در روایات عهد عتیق شرحی مفصل
درباره رواج بعلپرستی به وسیله ایزابل و دخترش، عتلیا، و گسترش فساد و
ستم اجتماعی در دو سرزمین افرائیم و یهود مندرج است. طبق این روایات،
ایزابل حاکم مطلق و خونریز و بیقانون سرزمینهای بنیاسرائیل بود؛ «انبیاء
خداوند را میکشت» و ایشان گروه گروه از دست او در غارها پنهان
میشدند.[223]
این سرآغاز موجی جدید از "جنبش پیامبری"[224] در میان
اتباع دو دولت بنیاسرائیل است. این "پیامبران" مصلحینیاند با شخصیتی
مردمی، مسحورکننده و بسیج گر که مردم را به احیاء سنن موسوی، یکتاپرستی و
عدالت اجتماعی فرا میخوانند. در چنین فضایی است که یکی از شگرفترین این
پیامبران ظهور میکند؛ کسی که از نظر احیاء سنن یکتاپرستی و مبارزه با ستم و
بی عدالتی و فساد اجتماعی در میان پیامبران پس از موسی تا آن زمان یگانه
است. او ایلیاء نبی نام دارد و همان پیامبری است که قرآن کریم با نام
"الیاس" از او با تجلیل فراوان یاد کرده و خاندان او را "آل یاسین" نامیده
است:
و الیاس از پیامبران بود. به مردم خود گفت آیا پروا نمیکنید؟
آیا بعل را به خدایی میخوانید، و آن بهترین آفرینندگان را وامیگذارید؟
پروردگار شما و پروردگار نیاکانتان خدای یکتاست. پس تکذیبش کردند و آنان از
احضار شدگانند، مگر بندگان مخلص خدا. و نام نیک او را در نسلهای بعد باقی
گذاشتیم. سلام بر خاندان الیاس [سلام علی آل یاسین]. ما نیکوکاران را چنین
پاداش میدهیم. او از بندگان مومن ما بود.[225]
در
روایات عهد عتیق از ایلیاء نبی با عنوان «ایلیاء تشبی از ساکنان
جلعاد»[226] یاد شده است.[227] جلعاد منطقهای است کوهستانی در شرق رود
اردن و در همسایگی سوریه که از گذشتهای دور مأوای قبایل آموری بود و بعدها
بخشی از قبایل آرامی و بنیاسرائیل نیز در آن سکنی گرفتند. جلعادیان، مردم
بومی جلعاد، جمعیتی انبوه بودند و در حوادث سیاسی آن زمان نقش فعال
داشتند. بنابراین، محل زیست ایلیا منطقهای است فراقومی که در آن قبایل
اسرائیلی و غیر اسرائیلی آمیزش دارند.[228] مهمتر، موطن اصلی ایلیا یعنی
"تشب" است که نمیدانیم در کجاست.[229] برخی محققین، به این دلیل، ایلیا را
از بنیاسرائیل نمیدانند بلکه او را از طایفه رکابی[230] یا از طایفه
قینی (قائنی)[231] میدانند.[232]
رکابیان در اصل از مردم شهر
قناتاند. قنات (دارالقنوات)[233] نام کهن شهر حوران[234] (در شمال شرقی
سوریه) است که سکنه آن بعدها بنام اعراب نبطی شناخته میشوند؛ گروهی از
آنان به کنعان کوچیدند و طایفه رکابی را بنیان نهادند.[235]
طایفه
سامی قینی همان طایفهای است که شعیب (یترون)،[236] پدر زن موسی (ع)، به آن
تعلق داشت. نویسندگان دائرةالمعارف یهود، نام طایفه فوق را به واژه "قین"،
به معنای "آهنگر"، منتسب میکنند و آنان را یک گروه حرفهای از آهنگران
کوچنشین میدانند.[237] حال آنکه در عهد عتیق اشارهای به تعلق شعیب به
حرفه آهنگری مندرج نیست؛ به عکس او چادرنشینی متمکن و «کاهن مدیان»، یعنی
شیخ طایفه خود در منطقه فوق، توصیف شده است.[238] به علاوه، توجه کنیم که
در نیمه اول هزاره دوم پیش از میلاد در اسناد مصری از شهر "قنات" به عنوان
"قین"[239] و "قانو"[240] نام برده شده است.[241] مجموعه این دلایل، و نیز
یکسانی فرهنگ و عقاید دینی قینیها و رکابیان، نشان میدهد که این دو طایفه
کوچنشین خویشاوند و از مردم شهر قنات و همان طایفه شعیباند. شهر
دارالقنوات امروزه از مراکز دروزیهای سوریه است و میدانیم که دروزیها
برای شعیب پیامبر جایگاهی ویژه قایلاند.[242] این امر نیز نشانه دیگری است
از تعلق طایفه قینی به شهر قنات. امروزه برخی محققین، چون اشتاد،[243]
معتقدند که یکتاپرستی در آغاز در میان طایفه شعیب رواج داشت و موسی (ع) با
این آئین در میان طایفه همسرش آشنا شد.[244]
دائرةالمعارف یهود
انتساب ایلیاء نبی به قینیها و رکابیان را رد میکند و تنها دلیلی که
اقامه میکند رهبری ایلیا بر یک «جنبش مردمی» در سرزمین بنیاسرائیل
است.[245] این نگرش آشکارا صبغه نژادگرایانه دارد. برای مورخین یهودی دشوار
است که ظهور یک "پیامبر بیگانه" را در میان بنیاسرائیل و پیروی تودههای
مردم از او را بپذیرند. آنان فراموش کردهاند که در همین زمان حکمرانان
واقعی بنیاسرائیل دو زن فنیقی (ایزابل و عتلیا) بودند.
