قرن هفتم هجری به شمار می‌آید. ایشان کتاب‌ها متنوع و مقبول نزد همة علما دارد. بنده تاکنون با عالمی برخورد نکرده‌ام که کوچک‌ترین خدشه‌ای به مقامات علمی، عملی و کتاب‌های ایشان وارد کند. سید بن طاووس در دو کتاب اقبال الاعمال و همچنین مصباح الزائر این دعا را نقل کرده‌ است. با توجه به اینکه ایشان عالم بسیار معتبر و محترمی است،3 تنها با نقل این دو کتاب، دربارة دعای ندبه اطمینان حاصل می‌شود.

شیخ محمد بن مشهدی حائری، که از اعلام قرن ششم است در کتاب مزار کبیر این دعا را نقل کرده‌اند. همچنین قطب‌الدین راوندی (م 573 ق) که در صحن مطهر حضرت معصومه(س) مدفون است در مزار قدیم، و ابوالفرج قطانی از بزرگان قرن پنجم و معاصر مرحوم نجاشی هم در کتاب مزار4 خود این دعا را نقل کرده‌اند.

از دیگر اعلامی که به نقل این دعا مبادرت ورزیده‌اند محدث بزرگوار مرحوم علامه مجلسی(ره) است5 که در کتاب مزار بحارالأنوار و همچنین کتاب شریف زادالمعاد این دعا را نقل کرده است. جالب اینجاست که بدانیم ایشان در کتاب زاد المعاد، این دعا را معتبر خوانده ‌است. معنای این کلام این است که ایشان سلسلة سند دعا را به طور قطعی و یقینی تا امام صادق(ع) یافته‌ است.6

سید صدرالدین یزدی از شاگردان مرحوم آقا جمال خوانساری (م 1154 ق) نیز این دعا را نقل کرده و در کتاب کوچکی به شرح آن پرداخته ‌است. ایشان در این کتاب قرائت دعای ندبه را در روز جمعه، عید فطر، عید قربان و عید غدیر مستحب دانسته است، این مطالب حکایت از این دارد که ایشان روایت دعای ندبه را معتبر می‌دانسته است.
محدث نوری(ره) صاحب نجم‌الثاقب و شاگرد ایشان مرحوم محدث نامدار شیخ عباس قمی(ره) صاحب مفاتیح‌الجنان نیز این دعا را نقل کرده‌اند. لازم به ذکر است که مرحوم شیخ عباس قمی خیلی در نقل مطالب احتیاط می‌کرده و بسیاری از دعاها را نقل نکرده است.

2. استناد و تمسک بزرگان و محققان قرن‌های اخیر به بخش‌هایی از این دعا: از این دسته از بزرگان اولین کسی را که به خاطر می‌آورم مرحوم شیخ مرتضی انصاری است که در کتاب مکاسب در باب خیارات به مناسبت بحث دربارة شروط ابتدایی و ضمن عقد، این عبارت را از دعای ندبه نقل می‌کند:
بعد أن شرطت علهیم الزّهد فی درجات هذه الدّنیا الدّنیـّـة و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک
ایشان از این عبارت برای استدلال بر مبنای فقهی خود استفاده کرده و جواز شرط ابتدایی را نتیجه گرفته است. بزرگانی هم که بر مکاسب، شرح نوشته‌اند مانند: مرحوم ایروانی، مامقانی، محقق نامدار کم نظیر مرحوم شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و مرحوم سید عبدالحسین لاری نجفی در حواشی علمی و دقیق خود، این بخش را آورده‌اند.
به عبارت دیگر نزد این فقها آنقدر دعای ندبه معتبر بوده که در فتوای فقهی به آن استناد جسته‌اند.

3. مضامین عالی موجود در دعا، به خصوص استفاده‌هایی که از آیات قرآن شده است. استفاده و اقتباس از قرآن در دعاها موجب اطمینان نسبت به آن دعا می‌شود. عباراتی مثل « ثمّ جعلت أجر محمّدٍ صلواتک علیه و آله مودّتهم فی کتابک فقلت: قل لا اسألکم علیه أجراً إلاّ المودّة فی القربی»7، یا «إنّما أنت منذرٌ ولکلّ قومٍ ‌هادٌ و...»8

4. روایتی که شیخ صدوق در کتاب کمال الدین آورده است که البته دربارة دعای ندبه نیست ولی بی‌شباهت به آن هم نیست. مفضل نقل می‌کند: بر امام صادق(ع) وارد شدم، دیدم با لباس مخصوصی نشسته‌اند و خیلی واله و سرگردان هستند؛ اشک می‌ریزند و می‌گویند:
ای آقای من غیبت تو مرا ناراحت کرده و ...
و با عباراتی از همین دست آن را ادامه می‌دهند که این مطالب می‌تواند نشان بدهد که احتمال صدور دعای ندبه از امام ششم(ع) وجود دارد به خصوص که راوی نقل می‌کند حضرت در فراق این فرزند هنوز به دنیا نیامدة خود چنان می‌گریست که اشک از دیده‌هایشان جاری بود.
با این جهت‌هایی که برشمردیم اگر انسان دنبال اشکال‌تراشی و بهانه‌آوردن نباشد، یقیین پیدا می‌کند که این دعا از خزائن وحی الهی و خاندان پیامبر(ص) است.


  اشاره فرمودید که مستحب است دعای ندبه در اعیاد اسلامی و شیعی قرائت شود، با توجه به اینکه معنای ندبه، گریه و زاری است چه نسبتی میان این دو وجود دارد؟

  سؤال جالبی است و تاکنون با آن برخورد نکرده بودم. دعای ندبه دعای آه و اسف و افسوس خوردن در فراق محبوب، حضرت بقیةالله صاحب‌الزمان(ع) است. رابطه میان این‌دو یک تناسب بسیار لطیف است. مرحوم غروی اصفهانی در یکی از اشعارش می‌گوید:
آمد بهار و بی گل رویت بهار نیست
باد صبا مباد چو پیغام یار نیست
دل‌دادگان و علاقمندان خاندان پیامبر(ص) با قرائت این دعا در چنین ایامی می‌خواهند اعلام کنند امروز روز شادی است ولی ما بی تو آن نشاط و شادی واقعی را نداریم و زمانی ما آن خرسندی و طراوت را پیدا می‌کنیم که تو بیایی. الان ما بر اساس تعبد است که این ایام را عید می‌گیریم والاّ عید حقیقی ما پس از ظهور است.
نسبت دومی که می‌شود بیان کرد، اینکه عید ما زمانی عید واقعی است که به یاد تو باشیم. در اشعاری منسوب به امام سجاد(ع) آمده:
 و نحن أعیادنا مآتمنا،
 اعیاد ما ماتم‌های ماست.
یعنی ما در ایام عید، ماتم داریم که چرا حق به حق‌دار سپرده نشده است. خلاصه اینکه با همین اشک و آه و سوز و گدازها خودمان را آرام می‌کنیم و روز برای ما عید می‌شود.


 برای قرائت دعای ندبه چه فضیلت‌هایی نقل شده است؟

 خود اطاعت از امر امام(ع) کم فضیلتی نیست و هر چقدر فضایل، دیگر در خود دعا مخفی شده باشند این امر کفایت می‌کند.

فضیلت دوم برقراری ارتباط با امام معصوم(ع) است و چه ثوابی و مقامی از این بالاتر وجود دارد که انسان با امام زمان خودش در ارتباط باشد. فضایل محدود به خواب و مکاشفه و امثال آن نمی‌شود. آنها به جای خود، ولی هر سطر این دعا انسان را با فضیلتی از فضایل آشنا می‌کند. اینکه دعا، ارتباط انسان را با خدا، رسول خدا(ص) و امام زمان(ع) تقویت و اسباب جلب رضایت آنها(ع) را فراهم می‌کند، بالاترین فضایل است. به علاوه وقتی انسان در این عبارات دقت کند و آنها را با توجه بخواند خیلی از بایدها و نکاتی را به دست می‌آورد که تا پیش از آن در نظرش وجود نداشته و نمی‌دانسته است.


 چه مضامین اعتقادی و اخلاقی در این دعا بیان شده است؟

 در این دعا از نبوت عامّه و خاصّه صحبت به میان آمده است؛ گاه به طور کلی و گاه به طور خاص به اسامی بعضی از انبیا به خصوص پیامبر اکرم(ص) اشاره شده است. در لابلای آن هم بحث قضا و قدر که از مباحث مهم است، بیان شده. انسان اگر در مقام تسلیم نباشد توحیدش دچار خلل می‌شود. بحث معراج پیامبر اکرم(ص) در این دعا آمده است که آن هم یکی از مهم‌ترین مباحث نبوت خاصه است. امام صادق(ع) فرموده‌اند: «هر کس معراج را انکار کند شفاعت ما نصیب او نخواهد شد». در ادامه دعا هم با تعابیری زیبا و جذاب بحث امامت خاصّه و عامّه می‌آید و پس از نقل خلاصه‌ای از زندگانی امیرمؤمنان(ع) و ماجرای جنگ ناکثین، مارقین و قاسطین به دیگر ائمه(ع) به طور کلی پرداخته می‌شود.10
پس از آن انسان متوجه شخصیت امام عصر(ع) می‌شود و انواع التهاب‌ها، تمجیدها و اظهار علاقه و محبت‌ها نسبت به آن حضرت عرضه می‌شود.
مطالبی که در این دعای شریف آمده محدود به اینها نمی‌شود. مطالب اخلاقی متعدّدی در این دعا مطرح شده است به خصوص مطلبی که در این عبارت آمده است:
بعد أن شرطت علیهم الزّهد فی درجات هذه ‌الدّنیا الدنیّة و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قرّبتهم و ... .
عبارات خیلی جالب و لطیفی است و معنای آن این است که رسیدن انبیای الهی به مقامات عالی و قرب حق‌تعالی همه در ظلّ یک شرط قرار  داده شده است؛ یعنی همان اول از خداوند با ایشان شرطی کرده است و آن شرط این است که در این دنیای پست و دنی با زخارف و ظواهر زودگذر و تمام شدنی باید زاهد باشند و آنها هم این شرط را قبول کردند.


