درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

حکایت مسجد امام حسن مجتبی(ع) در شهر مقدّس قم

حدود هفده سال پیش (1340) روز پنج‌شنبه‌ای بود، مشغول تعقیب نماز صبح بودم، که درب منزل را زدند. بیرون رفتم دیدم سه نفر جوان که هر سه مکانیک بودند، با ماشین آمده و گفتند: تقاضا داریم امروز که روز پنج‌شنبه است، با ما همراهی نمایید تا به مسجد جمکران مشرّف شویم و دعا کنیم، زیرا حاجتی شرعی داریم.


مساجد، خانه‌های خداوند متعال در زمین محسوب می‌شوند. انتساب مساجد به پروردگار، عظمت و قداست زیادی را برای آن مکان‌ها ایجاد می‌کند که قابل مقایسه با سایر مکان‌ها نیست.1 امام صادق(ع) می‌فرمایند: «رفتن به مساجد را وظیفة خود بدانید که آنها خانه‌های خدا در زمین هستند، کسی که با طهارت به آنجا وارد شود، خداوند او را از گناهانش پاک می‌نماید و او را از زائران خداوندی محسوب می‌نماید. در آنجا نماز و دعا زیاد انجام دهید».2

مسجد امام حسن مجتبی(ع) که با اراده، اشاره و نقشة حضرت ولی‌عصر(ع) ساخته شد، سرگذشت جالب و شنیدنی دارد که حضرت آیت‌الله شیخ لطف‌الله صافی آن را در کتاب «پاسخ ده پرسش»، صحفة 31 ذکر کرده‌اند.

اهالی قم و اکثر مسافرانی که از جادة کمربندی قم عبور می‌کنند، اطلاع دارند که در نزدیک تقاطع کمربندی قم با خیابانی که منتهی به ترمینال قم می‌شود، مسجد مجلّل و با شکوهی با مناره‌های زیبا، با نام مسجد امام حسن مجتبی(ع) بنا شده است که هم اکنون نیز نماز جماعت در آن منعقد می‌گردد. این مسجد به دست جناب حاج یدالله رجبیان از خیّران قم ساخته شده است. حضرت آیت‌الله صافی می‌نویسند: در شب چهارشنبه بیست و دوم ماه مبارک رجب 1398ق. مطابق با هفتم تیرماه 1357 حکایت ذیل را شخصاً از صاحب حکایت، جناب آقای احمد عسکری کرمانشاهی که از خیّران می‌باشند و سال‌هاست در تهران ساکن هستندة شنیدم. آقای عسکری نقل کرد: حدود هفده سال پیش (1340) روز پنج‌شنبه‌ای بود، مشغول تعقیب نماز صبح بودم، که درب منزل را زدند. بیرون رفتم دیدم سه نفر جوان که هر سه مکانیک بودند، با ماشین آمده و گفتند: تقاضا داریم امروز که روز پنج‌شنبه است، با ما همراهی نمایید تا به مسجد جمکران مشرّف شویم و دعا کنیم، زیرا حاجتی شرعی داریم. این جانب جلسه‌ای ترتیب داده بودم که جوان‌ها را در آن جمع می‌کردم و به ایشان قرآن یاد می‌دادم. این سه جوان از همان جوان‌ها بودند. من از این پیشنهاد خجالت کشیدم، سرم را پایین انداختم و گفتم: من چه کاره‌ام که بیایم دعا کنم. اصرار کردند و من هم دیدم نباید خواهش آنها را رد کنم، موافقت کردم. سوار شدیم و به سوی قم حرکت کردیم. در جادة تهران (نزدیک قم) ساختمان‌های فعلی نبود، فقط دست چپ جاده یک کاروان‌سرای خراب به نام قهوه‌خانة علی سیاه قرار داشت. چند قدم بالاتر از همین جا که فعلاً حاج‌آقا حبیبیان مسجدی به نام مسجد امام حسن مجتبی(ع) بنا کرده است، ماشین خاموش شد. رفقا که هر سه مکانیک بودند، پیاده شدند و کاپوت ماشین را بالا زدند و به تعمیر آن مشغول شدند. من از یک نفر آنها به نام علی آقا مقداری آب برای قضای حاجت و تطهیر گرفتم و به زمین‌های مسجد فعلی رفتم و دیدم سیدی بسیار زیبا و سفید با ابروهای کشیده و دندان‌های سفید در حالی که خالی بر صورت مبارکشان بود، با لباس سفید، عبای نازک به نعلین زرد و عمامة سبز مثل عمامة خراسانی‌ها ایستاده و با نیزه‌ای به اندازة هشت یا نه متر، زمین را خط‌کشی می‌کرد. گفتم: اوّل صبح آمده است اینجا، جلو جاده، دوست و دشمن می‌آیند رد می‌شوند، نیزه دستش گرفته است. عرض کردم: عمو! زمان تانک و توپ و اتم است، نیزه را آورده‌ای چه کنی؟ برو درس‌ات را بخوان. رفتم برای قضای حاجت نشستم، صدا زدند: «آقای عسکری! آنجا نشین، آنجا را من خط کشیده‌ام و مسجد است». من متوجّه نشدم از کجا من را می‌شناسند. مانند بچّه‌ای که از بزرگ‌تر اطاعت می‌کند، گفتم: چشم و بلند شدم. فرمود: «برو پشت آن بلندی». من رفتم آنجا. پیش خود گفتم: سر صبحت را با او باز کنم و بگویم. آقا جان، سید، فرزند پیغمبر ما! برو درس‌ات را بخوان و سه سؤال پیش خود مطرح کردم که از او بپرسم: یکی اینکه این مسجد را برای جن می‌سازی یا ملائکه که دو فرسخ از قم بیرون آمده‌ای، زیر آفتاب نقشه می‌کشی، درس نخوانده معمار شده‌ای؟! دوم آنکه هنوز مسجد نشده، چرا در آن قضای حاجت نکنم؟ سوم اینکه در این مسجد که می‌سازی جن نماز می‌خواند یا ملائکه؟ این پرسش‌ها را پیش خود مطرح کردم. آمدم جلو و سلام نمودم. بار اوّل، او ابتدا به من سلام کرد. نیزه را به زمین فرو برد و مرا به سینه گرفت. دست‌هایش سفید و نرم بود. چون این فکر را هم کرده بودم که با او مزاح کنم. چنان‌که در تهران هر وقت سیدی شلوغ می‌کرد، می‌گفتم: مگر روز چهارشنبه است؟ می‌خواستم بگویم روز چهارشنبه نیست، پنج‌شنبه است، آمده‌ای میان آفتاب. بدون اینکه عرض کنم، تبسّم کرد و فرمود: «پنجشنبه است، چهارشنبه نیست». سپس فرمود: «سه سؤالی که داری بپرس»! من متوجّه نشدم، قبل از آنکه سؤال کنم, از ما فی الضمیر من اطلاع داد. گفتم: سید، درس را ول کرده‌ای، اوّل صبح آمده‌ای کنار جاده؟ نمی‌گویی این زمان تانک و توپ، دیگر نیزه به درد نمی‌خورد و دوست و دشمن می‌آیند رد می‌شوند؟ برو درس‌ات را بخوان. خندید. چشمش را به زمین انداخت و فرمود: «دارم نقشة مسجد می‌کشم». گفتم: بفرمایید ببینم اینجا که من می‌خواستم قضای حاجت کنم، هنوز که مسجد نشده است که شما دستور به نهی از نشستن کردی؟ فرمود: «یکی از عزیزان فاطمة زهرا(س) در اینجا به زمین افتاده و شهید شده است. من خط کشیده‌ام، اینجا می‌شود محراب و اینجا که می‌بینی، قطرات خون ریخته، مؤمنین می‌ایستند. اینجا که می‌بینی مستراح می‌شود و اینجا دشمنان خدا و رسول به خاک افتاده‌اند». همین طور که ایستاده بود، برگشت و مرا هم برگرداند و فرمود: «اینجا حسینیه می‌شود» و اشک از چشمانش جاری شد. من هم بی‌اختیار گریه کردم. فرمود: «پشت اینجا کتابخانه می‌شود. تو کتاب‌هایش را می‌دهی؟» گفتم: پسر پیغمبر! به سه شرط، اوّل اینکه من زنده باشم، فرمود: «ان‌شاءالله». دوم اینکه اینجا مسجد شود. فرمود: «بارک‌الله». سوم اینکه به قدر استطاعت، چشم ولو یک کتاب شده. برای اجرای امر تو پسر پیغمبر می‌آورم، ولی خواهش می‌کنم برو درس‌ات را بخوان. آقاجان! این هوا را از سرت دور کن. خندید و دو مرتبه مرا به سینة خود گرفت. گفتم: آخر نفرمودید اینجا را چه کسی می‌سازد؟ فرمود: «یدالله فوق أیدیهم». گفتم: آقا جان من این‌قدر درس خوانده‌ام، دست خدا که بالای همة دست‌هاست. فرمود: «آخرکار می‌بینی، وقتی ساخته شد، به سازنده‌اش از قول من سلام برسان». بعد دو مرتبة دیگر هم مرا به سینه گرفت و فرمود: «خدا خیرت دهد». من آمدم رسیدم به جاده، دیدم ماشین تعمیر شده است. گفتم: چطور شد؟ گفتند: یک چوب کبریت گذاشتیم زیر این سیم، وقتی شما آمدی درست شد. گفتند: با چه زیر آفتاب حرف می‌زدی؟ گفتم: مگر سید به این بزرگی را با نیزة ده متری که دستش بود، ندیدید؟ من با او حرف می‌زدم. گفتند: کدام سید؟ خودم برگشتم، دیدم سید نیست. زمین مثل کف دست بود، پستی و بلندی نداشت، ولی هیچ کس نبود. یک تکانی خوردم. آمدم توی ماشین نشستم و دیگر با آنها حرف نزدم. حرم مشرّف شدیم، نمی‌دانم چطور نماز ظهر و عصر را خواندیم. بالاخره آمدیم جمکران، ناهار خوردیم و نماز خواندیم. گیج بودم. رفقا با من حرف می‌زدند، ولی من نمی‌توانستم جوابشان را بدهم. در مسجد جمکران یک پیرمرد یک طرف من نشسته و یک جوان طرف دیگر و من هم وسط آنها ناله و گریه می‌کردم. نمازمسجد جمکران را خواندم. می‌خواستم بعد از نماز به سجده بروم صلوات را بخوانم، دیدم آقا سیدی که بوی عطر می‌داد، آمد و فرمود: «آقای عسکری! سلام‌علیکم». نشست پهلوی من. تُن صدایش همان تُن صدای سیدی بود که صبح دیده بودم. به من نصیحتی فرمود. به سجده رفتم و ذکر صلوات را گفتم. دلم پیش آقا بود. سرم به سجده بود، با خودم گفتم سر را بلند کنم و بپرسم شما اهل کجا هستید و مرا از کجا می‌شناسید؟ وقتی سر بلند کردم، دیدم آقا نیست. کنارم هنوز پیرمرد و جوان نشسته بودند. به پیرمرد گفتم: این آقا که با من حرف می‌زد، کجا رفت؟ او را ندیدی؟ گفت: نه. از جوان سؤال کردم. او هم گفت ندیدم. یک دفعه مثل اینکه زمین‌لرزه شد، تکان خوردم. فهمیدم که حضرت مهدی(ع) بوده است. حالم به هم خورد. رفقا مرا بردند و آب به سر و رویم ریختند. گفتند: چه شده؟ نماز را خواندیم و به سرعت به سوی تهران برگشتیم. مرحوم حاج شیخ جواد خراسانی را در ورود به تهران ملاقات کردم. ماجرا را برای ایشان تعریف نمودم. ایشان خصوصیات آقا را از من پرسید. بعد گفت: خود حضرت(ع) بوده‌اند، حالا صبر کن، اگر آنجا مسجد شد که درست است. مدّتی بعد، روزی پدر یکی از دوستان فوت کرده بود. به اتّفاق رفقای مسجدی، جنازه را به قم آوردیم. به همان محل که رسیدیم، دیدم دو پایه بالا رفته است خیلی بلند. پرسیدم اینجا چیست؟ گفتند: این مسجدی است به نام امام حسن مجتبی(ع) و به اشتباه گفتند پسرهای حاج حسین آقا سوهانی آن را می‌سازند. بالاخره وارد قم شدیم، جنازه را در باغ بهشت برده، دفن کردیم. من ناراحت بودم. سر از پا نمی‌شناختم. به رفقا گفتم: تا شما می‌روید ناهار بخورید، من می‌آیم. رفتم سوهان فروشی پسرهای حاج حسین آقا سوهانی. به پسر حاج حسین‌آقا گفتم: اینجا شما مسجد می‌سازید؟ گفت نه. گفتم: پس این مسجد را چه کسی می‌سازد؟ گفت حاج یدالله رجبیان. تا گفت یدالله، قلبم به طپش افتاد. گفت: آقا چه شد؟ صندلی گذاشت، نشستم. خیس عرق شدم. با خودم گفتم: یدالله فوق أیدیهم، فهمیدم حاج یدالله است. ایشان را هم تا آن موقع ندیده بودم و نمی‌شناختم. برگشتم به تهران و به مرحوم شیخ جواد گفتم. فرمود: برو سراغش که درست است. من بعد از آنکه چهارصد جلد کتاب خریداری کردم، رفتم قم، آدرس محلّ کار حاج یدالله را پیدا کردم. رفتم کارخانه از نگهبان پرسیدم، گفت: حاجی رفت منزل. گفتم: استدعا می‌کنم، تلفن کنید و بگویید یک نفر از تهران آمده با شما کاردارد. تلفن کرد. حاجی گوشی را برداشت. من سلام کردم و گفتم از تهران آمده‌ام، چهارصد جلد کتاب وقف این مسجد کرده‌ام. کجا بیاورم؟ فرمود: شما از کجا این کار را کردید و چه آشنایی با ما دارید؟ گفتم: حاج آقا چهار صد جلد کتاب وقف کرده‌ام. گفت: باید بگویید مال چیست؟ گفتم: پشت تلفن نمی‌شود. گفت شب جمعة آینده منتظر هستم، کتاب‌ها را به منزل بیاورید. کتاب‌ها را در تهران بسته‌بندی کردم، روز پنج‌شنبه با ماشین یکی از دوستان به قم، منزل حاج آقا بردم. ایشان گفت: من این‌طور قبول نمی‌کنم، جریان را بگو. بالاخره جریان را گفتم و کتاب‌ها را تقدیم کردم. سپس به حاج یدالله مسجد رفتم، دو رکعت نماز خواندم و گریه کردم. مسجد و حسینیه را طبق نقشه‌ای که حضرت کشیده بودند، به من نشان داده و گفت: خدا خیرت بدهد، تو به عهدت وفا کردی.