اگر بدانیم
که اخیاء شیلونی و ایلیاء نبی از مردمی جز بنیاسرائیل بودند، مردم شیلو و
طوایف قینی و رکابی را به عنوان مدافعان سرسخت و احیاءگران یکتاپرستی
موسوی بشناسیم، و نیز بدانیم که مردم طایفه شعیب پیش از بنیاسرائیل
یکتاپرست بودند، تصویری که یهودیان از "یهوه" به عنوان مخلوق فرهنگ "ممتاز"
و "یگانه" خود ساختهاند تمام و کمال فرومیریزد. دیرزمانی است که یهودیان
بر خدا و بندگان خدا به خاطر "ابداع" آئین یکتاپرستی منت نهادهاند. حال
آنکه اینان نخستین یکتاپرستان گیتی نبودند و آنگاه که به این آئین گرویدند،
برای خدای یگانه معبدها و نمادهای طلایی به پا کردند، او را در ردیف بعل،
خدای بزرگ همسایگان فنیقی، جای دادند و به داشتن خدای انحصاری قوم خود
بالیدند. و سرانجام، خدای یگانه را به موجودی بدل کردند که چون پیرزنان
جادوگر جز نثار نفرینهای شوم و پیشگویی کیفرهای هولناک برای دشمنان
اشرافیت قبیله یهودا کاری ندارد. بیهوده نیست که در میان یهودیان مصلحینی
مردمی چون اخیا و ایلیا و ارمیا نمییابیم و "پیامبرانی" که از ایشان سراغ
داریم، چون ناتان و حزقیال، همه از جنس "پیامبران درباری"اند؛ همانانی که
ارمیا ایشان را «پیامبران دروغین» [246] خوانده است.
آنچه پیوند
ایلیا را با رکابیان بیشتر آشکار میکند، حضور فعال این طایفه در انقلاب
ایلیاء نبی است؛ تا بدانجا که در جریان تخریب معابد بعل در سامریه و کشتار
خاندان عمری و داوودی یکی از آنان را، به نام یوناداب (جندب) بن
رکاب،[247] در کنار ییهو، سرکرده قیام، مییابیم.[248]
ایلیاء نبی در حال کشتن "پیامبران" بعل
در
سدههای پسین نیز رکابیان در حوالی بیتالمقدس سکونت دارند؛ جامعهای
متمایز از بنیاسرائیل را تشکیل میدهند و برخلاف ایشان از نوشیدن شراب به
شدت پرهیز میکنند. کمی پیش از اشغال بیتالمقدس به دست بختالنصر، خداوند
از ارمیا میخواهد که، برای آزمایش ایشان و ارائه نمونهای صالح به
یهودیان، رکابیان را به نوشیدن شراب ترغیب کند. ارمیا آنان را به خانه
نگهبان معبد سلیمان دعوت میکند، کوزههای پر از شراب در برابرشان مینهد و
دعوت به نوشیدن میکند. آنان نمینوشند و چنین پاسخ میدهند:
شراب
نمینوشیم زیرا که پدر ما یوناداب بن رکاب ما را وصیت نموده گفت که شما و
پسران شما ابداً شراب ننوشید، و خانهها بنا مکنید و کشت منمایید و
تاکستانها غرس مکنید و آنها را نداشته باشید بلکه تمامی روزهای خود را در
خیمهها ساکن شوید تا روزهای بسیار بر زمینی که شما در آن غریب هستید زنده
بمانید.[249]
ایلیاء نبی شبانی چادرنشین بود؛ روزی در اردن سکونت
داشت و روز دیگر در حوالی صیدا. زندگی زاهدانه ای داشت. یاور مستمندان بود
و مردم او را «مرد خدا» میدانستند.[250] در روایات عهد عتیق، بر خلاف
رویه متعارف، هیچ اشارهای به نام پدر، تبار و پیوند او با قبایل
بنیاسرائیل نشده است.
