این نخستین بار است که نام شاهی از بنیاسرائیل، و نیز نام شاهی از عرب، در کتیبهای به دست آمده است. آنچه در این میان حائز اهمیت است عدم درج نام شاه یهود است. در این زمان، طبق روایات عهد عتیق، دولت یهود با دولت افرائیم، و با دولتهای فنیقی صور و صیدا، پیوندی استوار داشت و قطعاً جزیی از این اتحادیه سیاسی- نظامی بود. عدم درج نام شاه یهود میتواند بیانگر کماهمیتی این دولت باشد؛ و شاید از نظر آشور دولت یهود بخشی از اتباع اخاب، شاه افرائیم، به شمار میرفت. این با تصویری که تاریخ پادشاهان یهود از شکوه و عظمت این دولت در عهد یهوشافاط به دست میدهد تمایز چشمگیر دارد.[219] اخاب، شاه افرائیم، نیز در مقابل بنحدد، شاه آرامی سوریه، قدرتی درجه دو به شمار میرفت و زمانیکه مورد تهدید قرار میگرفت او را «آقایم» و «پادشاه» خطاب میکرد:
سیری در تاریخ و اندیشه سیاسی یهود / قسمت دوم،
پیشینه کنعانی و ظهور دولت یهود / عبدالله شهبازیکنعان،
یا فلسطین امروزین، سرزمینی است بسیار کهن که پیشینه فرهنگ در آن به
دوازده هزار سال پیش از میلاد میرسد. کهنترین بقایای زندگی روستایی به
دست آمده در آن به پنج هزار سال پیش از میلاد تعلق دارد.
سرزمین کنعان
در سال 1469 پیش از میلاد، در زمان فرعون توتمسیس سوم[103] (1490-1436)،
بنیانگذار امپراتوری مصر، به تصرف این دولت درآمد.[104]
جمیع مردان اسرائیل نزد پادشاه آمدند و به پادشاه گفتند چرا... مردان یهودا تو را دزدیدند... مردان یهودا به مردان اسرائیل جواب دادند از این سبب که پادشاه از خویشان ما است، پس چرا از این امر حسد میبرید؟... مردان اسرائیل در جواب گفتند... حق ما در داوود از شما بیشتر است، پس چرا ما را حقیر شمردید.[122]
سیری در تاریخ و اندیشه سیاسی یهود / قسمت دوم، مهاجرت ابراهیم و ظهور بنیاسرائیعبدالله شهبازی
ابراهیم
از تبار سام بود و در حوالی سال 1900 پیش از میلاد در شهر اور به دنیا
آمد. او از اور به حران،[37] شهری در شمال شرقی فرات و در کناره راه تجاری
بینالنهرین به مدیترانه، مهاجرت کرد و سپس راهی کنعان شد.[38] در کنعان
نخستین پسر او، از همسر دومش هاجر، به دنیا آمد و او را اسماعیل نام نهاد.
طبق اسطورههای یهودی، پیش از تولد اسماعیل، فرشتهای
بر ابراهیم ظاهر شد و خبر داد که این فرزند «مردی وحشی خواهد بود» و با
همگان در ستیز دائم؛ و از او «دوازده رئیس» و «امتی عظیم» پدید خواهد
شد.[39] راویان عهد عتیق آشکارا نفرتی شگرف از اسماعیل بروز میدهند. برای
نمونه، درگذشت اسماعیل چنین بیان شده است: «و مدت زندگانی اسماعیل صد و سی و
هفت سال بود؛ که جان را سپرده بمرد و به قوم خود ملحق گشت.»[40]
عجیب
است که در عهد عتیق هیچ اشاره صریحی به نام این «امت عظیم» وجود ندارد؛
ولی اشارات پراکنده به اسباط دوازدهگانه اسماعیل، که دارای رمههای بزرگ
شتر و گوسفندند و در همسایگی شرقی بنیاسرائیل میزیند،[41] تردیدی باقی
نمیگذارد که منظور اعراب است. برای نمونه، "خدای اسرائیل" به قوم
"برگزیده" خود چنین وعده میدهد:
توانگری دریا به سوی تو گردانیده
خواهد شد و دولت امتها نزد تو خواهد آمد... جمیع گلههای قیدار[42] نزد تو
جمع خواهند شد و قوچهای نبایوط[43] تو را خدمت خواهند نمود.[44]
نخستین
تأثیر اعراب بر بنیاسرائیل را در نام یهودا، چهارمین پسر یعقوب و
بنیانگذار قبیله یهودا، مییابیم؛ یعنی در مفهومی که در بنیاد یهودیت جای
میگیرد.