این بود حکایت مسجد امام حسن مجتبی(ع) که تقریباً به طور خلاصه نقل شد. علاوه بر این، حکایت جالبی نیز آقای حاج یدالله رجبیان نقل کردند که آن را نیز مختصراً نقل می‌نماییم: آقای رجبیان گفتند: شب‌های جمعه حسب‌المعمول حساب و مزد کارگرهای مسجد را مرتب می‌کردم و وجوهی را که باید پرداخت شود، تسویه می‌نمودم. شب جمعه‌ای، استاد اکبر، بنّای مسجد برای حساب و گرفتن مزد کارگرها آمده بود، گفت: امروز یک سید تشریف آوردند و این پنجاه تومان را برای مسجد دادند. من به آن سید عرض کردم بانی مسجد از کسی پول نمی‌گیرد. با تندی به من فرمود: «می‌گویم بگیر، بانی این را می‌گیرد»، من پنجاه تومان را گرفتم، روی آن نوشته بود: «برای مسجد امام حسن مجتبی(ع)». دو سه روز بعد صبح زود، زنی مراجعه کرد. وضع تنگ‌دستی و حاجت خودش و دو طفل یتیمش را شرح داد. من دست در جیب‌هایم کردم، پولی همراه نداشتم. آن پنجاه تومان مسجد را به او دادم و با خودم گفتم، بعد خودم جبران می‌کنم. زن پول را گرفت و رفت و با اینکه به او آدرس داده بودم، دیگر مراجعه نکرد. ولی من متوجّه شدم که نباید پول را می‌دادم و پشیمان شدم. جمعة دیگر استاد اکبر برای حساب آمد. گفت این هفته من از شما تقاضایی دارم، اگر قول دهید استجابت کنید. گفتم: بگویید. گفت: در صورتی که قول بدهید قبول کنید، می‌گویم. گفتم، استاد اکبر! اگر بتوانم از عهده‌اش برآیم. گفت می‌توانی. گفتم، بگو. از من اصرار که بگو، از او اصرار که قول بده انجام دهی تا من بگویم. گفت: آن پنجاه تومان را که آقا برای مسجد دادند، به من بده. گفتم استاد اکبر! داغ مرا تازه کردی. بعداً از دادن پنجاه تومان به آن زن پشیمان شدم و تا دو سال بعد هم هر اسکناس پنجاه تومانی به دستم می‌رسید، نگاه می‌کردم شاید همان اسکناس باشد که رویش نوشته شده بود. گفتم استاد اکبر! آن شب مختصر تعریف کردی، حالا خوب بگو پول را کی آورد؟ گفت: حدود سه و نیم بعد از ظهر، هوا خیلی گرم بود. در آن بحران گرما مشغول کار بودم، دو سه نفر کارگر هم داشتم. ناگاه دیدم یک آقایی از یکی از درهای مسجد وارد شد،. با قیافة نورانی جذاب، باصلابت. آثار بزرگی و بزرگواری از او نمایان بود. وارد شدند، دست و دل من دیگر دنبال کار نمی‌رفت. می‌خواستم آقا را تماشا کنم. آقا آمدند اطراف شبستان قدم زدند، تشریف آوردند جلو تخته‌ای که من بالایش کار می‌کردم. دست کردند زیر عبا و پولی درآوردند، فرمودند: استاد این را بگیر، بده به بانی مسجد. من عرض کردم: آقا، بانی مسجد از کسی پول نمی‌گیرند. آقا تقریباً تغییر کردند و فرمودند: به تو می‌گویم بگیر این را می‌گیرد. من فوراً با دست‌های گچ‌آلود پول را از آقا گرفتم. آقا بیرون تشریف بردند. من گفتم این آقا کجا بود؟ در آن هوای گرم، یکی از کارگرها را به نام مشهدی علی صدا زدم و گفتم برو دنبال این آقا ببین کجا می‌روند؟ با کی و با چه وسیله‌ای آمده‌اند. مشهدی علی رفت. چهار دقیقه، پنج دقیقه، ده دقیقه شد، مشهدی علی نیامد. حواسم خیلی پرت شده بود. مشهدی علی را صدا زدم، پشت دیوار ستون مسجد بود. گفتم چرا نمی‌آیی؟ گفت: ایستاده‌ام آقا را تماشا می‌کنم. وقتی آمد، گفت: آقا سرشان را زیر انداختند و رفتند. گفتم: با چه وسیله‌ای؟ ماشین بود؟ گفت: نه، آقا هیچ وسیله‌ای نداشتند، سر به زیر انداختند و تشریف بردند. گفتم تو چرا ایستاده‌ بودی؟ گفت: ایستاده بودم آقا را تماشا می‌کردم. آقای رجبیان گفت: این جریان پنجاه تومان بود، ولی باور کنید که پنجاه تومان اثر عظیمی روی کار مسجد گذاشت.