ایلیا، به فرمان خداوند، دعوت خود را آشکار
کرد. مردم به او گرویدند و در شورشی بزرگ، به دستور ایلیا، 850 تن از
"پیامبران" بعل و اشرا[251] را به قتل رسانیدند.[252] اخاب، که در این
روایت شخصیتی متزلزل دارد، هراسان ماجرا را به ایزابل خبر داد و ملکه فنیقی
دستور قتل ایلیا را صادر کرد. ایلیا برای نجات جان خود به بیابانها پناه
برد تا سرانجام در مغارهای کلام خدا بر او نازل شد. در این مکاشفه، ایلیا
خداوند را «خدای لشکرها» (رب الجنود)[253] میخواند که تعبیری کاملاً نو در
روایات عهد عتیق است و بیانگر رسالت انقلابی ایلیا.[254] خداوند به او
دستور میدهد که سه تن را برای انهدام خاندان اخاب و احیاء یکتاپرستی موسوی
در میان بنیاسرائیل به یاری طلبد: حزائیل، ییهو بن نمشی و الیشع بن
شافاط.[255]
جنبش این پیامبر شورشی تنها علیه سلطه
خاندان عمری بر دولت افرائیم نیست. ایلیا به مبارزه علیه شاه یهودیان نیز
برخاست زیرا «خدای پدران خود را ترک کرده»، بتخانه ساخته و «ساکنان اورشلیم
را به زنا کردن ترغیب مینمود.»[262] ایلیا در نامهای به شاه یهود چنین
نوشت:
به طریق پادشاهان اسرائیل رفتار نموده، یهودا و ساکنین
اورشلیم را اغوا نمودی که موافق زناکاری خاندان اخاب مرتکب زنا بشوند و
برادران خویش را نیز... به قتل رسانیدی. همانا خداوند قومت و پسرانت و
زنانت و تمامی اموالت را به بلای عظیم مبتلا خواهد ساخت.[263]
سرانجام،
در سال 842، در زمان سلطنت یهورام بن اخاب بن عمری در دولت افرائیم
(851-842) و اخزیا[264] بن یهورام بن یهوشافاط در دولت یهود (841-842)
انقلاب آغاز شد. اخزیا، شاه یهود، پسر عتلیا و نوه ایزابل است و داماد
خاندان اخاب.[265] و یهورام، شاه افرائیم، دایی و احتمالا پدر زن اوست.
قیام
با ابلاغ پیام الیسع، که اکنون با درگذشت ایلیا در رأس توده انبوه پیروان
او جای دارد، به ییهو بن نمشی، سردار بنیاسرائیل، آغاز میشود. الیسع او
را به پادشاهی بنیاسرائیل منصوب میکند و حکم قتل خاندان اخاب را صادر
مینماید. این در زمانی است که دولتهای بنیاسرائیل، به دعوت الیسع، هدف
تهاجم حزائیل، شاه جدید آرامی، قرار گرفتهاند. ییهو به محل استقرار دو شاه
افرائیم و یهود میرود و هر دو را به قتل میرساند؛ سپس به کاخ ییلاقی
ایزابل میشتابد و او را نیز میکشد. آنگاه بههمراه یوناداب بن رکاب، رهبر
طایفه رکابی، رهسپار سامریه میشود.
و چون از آنجا روانه شد، به
یوناداب بن رکاب که به استقبال او میآمد برخورد و او را تحیت نموده گفت که
آیا دل تو راست است مثل دل من با دل تو؟ یوناداب جواب داد که راست است.
گفت اگر هست دست خود را به من بده. پس دست خود را به او داد و او وی را نزد
خود به عرابه برکشید. و گفت همراه من بیا و غیرتی را که برای خداوند دارم
ببین.[266]
ییهو در سامریه تمامی اعضای خاندان عمری و بزرگان و
کاهنان شهر و تمامی بعلپرستان و نیز 42 تن از اعضای خاندان سلطنتی یهود
(خاندان داوودی) را که در سامریه بودند به قتل میرساند. آنگاه، بههمراه
یوناداب رکابی به معبد بعل میرود، بتها را میشکند و معبد را به مزبله
بدل میکند. «پس ییهو اثر بعل را از اسرائیل نابود ساخت.»[267] این سرآغاز
حکومت 28 ساله ییهو بن نمشی (841-814) بر دولت افرائیم است.
