درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

استعمار و فرقه‌سازی‌ها در اسلام

گفت‌وگو با حجت الاسلام و المسلمین محمد مردانی

اشاره:
حجت‌الاسلام و المسلمین محمد مردانی، از جمله فرهیختگان و فضلای بنام حوزة علمیه قم است که بیش از نیم قرن عمر خود را وقف مطالعه و کند و کاو در مسائل و مباحث مربوط به فرقه‌ها و ادیان مختلف دنیا نموده است.

ایشان علاوه بر تدریس و سخنرانی در محافل علمی و آموزشی برای جوانان، کتاب‌های متعددی در این باره نگاشته است، که از آن میان می‌توان به این مورد اشاره کرد: مناظرات و مکاتبات، باب و بهاء، نیم نگاهی به وهابیت، شیطان‌پرستان، اسلام و دراویش، عرفان عارفان، مرام اهل حق، سؤالاتی از ملل و نحل، سیری گذرا در ادیان، مرام صوفی‌گری، راه نجات و دور.

مطالعات گسترده و اطلاعات وسیع ایشان در این حوزه، موجب بود تا گفت‌وگوی پیش‌رو را با وی انجام دهیم؛ امید که مقبول طبع شما قرار گیرد.

با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید لطفاً برای شروع بفرمایید، منظور از فرقه چیست؟

 منظور از فرقه، جدایی یک جزء از یک کل است که در ادیان مختلف سابقه داشته است. دراین‌باره روایاتی نیز نقل شده که از جمله آنها روایت افتراق است که، امام پنجم(ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل فرموده‌اند که امت موسی بعد از او به هفتاد و یک فرقه و امت عیسی پس از او به هفتاد و دو فرقه و امت من نیز بعد از من به هفتاد و سه فرقه منشعب می‌شوند که در هر امتی یکی از این فرقه‌ها اهل نجات هستند.1

همان‌طور که فرمودید از بعد از پیامبر(ص) در اسلام نیز ـ همانند دیگر ادیان ـ فرقه‌ها و نحله‌های زیادی به وجود آمده‌اند ولی در حدود دو قرن اخیر ما شاهد فرقه‌های نوظهوری هستیم. آیا اساساً این‌دو با هم تفاوتی دارند یا اینکه از یک جنس به شمار می‌آیند؟

 
در زمان پیامبر اکرم(ص) ما تنها فرقة منافقین را مشاهده می‌کنیم و گاهی هم صحبت از فرقة فاسقین است. جنس صحبت‌های آن حضرت به نحوی بود که از طرفی راه معین بود و همگان می‌دانستند که از کدام مسیر باید بروند و از سوی دیگر این مسیر تعیین شده سنخیتی با مطامع مادی نداشت و آنها که اهل استفاده‌های مادی بودند خواسته‌هایشان از این طریق تأمین نمی‌شد. در راه تعریف شده ایشان افراد باید دنبال معنویت باشند که ضمن آن از مادیات در حدّ تعدیل شده استفاده می‌کردند. این افراد پس از پیامبر(ص) دنبال کارهای خود رفتند و شروع کردند به فرقه‌سازی. اینها هم در ماجرای رحلت حضرت و پس از آن عملاً بر تمام وحی‌ها پا گذاشتند. صحبت‌های پیامبر(ص) یا وحی قرآنی بود، یا وحی غیر قرآنی ولی به هر حال هرچه می‌فرمودند و از دو لب مبارکشان خارج می‌شد وحی بود:
ما ینطق عن الهوی ٭ إن هو إلّا وحیٌ یوحی2؛
و از سر هوس سخن نمی‌گوید ٭ این سخن بجز وحیی که وحی می‌شود نیست.

اینان همة این مطالب را منکر شده و سلیقه‌های شخصی خودشان را وارد نمودند. از اینجا بین مسلمانان اسمی و حقیقی جدایی افتاد. فرقه‌هایی که از این پس ساخته می‌شد عموماً شخصی بود و عده‌ای که دنبال رسیدن به مقام و منصب بودند فرقه‌سازی می‌کردند ولی فرقه‌هایی که امروزه به وجود می‌آیند علاوه بر آن جنبه سیاسی هم دارد.

ممالک و حکومت‌هایی هستند که می‌بینند اسلام مانعی جدی در برابر خواسته‌های آنان است و برای شکستن این سد اقدام به فرقه سازی‌هایی می‌کنند که با برنامه ریزی بتوانند بر تمام ملت‌ها مسلط شوند. برای نمونه اگر مسیحیت در اسلام فرقه‌سازی نکند خودش نمی‌تواند دوام بیاورد، چون اساساً مسیحیت مرام ذلت و بدبختی است. در تمام چهار انجیل که همگی تحریف شده هستند این مطلب را به وضوح می‌توان مشاهده کرد. در انجیل لوقا و همچنین متی آمده که اگر کسی به سمت راست شما سیلی زد شما طرف چپ خود را هم بگیرید تا به آن سیلی بزند، یا اگر کسی عبایتان را گرفت شما قبای خود را هم به او بدهید. اینها همه‌اش درس ذلت است تا کسی نتواند نفس بکشد و اگر زمانی مردم خواستند قیام کنند همین دینداری و تدینشان آنها را از این تصمیم منصرف کرده، و سر جایشان بنشاند. در مقابل، دستور اسلام اصلاً این ‌طور نیست. اسلام می گوید نه ظلم کن نه زیر بار ظلم برو. در برابر دشمنان اسلام هم همواره آمادگی داشته باشید و آنها را بترسانید:
و أعدّوا لهم ما استطعتم من قوّةٍ و من رباط الخیل ترهبون به عدوّ الله و عدوّکم3.

طبیعی است که آنها برای رویارویی با این فرهنگ اقدام به فرقه‌سازی کنند به خصوص که می‌بینند تنها گروهی که به طور جدی در مقابل آنان ایستادگی می‌کنند شیعیان اثنی عشری هستند. کسانی که در دوره‌های اخیر فرقه‌سازی می‌کنند تنها غرضشان این است و هدف دیگری ندارند.


 آیا دسته بندی مشخصی می‌توان برای فرقه‌ها در عصر حاضر میان مسلمانان داشت؟

 در یک دسته بندی کلی همة آنان در مقابل تشیع اثنی عشری قرار دارند؛ چون شیعه خود را مقید به قرآن کریم و احادیث و روایات صحیح و پیروی از ائمه(ع) می‌داند و حاضر نیست سر تعظیم در برابر هیچ شخص یا گروهی فرود آورند. آنها به دنبال این هستند که فرهنگ تشیع را از بین ببرند. از منظر دیگر آنان اولاً تصوف را درست کردند که نه تشیع را قبول دارد نه تسنن را و در مقابل تشیع امام و ولی‌ای را برای خود می‌تراشد. در کنار آنان شیخی مسلک‌ها، بهاییان و بابی‌ها نیز خود را امام زمان خواندند. فرقه‌هایی که در این دو قرن ساخته شده‌اند همگی ضدّ امام عصر(ع) هستند و می‌خواهند مردم را نسبت به آن حضرت بی‌علاقه سازند و از ایشان جدا کنند. در صورت موفقیت در هر کدام از این طرح‌ها آنها می‌توانند بر مردم حکومت و آقایی کنند.

منشأ فرقه‌سازی معاصر در دو قرن اخیر کجاست و فرقه سازان چه اهدافی را دنبال می‌کنند؟

 در طول تاریخ شیعیان رفتارها و عکس العمل‌های شاخص و قابل توجی از خود نشان داده که به طور جدی بر سر راه آنان ایجاد مانع کرده است؛ چه در جریان تحریم تنباکو و چه پیش از آن، همواره علما و بزرگان شیعه پیشاپیش نهضت‌های دینی و مذهبی حرکت کرده و جان‌فشانی می‌نمودند تا اصالت اسلامی و به تبع آن اصالت شیعی از بین نرود و کشورهای استعماری نظیر انگلستان و فرانسه و در دوره‌های بعد امریکا و روسیه و ... تنها از طریق فرقه‌سازی است که می‌توانند با این جریان مقابله کنند و در آن خلل ایجاد کنند.

چطور است که این فرقه‌ها ساختة غربیان است ولی نیروهایی که به ظاهر رهبری این جریان‌ها را برعهده دارند خود از میان جامعه اسلامی برخاسته‌اند؟

این افراد که برای اجرای خواسته‌ها و اهداف آنان انتخاب می‌شوند افراد بی‌ایمان و یا ضعیف الایمان هستند که به امید پول و ثروت یا ریاست و ... فریب آنان را خورده‌اند و الّا اگر کسی اعتقاد راسخ داشته باشد دنبال آنان راه نمی‌افتد.

رییس شیخی‌مذهب‌ها یک عالم بوده و بنیان‌گذاران بابیت و بهاییت نیز خود را عالم معرفی کرده بودند و در برخی فرق دیگر هم چنین ادعاهایی قابل مشاهده است. دشمنان از ضعف این علما استفاده کرده، با همراهی آنان عده‌ای را چشم و گوش بسته به دنبالشان کشانده و اقدام به فرقه‌سازی کرده‌اند. سردستة بسیاری از فرقه‌هایی که به وجود آمده افراد با سواد و در عین حال بی‌ایمان و یا فاقد اعتقاد راسخ بوده‌اند که یا فریب دشمنان را خورده‌اند و یا عمداً از همراهی با آنان به دنبال کسب مقام و منصبی بوده‌اند. عوام مردم هم به واسطة جهالتشان فریب این افراد را خورده و از ایشان تبعیت کرده‌اند؛ هرچند که بعضی از آنان در میانة راه توبه کرده و برگشته‌اند.

آیا می‌توان دلیل خاصی را برای جعل وهابیت در جزیرة العرب، بابیت در ایران و قادیانیه در پاکستان جست‌وجو کرد؟
 اینها همیشه و در همة مناطق فوق سراغ محیط‌ها و کسانی می‌روند که اطلاعات مختصری داشته باشند. وهابیت که در میان اهل تسنن به وجود آمد و رشد کرد با بهره برداری از عوام بود که اطلاعات چندانی از دین نداشتند و الّا کسانی که معتقد باشند و نسبت به دین اعتقاد راسخ داشته باشند زیر بار این حرف‌ها نمی‌روند. جالب است بدانید سلیمان‌بن عبدالوهاب برادر محمدبن عبد الوهاب، بنیان‌گذار وهابیت، علیه این فرقه و جعلیات برادرش کتاب نوشته و اعتراض جدّی کرده است.

فرقه‌های انحرافی، دیگران را با برخورد و اخلاق خوب و همچنین هدایای مالی به سمت خود جذب می‌کنند. ویژگی مشترک همه اینها این است که در مناطقی نضج یافته‌اند که افراد اطلاعات دینی کمی داشته‌اند؛ قادیانی و پنجابی و دیگران در پاکستان به دنبال چنین محیط‌ها و مردمانی بوده‌اند. نکته‌ای که در اینجا باید متذکر شوم این است که اطلاع رسانی شیعه بسیار ضعیف و ناقص است و اگر ما یک اطلاع رسانی درست و قوی در عرصه‌های مختلف و با استفاده از تمام ابزارهای روز داشته باشیم، می‌توانیم بسیاری از آنان را که جذب این فرقه‌ها شده‌اند به سمت خودمان و اسلام اصیل بازگردانیم. هرچند ما منطقی قوی داریم ولی حتی در کشور اسلامی خودمان اطلاع رسانی مناسبی نداریم و پیاممان را به اقشار مختلف جامعه نمی‌رسانیم.

