درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

فاکتور بدم!

 مادر پول و طلاهاش رو که داد از در ستاد پشتیبانی خارج شد.
مسئول مربوطه دنبال زن دوید و گفت: مادر جان! رسیدتون رو جا گذاشتید.
مادر خندید و گفت: مگه برای دادن دو پسرم رسید گرفتم؟

منبع: تارنمای شهید ابراهیم هادی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد