درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

هیتلر و مادربزرگش یهودی بودند

شخص «آدولف هیتلر» یهودی بوده و بنا بر اسناد تاریخی، خود وی از پایه‌گذاران رژیم اسرائیل به شمار می‌رود.

محمدعلی رامین، در گفت‌وگویی مشروح با «بازتاب»، درخصوص موضوع هولوکاست، ضمن بیان این مطلب گفت: وی درخصوص تشکیل دولت اسرائیل گفت: دولت بلشویکی شوروی در زمان «لنین» و پس از آن «استالین»، از عواملی هستند که هرچند یهودی‌اند وخود را مارکسیست و لائیک و بی‌دین معرفی می‌کنند، ولی همراه با هیتلر تا جنگ جهانی دوم، اساس شکل‌دهی اسرائیل را پیگیری کردند. در این زمینه، کتابی منتشر شده که الان من با خود آورده‌ام نامش «آدولف هیتلر، موسس اسرائیل» است. از«هنکه کاردل»، یک آلمانی متولد 1922می‌باشد که ثابت می‌کند هیتلر، خود یک یهودی و مادربزرگش یک فاحشه یهودی بوده و پدرش تا چهل سالگی اسم فامیل مادر یهودی‌اش را داشته و پس از آن فامیل هیتلر را برگزیده است. شخص آدولف هیتلر نیز با توجه به این‌که مادرش یک زن یهودی بدکاره بوده، حالت کراهتی نسبت به یهودیت پیدا می‌کند و در یک مرکز و صومعه مسیحی در اتریش که عکس‌ها و اطلاعاتش در این کتاب موجود است، برای نخستین بار علیه یهودی‌ها اطلاعاتی جمع‌آوری می‌کند و از همان جا از یهودی بودن خویش گریزان می‌شود.

لذا از همان ابتدا دو احساس همبستگی و کراهت نسبت به یهودیت به طور همزمان در شخصیت هیتلر شکل گرفت. بعد‌ها نیز همین دوگانگی عاطفی هیتلر، رفتار او را با یهودیان تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. یعنی از یک طرف تمام خویشاوندان، همفکران و یارانی که او را به قدرت می‌رسانند و تا آخرین روزهای زندگی در کنارش بوده‌اند ـ حتی معشوقه‌ها و پزشک خصوصی هیتلر یهودی بوده‌اند ـ و از طرف دیگر از «دور کرن یهودیان از اروپای مرکزی» به دو دلیل دیگر نیز به عنوان یک «سیاست» استقبال می‌کند: از یک سو تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین خواسته یهودیان ثروتمند و با نفوذی است که اطراف او را گرفته‌اند، و از سوی دیگر تبعید یهودیان از اروپا و آلمان یک خواسته عمومی و تاریخی ملل غربی و مسیحی بوده که هیتلر با حمایت و هماهنگی کامل انگلیسی ها توانست با پیگیری این خواسته فراگیر، محبوبیتی گسترده در میان اروپاییان به دست آورد. البته انتشار این گونه کتب و اطلاعات در آلمان و کشورهای غربی ممنوع است.

رامین در بخش دیگری از این گفت‌وگو اظهار داشت: در واقع بحث تشکیل دولت اسرائیل، از زمان «هرتسل» مطرح شد که صهیونیست‌ها آمدند و خواستند زمین‌های فلسطین را از دولت عثمانی بخرند که سلطان عبدالحمید با این موضوع مخالفت کرد. در ایران نیز در اوج انقلاب مشروطیت با ایجاد اختلاف و درگیری در میان انقلابیون ایران و حذف آنها و سپس سرنگونی حکومت قاجار به دست انگلیس و روی کار آمدن رضاخان در ایران، با کمک برخی عناصر دربار پهلوی، (به خصوص بهائی‌ها) خرید زمین در فلسطین از فلسطینی‌ها برای یهودی‌ها صورت گرفت.