این
داستان انقلابی است که با پیامبری ایلیاء نبی آغاز شد و با قیام ییهو بن
نمشی، تخریب معابد پرستش بعل و کشتار خاندان عمری و بخش مهمی از اعضای
خاندان داوودی به پایان رسید. معهذا، در اینجا نیز، چون ماجرای پیامبری
اخیاء شیلونی و قیام یربعام بن نبط و خاندان یوسف علیه اشرافیت یهود، تنها
با یک روایت سروکار نداریم. روایت دومی، که آشکارا متأخر بر روایت پیشین
است، بلافاصله آغاز میشود و ییهو و خاندان او "گنهکار" قلم میروند.
ییهو
هرچند به فرمان ایلیا و الیسع یکتاپرستی موسوی را احیاء کرد و سرزمین
اسباط دهگانه شمالی را از بتپرستی کنعانی پاک نمود، چنانکه هیچگاه
بعلپرستی به سرزمین قبایل شمالی بازنگشت،[268] معهذا بر «گناه یربعام بن
نبط» باقی ماند.[269] تمامی شاهان بعدی افرائیم همچنان آلوده به «گناه
یربعام بن نبط»اند؛ "شیطان بزرگی" که «اسرائیل را مرتکب گناه ساخت.»[270]
این
گناه بزرگ، که سرزمین قبایل شمالی را تا زمان انهدام خونین آن به دست
امپراتوری آشور همچنان آماج نفرین قرار میدهد، چیزی نیست جز تداوم استقلال
و عدم تمکین به اشرافیت یهود. فساد، بی عدالتی و بتپرستی بخشودنی است،
چنانکه خاندان داوود در بیتالمقدس هماره به آن اشتغال دارد و هیچگاه به
نابودی کامل تهدید نمیشود، ولی گناهی که خاندان یوسف بنیانگذار آن بود
نابخشودنی است.
نگرش دائرةالمعارف یهود به شخصیت ایلیاء نبی نیز،
چون اخیاء شیلونی، منفی است. طبق این تصویر، یکتاپرستی[271] در جوهره خود
ملازم با عدم تسامح دینی است برخلاف چندگانه پرستی[272] که هیچگاه در ذات
خویش مخالفتی با تنوع پرستش نداشته و هماره حضور مشربهای دینی مختلف را،
دوش به دوش هم، تحمل کرده است.[273]
نویسندگان دائرةالمعارف یهود، که
سخت با ایزابل و "همسایگان فنیقی" همدلی نشان میدهند، ایلیاء نبی را
"افراطگرایی" میخوانند که «به شکلی غیرمشروط مخالف هر گونه پرستش، بجز
یهوه، بود.» به زعم آنان، ایزابل مخالفتی با پرستش خدای یگانه نداشت؛ به
عکس، این ایلیا بود که سرسختانه با آئین و عقاید دینی همسایگان (فنیقی)
مخالفت میکرد. لذا، خاندان سلطنتی با تبلیغات او مخالفت کرد زیرا سیاستش
گسترش پیوندهای اقتصادی با همسایگان، بهویژه با صور، بود.
سقوط عتلیا و به تخت نشاندن تنها بازمانده خاندان داوود
Figures de la Bible, 1728
Illustrated by Gerard Hoet (1648-1733), and others
اخاب
به عقاید دینی مردم خود وفادار بود ولی ضرری نمیدید که نسبت به دین مردم
صور با تساهل برخورد کند و برای محافل نزدیک به ملکه ایزابل مکانی برای
پرستش در سامریه به پا کند. ولی ایلیا... بر آن بود که رسالت تاریخی مردمش
حفظ پرستش دینی ناب در درون مرزهای خویش و به رسمیت نشناختن سایر خدایان
است... به فرمان ایلیا مردمی تحریک شده حمله بردند و پیامبران بعل را
کشتند. شاه [اخاب] هیچ مخالفتی با اقدام ایلیا نشان نداد... ولی ملکه
ایزابل از کشتار پیامبران بعل به خشم آمد و جنگی خونین را علیه ایلیا و
پیروانش آغاز کرد... ایلیا مجبور شد به بیابان بگریزد زیرا مردم از او
حمایت نکردند... در آنجا، مانند ماجرای موسی در کوه سینا، خدا بر او ظاهر
شد... و از آنجا که مردم در جنگ با ایزابل از او حمایت نمیکردند...