 پیامدها و نتایج جعل این فرقه‌ها از زوایای مختلف چه بوده است؟
 
اصلی ترین پیامد این فرقه سازی‌ها از بین بردن اصالت دین است. با از بین رفتن اصالت دین در یک کلمه آنها آقایی و سروری می‌یابند و ما دچار ذلت می‌شویم که این در تمام ابعاد قابل بررسی است. تمام ثمرات عاید آنان می‌شود. بنا بر مدارکی که به دست ما رسیده، فرانسه برای ساختن تنها یک خانقاه، یک میلیارد و چند صد میلیون تومان هزینه کرده است حال آنکه آنان اصلاً نه اعتقادی به اسلام دارند و نه تصوف، و نه اساساً دلشان برای ما سوخته است. آنها این کارها را می‌کنند تا از تعداد کسانی که قرار است پیرو امام زمان(ع) بشوند بکاهند و بر تعداد پیروان اقطاب پیش‌ساخته بیفزایند. پیروی از اینها بی اعتقادی را به دنبال می‌آورد و کسی هم که بی‌عقیده شد به راحتی آلت دست قرار می‌گیرد و او را به هر سو که بخواهند می‌توانند بکشانند.

چطور می‌شود که این فرقه‌های جعلی می‌توانند قرن‌ها به حیات خود ادامه بدهند؟
 همان‌طور که عرض کردم اینها اولاً دنبال آدم‌های جاهل و بی‌اطلاع می‌روند. طبیعی است یک مسلمان پدر و مادری که بی‌هیچ دلیل و برهانی اسلام را قبول کرده به راحتی می‌تواند مقولة دیگری را جایگزین آن کند. این افراد هم که در همة دوران‌ها یافت می‌شوند. ثانیاً اینها پیروان و همراهان خود را تطمیع می‌کنند و همچنین علاوه بر آن آدم‌های بیکار کم نیستند که اگر آنها را تأمین کنند به هر طرف ممکن است بروند. بسیاری از اینان را با مسکن، ازدواج و ... تأمین و تطمیع می‌کنند هرچند اگر کسی اعتقاد راسخی داشته باشد آن را با این زخارف دنیوی عوض نمی‌کند و با اینان هم‌صدا نمی‌شود.

در حال حاضر فعال‌ترین این فرقه‌ها کدامند و در چه موقیعتی به سر می‌برند؟
 تا آنجایی که بنده اطلاع دارم اکثر فرق مشغول به فعالیت هستند اما فعال‌ترین آنها در منطقه سیستان و بلوچستان و حتی خراسان، فرقة «وهابیت» است.بعد از آنان فرق مختلف تصوف اعم از «ذهبی‌ها» که از همه فعال‌تر است و «گنابادی‌ها»، «کمیلی‌ها»، «اویسی‌ها» و... که از فضای باز جمهوری اسلامی ایران حداکثر بهره‌برداری را می‌کنند. بعد از اینان دین مسیحیت است که در شهرها و روستاهای مختلف به شدت مشغول به فعالیت هستند. اینها انجیل‌هایشان را قطعه قطعه کرده و برای هر منطقه‌ای آن را به زبان خودشان ترجمه کرده و در میان مردم پخش می‌کنند که اگر آن را حفظ کنید فلان جایزه‌ها را به شما می‌دهیم. متأسفانه باید اعتراف کنیم اینان در جذب تعداد قابل توجهی از مسلمانان شناسنامه‌ای و [صرفاً] پدر و مادری موفقیت‌هایی هم داشته‌اند. چندی پیش با امام جمعه یکی
از بزرگ‌ترین شهرهای کشور تلفنی صحبت می‌کردم به شدّت از این موضوع شاکی و گله‌مند بود.

از همه اینها بدتر که روی سنین پایین ما سرمایه‌گذاری کرده، بیشتر سراغ جوان‌ها و نوجوانان محصل و شگاهی ما می‌روند و چندان با افراد مسن ما کار ندارند، فرقه سخیف «بهاییت» است. بهاییان فقط اجازة ورود به دانشگاه‌ها را ندارند ولی مانعی برای ورود به دیگر مقاطع پیش روی آنان نیست. جوان‌ها و نوجوان‌های آنان در محیط‌های تحصیلی از بی‌اطلاعی بچه مسلمان‌ها حداکثر استفاده را کرده، تا آنجا که بتوانند آنها را شبهه باران می‌کنند. امروز ده شبهه، فردا ده شبهه و همین‌طور وقتی یکی شبهه باران شد و برای هیچ‌کدام از این شبهات جوابی نیافت اصلاً سرانجام خوبی در انتظار او نیست و خدای ناکرده به بی‌دینی کشیده می‌شود. این روزها، بهایی‌ها تمام تلاششان را می‌کنند که به طور رسمی به عنوان یکی از اقلیت‌های مذهبی خود را جا بیندازند. باید آموزش و پرورش ما برای مقابله با این جریان خیلی جدی وارد میدان باشد و استادان متنوعی را در حوزه‌های مختلف داشته باشد که حداقل ماهی یکی، دو جلسه علاوه بر کلاس‌های درسی برای پاسخ به شبهات و سؤالات دینی برای دانش آموزان دائر کنند؛ به شکلی که حتی اگر خود بچه‌ها سؤالی طرح نکردند آنان به طرح و پاسخ به شبهات بپردازند و آنها را واکسینه کنند. ما اگر به همین رویه‌ای که الآن در جریان است ادامه بدهیم باید در انتظار روزهای تلخی باشیم و فرجام ناگواری را در راه بدانیم.

خاستگاه مشترک و عمومی این فرقه‌ها چیست و چه چیز را نشانه گرفته‌اند؟
 
تقریباً پنجابی‌ها، قادیانیه، بابیت و بهاییت هم افق هستند و در تمام آنها استعمار به دنبال جعل و معرفی یک امام زمان و منجی غیر از حضرت مهدی(ع) است. «غلام‌احمد قادیانی» مسیحیت و اسلام و یک سری چیز دیگر را با هم مخلوط کرده و مرام تازه‌ای به‌وجود آورده و عین همین ماجرا در بهاییت و دیگر فرق فوق اتفاق افتاده و قرار است هرکدام در گوشه‌ای مردم را نسبت به امام عصر(ع) بی‌اعتقاد و بی‌علاقه کنند. وهابی‌ها هم که خیلی نیست سرکار آمده‌اند و حتی در میان اهل تسنن حامیان جدی ندارند تنها با اتکا به قدرت و ثروت سعودی‌هاست که پرتوان به جلو می‌تازند. اینها بیشتر در جوامع سنی به دنبال جذب افراد هستند.


در پایان اگر مطلبی مانده که بیان نشده بفرمایید.

 دربارة فرقه‌ها که مطلب بسیار است و نیاز به زمان بیشتری دارد ولی چند نکته هست که در انتهای عرایضم باید یادآور شوم؛ علاوه بر ضرورت اطلاع‌رسانی متناسب با شرایط روز، باید توجه داشته باشیم که عدة زیادی از افراد هستند که خودشان مستبصر شده و به تشیع گرویده‌اند ولی هیچ حمایتی از اینان نمی‌شود. ما اگر ابزارها و راه‌کارهای مناسب برای این حمایت داشته باشیم هم بر تعداد اینان افزوده می‌شود، و هم مشکلات این عزیزان کمتر می‌گردد. در صدر اسلام در مسجد النبی(ص) سکویی وجود داشت که افراد بی‌خانمان برای سکونت و استراحت از آن فضا استفاده می‌کردند. ما حتی همچنین سکویی را برای اینان تعبیه نکرده‌ایم. حداقل در هر شهری دو، سه آپارتمان را برای این افراد که از بهاییت و تصوف و ... بر می‌گردند باید در نظر گرفت که احساس امنیت کنند و کمتر لطمه ببینند. اگر این دست حمایت‌ها را نداشته باشیم هم از تعداد گروندگان و بازگشت‌کننده‌ها به تشیع کم می‌شود و هم همین‌ها پشیمان شده، به ناچار به همان حالت سابق خود رجوع می‌کنند. این افراد وقتی به تشیع می‌گروند در میان قوم و قبیله و خویشان و دوستان خود از تمام حقوق طبیعی و قانونی خود محروم می‌شوند و در بسیاری از موارد محکوم به مرگ؛ از همین‌رو به طور جدی نیازمند حمایت‌های ما هستند که این حمایت هم تنها از عهده دولت بر می‌آید.

مطلب بعدی اینکه بیشتر عقاید «شیخیه» در کتاب‌های شرح القصیده، شرح الزیارة و همچنین جوامع الکلم طرح شده است. اگر اعتقادات آنان را درباره خدا، معاد، معراج و امام زمان(ع) همان‌گونه که خودشان بیان کرده‌اند بی هیچ اضافه‌ای و به خوبی برای مردم حلاجی کنیم مطمئناً افراد کمتری به آنان خواهند گروید. مثلاً اینها دربارة امام زمان(ع) معتقدند که ایشان در عالم هورقلیا زندگی می‌کند و هیچ دخل و تصرف و حضوری در این عالم ندارند!! یا مثلاً بابی‌ها و بهایی‌ها می‌گویند الآن دوران اسلام سپری شده است. تشیع قابلیت پاسخ‌گویی به تمام شبهات را دارد؛ ما کم کاری می‌کنیم و آنقدر که شایسته و لازم است اطلاع رسانی به خودی‌ها و دیگران نمی‌کنیم.

و بالاخره اینکه افرادی هستند که کار آنها فرقه‌سازی است و اگر جلوی آنان گرفته نشود فرقه‌ای به دیگر فرق اضافه می‌کنند. باید در نظر داشته باشیم بهترین راه مقابله با این افراد این است که ما مبلغینی را تربیت کنیم که آنان توانایی ارشاد و روشنگری مردم را داشته باشند. چه مانعی دارد که لابلای کلاس‌هایی که در مساجد داریم مبلغی بیاید نمازگزارانی را که بیست سال است به مسجد می‌آیند با عقاید تشیع آشنا کند؟ تکرار مکررات مردم را از مساجد زده و فراری می‌کند و در مقابل اگر فرد پاسخ سؤالات و نیازهایش را در مسجد بگیرد دیگر برنامه‌هایش را یا تعطیل می‌کند و یا در صورت امکان آنها را با برنامه‌های مسجد تنظیم می‌نماید.چه اشکالی دارد که هر سخنران پیش از طرح مطالب تاریخی و اخلاقی خود ده دقیقه را به پاسخ به شبهات اختصاص دهد و مردم را مطلع و فهمیده بار بیاورد. به نظر بنده این بهترین راه تبلیغ است.

 با تشکر از شما که در این گفت‌وگو شرکت کردید. امیدواریم که در فرصت‌های آتی بتوانیم درباره موضوع فرقه‌ها و نقش استعمار در تولید و استمرار فعالیت‌های آنان از مطالعات عمیق شما بیشتر استفاده کنیم. ان شاءالله
.

پی‌نوشت‌ها
:
1. کلینی، کافی، ج 8، ص 224.
2. سورة نجم (53)، آیات 3 و 4.
3. سورة انفال (8)، آیة 60.