 امام عصر(ع) چه حقوقی بر عهدة ما دارند که باید از خداوند بخواهیم ما را در ادای آنها موفق کند و نسبت بین ولایت امام عصر(ع) و اجابت دعا و گسترش رزق و ... چیست؟


 امام زمان(ع) به هر حال حقوقی بر گردن ما دارد که این حقوق با گریه و امثال آن ادا نمی‌شود. بنده مطلبی نوشته‌ام با عنوان «حقوق فراموش شدة امام زمان(ع)» که در آن به برخی از حقوق امام زمان(ع) اشاره کرده‌ام. شاید مهم‌ترین آنها این است که انسان پایگاه امامت را بشناسد و بداند که امام(ع) ناظر بر اعمال انسان است. امام زمان(ع) عصمت دارند و کسی که می‌خواهد با ایشان ارتباط داشته باشد باید از نوعی عصمت ـ ولو در مرتبة پایین ـ بهره‌مند باشد. ادب هم یکی از مهم‌ترین آداب است. نقل شده امام(ع) به عمرو بن عبید فرمودند: «بگو با آن شخص مخالف چطور مباحثه کردی؟ گفت جایی که شما هستید نمی‌توانم صحبت کنم و خلاف ادب است. حضرت فرمودند: وقتی ما امر می‌کنیم شما باید اطاعت کنید. آنها امام را اینجوری می‌شناختند که حتی صحبت کردن در حضور ایشان را پایین‌تر از مقام امام(ع) می‌دانستند. در قرآن کریم هم آمده که:
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر مکنید. 11

و باز در جای دیگر آمده: وقتی رسول خدا(ص) را صدا می‌زنید همان طوری نباشد که رفیقتان را صدا می‌کنید12، بلکه باید محترمانه باشد و این از جمله حقوق رسول خدا(ص) است. ما الان در دورة امام زمان(ع) زندگی می‌کنیم و حقوق ایشان را باید مدّ نظر داشته باشیم؛ از حقوق ایشان شناخت مقام امامت است و اطاعت:
ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت کنید. 13

باید به آنها احترام گذاشت و حرمت محضرشان را رعایت کرد. نمی‌شود انسان انواع آلودگی‌ها را داشته باشد و خودش را متصل به آن مقام عصمت بداند.

در این دعا می‌گوییم: «رأفت، رحمت، دعا و خیر و... امام زمان(ع) را شامل حال ما بگردان». اینها هم اسراری دارد؛ چون امام(ع) روح دیانت است آن هم دیانتی که کاملاً با واجبات و مستحبات مقرون باشد و دیانتی که از روح ولایت علی و آل علی(ع) برخوردار نباشد هیچ ارزشی ندارد. نماز و عبادات انسان به برکت و با نظر امام زمان(ع) و دعای ایشان مقبول درگاه الهی می‌شود. برای انسان باید مهم باشد که آیا امام زمان(ع) از دست او راضی است یا خیر. دعای امام زمان(ع) اگر شامل حال انسان بشود خیلی اتفاقات می‌افتد. از آن طرف مگر این نبود که گاهی انبیا و اولیای الهی غضب می‌کردند. نوح نبی می‌گوید:
پروردگارا، هیچ کس از کافران را بر روی زمین مگذار. 14

گاهی ممکن است قلب معصومین(ع) به خاطر رفتار ناشایست ما ناراحت بشود و به ما رو نکند. بعضی به در منزل امام زین‌العابدین(ع) آمدند و گفتند ما از شیعیان ایشان هستیم. حضرت دم در آمده و فرمودند: «آثار تشیع را در سیمای شما نمی‌بینم». خلاصه اینکه این امکان هست که امام زمان(ع) از برخی ناراحت و ناخشنود باشند لذا در این لحظات از خدا می‌خواهیم که خشنودی و رأفت و مهر و دعای ایشان را نصیب ما بکند.


 قبل و بعد از خواندن دعا باید چه رفتار و منشی را رعایت کنیم که حداکثر بهره را از این دعا ببریم؟

  گمان می‌کنم باید فرصت و مجالی بگذارد و تفکر کند. روش به دست آوردن حضور قلب در نماز هم همین طور است. اینکه من که هستم و در چه موقعیتی قرار گرفته‌ام و می‌خواهم با چه کسی صحبت کنم. ولیّ امر حضرت صاحب ـ ارواحنا فداه ـ همة عالم متعلق به اوست و همه چیز در قبضة قدرت ایشان قرار دارد و محیط به جهان هستی است. آنها هم که دعا را برای دیگران قرائت می‌کنند، باید در لابه لای دعا این موضوع را به آنها القا کنند و بفهمانند که این دعا چه می‌گوییم و از خواندن آن چه غرضی داریم؟ توجه به این مطالب خیلی مؤثر است و بعد هم اگر حالی به دست آورد حواسش باشد که آن حال را از دست ندهد.

بعد از دعا هم  باید در انسان یک تصمیم به وجود آید، ارتباطش با امام زمان(ع) برقرار شود و متوجه شود که رودرروی چه کسی صحبت کرده، به چه کسی تقرب یافته، دردهایشان را با چه کسی مطرح کرده و طالب دعا و رضای چه کسی شده است. اگر این مفاهیم در ذهن انسان بیاید که من دعا خوانده‌ام و با خدا و امام زمان(ع) مرتبط شده‌ام و دنبال تقرّب به وجود پاک ایشانم به طور طبیعی تا هفتة بعد مواظب است از گناه دور باشد و به هر کاری دست نزند. هر صحبتی را بر زبان نراند و خلاف نکند همین دعا می‌تواند ضامن او تا هفتة بعد باشد و توجه هم که خیلی زیاد شد ممکن است فقط یک جلسة دعا کل عمر انسان را تضمین کند.

بازار مدعیان را ما داغ کرده‌ایم


 ادعای تشرف، از همان زمان غیبت صغرای حضرت(ع) شروع می‌شود و در کنار آن چهار نمایندة خاصّ امام(ع) که مأموریت داشتند، خیلی افراد ادعا کردند و نامه‌های متعددی از طرف امام(ع) در رد و تکذیب آن دروغگوها صادر شده است؛ حتی مواردی هست که حضرت آنها را لعنت کرده‌اند.



گفت و گویی کوتاه با حجت‌الاسلام والمسلمین سید ابوالحسن مهدوی


  • اشاره:
حجت‌الاسلام و المسلمین سید ابوالحسن مهدوی، امام جمعه موقت و از سخنرانان و اساتید مباحث اخلاقی و معارف مهدوی شهر اصفهان هستند. ایشان مسئولیت خیریة فرهنگی المهدی(ع) و سازمان تبلیغات اسلامی را نیز عهده‌دار بوده و از محضر اساتید بزرگواری چون آیت‌الله ناصری دولت‌آبادی بهره برده‌اند. این همه موجب بود تا دربارة مسئلة روزمان، یعنی «ادعاهای مهدویت و تکلیف ما نسبت به آن» با ایشان به گفت‌وگو بنشینیم، که حاصل آن تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود.


  •  چرا این همه مدعی تشرف در شرایط حاضر سر برآورده‌اند؟
 صرفِ ادعای تشرف، برای تصدیق یا ردّ آن کافی نیست. ما نمی‌توانیم ادعای کسی را بی‌دلیل بپذیریم یا رد کنیم. مسئولیت ادعای او با خودش است و مسئولیت پذیرش یا رد کردن ما بر عهدة خود ما. یعنی عملی را که ما می‌خواهیم انجام بدهیم و بگوییم ما ادعای شما را قبول داریم یا قبول نداریم، باید مستند به دلیل باشد. ابن سینا قانون خوبی دارد. او می‌گوید آنچه را که به گوش تو رسید و شنیدی، در بقعة امکان بگذر و تا وقتی برهان قاطعی بر ردّ آن نیافته‌ای آن را رد نکن. لذا اصل تشرف، امری است ممکن. اما اینکه آقایی که الآن دارد ادعا می‌کند آیا منطبق یا مخالف واقع است نمی‌دانیم. اگر قرائنی داشته باشیم که او را تأیید بکند مثل اینکه از قبل او را بشناسیم و او فردی متقی باشد، می‌پذیریم. اگر هم قرائنی نبود، نمی‌پذیریم. چون پذیرش ما نیاز به دلیل دارد، تا وقتی که دلیلی برای پذیرش آن پیدا کنیم. علت زیاد شدن ادعا در این میدان، به خاطر ثمرات حاصل از بحث تشرف است؛ چون عوام مردم اصل تشرف را دلیل برای امتیاز و تقرّب شخص گرفته‌اند. می‌گویند، کسی که تشرف پیدا کرده خیلی به خدای متعال تقرب دارد و به امام زمانش خیلی نزدیک است. همین، علت افزایش ادعاهاست. ما دلیلی برای این مطلب نداریم. البته خود تشرف یک امتیاز به شمار می‌آید ولی گاهی مواقع هم بنا بر مصلحت دیگری تشرف حاصل شده است، چنانچه افرادی مسیحی و یهودی داریم که خدمت امام(ع) رسیده‌اند. این را که دیگر دلیل تقرب نمی‌توان گرفت. آن افراد خیلی از اسلام دور بوده‌اند و اصلاً با مسلمان‌های دیگر هم فاصلة زیادی داشته‌اند.


  • در منابع و متون و از اقوال ائمه(ع) چه سخنان و نظراتی دربارة مدعیان بیان شده است؟
 اصلی ترین مطلب همان روایتی است که در نهم شعبان سال 329 ق. از طرف امام زمان(ع)، شش روز قبل از وفات علی بن محمد سمری ـ چهارمین نمایندة خاص ـ صادر شد. در آن نامه حضرت(ع) پیش‌بینی کردند که بعد از وفات علی بن محمد سمری پس از شش روز، کسانی می‌آیند که ادعای نیابت می‌کنند و می‌گویند ما با حضرت، به اختیار خودمان در ارتباط هستیم و جواب‌های سؤال‌های شما را می‌آوریم. برخی هم نزد خودشان این طور پیش بینی می‌کردند که با توجه به روال گذشته، بعد از درگذشت نمایندة چهارم، فلانی نمایندة پنجم است، چون اطلاعات کافی را که الآن در اختیار ماست نداشتند. فکر می‌کردند چهارمی که از دنیا می‌رود، همین طور پنجمی، ششمی، هفتمی و... را حضرت جایگزین می‌کنند. امام(ع) می‌خواستند بفرمایند آن بحث تمام شد و وارد مرحلة جدیدی شدیم لذا باید به شدت آن را تکذیب می‌کردند و این را به علی بن محمد سمری با صراحت فرمودند که من دیگر چنین نیابتی ندارم و مدعیان را تکذیب کنید.

اما در مورد اصل ادعای تشرف ما مطلب خاصی نداریم مگر همان دلیل عقلی کلی که اگر کسی ادعایی کرد، انسان باید ببیند ادعای او مطابق با واقع هست یا نه. این مثل دیگر ادعاهای معمولی است که مثلاً کسی می‌گوید من فلان علم را بلد هستم؛ علم جفر، طی الارض و... ما بلافاصله رد نمی‌کنیم، تصدیق هم نمی‌کنیم. قبل از هر چیز او را امتحان می‌کنیم تا ببینیم قرائنی برای صدق گفتار او هست یا نه. اگر کسی آمد به شما گفت من دیشب یک خوابی دیده‌ام، هیچ راهی برای امتحان او ندارید که مثلاً شخص دیگری بگوید بله او که داشت خواب می‌دید من هم خواب او را می‌دیدم. در چنین مواقعی فقط و فقط باید آن گوینده، انسان راستگویی باشد. یعنی قرائن دیگری ـ غیر از خود خواب ـ باید صدق آن را تأیید کند. وقتی سال‌هاست با او ارتباط دارید و می‌دانید دروغ نمی‌گوید و بر رفتارش مواظبت دارد، می‌پذیرید. ولی اگر کسی را نمی‌شناسید، اصل بر رد کردن چنین ادعاهایی است. غیر از این، ما از ائمة دین(ع)، سخن و نظراتی این‌چنین راجع به مدعیان تشرف نداریم.