معنای نام یهودا روشن نیست. در سفر پیدایش این نام به
معنای حمد و شکرگذاری آمده است.[60] معهذا، برخی زبانشناسان این معنا را
صحیح نمیشمرند و ریشه آن را وهد[61] عربی میدانند به معنی زمین یا مقام
پست؛ اراضی قبیله یهودا در قسمت پست سرزمین بنیاسرائیل قرار داشت یا مقام
یهودا، یا قبیله یهود، در آغاز فروتر از سایرین بود و سپس خود را
برکشید.[62]
از میان قبایل اسماعیلی حداقل دو نام را مرتبط با تاریخ بنیاسرائیل مییابیم: حدد و نبط.
خاندان
شاهان آرامی دمشق، که در تحولات درونی قبایل بنیاسرائیل نقش جدی و گاه
تعیینکننده دارد، بنحدد[63] نامیده میشود. این نام به معنای انتساب تبار
آنان به فردی به نام "حدد" است. خاندان شاهان بنیحدد در دمشق شخصیتهایی
واقعی، نه اسطورهای، هستند و در کاوشهای باستانشناسی نقش سنگی بنحدد
به دست آمده است،[64] و در کتیبههای آشوری نیز نام خاندان حدد مندرج است.
از این خاندان سه تن با نام "بنحدد" در دمشق به حکومت رسیدند. بنحدد اول
با دولتهای بنیاسرائیل رابطه دوستانه داشت ولی سرانجام با تحریک یهودیان
به سرزمین اسباط دهگانه شمالی تاخت. بنحدد دوم رهبری اتحاد دوازده دولت
سوریه و شرق مدیترانه، از جمله اعراب و افرائیم و فنیقیها، را علیه شلمنصر
سوم، امپراتور آشور، به دست داشت و در سال 853 پیش از میلاد جنگی بزرگ را
علیه آشوریها اداره کرد و آنان را عقب راند. بنحدد سوم (پسر حزائیل)
مغلوب آشوریها شد و به خراجگزار آنان بدل گردید.[65] سرانجام، در سال 732
پیش از میلاد با توطئه آحاز، شاه یهودیان، امپراتوری آشور به استقلال دولت
سوریه، که سیاست مقابله با سلطه آشور را آغاز کرده بود، پایان داد.
به گمان ما، پیوند نام نبط[66] با تاریخ کهن بنیاسرائیل نیز از اهمیت جدی برخوردار است.
در
عهد عتیق نام "نبط" در دو مورد جایگاه ویژه دارد و در هر دو مورد با دو
عصیان بزرگ برای احیاء یکتاپرستی موسوی و علیه بتپرستی فنیقی پیوند
میخورد. اگر برای این نام مفهومی نمادین[67] قایل شویم، که در
اسطورهشناسی[68] جدید چنین تأویلهایی رایج است، و توجه کنیم که در اساطیر
عرب نیز پسر بزرگ اسماعیل و نیای پیامبر اسلام (ص) "نبط" (نابت) نام دارد،
این مفهوم نمادین اهمیت جدی مییابد.
یربعام بن نبط، که رئیس
خاندان یوسف انگاشته میشود، رهبر شورش قبایل دهگانه شمالی بنیاسرائیل
علیه اشرافیت قبیله یهودا و احیاء بتپرستی فنیقی در سرزمین آنان و
بنیانگذار دولت افرائیم است. توجه کنیم که این شورش با هدایت پیامبری به
نام اخیاء شیلونی[69] آغاز شد. اخیا اهل شیلو است و در دوران پیری خود در
این شهر میزیست.[70] شیلو شهری است در کنار دهکده وادی موسی در اردن امروز
(150 کیلومتری جنوب شرقی بیتالمقدس). این منطقه، که از گذشتههای بسیار
دور مأوای مردمی بومی بود، در سده نهم پیش از میلاد به تصرف دولت یهود
درآمد. در سده چهارم پیش از میلاد سکنه شیلو را با نام اعراب نبطی
میشناسیم. در اوایل سده سوم آنان دولت بزرگی را بنیاد نهادند که شیلو
پایتخت آن بود. این شهر، که خرابههای باستانی آن امروزه با نام یونانی
پترا[71] شهرت دارد (به معنی شهر سنگی)، از مراکز مهم تجاری جهان آن عصر به
شمار میرفت و در قلب شاهراه تجاری هند و مدیترانه جای داشت.[72]
مورد
دیگر از حضور مفهوم نبط در اساطیر بنیاسرائیل، تجاوزایزابل، ملکه فنیقی
بنیاسرائیل، به املاک فردی به نام نبط (نابوت) است و قتل او. این ماجرا
در انقلاب ایلیاء نبی و سقوط اشرافیت بنیاسرائیل و انهدام نهایی بتپرستی
فنیقی در سرزمین اسباط دهگانه شمالی (مملکت افرائیم) جایگاه مرکزی
دارد.[73]
طبق اساطیر یهودی، پس از اسماعیل، از سارا همسر نخست
ابراهیم، اسحاق به دنیا آمد. این پسر، برخلاف اسماعیل، دردانه و برگزیده
"خدای اسرائیل" است: «عهد خود را با وی استوار خواهم داشت تا با ذریت او،
بعد از او، عهد ابدی باشد.»[74] اسحاق در "سرزمین موعود" (کنعان) به دنیا
آمد و در این سرزمین درگذشت. پسر کوچک اسحاق به نام یعقوب سومین "آباء
بنیاسرائیل"، پس از ابراهیم و اسحاق، است و بنیانگذار قوم بنیاسرائیل.