سامری های امت- قسمت دوم


 در مکتب عارف نمایان، فرمانبرداری از مراد درس اول و آخر است. مرید باید تسلیم محض مراد باشد و هرچه او بگوید بپذیرد. متابعت از مراد آن قدر مهم است که حتی برخی از آن تعبیر به فرض کرده اند. این فرمانبرداری محض می طلبد که مرید، مراد را در جایگاهی بداند که هیچ احتمال خطا در او راه ندارد و سخن او عین صواب است و هر سخنی در هر موردی بگوید مرید باید بی هیچ چون و چرایی آن را بپذیرد.
 


واکاوی عرفان های آفت زده
(تعارض های فکری- عقیدتی عارف نمایان با قرآن و اهل بیت علیهم السلام
)

 
مرید و مراد بازی

... در مکتب عارف نمایان، فرمانبرداری از مراد درس اول و آخر است. مرید باید تسلیم محض مراد باشد و هرچه او بگوید بپذیرد. متابعت از مراد آن قدر مهم است که حتی برخی از آن تعبیر به فرض کرده اند. علی بن بندار الحسین الصیرفی می گوید: «به دمشق رفتم. بعد از سه روز بر ابوعبدالله درآمدم. گفت: کی آمدی؟ گفتم: سه روز است. گفت: در این سه روز کجا بودی که به نزد من نیامدی؟ گفتم: به نزد ابن جوصا بودم و مشغول به حدیث نوشتن. گفت شغلک الفضل هن الفرض یعنی فضایل حدیث نوشتن، تو را از فریضه به خدمت پیر حضور یافتن باز داشت.(1)

این فرمانبرداری محض می طلبد که مرید، مراد را در جایگاهی بداند که هیچ احتمال خطا در او راه ندارد و سخن او عین صواب است و هر سخنی در هر موردی بگوید مرید باید بی هیچ چون و چرایی آن را بپذیرد. حال آن که چنین مقامی را فقط می توان برای پیشوایان معصوم فرضش کرد و حتی مقلدان چنین نگاهی را درباره مراجع معظم تقلید ندارند.

سخن مراجع تنها در باب احکام اجتهادی برای مقلدان حجت است؛ اما در موارد دیگر مانند تشخیص موضوعات احکام، سخن آنان حجیت ویژه ای ندارد و مقلد موظف نیست به تشخیص مرجع در مورد موضوعات عمل نماید. حتی در مواردی مانند انتخابات و تشخیص نامزد اصلح نیز نظر مرجع تکلیف آور نیست.

مراد هم بنا بر برخی از عرفان ها می تواند از هر وسیله ای استفاده کند تا مرید را به راه بیاورد. در عرفان سرخ پوستی و منابعی که از این عرفان در دست است، مراد اجازه دارد مرید را فریب دهد.

کاستاندا، نویسنده مجموع کتاب های عرفان سرخ پوستی، نقل می کند که استاد این عرفان، ناوال خولیان، به وی حقه زده است. او می گوید: ناوال با استفاده از شهوت حرص من، به من حقه زد. قول داد تمام زنان زیبایی را که دور و برش بودند به من بدهد و نیز قول داد مرا با طلا بپوشاند. به من قول بخت و اقبال داد و من گول خوردم.(2) و به این ترتیب وارد حلقه شاگردانش شدم. کاستاندا همچنین می گوید ناوال دون خوان در ابتدای آموزش، بارها دستور به کارهایی می داد که نابخردانه و خنده آور بود و هیچ وجه درست و خردورزانه ای برای آن یافت نمی شد. از این رو، خشمگینی و رنجوری مرا به دنبال داشت؛ اما دون خوان، در واقع هدفی را دنبال می کرد. او می  خواست بدین وسیله فکر و گفت و گوی درونی مرا خاموش سازد. اما اگر این هدف را به من باز می گفت، نقض غرض دون خوان می شد؛ زیرا در این صورت من نمی توانستم عمل بی هدف و خالی از فکر به انجام رسانم. بعدها دون خوان، به من گفت که در بدو آموزش، چنین حقه ای به من زده است، چون چاره ای جز این نداشته است.(3)

در این عرفان مراد هم باید فکر خود را تعطیل کند. سالک مبارز نخست باید بداند که رفتارهایش بیهوده است و با این حال، چنان کار انجام دهد و رفتار کند که گویی این مطلب را نمی داند.(4) از نکات عجیب این عرفان استفاده از گیاهان توهم زاست. استفاده از این گیاهان او را با نیروهای غیر ارگانیک آشنا کرده، فرد را به قدرت و آگاهی آن ها پیوند می دهد. استفاده از این گیاهان، با هدف پدید آوردن گونه ای آمادگی شخصی برای طریقت معرفت است و به فرد کمک می کند تا به حقیقت ناب راه یابد.(5)

نتیجه این که نیروهای نظامی و انتظامی نه تنها نباید با مواد روانگردان مبارزه کنند، بلکه برای گسترش فضای عرفانی در جامعه باید خود به پخش این مواد اقدام نمایند!

این نوع نگاه به معنویت و به دست آوردن آن از راه گیاهان روانگردان تخدیری و تعطیل کردن فکر و تعقل، با منش قرآن و اهل بیت فاصله ای دراز دارد. جهنمیان حسرتمندانه می گویند: لو کنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر(6)

(اگر شنیده بودیم یا تعقل کرده بودیم در (میان) دوزخیان نبودیم. اگر به اندازه پیامبران گوش فرا می دادیم و یا درباره گفتارشان تعقل می کردیم، اکنون در زمره دوزخیان نمی بودیم.)

پای استدلالیان در گل بود!

صوفیه بر اساس این مبنا که باید از مراد تبعیت کامل نمود، در باب شناخت نیز اعتقاد خاصی دارند. آنان راه را منحصر به کشف و شهود دل می دانند. به نظر آنان، معرفت استدلالی نسبت به معرفت کشفی، مانند جهل است. ولی قرآن بدون نفی معرفت کشفی، خود از راه استدلال، مردم را به شناخت آفرینش فرا می خواند. شهید مطهری با تبیین این دو راه و جایگاه هر یک، آن ها را مکمل یکدیگر می داند و حق هم همین است. انسان باید با نیروی عقل و با ابزار استدلال، گره های فکری را بگشاید و راه را بیابد. بسیاری از مشکلات و ابهاماتی که در باب شناخت مطرح می شوند، با ابزار عقل حل می شوند. حتی شناختی که با کشف و شهود حاصل می شود، چون تجربه ای شخصی است، تا با استدلال و بیانی عقل پسند ارائه نشود سودی برای دیگران نخواهد داشت. کتاب هایی که در باب عرفان نظری نگاشته شده اند، در جهت ارائه نظامی نظری و قابل استدلال برای مکاشفه های عرفانی هستند و اصلاً نمی توان بدون استدلال قدم در راه خداشناسی گذارد.

ادامه دارد ...
 
پی‌نوشت‌ها:
1- کارلوس کاستاندا، چرخ زمان 28 چرخ زمان، مهران کندری، میترا، تهران، 1377
2- تعلیمات دون خوان/ 76
3- چرخ زمان/47، به نقل از حقیقت دیگر
4- همان، 38
5- ملک، 10
6- جست و جو در تصوف ایران زرکوب، ص 107

سامری های امت


 در اوایل حکومت بنی عباس، گروهی از تارکین دنیا و دوره گردان های هندی و مانوی در عراق و ممالک دیگر اسلامی منتشر شدند و عقاید خاص خود را نشر دادند. خرقه پوشیدن هم از رسوم هندی ها است. بوداییان نیز تاثیر گذاشتند. سیاحان بودایی سرگذشت بودا را منتشر و او را سرمشق زهد و ترک دنیا معرفی کردند.



واکاوی عرفان های آفت زده
(تعارض های فکری- عقیدتی عارف نمایان با قرآن و اهل بیت علیهم السلام
)


اشاره:

هیچ نظام فکری را نمی توان یافت که حقایقی در آن وجود نداشته باشد. حتی باطل ترین نظام ها نیز بهره ای از حقیقت دارند؛ اما این حقایق نمی تواند به گزاره های نادرست ارزش ببخشد، همان گونه که نادرستی این گزاره ها نمی تواند به گزاره های نادرست ارزش ببخشد، همان گونه که نادرستی این گزاره ها نمی تواند از ارزش قضایای صادق بکاهد. نوشتار پیش رو نیز تنها بر آن بخش از گفته ها و کرده های صوفیان و مدعیان عرفان انگشت گذارده است که با مبانی دینی سر آشتی ندارد و هیچ گاه بر آن نیست تا از ارزش عرفان بکاهد و یاعرفان را غیر دینی و یا در تعارض با دین بشمارد و یا مقامی را انکار نماید که انکار مقامات، خود، حجاب بزرگ طریق است.

باطل زشت است و هیچ کس حاضر نیست آن را در آغوش گیرد، پس به ناچار باید خود را بزک کند تا بتواند برای خویش مشتری بیابد. این دغل کاری، آدمیان را فریب می دهد و آنان را به دام می کشاند و در بند می کند. معنویت گرایی و اوج آن، عرفان، نیز به این آفت گرفتار آمده است. معنویت جاذبه دارد و همگان می خواهند همنشین آن باشند. درست است که تاریخ، کم و بیش از افراد و گاه گروه هایی نام برده است که جنبه روحانی بشر را نفی کرده اند؛ اما هیچ گاه این نگاه؛ حکومت نیافت و اصلاً نتوانست فرهنگی غالب و مانا شود و مگر می شود همواره خورشید را نادیده گرفت؟ حتی در جوامع غربی که مدت ها این نیاز سرکوب می شد، گرایش به معنویت گسترش یافته است و اندیشه وران آن سامان این موضوع را در کانون بررسی های خود قرار داده اند؛ ولی این سخن بدین معنا نیست که عرفان از هجوم باطل در امان مانده است و دین، تمام آرایی را که به نام عرفان سند خورده اند، می پذیرد. آن چه امروزه به نام عرفان ذهن های جامعه را به خود مشغول کرده، از جنبه های گوناگون آفت زده است. این انحراف ها را هم می توان در منشا آن یافت و هم در غایتی که برای آن تصور شده است. راه رسیدن به غایت و همچنین موانع راه نیز گاه به اشتباه تبیین شده است که این نوشتار به اختصار به آن ها می پردازد.


خشت اول چون نهد معمار کج (انحراف در منشا عرفان های دروغین)

نگاهی به پیدایش و تطورعرفان در جوامع اسلامی نشان می دهد که آن چه نام عرفان را با خود به یدک می کشد، تنها آبشخور آن دین نبوده است و ریشه پاره ای از آموزه های عارفانه را باید در آن سوی مرزهای دین جست و جو کرد. بررسی های تاریخی نشان می دهد که تصوف و عرفان اسلامی؛ متاثر از فرهنگ های بیگانه بوده است. در اوایل حکومت بنی عباس، گروهی از تارکین دنیا و دوره گردان های هندی و مانوی در عراق و ممالک دیگر اسلامی منتشر شدند و عقاید خاص خود را نشر دادند. خرقه پوشیدن هم از رسوم هندی ها است. بوداییان نیز تاثیر گذاشتند. سیاحان بودایی سرگذشت بودا را منتشر و او را سرمشق زهد و ترک دنیا معرفی کردند.