حضرت حجّت‌الاسلام محمّدعلی برهانی که از دوستان صمیمی مرحوم آقای عسکری هستند، چند نکته اضافه نمودند که آقای عسکری گفتند: این سه جوان مکانیک در رابطه با وضع اقتصادی و ازدواجشان سراغ من آمدند و به من گفتند با هم به مسجدجمکران برویم، شاید آقا نظر لطف نمایند. وقتی آقا را در بیابان دیدم، ضمن سخنانشان فرمودند: که به این جوان‌ها بگو کارشان اصلاح شد و من از خداوند خواستم این سه جوان به حاجتشان برسند. بعد از یک هفته که به تهران برگشتم، این حقیقت ظاهر شد. نکتة دیگر اینکه آقا بعد از آنکه فرمودند اینجا حسینیه می‌شود، فرمودند: این طرف را هم آقای حاج ابوالقاسم خویی مؤسّسه می‌سازند، که همین اتّفاق هم افتاد.


پیام‌ها و نکته‌ها

1. شب و روز جمعه عظمت بسیاری دارد. حضرت رسول(ص) فرمودند: «روز جمعه سید روزهاست و نزد خدای تعالی از عید قربان و فطر بزرگ‌تر است».3 کلمة شاهد و مشهود در آیة سوم از سورة بروج، به روز جمعه و روز عرفه تفسیر شده است.4 از این جهت اعمال خیر و شرّ در آن ساعات و لحظات چند برابر محسوب می‌گردد.5

علاوه بر این شرافت و عظمت که برای شب و روز جمعه آمده است، تعلّق آن ساعات به حضرت بقیّـ[الله(ع) بر شرافت آن افزوده است. همان گونه که امام هادی علی‌النقی(ع) در توضیح فرمایش رسول خدا(ص) که فرمودند: «با روزها دشمنی نکنید که با شما دشمنی کنند».6

فرمودند: مراد از «روزها»، ما هستیم. مادامی که آسمان‌ها و زمین برپاست، شنبه، رسول خدا(ص) و یک‌شنبه، امیرالمؤمنین(ع) و دوشنبه، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و سه شنبه، علی بن الحسین و محمّدبن علی(ع) و جعفر بن محمّد(ع) وچهارشنبه، موسی بن جعفر(ع) و علی بن موسی(ع) و محمّد بن علی(ع) و منم، و پنجشنبه، فرزندم حسن(ع) و جمعه، فرزند فرزندم است و اهل حق به سوی او جمع می‌شوند. این است معنی ایّام، پس با ایشان در دنیا دشمنی مکنید که با شما در آخرت دشمنی کنند. بنابراین، بهترین ساعات برای توسّل جستن به ساحت مقدّس حضرت ولی عصر(ع)، شب و روز جمعه است چنانچه اگر این توسّل در مکان‌های متعلّق به آن حضرت همچون مسجد جمکران باشد، فضیلت بیشتری دارد.

2. ائمّة معصومین(ع) واسطة کلّ فیوضات الهی به مردم می‌باشند و تعبیراتی همچون «الباب الذی لا یؤتی إلّا منه، وجه‌الله و السبب المتصّل بین الأرض و السّماء» که دربارة ایشان آمده است، نشان می‌دهد  ایشان واسطة آبرومندی ما در پیشگاه خدای متعال هستند. وجود واسطه بین خالق و خلق، از جهتی مناسب با کمال عظمت و بزرگی مقام ربوبیّت است که تنها کسانی که به مقام «قاب قوسین أو أدنی» رسیده‌اند، می‌توانند مستقیماً با او سخن بگویند و از سویی دیگر متناسب با رتبة ناقص و ضعیف بندگان می‌باشد، و الّا خداوند متعال هیچ نیازی به وجود واسطه‌ها ندارد.7 حال اگر کسی رتبه و منزلت خویش را بسیار پایین آورد، خود محتاج به واسطة دیگری برای ارتباط با ائمّه(ع) است. امام زاده‌ها، و اولیای الهی و شهدای گران‌قدر و علمای اسلام واسطه‌های مناسبی برای این منظور هستند. استاد بزرگوار ما، حضرت آیت‌الله العظمی مظاهری تشرّفی را از یک نفر از اهل معرفت به خدمت حضرت ولی عصر(ع) ذکر کردند که در ضمن آن، امام زمان(ع) به او فرموده بودند: «خداوند را به جیره‌خواران من قسم بده». سؤال شده بود: جیره خوران شما چه کسانی هستند؟ فرموده بودند: «طلّاب».

3. اهمیّت وجوب طهارت مسجد و تطهیر آن از نجاست، در حدّی است که طبق فتوای بسیاری از فقها، مقدّم بر نماز اوّل وقت در مسجد است، به گونه‌ای که اگر کسی اعتنا به تطهیر آن اعتنا نکرد و اقدام به نماز خواندن نمود، نماز او اشکال دارد.

در حدیثی منسوب به پیامبرآمده است که فرمودند: «نجاست را از مساجد خودتان، دور نمایید».8 بر کسی که وارد مسجد می‌شود، مستحب است کفش خود را وارسی کند که نجاستی بر آن نباشد9 و از این جهت مستحب است که دستشویی مساجد کنار درب آن باشد تا از مسجد و حیاط آن فاصله داشته باشد. از رسول خدا(ص) نقل است که فرمودند: «محلّ شست‌وشوی‌تان را در ورودی مساجدتان قرار دهید».10
4. امام(ع) از همة اعمال و رفتار و حقایق در دنیا اطلاع دارند و حتّی بر افکاری که به ذهن انسان‌ها خطور می‌نماید، احاطة علمی دارند. در این داستان، امام(ع) قبل از آنکه آقای عسکری سخنی بگوید، از مافی‌الضمیر او خبر داده، می‌فرمایند: «پنج‌شنبه است، چهارشنبه نیست». سپس اضافه فرمودند: «سه سؤالی که داری، بگو». در اینجا مناسب است به یک روایت اشاره کنیم: سیف تمّار می‌گوید: با جماعتی از شیعیان در حجر اسماعیل خدمت امام صادق(ع) بودیم. حضرت فرمودند: «آیا جاسوسی مراقب ماست؟» ما به راست و چپ نگاه کردیم و کسی را ندیدیم. عرض کردیم، خیر. حضرت فرمودند: «به پروردگار این کعبه! اگر من با موسی و خضر می‌بودم، به آنها خبر می‌دادم که من از آنها داناترم و چیزی را که نزد آنها نبود، به ایشان گزارش می‌دادم. زیرا به موسی و خضر(ع) علم آنچه گذشته و واقع شده، عطا شده بود، ولی علم آنچه تا روز قیامت واقع می‌شود، عطا نشده بود. لیکن ما از راه وراثت، آن علم را از رسول خدا(ص) به دست آورده‌ایم».11

5. شرافت و ارزش مکان‌ها گاهی وابسته به اولیای الهی و حجّت‌های خدایی است که در آن مکان‌ها و زمان‌ها حضور داشته و دارند، مثل مشاهد مشرّفه و عتبات عالیات. ... گاهی هم ارزش و قداست آنها به جعل و ارادة الهی است که چنین مکان‌ها و زمان‌هایی مبارک و مقدّس باشد. مثل شب قدر، عید فطر، قربان، عرفات، مشعر و منی، کعبه و همة مساجد روی زمین.