حزائیل، شاه بعدی سوریه، ییهو، شاه بعدی اسرائیل، و الیسع، جانشین ایلیا،
به عنوان ابزارهای کیفر الهی تعیین شدند.[276]
حیرتانگیز است ولی
باور کنیم که اسطورههای عهد عتیق به گذشتههای دور تعلق ندارد؛ پدیدهای
کاملاً زنده است. این همان مأخذی است که پیشتر از یربعام بن نبط تصویری
منفی به دست میداد زیرا، بر اساس اتهام راویان یهودی عهد عتیق، در سامریه
بتخانه به پا کرده بود. به راستی چرا در اتهامی مشابه یربعام محکوم است و
اخاب مورد دفاعی سخت قرار میگیرد؟ کشف این راز دشوار نیست. "یهوه"
بهانهای بیش نیست و تنها ملاک جانبداری، حتی تا به امروز، رابطه با
الیگارشی یهودی است. یربعام و خاندان یوسف محکوماند زیرا بر این کانون
شوریدند و اخاب و خاندان عمری مقبولاند زیرا پیوندی استوار با این
الیگارشی داشتند. این شیوه نگرش کاملا جانبدارانه بیانگر حضور زنده
اسطورهای است سه هزار ساله که روح و مایه حیات خویش را از نژادپرستی یهودی
میگیرد.
پس از انقلاب سامریه و قتل اخزیا، شاه یهود، در
بیتالمقدس نیز حوادثی خونین رخ داد. عتلیا، مادر اخزیا، به کودتا دست زد و
با کشتار سایر اعضای خاندان داوودی، جز یک کودک که به وسیله زنی پنهان
شد، قدرت را بطور کامل به دست گرفت. عتلیا شش سال با اقتدار تمام بر دولت
یهود حکومت کرد و سپس، محتملا به دلیل اقتدار بیش از حد کاهنان فنیقی در
دربارش، با مقابله کاهنان یهودی مواجه شد. سرانجام، آنان در کودتایی سنجیده
عتلیا را به قتل رسانیدند و تنها بازمانده خاندان داوود را به سلطنت
نشاندند.[277]
در سده هفدهم، داستان عتلیا در هنر و ادبیات جدید
اروپا بازتاب وسیع داشت. ژان راسین[278] تراژدی معروف خود به نام عطلیه
(1691) را نوشت، قطعات معروفی به همین نام تصنیف شد و آنتوان کویپل[279]
تابلوی معروف رنگ و روغن خود را به نام "سقوط عتلیا" (1692) کشید که در
موزه لوور پاریس نگهداری میشود. مضمون تمامی این آثار ستایش از خاندان
داوود است.[280]
پی نوشت:
223. کتاب اول پادشاهان، 18/ 4، 13.پیامبر اکرم ـ حضرت محمد(ص) ـ نیز از تیرهای زهرآگین
یهود ایمن نبود. آنان آن حضرت را متهم به دروغگویی کردند و علیه ایشان
اعلان جنگ نمودند. در تلمود6 آمده است:
از آن رو که مسیح دروغگوست و
بدان سبب که محمد(ص) به [حقانیت] او (مسیح) اعتراف کرد، و اعتراف کننده به
[حقانیت] دروغگو، دروغگویی مانند اوست، واجب است که با دروغگوی دوم به جنگ
برخیزیم همچنان که با دروغگوی اول جنگ کردیم.7
اشاره: بخشهایی از این
مجموعه مقالات، با موضوعی مستقل و تحت همین عنوان در چند شمارة گذشته درج
شد. نویسنده پیش از این به جایگاه نبرد یهود با دین اسلام، شریعت رسول
خدا(ص) و نیز شخص آن حضرت بر اساس آیات شریفة قرآن کریم پرداخت. در ادامه
بخش دیگری از آن را با موضوع اقدامات یهود علیه مسلمانان در سرزمین فلسطین
تقدیم خوانندگان محترم میکنیم. این موضوع را در محورهای زیر مورد بررسی
قرار خواهیم داد: دشمنی با دین، دشمنی با بشریت، تعدی به آبرو و نسل، و
هجمه به عقل.