از جمله شباهت های نزدیک میان بوداییان و مسلک تصوف، ترتیب مقامات است که سالک آرام آرام و به ترتیب از مقامی به مقام دیگر بالا می رود تا به مقام فنا می رسد. مسیحیت هم در تصوف تاثیرگذار بوده است. مسیحیت از راه مرتاضان و فرقه های سیار راهبان به ویژه فرقه های سوریه ای که در اطراف بودند و اغلب از فرقه نسطوریه به شمار می آمدند، بسیار چیزها به صوفیه اسلام آموخته است. (1) تاثرپذیری از فرهنگ های بیگانه با مکتب اهل بیت همخوانی ندارد.

پیشوایان دینی بارها شاگردان و پیروان خود را از زانوی شاگردی زدن در مکتب دیگران بر حذر داشته اند؛ چرا که دیگران علم خویش را از یک منبع مطمئن دریافت نکرده اند و چه بسا آلوده به مطالبی باشد که هر چند در ظاهر زیبا است اما نتایجی سوء دارد که در نگاه نخست فرد بدان پی نمی برد اما گذر زمان آن را برملا می کند؛ ولی علوم اهل بیت علم ناب است و مغشوش به جهالت های علم نما نیست و اصلاً علم و معارف را جز در خانه اهل بیت نمی توان یافت.(2)

عبادت تا کجا؟ (انحراف در غایت)

بی توجهی به مکتب اهل بیت، مدعیان عرفان را به سخنانی واداشته است که حتی در میان معروفین به تصوف نیز مخالفانی داشته است؛ ولی چون با رنگ و لعابی فریبا عرضه شده، خواستگارانی پیدا کرده است. از این مدعیان نقل شده که انسان در مرتبه ای، از تکلیف ساقط است... این ادعا با واکنش تندی روبرو شد. از غزالی منقول است: فردی اگر خیال کند میان او و خدا حالتی است که در آن حالت نماز از او برداشته می شود و نوشیدن شراب برایش حلال است و یا استفاده از اموال سلطان جائر مباح است که برخی از مدعیان تصوف چنین گمانی را دارند؛ بی تردید باید کشته شود.(3) این سخن که امروزه به شکل "مهم این است که دل پاک باشد" ترجیع بند گفته های دلدادگان اباحه گری است، نمی تواند بدون پشتوانه نظری باشد و چون این سخن در فضای اسلامی پخش می شود، حتماً باید پشتوانه ای از آیات قرآن و روایات برای آن ساخت.

در برخی متون، تفاسیری ارائه شده است که چه بسا اسباب سوء استفاده عارف نمایان قرار می گیرد. بزرگانی مانند محقق لاهیجی، انسان هایی زاهد و وارسته بودند که عبارت لیعبدون در آیه «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»(4) ( و جن و انس را نیافریدم جز برای این که مرا بپرستند) را به لیعرفون تفسیر کرده اند.(5) این تفسیری به حق و درست است؛ اما توسط برخی از مدعیان عرفان، مستند بی مهری آنان به شریعت قرار گرفته است، به گونه ای که آنان عمل به شریعت را ترک کرده، از انجام عبادت دریغ می ورزند به این بهانه که، غایت خلقت بر اساس این تفسیر، معرفت است و باید برای دست یابی به آن کوشید؛ پس عبادت اهمیت ندارد و اصرار بر آن بی معنا است و سقف اعتبار آن محدود است!

تردیدی نیست که عبادت بدون معرفت علمی بدون روح است؛ معرفت به عبادت ارزش می بخشد، اما این امر نباید دست آویزی برای ترک عبادت باشد. آن چه از ظاهر آیه برمی آید و بزرگان اهل تفسیر هم بدان اشاره کرده اند، اصالت داشتن عبادت است و فرموده اند: حقیقت عبادت، برترین هدف خلقت است. حقیقت عبادت این است که فرد از خود و هر چیزی جدا شود و خدا را یاد نماید. بدیهی است چنین عباداتی مترتب بر معرفت است.(6)

روایات بسیاری همین مطلب را تایید می کند. در روایتی از امام حسین(ع) نقل شده است که فرمودند: خداوند بندگانش را آفرید تا او را بشناسند و چون شناختند او را بپرستند و عبادت کنند و با عبادت خدا از عبادت دیگران بی نیاز شوند.(7)

درباره عبادت و جایگاه آن گاه برخی با استناد به آیه «واعبد ربک حتی یاتیک الیقین»(8) (و پروردگارت را پرستش کن تا این که مرگ تو فرا رسد) ادعا کرده اند که این آیه گویای این است که با حصول یقین، تکلیف نیز برداشته می شود. مرحوم علامه طباطبایی در تبیین تداوم تکلیف تا هنگام مرگ می فرمایند: نوع انسان غایتی دارد که این غایت با جامعه تحقق می یابد. وقتی جامعه شکل می گیرد به قوانینی نیاز دارد که این قوانین پایبند باشد؛ چه این قوانین صلاح جامعه را در پی داشته باشد و چه قوانین عبادی باشد که انسان را به غایت کمالش می رساند. دلیل این پایبندی برای فرد ناقص کمال طلب کاملاً روشن است، چون او باید از این قوانین پیروی کند تا به کمال برسد.

انسان کامل هم باید به این قوانین پایبند باشد؛ زیرا معنای کمال این است که برای وی در دو جنبه علم و عمل ملکه ای حاصل شده است که از این ملکه اعمالی سر می زند که به نفع فرد و جامعه باشد و فرد و جامعه را اصلاح نماید. از این ملکه همچنین عباداتی متناسب و در شأن این معرفت تحقق می یابد که به مصلحت فرد و جامعه است. حال اگر خدا اجازه دهد که چنین فردی از انجام آن قوانین سرباز زند، این وضع منجر به فساد جامعه می شود. از آن گذشته، وقتی یک ویژگی در فردی به ملکه تبدیل شد، خود به خود آثار آن ملکه به منصه ظهور می رسد و نمی توان آن را بازداشت.(9)
ادامه دارد ...

پی‌نوشت ها
:
1- دکتر غنی، تاریخ تصوف در اسلام، ج2، ص155- 157
2- کافی، ج1، ص51
3- الاقناع موسی الحجاوی، ج2، ص 210
4- ذاریات، 56
5- شرح گلشن راز، ص 7
6- المیزان، ج18، ص 388
7- ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ص 151
8- حجر، 99
9- المیزان، ج12، ص200

فرقه وهابیه

 این فرقه منسوب به «محمدبن عبدالوهاب » ازمردم «نجد»  مى باشد. «محمدبن عبدالوهاب » به مکتب «ابن تیمیه » گرایش داشت . نام این فرقه از پدر «محمد» که «عبدالوهاب » بود، گرفته شده است . «عبدالوهاب » که از علماى عینیه از بلاد نجد بود. محمد فقه هنبلى رانزد پدرش «عبدالوهاب » که از علماى هنابله بود، فرا گرفت .

 

 

1 - پیدایش
این فرقه منسوب به «محمدبن عبدالوهاب » (بن سلیمان بن محمدبن احمدبن راشدبن برید بن محمدبن برید بن مشرف بن عمر بن بعضابن ریس بن زاحزبن محمدبن على بن وهیب التمیمى ) ازمردم «نجد» (هزارو دویست شش - هزار و صدو پانزده قمرى ) مى باشد. «محمدبن عبدالوهاب » به مکتب «ابن تیمیه » گرایش داشت . نام این فرقه از پدر «محمد» که «عبدالوهاب » بود، گرفته شده است . «عبدالوهاب » که از علماى عینیه از بلاد نجد بود. محمد فقه هنبلى رانزد پدرش «عبدالوهاب » که از علماى هنابله بود، فرا گرفت . آثار «ابن تیمیه » و «قیم جزى » «که شاگرد ابن تیمیه بود» را مطالعه کردو تحت تاثیر قرار گرفت .

ابن تیمیه : «ابوالعباس احمدبن عبدالحیلم حرانى » از علماء حنبلى قرن هفتم و هشتم هجرى است که عقاید وى مخالفت افکار مذهبى معاصر خود تکفیر شد و مدتى زندانى بود مورد آزار مغولان قرار گرفت و از شام به قاهره گریخت .

در سال 712 ق دوباره به «دمشق » بازگشت و در سال 728 ق در گذشت .

محمد بن عبدالوهاب در بصره از «شیخ محمد مجموعى » علم دین آموخت ، در شام و حجاز نیز کسب فیض کرد وکمال یافت و سفرهایى به ایران «اصفهان » نمود.

در رابطه با نهضت پاکدینى «محمدبن عبدالوهاب » چند نکته قابل تاءمل هست که خواننده تاریخ عقاید و آراء باید به آنها توجه کند: نکته نخست اینکه مقطع زمانى پیدایش این نهضت قابل توجه است . نکته دوم ، تحصیلات محد بن عبدالوهاب و مناطق و مراکزى که در آن تحصیل وتحقیق کرده است ، مى باشد.

در رابطه با نکته نخست ، مى دانیم که قرنهاى دهم تا سیزدهم هجرى فصل جدیدى در تاریخ عقید و آراء اسلامى بشمار مى رود: «امپراطورى عثمانى » خود را وارث خلافت اسلامى مى دانست و مدعى بود که آخرین خلیفه عباسى خالفت را به این خاندان وصیت کرده است . از دیگر طرف ت رقباى ترک عثمانى که پیشینه اى دراز در اختلافات قبیله اى و محلى و منطقه اى بایکدیگر داشتند، ائتلاف کرده و نهضت صفویه را بر پاى داشتند. اتحاد و ائبلاف هفت قبیله ترک ، رژیم صفوى درایران را پدید آورد. استخدام مذهب شیعه امامیه بخشى از استراتژى ستیزه جویانه رقباى ترک عثمانى در مبارزه باامپراطور عثمانیان بود. نهضت شیعیگرى صفویه که با قوت و قدرت قزلباشهان شمشیرهاى آخته و قتبل عام سنیان شهر نشین ایران اکثرا سنى ، رو به گسترش بود، تا آن سوى مرزهاى جغرافیایى ایران فرا رفت و در طى نزدیک به یک قرن ت سنى کشى و شیعه کشى در این دو امپراطور و صدور آن به شام وحجاز نزاع فرقهاى و کلاى شیعه و سنى را که در دوره آل بویه آغاز و بعد همراه با فراز و نشیبهائى ادامه داشت ، تجدید و تشدید کرد و به اوج بى سابقه اى رسانید.

اقدامات علماى سنى (که در جهت اهداف سیاسى سلاطن صفویه از یک سو و علما سنى در جهت اهداف سیاسى امپرااطورى عثمانى از دیگر سو) بر این کینه ودشمنى رنگ و رونق شگفتى مى داد. بر خواننده محقق در تاریخ ایران روشن است که دوره صفویه بیش از هر دوره دیگرى در تاریخ ایران و اسلام شیعه ت بخران سازبوده است :

بیشترین و تندترین ردیه ها علیه مذهب امامیهدر همین دوره از سوى سنیان نوشته شده است ، علماى بزرگ شیعه که اصولا در بلاد سنى نشین بى طرف بوده اند، ترور شده اند (نمونه اش شهید ثانى ) بى گناه بلاد عثمانى قتل عام شده اند ورعب و وحشت و ناامنى کلیه جوامع شهرى و روستایى شیعیان برون مرزى آن روزگار را فراگرفته بود. و از همه مهمتر سیمایى که صفویه از «تشیع امامیه » ارائه داده مى کرد، مسئله یازتر بود و دستاویز حمله و بهانه مناسبى در دست علمامتعصب سنى بود. اسناد تاریخ نشان میدهد که در بلاد سنیان ، «تشیع امامیه » مترادف بود با مذهب شرک و تمام بر چسب هایى که در ادوار گذشته تاریخ ت اسلاف سنى شان بر تارک «تشیع » چسبانده بودند، صحت و مشروعیت مى یافت .

