درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

قسمتی از مقدمه دنیا بازیچه دست یهود



تاریخچه یهود
یعقوب فرزند إسحاق، که او را اسرائیل (بنده خدا) مى گویند دوازده فرزند داشت که چهارمین فرزند او (یهوذا) بود.
یهوذا و برادرانش با پدر خود یعقوب، در کنعان (فلسطین) سکونت داشتند و پس از واقعه مشهور حضرت یوسف که یهوذا هم در آن شرکت داشت، در سال1740 قبل از میلاد، کنعان را به عزم مصر ترک گفتند.
آن روزها مصر مملکت پر جمعیّت و با ثروتى بود و هرکس بر آن حکومت مى کرد، چنان بود که بر جهان حکومت مى کند.
هنگامى که برادران یوسف وارد این سرزمین شدند حضرت یوسف پادشاه آن بود، از این جهت آنها زندگى بسیار با شکوهى بهم زدند. و کم کم تعدادشان از هزار تجاوز کرده و قبائل متعددى را تشکیل دادند.
این قبیله ها سالهاى درازى را در أمن و أمان بسر بردند، تا آنکه زمان (فرعون) فرا رسید و چون میان او و قبیله هاى بنى اسرائیل دشمنى هائى از گذشته بود، آنها را ذلیل کرده و به گفته قرآن (مردهایشان را کشته و زنانشان را به اسیرى برد)(1).

پیش از آنکه حضرت موسى(ع) به پیامبرى مبعوث گردد، بنى اسرائیل سخت ترین روزهاى خود را زیر شکنجه هاى طاقت فرسا و فشارهاى گوناگون فرعون بسر مى بردند.

ولى چون موسى(ع) در حوالى سال1213 قبل از میلاد مبعوث شد، روحهاى پژمرده آنها را جوان کرده و به جانهاى دربند شده آزادى بخشید.

امّا این پیامبر بزرگ، در برابر این خدمات از آن ها چه دید و آنها چه پاداشى باو دادند؟

براى مثال یکى از آن پاداشهاى ننگین را تاریخ چنین مى نویسد: شبانگاه حضرت موسى(ع) باتفاق بنى اسرائیل، مصر را مخفیانه ترک گفتند و به رود نیل رسیدند، موسى(ع) با عصاى خود آب ها را فرمان داد تا اینکه در میان رود راهى نمایان شد.

موسى(ع) أمر کرد تا همگى آن راه را در پیش گرفته و از نیل عبور کنند ولى آنها یک صدا گفتند: ما از دوازده قبیله ایم و هر قبیله اى عادات و رسوم خاص خود را دارد، بایداین راه به دوازده قسمت تقسیم شود یعنى براى هریک از قبائل یک راه و یک مسیر خصوصى باشد، تا فرمانت را اجرا کنیم.

موسى(ع) به دریا ندا داد: تا دوازده مسیر باز کند و به فرمان خداوند چنین شد.

ولى آنها یک قدم بجلو نرفتند و عذرشان این بود:

ممکن است که در میان راه ما را با یکدیگر احتیاجى افتد، پس دریا را بگو تا چون پنجره ها سوراخ هائى در میان دیوارهاى آب باز کند، تا هر قبیله اى بتواند قبائل دیگر را ببیند و با آنها گفتگو کند، و چنین شد.

ولى باز هم برجاى خود ایستاده حرکت نکرده و فریاد زدند:

پاهاى ما برهنه است و زمین دریا رطوبت دارد و تا امر نکنى زمین خشک شود ما از آنجا عبور نخواهیم کرد.

خداوند امر کرد... زمین خشک شد ولى باز هم برجاى خود ایستادند و این بار بى ادبى و وقاحت را به منتهى درجه رساندند و با یکدیگر چنین گفتند:

موسى ما را از شهر آواره کرده و اینک مى خواهد که در دریا نابودمان کند تا ثروت و اندوخته هاى ما را بتصرّف خویش در آورد.

موسى(ع) با یک دنیا دهشت، در حالیکه لبخند تلخى بر لبانش نقش بسته بود پا به رود نهاده و پیشاپیش آنها به راه افتاد.

این نخستین تجربه و آزمایش تلخى بود که بنى اسرائیل به موسى(ع) نشان دادند.

باز تاریخ مى نویسد: چون بنى اسرائیل، از رود نیل خارج شده و به صحراى سینا رسیدند، به موسى(ع) گفتند: ما را از آشیانه خود بیرون آورده و در صحرائى شن زار، سکونت دادى؟ این چه رفتارى است که با ما مى کنى؟ مگر ما سنگ هستیم، مگر ما احتیاج به آب و غذا نداریم؟

خدا امر کرد تا از آسمان براى آنها طعام فرستاده و ابرى بر آنها سایه افکند و سنگى را امر فرمود تا به آنها آب دهد.

زمانى به همین منوال گذشت تا آنکه روزى به موسى(ع) گفتند: ما طعامهاى آسمانى نمى خواهیم به خدایت بگو، همان پیاز و عدس را براى ما بفرستد زیرا ما آنها را بهتر دوست مى داریم.

موسى(ع) گفت: به نزدیکترین قریه ها که رسیدید: آنچه مى خواهید، خود بکارید و خداوند دیگر براى شما طعامى نخواهد فرستاد.

نافرمانى آنها آنقدر زیاد شد، که خدا عذابى بر آنها نازل کرد و آن این بود که مدّت چهل سال در صحراها و بیابانها سرگردان بودند و آنها که با موسى(ع) از مصر بیرون آمدند، آرزوى شهر را بگور بردند و نوه ها و نواده هایشان با یوشع بن نون سال1500 قبل از میلاد وارد شهر کنعان شدند(2).

نخستین دولت یهودى هنگامى تشکیل شد که (طالوت) یا (شأوول) در بین سالهاى 1095 ـ 1055 قبل از میلاد پادشاه گشت، و پایتخت را در سال1049 قبل از میلاد به یبوس (بیت المقدّس) تغییر داد.

سلیمان فرزند داود، که پس از پدرش به مقام پادشاهى و نبوّت رسید، از بزرگترین پادشاهان آنها شناخته شد، در زمان او همه از آرامش و سعادت برخوردار بودند، مى گویند که بناى هیکل سلیمان را او ساخت و مدّت هفت سال مهندسین مصر، الجزیره و فینیقیا در آن ساختمان کار مى کردند(3).

پس از مرگ سلیمان (بین سال932 قبل از میلاد) دولت آنها به دو قسمت تقسیم شد، یکى در شمال که پایتختش سامره (نابلس) بود و دیگرى در جنوب که پایتختش اورشلیم (بیت المقدّس) بوده است(4).

این دو دولت مدّت200 سال باهم جنگیدند تا آنکه (سرجون) امپراطور آشوریها 722( قبل از میلاد) بر آنها پیروز گشت و فرمان داد تا همه یهود را از آن منطقه خارج سازند(5).

پس از آنکه نینوى بدست کلدانیها سقوط کرد (614 قبل از میلاد) یهود براى بهم زدن میان آنها و مصریها که بر کنعان حکومت داشتند سخت مشغول فعالیّت شدند، در اثر آن جنگ دامنه دارى میان آنها واقع شد بالاخره (نبوخذ نصر) پادشاه بابل در سال (562 قبل از میلاد) پیروز شد و براى انتقام از یهود اورشلیم را خراب کرد و هیکل ها را نابود نمود و همه را دست بسته به بابل حرکت داد (586 قبل از میلاد).

مدّت زیادى را در اسیرى گذراندند، تا آنکه (کورش) پادشاه ایران، آنها را که به (افسراى بابل) مشهور بودند، نجات داده و دوباره هیکل را بنا کرد (516 قبل از میلاد)(6).

در ایّام (هیلین) یهود مورد حمله هاى بسیارى قرار گرفتند و آخرین آنها وقتى بود که رهبر معروف رومانى (قیطس) اورشلیم را خراب کرده، هرچه یهودى بود اسیر کرد و به (رم) فرستاد، این حادثه در سال70 میلادى واقع شد.

و در سال125م (ادریانوس) امپراطور رومانى بر آنها حمله کرد اورشلیم را خراب نمود و تعداد پانصد هزار یهودى را کشته و پنجاه هزار نفر از آنها را اسیر کرد(7).

در عهد (تراجان ـ 106م) تعداد زیادى از یهود مخفیانه وارد اورشلیم شده و بناى خرابکارى را گذاردند و چون (ادریانوس) پادشاه روم شد. (117 ـ 138م) اورشلیم را به تصرف در آورد و انجام دادن مراسم مذهبى را بر یهود آزاد کرد.