  • راه شناسایی ادعای غیرواقعی از ادعای واقعی چیست؟
همان طور که عرض کردم، راه شناسایی، ملاحظة قرائن دیگر در کنار کارهای فرد است. اگر افرادی مثل شیخ انصاری(ره) ـ که در نگاه و صحبت‌هایشان دقت داشتند و خیلی احتیاط می‌کردند و از آنکه از ایشان تعریف شود یا اینکه خودشان حالات خوب خودشان را بیان کنند به شدت فراری بودند ـ ، انسان از آنها می‌پذیرد. ولی دربارة بقیه، صرف ادعا، دلیلی برای پذیرش نیست.


  • وظیفة ما در برخورد با مدعیان تشرّف در عصر حاضر چیست؟
راه برخورد با مدعیان هم همین است که گفتیم. به ویژه دربارة کسانی که الآن برای خود دکان باز کرده‌اند. گاهی قرائنی وجود دارد که بعضی از کسانی که الآن مدعی شده‌اند، کار خلاف می‌کنند، یعنی افراد را فریب می‌دهند. حتی بعضی را به گناه کشانده‌اند، و غیبت کرده‌اند. در جلسه‌هایشان غیبت افراد را می‌کنند، علیه نظام صحبت می‌کنند. تهمت می‌زند یا کارهای خلاف دیگر، حتی بعضی از آنها روابط نامشروع و جنسی داشته‌اند؛ دست به بدن نامحرم می‌گذاشته و از این دست اعمال شنیع مرتکب می‌شده‌اند. کار خلاف وقتی به اینجا رسید دیگر نیاز نیست انسان تحقیق بکند، کار حرام، حرام است و انسان بلافاصله باید با آنها برخورد بکند. در برخورد، هم انسان‌ها یک وظیفة شخصی دارند که نهی از منکر می‌کنند اما گاهی آنها با نهی از منکر دست از کارشان برنمی‌دارند. نیاز است که با همکاری مسئولان انتظامی و قضایی اقدام کرده، با آنها برخورد شود.


  • مدعیان در پی چه هستند، آیا گروه بندی خاصی دارند؟
می‌شود گفت عمدتاً مدعیان در پی جمع‌آوری مرید هستند؛ یعنی دنبال اینکه افرادی را حامی خودشان بکنند. گاهی سرمایة انسان سرمایة ظاهری و مال است و ثروت جمع می‌کند. گاه، مهم تر از آن، سرمایة دل است که ده‌ها نفر را حامی خودش بکند. این سرمایه نادیدنی است ولیکن چون ارزش آن خیلی بیشتر است، این افراد حامی او هستند که افرادی را بتوانند حامی خودشان بکنند و در جاهایی از آنها استفاده بکنند. گاهی هم عرض کردم استفاده‌های گناه آلود از آن کرده‌اند. به عبارت دیگر مدعیان غالباً دنبال مریدپروری هستند که گاه در کنار آن دست به اعمال نامشروع نیز می‌زنند و نیازهای مادی و شهوانی خود را از این طریق تأمین می‌کنند.


  • سابقة ادعای تشرّف از گذشته تا امروز چگونه بوده است؟
همان‌طور که عرض کردم ادعای تشرف، از همان زمان غیبت صغرای حضرت(ع) شروع می‌شود و در کنار آن چهار نمایندة خاصّ امام(ع) که مأموریت داشتند، خیلی افراد ادعا کردند و نامه‌های متعددی از طرف امام(ع) در رد و تکذیب آن دروغگوها صادر شده است؛ حتی مواردی هست که حضرت آنها را لعنت کرده‌اند. زمان غیبت صغرای حضرت زمان خیلی مشکلی بود، چون نماینده‌های حضرت باید مخفی می‌ماندند تا دولت آنها را دستگیر و اذیت نکند، چنانچه حسین بن روح سال‌ها زندانی بود و امام زمان(ع) مصلحت نمی‌دانستند که او را از زندان نجات بدهند و چند سالی در زندان ماند.

از طرف دیگر نماینده‌های حضرت باید از خودشان معجزه هم نشان می‌دادند که بگویند ما با امام(ع) ارتباط داریم. لذا بین دو محذور قرار گرفته بودند. البته امام(ع) هم خیلی آنها را تأیید می‌کردند. گاهی معجزه به دستشان جاری می‌شد و از درون کیسه‌هایی که مردم برای امام(ع) فرستاده بودند، خبر می‌دادند. گاهی دستور صادر می‌شد که دیگر پولی از کسی به عنوان وجوهات نگیرید، پول‌ها را به فلان‌جا ارجاع دهید. گاهی می‌خواستند شیعه‌ها را شناسایی بکنند؛ نامه از طرف حضرت صادر می‌شد که بگویید از این مدت، نه کسی کربلا برود و نه سامرا. چون گفته بودند شیعیان را از این طریق شناسایی و دستگیر بکنید و از آنها اطلاعات بگیرید. تا جایی که مدتی بود شیعیان دیگر به کربلا و سامرا نمی‌رفتند. تا اینکه دستور رسید که بروید. آن زمان، زمان خیلی سختی بود.

در زمان غیبت کبرا یک مقدار از جهتی سختی کمتر شد چون ارتباط کمتر شد و لذا آن سودجویی‌ها کمتر بود. اما در عین حال چهار، پنج نفر ادعا کردند که برخی را هم اعدام کردند ولیکن هر چه جلوتر آمده است مثلاً در زمان خود ما برخی به یک نحوی ادعا می‌کنند که پذیرش عمومی داشته باشد. مثلاً کسی می‌گوید حاجت‌هایتان را به من بگویید تا من نزد امام(ع) ببرم. اگر یک مقدار جرئت بیشتری پیدا کند مثل محمدعلی باب که کم‌کم گفت من خودم باب امام زمانم. یک مقدار که گذشت، دید مریدهای احمقی دارد گفت من خودم امام زمانم، کم‌کم رسید به خدا و پیغمبر و ادعاهای بالاتر کرد. برخی سودجویی‌ها این‌چنین است، تا زمانی که ببینند مخاطبان و مریدانشان پذیرش دارند ادعا می‌کنند. ما هم وظیفه داریم موارد این‌طوری را که بدون دلیل، ادعا می‌کند بدون تحقیق رد بکنیم و لازم نیست ببینیم آدم خوبی است یا نه تا بفهمیم راست می‌گوید یا دروغ. ما از طرف امام(ع) دلیل داریم که نائب خاص وجود ندارد لذا باید به شدت آنها را تکذیب کرد، ما هم وظیفه داریم آنها را رد کنیم.

اما مواردی که صرف ادعای تشرف است یعنی فقط می‌گوید من خدمت امام رسیدم و جریان تشرفش را نقل می‌کند، از آنجا که اصل تشرف امکان دارد و به تعبیر مرحوم نهاوندی(ره)، بیش از هزار نفر را داریم که خدمت امام زمان(ع) رسیده‌اند، اینها را ما در بقعة امکان می‌گذاریم. تا وقتی که طرف نخواهد سودجویی بکند یا ادعاهای دیگری بکند، بلکه تنها اصل تشرف را می‌گوید، ممکن است باشد و ممکن است نباشد. اگر قرائن مبنی بر صحت گفتارش بود می‌پذیریم؛ مثل مراجع و بزرگان که زیاد بوده‌اند و تشرفاتی داشته‌اند که انسان اطمینان به صحت گفتارشان دارد.

خلاصه اینکه اگر فردی ادعای تشرف داشت و به دنبال جمع کردن مرید، کسب شهرت، مال و منال و یا امور شهوانی و خلاف شرع بود، بدون هیچ تردیدی او را تکذیب کنید و مطمئن باشید که دروغگوست ولی اگر کسی صرفاً گفت من تشرفی داشته‌ام و به دنبال آن چیزی دیگری مطرح نکرد، شما نه او را رد و نه تأیید کنید و بگویید ممکن است راست بگوید؛ همین و بس.

ما بچه‌های حضرتیم!

مصاحبه باحجت الاسلام حسن صدّیقین
ما بچّه‏های حضرتیم؛ انسان‌ها رعیّت آن حضرتند؛ بنابراین این سؤال مطرح است که وجود مقدّس حضرتشان چطور ما را می‏سازند؟ آیا ما برای تربیت شدن باید برویم پیش اشخاص، یا خود حضرت نظر خاصّی دارند، یا راه سومی در کار است؟



مصاحبه باحجت الاسلام حسن صدّیقین
محمود مطهری‌نیا


حجّت ‏الاسلام والمسلمین حسن صدّیقین، ایشان عمدة تحصیلاتشان را در «اصفهان» و به ویژه نزد پدرشان گذرانده‏اند و برخی از علوم، نظیر تعبیر خواب و استخاره و تفسیر قرآن را از معظّم له به ارث برده‏اند.
به خدمتشان رسیدیم تا برخی از سؤالات شما را با ایشان مطرح کنیم و ایشان هم با رویی باز و گشاده ما را پذیرفتند. آنچه در پی می‏آید حاصل گفت‌وگو با ایشان است.

  •  به عنوان اوّلین سؤال، لطفاً بفرمایید به نظر شما در حال حاضر کدام یک از ابعاد موضوع مهدویّت نیاز به بحث و گفت‌‌وگوی بیشتری دارد؟
در حال حاضر نیاز به چند موضوع را هم در خودم و هم در جامعه بیشتر احساس می‏کنم. مهم‌ترین مسئله، نوع بهره‏برداری از وجود مقدّس امام زمان(ع) است. به این معنی که چطور می‏شود ما از حضرتشان بهره‏برداری کنیم؟ فرض کنید شما گنجی داشته باشید و بهترین گنج الهی هم باشد، امّا اگر نشود از آن بهره‏برداری کرد، کنار گذاشته می‏شود. بنابراین اگر ما بتوانیم این مبحث را به گونه‏ای مطرح کنیم که جا بیفتد و این تماس و ارتباط برقرار شود، خیلی مسائل حل می‏شود. البتّه کار خیلی ظریف است.

موضوع دوم نوع تربیتی است که حضرت دارند. ما بچّه‏های حضرتیم؛ انسان‌ها رعیّت آن حضرتند؛ بنابراین این سؤال مطرح است که وجود مقدّس حضرتشان چطور ما را می‏سازند؟ آیا ما برای تربیت شدن باید برویم پیش اشخاص، یا خود حضرت نظر خاصّی دارند، یا راه سومی در کار است؟ به همین دلیل بنده هفده، هجده سال پیش، از قرآن و روایات شروع کردم تا ببینم حضرت السّاعه و الآن چه نوع تربیتی انجام می‏دهند؟ یک چیزهایی هم البتّه به اذن خداوند جمع و جور کردم، خداوند و وجود مقدّس حضرتشان هم لطف کردند، ولی بنده احساس کردم آوردن آن در جامعه از بعضی جهات قابل تأمّل و دقّت است.

