رفت و پول ها را به سمتی پرتاب کرد و رو به
دوست مسلمانش گفت: آخر یکی نیست بگوید دیوانه برای چه این همه پول انبار
می کنی؟ آخر بدبخت، تو که فرزندی نداری تا از این پول ها استفاده کند. مرد
یهودی لحظه ای مکث کرد و ادامه داد: من تا به حال با چندین زن به امید
فرزنددار شدن ازدواج کرده ام اما از هیچ یک حتی یک بچه هم ندارم، شاید
باورت نشود اما من تا به حال میلیون ها تومان خرج دوا و درمان خود و
زنهایم کرده ام اما راه به جایی نبرده ام...
مادر پول و طلاهاش رو که داد از در ستاد پشتیبانی خارج شد.
مسئول مربوطه دنبال زن دوید و گفت: مادر جان! رسیدتون رو جا گذاشتید.
مادر خندید و گفت: مگه برای دادن دو پسرم رسید گرفتم؟
منبع: تارنمای شهید ابراهیم هادی
خاطرش بود
که این چهره را آخرین بار زمانی دیده بود که در آغوش علی بن موسی(ع)،
بیدار و هشیار به اطرافش نگاه می کرد. آنگاه به یاد آورد که وقتی از امام
رضا (ع) پرسیده بودند: «این همان مولود مبارک است که پس از شما امامت از
آن اوست؟» امام پاسخ داده بود: «آرى، همان مولود مبارک است که در اسلام با
برکت تر از او زاده نشده است.» (2)
حافظ ابونعیم (1)، کتابش را زیر بغل زد و در کوچه راه افتاد. در کوچه ی بنی هاشم، یکی از شیعیان را دید و با خود همراه کرد. این سو و آن سوی کوچه را از نظر گذراند. خبری از سربازان معاویه نبود. البته این روزها، حسن بن علی (علیه السلام) آنقدر بی یاور شده بود که معاویه وقتی برای از بین بردن دوستان او نمی گذاشت.
2. اربلى، على بن عیسى، کشف الغمة / ترجمه و شرح زوارهاى، مترجم علی زواره ای، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ سوم، 1382، ج2، ص: 162؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5
دلم بی بهانه شده و میگیرد بدون انکه بداند ، وقتی که دیر شد...
که
برای تولدش می آید، کسی هست که غیر از روز تولد، به یادش هست و سراغی از
او می گیرد.