گرچه این قسم دوم هم بی ارتباط با ولیّ خدا و انبیا و اوصیای الهی آنها(ع) نیست. چنانچه مولای ما، امام عسکری(ع)، عظمت بیت‌الله الحرام را به وجود مقدّس خاتم الانبیا، حضرت محمّد(ص) ذکر می‌فرمایند.
در اینجا، وجه سومی را هم برای زمان‌ها و مکان‌ها می‌توان تصوّر نمود. گاهی زمان یا مکان دارای شرافتی ذاتی به ارادة خداوند متعال است؛ ولی پس از آن، به واسطة حضرت حجّت(ع) دارای شرافتی دو چندان می‌شود. چنانچه شب نیمة شعبان که شرافتی عظیم داشت، با تولّد حضرت بقیّـ[الله(ع) در شب
نیمة شعبان سال 255 ق. عظمت و شرافتی فوق‌العاده پیدا نمود.

در این داستان، زمین مسجد امام حسن مجتبی(ع) در ابتدا به واسطة ریختن خون شهید فضیلت پیدا کرده و پس از آن به واسطة مسجد شدن و خانة خدا گشتن، شرافت آن مضاعف گشت.

6. جمله امام(ع) که فرمودند: «یدالله فوق أیدیهم»، هم ممکن است اشاره به اسم حاج یدالله رجبیان باشد و هم اشاره به اینکه ارادة او فوق همة اراده‌ها و قدرت او غالب بر همه قدرت‌هاست. زیرا هر کس که عملی را به ارادة خویش انجام می‌دهد، از سرمایه‌ای که او در اختیارش قرار داده استفاده می‌کند و هرگاه سرمایه را از انسان بگیرد، کسی نمی‌تواند از آن دفاع نماید؛ پس هر کس هر چه دارد، منشأ صدورش از اوست، به خلاف خداوند سبحان که به حسب واجب‌الوجود بودن وجود و صفاتش، منشأ صدور ندارد و از این جهت، او غنّی بالذات و مطلق است و ماسوای او، فقیر بالذات و مطلق است. یعنی از خود، هیچ ندارد. به همین ترتیب، وقتی خداوند متعال دستور به اطاعت از پیامبر و اولی‌الامر می‌دهد، اطاعت از ایشان، نفس اطاعت از اوست و لذا قرآن کریم فرمود: «إن الذین یبایعونک إنّما یبایعون الله یدالله فوق أیدیهم؛12 کسانی که با تو بیعت می‌کنند (در حقیقت) با خدا بیعت می‌نمایند، دست خدا بالای دست آنهاست».

7. کمک فکری و فرهنگی، مهم‌تر از کمک‌های ساده و ظاهری است. در این داستان، امام(ع) موضوع هدیة کتاب‌های کتابخانة مسجد را مطرح می‌کند، زیرا کتب مذهبی، فکر و ایمان افراد را که به منزلة ریشة انسان است، می‌سازد و اصلاح می‌کند و ساختن یک فکر، ساختن یک نفر اهل مسجد است که ارزشی بالاتر از ساختن مسجد دارد. إن‌شاءالله زمانی فرا برسد که افراد خیّر و نیکوکار، ضمن کمک‌های مادی و صوری به فکر ساختن فکر انسان‌ها هم باشند و هنگام هدیه دادن، کتاب و نوارهای مذهبی را نیز در کنار شیرینی، گل، لباس و عیدی، هدیه نمایند.

8. مسجد مقدّس جمکران که در سال 293 ق. به فرمان امام زمان(ع) در ناحیة شرقی شهرستان مذهبی قم تأسیس شد و در حال حاضر فاصلة چندانی با شهر ندارد، همواره مورد عنایت خواص و عموم شیعیان و دوستان اهل بیت(ع) بوده، ملجأ بی‌پناهان و مأمن گرفتاران و محلّ راز و نیاز مشتاقان، و مورد توجّه ارادتمندان به ساحت مقدّس حضرت ولی‌عصر خاتم الاوصیا(ع) به حساب می‌آمده است.

9. گاهی حاجت انسان قبل از دعا و توسّل، اجابت شده است. امام(ع) که از گرفتاری و حاجت انسان‌ها اطلاع دارند، گاهی قبل از آنکه انسان دعا کند و طلب حاجت نماید، جواب او را طبق حکمت و مصلحت داده‌اند. در این حکایت، قبل از اینکه جوان‌ها به مسجد جمکران رفته و دعا کنند، حضرت می‌فرمایند: به این جوان‌ها بگو کارشان اصلاح شد و من از خدا خواستم به حاجت برسند. بعد از یک هفته به حاجتشان رسیدند. در دعای ماه رجب آمده است که گاه انسان دعا نکرده و چیزی از خداوند متعال نخواسته، امّا خدای رئوف و مهربان و علیم به نیاز انسان‌ها و قدیر به اجابت حاجت آنها، احتیاج بندگان خویش را تأمین می‌نماید، چنانکه گاهی هم حوائج منکران خدا و کسانی که اصلاً بندگی او را نمی‌کنند، عطا می‌نماید: «یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه».13

10. کمک برای بنای مسجد و ساختن خانة خداوند متعال، از اهمیّت ویژه‌ای برخوردار است. در روایات آمده که اگر کسی مسجدی بسازد، ولو به اندازة لانة پرنده‌ای کمک به ساختن آن نماید، خداوند سبحان خانه‌ای در بهشت برای او می‌سازد.14

زمانی که خداوند متعال اراده می‌نماید به اهل زمین عذاب برساند، می‌فرماید: «اگر نبودند کسانی که محبّت خدایی به یکدیگر دارند و مساجد را می‌سازند و در سحرها استغفار می‌نمایند، عذاب خود را نازل می‌کردم». قرآن کریم، سازندگان مساجد را منحصر در کسانی می‌داند که ایمان به خدا و روز قیامت آورده، نماز را برپا داشته، زکات را پرداخته، جز از خدا نمی‌ترسند.15


سید ابوالحسن مهدوی

پی‌نوشت‌ها:

1. سورة جن(72)، آیة 18.
2. بحارالانوار، ج 83، ص 384.
3. همان، ج 89، ص247.
4. همان، ج 89، ص270.
5. همان، ج 89، ص283.
6. مفاتیح الجنان، ابتدای زیارت روزانة امامان(ع).
7. جالب است بدانیم روز قیامت، امامان معصوم(ع) که اعمال خلایق رامشاهده نموده‌اند، شهادت براعمال آنها می‌دهند و رسول الله(ص) شهادت به درستی شهادت ائمّه طاهرین(ع) می‌دهند، با اینکه خود آن حضرت هم شاهد اعمال مردم مستقیماً بوده‌اند، این شاید به خاطر عظمت مقام نبی اکرم حضرت محمّد(ص) باشد. سورة توبه(9)، آیة 105.
8. وسایل الشّیعه، ج3، ص504.
9. همان.
10. همان، ج 3، ص 505.
11. اصول کافی، ج 1، ص 388.
12. سورة فتح(48)، آیة 1.
13. مفاتیح‌الجنان، دعای ماه رجب.
14. وسایل الشّیعه، ج 3، ص 486
15. سورة توبه(9)، آیة 18.