یهود به رهبرى بارکوخیا (135م) شورش کردند، ولى پیروز نشدند، در این واقعه بیش از580 هزار یهودى بقتل رسید و آنها که جان سالم بدر بردند، شهر را ترک کرده ادریانوس مجددا اورشلیم را خراب کرده و به جاى آن شهر (ایلیا) بنا کرد(8).

پس از این تاریخ، یهود خرابکارى هاى زیادى کردند و بدنبال آن چندین بار قتل عام شدند که خود مسبب همه آنها بودند(9).
صفحه بعد صفات یهود و فشار دولتها صفحه قبل

صفات یهود و فشار دولتها

گوستاولوبون فرانسوى مى گوید: اگر ما بخواهیم صفات یهود را در چند کلمه خلاصه کنیم، باید بگوئیم: یهود مانند انسانهائى هستند که تازه از جنگل وارد شهر شده اند و همیشه از صفات انسانى بى بهره بودند، چرا که همچون پست ترین مردم روى زمین زندگى مى کنند(1).

بنى اسرائیل همیشه مردمى وحشى، سفاک و بى غیرت بوده، حتّى در زمانى که خود آنها بر کشورهاى خود حکومت مى کردند، باز هم از سفاکى خود دست بر نداشته اند، بى پروا وارد جنگ شده و چون از پاى در مى آمدند، به یک مشت خیالات غیر انسانى و بى اساس پناه مى بردند. خلاصه آنکه هیچ فرقى میان یهود و حیوانات نمى توان گذاشت(2).

برجسته ترین صفات یهود، چنانچه قرآن بیان مى کند از قرار ذیل است.

1 ـ قساوت و توحش:

چنانچه خداوند متعال مى فرماید: (ثفمَّ قَسَتْ قفلفوبفکفمْ مفنْ بَعْدف ذلکْ فَهفىَ کَالْحفجَارَةف اَوْ أشَدّف قَسْوَةً وَ إنَّ مفنَ الحفجَارةف لَما یَتَفَجَّرف مفنْهف الأنْهارف وَ افنَّ مفنْها لَما یَشَّقَّقف فَیَخْرفجف مفنْهف الْماءف وَ افنَّ مفنْها لَما یَهْبفطف مفنْ خَشْیَةف اللَّهف وَ مَا اللَّهف بفغاففلف عَمَّا تَعْمَلفونَ)(3) پس با این معجزه بزرگ باز چنان سخت دل شدند که دلهایشان چون سنگ یا سخت تر از آن شد چه آنکه از پاره سنگها نهرها بجوشد و برخى دیگر سنگ ها بشکافد و باز آبى از آن بیرون آید و پاره اى از ترس خدا فرود آیند (اى سنگدلان بترسید که) خدا از کردار شما غافل نیست. و در جاى دیگر مى فرماید:

(فَبفما نَقْضفهفمْ میثاقَهفمْ لَعَنّاهفمْ وَ جَعَلْنَا قفلفوبَهفم قَاسفیَةً یفحَرّفففونَ الْکَلفمَ عَنْ مَواضفعفهف وَ نَسفوا حَظّا مفمّا ذفکّفرفوا بفهف وَلا تَزالف تَطّلفعف عَلى خائفنَةف مفنْهفمْ افلاّ قَلیلاً مفنْهفم)(4) پس چون بنى اسرائیل پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم ودلهایشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آنها اثر نکرد) کلمات خدا را از جاى خود تغییر مى دادند و از بهره آن کلمات که به آنها داده شد در (تورات) نصیب بزرگى را از دست دادند و دائم بر خیانتکارى و نادرستى آن قوم مطّلع مى شوى جز قلیلى از آنها که با ایمان و نیکوکارند.

قساوت قلب و سنگدلى آنها را تاریخ در تمام اعصار و قرون خود روشن کرده است.

(کاسیوس) در کتاب78 خود در فصل32 در حوادث سال117 م، مى نویسد:... مطابق همین تاریخ یهود در غرب دریاى طرابلس به رهبرى (آندریا) براى کشتن رومیها و یونانیها خروج کرده همه را از دم تیغ گذراندند، سپس خونهایشان را آشامیده، گوشتهایشان را خوردند، سرها و استخوانها را قطعه قطعه کرده و به سگها دادند.

خیلى از ما را هم مجبور کردند که یکدیگر را مثل حیوانات بکشیم. تعداد آن کسانى که در این کشتار به قتل رسیدند به220000 نفر رسید.

و همانند این کشتار را در مصر و قبرس به رهبرى (آرتمیون) تکرار کردند و در این کشتار هم240000 نفر به قتل رسیدند.

در (سافیل) واقع در اسپانیا،138 مسیحى را به یکى از مقابر دور از شهر برده و آنها را با گلوله مجروح و سپس زنده به گور کردند، بطوریکه دستهایشان از قبر بیرون مانده و برخى از اجساد بطور کامل زیر خاک پنهان نشده بود.

البته این قساوت قلب براى یهود، تازگى ندارد و حتّى در همین جنگ اخیر (1967م) مسلمانان و اسرائیل هنگامى که آنها بر بیت المقدّس پیروز شدند، به یکى از قریه هاى نزدیک شهر حمله برده و مردم بى دفاع و بى گناه از ترس به مسجد پناه بردند. ولى یهود مگر مسجد مى فهمد؟ وقتى همه مردم وارد مسجد شدند هلى کوپترها بر فراز مسجد به پرواز در آمده و دهها نفر از مردم بى گناه و بى دفاع را با مواد منفجره به خون خود آغشته نموده و آتش زدند(5).

2 ـ کشتن انبیاءالله:

قرآن مجید در این باره مى فرماید: (وَلَقَدْ اتَیْنا مفوسَى الْکفتابَ وَقَقَّیْنا مفنْ بَعْدفهف بفالرّفسفلف وَ اتَیْنا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیّفناتف وَأیَّدْناهف بفرفوح الْقفدفسف أفَکفلَّما جائَکفمْ رَسفولٌ بفما لا تَهْوى اَنْففسَکفمف اسْتَکْبَرْتفمْ فَفَریقا کَذَّبْتفمْ وَ فَریقا تَقْتفلفونَ)(6).

و ما به موسى کتاب تورات را عطا کردیم و از پى او پیغمبران را فرستادیم و عیسى(ع) پسر مریم را به ادلّه روشن، حجّتها دادیم و او را به واسطه روح القدس اقتدار و توانائى بخشیدیم، آیا هر پیامبرى که بر خلاف هواى نفس شما اوامرى از جانب خدا آورد از امرش سرپیچى کرده از راه حسد گروهى را تکذیب مى کنید و گروهى را مى کشید؟

همچنین مى فرماید: (وَافذا قیلَ لَهفم امفنفوا بفما أَنْزَلَ اللَّهف قالوفا نفؤْمفنف بفما افنْزفلَ عَلَیْنا وَ یَکْففرفونَ بفما وَرآءَهف وَ هفوَ الحَقّف مفصَدّفقا لفما مَعَهفمْ قفلْ فَلفمَ تَقْتفلفونَ اَنْبیاءَ اللَّهف مفنْ قَبْلف افنْ کفنْتفمْ مفؤْمفنینَ)(7).

و چون به یهود گفته شد ایمان بیاورید به قرآنى که خدا براى (هدایت بشر) فرستاده، پاسخ دادند که تنها به تورات، چون به ما نازل شده ایمان مى آوریم و به غیر تورات کافر مى شوند در صورتى که قرآن حقّ است و کتاب آنها را تصدیق مى کند، بگو اى پیغمبر اگر شما در دعوى ایمان به تورات راستگو بودید به کدام حکم تورات قبل از این پیغمبران را کشتید؟

و باز قرآن مى فرماید: (لَقَدْ اَخَذْنا میثاقَ بَنى اسْرائیلَ وَاَرْسَلْنا افلَیهفمْ رفسفلا کفلَّما جآئَهفمْ رَسفولٌ بفما لا تَهْوى اَنْففسفهفمْ فَریقاً کَذَّبفوا وَ فَریقاً یقتفلوفنَ)(8).

از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم (که خدا را اطاعت کنند) و پیامبرانى بر آنها فرستادیم (که احکام خدا بیاموزند) هر رسولى آمد چون بر خلاف هواى نفس آنها گفت، گروهى را تکذیب کرده و گروهى را کشتند.