وی اضافه کرد: اخیراً هم پس از آن‌که آقای احمدی‌نژاد، در سال گذشته موضوع هولوکاست را مطرح کردند، صهیونیست‌ها آمدند بسیاری از اسناد و مدارک مربوط به پیش از جنگ را که آمار و ارقام واقعی یهودیان را نشان می‌داد که مثلا چقدر یهودی در کجا و چگونه زندگی و فعالیت می‌کردند، نابود کردند و از جمله جایی که نابود شد و شاید ارزش‌مندترین اسناد جهان درباره این موضوع بود که همه سوزانده و نابود شد، روزنامه هشتاد ساله «پراوادا» چاپ مسکو بود. ساختمان این روزنامه در شب 21 بهمن سال 1384 آتش گرفت و تمام آرشیو شماره‌های تاریخی آن و عکس‌هایش سوخت و نابود شد و هیچ اثری هم از آن باقی نماند و هیچ کس و هیچ خبرگزاری در دنیا در حد وسعت این جنایت تاریخی آن را منعکس نکرد و مورد پیگیری قرار نداد؛ یعنی تقریبا یک ماه و نیم پس از آن‌که آقای احمدی‌نژاد موضوع هولوکاست را مطرح کرد و بنده هم بحث بازخوانی پرونده آن را طی یک مصاحبه مبسوط با خبرگزاری فارس خواستار شدم و دهها رسانه‌ غربی به ویژه روزنامه «هاآرتص» اسرائیل یک هفته سرمقاله‌هایی در این باره می‌نوشت که اگر این پیشنهاد بازخوانی پرونده هولوکاست اتفاق بیفتد چه حوادثی به ضرر اسرائیل و غرب پیش می‌آید و چگونه می‌توان با آن برخورد کرد!

وی در عین حال از مخالفت خود با پیگیری دولتی این موضوع خبر داد و گفت: طرح بنده نیز همین بود که مثلاً با تشکیل یک «NGO» از داخل یا خارج برای بازخوانی این پرونده اقدام کنیم و از طریق مجامع بین‌المللی موضوع را پیگیری کنیم. ولی بررسی‌هایی که انجام گرفت، دیدیم که در جهان کسی جرأت طرح و پیگیری این موضوع را ندارد. هر کس که سخنی گفته یا مطلبی منتشر کرده، قبل از اینکه امکان هر نوع پیگیری را داشته باشد بلافاصله خفه‌اش می‌کنند.حتی همان موقع مطرح شد که کنفرانس غیردولتی برگزار شود و دولت ما هم از آن حمایت کند، اما معلوم شد که هیچ بازتابی در جهان نخواهد داشت و کاملا بایکوت خبری می‌شود،

وی اذعان کرد: البته این‌که ما یک طرف قضیه هولوکاست قرار بگیریم و اصل آن را نفی کنیم، چون اطلاع کافی و کامل از آن نداریم من موافق نیستم. هدف از برگزاری این کنفرانس این است که آن سیستمی که غرب از این طریق بر ما مسلط کرده، مورد سؤال قرار گیرد. صحبت بر سر تدوین یک استراتژی است، نه یک تاکتیک و یا یک عملیات فیزیکی.
 

