اشاره:
ملائکه
مجموعهای از مخلوقات خداوند هستند که بخشی از عالم غیب را تشکیل میدهند.
نقشهای مختلفی بر عهدة این موجودات نهاده شده پس بر این اساس رتبهبندی
میشوند. تصویر روشن آنان را میتوان از روایات اسلامی و آیات قرآن استخراج
نمود. در ادامة مطالب قبلی که مروری اجمالی بر زندگی جبرائیل و میکائیل(ع)
و نقش آنان در حوادث پس از ظهور داشتیم، در این بخش به ملائکه و فرشتگانی
میپردازیم که در خدمت امام زمان(عج) و تحت فرماندهی دو مَلَک یاد شده،
قرار خواهند داشت.
موضوع مهدویّت، به عنوان یکی از انقلابیترین
اعتقادات اسلامی، جهان غرب را در مورد آینده، به وحشت انداخته است. این
وحشت ناشی از عمق بحرانهایی است که غرب، آن را با تمام وجود احساس میکند و
البتّه با یگانه هنر خود که «ظاهرآرایی» است، تلاش میکند نه تنها چهرة یک
ورشکسته را به خود نگیرد، در هیئت یک جهاندار غالب ظاهر شود و افراد
سادهاندیش و سطحینگر را بفریبد. فروپاشی نظام خانواده و بحران اخلاقی ـ
اجتماعی ناشی از آن، بروز بحران زیست محیطی، بحران اقتصادی که در شکل
تبعیضهای وحشتناک خود را نشان میدهد، سیطرة ظالمانة رسانهها و ...
بحرانهای امروز غرب است و اندیشمندان نظام سلطهگر غرب، به خوبی میدانند
که اگر این وضع استمرار یابد، قطعاً آینده از آن اندیشهای خواهد بود که
خلأ معنویت جهان را پر کند و اسلام و تشیّع با اعتقاد بزرگ خود به مهدویّت،
به طور قطع یگانه مکتبی خواهد بود که به زودی ببرِ کاغذی غرب را در ساحت
اندیشه و تفکّر مچاله خواهد کرد و خود چونان موهبتی آسمانی بر دل و جان
مردم حاکم خواهد شد.
این خطری است که اندیشمندان غربی آن را احساس
کردهاند و راه گریز از این سرنوشت محتوم را در مقابله با اسلام و تشیّع و
به ویژه مقابله با اعتقاد به مهدویّت دیدهاند، مقابلهای که هرگز با پاسخ
درخوری از سوی مسلمانان همراه نشده است.
راستی یادم رفت...
داداش سلمان میگفت...
توی خونه ...
بچه ها از مادرشان خیلی کارها رو یاد میگیرند...
مثلا اگر مادرشهید شود...
سلمان فارسی مى گوید:
سه شب پی در پی امام على علیه السلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام
را سوار بر مرکبی نمود و دست حسنین علیهما السلام را گرفت، و هیچ یـک
از اهل بـدر از مهاجـرین و انصار را باقى نگذاشت مگر آنکه به خانه هایـشان آمد
و حقّ خـود را برایشـان یـادآور شـد و آنـان را براى یارى خویش فرا خواند.
ولـى جـز چهـل و چهـار نفر، کسى از آنان دعوت او را قبـول نکـرد. وقتـى صبـح
شـد جز من و ابوذر و مقداد و زبیر کسى از آنان سر قرار نیامد.
اسرار آل محمد ص 222
مادرم!
این همه بلا سخت است
به خدا شرح ماجرا سخت است
گفتن از روضهی تو
آسان نیست
شرح آن کار روضه خوانان نیست
چشمی از داغ خونفشان باید
گریهی بی امان
تلاطم اشک
مدد از صاحب الزمان باید
کاش این فاطمیه
مادر جان
گره از کار عشق وا می شد
روضه خوان
صاحبِ عزا می شد
یوسف تو ز راه می آمد
با دلی غرق آه می آمد
مادرم!
این همه بلا سخت است
فهم داغت برای ما سخت است
گفتن از داغ کوچه آسان نیست
آه سیلی بی هوا سخت است
در و دیوار را نمی گویم
نیستم من حریف این روضه
کشته من را
ردیف این روضه
داغ مسمار را نمی گویم
زود باید ز روضه ها رد شد
شرح آن کار روضه خوانان نیست
چه بگویم؟
هجوم این مردم؟
در چوبی و تلّی از هیزم؟
شعله می زد چه بی خبر آتش
آه مادر!
بهشت در آتش
در کنار تو شعله ور آتش
صورتت را گدازه ها می سوخت
بارش تازیانه و کوثر
جگر داغ از این بلا می سوخت
آه پهلو
مگر چه شد بازو
روی نیلی
تسلی سیلی
گوشواره، خدای من چاره ...