عجیب آنکه کشتن پیامبران آنقدر در بین آنها معمول شده بود که صورت طبیعى به خود گرفته بود، چنانچه در روایات است که یهود مابین طلوع فجر تا طلوع آفتاب70 پیامبر را سر بریدند و سپس دکانهاى خود را باز مى کردند مثل اینکه هیچ کارى نکرده اند(9).

از جمله پیامبرانى که بدست آنها به قتل رسیدند، یحیى و زکریّا(علیهماالسلام) بودند که فقط بخاطر آنکه آنها را از فحشاء و منکرات منع مى کردند مستحق قتل شدند.

چنانچه مى خواستند (هارون) جانشین حضرت موسى(ع) را به قتل برسانند. و براى عیسى(ع) چوبه هاى دار نصب کردند.

و از همه بزرگتر آنکه پیامبر اسلام(ص) را شهید کردند چنانچه در تواریخ مى نویسند: پس از فتح خیبر همسر (سلام بن مشکم) یهودى که ظاهرا اسلام آورده بود طعامى از گوشت ران گوسفند مهیّا کرده، و به خدمت رسول اکرم(ص) فرستاد، پیامبر خدا(ص) که هیچ وقت عادت نداشت غذا را تنها میل کند، (بفشر بن براء) را دعوت کرد بفشر هم دست برده و قطعه اى از آن گوشت را خورد و مقدارى از آن را جوید، یک مرتبه لقمه را از دهان انداخته، فریاد زد (به خدا قسم که این گوشت به من خبر مى دهد که مسموم است) ولى آن زهر آنقدر قوى بود، که بفشر را در همان جا به قتل رسانیده و پیامبر اکرم (ص) را پس از چند هفته شهید کرد(10).

3 ـ دروغ، افتراء، تحریف:

قرآن مى فرماید: (وَدَّتْ طائففَةٌ مفنْ اَهْلف الْکفتابف لَوْ یفضفلّفونَکفمْ وَ ما یفضفلّوفنَ افلاّ اَنْففسَهفمْ وَ ما یَشْعفرونَ)(11).

گروهى از اهل کتاب انتظار و آرزوى آن دارند که شما را گمراه کنند، به آرزو نخواهند رسید و این را نمى فهمند.

و مى فرماید: (یا اَهْلَ الْکفتابف لفمَ تَلْبفسفونَ الْحَقَّ بفالْباطفلف وَ تَکْتفمفونَ الْحَقَّ وَ اَنْتفمْ تَعْلَمفونَ)(12).

اى اهل کتاب چرا حقّ را به باطل مشبه مى سازید تا چراغ حقّ را به باد شبهات خاموش کنید در صورتى که به حقّانیّت آن آگاهید.

(مفنَ الَّذینَ هادفوا یفحَرّفففونَ الْکَلفمَ عَنْ مَواضفعفهف وَ یَقفولفونَ سَمفعْنا وَ عَصَیْنا وَاسْمَعْ غَیْرَ مفسْمَعف وَ راعفنا لَیّا بفاَلْسفنَتفهفمْ وَ طَعْناً ففى الدّینف وَلَوْ اَنَّهفمْ قالفوا سَمفعْنا وَ اَطَعنا وَاسْمَعْ وَانْظفرْنا لَکانَ خَیْرا لَهفمْ وَ اَقْوَمَ وَلکفنْ لَعَنَهفمف اللَّهف بَکففْرفهفمْ فَلایفؤْمفنفونَ افلاّ قَلیلاً)(13).

گروهى از یهود کلمات خدا را از جاى خود تغییر داده و مى گویند: فرمان خدا را شنیده و از آن سر مى پیچیم و (به زبان جسارت با تو خطاب مى کنند) مى گویند بشنو که کاش شنوا باشى و گویند ما را رعایت کن و گفتار شان زبان بازى و تمسخر به دین است و اگر به احترام مى گفتند که ما فرمان حقّ را شنیده و تو را اطاعت کنیم و تو سخن ما بشنو و به حال ما بنگر، آنان را نیکوتر بود و به صواب نزدیکتر. خدا آنها را چون کافر شدند لعنت کرد که به جز اندکى از آنها (لایق رحمت خدا نیستند) ایمان نمى آورند.

(... مفنَ الَّذینَ هادفوا سَمّاعفونَ لفلْکَذفبف سَمّاعفونَ لفقَوْمف آخَرینَ لَمْ یَأتفوکَ یفحَرّفففونَ الْکَلفمَ مفنْ بَعْدف مَواضفعفهف...)(14).

و نیز اندوهگین مباش از یهودانى که جاسوسى کنند، سخنان فتنه خیز به جاى کلمات حق تو به آن قومى که از کبر نزد تو نیامدند، مى رسانند (مانند یهودان خیبر) (آنها از دشمنى و عناد به اسلام کلمات حقّ را بعد از آنکه به جاى خود مقرّر گشت) به میل خویش تغییر دهند.

4 ـ مکر و خدعه:

این دو صفت دو عصاى ضخیمى است که همیشه یهود در کارهاى خود بر آنها تکیه مى کنند. مکر و خدعه در ذات هر یهودى است، در هرکجا و در هرکارى که انجام مى دهد با او همراه مى باشد.

قرآن مى فرماید: (وَ مَکَرفوا وَ مَکَرَاللَّهف وَاللَّهف خَیْرفالْمکفرینَ)(15).

یهود با خدا مکر کردند، خدا هم در مقابل با آنها مکر کرد و از همه کس خدا بهتر مکر تواند کرد.

(یا اَیّفهاالرَّسفول لایَحْزفنْکَ الَّذینَ یفسارفعفونَ ففى الْکففْرف مفنَ الَّذینَ قالفوا آمَنّا بفاَفْواهفهفمْ وَلَمْ تفؤْمفنْ قفلفوبفهفمْ...)(16).

اى پیغمبر غمگین از آن مباش که گروهى از آنان که به زبان اظهار ایمان کنند و به دل ایمان نیاورند به راه کفر مى شتابند.

5 ـ مال اندوزى و ثروت پرستى:

وقتى که موسى(ع) براى آوردن الواح به کوه طور رفت و سامرى گوساله اى از طلا و نقره براى آنها ساخت، از آن روز تا به امروز ثروت بزرگترین معبود یهود است.

هر یهودى سعى مى کند مالهاى جهان را تحت اختیار خود در آورد و ازاین راه اختیار دار مردم باشد.

خداوند متعال مى فرماید: (وَلَقَدْ جائَکفمْ مفوسى بفالبَیّفناتف ثفمَّ اتَّخَذْتفمف الْعفجْلَ مفنْ بَعْدفهف وَ اَنْتفمْ ظالفمفونَ)(17).

و با آن همه آیات و دلایل روشن که موسى براى شما آشکار نمود باز گوساله پرستى اختیار کردید در غیاب او، که مردمى سخت ستمکار بودید.

(وَ تَرى کَثیرا مفنْهفمْ یفسارفعفونَ ففى الافثْمف وَالْعفدْوانف وَ اَکْلفهفمف السّفحْتَ لَبفئْسَ ماکانفوا یَعْمَلفونَ)(18).

بسیارى از آنها را بنگرى که در گناه و ستمکارى و خوردن حرام مى شتابند، بسیار کار بدى را پیشه خود ساخته اند.

6 ـ پیمان شکنى و نقض عهد:

اگر امکان داشت تا پیمان شکنى را مجسّم کنیم... مى بایستى به یهود نگاه کرد. چه پیمانها و عهدهائى را که زیر پا نهادند و شرافت انسانیّت را لگدمال نمودند؟

هنگامى که پیامبر اسلام(ص) خندق را حفر کرد و مانع عبور سپاه کفار شد، یهود (بنى قریظه) که هم پیمان رسول الله(ص) بودند یک جلسه اضطرارى تشکیل داده و با خود قرار گذاشتند، که آنها از پشت بر لشکر اسلام حمله کنند و هم از طرف دیگر کفار بر آنها حمله ور شوند تا بدین وسیله اسلام را از ریشه نابود سازند، ولى سرانجام لشکر أحزاب شکست خورد و این بار نوبت این قبیله خائن رسید.

پیامبر اکرم(ص) مدّت25 روز آنها را محاصره کرد، تا بالاخره تسلیم شدند.

بعد از آن700 مرد سلحشور را دربند کرده خدمت پیامبر اسلام(ص) آوردند، پیامبر اکرم فرمود: هرکس را که مى خواهید انتخاب کنید تا در باره شما قضاوت کند. آنها (سعد بن معاذ) را که قبلا از همان قبیله خیانت کار بود انتخاب کردند، سعد که طبیعت آنها را مى دانست أمر کرد، تا تمام مردها را گردن زده و زنهایشان را اسیر کنند. هنگامى که پیامبر خدا(ص) قضاوت سعد را شنید، فرمود: بخدا قسم حکم تو مطابق حکم خدا بود(19).