"اسرائیل"
لقبی است که مَلِک حامل وحی از سوی خداوند به یعقوب داد[75] و به او وعده
داد که از تبار وی ملتی فراخواهد روئید.[76] از آن پس، یعقوب خدای خود را
"ال الوه اسرائیل" (خدا، خدای اسرائیل) مینامد[77] و در عهد عتیق قبایل
عبرانی با نامهای "بنیاسرائیل"، "قبایل اسرائیل"، "ملت اسرائیل" و
"خاندان اسرائیل" خوانده میشوند.
دوازده پسر یعقوب قبایل
دوازدهگانه بنیاسرائیل، یا "اسباط دوازدهگانه اسرائیل"، را بنیان
نهادند. این قبایل عبارتند از: روبین (روبن)،[78] شمعون (سیمئون)،[79] لاوی
(لوی)،[80] یهودا (جودا)،[81] یساکار (یشحر، یساخر)،[82] زبولون (زبلون،
زیالون)،[83] دان (دون)،[84] نفتالی (نفتائیل)،[85] جاد،[86] اشیر (اشیر،
اشر، اسر)،[87] مناسه (منسی)،[88] افرائیم[89] و بنیامین (ابنیامین،
بنجامین).[90] مناسه و افرائیم پسران یوسف[91] یازدهمین و محبوبترین پسر
یعقوباند و دو نیمه قبیله منسوب به آنان همان قبیله یوسف است.
این
ادعا که اعضای قبایل اسرائیل همه از تبار فرزندان یعقوباند[92] پذیرفتنی
نیست. معقول این است که طبق سنن جوامع قبیلهای فرزندان یعقوب هر یک ریاست
طایفهای را به دست داشتند و هر طایفه به نام رئیس خود شهرت یافت.
قوم
یهود به یهودا، چهارمین پسر یعقوب، منتسب است. در پایان زندگی یعقوب،
یهودا ریاست بزرگترین و پرجمعیتترین طایفه بنیاسرائیل را به دست داشت و
از آن پس قبیله او مهمترین قدرت سیاسی بنیاسرائیل به شمار میرفت. در
اسطورههای یهودی، که نقش مهمی در تکوین فرهنگ و روانشناسی قومی یهودیان
داشته است، یهودا زیرکترین و برجستهترین برادران رقیب یوسف است و شخصیت
او الگویی مقبول به شمار میرود.[93]
در این نمادهای اسطورهای،
نخستین بار با شخصیت یهودا به سان پیرمردی هرزه آشنا میشویم که نادانسته
با عروس خویش، تامار، به گمان آنکه فاحشه است، میآمیزد و در ازای آن «مُهر
و زنار و عصای خود» را به گرو میدهد. حاصل این پیوند دو پسر (فارص و
زارح) است که نیاکان دو طایفه از قبیله یهودند.[94] تدوینکنندگان یهودی
سفر پیدایش، از زبان یعقوب پیامبر، برای یهودا رسالت فرمانروایی بر
بنیاسرائیل و جهانیان را وعده میدهند:
ای یهودا... دستت بر گردن
دشمنانت خواهد بود و پسران پدرت ترا تعظیم خواهند کرد... عصا از یهودا دور
نخواهد شد و نه فرمانروایی از میان پایهای وی تا که "شیلو" بیاید. و مر او
را اطاعت امتها خواهد بود.[95]
این همان عصایی است که یهودا پیشتر به گرو داده بود!