تحریف قرآن: «روزنامة الاتحاد» ـ چاپ امارات عربی ـ خبری
را
منتشر ساخت که بنابر آن، رئیس اوقاف قدس اشغالی، نسبت به استفاده از برخی
قرآنهای توزیع شده در کرانة اشغالی باختری [رود اردن] هشدار داده است، و
خبرهای رسیده از سرزمینهای اشغالی حاکی از آن است که نیروهای اشغالگر،
تعدادی قرآن تحریف شده توزیع کردهاند تا از طریق دستبرد، جابجایی یا حذف
بعضی از آیات قرآن کریم به ترویج افکار صهیونیستیشان بپردازند.2
چند سال پیش در نخستین ساعات صبح روز جمعه، گروهی از یهودیان «شهرک کریات اربع»
ـ
مستعمرهای که یهود آن را در «الخلیل» ایجاد کرده است ـ در غیاب مسلمانان
به حرم حضرت ابراهیم(ع) هجوم بردند و به هتک حرمت و تخریب آن پرداختند. [از
جمله اینکه] آنان یک جلد از قرآن کریم را برداشتند و آن را پاره پاره
کردند و مانند خوکها با لگدهای خود بر روی آن راه رفتند.3
در سال 1924
هنگام اشغال شهر «یافا» توسط یهود، ناآرامیهایی در آن شهر رخ داد که علت
آن این بود که تعدادی از یهودیان خود را به ظاهر علمای دین اسلام در آورده و
از طریق تحریک احساسات و عواطف مسلمانان، عزّت آنان را جریحهدار ساخته
بودند.4
در سال 1929 یهودیان همراه با سربازان پست خود به مصاف
مسلمانها آمدند، در حالی که شعار وجوب باز پس گرفتن «مسجدالاقصی» و تخلیة
کامل آن از مسلمانان را فریاد میزدند.5
پیامبر اکرم ـ حضرت محمد(ص) ـ
نیز از تیرهای زهرآگین یهود ایمن نبود. آنان آن حضرت را متهم به دروغگویی
کردند و علیه ایشان اعلان جنگ نمودند. در تلمود6 آمده است:
از آن رو که
مسیح دروغگوست و بدان سبب که محمد(ص) به [حقانیت] او (مسیح) اعتراف کرد، و
اعتراف کننده به [حقانیت] دروغگو، دروغگویی مانند اوست، واجب است که با
دروغگوی دوم به جنگ برخیزیم همچنان که با دروغگوی اول جنگ کردیم.7
روشهای جنگ یهود با عقاید اسلامی
رژیم
[نامشروع] اسرائیل پس از سال 1967 به شکل آشکار و واضح، در کرانة باختری و
نوار غزه به جنگ با عقاید اسلامی پرداخته است. از جملة این روشها میتوان
به موارد زیر اشاره کرد:8
الف) حمایت از فعالیتهای مبلغان مسیحیت در بین مسلمانان: ترویج مسیحیت در فلسطین اشغالی، روشهای مختلفی دارد. از آن جمله ارسال دستههایی است که توسط جمعیتهای تبشیری مسیحی ارسال میشوند و رژیم صهیونیستی از آنها به وسیلة اعلام در روزنامههای محلی، توزیع کتابهایشان با قیمتهای ناچیز و احیاناً رایگان، ایجاد بیمارستانهای مسیحی (مانند «بیمارستان عروب» در الخلیل؛ به نحوی که یکی از مسلمانان در آن مسیحی شد و اسم خود را به «فیلیپ» تغییر داد) تأسیس مدارس و خانههای تبلیغی که بچههای مسلمانان را پذیرش میکند و آنان را بر اساس اعتقادات مغایر با اسلام آموزش میدهند.
ب) حمایت از الحاد: رژیم صهیونیستی به حزب کمونیستی «راکاح» اجازة فعالیت داده و به انتشار نشریات، روزنامهها و کتابهای کمونیستی نیز مجوز میدهد، و نسبت به توزیع آنها در میان جوانان مسلمان در باشگاههای ورزشی و همچنین زندانهای اسرائیل کمک و مساعدت میکند.
ج) حمایت
از جنبشهای مخرب (بهاییت و قادیانی): رژیم صهیونیستی اجازة نشر افکار و
عقاید بهاییت را در فلسطین اشغالی صادر، و راه را برای عرضة جهانی (افکار و
عقاید) آن، از طریق ایجاد کنگرة جهانی آن در شهر حیفا، تحت حمایت این رژیم
هموار کرد. این رژیم، به افکار و عقاید منحرف این گروهها در رسانههای
عمومی مختلف خود حق انتشار داده است.
گروه دوم؛ قادیانی که جهاد را
ملغی دانسته و قرآن را مطابق رأی خود تفسیر میکند. و خطر آن از گروه قبل
بیشتر است. اعضای این گروه در فلسطین اشغالی حضور دارند. آنان به خود عنوان
«احمدیه» داده و مبلغان آن اقدام به انتشار مجلاتی مانند: «بشری» میکنند
که به دوایر حکومتی اسراییل و میان مردم بدون دریافت وجه ارسال میشود.
محمد البشیر
ترجمه: محمدعلی امانی
پینوشتها:
1. المسیری، عبدالوهاب، الإیدیولوجیة الصّهیونیة، ج2، ص123.
2. روزنامه الإتحاد (ابوظبی)، تاریخ 29 ماه رمضان / 1406 ق. مطابق: 6/6/1986 م.
3. ابوحمده، محمدعلی، الهجة الیهودیه، ص127.
4. الخطیب، محمد نمر، احداث النکبة، ص159.
5. همان.
6. تلمود، همان تورات تحریف یافته به دست کافران بنیاسرائیل است.
7. الزعبی، محمدعلی، دفائن النفس الیهودیة، ص128.
8. ن.ک. به: وزارت اوقاف اردن، دایرة جستجو دربارة: روشهای اشغالگران صهیونیست، عمان (5/5/1978 ـ 1/5/178) صص 6ـ1.