آغاز و پایان بنی اسرائیل قسمت چهارم

عبدالله شهبازی
اشرافیت یهود و دولت افرائیم

از این پس، دولت یهود در سرزمین جنوبی‌- که به قبیله یهود و بخش کوچکی از آن، مجاور با سرزمین افرائیم، به قبیله بنیامین تعلق داشت‌- مستقر بود و دولت افرائیم در سرزمین پهناور شمالی. دولت افرائیم سواحلی گسترده نیز در اختیار داشت و همسایگی آن با دولت آرامی سوریه و دولت‌های کنعانی صور و صیدا موقعیت تجاری برجسته‌ای در اختیارش می‌نهاد؛ ولی دولت یهود به دلیل استقرار دولت فلسطین در سواحل آن به دریا دسترسی نداشت.
 جایگزینی بت‌پرستی کنعانی با یکتاپرستی موسوی طبعاً نمی‌توانست در میان بنی‌اسرائیل بی‌پژواک باشد.  خاندان یوسف، به  ‏رهبری یربعام و مادرش، در رأس این اعتراض جای داشت. مادر یربعام، به ‏نام صروعه، ظاهراً بیوه‌زنی محترم و متنفذ در میان بنی‌اسرائیل بود زیرا نام او در روایات عهد عتیق به ثبت رسیده است.[165] طبق همین روایات، پس از شورش فوق، سلیمان فرمان ریاست یربعام را بر خاندان یوسف صادر کرد.[166] این اقدام برای ساکت کردن یربعام بود، ولی ماجرا پایان نیافت. پیامبری به نام اخیاء شیلونی با یربعام دیدار کرد و پیام خداوند را به او ابلاغ نمود که به دلیل گروش سلیمان به بت‌پرستی ریاست ده قبیله بنی‌اسرائیل را به او سپرده است.[167]

    پس اخیا... به یربعام گفت... یهوه خدای اسرائیل چنین می‌گوید اینک من مملکت را از دست سلیمان پاره می‌کنم و ده سبط به تو می‌دهم... چون ایشان مرا ترک کردند و عشتورت، خدای صیدونیان، و کموش، خدای موآب، و ملکوم، خدای بنی‌عمون، را سجده کردند و در طریق‌های من سلوک ننمودند.[168]

بدینسان، با مرگ سلیمان، شورش خاندان یوسف با اجتماع بزرگان اسباط ده‌گانه بنی‌اسرائیل در شهر شکیم[169] آغاز شد:

    و رحبعام [پسر سلیمان و شاه یهود] به شکیم رفت زیرا که تمامی اسرائیل به شکیم آمدند تا او را پادشاه بسازند... آنگاه یربعام [رئیس خاندان یوسف] و تمامی جماعت بنی‌اسرائیل آمدند و به رحبعام عرض کرده گفتند: پدر تو یوغ ما را سخت ساخت اما تو الان بندگی سخت و یوغ سنگینی را که پدرت بر ما نهاد سبک ساز و تو را خدمت خواهیم نمود... [رحبعام] گفت: پدرم یوغ شما را سنگین ساخت اما من یوغ شما را زیاده خواهم گردانید. پدرم شما را به تازیانه‌ها تنبیه می‌نمود اما من شما را به عقرب‌ها تنبیه خواهم کرد.[170]

تجمع سران قبایل در شکیم نشان می‌دهد که اینان مرکزیت بیت‌المقدس را، که اینک کانون بت‌پرستی انگاشته می‌شد، به رسمیت نمی‌شناختند. چنین بود که سرزمین بنی‌اسرائیل به دو دولت تقسیم شد: دولت افرائیم و دولت یهود.

    و چون تمامی اسرائیل دیدند که پادشاه ایشان را اجابت نکرد، آنگاه قوم پادشاه را جواب داده گفتند ما را در داوود چه حصه است... ای اسرائیل به خیمه‌های خود بروید و اینک این داوود به خانه خود متوجه باش... پس اسرائیل تا به امروز بر خاندان داوود عاصی شدند... [و یربعام را] بر تمام اسرائیل پادشاه ساختند و غیر از سبط یهودا، فقط، کسی خاندان داوود را پیروی نکرد.[171]





اخیاء شیلونی و یربعام

نقاشی از چاپ اول (1704، هلند) تاریخ یهود اثر فلاویوس جوزفوس، مورخ یهودی سده اول میلادی

در پی این ماجرا، خاندان یوسف دولت اسباط ده‌گانه بنی‌اسرائیل را بنیان نهاد و یربعام به عنوان نخستین شاه (928-907 ق. م.) دولت افرائیم به قدرت رسید.