واقعاً حضرتشان چه نوع تربیتی برای ما دارند؟ زیرا ما اعتقادمان این است، با دلایلی که می‌دانیم اهل بیت(ع)، قرآن ناطق هستند. از بای بسم‏الله‏ تا آخر قرآن همه به نوعی ازتجلیّات نور ولیّ‏الله‏ است؛ چون خداوند اسم شریفش را ظهور می‏دهد و ظهور اسم خداوند تجلّی ولیّ‏الله ‏ است. مرحوم مجلسی نظرشان این است که فقط 60 تا 70 آیة قرآن دربارة امام مهدی(ع) است، امّا من اعتقادم این نیست، بلکه معتقدم چون ایشان قرآن ناطق هستند، همة قرآن یک نوع عنایت و تجلّی از حضرتشان دارد. با استناد به آیات و روایات تربیت این است که: تربیت شدن خیلی مهم است؛ یعنی اگر تمام علم‌های الهی، تمام قدرت‌های الهی در اختیار من باشد؛ ولیکن من انسانیّت، شرافت و خلق و خویی که مرضیّ خداست، نداشته باشم زیان‏آور است. مثلاً بلعم باعورا علم اسم اعظم را می‌دانست و قدرتش را داشت؛ ولیکن نتیجة عکس گرفت. خیلی مهم است که این قلب‌ها و دل‌ها ساخته شود و ما تربیت بشویم، ادب شویم تا این وجود آمادگی و پذیرش این را داشته باشد که نظر حق، ارادة حق، حرف حق که آمد، بتوانیم بپذیریم. امّا شرمنده‏ام خود خداوند هم بلا تشبیه اگر تشریف بیاورند یک مطلبی را بگویند اگر من نخواهم حق‌جو باشم، اثرگذار نخواهد بود.

سومین مطلبی که در جامعه‏های مذهبی کم مطرح می‏شود و خیلی کم اهمّیت است، امّا در مناجات‌های حضرت سجّاد(ع) و در بین روایات خیلی مطرح است، بحث روحیه داشتن، شاد بودن و انبساط دل است. تا صحبت از حسینیّه و مسجد می‏شود ارتکاز ذهنی گریه است، اشک، ناراحتی، غم و غصّه است. هر جا مثلاً توسّل به امام زمان و اهل بیت(ع)، انجام شود مربوط به گرفتاری‌هاست. امّا ما برویم در خانة خدا و چهارده معصوم(ع) تا روحمان شاد بشود، انبساط درونی پیدا کنیم و اصلاً بخندیم. آیة قرآن هم هست که «أنّه هو اضحک و ابکی.» آیا اصلاً نظر خدا و اهل بیت(ع) هست که ما بخندیم یا نه؟ در جامعه‏های مذهبی به بحث خنده، شاد بودن، لذّت‌های حقیقی زندگی، تفریحات، کم پرداخته و روی آنها کم سرمایه‌گذاری می‏شود. به قول امام سجّاد(ع) در مناجات مبارکشان اگر آدم آن روحیه و انبساط را نداشته باشد، چطور می‏خواهد تقویت بشود و در خانة خدا برود و عنایت بگیرد!؟ اصلاً چطور حال داشته باشد؟ من احساس کردم واقعاً در این‌گونه مسائل خیلی کم کار می‏شود و بنابراین یک حالت بسیار خشکی از این جهت دیده شده است. همة ما چه پیرمرد باشیم چه پیرزن، آخرش یک دل شادی را می‏خواهیم که این جان و دلمان به قول معروف مثل حبیب بن مظاهر، خندان بیاید و وارد کربلا بشود. نمی‏دانیم باید این را از کجا پیدا بکنیم. اگر روی این هم کار بشود، خیلی عالی است که ببینیم آقا ولیّ عصر(ع)، چطور خنده می‏آورند، شادی می‏آورند، انبساط دل می‏آورند و روحیه می‏آورند که عنوان قرآنی‏اش بشارت است. ببینید در قرآن برای خوش کردن دل بحث بشارت داریم، بشارت می‏دهند، مژده می‏دهند این هم اگر رویش کار بشود، خیلی مفید است.


  •  لطفاً در صورت امکان در مورد این بحث شادی و نشاط که اشاره فرمودید، توضیح بیشتری بدهید.

امام کاظم(ع) می‏فرمایند: که ساعاتتان را جوری تنظیم کنید که تفکّر در قدرت خدا، کسب و کار، عبادت و زندگی و ساعتی هم برای تفریح بخواهید. فرمول تفریح چیست؟ چطور می‏شود که یک دل شاد می‏شود؟ آقا هم یک چنین کاری می‏کنند، اوّل باید فرمولش را پیدا کرد تا ببینیم که وجود مقدّسشان این کار را چگونه انجام می‌دهند؟ ما اگر بتوانیم جامعة مذهبی‏مان را تقویت کنیم فعّال کنیم و روحیه‏ بدهیم، خیلی خوب می‏توانند بگریند. مقدّمة هر گریه‏ای، انبساط دل است تا انسان بتواند آن اشک واقعی، آن اشک شوق و ذوق را داشته باشد. اشک امام حسین(ع) با اشکی که من برای پدر و مادرم یا عزیزی که از دست می‏رود می‏ریزم، فرق دارد. این یک اشک معرفتی است، اشکی است که رحمت خدا با آن می‏آید و در آن انبساط وجود دارد، شما می‏بینید بعد از اشک برای امام حسین(ع) روحتان باز می‏شود، امّا وقتی مثلاً به قبرستان می‏روید برای عزیزتان که از دنیا رفته است گریه می‌کنید، تازه دلتان می‏گیرد. ما یک انبساط و تفریح می‏خواهیم. در تفریحات چند چیز وجود دارد:

1ـ نظم؛ ما تفریح نامنظّم نداریم. یک نظمی در آن هست، باغی که همه‏اش به هم ریخته باشد، نمی‏شود و آهنگ و موسیقی که نظم نداشته باشد، نمی‏شود. هر کاری که تفریح باشد، یک نظم خاصّی دارد. در ظاهر ما وقتی خسته می‏شویم و روح و شادیمان را از دست می‏دهیم که یک بی‏نظمی در کار بیاید.

2ـ در تمام تفریحات تنوّع فکری وجود دارد، چه سالم، چه ناسالم، با یک وسیله‏ای فکر را تنوّعش می‏دهند.

3 ـ نو شدن؛ برخلاف آنکه خیلی‏ها می‏گویند: ما در تفریح و شادی‌ها فکر را راکد می‏کنیم. اتّفاقاً کاملاً برعکس آن است، یعنی تمام اینها یک نوع فکر جدید به انسان می‏دهد و این فکر جدید چون از آن حالت بیرون می‏آید، انسان احساس شادی می‏کند. بنابراین به تعداد انسان‌های عالم تفریحات وجود دارد. تفریحی که شما می‏توانید داشته باشید، من جور دیگر می‏توانم داشته باشم. امّا فرمولش یکی است. ممکن است شما از کتاب خواندن لذّت ببرید امّا من مثلاً ممکن است تفریحم نماز باشد، یکی دیگر ممکن است تفریحش گل‌های باغ باشد. امّا چطور سالم و ناسالمش را تعیین کنیم؟ حجّت ‏الله‏ آن تفریحات سالم را ایجاد می‏کنند. چطور؟ به انسان رشد می‏دهند، انسان را حقیقت‏بین می‏کنند، تنوّع فکری و فکر جدیدی که به او می‏دهند، خوابش نمی‏کند؛ بیدارش می‏کند و به او رحم می‏دهد، انصاف می‏دهد و باز برمی‏گردد به صفات فطرتی. من اگر یک تفریحی بکنم که بی‏انصاف بشوم و حقّ شما را بخورم، این تفریح ناسالم است، ولو قرآن خواندن باشد، من باید قرآن بخوانم که شاد بشوم، منصف بشوم و دوست داشته باشم که انسانی دیگر خوشحال است.


  • در عصر غیبت چگونه می‏توان از وجود آن حضرت بهره‏برداری کرد، آیا راه خاصّی وجود دارد؟

 این مطلب مهمّی است که چگونه می‏توانیم از نور حجّت‏الله‏ استفاده کنیم؟ در مبحث تشرّفات، من نمی‏توانم به قیل و قال‌ها تکیه کنم؛ بگویم که مثلاً بزرگی گفته است که اگر این ختم را انجام دهید، می‏توانید، یا مثلاً بزرگی گفته است که اگر چهل شب چکار بکنید، چهل شب چهارشنبه فلان جا بروید... چون همة اینها را من امتحان کردم و دیدم جواب نمی‏دهد. چیزی که من به اذن خداوند دریافته‏ام، این است که اگر انسان به فکر برود حقیقت خودش را پیدا کند و واقعاً تشنه بشود که «اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک». اگر انسان پی ببرد که واقعاً تشنه است و درخواست کند از پروردگار، جلّ‏جلاله، برایش (تشرّف) پیش می‏آورد، البتّه به چند شرط: نخواهد دکّان باز کند، نخواهد مدّعی باشد، نخواهد ریاست طلبی بکند، نخواهد خودش را مطرح کند و شهرت طلبی بکند. باید پاک پاک پاک باشد. یعنی اگر ذرّه‏ای حرص و طمع آدم را بگیرد یا بخواهد یک عنوانی برای خودش در جامعه درست بکند، به هیچ وجه این مسئله ممکن نمی‏شود. اگر کسی تمام عمر این موانع را مخصوصاً حبّ ریاست، حبّ شهرت، حبّ این چیزها را بگذارد کنار و واقعاً بخواهد، چند امتحان سر راه هست: اوّل، باید امید انسان از همه قطع بشود. من اگر امید دارم که این و آن کمکم کنند، نمی‏شود «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک.» دوم، خدا را باید از رگ حیات خودم به خودم نزدیکتر بدانم. سوم، جایی که خدا نیست، نباید در ذهنم بیاید. همه جا محضر خداست. اگر انسان این چند امتحان را پس بدهد، موفّق می‏شود و کاری به گناه اصلاً ندارد. من اعتقادم این است که گناه خودش صرفاً گناه نیست، ولی ریشه‏ها و علّت‌های درونی دارد؛ یعنی وقتی من مغرور شدم، مبتلا می‏شوم به گناه چشم، دست، زبان و جوارح دیگر؛ وقتی که من حریص شدم، مبتلا می‏شوم به خیانت در امانت و امثال آن؛ وقتی من حسود شدم مبتلا به گناهان سخن‏چینی، تهمت، غیبت و ... می‏شوم. بنابراین اگر این درون از غیر پاک شد و واقعاً «هب لی کمال الانقطاع» آمد و انسان همیشه خودش را در محضر خدا دید و مغرور نشد، خود خداوند، جلّ‏جلاله، راه را روشن می‏کنند. من اینجا متمسّک می‏شوم به قسمتی از زیارت امین‏الله‏؛ «اللّهمّ إنّ قلوب المخبتین الیک والهه و سبل الرّاغبین إلیک شارعه»؛ راه کسی که رغبت کند به سوی تو باز است. مسلّماً وقتی که راه خدا باز است، مسلّماً راه حجّت ‏الله‏ هم به این وضوح باز است «و اعلام القاصدین الیک واضحة». غیبت به این معنا اصلاً مفهوم ندارد که، نستعیذ بالله‏، حضرت رحمت خدا را غیب کرده باشند. اصلاً نمی‏شود و خدا دستگاهش را تعطیل نمی‏کند. این غیبت به این دلیل  است که انسان از آن عالم چشم ظاهری به درون و تعقّل و تفکّر و دل وارد بشود و حقیقت را پیدا کند. بنابراین در اکثر روایات هم وارد شده است، که از چشمان ظاهری شما پنهان است، نه از تعقّل شما، قلب شما و معرفت شما. از آن جهت واضح است این هم مشکلی است برای انسان‌ها که عقلشان به چشم ظاهری است. باید واقعاً حقیقت را پیدا کنند و اگر پیدا کنند، صاحب حقیقت که نور حجّت الله باشد، نمایان است.