9. دروزه، محمد غرة، القضیة الفسطینیة، ج2، ص129.
10. جارودی، روجیه، ملف إسراییل، ص182.
12. بروتوکولات حکماء صهیون، ص155.
13. التل، عبدالله، جذور البلاء، ص 173.
14. الخطیب، محمدنمر، احداث النکبة، صص 121 ـ 122.
15. المسیری، عبدالوهاب، الأید بولوجیة الصهیونیة، ج2، ص122.
حلمی الزواتی، حقوق الفلسطین بین الواقع النظری و التطبیق العملی فی الأرض المحتلة، ص87.
16. همان، ص86.
18. المسیری، همان، ج2، ص128.
19. آل بوطامی، احمد بن حجر و حجربن احمد، الخمر و سائرالمسکرات و المخدرات، ص152.
20. بروتوکولات حکماء صهیون، ص132.
21. همان، ص183. 22.
نک. غازی ربابعة، الاستراتیجیه الاسرائیلیة، ج2، صص213 ـ 207.
تربیت یهود و داده هاى اندیشه صهیونیستى
جنبش
صهیونیسم با بهره گیرى از فعالیت هاى گسترده, مى کوشد تا هدف استراتژیکى
خود یعنى مهاجرت تمامى یهودیان را به فلسطین تحقق بخشد. چرا که این مهاجرت
ضامن بقاى رژیم صهیونیستى و امنیت آن است. صهیونیسم مى کوشد تا تناسب
جمعیتى موجود را که 85% آن را یهودیان و 15% باقى مانده را عرب ها تشکیل مى
دهند برهم زند. زیرا از سویى همین نسبت کم هم طبع سلطه جویانه صهیونیسم را
تهدید مى کند و از سوى دیگر مهاجرت مذکور, فراهم آورنده نیروى انسانى مورد
نیاز براى سکونت در سرزمین هاى اشغال شده و در حال اشغال خواهد بود.
طبق
زیر بناهاى اندیشه صهیونیستى, مهاجرت, معیار حقیقى موفقیت یا شکست بنیادین
اندیشه صهیونیسم است, چرا که بدون آن, تمامى کوشش هاى این جنبش بر باد
خواهد رفت و همه اهداف آن رویایى بیش نخواهد بود.
صهیونیسم به کمک
نهادهاى تربیتى گوناگون در این تلاش است تا یهودیان تازه وارد را به
((اسرائیلى))هاى جدیدى تبدیل کند و احساس پیوستگى به نظام اشغالگر را در
آنان تقویت نماید. صهیونیست ها احساس مى کنند که آینده نظامشان به میزان
موفقیتى که نهادهاى تربیتى رژیم صهیونیستى در پروراندن نسل هاى اسرائیلى
آماده حمل ((رسالت صهیونیستى)) دارند بسته است; و این امر در نظر سران
صهیونیسم اهمیتى کمتر از برترى نظامى ندارد.
((ژاکوب کلاتزمن)) مى گوید:
((مدارس و دانشگاه ها براى دورنماى آینده مان از مراکز پراهمیت شمرده مى
شوند... هنگامى که سطح فرهنگى در اسرائیل به رکود و جمود گراید حتى اگر
نسبت هاى آمارى رو به افزایش باشند, باز روزهاى استقلال اسرائیل انگشت شمار
خواهند بود. تربیت نیز از ملزومات دفاع ملى است.))(1)
در خارج از
فلسطین نیز صهیونیسم همه یهودیان را در آینده, شهروند احتمالى اسرائیلى مى
بیند. براى همین کوشش خود را صرف اقناع آنان براى مهاجرت به فلسطین و یا
حداقل, حمایت مادى و معنوى از ((اسرائیل)) مى کند. این امر در میان یهودیان
خارج از فلسطین که به ((یهودیان دیاسبورا))(2) معروفند, نیازمند کوشش هاى
فراوانى است.