مسجدی برای ملاقات، مسجدی برای پناه

در احادیث معصومان(ع) تأکید شده است که این مسجد منزل‌گاه و بیت المال امام مهدی(ع) است. علاوه بر این بسیاری از مؤمنان تأکید می‌کنند که امام(ع) بارها در این مسجد مشاهده شده و مقام امام در این مسجد، در حال حاضر یکی از زیارتگاه‌های مشتاقان و محبّان اهل بیت(ع) است. دلیل اهمّیت این مسجد این است که در کمتر کتاب زیارتی می‌بینیم که فصلی در مورد فضایل و اعمال و واجبات مربوط به این مسجد نیامده باشد.

مسجد سهله یکی از بزرگ‌ترین مساجد اسلامی است که در قرن اوّل هجری در «کوفه» بنا نهاده شده و هم اکنون نیز این مسجد برپاست. این مسجد دارای قداست و جایگاه والایی در میان بسیاری از مسلمانان بوده و نام آن با نام مبارک امام مهدی(ع) گره خورده است.

در احادیث معصومان(ع) تأکید شده است که این مسجد منزل‌گاه و بیت المال امام مهدی(ع) است. علاوه بر این بسیاری از مؤمنان تأکید می‌کنند که امام(ع) بارها در این مسجد مشاهده شده و مقام امام در این مسجد، در حال حاضر یکی از زیارتگاه‌های مشتاقان و محبّان اهل بیت(ع) است. دلیل اهمّیت این مسجد این است که در کمتر کتاب زیارتی می‌بینیم که فصلی در مورد فضایل و اعمال و واجبات مربوط به این مسجد نیامده باشد.

     نام‌های این مسجد

مسجد بنی ظفر؛1 مسجد سهله؛2مسجد القری؛3 مسجد یِری؛4 مسجد بنی عبدالقیس؛ مسجد سهیل.5

     پیامبران(ع) و مسجد سهله

در مورد فضایل این مسجد، روایات زیادی نقل شده است. از جمله:
الف ـ آیا می‌دانید که اینجا محلّ ریسندگی حضرت عیسی(ع) بوده و از اینجا به آسمان عروج کرده و مقام ایشان در آن مشهور است؟؛
ب ـ از این مسجد حضرت ابراهیم(ع) به «یمن» رفت و مقام حضرت ابراهیم(ع) در آن مشهور است؛
ج ـ از اینجا داوود(ع) به سوی جالوت رفت؛
د ـ از این مسجد داوود(ع) به سوی طالوت رفت؛
ه‍ ـ در آن صخره‌ای سبز است که در آن تمثال تمام  پیامبران بوده و از زیر آن صخره، گِل تمام پیامبران گرفته شده است و در آن زبرجدی است که تصویر تمام پیامبران و اوصیا در آن است؛
و ـ در این مسجد مقامی است که منسوب به حضرت صالح(ع) است؛
ز ـ خداوند پیامبری را نفرستاده مگر آنکه آن پیامبر در این مسجد عبادت کرده است.

     ائمّه(ع) و مسجد سهله

الف ـ امام علی(ع) این مسجد را از جمله مساجد مبارک در کوفه شمرده و فرموده:
«این مسجد، منزلگاه حضرت خضر(ع) است و مغمومی اینجا نیامد، مگر اینکه خداوند گشایش برای او حاصل کرده است.»6
ب ـ امام سجّاد(ع) فرمود:
ـ «هر کس دو رکعت نماز در مسجد سهله به جای آورد، خداوند دو سال، عمر او را افزایش می‌دهد.»7
ج ـ امام صادق(ع) اخبار زیادی در مورد این مسجد بیان کرده‌اند. از جمله اینکه:
ـ «اگر عمویم زید به این مسجد می‌آمد و به او پناه می‌آورد، خداوند بیست سال او را پناه می‌داد.»
ـ «مصیبت زده‌ای که به این مسجد آمده و در آن دو رکعت در میان عشائین نماز خوانده و دعا کرده است، خداوند غم و اندوه او را برطرف کرده است.»
ـ «هر کس در آن اقامت گزیده، گویا در خیمة پیامبر(ص) اقامت کرده است.»
ـ «هر زن و مرد مؤمنی دلش هوای آن را دارد.»
ـ «هر کس در آن نماز بگزارد و با نیّت خالص خداوند را بخواند، خداوند نیازش را برطرف می‌کند.»
ـ «هر کس در آن از خداوند امنیّت بخواهد، خداوند او را از همة آنچه از آن هراسان است، امنیّت می‌دهد.»
ـ «آگاه باشید، شب و روزی نیست، مگر اینکه ملائکه برای دیدار از آن و عبادت خداوند در آن به زمین می‌آیند.»
ـ «اگر من نزدیک شما بودم، تنها در آن مسجد نماز می‌خواندم.»8

     ویژگی‌ها و فضیلت‌های مسجد سهله

دربارة ویژگی‌های خاصّ این مکان مقدّس می‌توان موارد زیر را برشمرد:
1. اقامتگاه پیامبران و صالحان است؛
2. اقامتگاه جانشینان امام مهدی(ع)‌ خواهد بود؛
3. اقامتگاه حضرت ابراهیم(ع) بود؛
4. اقامتگاه، عبادتگاه و کارگاه بافندگی حضرت ادریس(ع)‌ بود؛
5. اقامتگاه حضرت مهدی(ع) بعد از ظهور آن حضرت خواهد بود؛
6. آنجا پایگاه حضرت خضر است؛
7. اینجا تربتی است که همة پیامبران از آن آفریده شده‌اند؛
8. رهگذر راهیان بهشت است؛
9. محلّ تقسیم غنایم در عصر ظهور خواهد بود؛
10. محلّ عروج پیامبر؛
11. محلّ نزول فرشتگان؛
12. محلّ نیایش حضرت صاحب الزّمان(ع)؛
13. مرکز بیت المال حضرت مهدی(عج)؛
14. مقام صالحان و پیامبران است؛
15. صور در اینجا دمیده می‌شود؛
16. دعا در این مسجد، مستجاب است؛
17. فرشتگان هر شب و روز در آن فرود می‌آیند؛
18. فاروق اعظم اینجاست؛9
19. محشر به سوی این مسجد است؛
20. در کنار آن هفتاد هزار نفر محشور می‌شوند که همگی به بهشت می‌روند.

     امام مهدی(عج) و مسجد سهله

در این مورد احادیث زیادی از ائمّه(ع) روایت شده است، از جمله اینکه:
ـ بدانید که آن منزلگه صاحب شما هنگام قیامش است.
ـ پیوسته قائم(ع) در آن است.
ـ بیت المال و محلّ تقسیم غنائم مسلمانان در آن است.

     استجاره در مسجد سهله

از جمله ویژگی‌های این مسجد، استجاره و پناه بردن به آن از بلایا است. در روایتی آمده است: «اگر عمویم زید به خداوند پناه می‌برد، خداوند او را بیست سال (در این مسجد) پناه می‌داد.» در کتاب «کشف الغطاء» آمده است: در سال طاعون (وبا) همراه با حدود چهل نفر به این مسجد پناه بردم. مردم بیرون همگی مُردند، امّا به این اشخاص آسیبی نرسید.

     تاریخ تأسیس مسجد سهله

متأسّفانه منبعی تاریخی که به صورت علمی و تاریخی، تاریخ دقیق بنای مسجد، تاریخچه، تغییر و تحوّلات آن را بیان کرده باشد، در دست نیست، امّا گفته شده این مسجد خانة‌ حضرت ادریس(ع) و زمانی خانة حضرت ابراهیم(ع) بوده است. البتّه می‌توان به طور قطعی گفت:‌ این مسجد پیش از زمان خلافت امام علی(ع) در کوفه (سال 35 ـ 40 ق.) به وجود آمده است و بعید نیست که امام به خاطر قداست و فضیلت این مسجد، در آن نماز گزارده باشد.

     ساختمان مسجد و توصیف آن

این مسجد در شمال غربی مسجد کوفه قرار دارد و حدود 2 کیلومتر با آن فاصله دارد. این مسجد تقریباً به شکل مستطیل است و دارای چهار ضلع است: ضلع شمالی 160 متر، ضلع شرقی 130 متر، ضلع جنوبی 160 متر، ضلع غربی 130 متر. دیوارهای آن بالغ بر 22 متر ارتفاع دارد و در نیمة ضلع شرقی، مناره (مأذنه)ای هست که ارتفاع آن به 13 متر می‌رسد که از بالا منقّش به آیات قرآن است و حاج جواد بن شیخ حسین سهلاوی خفاجی در سال 1378ق. آن را بنا نهاده است. در طول دو ضلع شرقی و غربی، دو مجموعة ایوان وجود دارد و در ضلع جنوبی آن یک رواق بلند است که در طول این ضلع امتداد دارد. ساحت مسجد، روباز است و در میان آن و گوشه‌کناره‌های آن چند مقام و محراب مربوط به پیامبران و امامان وجود دارد. از جمله مقام امام جعفر صادق(ع)، مقام حضرت ابراهیم(ع)، مقام حضرت ادریس(ع)، مقام حضرت خضر(ع)، مقام صالحان و پیامبران و مرسلان، مقام امام سجّاد(ع) و مقام حضرت مهدی(ع).