اقدامات صفویه تا آنجا شوم و ویرانگر بود که بسیارى از سنیان متعصب ، اقدامات خلفاء اموى و عباسى را علیه «ائمه شیعه » (علیه السلام ) توجیه میکردند، و مى دانیم که درگذشته قبل از صفویه «غزالى طوسى » براى خوشایند خلافت و سلطنت تسنن ، «یزید بن معاویه » را تبرئه کرد ولعن بر او را حرام دانست .اما اینبار قضیه شکل جدى تر بخود گرفت وکلیه خلفا سفاک اموى - عباسى تبرئه شدند. حقانیت ، مظلومیت و معنویت تشیع امامیه بایکوت شد و سناین بلاد همچو آتشى در زیر خاکستر منتظر فرصت بودند.

«محمدبن عبدالوهاب » درست در چنین مقطع بلند تاریخى زاد و زیست و دید ولمس کرد.

ونکته دوم ، تحصیلات «محمدبن عبدالوهاب » است . او در حوزهایى مطالعه مى کرد که در معرض تهاجم فرهنگى ، سیاسى و نظامى صفویه بودند. آمدن اوبه ایران و مخصوصا «اصفهان » و اقامت او در آن شهر قابل توجه است . او از نزدیک شاد اقدامات متولیان رسمى و دولتى و علمى مذهب امامیه بود. بدو شک محمدبن عبدالوهاب در مراسم محرم اصفحان دیده است که چگونه در روز «عاشورا» شاه شیعه !! سرهاى بریده سنیان را به عنوان سرهاى بریده امویان !! تحویل مى گیرد و به قاتلین سکه هاى طلا مى هد...

خلاصه اینکه محمد بن عبدالوهاب و نهضت افراطى او محصول چنین دوره اى است .

یعنى یک واکنش ! یک عکس العمل که مى تواند اشکال مختلفى در انعکاس خود بیابد.

آنگونه که وقتى محمودافغان ایران رادر نوردید، «ملا زعفران » سنى را آورد تا مال وجان و ناموس روافض !! را مباح کند و دراصفهان چنین شد..

علمامذهبى در نقد و نفى «وهابیت » تنها «معلول » را مى بیند واز علت غافل اند وفورا دست خارجى و... را در کار مى آورند.

تعالیم «محمدبن عبدلوهاب » در واقع تهاجمى است فرهنگى علیه محصولات فرهنگى صفویه و اقدامات نظامى مخرب و ویرانگر وظالمانه او و پیرونش ، عکس العملى است علیه اقدامات قزلباشان صفوى که در طول حداقل یک قرن تمام با قداره «تشیع » رادر دل و درون توده هاى عامى سنى ایران و اطراف آن فرو کردند وعقاید و اماکن سنیان را زیرو رو کردند.

و همان گونه که قتل عامهاى «شاه اسماعیل اول » درشیعه کردن سنیان ، عنوان «جهاد» داشت و فتواى فقها را در حمایت خودبهمراه داشتند، تخریب ها وقتل عامهاى وهابیان در بلاد شیعه و انهدام اماکن مذهبى امامیه ، عنوان جهاد و پاکسازى و تطهیر اسلام !! و توجیه مذهبى داشت . و در همین جا باید به این نکته واقعیت تاریخى اشاره کرد که تاریخ اسلام از آغاز تاکنون نشان مى دهد:

کلیه فرقه ها و نهضتهاى فکرى ، فرهنگى ، سیاسى ، اجتماعى و نظامى در سایه و فضاى فرهنگى ، سیاسى خلافت و سلطنت پدید آمده اند و هر کدامشان به نحوى دراعتراض به وضع موجود، ابراز وجود کرده اند، اگر در ستیز با عقاید رسمى بوده است و نفى تفکر موجودت بدعت نامیده شده و اگر در نبرد با ساختار سیاسى فرهنگى - اجتماعى - اقتصادى موجود ونفى سیادت متولیان رسمى بوده ، تکفیر گردیده و تحت پیگرد مذهب رسمى و سیاست حاکم قرار گرفته است و بعد در تاریخ عقاید و آرا به بدترین وجهى تحریف شده است وبه صاحبان آرا و عقایدت اقوال و اعمالى نسبت داده اند که روحشان از آنها خبر نداشته است و همین اقوال پشتوانه تاریخ نقلى و کتب فرق و ملل و نحل گردیدهاست . نکته دیگر این است که تاریخ عقاید و آراء بشرى نشان مى دهد که هر حرکت فکرى ( مثبت یامنفى ) اصولا دارى علل و انگیزه هائى است که مبادى عقیدتى آن مبتنى بر همین علل و انگیزهاست ، ایدئولوژى و پیام آن حرکت بر همین علل استوار است و بعد براى توجیه تاریخى خود به دنبال پیشینه و ریشه مى گردد. دراین شکى نیست که محمد بن عبدالوهاب ، عقاید کلامى خود رادر تاریخ عقاید و آراء اسلامى جستجو کرده و عقاید ابن تیمیه را مناسب دیده و هماهنگیهائى با آنهاداشته است .اما خود ابن تیمیه محصول چه عصرى است ؟ او نیز محصول عصر تنازع بقا مذاهب رسمى است است : عصر مغولان و بعد در دوره ایلخانان ) مذاهب اسلامى در چه رقاتبى براى بقا بودند حنفیان قظب غالب مذاهب تسنن بودند و شیعه امامیه مذهب رقیب نیزگاه غالب مى شد. در این میان حنبلیان و شافعیان در اقلیت و محدودیت بودند وزیدیان و اسماعیلیان در تعقیب و قتل عام ...

ابن تیمیه محصول چنین عصرى است که عقاید وآراش را باید در قالبهاى منجمد و متحجر شاعره واصحاب الحدیث ومرجئه و جبریه دید. آنچه مهم است ، باید به علل ، عوامل و انگیزه هاى خیزش بک حرکت و به ریشه هاى توجیها تاریخى آن .

در منابع شیعه امامیه ابن تیمیه اینگونه معرفى شده است : احمدبن تیمیه (728 - 661 ق ) فقیه ، محدث ومتکلم حنبلى است وى متولد 661 ق . در حران (سوریه ) مى باشد و در ایام حمله مغولان مقیم دمشق شد. او داراى تاءلیفات بسیارى است بالغ بر سیصد جلد است . «ابن تیمیه » بر کلیه مذاهب اسلامى انتقاد داشت و کتبى علیه این مذاهب نوشت . در عین حال مورد احترام عامه بود. «ناصر» خلیفه فاطمى وى را به زندان انداخت با پا در میانى مادرش آزاد شد. او قائل به تجسم و تشبیه بود. «علماء عامه » علیه او اظهار نظر کرده اند و کتبى بر رد عقاید وى نوشته اند. برخى ابن تیمیه را «بدعت گذار» و برخى دیگر کافر دانسته اند.

گویند «بخارى » وى را «کافر» دانسته است .

آثار و عقاید او در شام و اطراف ممنوع اعلام گردید و خلیفه وقت دستور داد هر کس بر این عقاید باشد، مال و جانش مباح است .

از عقایدى که به وى نسبت داده اند این است که وى تمام عقاید مسلمانان را زیر سؤ ال برده و آنان را در پرستش متولیان رسمى مذاهب به یهود ونصارى تشبیه کرده که احبار و رهبان خود را مى پرستند گویند عقاید و آثار او در تجسم و تشبیه خداوند است به اصحاب سقیفه توهین روا داشته ، مردم را از زیارت قبر رسول الله باز داشتهو آن را نوعى شرک تلقى کرده است . عقاید و آراء او بر خلاف عقاید عامه مسلمانان است ، لذا کلیه فقهاء رسمى علیه او هماهنگ عمل کردند و به زندانش د انداختند.


2 - عقاید و آراء: 

مى گویند وهابیها معتقدند که هیچ انسانى نه موحد است و نه مسلمان مگر اینکه امورى را ترک کند، از جمله : 1 - به وسیله هیچ یک از رسولان و اولیاء پروردگار به خداوند توسل نجوید، و هرگاه اقدام به این کار کند و بگوید: اى خدا! توسط پیامبرت محمد (صلى الله علیه و آله ) به تو متوسل مى شوم که مرا مشمول رحمت خود قرار دهى ، اینگونه افراد در راه شرک گام نهاده و مشرک مى باشند.

2 - زائران به قصد زیارت به آرامگاه رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) نزدیک نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارید و در آنجا دعا نخوانند و نماز نگذارید و ساختمان و مسجد بر روى قبر نسازند.

3 - از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) طلب نکنند اگر چه پروردگار، حق شفاعت را پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) داده است ولى از طلب آن نهى فرموده است . بر مسلمانان جایز است که بگوید: «یا الله ! شفع لى محمدا» :

«پروردگارا! محمد (صلى الله علیه و آله ) را شفیع من قرار ده » ولى روا نیست که بگوید: «یا محمد! (صلى الله علیه و آله ) اشفع لى عندالله &raquo.

و کسى که از پیامبر طلب شفاعت کند، مانند این است که از بت ها شفاعت خواسته باشد

4- باید هرگز به رسول خدا «صلى الله علیه و آله » سوگند یاد نکندو او راندا ننماید (: یا محمد) و آن حضرت را با عبارت «سیدنا» توصیف نکند و الفاظى از قبیل : بحق محمدو.. بر زبان جارى نسازد.

5 - نذر براى غیر خدا و پناه بردن و استغاثه به غیر خداوند شرک است .

6 - زیارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه بر آنها وتزئین قبور و سنگ کتیبه ، چراغ روشن کردنو شمع گذاشتن بر آنها شرک است .

7 - وهابیون بر این باور شدند که مسلمانان درطى روزگار وقرون ، از آئین اسلام منحرف شده اند و در دین خدا بدعت هائى جاى داده اند که با شرع اسلام متناقض مى باشد. به عقیده وهابیون باید از اصولى که پیامبر اسلام «صلى الله علیه و آله » حکم فرموده ، پیروى کرد و از منهیات او دورى نمود. باید فقط پرودگار امیدوار بود و از او ترسید و به او توکل کرد و شفاعت خواست .

8 - هرگونه مراسم تشییع جنازه و سوگوارى حرام است . ارواح اموات کارى نمى توانند بکنند و در امور دنیوى و اخروى زندگان دخالتى نمى توانند داشته باشند.

تاءویل آیات حرام است ...

9- کار بردن القاب که بر عزت و احترام دلالت دارد، در مورد افراد بشر ناصواب است زیرا احترام و تعضیم تنها شایسته خداوند است .

10 - هرگاه مسلمانى از دنیا برود، روح او در بهشت است واین جاى شادى و سرور دارد نه غم و اندوه .

گویند وهابیون قائل به جنگ با دیگر فرق و مذاهب اسلامى هستند و مدعى اند که یا بایدبه آئین وهابیت در آینده و یا جزیه دهند. آنان مخالفان خود را متهم به کفر و شرک مى کنند واموال و انفس و نوامیس د بقیه را حلال مى دانند. از دیدگاه وهابیون مرتکب کبیره کافر است و هر کس در جنگ کشته شود، به بهشت مى رود. وهابیون آیات قرآنى وارده پیرامون شرک و کفر را بر مسلمانان مخالف خود منطبق مى کنند.