یهودا
نماد دوروئی و خدعه در میان پسران یعقوب است. از سویی، در ماجرای توطئه
برادران علیه جان یوسف نقش اصلی را به دست دارد و از سوی دیگر در نزد یعقوب
سایر برادران را مقصر و خود را دوستدار یوسف و عامل نجات جان او جلوه
میدهد. او با این خدعه سرانجام جانشین یوسف و فرمانروای قوم بنیاسرائیل
میشود.
یهودا از قتل یوسف به دست سایر برادران ممانعت میکند و
انداختن او را در چاه پیشنهاد میکند ولی این از سر ترحم نیست؛ مرگ در چاهی
پر از مار و کژدم قطعاً دردناکتر از مرگی ساده است. چنان خدعهگر است که
یوسف در میان برادران تنها او را دارای رحم و مروت میپندارد و برای نجات
خویش به او ملتجی میشود. چنان قسی است که به لابه برادر کوچک کمترین وقعی
نمینهد. و چنان زیرک است که، به رغم برتری بر سایر برادران و توانایی در
نجات یوسف، این تصمیم هولناک را به آنان نسبت میدهد:
یوسف... دامن
یهودا گرفت. گفت: تو برادر مهتری، ترا حرمت و شفقت بیشتر بود، شفاعتی بکن.
یهودا گفت: شفاعت سود نمیدارد. گفت: توبه کردم. گفت: این نه جای توبه است.
گفت: عذر من ازیشان بخواه، کی اگر جرمی کردم به کودکی و نادانی کردم. گفت:
عذر نمیپذیرند. گفت: باری بگو ایشان را تا این خرقه به من بگذارند، تا
اگر بمانم عورتپوش من باشد، و اگر بمیرم کفن من باشد. گفت: رضا نمیدهند.
یوسف گفت: ای برادر، دستی بر کار من نه. گفت: کار از دست رفت...[96]
آنگاه
که برادران به زندان یوسف میافتند، بی آنکه زندانبان خود را بشناسند،
نخستین کس که سایر برادران را متهم میکند و تمامی گناه را به ایشان منتسب
میسازد، یهوداست:
یهودا گفت: من شما را گفتم کی این معامله را
مکنید. فرمان من نبردید. اکنون هم جان شد و هم سود و زیان و خان و مان شد، و
هم پرده ما دریده شد.[97]
و آنگاه که یوسف، عزیز مصر، آنان را به مجازات تهدید میکند، باز نخستین کس که لابه و فغان برمیآورد یهودا است:
یهودا
روی واپس کرد. نوحه و زاری برآورد کی: وایعقوبا، کاشکی ترا بدیدمی تا با
تو بگفتمی شومی فعل ما کی در ما رسید و مکر و حیلت ما پرده روزگار ما
درید.[98]
و سرانجام هموست که پیراهن وصل یوسف را برای پدر میبرد همانگونه که پیشتر پیراهن خونین یوسف را برده بود.
سیری در تاریخ و اندیشه سیاسی یهود / قسمت اول، خاستگاه آرامی
عبدالله شهبازی
یهودیان خویشتن را بازماندگان طوایفی میدانند که در آغاز هزاره دوم پیش از میلاد در جنوب بینالنهرین سکنی داشتند و سپس به سرزمین کنعان مهاجرت کردند. نسلهای بعد به مصر کوچیدند. در مصر مقهور ستم فراعنه شدند و زندگی مشقتباری یافتند. در حوالی سال 1350 پیش از میلاد، موسی (ع) دین خود را اعلام کرد که برخلاف ادیان بینالنهرین و مصر و کنعان بر بنیاد پرستش خدای یگانه استوار بود؛ و در مهاجرتی معروف ایشان را به سرزمین کنعان انتقال داد. بطور کامل در کنعان استقرار یافتند، و در سالهای پایانی هزاره دوم پیش از میلاد نخستین دولت خویش را در این منطقه به پا کردند.[1]
کتیبه مرنپتح معروف به «کتیبه اسرائیل»
کهنترین کتیبه، و تنها کتیبه مصری، که نام «اسرائیل» در آن مندرج است
به دست آمده در سال 1896، موزه قاهره
بقایای معبد بزرگ شهر اور (تل المقیر، عراق)، زادگاه و موطن حضرت ابراهیم (ع)
نمونه ای از الواح به دست آمده در بقایای شهر مری (تل الحریری- سوریه)