  •  نظر شما راجع به تشرّفات چیست؟ آیا امکان آن وجود دارد؟ راجع به توقیع مبارکه که «من ادّعی المشاهدة فهو کذّاب مفتر» توضیح بفرمایید.

امکانش که صددرصد هست. امّا هدف از ذکر این روایت این است که انسان‌ها از این مشاهدة ظاهری بگذرند. حال افرادی آمده‏اند همین مشاهده را مطرح می‏کنند. خوب این خلاف آن انگیزه و هدف غیبت است. من هفت، هشت سال دنبال حضرت بودم که خدمت آقا برسم تا به یک صورتی به من فهماندند که خوب هدفت چیست؟ تو می‏خواهی با چشم ظاهری ببینی که چطور بشود؟ گفتم که خوب آقا بالأخره می‏خواهیم که مطمئن بشویم، یقین پیدا بکنیم، گفتند که مگر در سورة انعام نخوانده‏ای، که خدا می‏فرماید: «اگر من تمام ملائکه را بیاورم، تمام در و دیوار با یک عده حرف بزنند اینها ایمان نمی‌آورند.» البتّه خود من هم خیلی دلم دیدار آقا رامی‏خواهد ولیکن باید ببینم مرضیّ خدا چیست و خدا برای اصلاح من و هدایت من چه مطلبی دارند؟ آیه این است: «ولو أنّنا نزّلنا إلیهم الملائکة؛ اگر ما نازل کنیم به سوی ایشان تمام ملائکه را «و کلّمهم الموتی» و تمام اموات هم با آنها حرف بزنند «و حشرنا علیهم کلّ شی‏ء قُبُلاً ما کانوا لیؤمنوا»؛ یعنی اصلاً بحث اطمینان و ایمان را خداوند از این مباحث خارج کرده‏ است. ما باید سیستم الهی را ببینیم. خداوند چطور به من مطمئن می‏شود. خدا می‏گوید: «ألا بذکرالله‏ تطمئنّ القلوب» نمی‏گویند با دیدن خدا، جلّ‏جلاله، بنابراین اگر انسان از این وراءها خارج بشود، آن بحث تشرّفات ظاهری هم برایش مشکلی نیست. نیازی هم نیست که دیگر اصلاً مطرح کنند.


  • کیفیّت تربیت کردن حضرتشان چگونه است؟

 ما دو سه نوع روش تربیتی داریم: یک وقت است که یک پدر و مادر می‏خواهند بچّه‏شان را خوش‏اخلاق کنند بدون فهم و شعور؛ مثل ربات. امّا یک روش تربیتی دیگر این است که این بچّه فهم و شعورش باز بشود و معرفت خودش را پیدا کند، معرفت حق را پیدا کند و برود جلو. سؤالی در اینجا مطرح می‌شود، چه کسی شما را با خدا آشنا کرده است؟ ممکن است شما به من بگویید: پدر و مادر. سؤال می‏کنم خیلی از فرزندها، خیلی از جوان‌ها، پدر و مادرشان این مطالب را به آنها گفته‏اند، چرا قبول نکرده‏اند؟ چرا مهر خدا در دل بعضی انسان‌ها آمده و در دل بعضی انسان‌ها نیامده؟ اینها از کجا می‏آید؟ اگر انسان کمی فکر بکند، ذرّه‏ای که باور دارد به خدا، بدون امضای بقیّـ[‏الله(ع)‏، و خدا نبوده است. «إن ذکرالخیر کنتم أوّله و فرعه و أصله و معدنه و مأویه و منتهاه» بنابراین می‏توانید شما نگاه بکنید به کسی که مهر خدا در دلش آمده است، مهر خوبی‌ها آمده است. ارادة خدا که می‏خواهد در عالم جریان پیدا کند، تحت نظر حجّت‏الله‏ است. ملائکه هم تحت نظر حجّت‏الله‏ است. پس کجاست که دست آقا نباشد؟ اگر من هنوز به فکر نیفتاده‌ام و نفهمیده‏ام که باید ساخته شوم، یک حکمت‌ الهی در کار است، اوّلین قدم که حضرتش برای تربیت ما برمی‏دارند، این است که ما را به فکر فرو می‏برند. یک جایی انسان مهر خدا را احساس می‏کند. مهر و محبّت چیزی نیست که پدر و مادرهای ظاهری بتوانند به من بدهند، معلّم یا مرشد بتواند به من بدهد، این را باید خود خدا بدهد، خداوند هم از طریق حجّتش می‏دهد. یدالله‏‌ شأن حجّت‏الله‏ است.


  • امّا این مهر چطور می‏تواند دوام داشته باشد؟ با توجّه به اینکه در هر نعمتی احتمال فزونی و کاستی وجود دارد و حتّی ورشکستگی؟

 باید با آن کار کرد. مثل ازدواج است که خدا می‏فرمایند: «جعل بینکم مودّة و رحمـة» آن شبی که خداوند اراده کرده است این دو نامحرم حلال بشوند یک محبّتی خود خدا ایجاد کرده است. صریح آیه است و صددرصد هم هست. چطور می‏شود که طلاق می‏آید؟ چطور می‏شود که این محبّت وسعت پیدا می‏کند؟ خیلی واضح است «لئن شکرتم لازیدنّکم» هرچه انسان‌ها روحیّة تشکّر داشته باشند، این نعمت وسعت پیدا می‌کند. شکر به این معنا که امام صادق(ع)، می‏فرمایند: «بشناسیم نعمت را»؛ اوّل، شناخت و معرفت و فهمی و شعوری می‏خواهد از آن نعمت؛ دوم، از نعمت در راه همان نعمت و در راه رضای خدا استفاده کنیم وگرنه اگر انسان از نعمت استفاده نکند، آن نعمت را از دست می‏دهد و سوم، بدانیم که نعمت از خداست. این سه روی هم می‏شود: شکر، حالا محبّتی از خدا آمده است، می‏دانید و شناخت دارید که این یک نعمت است، از آن هم استفاده می‏کنید یعنی با محبّت زندگی می‏کنید، آب می‏نوشید، با مهر خدا، نان می‏خورید، کار می‏کنید با محبّت خدا. محبّت خدا را رهایش نمی‏کنید. می‏دانید هم او خداست. خوب این وسعت می‏گیرد.


  • اثرات این فکر کردن که حضرت ما را بدان وامی‏دارند، چیست؟

وقتی که شناخت و محبّت پروردگار یا اولیاء(ع) در دل انسان آمد، دید انسان این است که اگر با خدا و ولیّ او زندگی کند، دریادل می‏شود. دیدش باز می‏شود. نعمت‌های سراسر عالم را از خدا می‏بیند. از حجّت خدا می‏بیند. هر علمی که در عالم می‏بیند، از خدا می‏بیند. ثانیاً زندگی زیبا می‏شود. هر جایی که یک عنایتی هست یک دل‌ربایی هست و این از ناحیة احدیّت، جل‏ّجلاله، است. در این صورت زندگی صفا می‏گیرد، یک چیزی که حضرتشان خیلی دنبال آنند، اعتدال نفس است که انسان نه افراط بکند نه تفریط، منصف بشود. همان که همیشه می‏گوییم «یملاء الله‏ الأرض قسطاً و عدلاً.» خوب حالا این عدل و انصاف چیست؟ آنچه برای خودت می‏پسندی برای دیگران هم بپسند که مولا(ع) می‏فرمود. اگر انسان این‌گونه بشود آیا دیگر می‏تواند دعوا در زندگی داشته باشد؟ می‏تواند خیرخواه دیگران نباشد!؟ شما نگاه بکنید یکی از مشکلات بزرگی که مبلّغان ما دارند این است که مبلّغ باید طبق اسوه‏اش، آقا رسول‏الله(ص)‏، دوست داشته باشد که طرف مقابلش هدایت بشود. حجّت‏الله‏ چون دلی دارند که محو و فنای محبّت خداست، دوست دارد یک انسان، هر که هست، حتّی اگر لامذهب است یا گنهکار است، حق را پیدا کند و اصلاح بشود. ما بیشتر مشکلاتی که در جامعه داریم به این دلیل است که ما خیرخواه همدیگر نیستیم. ما نیاز داریم که دید اصلاح‌گری داشته باشیم. شما اگر عیبی در من دیدید درصدد اصلاح باشید نه درصدد عیب‏گیری و غیبت. آیا در این صورت آیا حریم دیگران را به هم می‌زنیم!؟ حقّ انسان‌ها را پایمال می‌کنیم!؟ پس بی‏خدا نمی‏شود زندگی کرد. بی‏نور حجّت خدا نمی‏شود زندگی کرد. آنجا که همه‏اش حسادت و همه‏اش چشم تنگی و همه‏اش دشمنی و همه‏اش دعوا و ناراحتی است، آنجا جهنّم است. فراق است. «وهبنی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک» جهنّم یکی از مکان‌های خداست. دلی که در آن نور خدا نباشد «وقودها النّاس» خودم می‏شوم آتش خودم. وقتی که نور خدا، نور پاکی‌ها نباشد، می‌شود آشوب درونی، جهنّم درونی.