گفتگوى یک عالم شیعه با محمد بن عبدالوهاب :

در برخى کتب ، سخن از مباحثه یک دانشمند شیعى به نام «شیخ جواد قمى » (؟) با محمد «محمد بن عبدالوهاب » رفته است . گرد آوردنده این مطالب را از کتاب خاطرات منسوب به فردى نام «همفر» انگلیسى (؟) نقل کرده است .

دانشمند شیعى : چرا از امام على بن ابى طالب علیه السلام پیروى نمى کنى ؟

محمد بن عبدالوهاب : از دیدگاه من على مانند عمر گفتارش حجت نیست ، تنها حجت ما کتاب خدا وسنت پیامبر است .

دانشمند شیعى : رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است : « انا مدینه العلم و على بابها » در این صورت میان على و دیگران فرق هست .

محمد بن عبدالوهاب : اگر گفتار على حجت بود پس چرا رسول خدا صلى الله علیه و آله نفرمود: «کتاب الله و على بن ابى طالب &raquo.

دانشمند شیعى : آرى ! رسول خدا صلى الله علیه و آله این را فرموده است :

« انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى »

و على رئیس عترت رسول الله صلى الله علیه و آله است .

دانشمند شیعى مدارک زیادى از منابع عامه در اثبات این گفته رسول خدا صلى الله علیه و آله ارائه کرد.

محمد بن عبدالوهاب : اگر پیامبر چنین گفته باشد، پس او چه مى شود.

دانشمند شیعى : «سنت » رسول خدا صلى الله علیه و آله شارح «کتاب الله » است و «عترت » رسول شارح «سنت » او است

وقتى پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) از دنیا رفت ، مسلمانان به یک شارح نیاز داشتند که قرآن را تفسیر و تشریع کند. این کار تنها از عترت رسول ساخته بود.

محمد بن عبدالوهاب سکوت کرد وپاسخى نداشت که بدهد.


3 - رهبران فرقه وهابیه :


وارث مقتدر و مسلط آئین وهابیت ، اندکى پس از پیدایش آن ، خاندان آل سعود شد.

این خاندان که از دیر باز بر جزیره العرب دست داشته ، توانست با تکیه بر این آئین و حمایت وگسترش واحیا آن تنها وارث بى چون وچراى وهابیت گردد.

1 -محمد بن سعود، نخستین فرد از خاندان سعود است که مذهب وهابیه را قبول کرد (م 1279 ق )

2 - عبدالعزیز بن سعود. وى بر «احساء» و«قطیف » دست یافت وسواحل خلیج فارس را نیز در اختیار گرفت . در سال 1216 ق کربلا را غارت کرد. اندکى بعد مکه وطائف را زیر نفوذ گرفت وبر عمان دستیافت . در سال 1218 قمرى توسط یکى از شیعیان کشته شد.

3 - سعود بن عبدالعزیز. در دوره رهبرى وى وهابیان به بغداد وعمان مکه و مدینه و حوران یورش بردند. نام سلطان وقت را از خطبه ها برداشتند .نیروهاى عثمانى وهابیان بردند. نام سلطان وقت را از خطبه ها بر داشتند. نیروهاى عثمانى وهابیان را شکست دادند و شهرها را پس گرفتند. وى در سال 1229 قمرى درگذشت .

4 - عبدالله بن سعود. وى توسط طولون پاشا شکست خورد ودستگیر گردید. او وفرزندان او در سال 1233 قمرى در قسطنطنیه به دار آویخته شدند.

5 - مشارى بن سعود (برادر عبدالله ). اونیز توسط محمد على پاشا دستگیر گشت و در سال 1234 قمرى در راه مصر در گذشت .

6 -ترکى بن عبدالله بن محمد بن سعود. وى قدرت را در ریاض بدست گرفت . اندکى بعد مصریان وى را از شهر بیرون راندند. ولى او دوباره قدرت را بدست آورد وبه ریاض بازگشت . ترکى بر احسا وبحرین دست یافت ودرسال 1249 قمرى توسط مشارى بن عبدالرحمن کشته شد.

7 - مشارى بن عبدالرحمن بن مشارى بن حسن بن مشارى بن سعود 8 - خالد بن سعود (1257 - 1255 ق )

9- عبدالله بن شبیان بن ابراهیم بن شبیان (1259 - 1257)

10 - فصیل بن ترکى (دوبار قدرت را بدست گرفت : بار اول 1255 قمرى ، وبار دوم 1282 - 1259 قمرى )

11 -عبدالله بن فصیل بن ترکى (سه بار قدرت را بدست گرفت : 1291 - 1287 ق و 1301 - 1300 و 1304 - 1301 قمرى )

12 - سعود بن ترکى .

13 - محمد بن سعود

14 - عبدالرحمنبن فصیل

15 - محمد بن فصیل

16 - عبدالعزیز بن عبدالرحمن فصیل


خاندان آل سعود


 همچنان سیادت وقدرت خود را بر سراسر جزیره العرب حفظ کرده اند و اینک بر سرزمین وحى حکومت میکنند. «ملک فهد» پادشاه عربستان سعودى وارث اجداد واسلاف خویش است که با اقتدار کامل بر تخت سلطنت نشسته وخود را «خادم حرمین شریفین » معرفى مى کند.

4 - تهاجم وتخریب :  وهابیان به انجام عقاید وشعائر خویش پرداختند وبراى محو به اصطلاح آلودگیها از ساحت اسلام به تهاجم وتخریب روى آوردند:

1 - حمله به مدینه منوره :  وهابیان از بیابهانهاى نجد تا صحراهاى حجاز تاختند و به مدینه یورش د بردند وحرم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را غارت کردند و مزار شریف نبوى را مورد بى احترامى قرار دادند.

2 - حمله به کربلاى معلى :  وهابیان چند مرتبه به کربلا حمله برده اند در سال 1216 ق ، امیر سعود به اتفاق سپاه نیرومندى از مردم نجد و عشایر جمو و حجاز و تهامه و...به عراق یورش بردند. در ماه ذوالقعده همان سال به شهر کربلا رسیده آن شهر را محاصره کردند.

سپاهیان وهابى برج و باروى شهر را خراب کرده ، وارد شهر شدند و گروه بسیارى از اهالى کربلا را در کوچه وبازار و منازل کشتند واموال مردم را غارت کردند.

گنبد روى آرامگاه امام حسین بن على علیه السلام را خراب کردند و صندوق روى بارگاه را که از زمرد و یاقوت و جواهرات تزئین شده بود، گرفتند و بردند. در حدود دو هزار نفر ازمردم کربلا کشته شدند.

برخى مورخان ایرانى تاریخ حمله به کربلا را در ذوالحجه سال 1216 ق در روز عید غدیر نوشته اند. و هابیان به حرم مطهر امام حسین بن على علیه السلام اهانت روا داشتند.

3 - حمله به نجف اشرف :  امیر سعود از کربلا به نجف رفت (1216 ق ) و آن شهر را محاصره نمود. اهالى نجف به مقاومت پرداختند. وهابیان نتوانستند به داخل شهر راه یابند. مردم قبلا خزانه حرم امام على علیه السلام را به بغداد منتقل کرده بودند تا از غارت در امان بماند. در این حمله ناموفق پنج تن از اهالى نجف کشته شدند.

در سال 1220 یا 1221 قمرى گروهى از وهابیان به رهبرى امیر سعود به نجف یورش بردند. در این حمله نیز با مقاومت مردم روبرو شدند.

در این مقاومت مردم ، علما و طلاب شرکت داشتند. نیروهاى امیر سعود پانزده هزار نفر بودند که هر چه کوشیدند، نتوانستند به شهر راه یابند. در این درگیرى هفتصد نفر از وهابیان کشته شدند.

4 - حمله به شرق اردن :  در سال 1343 قمرى گروهى از وهابیان به شرق اردن یورش بردند و بسیارى از مردم آن سامان را کشتند واموالشان را غارت کردند. دولت وقت اردن به کمک مردم شتافت و وهابیان عقب نشینى کرده ، شکست خوردند. در این نبرد 300 نفر از وهابیان کشته شدند و تعدادى به اسارت در آمدند.

وهابیان براى گسترش قلمرو و نفوذ خود دست به هرگونه حرکاتى میزدند .این حملات و حرکات با قتل و غارت همراه بود. امیر ان نیرومند حاکم بر صحراى نجد با وهابیان مخالفت مى کردند ولى نتوانستند از نفوذ و سیطره آنان جلوگیرى کنند.

اشراف مکه و حکام حجاز، وهابیان را خارج از دین معرفى میکردندو از ورود آنان به حرم جلوگیرى مى نمودند. این وضعیت در دوره رهبرى محمد بن سعود برقرار بود.

پس از وى عبدالعزیز بن سعود زمام امور در دست گرفت . او در سى سال اول امارت خود همیشه با قبائل مجاور در حال جنگ بود. در سال 1208 ناحیه احساء را فتح کرد و بر قطیف نیز دست یافت تصرف این دو ناحیه ، وهابیان را بر خلیج فارس راه داد.

وهابیان همچنان از ورود به حرم و انجام مراسم حج ممنوع بودند. سرانجام وهابیان اجازه مشروط یافتند. آنان باید جزیه میدادند تا امیر مکه به آنان راه دهد.

در سال 1212 قمرى وهابیان بر امیر مکه پیروز شدند و به قرار داد صلح راضى گردیدند.

در سال 1214 قمرى وهابیان توانستند در مراسم حج شرکت کنند.

دیرى نپائید که قرار داد صلح نقض شد واختلاف بین دو طرف آغاز گردید .جنگ خونین بین وهابیان و امیر مکه سالها به طول انجامید. در این نبرد طولانى بار دیگر وهابیان پیروز شدند و شهر طائف را به تصرف خود در آوردند گویند: وهابیان مردم طائف را قتل عام کردند، کودکان را سر بریدند، قاریان قرآن را در حال تلاوت کشتند وقرآنها و کتب حدیث را سوختند این واقعه در سال 1217 قمرى روى داد. وهابیان پس از تصرف طائف قصد داشتند بهمکه روند، اما حضور حاجیان در مراسم حج ، آنان را ترساند. پس از پایان مراسم وعزیمت حجاج به او طانشان وهابیان رهسپار مکه شدند .در مکه چهارده روز اقامت گزیدند و مردم را به توبه وا مى داشتند. وهابیان به تخریب آرامگاهها و قبور و دیگر اماکن مقدس پیرامون حرم و مکه پرداختند. کلیه ساختمانهائى را که بلندتر از کعبه بود، ویران کردند آنان به هنگام این شرک زدائى از ساحت اسلام ! شعار مى دادند و طبل مى زدند.این پاکسازى سه روز ادامه یافت .

وهابیان مقرر داشتند که کعبه حق انحصارى مذهب خاصى نیست : باید که نماز صبح را شافعیان بخوانند و نماز ظهر را مالکیان ، ونماز عصر را حنبلیان و نماز مغرب را حنفیان بخوانند و باید نماز عشا براى همه آزاد است . نماز جمعه را باید «مفتى مکه » بخواند و باید کهکتاب «کشف الشبهات » تاءلیف : مجحمد بن عبدالوهاب در «مسجد الحرام » تدریس شود و همه مردم شرکت کنند.