     مقام امام مهدی(ع)

این مقام، به نام مقام صاحب الزّمان(ع) ‌یا صاحب العصر و صاحب الأمر شناخته می‌شود. این مقام، در بخش جنوبی مسجد واقع شده و به دلیل اینکه مشهور است که امام در آن نماز خوانده و عبادت کرده، جایگاه خاصّی در دل مردم دارد. مساحت آن پیش از تعمیر اخیر، این‌گونه بوده است: طول، ‌هشتاد متر، عرض تقریبی، پنج و نیم متر و پس از آن این بخش بسیار گسترش یافت. این مقام، یک محراب دارد و بر محراب آن پنجره‌ای برنزی است که عمر آن متجاوز از صد و پنجاه سال نیست. آن پنجره بدون تزئین و نوشتار است و اطراف این پنجره، دو دعای مشهور (دعای زیارت مقام) وجود دارد، داخل ساختمان مقام که بزرگ‌ترین مقام مسجد است، دو سالن بزرگ برای نماز و نیایش است. یکی در بخش شمالی که خاصّ مردان است و دیگری در سمت راست که خاصّ زنان است. سیّد محمّد مهدی بحرالعلوم در سال 1181ق. ساختمان مقام امام مهدی(ع) را بنا نهاد، پس از آن در دوران ایشان چندین مرتبه این مقام بزرگ‌تر شد. پس از آن این ساختمان تخریب شد و ساختمان جدیدی برای این مقام بنا نهاده شد.
در اواخر سال 1394 ق. حاج عبدالمنعم ناصر مرز\‌الاسدی ساختمان جدیدی به جای آن بنا ساخت.
در سال 1315 ق. حاج محمّد رشاد ناصر مرزه الاسلامی، ساختمان قبلی را تخریب کرد و مقام را گسترش داد و مساحت آن به ششصد متر رسید و ساختمان کنونی همان ساختمان است.

     شب چهارشنبه و مسجد سهله

سیّد بن طاووس گفته است: اگر خواستی به مسجد سهله بروی، میان مغرب و عشا در شب چهارشنبه برو؛ زیرا این زمان از زمان‌های دیگر برتر است.11
شیخ محمّد حسن، صاحب «الجواهر» متوفی سال 1226 ق. سنّت رفتن به مسجد سهله در شب چهارشنبة هر هفته را پایه‌گذاری کرد. در شرح حال شیخ آقا بزرگ تهرانی آمده است که ایشان مدّت چهل سال با پای پیاده در شب‌های چهارشنبه از «نجف» به «مسجد سهله» می‌رفته‌اند، حتّی هنگامی که پشتشان خمیده شده بود، همچنان به این مسجد می‌رفته‌اند. علّامه نوری در کتاب «جنّـ[ المأوی» نوشته، ‌مردی صالح و دیندار گفت: ‌از اهل معرفت بسیار می‌شنیدم که می‌گفتند: استجاره در مسجد سهله باید چهل چهارشنبة متوالی باشد تا بتوان امام منتظَر را دید و من این کار را انجام دادم و موفّق به دیدار ایشان شده‌ام و بارها این را تجربه کرده‌ام. سپس این شخص داستان تشرّف خود به خدمت امام زمان(ع) در مسجد سهله و رفتن با ایشان به مسجد کوفه را بیان کرده است.12
سیّد رضوی در کتابش «التّحفـ[ الرّضویه» در باب کسانی که به دیدار امام در بیداری مشرّف شده‌اند، می‌گوید: این چیز معروفی در نجف است و مسجد سهله حتّی یک هفته از کسانی که ایمان به این غایت شریف‌ دارند، خالی نیست و تنها کسانی که بختشان بلند است، به آن می‌رسند. کسانی که ایشان را در این مسجد دیده‌اند، حکایت‌های زیادی نقل کرده‌اند که بخشی از آن در کتاب «جنّـ[ المأوی» آمده است.‌ در این کتاب از سیّد بن سیّد باقر قزوینی نقل شده که:
با پدرم در حال رفتن به مسجد بودیم، زمانی که نزدیک مسجد شدیم، به پدرم گفتم: این سخن که مردم می‌گویند هر کس چهل چهارشنبه به مسجد سهله بیاید، امام مهدی را می‌بیند، به نظر من بی‌اصل و اساس است.پدرم پس از شنیدن این سخن، خشمگینانه رو به من کرد و گفت:‌ چرا؟ تنها به این دلیل که تو ایشان را ندیده‌ای؟ یا به این دلیل که هر چیز که چشمانت آن را ندیده باشد، بی اصل و اساس است؟ پدرم زیاد با من سخن گفت تا آنکه از گفتة خود پشیمان شدم. سپس با هم وارد مسجد شدیم، کسی در مسجد نبود. زمانی که پدرم وسط مسجد بود برخاست تا دو رکعت نماز استجاره بخواند، مردی از سمت مقام امام حجّت(ع) پیش آمد، از کنار پدرم گذشت و به او سلام کرد و با او مصافحه کرد. پدرم به من نگاه کرد و گفت که ‌این مرد کیست؟ گفتم: ‌آیا او مهدی است؟ گفت: پس چه کسی است؟ پس به دنبال او دویدم. امّا او را نه در داخل مسجد و نه خارج از آن نیافتم.13

     علما و دیدار با امام در مسجد سهله

شماری از علما، مشرّف به دیدار امام شده‌اند و نام آنها در کتاب‌ها آمده است.
علاوه بر اینها علما و اشخاص زیادی مشرّف به دیدار ایشان شده‌اند، امّا اطّلاعات چندانی از حکایات دیدار آنها در دست نیست. علّامه نوری برخی از آنها را در کتاب «النّجم الثّاقب» آورده است.

در پایان به ذکر دو حکایت دیدار بسنده می‌کنیم.
1. شیخ احمد صد تومانی نقل کرده:
در مجلس جدّمان محمّد صد تومانی، از مسئلة دیدار امام مهدی(ع) سخن گفته شد تا اینکه ایشان هم مطلبی دراین‌باره گفت: یک روز دوست داشتم در مسجد سهله نماز بخوانم و در زمانی که تصوّر می‌کردم خالی از جمعیت باشد، به آنجا رفتم، وقتی به آنجا رسیدم، دیدم مسجد پر از مردم است و سر و صدای زیادی آنجاست و یادم نمی‌آید در آن زمان، کسی در آنجا آمده باشد، داخل مسجد شدم و دیدم صف‌های زیادی برای نماز جماعت، بسته شده است. کنار دیوار ایستادم تا ببینم آیا میان صف‌ها جایی خالی هست که من آنجا بروم و نماز بخوانم. متوجّه شدم، در میان یکی از صف‌ها، جای یک نفر خالی است. به آنجا رفتم و ایستادم و نماز خواندم. سپس یکی از حاضران گفت: آیا مهدی(ع) را دیدی؟ پس از آن سیّد ساکت شد، گویی پشیمان بود، سپس به خود آمد و هر چه از او درخواست شد مطلب را پایان برد، نپذیرفت. 14

     آداب و اعمال مسجد سهله

سیّد بن طاووس می‌نویسد: وقتی می‌خواهی به مسجد سهله بروی، روز چهارشنبه، در میان نماز مغرب و عشا دو رکعت نماز به جای آور.
همچنین نقل شده، وقتی به مسجد سهله رفتی، در کنار آن بایست و دعای «بسم الله و بالله و من الله إلی الله و ماشاء‌الله...»15 را بخوان.


احمد علی مجید الحلی
مترجم: سید شاهپور حسینی

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن فقیه، مختصر البلدان، ص174.
2. فضل الکوفه و مساجدها، ص 17.
3. قرب الاسناد، ص74.
4. قرب الاسناد، ص159، در نسخة‌ دیگر آمده است، مسجد الشری در نسخه‌ای دیگر مسجد الثری آمده است.
5. الانبیاء و مسجد السهله.
6. البلدان، ص 174.
7. المشهدی، المزار الکبیر.
8. همان.
9. مجلة انتظار، مسجد سهله، علی اکبر مهدی‌پور، صص330ـ354.
10. کشف الغطاء، ص 212.
11. مصباح الزائر.
12. جنـة المأوی، چاپ شده با بحارالانوار، صص 31 و 53.
13. بحارالانوار، ج53، ص245.
14. همان، ص240.
15. الصحیفـة المبارکة المهدیـة، صص678 ـ 684.