از این پس، دولت یهود در سرزمین جنوبی‌- که به قبیله یهود و بخش کوچکی از آن، مجاور با سرزمین افرائیم، به قبیله بنیامین تعلق داشت‌- مستقر بود و دولت افرائیم در سرزمین پهناور شمالی. دولت افرائیم سواحلی گسترده نیز در اختیار داشت و همسایگی آن با دولت آرامی سوریه و دولت‌های کنعانی صور و صیدا موقعیت تجاری برجسته‌ای در اختیارش می‌نهاد؛ ولی دولت یهود به دلیل استقرار دولت فلسطین در سواحل آن به دریا دسترسی نداشت.



پس از استقلال دولت افرائیم، تا سال‏های طولانی، میان این دو دولت ستیز سیاسی و جنگ‏های نظامی خونین در جریان بود. علت این ستیزها سیاست عنادآمیز دولت یهود و خاندان داوود بود که خود را برگزیده "خدای اسرائیل" و "شبان بنی‌اسرائیل" می‌دانستند و برای خویش حق حاکمیت بر تمامی قبایل اسرائیل را قائل بودند.[172]

در عهد عتیق از دولت قبایل ده‌گانه شمالی با نام‌های "اسرائیل" و "افرائیم"، هر دو، یاد شده است. نمونه‌های کاربرد نام "اسرائیل" را در کتاب پادشاهان و کتاب تواریخ ایام می‌توان یافت و کاربرد نام "افرائیم" را در کتاب اشعیاء نبی و کتاب ارمیاء نبی.[173] برای نمونه، کتاب اشعیاء نبی استقلال قبایل ده‌گانه از دولت یهود را «جدا شدن افرائیم از یهودا» می‌خواند؛[174] و در جای دیگر ستیز دو دولت بنی‌اسرائیل را چنین توصیف می‌کند: «و حسد افرائیم رفع خواهد شد و دشمنان یهودا منقطع خواهند گردید. افرائیم بر یهودا حسد نخواهد برد و یهودا افرائیم را دشمنی نخواهد نمود.»[175] برخی نویسندگان یهودی معاصر نیز نام دقیق دولت فوق را "مملکت افرائیم" می‌دانند.[176]

یعقوب در میان نوه‌های خود به افرائیم بیشترین علاقه را داشت همانگونه که یوسف محبوب‌ترین پسر او بود. از یعقوب روایت شده که سبط دو پسر یوسف، به‏ ویژه افرائیم، قومی بزرگ را بنیان خواهند نهاد؛ و «ذریت آنها امت‌های بسیار خواهند گردید» تا بدانجا که بنی‌اسرائیل در میان خویش چنین دعا خواهند کرد «خدا تو را مثل افرائیم و مناسه گرداند.»[177]

بنظر می‌رسد که در گذشته دور، پیش از مستحیل شدن سایر قبایل بنی‌اسرائیل در قبیله یهود، قبیله افرائیم و خاندان یوسف در میان بنی‌اسرائیل از احترام و اقتدار فراوان برخوردار بودند و رقیب اصلی یهودیان و خاندان داوود به ‏شمار می‌رفتند.