«سعود» 24 روز دیگر در مکه ماند، آنگاه براى دستگیرى شریف غالب به طرف جده رهسپار گردید و آنجا را در محاصره انداخت و چون شهر داراى قدرت دفاعى نیرومندى بود، امیر سعود نتوانست آنجا را فتح کند، ناگزیر به نجد بازگشت و شریف غالب دوباره مکه را تصرف کرد.

همان طور که قبلا اشاره شد، وهابیان به مدینه منوره نیز یورش بردند و بى احترامیها کردند، اشیا قیمتى را بردند ومساجد و قبور را ویران کردن ، حرم نبوى را غارت کردن وقبرستان بقیع را منهدم ساختند. قاضى و حاکم شرع مدینه را که از طرف عثمانى منصوب بود، بیرون کردن و حاکمى به نام شیخ عبدالحفیظ از خود قرار دادند. مردم را از زیارت قبر رسول خدا صلى الله علیه و آله بازداشتند و شیعیان را از زیارت قبور ائمه علیه السلام در بقیع منع کردند.

یکى از مورخان عرب درباره حوادث مدینه نوشته است که وهابیان قبه ائمه شیعه در بقیه را ویران کردند ولى به حرم نبوى صلى الله علیه و آله کارى نداشتند. امیر سعود از مردم مدینه پرسید: با قبه هاى بقیع چه باید کرد؟ مردم از ترس گفتند:

باید خراب کرد. وهابیان با کمک مردم قبه هاى را ویران ساختند و تمام جواهرات اهدائى این مقابر را بردند.

وهابیان در سال 1222 قمرى مراسم حج را تعطیل کردند و مردم را از انجام مناسک باز داشتند.

در سال 1220 قمرى مردم عراق را از حج بازداشتند ودر سال 1222 قمرى مردم و شام را به مکه راه ندادند. این ممنوعیت براى مردم عراق چهار سال و براى مردم مصر و شام سه سال برقرار بود. اقدامات وهابیان در اماکن شیعه واکنشهائى را به دنبال داشت فردى شیعه از اهالى عماریه موصل عراق به قصد کشتن عبدالعزیز پدر امیر سعود راهى نجد شد. گویا قرار بود که امیر سعود عامل حمله به کربلا و نجف را بکشد، ولى چون دسترسى به او ممکن نبود، پدرش را از پاى در آورد.

این مرد شیعى در لباس دراویش ، خود را فردى عابد وزاهد و گوشه گیر نشان داد ومرید آل سعود معرفى کرد. او نتوانست با رفتار حساب شده خود، مورد توجه واحترام عبدالعزیز قرار بگیرد. سرانجام به هنگام نماز عصر، وقتى عبدالعزیز به سجده رفته بود، با دشنه شکم او را درید و کارش را ساخت . ضارب توسط عبدالله بن محمد بن سعود (برادر عبدالعزیز) از پاى در آمد. در تواریخ آمده است که ضارب افغانى الاصل بوده است ونام وى را از ملا عثمان نوشته اند. برخى منابع بر شیعه بودن ضارب تاکید کرده اند که از اهالى عماریه بوده است .

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی vahhabi.com
 

بررسی گروه‌های مذهبی غیرمتداول و نوظهور در جهان غرب-2


 یکی از خصوصیات گروه‌های غیرمتداولی، که به نام دین فعالیت می‌کنند، ترویج معنویت منهای عبادت خدا می‌باشد؛ چرا که آنها عبادت خدا را به عنوان خالق کائنات منکر می‌باشند. اکثر این گروه‌ها مراسم عبادی مرموزی را انجام می‌دهند و از مواد مخدر استفاده می‌نمایند و این باعث انواع فساد و تجربة تلخ برای اعضای این گروه‌ها شده است.
این گروه‌ها فقط در شهرهای بزرگ فعالیت می‌نمایند و این یک پدیدة کاملاً شهری است. رهبران این گروه‌ها انتقاد از خود، توسط پیروانشان را برنمی‌تابند و بدین سبب اعضای آنها مورد سوء استفاده‌های مختلف قرار می‌گیرند.

 اشاره:
جهان غرب از قرن 17میلادی و حتی پیش از آن، از دورة «رنسانس» به این سو، در جهت غیردینی کردن نگاه و نگرش مردم و سست کردن علایق دینی در زندگی روزمرة آنان تلاش کرده است. غرب در این دوران به نام «اومانیسم» و «فردگرایی» (Individualism) به طور کامل درصدد مخالفت با استیلای دین برآمد. پس از جنگ جهانی دوم و خصوصاً از دهة 1960 به این سو، گروه‌های مذهبی غیرمتداول بسیاری، خارج از چهارچوب ادیان رایج، در غرب، ایجاد شده است که هدف آنها سکولاریزه کردن دین می‌باشد؛ هرچند پایه‌گذاران این جنبش‌ها خود را به عنوان معلمان روحانی و دینی معرفی کرده‌اند.
در قسمت اول این مقاله، نویسنده به بررسی علل پیدایش، عقاید و ویژگی‌های برجستة این گروه‌ها پرداخت، اکنون قسمت دوم آنرا تقدیم می‌کنیم.

رابطة تمدن سکولار غرب و گروه‌های یاد شده

مصرف‌گرایی به عنوان یک اصل، در زندگانی جوامع غربی حاکم است و بر این اساس، کالاهای مصرفی برای فروش توسط رسانه‌ها تبلیغ می‌شوند. گروه‌های غیرمتداول دینی نیز، افکار خود را در جوامع غربی، به عنوان کالاهای مصرفی و مطابق فردگرایی حاکم بر این جوامع ترویج می‌کنند. جوانان این جوامع هم، برای یک تغییر و تجربة جدید در این گروه‌ها جذب می‌شوند؛ زیرا این گروه‌ها از جهاتی با ادیان سنتی تشابه دارند.1 دانشمندان غربی این گروه‌های نوظهور غیرمتداول مذهبی را «شبه دین» (Quasi-religion) می‌نامند، که مانند کالاها در جوامع غربی خرید و فروش، عرضه و مصرف می‌شوند و رهبران آنها می‌کوشند افرادی را که به این گروه‌ها جذب شده‌اند، با هر وسیلة ممکن در گروه خود حفظ نمایند.2
این گروه‌های نوظهور، فاقد هرگونه تعلیمات دینی می‌باشند و فعالیت‌های آنها بر محور رهبرانشان انجام می‌شود، که تسلطی کامل بر اعضای خود دارند. اعضای این گروه‌ها بعداز عضو شدن در تشکیلات، از خانواده و جامعة خود کاملاً منقطع می‌شوند و در اختیار این گروه‌ها قرار می‌گیرند. در ایالات متحدة آمریکا، گروه‌های یاد شده، خود را به عنوان گروه دینی معرفی می‌نمایند تا از تسهیلات و معافیت در پرداخت مالیات به دولت استفاده نمایند.3 این‌گروه‌ها حتی برنامه‌های اساسی برای تعامل بین خود ندارند. اکثر آنها اعضای خود را در بخش‌های اختصاصی سکونت می‌دهند، تا از این راه کاملاً تحت کنترل تشکیلات سازمان خود باشند. بیشتر این گروه‌ها لباس متحدالشکل برای پیروان خود دارند و مراسم ویژة گروهی خود را در محل‌های اختصاصی برگزار می‌نمایند و کوشش آنها این است که اعضای گروه خود را از جامعه، دور نگه دارند.4
در پروژة سکولار نمودن جوامع جهانی، این گروه‌های غیرمتداول مذهبی را که جدیداً ظهور نموده‌اند، به عنوان ادیان جایگزین (Altermative Religions) معرفی می‌نمایند و دکتر «پیتر کلارک» استاد فلسفة دین در دانشگاه لندن این گروه‌ها را به «اسب‌های ترومن» (Troan Horses) (حمله از درون) تشبیه می‌کند که هدف آنها سکولار نمودن تمامی ادیان در جهان، از درون می‌باشد.5
بیشتر اعضای این گروه‌ها مورد سوء استفاده و استثمار رهبران و افراد مخصوص رهبران خود قرار می‌گیرند، ولی به دلیل شرم و ترس از آنها آنرا آشکار نمی‌کنند. با این حال، فسادهای جنسی و مالی از سوی بنیانگذاران این گروه‌ها سبب جدایی شمار زیادی از اعضای این گروه‌ها شده است.
اکثریت مطلق این گروه‌ها از نظام سرمایه‌داری خصوصی‌سازی، فرضیة نسبی‌گرایی (Relativism)، مکتب وحدت وجود (Monism) و فلسفة کلیت (Holism) ترویج می‌کنند و باورهای دینی آنها تلفیقی از عقاید ادیان مختلف با یکدیگر است و بر این اساس پیروان خود را در فضای فانتزی (خیال‌بافی) غوطه‌ور می‌نمایند.6 بیشتر پیروان این گروه‌ها از مواد مخدر و «مدیتیشن»  (meditation) برای به وجود آوردن حالت خلسه و نشاط بهره می‌گیرند که این باعث ایجاد تضاد میان تعقل و احساسات و انشعاب در شخصیت فرد می‌گردد. بعضی از این گروه‌ها ریاضت‌های سخت، و برخی از لذت‌جویی‌های افراطی را برای پیروان خود تجویز می‌کنند، و بدین‌سان پیروان خود را از دستیابی به حقیقت ابدی باز می‌دارند. این گروه‌ها ادعا دارند که ادیان جدید «عصر نو» می‌باشند، ولی اکثریت مطلق آنها، از مکاتب دینی قبل از مسیح در دوران وحشی‌گری قارة اروپا پیروی می‌کنند و این اعتقادات را با بعضی از افکار مذهبی ادیان آسیای دور تلفیق می‌نمایند. افکار شبه عرفانی که در این گروه‌ها ترویج می‌گردد، به خودپسندی در میان این افراد انجامیده است.