7 ـ فساد اخلاق:

فساد اخلاق، یکى از وسائل شرافتمندانه پیشرفت یهود است و به قول هیتلر هر دفملى را که انسان بشکافد خواهد دید که میلیونها یهودى داخل آن مشغول فسادند(20).

قرآن مجید مى فرماید: (لفعفنَ الَّذینَ کَفَرفوا مفنْ بَنى افسْرائیلَ على لفسانف داوفدَ وَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ذلفکَ بفما عَصَوْا وَ کانفوا یَعْتَدفونَ کانفوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مفنْکَرف فَعَلفوهف لَبفئْسَ ما کانفوا یَفْعَلوفنَ)(21).

کافران بنى اسرائیل به زبان داود و عیسى بن مریم مورد لعن و نفرین واقع شدند که نافرمانى حکم خدا کرده و از حکم حقّ سرکشى کردند، آنها هیچگاه از کار زشت خود (با آن همه پند و اندرز رسولان) دست بر نداشتند و آنچه مى کنند چقدر زشت و ناشایسته است.

8 ـ ربا خوارى:

قرآن مجید در این باره مى فرماید:

(فَبفظفلْمف مفنَ الَّذینَ هادفوا حَرَّمْنا عَلَیْهفمْ طَیّفباتف افحفلَّتْ لَهفمْ وَ بفصَدّهفمْ عَنْ سَبیلف اللَّهف کَثیرا وَاَخْذفهفمف الرّفبوا وَقَدْ نفهفوا عَنْهف وَاَکْلفهفمْ اَمْوالَ النّاسف بفالْباطفلف وَ اَعْتَدْنا لفلْکاففرینَ مفنْهفمْ عَذابا اَلیما)(22).

پس به جهت ظلمى که یهود (در باره پیامبران و عیسى(ع) و در حقّ خود) کردند و هم بدین جهت که بسیارى از مردم را از راه خدا منع نمودند، ما نعمتهاى پاکیزه خود را که بر آنان حلال بود، حرام کردیم و از این جهت که ربا مى گرفتند، در حالى که از آن نهى شده بودند، نیز از این رو که اموال مردم را به باطل (مانند رشوه و خیانت و سرقت) مى خوردند. و ما براى کافران آنها عذابى دردناک مهیّا ساختیم.

این شمه اى از صفات رذیله و برجسته یهود است و شاید همین عادات و روشهاى ناپسند بوده که همیشه آنها را تحت فشار دولتها قرار مى داد و همین سبب شد که یهود را از بیشترین کشورهاى جهان اخراج کنند.

در سال1290 میلادى یهود، مردم (انگلستان) را بستوه در آورد، در نتیجه (ادوارد) فرمان داد که همه آنها را از کشور انگلستان بیرون کنند و در اعلامیه اى که از طرف او منتشر شد آمده بود که: یهود باید قبل از عید قدسین از کشور انگلستان خارج شوند و چنانچه کسى از این تاریخ خارج نشود او را اعدام کرده و به دار آویزان کنند و جسدش را چهار قسمت بنمایند.

در اثر این فرمان، تعداد16000 یهودى که ساکن انگلستان بودند آنجا را ترک کرده و تمام اموال آنها مصادره شد.

پس از این تاریخ مدّت400 سال ورود یهود به انگلستان ممنوع بود، تا آنکه (کرمویل) در سال1657 میلادى تحت شرائطى اجازه داد که وارد کشور انگلستان شوند(23).

در همین سال براى نخستین بار به یهود اجازه داده شد که اوّلین کنیسه خود را در لندن بنا کنند.

و فقط در سال1674 به یهود (آمریکا) که در آن وقت یکى از مستعمرات بریتانیا بود اجازه دادند که علنا عبادت کنند. و در سال1841 اولین روزن�

پی نوشت:
1 ـ سوره بقره، آیه49.

2 ـ (موقف علماء الاسلام من الیهود)، چاپ کربلا، صفحه10.

3 ـ مجله العربى چاپ کویت7، شماره 109، سال1967.

4 ـ فلسطین والضمیر الانسانى، صفحه54.

5 ـ مجله العربى شماره109 صفحه54.

6 ـ تاریخ الاسرائیلین ـ تألیف شاهین مقاریوس، چاپ المقتطف1904.

7 ـ مجله العربى109، صفحه55.

8 ـ تاریخ القدس، تألیف عارف المعارف، چاپ دارالمعارف1951.

9 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب (خطرالیهودیة العالمیة)، تألیف عبدالله التل مراجعه شود.

1 ـ (الیهود فى  تاریخ الحضارات الاولى)، ترجمه عادل، قاهره1950.

2 ـ همان مدرک، صفحه58.

3 ـ سوره بقره، آیه74.

4 ـ سوره مائده، آیه13.

5 ـ این خبر در تمام رادیوها و روزنامه ها و جرائد آن زمان منتشر شد.

6 ـ سوره بقره، آیه87.

7 ـ سوره بقره، آیه91.

8 ـ سوره مائده، آیه70.

9 ـ قصص الانبیاء.

10 ـ موقف علماءالاسلام من الیهود، صفحه29، مکتب اسلام شماره 3، سال9، صفحه162، معروف این است که پیامبر در موقع بیمارى خود چنین مى فرماید: این بیمارى از آثار غذاى مسمومى است که آن زن یهودى پس از فتح خیبر براى من آورد. زیرا اگرچه پیامبر اولین لقمه را بیرون انداخت، ولى آن زهر با آب دهان پیامبر کمى مخلوط شد و روى دستگاههاى بدن آن حضرت اثر خود را گذارد.

11 ـ سوره آل عمران، آیه69.

12 ـ سوره آل عمران، آیه71.

13 ـ سوره نساء، آیه46.

14 ـ سوره مائده، آیه41.

15 ـ سوره آل عمران، آیه54.

16 ـ سوره مائده، آیه41.

17 ـ سوره بقره، آیه92.

18 ـ سوره مائده، آیه62.

19 ـ قصص الانبیاء.

20 ـ (تاریخ آلمانیا الهتلریه)، جلد1.

21 ـ سوره مائده، آیه78 و79.

22 ـ سوره نساء، آیه160 و161.

23 ـ مجله (الآداب)، 11/1957، صفحه43.

24 ـ (خَطَر الیهودیة العالمیة على الإسلام والمسیحیة)، صفحه114.

25 ـ سفر پیدایش اصحاح، صفحه15.

26 ـ همان مدرک، صفحه17.

27 ـ تثنیه اصحاح اوّل.

4 ـ (الیهودیة العالمیة)، صفحه135.


نقش یهود در دوران ظهور-2

على کورانى
مترجم: مهدى حقى

اشاره :در قسمت نخست این مقاله با بهره‏گیرى از آیات قرآن و روایات معصومین(ع) نقش یهود در دوران ظهور بررسى شد. در این قسمت براى روشن‏تر شدن مباحث قبلى و مستند شدن نتایجى که آن مباحث گرفته شد، نگاهى اجمالى به تاریخ یهود خواهیم داشت.
 
نگاهى به تاریخ یهود
در این جا نگاهى گذرا بر اوضاع کلى یهودیان از دورانف حضرت موسى(ع) تا زمان پیامبر گرامى ما حضرت محمد(ص) مى‏اندازیم. مطالب این بخش با استناد به دایرة المعارف کتاب مقدس از انتشارات »جامعه کلیساهاى خاور نزدیک« و کتاب تاریخ یهود از کتب آنان تألیف محمد عزّت دروزه، آورده شده است.
تاریخ یهود در این مدت به ده دوره تقسیم مى‏شود:
    1. دوره حضرت موسى و یوشع(ع)، 1270ق - 1130ق.م؛
    2. دوره داوران 1130 - 1025ق.م؛
    3. دوره حضرت داود و سلیمان(ع) 1025 - 931ق.م؛
    4 - دوره تجزیه و کشمکش‏هاى داخلى 931 - 859ق.م؛
    5. دوران تسلط آشوریان 859 - 612ق.م؛
    6. دوران تسلط بابلیها 597 - 539ق؛
    7. دوران سلطه ایرانیان 539 - 331ق؛
    8. دوران تسلط یونانیها 331 - 64ق؛
    9. دوران تسلط رومیان 64 - 638م؛
    10. دوران تسلط اسلام 638 - 1925م.
 