تعمق در متن کنونی عهد عتیق روشن می‌کند که در دوران طولانی اقتدار اشرافیت یهود بر بنی‌اسرائیل، به‏ ویژه پس از پایان هویت مستقل سایر قبایل و ادغام تمامی آنان در مجموعه‌ای جدید به‏ نام "قوم یهود"، حذف و اضافات فراوان در متون دینی و تاریخی بنی‌اسرائیل به سود یهودیان، و به‏ ویژه بر ضد خاندان یوسف، صورت گرفته است. برای نمونه، کتاب پادشاهان و کتاب تواریخ ایام پادشاهان به دو گونه نامیده می‌شود. در یکجا از «کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل»[178] سخن می‌رود و در جای دیگر همین اثر «کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا» خوانده می‌شود.[179] روشن است که در دوران سلطه شاهان یهود متنی کهن درباره "تاریخ بنی‌اسرائیل" مورد بازبینی و بازسازی قرار گرفته و به تاریخ رسمی قوم یهود بدل شده است؛ هرچند برخی بقایای متون کهن در نسخه جدید بر جای مانده است. بازنویسی این تاریخ در دوران تبعید اشراف و روحانیون یهودی در بابل مورد تردید نیست.[180] همچنین روشن است که تنها متون کهن بنی‌اسرائیل منابع موجود نبوده است. برای نمونه، در کتاب دوم تواریخ ایام به منابعی چون تواریخ ناتان نبی و اخیاء شیلونی ارجاع داده می‌شود که در مجموعه حاضر موجود نیست.[181] به این دلیل عجیب نیست که در روایات متعلق به این دوران، بسیاری از نفرین‌های "خدای اسرائیل" به بنی‌اسرائیل درواقع به مملکت افرائیم، یعنی اسباط ده‌گانه شمالی، باز می‌گردد؛ زیرا در این زمان دو مفهوم "بنی‌اسرائیل" و "یهود" کاملا متمایز است و به دو واحد سیاسی مستقل و متعارض اطلاق می‌گردد.

خاندان یوسف (سران قبیله افرائیم) نه تنها سلوکی دوستانه با سایر قبایل بنی‌اسرائیل داشت بلکه خود را پاسدار سنن موسوی در قبال بدعت‌های کنعانی و مصری سلیمان می‌دانست؛ و همین سبب شد که قبایل دیگر در زیر پرچم آن دولتی مستقل را به پا کنند و خود را از سلطه اشرافیت یهود رهایی بخشند.

دولت افرائیم تا زمان اشغال سامریه، پایتخت آن، به دست آشور به مدت 208 سال (928-720) موجودیت داشت.

تاریخ این دولت را به چهار مرحله باید تقسیم نمود:

1- دوران حکومت خاندان یوسف. در این دوران کوتاه (928-906) دولت افرائیم با توطئه‌های سهمگین یهودیان مواجه است. این توطئه‌ها سرانجام به سقوط خاندان یوسف و کشتار و انهدام کامل آنان می‌انجامد.

2- دوران حکومت سران قبیله یساکار (906-882). در این دوران نیز رویه یهودیان در قبال دولت افرائیم به سان گذشته است.

3- دوران سلطنت خاندان عُمری (882-842). در این دوران اشرافیت یهود و افرائیم و خاندان‏های سلطنتی داوود و عُمری متحد و هم مشرب‌اند.

4- دوران پس از انقلاب ایلیاء نبی (842-720). در این دوران، بار دیگر مملکت افرائیم هدف حمله اشرافیت یهود قرار می‌گیرد و سرانجام با دسیسه آنان به دست دولت آشور منهدم می‌شود.

 

 


دولتهای اسرائیل (افرائیم) و یهود و همسایگان آنها
 
 
نخستین توطئه اشرافیت یهود علیه دولت افرائیم بلافاصله پس از اعلام استقلال قبایل ده‌گانه بنی‌اسرائیل آغاز می‌شود:

    و رحبعام پادشاه ادوم را، که سردار باج‌گیران بود، فرستاد و تمامی اسرائیل او را سنگسار کردند که مرد. و رحبعام پادشاه تعجیل نموده، بر عرابه خود سوار شد و به اورشلیم فرار کرد.[182]

رحبعام پس از شکست این دسیسه، در بیت‌المقدس سپاهی عظیم از قبایل یهود و بنیامین فراهم آورد و به سرزمین قبایل شمالی تاخت؛ ولی پیامبری بنام شمعیا آنان را از جنگ با برادران خویش منع کرد و سپاه رحبعام فروپاشید.[183] معهذا، این ستیز به پایان نرسید و در تمامی دوران 17 ساله سلطنت رحبعام بر دولت یهود (928-911) میان او و دولت افرائیم جنگ بود.[184] در زمان ابیام (ابیا)،[185] پسر رحبعام و شاه یهود (911-908)، تهاجم یهودیان به دولت افرائیم اوج یافت و این سرزمین آماج کشتاری بیرحمانه قرار گرفت. این حادثه لطمات شدیدی بر پیکر قبایل ده‌گانه شمالی وارد ساخت و زمینه‌های سقوط و انهدام خاندان یوسف را فراهم‌ ساخت.