از غم تو زمین، هوا می سوخت
دل بی تاب مرتضی می سوخت
همه یک جا هجوم آوردند
دست بسته امام را بردند
دست او را که بسته بودند آه
پای قتلش نشسته بودند آه
دل تو بی قرار او اما
پهلویت را شکسته بودند آه
همه پیمان گسسته بودند آه
آه از روضه های بی یاری
کار آن جمعیت
تماشا بود
بعد هم ناسزا و حاشا بود
چقدر حق
غریب و تنها بود
روز دلگیرِ بی طرفداری
درد غربت چگونه پایان داشت؟
وای از ماجرای دلتنگی
در دل کوچه های دلتنگی
کوچه ای که شمیم هجران داشت
روی چشمت نشست ابری که
نود و پنج روز باران داشت
گریه هایت نه صِرف دل تنگی
شرح دلواپسی مولا بود
روضهی بی کسی مولا بود
روز و شب
اشک های تو جاری
آه از روضه های بی یاری
تو سه شب
غرق آه و شیون و شین
آمدی با علی و با حسنین
به در خانهی همه اصحاب
جنگجویان خیبر و احزاب
جان به کف های روز بدر و حنین
گفت مولا به تک تک آنان
از احادیث ناب پیغمبر
از «أولی الأمر» و مقصد قرآن
از غدیر و
از آن همه پیمان
گفت از فتنهی سقیفه و بعد
از فریب و خیانت شیطان
آه حجّت دگر تمام شد و
بی تفاوت شدن
حرام شد و
وعده ها
وعدهی قیام شد و
صبح آمد
و لحظهی موعود
غیر از آن چار یار دیرینه
هیچ کس یاور امام نبود
گریه کن با دل شکستهی خود
گریه کن از مدینه تا به اُحد
گریه کن
مادرم غریبانه
روزها کنج بیت الاحزان و
نیمه شب
مخفیانه در خانه
گیسوی زینبت پریشان است
دست افتاده دیگر از شانه
گریه کن
مادرم غریبانه
نیمه شب که تو رفتی از خانه
می شود مویه های چشمانت
روضه خوان غم یتیمانت
گریه کن
بر غریبی حیدر
می روی همدم پریشانت
در کنار مزار پنهانت
می رود آه مادرم از حال
می شود قاتلش غمت هر روز
می شود همدمش غمت سی سال
یک جهان غربت و محن داری
گریه کن
روضهی حسن داری
مثل حیدر
انیس او چاه است
خنده های مغیره در راه است
داغهای تو شعله ور، کوچه
جگرش پاره پاره در کوچه
شب آخر که از سفر گفتی
با نگاهی پر از شرر مادر
با دل خون و چشم تر گفتی
گفتی از روزهای شیون و شین
نیمه شب ها و تشنگی حسین
زینبت را که جان به لب کردی
بقچه ای را اگر طلب کردی
تو به زینب سه تا کفن دادی
ولی یک کهنه پیرهن دادی
داغ زینب حکایت زهراست
امتداد مدینه عاشوراست
گریه کن مادرم بخوان روضه
روضه هایت همیشه معروف است
کهنه پیراهن آخر روضه ست
روضه از این به بعد مکشوف است
وسط کوچه
اجر پیغمبر
گرچه یک بار شد ادا مادر
شعلهی کینه آتشین مانده
باز یاری مسلمین مانده
شد ادا گر چه با تب سیلی
اجر با تیغ و نیزه ها مانده
کربلا مانده
کربلا مانده
مادرم!
در میانهی گودال
پیکری غرق خون رها مانده
گریه کن
های های
می بارد
خون خورشید تو زِ سر نیزه
تیرها در طواف پیکر او
بوسهی خنجرست و حنجر او
پیش چشمان خستهی زینب
سر او رفته است بر نیزه
چشم های کبود او مثلِ
چشم نیلی و بی قرارت شد
ضجه می زد
به جای تو آن روز
کهنه پیراهنی که غارت شد
گریه کن
با تلاوت قاری
خون ز لب های او شده جاری
آه از روضه های بی یاری
سلمان فارسى (که از اصحاب خاص مولا بوده) میگوید: چند روز پس از رحلت رسول اللَّه صلوات الله علیه از منزل خود خارج و با حضرت على علیه السلام مواجه شدم، ایشان به من فرمود: اى سلمان! تو بعد از پیامبر خدا بر ما جفا کردى (و دیگر سراغی از ما نمیگیری). گفتم: حبیب من اى ابو الحسن! در باره شما جفا نشده است، بلکه حزن و اندوه شدید من در رحلت رسول اللَّه مانع زیارت شما شد.
دلائل الامامة، ص 28 و 29
جز با غم و درد و بی کسی خو نگرفت
در نزد علی دست به پهلو نگرفت
در بستر غم سه ماه جان کند اما
جز مرگ کسی سراغی از او نگرفت