 دوران حضرت موسى و یوشع(ع)
حضرت موسى(ع)، یک صد و بیست سال زندگى کرد، از این مدت، نزدیک به سى سال در کاخ فرعون مصر، و ده سال نزد شعیب پیامبر(ص) در »قادش برنیع« واقع در انتهاى صحراى سینا از سمت فلسطین نزدیک درّه »عرّبّه« سپرى کرد.
تورات موجود (سفر خروج باب 12: 37 و سفر عدد، باب 33: 36) تعداد افراد بنى‏اسرائیل (به‏جز فرزندان ) را که همراه موسى(ع) حرکت کردند، ششصد هزار مرد پیاده مى‏داند اما برخى پژوهشگران غربى تعداد آنها را شش‏هزار نفر تخمین مى‏زنند.
تاریخ نگاران این نظر را برمى‏گزینند که خروج آنها از مصر در اوایل قرن سیزدهم قبل از میلاد، یعنى حدود سال 1230 ق.م در زمان فرعون »منفتاح« بوده است. و حضرت موسى(ع) در کوهى نزدیک »قادش« درگذشت و وصى او یوشع بن نون(ع) وى را در آنجا دفن کرد و قبرش را پنهان ساخت. در حالى که حضرت انواع آزار و اذیت را از بنى اسرائیل در زمان حیات و پس از مرگش تحمل نمود.
توراتف موجود، درباره او و هارون مى‏گوید:
»خدا به موسى گفت: در این کوه بمیر همانگونه که برادرت هارون در کوه هور جان سپرد. چون شما دو تن به من خیانت ورزیدید، چون مرا در محل آبف سرزمینف قادش در زمین سینا تقدیس نکردید. پس به‏راستى تو زمین را از مقابل آن مى‏نگرى اما تو بدانجا، به سرزمینى که من به بنى اسرائیل اعطا کرده‏ام داخل نمى‏شوى«.1
و مى‏گوید:
»یوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد«.2
رهبرى بنى اسرائیل را پس از موسى(ع) وصى او یوشع پیامبر بر عهده گرفت و آنها را به کرانه غربى رود اردن برد و فعالیت خود را از شهر »اریحا« آغاز نمود و 31 شهر از شهرها و آبادیهاى اطراف را که هر یک داراى زمینهاى کشاورزى بودند، فتح نمود. ساکنان آن مناطق بت پرستان کنعانى بودند.
یوشع آن منطقه را میان فرزندان بنى اسرائیل که نسبت به یکدیگر حسادت مى‏ورزیدند، تقسیم نمود. بابهاى 15 تا 19 از سفر یوشع، شهرها و شهرکهاى منطقه را که حدود 216 پارچه مى‏باشد، نام مى‏برند.
یوشع(ع) حوالى سال 1130 ق.م در سن نزدیک به یک صد و ده سالگى بدرود حیات گفت.
 
 دوره داوران و سلطه فرمانروایان محلى

رهبرى بنى اسرائیل پس از یوشع(ع) به داوران و قاضیان انتقال یافت که شبیه خلفا در میان قبائل قریش بودند که پانزده تن از آنان به فرمانروایى رسیدند.
دوره داوران با دو ویژگى شناخته مى‏شود، این دو ویژگى را پیوسته در طول تاریخ با بنى‏اسرائیل مشاهده مى‏کنیم. یکى انحراف آنان از خط پیامبران(ع): و دیگرى مسلط کردن خداوند کسانى را که عذاب دردناکى به آنان بچشانند، همچنان‏که در قرآن از آن یاد شده است.
تورات (سفر داوران در باب سوم و پنجم) درباره انحراف بنى اسرائیل بعد از یوشع(ع) چنین مى‏گوید:
(آنان) در میان کنعانیان و حیثى‏ها و اموریها و فرزیها و حیوى‏ها و یبوسیان، ساکن شده و دخترانشان را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدایان آنها را پرستیدند.
و در باب 8: 3 مى‏گوید:
نخستین کسى که بر آنها سلطه یافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد (کوشان رشتعایم) فرمانرواى آرام در منطقه النهرین بود.
آن گاه بنى عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اریحا استیلاء یافتند.3سپس یابین فرمانرواى کنعان به مدت ده سال در حاصور بر آنان مسلط شد4
بعد از آن بنى عموم و فلسطینیان هجده سال آنان را به بردگى خود درآوردند.5
و پس از آن فلسطینى‏ها آنها را کیفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند6.
فرمانروایى داوران پس از یوشع(ع) تا زمان صموئیل پیامبر(ع) ادامه یافت، همان پیامبرى که خداوند متعال در قرآن وى را چنین یاد نموده است:
آیا ندیدى آن گروه بنى اسرائیل را که پس از موسى از پیامبر خود درخواست کردند که فرمانروایى براى ما برانگیز تا (به سرکردگى او) در راه خدا جهاد کنیم پیامبرشان گفت: »آیا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانى مى‏کنید؟« گفتند: »چگونه مى‏شود که ما در راه خدا مبارزه نکنیم در حالى که ما و فرزندانمان از دیارمان رانده شده‏ایم.« اما چون جهاد بر آنان مقرر گردید بجز اندکى همه روى گردانیدند و خداوند از کردار ظالمان آگاه است.7
تاریخ نویسان این دوره را حدود یک قرن؛ یعنى از 1130 ق.م تا دوران طالوت و داود(ع) 1025 ق.م تخمین مى‏زنند، در حالى که از سفر داوران در تورات مدت این دوره بیش از این مقدار فهمیده مى‏شود.
 
 دوره داود و سلیمان(ع)
دوران طالوت (شاوفل) را بخشى از دوران داود و سلیمان(ع) قرار دادیم؛ زیرا او اگرچه پیامبر نبود اما فرمانروایى بود در خط انبیا. مورخین مدت فرمانروایى وى را پانزده سال از سال 1025 تا 1010ق.م ذکر نموده‏اند. و پس از او داود و سلیمان از سال(ع) 1010 تا 931 ق.م یعنى سالف وفات حضرت سلیمان فرمانروایى کردند.
ملاحظه مى‏شود که گردآورندگان توراتف موجود، نسبت به حضرت موسى، داود و سلیمان(ع) ستم روا داشته و تهمتهاى بزرگ اخلاقى، سیاسى و اعتقادى به آنان نسبت داده‏اند و بسیارى از تاریخ‏نویسان غربى مسیحى نیز از آنان پیروى نموده و مطالبى را هم بر گفته‏هاى آنان افزوده‏اند. متأسفانه مسلمانانى که پیرو فرهنگ غرب بودند نیز از این دسته تبعیت نموده‏اند. درود و سلام خدا بر تمام پیام آوران الهى. ما در پیشگاه خداوند از کسانى که نسبت به آن بزرگواران بهتان روا داشتند بیزارى مى‏جوییم.
حضرت داود(ع) بنى اسرائیل را از ورطه بت پرستى و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهى خود را به مناطق مجاورش کشید و با ملتهایى که تحت فرمانروایى او درآمدند به شایستگى رفتار کرد، به‏گونه‏اى که خداوند متعال این ویژگى داود را در کتاب خود و از زبان پیامبرش حضرت محمد(ص) تعریف نموده است.
حضرت داود(ع) تصمیم گرفت در محل عبادت جدش ابراهیم(ع) در قدس و بر بلنداى کوه »مریّا« مسجدى بنا کند اما آنجا خرمنگاه یکى از ساکنان قدس از قبیله یبوسها به نام »ارونا« بود. به‏طورى که در تورات فعلى آمده »داود(ع) آن قطعه زمین را به پنجاه شاقل نقره خرید، و مسجدى ساخت و در آن اقامه نماز کرد. در کنار آن حیواناتى براى خداوند قربانى مى‏شد.«8
حضرت سلیمان وارث سلطنت و فرمانروایى پدر بزرگوارش داود(ع) گردید و دولت او به همان گستردگى و عظمتى رسید که در قرآن و احادیث رسول گرامى اسلام(ص) آمده است. سلیمان مسجد پدرش داود و جد اعلاى خود ابراهیم را به شکل باشکوهى بازسازى کرد. این بنا به معبد سلیمان(ع) معروف گشت.
دوره فرمانروایى حضرت سلیمان(ع) دوره‏اى استثنائى در تاریخ انبیاء(ع) است. خداوند در این دوره نمونه‏اى از امکانات شگفت‏آور و متنوعى را که مى‏توانست در تسخیر انسانها باشد ظاهر ساخت؛ چرا که ملتها موجودیت سیاسى خود را به رهبرى پیامبران خدا و جانشینان آنان بر پا داشتند و توان خود را در طغیان و نبرد علیه یکدیگر به‏کار نبردند. خداوند در قرآن مى‏فرماید:
 اگر خداوند روزى را بر بندگانش گسترش مى‏داد، بى‏تردید در زمین ستم و طغیان مى‏کردند، اما خداوند به مقدارى که بخواهد، فرو مى‏فرستد، و او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست«.9
حضرت سلیمان(ع) طبق فرمایش قرآن، در حالى که بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرین تسلیم کرد. مورخان وفات او را در سال 931 ق.م مى‏دانند. با درگذشت حضرت سلیمان انحراف در میان بنى‏اسرائیل آغاز شد و دولت وى تجزیه گشت. سپس خداوند کسانى را بر بنى اسرائیل مسلط کرد تا آنان را به عذابى دردناک گرفتار سازد.
 تورات فعلى پس از آن‏که در سفر اول فرمانروایان، بر سلیمان(ع) افترا مى‏بندد که او دست از بندگى خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت، مى‏گوید:
 و به سلیمان گفت: علت این کار نزد توست و تو پیمان و واجبات مرا که به تو سفارش نمودم پاس نداشتى، من نیز کشور را از دست تو گرفته و جزء جزء مى‏گردانم.24




ادامه مطلب ...