    ... و کاهنان کرناها را نواختند و مردان یهودا بانگ بلند برآوردند و... خدا یربعام و تمامی اسرائیل را به حضور ابیا و یهودا شکست داد. و بنی‌اسرائیل از حضور یهودا فرار کردند... و ابیا و قوم او آنها را به صدمه عظیمی شکست دادند؛ چنانکه پانصد هزار مرد برگزیده از اسرائیل مقتول افتادند. پس بنی‌اسرائیل در آن وقت ذلیل شدند و بنی‌یهودا، چون که بر یهوه خدای پدران خود توکل نمودند قوی گردیدند... و یربعام در ایام ابیا دیگر قوت بهم نرسانید و خداوند او را زد که مرد.[186]

از این پس، در عهد عتیق روایتی متناقض با آنچه گذشت آغاز می‌شود. آشکارا ما با دو متن سر و کار داریم؛ اولی کهن‌تر به ‏نظر می‌رسد و دومی باید اضافات پسین یهودیان باشد. چنانکه دیدیم، آئین پرستش گوساله طلایی را یهودیان آغاز کردند ولی از این پس آن را به افرائیمیان نسبت می‌دهند. در چرخشی عجیب، قبایل ده‌گانه شمالی سخت شیفته بت‌خانه اورشلیم معرفی می‌شوند تا بدانجا که یربعام از سفر آنان به پایتخت دولت یهود به هراس می‌افتد و خود بت‌خانه‌هایی به پا می‌کند. در این روایت جدید، شاه یهود فرمانروا و "آقای" مشروع تمامی بنی‌اسرائیل است و یربعام حکمرانی غاصب.

    و یربعام در دل خود فکر کرد که حال سلطنت به خاندان داوود‌ خواهد برگشت. اگر این قوم به جهت گذرانیدن قربانی‌ها به خانه خداوند به اورشلیم بروند، همانا دل این قوم به آقای خویش، رحبعام پادشاه یهودا، خواهد برگشت و مرا به قتل رسانیده نزد رحبعام، پادشاه یهودا، خواهند برگشت. پس پادشاه مشورت نموده، دو گوساله طلا ساخت و به ایشان گفت برای شما رفتن به اورشلیم زحمت است، هان ای اسرائیل خدایان تو که ترا از زمین مصر برآوردند. و یکی را در بیت‌ئیل گذاشت و دیگری را در دان قرار داد. و این امر باعث گناه شد.[187]

کمی بعد، چرخش دوم صورت می‌گیرد. اینک یهودیان منادیان یکتاپرستی موسوی‌اند و مبلغان خود را به سرزمین افرائیم می‌فرستند تا آنان را از بت‌پرستی منع کنند.[188] در این روایت جدید، گناه بنی‌اسرائیل تنها شورش بر خاندان داوود نیست؛ اخراج کاهنان هارونی و گروه روحانیون حرفه‌ای لاوی نیز هست. یهودیان چنین رجز می‌خوانند:

    ای یربعام و تمامی اسرائیل مرا گوش گیرید. آیا شما نمی‌دانید که یهوه، خدای اسرائیل، سلطنت اسرائیل را به داوود و پسرانش با عهد تمکین تا به ابد داده است؟‌ و یربعام بن نبط، بنده سلیمان بن داوود، برخاست و بر مولای خود عصیان ورزید... شما الان گمان می‌برید که با سلطنت خداوند که در دست پسران داوود است مقابله توانید نمود؟ شما گروه عظیمی می‌باشید و گوساله‌های طلا، که یربعام برای شما به جای خدایان‌ ساخته است، با شما می‌باشد. آیا شما کهنه خداوند را از بنی‌هارون و لاویان را نیز اخراج ننمودید؟... اما ما، یهوه خدای ماست و او را ترک نکرده‌ایم و کاهنان از پسران هارون خداوند را خدمت می‌کنند و لاویان در کار خود مشغول‌اند... اینک با ما خدا رئیس است و کاهنان او با کرناهای بلند آواز هستند تا به ضد شما بنوازند.[189]