  • مرحلة بعد از تفکّر چیست؟

 به کار انداختن و وسعت دادن آن نعمت‌های فکری است. من وقتی فکر کردم یک نعمتی را فهمیدم، یک خوبی را فهمیدم باید با عمل صالح وسعتش بدهم و به اجرا دربیاورم. به عمل کار برآید به سخندانی نیست. باید خالص شویم. در مقام اجرا وجود مقدّس حضرتشان دست انسان را می‏گیرند، «اهدنا الصّراط المستقیم» برخلاف همة مفسّران که می‏فرمایند: این تکرار است، اصلاً تکرار نیست، انسان در لحظه لحظه زندگیش نیاز دارد که خدا نظر هدایتی‏اش را برساند. اگر در لحظه لحظه‏های زندگی دست انسان را نگیرند، هدایتش نکنند، کمکش ندهند درمی‏ماند. در همان نمک آشمان هم درمی‏مانیم. چطور می‏توان عنایت را دید؟ مثلاً با کنار هم چیدن چند معلوم، می‏توان به مجهول رسید؟

شما اگر توانستید بگویید نفس کشیدنتان از خودتان است، جواب این سؤال را هم می‏توانید بدهید. اصلاً هدف غیبت این بوده است که این صرف مادیّت را بچسبانید به حقیقت. همین دو و دو می‏شود چهار، از کجا آمده است؟ مگر قرارداد بشر نیست؟ از کجا آورده‏اند؟ چطور فهمیده‏اند که دو و دو را بگذارند کنار هم؟ طبیعت ما هم نفس کشیدن است. من هم قبول دارم ولیکن این از کجاست این حقیقتش کجاست؟ آیا خداوند ما را مثل یک ساعت کوکی کوک کرده و ما را رها کرده است. آیا نفس نفستان حقیقتاً طبیعت است و خودش می‏رود جلو یا نه واقعاً لحظه به لحظه لطف خداست؟ و از رگ حیات که می‏گوییم خدا نزدیکتر است، همین است. کجا دست آقا نیست تا من بگویم که آنجا عنایت نیست. اگر بخواهم برایتان روایت بخوانم «بیمنه رزق الوری» یعنی تمام رزق‌های مادّی و ظاهری ما هم به یُمن حضرت است. حالا چطور می‏خواهیم این را بفهمیم، این سؤال دیگری است. اینهایی که ما داریم می‏گوییم به خاطر این است که آقا را قبولشان داریم تا ما آن حرکت اوّلیه و فکر اوّلیه را آغاز نکنیم، نمی‏توانیم به اینجا برسیم. من باید اوّل حس کنم این عالم یک حقیقتی دارد، جویایش بشوم، حق را بشناسم، خدا را بشناسم «عرّفنی نفسک»، حضرتشان هیچ وقت نمی‏آیند و بگویند من حجّت‏الله‌ام و شما حرفم را باید گوش بدهید! اصلاً آقا این کار را نمی‏کنند. بلکه من می‌دانم که یک چیزی هست و حقیقتی دارد. دنبالش می‏روم جرقّه به من می‏زنند تا مبدأ را پیدا کنم و معرفت پیدا کنم. دستگاه خداوند سیستم دارد! این سیستم اسمش حجّت‏الله‏ است.

من پرتو حضرت را تنها در خوبان و خوبی‌ها نمی‏بینم. من پرتو حضرت را در سگ هم می‏بینم این سگی که پاسبان است و می‏فهمد این هم از عظمت الهی است. بنابراین امام صادق(ع) می‏فرمایند: «هشت یا شش صفت است که از حیوانات یاد بگیرید» یعنی آن نور حجّت‏اللهی در این ذرّات عالم آمده است. بنابراین شما در قرآن می‏بینید که خداوند زنبور عسل را مثال می‌زند. مورچه را مثال می‌زند.


  • به عنوان آخرین مطلب اگر توصیه‏ای بفرمایید متشکّر می‏شویم.

آقا زنده ‏اند، خدا هم زنده ‏اند و نیازی هم به ما ندارند و کارهایشان را دارند انجام می‏دهند، فقط یک بحث هست و آن اینکه ما دلمان می‏خواهد ما هم یک کاری بکنیم. ما را هم خدایا خودت خلق کردی یک کاری هم دست ما بده که ما هم انجام بدهیم. همان که حضرتشان به شیخ مفید(ره) فرمودند، که شیخ تو اگر از در خانة خداوند نروی من همه جا کمکت می‏کنم. اگر هم دلت و فکرت جای دیگری رفت دیگر خودت می‏دانی. «إنّا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم»، اگر قبلش را مطالعه کنید، می‌بینید که آنجا شیخ ترسیده است، چون در مرکز سنّی‏هاست، آن وقت می‌فرمایند: شیخ نترس اگر خدا را فراموش نکنی او خوب حفظت می‏کند. من هم حفظت می‏کنم. مناجاتی هم که با خدا کردی خدا به گوش من رساند، خیلی قشنگ است. کارهایت را مهمل هم نمی‏گذارم. می‏دانم دلت شادی هم می‌خواهد، زندگی هم می‏خواهد، خنده هم می‏خواهد، گریه هم می‏خواهد، همه‏اش را به شما می‏دهیم، امّا خدا یادت نرود.

ناز ما و نیاز ما...

 معمولاً وقتی که ما به امام زمان(ع) متوسل می‌شویم، با پیش‌زمینه‌ای از درخواست‌ها، حوائج و به بیان بهتر مطالباتی که داریم، خدمت ایشان می‌رسیم. امّا شاید کمتر به این موضوع توجّه کرده‌ایم که ائمه از ما چه انتظاری دارند و به طور خاص در عصر حاضر که عصر امامت امام عصر(ع) است، آن حضرت از ما چه انتظاری دارند و از ما می‌خواهند چگونه باشیم و چگونه زندگی کنیم؟
 


گفت وگو با حجّت الاسلام و المسلمین  مهدی ماندگاری

اشاره:

حجت الاسلام و المسلمین ماندگاری از مبلّغان موفق کشور و مسئول مؤسسة تفحص سیرة شهدا در شهر مقدس قم بوده اند. تاکنون مباحث فرهنگی و تربیتی مختلفی از سوی ایشان در صدا و سیما و مراکز آموزشی به ویژه با رویکرد به جوانان ارائه گردیده است. تجارب ایشان در حوزة تعلیم و تربیت و مشاوره، موجب بود تا دربارة «انتظارات امام زمان(ع) از ما» و نحوة آماده‌سازی جامعه برای مهیّا شدن ظهور مقدس به گفت‌وگویی صمیمانه بنشینیم که حاصل آن را هم‌زمان با نهم ربیع الاوّل سالروز آغاز امامت آن حضرت(ع) تقدیم خوانندگان گرامی  می‌کنیم.

  • معمولاً وقتی که ما به امام زمان(ع) متوسل می‌شویم، با پیش‌زمینه‌ای از درخواست‌ها، حوائج و به بیان بهتر مطالباتی که داریم، خدمت ایشان می‌رسیم. امّا شاید کمتر به این موضوع توجّه کرده‌ایم که ائمه از ما چه انتظاری دارند و به طور خاص در عصر حاضر که عصر امامت امام عصر(ع) است، آن حضرت از ما چه انتظاری دارند و از ما می‌خواهند چگونه باشیم و چگونه زندگی کنیم؟ لطفاً دیدگاهتان را مطرح کنید؟

طبق همان تعبیری که شما گفتید، ارتباط ما با امام یک ارتباط دو سویه است و باید خود را طوری تربیت کنیم که به درد امام زمان(ع) بخوریم و زمینه‌های تعجیل فرج آن وجود نورانی را آماده کنیم و این ممکن نیست، مگر اینکه ما فقط امام را برای خودمان نخواهیم بلکه باید خودمان را برای امام بخواهیم. این را یک بچّة کوچک که پدرش به مسافرت رفته است، هم می‌داند. بچه به پدرش می‌گوید: اگر برای من عروسک خریده‌ای بیا، اگر نخریده‌ای نیا؛ ولی دیگران می‌گویند: بیا که ما خاطرت را می‌خواهیم و می‌خواهیم به شما خدمت کنیم. بعضی‌ها به وجود امام زمان می‌گویند، اگر قرار است برای ما خانه، پول و شغل و خلاصه سوغات بیاوری بیا، وگرنه، نیا. نمی‌گویند آقا بیا تا ما زیباترین فرصت را برای بذل نعمت جانمان در مسیر امامت شما داشته باشیم.

من از آیه‌ای که دربارة غدیر است: «الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی؛ امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما کامل نمودم»، برداشتم می‌‌کنم که نعمت‌ها دو گونه است: 1. فقط نعمت هستند، 2. هم خود نعمت هستند هم کلید استفاده از دیگر نعمت‌ها هستند؛ مثل نور. نور که خانه را روشن می‌کند، هم خودش نعمت است و هم باعث می‌شود در پرتو روشنایی‌اش نعمت‌های دیگر را ببینیم.

در واقعة غدیر هم که خداوند می‌فرماید: نعمتم را بر شما تمام نمودم، شاید معنای این آیه نیز بر طبق آنچه در تفاسیر آمده، این باشد که وجود نازنین «ولیّ خدا» وسیلة استفاده از نعمت‌های دیگر است. شاید مقصود امام رضا(ع) در حدیث شریف سلسلـ[ الذهب: «کلمـة لا إله إلّا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی بشرطها و أنا من شروطها»؛ این باشد که شرط رسیدن به توحید، عبودیت و بندگی ولایت [ولیّ خدا] است. شاید معنای آیة «لتسئلنّ یومئذٍ عن النعیم» همین باشد که تنها سؤالی که دربارة هر نعمت در روز قیامت می‌شود، این است که آیا به کمک و هدایت نعمت‌ ولایت از نعمت‌های دیگری که خداوند به تو داده، در مسیر بندگی خدا استفاده کرده‌ای یا نه؟

پس تمام نیاز ما به وجود نازنین امام زمان(ع) این است که تا امام نداشته باشیم، از بندگی و از استفاده از نعمت در راه بندگی خبری نیست. چون زمانی که با امام سراغ یک نعمتی می‌رویم، به من می‌گوید مبدأ این نعمت خداست، مقصد این نعمت خداست و مسیر هم تکلیف است، سه برکتی که به برکت امامت و ولایت در هر نعمتی پیدا می‌شود.

ما باید بفهمیم بیش از آنکه نیازهای مادّی و دنیوی ما را به سوی امام می‌کشاند نیاز حقیقت و حقیقت بندگی و حقیقت زندگی و وجودمان ما را به سوی امام می‌کشاند. اگر این وجود با نور امامت و ولایت هدایت نشود، اصل وجودش در مسیر شر خواهد بود. مثالی می‌زنند که ثروت، قدرت، شهرت و... جمال نعمت‌اند، ولی آمار سوءاستفاده کنندگان از این نعمت‌ها خیلی بیشتر از آمار درست استفاده کنندگان از این نعمت‌هاست. یعنی با همین نعمت‌ها خود را به نقمت انداخته‌اند. برای اینکه بدون امام هستند.

مردم دوران قبل از بعثت هم منتظر ظهور پیامبر بودند. مردمی که 25 سال غیبت امیرمؤمنان(ع) را شاهد بودند هم منتظر ظهور امیرمؤمنان(ع) بودند، مردمی که در زمان حکومت ده سالة امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هم بودند، منتظر ظهور امام حسین(ع) بودند. حتّی کسانی که در زمان خفقان دوران پهلوی زندگی می‌کردند، منتظر ظهور انقلاب اسلامی بودند، امّا منتظران این چهار ظهور که اشاره شد دو دسته شدند، 1. منتظران همراه بعد از ظهور؛ 2. منتظران غیرهمراه و حتّی مخالف با هدف ظهور. وقتی طبق خطبة سوم «نهج البلاغه» می‌بینیم را که امام علی(ع) می‌فرمایند: «ترسیدم حسن و حسین(ع) زیر دست و پا له شوند.» در حقیقت نشان می‌دهد جامعة آن روز منتظران جدّی امام علی(ع) بودند، امّا بر اساس حقیقت امامت به دنبال امام نبودند، بلکه براساس منافع از دست رفتة خودشان به دنبال او بودند، و زمانی که دیدند امیرمؤمنان(ع) آن منافع را بر اساس تفسیر آنها دنبال نکردند، مقابل ایشان ایستادند، گروهی قاسطین، گروهی مارقین و گروهی ناکثین شدند «و قلیلٌ ممن وفا لرعایـ[ الحقّ فیهم» یک عدّة کمی باقی ماندند که منتظران واقعی بودند.