مقام امام مهدی(ع) در استان حِلّة عراق

حلّه، وارث بابل است و بابل و «سوراء» و اطراف آن کمی پیش از ظهور اسلام  و پس از آن، مرکز علم و مرکز اصطکاک اندیشه‌ای میان اندیشمندان هندی‌ و ایرانی از شرق و سریانی‌ و آرامی از غرب بوده است. سپس آنجا تبدیل به پایگاه شیعیان شد و شیعیان بغداد برای قدرت و استحکام و شکست ناپذیری آن دعا می‌کردند و بر خود می‌بالیدند.
 


نویسنده: احمد علی مجید الحلّی
مترجم: سیّد شاپور حسینی

     
مقام حلّه:

این مقام در مرکز شهر حلّه، در منطقه‌‌ای به نام «السّنیـة»، ورودی سمت راست بازار مسگرها و دقیقاً پشت مسجد بزرگ حلّه قرار دارد.

معنای لغوی حِلّه:
حلّه به کسر حاء و تشدید لام بر چند چیز اطلاق می‌شود:

1. قرارگاه و توقّفگاه شمار زیادی از مردم؛
2. درختی خاردار که کوچکتر از بوتة تمشک وحشی است؛
3. نام چند محل: الف. حلّه بنی قیل در «میسان» میان «واسط» و «بصره»؛1 ب. حلّة بنی دبیس بن عفیف اسدی2 نزدیک «هویزه»، میان واسط، بصره و «اهواز»؛ ج. روستایی بزرگ نزدیک شهر «موصل» که حلّة بنی رزّاق نامیده می‌شود؛3 د. حلّة بنی مزید که منظور از حلّه در این مقاله همین حلّه است و قبلاً «جامعین» نامیده می‌شد.

یاقوت حموی در کتاب «معجم البلدان» گفته است:
حلّه، شهر بزرگی است میان کوفه و بغداد  که قبلاً جامعین نامیده می‌شد. نخستین کسی که این شهر را ساخت و آباد کرد و در آن سکونت گزید، سیف الدّوله صدقـة بن منصور بن دبیس بن علی بن مزید4 اسدی بود. او ابتدا در ماه محرّم سال 495ق. وارد این منطقه شد و آن را آباد کرد که پیش از آن، بیشة درّندگان بود . او همراه خانواده و سپاهیانش در آن فرود آمد و در آن خانه‌های بزرگ و شکوهمند ساخت و یارانش در آن محل، سکونت گزیدند و آنجا پناهگاه آنان شد و آن شهر را آراستند و پس از آن، بازرگانان رهسپار آن دیار شدند و حلّه تبدیل به با شکوه‌ترین و نیکوترین منطقة عراق در زمان سیف‌الدّوله شد.5

در اینجا باید نکاتی را یادآور شد:
1. حلّه به این دلیل حلّة سیفیه نامیده شده است که سیف‌الدّوله صدقه آن را ساخته و این نسبت به بنیانگذار آن است و نخستین کسی که آن را سیفیه نامیده است؛
2. حلّه، مزیدیه نامیده شده به دلیل اینکه مزید، جدّ بزرگ بنیانگذار آن، صدقـ[ بن منصور بن دبیس بن علی بن مزید است.

       موقعیّت حلّه:

حلّه در 100 کیلومتری بغداد و 60کیلومتری «نجف اشرف» و 7 کیلومتری «بابل» واقع شده است.

      حلّه، شهر نور

حلّه، وارث بابل است و بابل و «سوراء» و اطراف آن کمی پیش از ظهور اسلام  و پس از آن، مرکز علم و مرکز اصطکاک اندیشه‌ای میان اندیشمندان هندی‌ و ایرانی از شرق و سریانی‌ و آرامی از غرب بوده است. سپس آنجا تبدیل به پایگاه شیعیان شد و شیعیان بغداد برای قدرت و استحکام و شکست ناپذیری آن دعا می‌کردند و بر خود می‌بالیدند. پس از ستم‌های سلجوقیان به آنان و سوزاندن کتابخانه‌هایشان و پناه بردن شیخ طوسی از آنجا به نجف اشرف در سال 448ق. مزیدی‌ها و کردهای جاوانی ساکن در «مطیرآباد» و «اسدآباد» و «نیل» اطراف بابل، با سباسیری در بغداد همکاری کردند و خلافت عبّاسی را در سال 450ق. برچیدند و برای مستنصر فاطمی خطبه خواندند. سپس، پس از کشته شدن سباسیری و بازگشت ترک‌های سلجوقی و خلافت عبّاسی به بغداد، سیف‌الدّوله صدقـ[ بن دبیس مزیدی همراه با جاوانی‌ها، اقدام به ساخت حلّه کرد و این گونه حلّه، تبدیل به مرکز شیعیان شد و این اتّفاق در محرّم سال 495ق. روی داد و اوضاع تا زمان سقوط بغداد در سال 656ق.6 چنین بود.7حلّه، مدّتی یکی از مراکز علمی و کعبة مقصود طلّاب علوم دینی و محقّقان فقه آل محمّد(ص) بوده است و در این زمینه، در قرن هفتم هجری به قلّة اوج و شکوفایی رسیده است. این تمایز آن، علل و انگیزه‌هایی داشته؛ از جمله اینکه حلّه از زمان تأسیس تا کنون، همواره از جمله مراکز شیعه بوده، یکی دیگر از علل اهمّیت این شهر، نزدیکی آن به شهر نجف اشرف می‌باشد که پیوسته پایتخت و مرکز علم و ادب بوده است. این نزدیکی، تأثیر بسیار زیادی در شکوفایی نهال همکاری دو مرکز شیعی یعنی نجف و حلّه داشته و به گونه‌ای بوده که اگر مدّتی نور دانش در آن رو به افول می‌رفت، قبور دانشمندان در آن، به مثابة روغن چراغی بود که آن شهر را پیوسته روشن نگه می‌داشت و اگر مدّتی این نور ضعیف و کم سو می‌شد، طلّاب حلّی به نجف می‌رفتند تا در آنجا کسب علم نمایند و به این ترتیب نور علم در حلّه هیچ‌گاه از زمان تأسیس آن تا کنون، خاموش نشده است.

       تاریخ مقام حلّه در نسخه‌های خطّی:

1. نسخة خطّی شیخ بن هیکل:
مهم‌ترین چیزی که در این نسخه ما را به 636 ق. / 1216 م. تاریخ مقام صاحب‌الزّمان(ع) در حلّه رهنمون می‌سازد، وجود تاریخی برای ساختمان در سال 636ق. است و این خود نشان می‌دهد که این مقام، سال‌ها پیش از این تاریخ وجود داشته امّا، با کمال تأسّف، نگارنده، تاریخی پیش از این را نیافته است؛ یعنی تاریخ این مقام حدود 140 سال از سال 495ق. که سال آباد ساختن حلّه است تا سال 636ق. نامشخّص و مجهول می‌باشد، امّا توجّه علما به این مقام و زیارت آن و توجّه به ساختمان آن و درس دادن در آن ساختمان، بیانگر توجّه خاصّ آنها به این مقام است. زیرا عقل ‌می‌گوید: اثر پا، دلالت بر وجود راه رونده‌ای دارد، پس ناگزیر اثری باید وجود می‌داشته است. حال، به تفصیل در این مورد سخن می‌گوییم:

پژوهشگر بزرگ سیّد محمّد صادق بحرالعلوم (1315ـ1399ق.) در تصحیح کتاب «لؤلؤة البحرین» تألیف شیخ یوسف بحرانی گفته است: به خطّ شیخ فقیه فاضل، علی بن فضل الله بن هیکل حلّی ـ شاگرد ابوالعبّاس ابن فهد حلّی ـ این عبارت را دیدم. در حوادث سال 636 ق . گفته شده است که، در این سال، شیخ فقیه و عالم، نجیب الدّین محمّد بن جعفر بن هبـ[ الله بن نمّا حلّی، خانه‌ها و حلقه‌های درس در کنار مکان منسوب به صاحب‌الزّمان(ع) در حلّه سیفیه را آباد کرد و گروهی از فقها در آن سکونت گزیدند.
نگارنده از این چند عبارت، به نتایج زیر می‌رسد:

1. وجود ساختمانی برای مقام شریف صاحب‌الزّمان(ع) پیش از سال 636 ق. در این مکان؛
2. وجود مدرسه‌ای در کنار این مقام شریف پیش از سال 636ق. (و این مدرسه‌ای است که در سطرهای بعد در مورد آن سخن خواهیم گفت)؛
3. ابن نمّا این مدرسه را بنیانگذاری نکرده است، بلکه آن را که ویران شده یا شکاف برداشته بود، تعمیر کرده است؛
4. تنها فقها در این مدرسه سکونت داشته‌اند (بنابر قول صریح
ابن هیکل).