نقش یهود در دوران ظهور-1

على کورانى
مترجم: مهدى حقى
اگر به‏جز آیات نخستینف سوره »بنى اسرائیل«، پیرامون نقش یهودیان در آخر الزمان و عصر ظهور حضرت مهدى(ع)، چیز دیگرى هم در اختیار نداشتیم، همان کافى بود؛ زیرا این آیات در عین کوتاهى، آیات وحى الهى و بسیار رسا و گویا هستند که خلاصه‏اى از تاریخ را بیان کرده و به شکل معجزه آسا و با دقت تمام، آینده را روشن ساخته است.
در حالى که علاوه بر این آیه‏ها و آیات دیگر، روایات بسیارى وجود دارد که بعضى مربوط به تفسیر آیات، و برخى دیگر پیرامون وضع یهودیان در عصر ظهور و انقلاب حضرت مهدى(ع) است، که پس از تفسیر آیات به بیان آنها نیز خواهیم پرداخت.
 
 وعده الهى نسبت به نابودى یهودیان
خداوند در سوره بنى اسرائیل آیات 4 تا 8 مى‏فرماید:
وقضینا إلى بنى‏اسرائیل فی الکتاب لتفسدنّ فى الأرض مرّتین ولتعلنّ علوّاً کبیراً.
ما در تورات به بنى اسرائیل حکم قطعى کردیم که شما در زمین دو بار فساد خواهید کرد و برترى طلبى و طغیان بزرگى خواهید نمود.
یعنى ما در توراتى که بر آنان فرستادیم حکم قطعى کردیم که شما به‏زودى از راه راست منحرف شده و دو بار در جامعه فساد و تبهکارى مى‏کنید، همچنانکه به‏زودى بر دیگران برترى‏جویى و طغیان بزرگى خواهید نمود.
فإذا جاء وعد أولاهما بعثنا علیکم عباداً لنا أولى بأس شدید... .
چون وقت مجازات شما بر نخستین فساد و تبهکاریتان رسید، بندگانى که منسوب به ما هستند به سویتان مى‏فرستیم، بندگانى با صلابت و سرسخت که بر سرتان فرود آیند.
 
 فجاسوا خلال الدیار وکان وعداً مفعولاً.
 که در میان خانه‏ها به جست‏وجوى [شما] بپردازند و این وعده‏اى قطعى و انجام شدنى است.
این جمله کنایه از سهولت فتح نخستین فلسطین به دست مسلمانان است، که سپاه مسلمانان به جست‏وجوى خانه به خانه بقایاى دشمنان یهودى خود مى‏پردازند و این وعده‏اى، قطعى است.
 ثم رددنا لکم الکرّة علیهم وأمددناکم بأموال وبنین وجعلناکم أکثر نفیراً.
 سپس شما را بر مسلمانانى که علیه شما برانگیختیم، پیروز گردانیم و به شما ثروتها و فرزندانى عطا کنیم و از یاوران بیشترى برخوردار نماییم تا به کمک شما علیه آنان بستیزند.
 
إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم وإن أسأتم فلها... .
اگر خوبى کردید، خوبى به خود نموده‏اید و اگر بدى کردید به خود بدى کرده‏اید... .
و آنگاه وضع شما مدتى بدین گونه ادامه پیدا مى‏کند و چنانچه توبه نموده و به‏واسطه نعمتهایى که از ثروتها و اولاد به شما بخشیدیم، نیک عمل نمودید به سود خودتان بوده و اگر به بدى و طغیان و خود بزرگ‏بینى پرداختید فرجام بد آن، مربوط به خودتان خواهد بود.
فإذا جاء وعد الاخرة لیسؤوا وجوهکم ولیدخلوا المسجد کما دخلوه أول مرة ولیتبّروا ما علواً تتبیراً.
و چون وعده [کیفر طغیان] بار دوم فرا رسد، [مخالفانتان] چهره‏هاى شما را غمبار و سیاه گردانند و وارد مسجد [الاقصى] گردند همانگونه که نخستین بار داخل شدند و بر آنچه دست یافتند به کلى نابود کنند.
اما شما در آینده نه تنها عمل نیک انجام نمى‏دهید بلکه به اعمال بد دست مى‏زنند، ما شما را مهلت مى‏دهیم تا روزى که وقت مجازات و کیفر شما بر دومین فسادتان فرا رسد، آنگاه بندگانى از سوى خراسان را که به مراتب سخت‏تر از مرحله اول رفتار مى‏نمایند، بر شما مسط مى‏کنیم تا آنچه را از آن بیمناک و گریزانید بر شما تحمیل کنند و چهره‏هایتان را غمبار و افسرده سازند. و فاتحانه وارد مسجد الاقصى گردند، همانطور که در زمان تعقیب خانه به خانه شما در مرحله اول، وارد گردیده و برترى‏جویى و فسادگرایى شما را به نابودى کشاندند.
عسى ربّکم أن یرحمکم وإن عدتم عدنا وجعلنا جهنّم للکافرین حصیراً.
[اگر توبه کنید] امید است که پروردگارتان بر شما ترحم کند و اگر [به فساد] بازگردید ما نیز [به کیفر شما] باز مى‏گردیم و جهنم را براى کافران زندانى تنگ قرار دادیم.
شاید پروردگارتان شما را بعد از دومین کیفر با هدایت خویش مورد رحمت قرار دهند و چنانچه بعد از آن دوباره به انحراف و فساد روى آوردید، ما نیز مجازات شما را آغاز مى‏کنیم و شما را در تنگناى دنیوى قرار داده و در آخرت دوزخ را زندان و حصار شما خواهیم ساخت.
نخستین نتیجه‏اى که از این آیات قرآن گرفته مى‏شود آن است که تاریخ یهودیان بعد از حضرت موسى تا پایان زندگانى‏شان در ایجاد فتنه و فساد در جامعه خلاصه مى‏شود، تا آنگاه که مجازاتشان فرا رسد و خداوند افرادى را برانگیزد که به سهولت بر آنان چیره شوند.
سپس خداوند بنا بر حکمت و مصلحت خود، یهودیان را بر آنان پیروز گرداند، و به آنها مال و اولاد فراوان دهد و یارى‏کنندگان آنها را در دنیا افزایش دهد. اما یهودیان نه تنها از این اموال و یاران استفاده نمى‏کنند بلکه براى بار دوم در روى زمین به فساد و فتنه روى مى‏آورند، البته این بار علاوه بر فساد، گرفتار خوى تکبر و برترى‏طلبى شده و خویش را بسیار بهتر و برتر از سایر مردم مى‏پندارند.
و زمانى که لحظه کیفرشان فرا رسد خداوند بار دیگر آن قوم را بر آنان چیره ساخته، و مجازات شدیدترى را در سه مرحله بر آنها فرو مى‏فرستد.
نتیجه دوم این که، گروهى که خداوند بار اول بر ضد یهودیان برمى‏انگیزد، به آسانى بر آنها چیره مى‏شوند، آنگاه داخل مسجد الاقصى شده و به تعقیب خانه به خانه یهودیان مى‏پردازند، و نیروى نظامى آنها را متلاشى مى‏کنند.
آنگاه خداوند براى بار دوم آنها را به سراغ یهودیان مى‏فرستد و با وجود غلبه یهودیان بر آنها و زیادى یاران و هوادارانشان، ضربات شدیدترى را در سه نوبت از مسلمانان دریافت مى‏کنند، که در اولین نوبت، چهره‏هاى پلید آنان را آشکار و آنها را رسوا ساخته و همانند نبرد سابق، فاتحانه وارد مسجد الاقصى مى‏شوند. و سپس خوى تکبر و برترى‏جوئى آنان بر ملتها را، درهم مى‏شکنند. این نکته را از نظر ادبیات زبان عرب از حرف »لام« در سه جمله »لیسوؤا وجوهکم« و »لیدخلوا المسجد.... و لیتبّروا« مى‏توان فهمید.
سؤال اساسى که مفسران مطرح مى‏کنند این است که آیا این دو نوع فساد که در یکى از آنها حس خودخواهى وجود دارد، تمام شده و آن دو کیفر وعده داده شده بر آنان به وقوع پیوسته یا هنوز چنین حوادثى واقع نشده است ؟
برخى از مفسران بر این عقیده‏اند که هر دو پیش‏بینى عملى شده است، بدین ترتیب که کیفرف فتنه و فسادف نخستین به دست »بنوخذ نصر« (بخت النصر) و مجازاتف دوم به‏دست »تیتوس« رومى عملى شده و بعضى دیگر معتقدند که هنوز آن دو کیفر رخ نداده است. اما نظریه درست این است که: اولین کیفر در برابر نخستین فساد، در صدر اسلام، به‏دست مسلمانان انجام گرفت، اما وقتى مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند، خداوند یهودیان را بر آنان چیره ساخت، اما یهودیان مجدداً در زمین فساد و طغیان نمودند و هرگاه که مسلمانان دوباره به اسلام روى آورند زمانف کیفر دوم فرا رسیده و به دست مسلمانان انجام خواهد شد.
براساس همین تفسیر، از امامان معصوم(ع) روایاتى رسیده که در آنها آن قوم که خداوند در مرحله دوم علیه یهودیان برمى‏انگیزد، به حضرت مهدى(ع) و یاران او و به اینکه آنان اهل قم و کسانى هستند که خداوند آنها را قبل از ظهور حضرت برمى‏انگیزد، تأویل شده است.
در تفسیر عیّاشى از امام باقر(ع) روایت شده که حضرت بعد از آنکه آیه شریفه »بعثنا علیکم عباداً لنا أولى بأس شدید« را قرائت نمود، فرمود:
مراد از این آیه حضرت قائم(ع) و یاران اویند که نیرومند و باصلابت هستند.
و در تفسیر نورالثقلین از امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت در تفسیر همین آیه شریفه فرمود:
خداوند قومى را قبل از خروج حضرت قائم، برمى‏انگیزاند که دشمنى از دشمنان آل محمد(ص) را رها ننموده، مگر اینکه او را به هلاکت مى‏رسانند.
و در کتاب بحارالانوار از امام صادق(ع) روایت شده که وقتى آن حضرت این آیه را قرائت فرمود، عرض کردیم:
فدایت گردیم آنها چه کسانى هستند ؟ امام سه بار فرمودند: به‏خدا سوگند اهل قم هستند، به‏خدا سوگند اهل قم هستند، به‏خدا سوگند اهل قم هستند.1
این سه روایت از نظر مفهوم یکسان بوده و تعارضى بین آنها نیست؛ چرا که اهل قم یعنى شیعیان حضرت که از ایران هستند و روایت شده که آنها با حضرت قیام کرده و یارى‏اش مى‏کنند.
به نظر مى‏رسد که مقاومت یهودیان در مقابل پیروان حضرت در چند نوبت انجام مى‏گیرد، تا آنکه امام مهدى(ع) ظهور کند و نابودى نهایى یهودیان به رهبرى وى و به دست با کفایت او، ارواحنا فداه، تحقق یابد.
از جمله مطالبى که دلالت دارد دومین کیفرف وعده داده شده یهودیان به‏دست مسلمانان انجام خواهد گرفت، این است که آن قومى که خداوند وعده فرموده، دو بار علیه یهودیان برمى‏انگیزد، یک امت بوده و صفاتى که براى آنان یاد شده و ویژگیهاىف جنگف آنان با یهودیان جز بر مسلمانان تطبیق نمى‏کند. پس پادشاهان مصر، بابل، یونان، ایران، روم و دیگران که در طول تاریخ بر یهودیان تسلط یافتند، هیچکدام با صفت »عباداً لنا« (بندگان ما) که در قرآن آمده، سازگارى ندارند، وانگهى بعد از کیفر اول حادثه‏اى هم پیش نیامده که یهودیان بر هیچیک از آنان چیره گردند، در حالى که پس از مجازات اول یهودیان در صدر اسلام، بار دیگر یهودیان بر ما غلبه پیدا نمودند، و خداوند آنها را با اموال و فرزندان یارى کرد، و طرفداران آنها را نیز با حمایت ابرقدرتها بیش از ما قرار داد.
 و هم آنان هستند که در زمین فساد نموده، و بر ما و سایر ملتها، برترى طلبى مى‏کنند و این مجاهدان و کفرستیزان اسلام هستند که ضربات خود را بر پیکر آنها وارد ساخته و چهره آنان را در غم و اندوه فرو مى‏برند.
با بررسى تاریخ یهود بعد از حضرت موسى(ع) روشن مى‏گردد که فتنه‏گرى و فسادانگیزى در گذشته و حالف یهود وجود داشته است، اما برترى وعده داده شده آنها تنها در زمان ما به‏وجود آمده است و البته کیفرف وعده داده شده خداوند نیز در پى آن خواهد آمد.
این مطلب براى تمام کسانى که از تاریخ یهود آگاهى دارند، کاملاً واضح و آشکار است.
 

ادامه مطلب ...

حج در آیین یهود


 دیانت یهودى، حج را به عنوان یک عبادت با آثار مادى و معنوى مى نگرد؛ همانگونه که دین اسلام و سایر ادیان توحیدى و غیر توحیدى چنین نگرشى به حج دارند. ولى تفاوت در ماهیت این عبادت و آداب و اعمال و شعائر و مکان و زمان آن است. هدف عمده مقاله این است که بگوید آنچه یهودیان به عنوان حج انجام مى دهند، موافق چیزى نیست که پیامبرشان به عنوان شریعت آسمانى آورده و آن توجه خالصانه و صحیح به مکان مطلوب و زمان معین و مناسک واجب آن باشد.

● مقدمه

 حج از زمان خلیل، ابراهیم(علیه السلام) بر مردم واجب شده، چنانکه آیه کریمه { وَ أَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَعَلى کُلِّ ضامِر یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجّ عَمِیق }بیانگر است. این فریضه آسمانى مکان و زمان را معین ساخته و براى انجام آن شرط استطاعت را قائل شده است: { وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً...} ؛ «بر عموم مردم است در صورت استطاعت، حج بیت الله الحرام کنند.» این دعوت عام است و ویژه مسلمانان نیست و تنها مؤمنان یا فرقه خاص یا قبیله و نژاد به خصوص به آن مکلف نیستند و از آیه کریمه: { إِنَّ أَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ} استفاده مى شود که خداوند این خانه را براى گروه هاى خاصى از بندگان قرار نداده که برکت و هدایت و رحمت و آمرزش ویژه آنان باشد و دیگران محروم بمانند.

آرى حج به غیر خانه خدا، از هیچ انسانى پذیرفته نیست و بدعت و مردود است و معناى حج حقیقى را ندارد.

خداوند در آیات کریمه قرآن، آمیختن حق و باطل را محکوم مى کند و گمراه ساختن مردم را مردود مى شمارد... چنانکه مى فرماید: { لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ} .

و یهودیان خود مى دانند که خداوند حج را تشریع فرموده است و نیز از قداست بیت الله الحرام آگاهى دارند و مى دانند که جدشان ابراهیم(علیه السلام) خانه اى را براى بندگان خدا بنا نهاده است، با این حال حق را انکار کرده و با باطل آمیخته اند و به مکان هایى که هواى نفسشان طلبیده و تعصّب نژادى شان حکم کرده، رهسپار شده و این سنت الهى را به انحراف کشیده اند و در توالى نسل ها حقیقت بر آنها مشتبه گردیده است و مقدسات حقیقى و معتقدات واقعى ضایع گشته و هواهاى نفسانى نقش خود را بازى کرده است و این خصلت انسان است که اگر تحت ضابطه اى صحیح و زیر نظر ارشادگرى صالح نباشد دستخوش هواى نفس مى شود... خداوند همه را از انحراف نگهدار باشد!