  • اگر بخواهیم علمی‌تر بیان کنیم، امام زمان(ع) چه حقوقی بر گردن ما دارند، که باید آنها را رعایت کنیم و  اگر بخواهیم به فلاح و رستگاری که در انتهای دعای ندبه می‌خوانیم برسیم شرطش چیست؟

آمدن حضرت، سه مرحله دارد که به بیان شهید مطهری هر انقلابی این سه مرحله را دارد: 1. ظهور، 2. قیام و جهاد، 3. حکومت. حضرت از ما توقّع دارند که پذیرندة ظهور باشیم، رزمندة قیام باشیم و فرماندة حکومت. هر کدام از اینها را باید ریز کنیم و در هر سه مورد حضور داشته باشیم؛ چون این اندک سربازهایی که با بسترسازی انقلاب اسلامی و تلاش امام خمینی(ره) به وجود آمدند، باید زمینة پذیرش ظهور امام زمان(ع) را در دنیا فراهم کنند. قطعاً این افراد نه تنها خودشان باید پذیرنده باشند، بلکه باید دیگران را نیز پذیرنده کنند، چون هر انقلابی اگر پذیرش نداشته باشد، محقّق نمی‌شود. زمانی که امام زمان(ع) قیام می‌کنند، دشمنانی دارند که مخالف جدّی این حکومت هستند و لذا قطعاً ما آن زمان جنگ جدّی و جهانی را خواهیم داشت که روایات ما می‌گویند هشت ماه به طول می‌انجامد (مقداری کمتر یا بیشتر)؛ این وجود نازنین در آن جنگ، نیازمند رزمنده است.

حکومت حضرت نیز نیازمند فرمانده است، برای مثال می‌گویم در حکومت جمهوری اسلامی که یک کشور متوسط است، هر رئیس جمهور حدود 30 هزار مدیر نیاز دارد، اگر ما جهان را حدوداً شامل 200 کشور بدانیم، امام زمان(ع) چیزی حدود شش میلیون مدیر ارشد برای حکومت کردن بر جهان می‌خواهند و قرار نیست که این افراد از ملائکة آسمان باشند و حکومت حضرت را مدیریت کنند. اینها اصلی‌ترین، ملموس‌ترین، واضح‌ترین و منطقی‌ترین انتظارات حضرت است.

در ارتباط با پذیرش ظهور هم، ما در منابع آیات و روایات و مطالبی که بزرگان فرموده‌اند داریم که وقتی ظهور حضرت محقق می‌شود که یک پذیرش جهانی صورت پذیرد. این پذیرش دو عنصر مهم دارد:
مردم از وضع موجود، خسته (خسته به معنای اینکه دیگر برای ما قابل تحمّل نباشد) نسبت به وضع مطلوب تشنه شوند.
امام زمان(ع) از ما انتظار دارند، که نقص‌های بی‌امامی [بدون ظهور امام] را به مردم بگوییم.

شما باید نقص غیبت را بفهمید، اختلاف فتواها، علّت گرفتاری‌هایی که بر اساس اختلاف فتواها به وجود می‌آید، چیست؟ همة اینها مربوط به نقص نداشتن امام معصوم(ع) است. مردم باید این فشارها را بدانند. نقص‌های نبود امام زمان(ع) در کلّ فضای زندگی بشر غیرقابل احصا است.


  • لطفاً دلایل نیاز بشر به ظهور امام زمان(ع) را برشمرید یا به عبارت بهتر نقایص دنیای بشری را بدون ظهور امام بیان کنید.

بالاترین کلمه‌ای که می‌توانم بگویم این است که تا امام نداشته باشیم، پنج چیز محقّق نخواهد شد:
1. تا امام(ع) نیاید، چشم مردم به آخرت باز نخواهد شد، و لذا تا زمانی که مردم بی‌امام‌اند عقلشان در زندان دنیای ظاهر و مادیات محبوس است. لذا از آمدن امام به وسیله‌ای برای تحقّق و ظهور عقل بشریت و باز شدن چشم بشر به آخرت تعبیر می‌کنند. الآن شما می‌بینید که می‌گویند چه کسی زرنگ‌تر است؟ کسی که دنیایش را آباد کند؛ یا می‌گویند: چه کسی موفق‌تر است؟ کسی که در دنیایش موفق است. هیچ کس آخرت را در محاسباتش نمی‌آورد و این بالاترین نقص عصر غیبت است و نقطة مقابلش نور می‌شود و ویژگی نورانی عصر ظهور این است که هر کاری که مردم می‌خواهند بکنند، تصویر آخرتی‌اش را در نظر می‌گیرند. اگر تصویر آخرتی‌اش ارزش داشت، همة سختی‌هایش را می‌طلبند، اگر ارزش نداشت، همة شیرینی‌هایش را رها می‌کنند.

2. دومین نقص زمان غیبت این است که هیچ چیزی سر جای خودش قرار نگرفته است؛ جایگاه‌ها گم شده‌اند، انسان‌ در جایگاه خودش که باید خلیفـة الهی باشد، نیست، پدر در جایگاه خودش نیست، مادر در جایگاه خودش نیست و اینها نقص هستند. امّا زمانی که امام بیاید چون وجود ایشان معمار است، هر شیئی را با توجّه به عنصر عدالت، عصمت و مأموریتی که از سوی حق تعالی دارد، در جایگاه خودش قرار می‌دهد.

در معنای ولایت می‌گوییم ولایت یعنی معمار یعنی زعیم. یک ساختمان بدون معمار کوهی از مصالح است. مسلمان، بدون امام هم کوهی از مصالح را دور خودش جمع می‌کند، نماز و روزه را انبار می‌کند، ولی باید بداند که نماز و روزه‌اش در جایگاه خودش نیست. به عنوان مثال اگر نماز جمعة مسجد الحرام در جایگاه خودش باشد، نباید فلسطینی‌ها اذیت شوند، امروز اگر مسلمانان در جایگاه خودشان باشند، نباید شیعیان یمن، افغانستان، لبنان و عراق در این وضعیت باشند. این نقصِ عصر غیبت است. همه در حال تلاش هستند ولی عناصر در جایگاه خودشان نیستند.

3. نکتة سومی که برای بشریتِ بدون امام، خستگی می‌آورد، این است که بشر باید زندگی کند، ولی هدفش خیلی کوچک است، به قول آیة 38 سورة توبه «یا أیّها الّذین آمنوا ما لکم إذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثّاقلتم إلی الأرض أرضیتم بالحیاة الدّنیا من الآخرة فما متاع الحیاة الدّنیا فی الآخرة إلّا قلیلٌ؛ ای کسانی که ایمان آورده‏اید شما را چه شده است که چون به شما گفته می‏شود در راه خدا بسیج‏ شوید کندی به خرج می‏دهید آیا به جای آخرت به زندگی دنیا دل خوش کرده‏اید؛ متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست». زمانی که حضرت بیایند هدف‌ها عالی می‌شوند.

قبل از اجرای هر پروژة بزرگی معمولاً یک ماکت درست می‌کنند. ماکت پروژة جهانی امام زمان(ع) کجاست؟ من حس می‌کنم خداوند به ما توفیق داد تا یک ماکت از پروژة امام زمان(ع) را ببینیم و آن هشت سال دفاع مقدّس بود. خیلی از موارد شبیه دوران دفاع مقدّس است. در دوران دفاع مقدّس، این ویژگی را احساس کردم که بچّه‌ها برای هدف‌گذاری در کلان زندگی و تک تک اعمالشان هم، دنبال چیزی جز جاودانگی نبودند. علّت خستگی دوران غیبت این است که اهداف آنقدر کوچک هستند، که انسان‌ها زود به آن هدف‌ها می‌رسند و تمام می‌شوند و زندگی برایشان بی‌معنا می‌شود. مثلاً منِ طلبه اگر در مسیر طلبگی، خدای نکرده هدفم شهرت باشد، اگر به صدا و سیما رفتم و شهرت پیدا کردم دیگر نمی‌توانم کاری کنم؛ ولی در حکومت امام زمان(ع) هدف، جاودانگی می‌شود و هدف بی‌نهایت است و این، خستگی را از انسان دور می‌کند. در حال حاضر، همه خسته هستند؛ به هر کسی که بگویی چه کار می‌کنی؟ دوست دارد کارش زودتر تمام شود، ولی زمانی که به شهدا می‌رسیم وقتی از آنها می‌پرسند که آیا دوست دارید به دنیا باز گردید؟ می‌گویند بله. شهدا تنها گروهی هستند که دوست دارند به دنیا بازگردند. چرا؟ برای اینکه بار دیگر برای دین و امام زمان(ع) فدا شوند و مزّة جاودانگی را دوباره بچشند.

4. به نظر می‌رسد، وقتی انسان امام ندارد، روابطش با دیگران ظلمانی است، همة روابط بر اساس منافع است، حتّی رابطه با پدر و مادر. الآن پدر و مادر می‌گویند ما تمام تلاشمان را می‌کنیم تا بچّه‌هایمان عصای پیری ما بشوند. پس فقط دنبال منافع خودشان هستند. روابط، ظلمانی است، فقط در حکومت امام است که روابط نورانی می‌شوند، نگاه به چهرة پدر لحظة استجابت دعا می‌شود؛ خواندن خطبة عقد و زناشویی، لحظة استجابت دعا می‌شود؛ نگاه به آب و طبیعت عبادت می‌شود و اینها در پرتو امام شکل می‌گیرد.

5. آخرین نکته‌ای که در تشنگی و خستگی، مؤثّر است، این است که انسان وقتی در یک مجموعه‌ای وارد شود و نداند که شرح وظایفش چیست، خسته می‌شود، ولی وقتی که انسان‌ها شرح وظایف خودشان را بدانند، می‌بینند که همه چیز در مسیر خود و در جای خودش است. در حکومتِ بدون امام، همه سرگردانند، شرح وظایفشان را نمی‌دانند، حقوقشان را هم نمی‌دانند.

ما اگر این پنج عنصر را خوب تحلیل کنیم، هم خستگی معلوم می‌شود و هم تشنگی. در یک جمله خلاصه می‌کنم: بسترساز عطش نسبت به امام و نقطة مقابلش خستگی از وضع موجود، درک این پنج نیاز است.