نسخة خطّی دوم نهج البلاغه، سال 677ق. / 1256م.
مهم‌ترین چیزی که در این نسخة خطّی ما را به تاریخ این مقام رهنمون می‌سازد، این است که این نسخة خطّی در سال 677 ق. داخل مقام صاحب الزّمان(ع) نوشته شده است و گروهی از علما نیز به آن تصریح کرده‌اند.
در پایان این نسخه از «نهج البلاغه» آمده است: به یاری خداوند و با توفیقات او، این کتاب در روز شنبه اواخر صفر سال 677ق. پایان یافت. حسین بن اردشیر طبری اندراوذی در حلّة سیفیه در مقام صاحب الزّمان(ع) آن را رونویسی کرد.


نسخة خطّی سوم، در آغاز قرن هشتم هجری قمری «الدرة النضیدة فی شرح الأبحاث المفیدة»
مهم‌ترین چیزی که در این نسخة خطّی ما را به تاریخ این مقام رهنمون می‌سازد، این است که این نسخه، مجاور مقام صاحب الزّمان(ع) در حلّة سیفیه نوشته شده است، امّا با کمال تأسّف در این نسخه، تاریخ دقیقی ذکر نشده؛ زیرا صفحات آخر این نسخه به هم چسبیده است.

در پشت این نسخه به خطّ مؤلّف نوشته شده: در بیست و هشتم شعبان شروع به نوشتن آن کردم و در بیست و چهارم رمضان از آن فارغ شدم. مجموع مدّتی که برای نوشتن آن صرف شد، بیست و شش روز بود و آن را در حلّه، مجاور مقام صاحب الزّمان(ع) به رشتة نگارش درآوردم.8

نسخة خطّی چهارم، در سال 723ق. / 1302م. به نام «تحریر الاحکام الشرعیّة علی مذهب الامامیـّة»
مهم‌ترین چیزی که ما را به تاریخ مقام در این نسخه رهنمون می‌سازد، این است که در سال 723ق. و در داخل مقام نوشته شده است.
نام کتاب و مؤلّف آن: «تحریر الاحکام الشرعیّـة علی مذهب الامامیّـ[» تألیف علّامة اهل حلّه، جمال‌الدّین ابومنصور حسن بن یوسف بن مطهر اسدی (648ـ726ق.)

این نسخة خطّی در روز سه شنبه، ششم ماه رجب سال 723ق. توسط محمود بن محمّد بن بدر در مقام امام رونویسی شده است.

نسخة خطّی پنجم، «قواعد الاحکام فی معرفـةالحلال و الحرام» سال 776ق. / 1355م.
این نسخة مهم در مقام صاحب الزّمان(ع) در سال 776ق. نوشته شده است. این کتاب از تصنیفات علّامه حلّی است.
نام نسخه نویس: جعفر بن محمّد عراقی و برادرش حسین بن محمّد عراقی
ابن ندیم در مورد تاریخ رونویسی آن گفته است: آغاز کار رونویسی در روز شنبه اوّل جمادی الثّانی 776ق. (پنجاه سال پس از وفات مؤلّف) بوده است.
نسخه نویس می‌گوید:
پس از پایان کار، آن را با یک نسخة درست که در مدرسة صاحب الزّمان(ع)
 در شهر حلّه وجود داشت، در فصل گرما و با مشقّت بسیار مقابله کردم تا آنکه در 12 جمادی الاوّل سال 786ق. کار مقابله را به پایان رساندم.
سپس می‌گوید: کار را در 18 رمضان سال 786ق. به پایان بردم.

نسخة خطّی ششم، سال 957ق. / 1537م. «المختصر النافع»
این نسخه در تاریخ 16 ربیع الاوّل سال 957ق. در مدرسة صاحب الزّمان(ع)
 در حلّة سیفیه رونوشت شده است.
  
      کسانی که از مقام صاحب الزّمان(ع) در حلّه دیدار کرده‌اند:

زائران و دیدارکنندگان این مقام بزرگ، از طبقات مختلف از میان علما، امرا، والیان، نسخه‌نویسان و ... بوده‌اند از جمله:
1. در آخر ماه صفر سال 677ق. / 1256م.
در این تاریخ سیّد نجم الدّین ابوعبدالله حسین بن اردشیر بن محمّد طبری از این مقام دیدن کرد و در این تاریخ رونویسی از کتاب «نهج البلاغه»
 را به پایان رساند؛12
2. در ششم رجب سال 723ق. / 1302م.
محمود بن محمّد بن بدر از این مقام دیدار کرد و در این تاریخ رونویسی از کتاب «تحریر الاحکام الشرعیـة» را به پایان رساند؛13
3. در سال 725ق. / 1304م.
ابن بطوطة جهانگرد از این مقام دیدار کرد؛14
4. در آغاز قرن هشتم هجری، هیجدهم شعبان
ابومحمّد حسن حدّاد عاملی از این مقام دیدار کرد و در این تاریخ کتاب «الدرة النضیدة فی شرح الابحاث المفیدة» را تصنیف کرد و آن را در بیست و ششم ماه رمضان در حلّه، مجاور مقام صاحب الزّمان(ع) به پایان رساند. مصنّف سال 739ق. زنده بوده است؛
5. در آغاز قرن هشتم هجری
حاکم حلّه از این مقام دیدار کرد. نام او مرجان الصغیر بود. او کینه و عداوت شدیدی نسبت به شیعیان داشت؛
6. در سال 744ق. / 1323م.
امّ عثمان، زن نابینایی که در داخل مقام بینا شد، از این مقام دیدن کرد. امّ عثمان، زنی سنّی مذهب بود که پس از آن که بینایی‌اش را بازیافت، همراه پسرش عثمان، شیعه شد؛15
7. در سال 759ق. / 1338م.
جمال الدّین بن نجم الدّین جعفر زهدری از این مقام دیدن کرد و شب را در آن ماند. او فلج بود و در آن شب در این مقام شفا یافت؛
8. در آغاز جمادی الثّانی سال 776ق. / 1355م.
جعفر بن محمّد عراقی از این مقام دیدن کرد و در این تاریخ رونویسی کتاب «قواعد الاحکام فی مسائل الحلال و الحرام» را داخل مقام به پایان رساند؛
9. در سال 961ق. / 1540م.16
سیّد علی رئیس که فرستادة سلطان «مصر» و خود امیر «قبطانیته» بود، از این مقام دیدار کرد.17


پی‌نوشت‌ها:

1. در کتاب تقویم البلدان، با نام حلّه بنی صله از آن یاد شده است. رجوع کنید به ریاحین العلماء، 1/370.
2. در منبع گذشته (اشعری) به آن اشاره شد.
3. همان.
4. نام او در منبع قبلی، (مؤیّد) ذکر شده، امّا درست‌تر «مزید» است.
5. نگاه کنید به تاریخ الحلّه، ج 1، ص 1، سفینـة البحار، ج 2، ص 299.
6. همان، ج 1، ص 1.
7. نگاه کنید به الانوار الساطعه، ص 8.
8. برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به کتاب «المسلسلات فی الاجازات» گردآورنده: سیّد محمود مرعشی، ج 2، صص 100 ـ 106.
9. نگاه کنید به مجلة تراثنا، شمارة 65، همچنین طبقات اعلام السیقه (قرن پنجم).
10. شیخ آغا بزرگ در الانوار الساطعه، ص 2 «آبدار اوادی» نام او را ذکر کرده و سیّد احمد حسینی در تراجم الرجال، ص 162 نام او را در اندرا اوذی ذکر کرده است.
11. علّآمه در اجازه‌اش به سیّد مهنا بن سنان به آن تصریح کرده، نگاه کنید. بحارالأنوار، ج 104، ص 148.
12. نگاه کنید به مکتبـة العلامـة الحلّی الطباطبایی، ص 79.
13. نگاه کنید به تاریخ الکوفـة، البراقی، تحقیق ماجد العطیـة، ص 39.
14. نگاه کنید به اعیان الشیعـة، ج 9، ص 179.
15. النجم الثاقب، ج 2، ص 222.
16. النجم الثاقب، ج 2، ص 223.
17. نگاه کنید به مکتبـة العلامـة الحلّی، ص 143.