مخالفت شدید علیه این گروه‌ها

چنان‌که گذشت، استراتژی این گروه‌ها جذب جوانان بوده، و موفق شدند تعداد زیادی از جوانان را در این کشورها با تبلیغات گستردةخود جذب نمایند. جوانانی که عضو فعال این گروه‌ها شدند، شغل و کار خود را رها کرده، تمام وقت در اختیار گروه خود قرار گرفتند. با اوج گرفتن فعالیت‌های این گروه‌ها در اواخر دهة 1970 شماری از مؤسسات، برای مبارزه با این گروه‌ها در ایالات متحدة آمریکا به وجود آمدند که فعال‌ترین آنها «بنیاد آزادی شهروندان»7 «بنیاد خانوادة آمریکایی»،8 «شبکة بیداری از این گروه‌ها»9 «مؤسسة تحقیقات مسیحیت»،10 «بنیاد لیوجی ریان»،11 و «پروژة معنویت جعلی»12 می‌باشند. این مؤسسات از سوی والدینی که فرزندان خود را با جذب در این گروه‌ها از دست داده بودند، به وجود آمد. این مؤسسات، مراکزی را برای برگرداندن فرزندان و اعضای این گروه به حالت اولیه و سروسامان دادن به آنها به وجود آوردند. در این مراکز، جوانان با مشاوره و گفت و گو از گروه‌های مزبور جدا می‌شوند و به درون جامعه بازمی‌گردند. این مؤسسات با تحقیقات علمی خود اثبات کرده‌اند مراسم عبادی و زندگی در داخل گروه‌های یاد شده؛ براساس شست و شوی مغزی انجام می‌شود و از این رو، با کمک این مؤسسات، اعضای سابق این گروه‌ها چندین شکایت را به دادگاه‌های ایالات متحدة آمریکا ارائه کرده‌اند.13
«انجمن روان‌شناسی آمریکا»14 که بزرگ‌ترین مؤسسة روان‌شناسی ایالات متحدة آمریکا می‌باشد، در سال 2002 این گروه‌ها را تخریب‌کار و ایجاد کنندة تنفر در میان اعضای خود علیه جامعه معرفی کرد.15 در ایالات متحدة آمریکا در حال حاضر، بیش از یک هزار نفر از محققان دربارة تأثیر مخرب این گروه‌ها تحقیقات انجام می‌دهند.16
در کشور کانادا نیز چندین مؤسسه‌ای برای مقابله با این گروه‌ها به وجود آمده است.17
گفتنی است، گروه‌های غیرمتداول مذهبی، در کشورهای غربی، که مسیحی پروتستان می‌باشند، بیشتر نفوذ کردند؛ زیرا در پروتستانتیسم، به نام تفسیر انجیل و انجام اصلاحات در اعتقادت، تاکنون 13200 فرقه به وجود آمده است. این گروه‌ها تا حدی هم توانستند در دیگر کشورهای مسیحی کاتولیک نفوذ کنند و دلیل آن، دوری کلیسا از سیاست بوده که باعث کاهش قدرت اجتماعی آنها شده و نسبی‌گرایی و ناامیدی از آینده، باعث بحران‌های اجتماعی در جهان غرب شده است.18 حضور مسیحیان در کلیسای کشورهای پروتستان، در شمال اروپا رو به کاهش است؛ لیکن در ایالات متحده آمریکا به خاطر تبلیغات گستردة ایوانجلیست‌ها در دو دهة گذشته، رو به افزایش است.19 در کشورهای مسیحی ارتدوکس، بعداز فروپاشی نظام کمونیستی، رابطة خیلی نزدیکی بین دولت‌ها و کلیسای این کشورها به وجود آمده و سبب شده است جلو نفوذ و تبلیغات این گروه‌ها غیرمتداول مذهبی گرفته شود.20
در سه دهة بعداز جنگ جهانی دوم، ایالات متحدة آمریکا و کانادا شاهد به وجود آمدن گروه‌های جدید مذهبی بودند، که در طول تاریخ این کشورها بی‌سابقه بود.21 هرچند تنها پنج درصد از کل جمعیت این دو کشور در فعالیت‌های مذهبی این گروه‌ها، شامل عضویت برای مدتی کوتاه یا انجام مراسم مذهبی، شرکت داشتند؛ با گسترش فعالیت‌های متناقض و غیرمتداول آنها به نام دین، احساسات شدید مردمی علیه این گروه‌ها، تحریک، و باعث شد که توسط مردم، مؤسسات و تشکیلات قدرتمندی برای افشای فعالیت‌های غیرمتداول آنها در این دو کشور پدید آید.22
در این مدت، تعداد سه هزار مرکز از مراکز اقامتی متعلق به این گروه‌ها در آمریکا به وجود آمد که در آنها کارهای غیرمتداول و لذت‌جویی جنسی به نام افعال عرفانی توسط گروه‌ها انجام می‌گیرد! نویسندگان آمریکایی همانند «چارلز فراشیا»،23 و «بنیامین زابلوکی»24 کارهایی را که این گروه‌ها در مراکز خود انجام می‌دهند، در کتب خود شرح داده‌اند.
«گاردن ملتن» در دایرة المعارف ادیان آمریکایی 484 گروه از گروه‌های غیر متداول را وصف کرده است که از بین آنها 68 گروه در دهة 1950 و 184 گروه در دهة 1960 در ایالات متحده به وجود آمدند.25 دایرة المعارف انجمن‌ها26 چاپ سال 1983 بیش از پانزده هزار انجمن غیرانتفاعی ملی در آمریکا را معرفی کرده که در میان آنها 700 گروه غیرمتداول دینی وجود دارد و 147 گروه از آنها در دهه 1960 در این کشور به وجود آمده‌اند.
در دهة 1970 سازمان‌های متعددی برای مقابله با این گروه‌های غیرمتداول دینی در این کشور تأسیس گردید؛ به ویژه، بعداز خودکشیِ گروهیِ 917 نفر از اعضای گروه «معبد مردم» به رهبری «جیم جونس» در 21 نوامبر 1978 در جونس تاون کشور گویان در منطقة کرائیب، تنفر شدیدی در میان مردم آمریکا، علیه این گروه‌ها به وجود آمد؛ چرا که تعدادی از اعضای این گروه تبعة این کشور بودند.27
اولین سازمانی که علیه این گروه‌ها در آمریکا در سال 1972 به وجود آمد.، «فری کاگ»28 نام داشت و هدف آن، رهایی جوانان از گروه «فرزندان خدا»29 بود که توسط «مورس دیوید برگ» در اوایل دهة 1970 در کالیفرنیا تأسیس شده بود. اعضای این گروه طرفدار آزادی و بی‌بندوباری جنسی بودند و جوانان، اکثریت اعضای این گروه را تشکیل می‌دادند. والدین اعضای این گروه، که فرزندانشان را با جذب در آن گروه از دست داده بودند، برای نجات آنها مؤسسة «فری کاگ» را تشکیل دادند و موفق شدند تعداد زیادی از فرزندان خود را نجات دهند.30
در ایالات متحدة آمریکا بیش از صد مؤسسه برای مبارزه با گروه‌های غیرمتداول مذهبی فعالیت دارند که بعد از آغاز دهة 1970 در این کشور به وجود آمدند. در برخی از دانشگاه‌ها و حوزه‌های دینی مسیحیت، در این کشور، مراکز مطالعاتی دربارة این گروه‌ها به‌وجود آمده است که کتاب‌های بسیاری در نقد و بررسی این گروه‌ها منتشر کرده‌اند. استاد برجستة جامعه‌شناسی آمریکا پروفسور «رونالد اینرات»31 در دهة 1970 دو عنوان کتاب در نقد این گروه‌ها تألیف نمود که در افشای چهرة واقعی آنها نقش به سزایی داشته است. عناوین این دو کتاب: جوانان، شست‌وشوی مغزی و گروه‌های افراطی،32 (1977) و فریب گروه‌های غیرمتداول33 1979 می‌باشد.
مجلة «قدرت‌های اجتماعی» در شمارة دسامبر 1997، 75 مقالة علمی را معرفی کرده است که در آنها دانشمندان غربی، تأثیرات مخرب و زیانبار وارد شده به اعضای این گروه‌ها را بر اثر انجام مراسم عبادی غیرعادی بررسی علمی نموده‌اند.
در مراسم عبادی بیگانه و غیرعادی، که اعضای این گروه‌ها انجام می‌دهند، شاید در مرحلة اول، آرامش نسبی احساس کنند، ولی در درازمدت، آنها به اضطراب، ترس، رغبت به خودکشی، از دست دادن انگیزة زندگی و ضربة روحی دچار می‌شوند.34
افرادی که جذب این گروه‌ها می‌شوند، اکثراً، افراد آشفته و مغشوشی می‌باشند و رهبران آنها با افعال و روش‌های خاص، برای تسلط کامل بر اعضای خود می‌کوشند. رهبران این گروه‌ها با پول‌هایی که از عضای خود به دست می‌آورند، زندگی بسیار متجمل و مرفهی دارند. در دو دهة گذشته، موارد فراوانی از رسوایی و فساد مالی و جنسی رهبران آنها گزارش شده و حتی گاه، مسائل مالی و جنسی بین رهبران و اعضای آنها به درگیری‌های خشونت‌آمیز هم انجامیده است.35
یکی از روانشناسان معروف آمریکایی به نام پروفسور «مارگارت سینگر» از اعضای برجستة انجمن روانشناسی آمریکا پس از تحقیقات خود دربارة 300 نفر از اعضای سابق این گروه‌ها، نتیجه‌گیری نمود که آنها به دلیل عضویت در این گروه و انجام افعال غیرمتداول، دچار اضطراب، ترس، امراض قلبی، سکته و زخم معده شدند و بیش از 90 درصد آنها به همین دلیل، از گروه‌های خود جدا می‌شوند. پروفسور سینگر روش‌های این گروه‌ها را «متقاعدسازی اجباری»36 قلمداد می‌کند.37
یکی از خصوصیات گروه‌های غیرمتداولی، که به نام دین فعالیت می‌کنند، ترویج معنویت منهای عبادت خدا می‌باشد؛ چرا که آنها عبادت خدا را به عنوان خالق کائنات منکر می‌باشند. اکثر این گروه‌ها مراسم عبادی مرموزی را انجام می‌دهند و از مواد مخدر استفاده می‌نمایند و این باعث انواع فساد و تجربة تلخ برای اعضای این گروه‌ها شده است.
این گروه‌ها فقط در شهرهای بزرگ فعالیت می‌نمایند و این یک پدیدة کاملاً شهری است. رهبران این گروه‌ها انتقاد از خود، توسط پیروانشان را برنمی‌تابند و بدین سبب اعضای آنها مورد سوء استفاده‌های مختلف قرار می‌گیرند.38

حیدررضا ضابط

پی‌نوشت‌ها:
٭جمهوری اسلامی، ش 7505، 24/3/84.
1. Alternative Religions,p.16.
2. Stark.\R , Bainbridge. W. The Future Religion, p.437.
3. Robbins, Cults, Culture and the Law, p.98.
4. Bromley. D, Hadden. J.K.(ed), Religion and the Social Order, vol 3A, pp 116, 251.
5. The World’s Religoins, p.910.
6. Alternative Religions, pp 237-238.
7. Citizen’s Freedom Fondation.
8. American Family Foundation.
9. Cult Awareness Network.
10. Christian Research Instiute.
11. Leo J.Ryan Foundaion.
12. Spiritual Counterfeits Project.
13. New Religious Movements in the 21st Century, p.238.
14. American psychological Association.
15. New Religious Movemens in the 21st Century, p.237.
16. Ibid, p.238.
17. Ibid, pp.243-246.
18. Alternative Religions, p.7.
19. ر.ک: مقالة «تبلیغات دینی و سیاسی ایوانجلیست‌های جنگ‌طلب در ایالات متحده آمریکا» مشکوه، ش 79، ص 89ـ67 و موعود، ش 55، مرداد 1374.
20. New Religions Movements in the 21st Century, pp.104-106.
21. Beckford. James, A New Religious Movements and Rapid Social Change. pp1-2.
22. Ibid, pp19-20.
23. Fracchia, Charles A, Living Together Alone: The New American Monasticism.
24. Benjamin Alienation and Charisma: A Study of Contemporary Amerian Communes.
25. Melton. J. Gordon, Encyclopedia of American Religion (2 Vols), Wilmington, NC: McGrath, 1978.
26. The Encyclopedia of Association, 1983.
27. Hall. john R. Apocalypse Observed, pp 15-43.
28. Freecog.
29. The children of God (coG).
30. Alternative Religions. p25.
31. Professor Ronald Enroth
32. Youth, Brainwashing and the Extrmist Cults (1977).
33. The Lure of the Cults (1979).
34. Social Forces, volume 76, pp511-525.
35. Alternative Religions, pp.26-29 Apocalypse Observed pp.2-4. Meltoon, J.Gordon. Encyclopedia of American Religions (2 vols), Wilmingtion.
36. Coersive Persuasion.
37. Singer. Margaret Thaler, Coming Out of the cults. psychology today, pp 72-82.
38. Beckford, james A.cult controversies, pp.12-20.