نهادهاى تربیتى همچنین پراهمیت ترین ابزار تحقق بخشیدن به
این هدف صهیونیستى; یعنى برقرارى ارتباط میان رژیم صهیونیستى و یهودیان
براى زمینه سازى مهاجرت آنان به اسرائیل, شمرده مى شوند, از همین رو سران
صهیونیستى در فعالیت هاى انجام شده در میان یهودیان ((دیاسبورا)), بر تربیت
به عنوان سلاحى اساسى تإکید مى کنند. جنبش صهیونیسم نیز از آغاز تإسیس آن,
اهتمام فراوانى براى تربیت قائل شده و هیچ کنگره اى برگزار نکرده است مگر
آن که تربیت یکى از بندهاى کارى آن باشد.(3) اما آن چه دیده مى شود آن است
که هدف کوچ دادن یهودیان به فلسطین با موانع گوناگون رو به رو گشته که این
امر تاکنون نیز ادامه یافته است. یهودیان در دنیاى غرب نه تنها در معرض
فشار قرار نگرفته بلکه توانسته اند در زمینه هاى سیاسى و اقتصادى به مراکز
مهم و حساسى دست یابند که این امر باعث پیوند روزافزون آنان با جوامع غربى
شده است. صهیونیسم ناخرسندى خود را از این پیوند پنهان نکرده است و
هشدارهاى پى در پى سران آن همواره اظهار مى شود. صهیونیسم با بهره گیرى از
وسایل گوناگون ـ از جمله ابزارهاى تربیتى ـ براى رویارویى با این پیوند و
براى تحقق دو هدف مى کوشد: یکى محافظت از هویت یهودى افراد و دیگر, تإکید
بر مرکزیت رژیم صهیونیستى در زندگى یهودى, به گونه اى که تحقق یافتن این
دو, زمینه رسیدن به هدف اساسى یعنى مهاجرت باشد.
رئیس اداره جوانان و
داوطلبان در کاردارى یهودى مى گوید: ((مشکل صهیونیسم در این نیست که یک
میلیون جوان یهودى به طور پراکنده امسال یا پنج سال دیگر بیایند, بلکه مشکل
آن جاست که پس از بیست یا سى سال دیگر آیا به طور کلى یک جوان یهودى که
خود را یهودى بداند و از وابستگى خود به ((اسرائیل)) دفاع نماید و به آن
هجرت کند وجود خواهد داشت؟))(4) حقیقت, خلاف این را ثابت کرده است, چون در
اتفاقى که اولین دفعه نیست رخ مى دهد ـ بلکه مى توان آن را در نظام
صهیونیستى براى همه پدیده اى تکرارى و آشکار دانست ـ یکى از مهندسان یهودى
که از اتحاد جماهیر شوروى به اسرائیل مهاجرت کرده و نتوانسته بود کار
مناسبى به دست آورد خودکشى مى کند.(5) دوستان این مهندس مى گویند: ((او پس
از این که نتوانست کارى را در رشته تخصصى خود بیابد دچار آشفتگى و سرشکستگى
روحى شد, براى همین داخل معبد به خود شلیک کرد)) خواهر او ((ایرنا)) مى
گوید: ((((ایگور)) که در مسکو به عنوان یک مهندس موفق برق کار مى کرد در
اسرائیل نتوانست کارى جز نگهبانى مدرسه به دست آورد, آن هم شش ساعت در روز و
با مزد ساعتى شش شیکل(6))).(7)
صهیونیسم براى تحقق بخشیدن به هدف بزرگ
خود, از طریق تربیت صهیونیستى, این احساس را در اندیشه یهودیان مى پرورد که
آنان بر دیگران برترى دارند و نیز این که سرنوشت فردى و جمعى آنان به
سرنوشت رژیم صهیونیستى بستگى دارد. صهیونیسم همچنین براى تحقیر زندگى
یهودیان در ((دیاسبورا)) فعالیت مى کند و از خردسالى به کودکان, ناخوشایندى
از زندگى یهودى در جایى غیر از فلسطین را تلقین مى کند; حتى اگر در بهترین
موقعیت ها باشند, همچنان که مى کوشد زندگى آنان را زندگى دگرگون شده اى
جلوه دهد. علاوه بر این, رژیم صهیونیستى بر فشارها و کشتارهایى که یهودیان
در طول تاریخ با آن دست به گریبان بوده اند تإکید مى کند. بدین گونه فرد
یهودى در برابر انتخابى سخت قرار مى گیرد: یا باید هجرت کند یا زندگى خود
را در میان احساس ناامنى و فشار و احساس گناه به علت شانه خالى کردن از آن
چه ((وظیفه دینى)) یا میهنى (یعنى دفاع از دولت صهیونیسم) گفته مى شود
ادامه دهد.
مدارس یهودى در میان نهادهاى تربیتى یهودى ((دیاسبورا)) در
مرتبه بالایى قرار دارند. صهیونیسم کوشیده و مى کوشد تا شبکه گسترده اى از
مدارس یهودى را در خارج از فلسطین تإسیس کند. این مدارس در نقاط گوناگون
جهان وجود دارند; براى مثال در ایالات متحده آمریکا سه نوع مدرسه یهودى
هست: مدرسه هاى یک روزه (روز یک شنبه), مدرسه هاى یک هفته اى و مدرسه هاى
بعد از ظهرى.(8) در ایالات متحده همچنین یک دانشگاه یهودى به نام
((دانشگاه(9) یشیکا)) وجود دارد.