یهودیان به اشکال مختلف با نوعى از مراسم حج سروکار دارند و به این منظور رهسپار اماکن متعدّدى مى شوند. هر فرقه اى راه ویژه اى براى خود برگزیده است و در اعیاد مخصوص، آهنگ حجّ آن اماکن مى کنند و با مذهب و تعالیم و عقاید خاص و اوامر و نواهى ویژه اى به انجام آن مراسم مى پردازند.

اندیشه حج براى یهودیان، امر جدیدى نیست بلکه پیشینه طولانى دارد. آن دسته از یهودیان که پیرو آیین ابراهیم(علیه السلام) بوده اند، حج را به سوى بیت الله الحرام انجام مى داده اند و آنان که از اقوام سامى بودند، به سوى معابد و هیاکل و ابنیه و آثار و قبور مردگان که ـ در حج تمدن ها دیدیم ـ(1) به انجام مراسم حج مى پرداخته اند.

به نظر مى رسد که حج یهود یک فریضه دینى بوده که تورات بر آن ها واجب نموده است.

این مطلب را در نوشتارى اینگونه مى خوانیم:

«حج به سوى یکى از معبدها، یک رسم دیرینه سامى است که حتّى در اجزاى قدیمى اسفار پنجگانه موسى، به عنوان یک فریضه دینى عنوان شده است. در «سفر خروج» فصل بیست و سوم، فقره چهاردهم آمده است: «در هر سال سه مرتبه براى من عید بگیرید» و در آیه سى و سوم از فصل سى و چهارم آمده است: «در هر سال سه مرتبه همه مردان باید در برابر خداى بزرگ، خداى اسرائیل ظاهر شوند.» و در سرزمین هاى عربى نیز اماکن بسیارى وجود داشته که در آن اماکن مراسمى همچون حضور در عرفات صورت مى گرفته است.»

در هر یک از اعیاد سه گانه، فرقه هاى یهود به اماکن معیّنى آهنگ حج مى کردند. در روز «استغفار» (عید مظال(2)) به سوى کوه سینا حج مى کرده و در عید «فِصح» به بیت المقدس و در عید «استیر» و «عید باران» و... به اماکن دیگرى رهسپار مى شدند که ان شاء الله در خلال بحث هاى آینده خواهد آمد.

با این حال، از تحقیق و تفحّص در تورات، مکان خاصى را پیدا نمى کنیم که از زبان پیامبرشان حضرت موسى(علیه السلام)، حج همانند یک دستور الهى آمده باشد. و جاى این پرسش است که: آیا خداوند براى یهودیان حج به مکان مخصوصى را واجب نساخته است یا اینکه راویان و نویسندگان متون دینى توراتى، آن را از قلم انداخته اند یا به عادت معروف قوم یهود که تورات را تحریف مى کردند آن را نیز تحریف نموده اند؟!

بدین جهت است که اماکن حج متعدد شده و کوچ یهودیان در اعیاد سالانه به نقاط مختلف بوده و هر مکان عبادتى را با عنوان «بیت» مى نامیده اند که در ازمنه مختلف محل برگزارى حج آنان بوده است؛ مثلا در «بیت المقدس» «بیت ایل» «بیت آون» که در نزدیکى بیت ایل بوده و «بیت اصل» در یهودا و «بیت حور» نزدیکى قدس و «بیت هاجن» در جایگاه تولد عیسى(علیه السلام)در «بیت لحم» و «بیت هاشطه» و سایر بیوت که شمارش آنها به درازا مى کشد و مى توان به کتاب مقدس در عهد جدید و قدیم مراجعه کرد که در آن جا درج شده است.

در خصوص زمان حج یهودیان «دکتر حسن ظاظا» مى نویسد:

«اوقاتى که در آن حج مى کنند همزمان با اعیاد آنهاست و اینها سه زمان است:

1. عید فِصح، که در فصل بهار واقع شده و مدت آن هفت روز است و از روز پانزدهم نیسان به تقویم یهودى آغاز مى شود.

2. «عید حصاد» یا «اسابیع»، (شبوعوت) که مدت آن یک روز است مصادف با ششم ماه سیوان به تقویم یهودى که در اوایل تابستان (یونیه) قرار گرفته است.

3. «عید ظُلل»، (سرکوت) که مدت آن هشت روز است و در پاییز قرار دارد و از روز پانزدهم ماه «تشرین» یهودى آغاز مى گردد. موسم هاى سه گانه یاد شده را سه عید مى نامند که حج در آن ها مستحب است و با صدقات بسیارى همراه مى گردد.

 

● حج حضرت موسى (علیه السلام)

ضرورى و مناسب است که بدانیم حضرت موسى(علیه السلام) چگونه حج مى کرد. پیش از آنکه به تحریف شریعت موسى(علیه السلام) به وسیله یهودیان بپردازیم.

هرگاه در اخبار و روایات و احادیث وارده از سنت شریفه تتبع کنیم، خواهیم دید که موساى کلیم بر خلاف حج پیامبران سلف حج نکرده اند. آن پیامبر گرامى نیز به سوى بیت الله عتیق حج کرده و طواف نموده و تلبیه گفته، به گونه اى که پدران و نیاکانش که پیام آوران حق و فرمانبرداران دستورات آسمانى بوده اند، حج کردند. این مطلبى است که روایات حج پیامبران بر آن تأکید مىورزد.

اکنون به چند مورد اشاره مى کنیم:

ابن عباس گوید: «در محضر پیامبرخدا(صلى الله علیه وآله) بودیم، مسافت میان مکه و مدینه را مى پیمودیم که به یک وادى رسیدیم. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: نام این وادى چیست؟ پاسخ دادند: «وادى ازرق» فرمود: گوئیا مى نگرم موسى(علیه السلام) را که با گیسوان بلند در حالى که انگشتان دستش را در گوش ها نهاده بود و تلبیه حج مى گفت،ازاینوادى مى گذشت و آهنگ حجّ مکه مکرمه و کعبه مشرفه را داشت.»

همچنین از حضرت ابى جعفر، باقر(علیه السلام) روایت شده که فرمود: «موسى بن عمران(علیه السلام) با گروهى مرکّب از هفتاد تن از پیامبران به قصد حج از گذرگاه «روحاء» عبور مى کرد در حالى که مى گفت: «لَبَّیْکَ عَبْدُکَ ابْنُ عَبْدَیْکَ».

و نیز از قول آن حضرت نقل شده که: «موسى(علیه السلام) از رمله مصر محرم شد و از «صفائح الروحاء» با حالت احرام گذشت و بر ناقه اى سوار بود که مهار آن از برگ خرما بود و دو جامه قطوانى (سفید) بر تن داشت و تلبیه مى گفت و کوه ها او را در تلبیه همراهى مى کردند.»

و نیز از امام صادق(علیه السلام) است که فرمود: «موساى پیامبر(علیه السلام) از صفائح روحاء عبور کرد و بر شتر سرخ موى سوار بود که افسار آن از برگ خرما بود و دو جامه قطوانى (سفید و کوتاه) دربرداشت و مى گفت: لَبَّیْکَ یا کَرِیمُ لَبَّیْک».

و ازرقى گوید: «پیامبر خدا، موسى(علیه السلام) بر شتر سرخ موى سواره حج کرد و به روحاء گذشت و دو جامه قطوانى دربرداشت که یکى را به صورت لنگ بست و دیگرى را بر دوش افکند و طواف خانه کرد و سپس سعى صفا و مروه نمود و درحالى که صفا و مروه را سعى مى کرد، ندایى از آسمان شنید که مى گفت: «لَبَّیکَ عَبْدی أنا مَعَک» و موسى(علیه السلام) با شنیدن این ندا به خاک افتاد و سجده کرد».

حضرت موسى(علیه السلام) از پیامبران اولوالعزم بود و امکان نداشت از طریق حجّ صحیح منحرف گردد و به راهى که جز رضاى خداوند است، ره بسپارد. بنابراین، انحراف هایى که در حج یهود رخ داده، عملکرد پیروان موسى(علیه السلام) است که به تعالیم و اوامر خداوند ملتزم نشده و در نتیجه به انحراف گراییدند و عقوبت گناهانشان را دیدند و به خفّت و ذلّت موسوم شدند؛ آن گونه که خداوند در قرآن کریم فرمود:

{...ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَب مِنَ اللهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ}

«نشانه ذلّت و بدبختى بر آنان زده شد و مشمول خشم خدا شدند؛ چرا که نسبت به آیات خدا کفر ورزیدند و پیامبران را به ناحق کشتند، از آن رو که به تبهکارى و تجاوز گرویدند.»

  ادامه مطلب ...