  • اینجا شبهه‌ای مطرح است که دربارة شرایط قبل از ظهور امام زمان(ع) به ما گفته‌اند: یکی اینکه دنیا پر از ظلم و جور می‌شود و امام زمان(ع) ظهور می‌فرمایند. این مسئله با توجه به انتظارات حضرت چگونه قابل جمع است؟

 ما در جواب می‌گوییم، خُب اگر این روایات را دارید، که درست هم است، در کنارش روایات دیگر نیز وجود دارد که ما باید مقدّماتی را برای ظهور حضرت آماده کنیم. ما می‌گوییم اگرچه قبل از ظهور امام زمان(ع)، پردة عالم یک پردة سیاه است. امّا باید موجودات نورانی به صورت پراکنده در این عالم پخش بشوند که بستر را برای ظهور حضرت فراهم بکنند و وقتی که حضرت می‌آیند و فریاد می‌زنند، این نقاط جمع شوند و یک کانون نوری را درست کنند که کمک حضرت باشند و بتوانند عدل و داد را در عالم منتشر کنند. ضمن اینکه ظلم دو معنا دارد: یکی جفا کردن و دیگری کوتاهی کردن و حق را ادا نکردن. با وجود اینکه امروز جمهوری اسلامی به عنوان نظام بستر‌ساز ظهور ـ ان‌شاءالله ـ مطرح است، همة خوبان معتقدند که هنوز حقّ اسلام ادا نشده است و این معنایی از ظلم است و انسان باید از این ظلم و از این نقص خسته بشود و تشنة آمدن امام زمان بشود.

  • علاوه بر روشنگری و راهنمایی، برای رسیدن به زمان ظهور به چه عواملی نیاز داریم؟

دوم، برای جنگ و جهاد، حضرت نیازمند رزمنده هستند. مقام رزمندگی خیلی سخت‌تر از مقام پذیرندگی است. هجده‌هزار نفر پذیرندة قیام امام حسین(ع) شدند، ولی فقط چند درصد رزمندة امام حسین(ع) شدند، چون رزمندگی دو عنصر جدّی می‌خواهد: 1. آمادگی، 2. قطع وابستگی.

آمادگی اعم از، آمادگی فکری در برابر حملة شبهات، آمادگی فکری در مقابل تهدیدهای جسمی در مقابل حملات نظامی اقتصادی. این خودش یک باب گسترده‌ای است، امّا فکر می‌کنم منتظران امام زمان(ع) بدانند که برای رسیدن به نقطة ظهور و آمدن حضرت باید ما رزمنده لازم را داشته باشیم و برای 8 سال دفاع مقدّس، این رزمنده‌هایی که داشتیم در برخی از مقاطع احساس می‌کردیم حضور کمرنگ جلوه می‌کند. اگر حضرت قرار است، جنگ جهانی داشته باشند، چه رزمندگانی باید داشته باشند با این حملاتی که الآن در مباحث فکری و شبهات دارند انجام می‌دهند، قطعاً، اوج آمادگی جسمی، فکری، قلبی و روحی را ما نیاز داریم و این آمادگی طبیعتاً یک فرآیندی می‌خواهد.

امروز در عصر پیش از ظهور امام زمان(ع) بعضی از رزمنده‌های عرصة علمی در پاسخ‌گویی به شبهات در برابر بعضی از تهدیدهای ابن زیادهای زمان ـ آمریکا و اسرائیل ـ کم آورده‌اند و جا زده‌اند. مجوعه‌ها، اشخاص و هر کسی که دلش برای امام زمان(ع) می‌تپد باید هم خودش را در این سه جهت آماده کند و هم دیگران را به این آمادگی‌ها دعوت کند.

دومین عنصری که رزمنده احتیاج دارد «عدم وابستگی» است ما در قصة کربلا می‌بینم که مادر  وهب یک جوان نصرانی که مسلمان شد وقتی وهب آمد از همسرش خداحافظی کند، همسرش یک کلمه به صورت عاطفی به او گفت: آیا می‌خواهی من تازه عروس را در این بیابان رها کنی؟ مادر جلو آمد و گفت: شیرم را حلالت نمی‌کنم اگر پسر فاطمه را تنها بگذاری و وقتی سر این بچه را در بغلش انداختند، سر بریدة فرزندش را گرفت و گفت: حالا شیرم را حلالت می‌کنم. این اوج عدم وابستگی مادر به فرزند است که نگذارد فرزندش در مسیر کمال متوقف شود و این نیازمند این مرحله است.

من یک روزی در ایام نیمة شعبان در حرم امام رضا(ع) می‌گفتم: مردم مواظب باشید که محبت‌های حلالمان ما را از امام جدا نکند. محبّت به مال و دنیا، زن و فرزند، محبّت‌های حلال و سفارش شده‌ای است. امّا مواظب باشیم این اگر از حدّ خودش فراتر برود، قطعاً ما را از امام زمان(ع) جدا می‌کند. وجودهای نازنینی در دوران دفاع مقدّس داشتیم که اشک چشم فرزندش مانعش نشد، اشک چشم همسرش مانع نشد، گریه‌های مادرش مانع نشد، ناله‌های خواهر و برادرش مانع نشد، پدری بود که فرزندش را هل داد و گفت برو با دل پدر خویش بازی نکن. این روحیه‌های به این قشنگی، مادر سه شهید، پنج شهید، هفت شهید. مثلاً مانند همسر زهیر که زهیر گفت: اگر من با حسین فاطمه باشم تکلیف شما چه می‌شود؟ همسر زهیر خیلی قشنگ جواب داد: هر کاری زینب کرد ما هم همان کار را می‌کنیم. این روحیه به این بالایی و قشنگی.

سومین بخش انتظارات حضرت این است که ما خودمان را برای حکومت حضرت آماده کنیم، طبیعتاً اگر کسی بخواهد فرمانده و مدیر حکومت امام زمان(ع) بشود، باید 3 ویژگی را در خود تقویت کند: 1. تخصص لازم: قطعاً امام زمان(ع) برای ادارة یک کشور یک میلیارد و 300 میلیونی چین نیازمند متخصص شیعه است که متناسب آن سرزمین و آن زمان و مکان و آن موقعیت باشد. منتظر واقعی کسی است که در رشتة تحصیلی‌اش متوقف نشود و تا مرز هیئت علمی پیش برود که هم خودش به نقطة اوج برسد و هم بتواند دیگران را به نقطة اوج برساند.

2. متعهد باشند؛ یعنی دیانتشان دیانت کاملی باشد که از همة امور با اشراف دیانت استفاده بکنند.

3. شجاعت و کارآمدی، یعنی در کنار تخصص و تعهد، کارآمدی و شجاعت لازم را داشته باشند.

  • سؤالی که در ادامة مبحث اوّل شما دربارة شناخت نواقص پیش می‌آید این است که امّا هنوز بسیاری فریفته و شیفتة این زندگی مدرن هستند و حاضرند همة هستی‌شان را بدهند و به مهد آن زندگی برسند چون در واقع آن را خوب می‌بینند. در این شرایط باید چه کنیم؟

خیلی نکتة قابل تأملی است که شما اشاره کردید. تنها چیزی که به ذهنم می‌رسد این است که هر چند هم ذائقة زیبایی شناسی عوض شود، فطرت انسان چون فطرت الهی است بر اساس آن حقیقت زیبایی‌های حقیقی حرکت می‌کند و راهکار قرآنی است. «و اذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین؛ وچون در کشتی سوار شوند، خدای را با اخلاص و پاک دینی بخوانند و چون به سوی خشکی ها برَهاندشان، آنگاه شرک می ورزند1». تنها راه متوجه کردن این بشر و این افراد تلنگر زدن به فطرت است.

  • حال، پرسش این است که در واقع بستر سازی و زمینه سازی مردم شامل چه حوزه هایی می شود و چه مخاطبانی را در بر می گیرد؟ آیا نهایتاً ما موظف هستیم که جامعه اسلامی خود را آماده کنیم؟ و بستر و قلمرو وظایف منتظران کجاست؟

ما باید 4 گام تا ظهور برداریم:

1. گامی در حوزة قلمرو فردی؛ قطعاً هر کدام از ما باید خودمان را فردی بسازیم که به درد امام زمان(ع) بخوریم. در روایات مختلف دیدم که اصلاً کسی که به درد امام زمان(ع) نخورد آن موجود شر و بی فایده است. تمام تلاش این است که ما بتوانیم به درد امام زمان(ع) بخوریم. در داستان امام صادق(ع) و ابومسلم خراسانی داریم که زمانی که ابومسلم برای امام نامه نوشت، امام به او گفت: «تو آدم ما نیستی و زمان هم زمان ما نیست». پس تمام تلاش ما باید برای این باشد که ما آدم امام زمان(ع) باشیم و خودمان را برای مأموریت های سخت امام آماده کنیم، زمانی مقام معظّم رهبری اشاره خیلی قشنگی داشتند که از تمام یاران امام علی(ع) در جنگ صفین عمّار خیلی برای حضرت کار کردند. لذا مشخص می شود که عمّار آمادگی بسیاری کسب کرده بود و خودش را به آب و آتش می زد تا پاسخ گوی دردها باشد و به درد امام زمانش بخورد.

2. قلمرو خانوادگی؛ ما باید خانواده های مهدوی بسازیم. طبیعتاً انتخاب همسر مهدوی، ازدواج مهدوی، تربیت مهدوی مهم است. حتماً شنیده‌اید (البته من خود هم از یکی از کارشناسان شنیده‌ام) که در کانادا ظاهراً بالاترین مقام سیاسی نخست وزیر است. در این کشور یک دبستان وجود دارد که در حدود 60 تا 70 سال است که تمام نخست وزیرانشان محصول این دبستان هستند. خیلی عجیب است آن هم در مقطع دبستان، البته بعداً رفتم در مورد این دبستان تحقیق کردم دیدم که برای دانش آموزان از مقطع دبستان برنامه ریزی دارند و از زمان ازدواج پدر و مادرشان کسب آمادگی می کنند. قبل از اینکه شاهزادگان و اشرافشان ازدواج کنند به آنها می‌گویند که با چه کسی ازدواج کنند، چگونه فرزنددار شوند و وقتی چهار و نیم ماهه شدند جواب پذیرش را می دهند که آیا این مدرسه آنها را می پذیرد یا نه؟ بعد می‌گویند در دوران شیرخوارگی و طفولیتشان چه کار باید بکنند؟ این همه برنامه‌ریزی و سخت‌گیری می کنند برای اینکه از این چند صد تا دانش آموز هر چند سال یک بار یک نخست وزیر بیرون بیاید. من به خیلی از دوستانم می‌گویم ما هم باید برای ایجاد سربازان امام زمان(ع) تلاش خود را بکنیم، این افراد برای مقامات دنیایشان تا این اندازه تلاش می‌کنند.

3. سومین مطلب هم تربیت اجتماعی است. اینکه در زمان امام زمان(ع) امنیّت، حمایت و هدایت در سطح جامعه مطرح می‌شود، باید ما در سطح اجتماع هم تلاش کنیم، ویژگی‌هایی را که اجتماع مهدوی دارد، باید آرام آرام در جامعة خود فراهم کنیم.

4. چهارمین مطلب هم مربوط به سطح جهانی می‌شود. ما باید با همین تکنولوژی و ارتباطاتی که ایجاد شده است، در سطح جهانی آمادگی‌های لازم را فراهم کنیم. من می‌توانم در خانه‌ام هم که نشسته‌ام فرهنگ مهدوی را به آن سوی دنیا هم برسانم. امروز جوانان آزادی‌خواه با فطرت‌های پاک در آفریقا، اروپا، آمریکا، آسیا و سرتاسر دنیای امروز الحمدالله با این روشنگری‌ها تشنة آمدن وجود نازنین امام زمان(ع) هستند.

پی نوشت:
1. سوره عنکبوت(29)، آیة 65.