طبق این روایت جدید، یربعام منشاء تمامی گناهان پسین بنی‌اسرائیل است[190] و خاندان یوسف و اسباط ده‌گانه بنی‌اسرائیل مورد غضب هولناک و نفرین بیرحمانه و نابخشودنی "خدای اسرائیل"‌اند.

    از یربعام هر مرد را و هر محبوس و آزاد را که در اسرائیل باشد منقطع می‌سازم و تمامی خاندان یربعام را دور می‌اندازم چنانکه سرگین را بالکل دور می‌اندازند. هر که از یربعام در شهر بمیرد سگان بخورند و هر که در صحرا بمیرد مرغان هوا بخورند... و خداوند اسرائیل را خواهد زد مثل نی که در آب متحرک شود و ریشه اسرائیل را از این زمین نیکو که به پدران ایشان داده بود خواهند کند.[191]

عجیب است که این خدای سختگیر با قبیله یهود سلوکی تسامح‌آمیز دارد و خشم او بر یهودیان به ‏سان پدری است که از فرزند خاطی خود می‌رنجد. این نفرین هولناک به قبایل ده‌گانه شمالی و خاندان یوسف درست در زمانی است که خاندان داوود و یهودیان «بیش از هر آنچه پدران ایشان کرده بودند» شرارت می‌ورزند و علاوه بر بت‌پرستی، همجنس‌گرایی نیز در میان‌شان رواجی گسترده یافته است.

    و الواط نیز در زمین بودند و موافق رجاسات امت‌هایی که خداوند از حضور بنی‌اسرائیل اخراج نموده بود عمل می‌نمودند.[192]

معهذا، یهودیان و خاندان داوود همچنان عزیزدردانه "خدای اسرائیل"‌اند.

در تداوم این سنت کهن، تاریخنگاری جدید یهود نیز نسبت به حوادث فوق برخوردی گزینشی و جانبدارانه دارد.[193] برای نمونه، دائرة‌المعارف یهود خروج اخیا، پیامبر شیلونی، را به ضدیت او با سیاست «تسامح‌آمیز سلیمان در قبال ادیان بیگانه» نسبت می‌دهد.[194] به عبارت دیگر، سلیمان پادشاهی "لیبرال" ترسیم می‌شود و اخیاء شیلونی پیامبری "بنیادگرا"! حال آنکه سخن اخیا بر سر "تسامح" نیست؛ بر سر جایگزینی سنن موسوی با بعل‌پرستی فنیقی در عهد سلیمان است. همین مأخذ، یربعام را به عنوان احیاء گر آئین پرستش گوساله طلایی در بنی‌اسرائیل مطرح می‌کند به‌همراه درج تصویری که در سده دوازدهم میلادی یهودیان اسپانیا کشیده‌اند و یربعام و قومش را در حال پرستش گوساله طلایی نشان می‌دهد.[195] این شیوه نگرش به روشنی بیانگر آن است که یهودیت جدید به شکلی آگاهانه خود را تنها و تنها وارث سنن قبیله یهودا می‌داند نه تمامی بنی‌اسرائیل.

کمی پس از درگذشت یربعام، یکی از سران قبیله یساکار (از قبایل بنی‌اسرائیل) به ‏نام بعشا[196] علیه حکومت خاندان یوسف شورید، تمامی آنان را قتل‌عام کرد و خود به عنوان شاه قبایل ده‌گانه شمالی بنی‌اسرائیل (906-883) قدرت را به دست گرفت.[197] این پایان کار خاندان یوسف است و از این پس نشانی از ایشان در اساطیر یهودی نمی‌یابیم.

به ‏رغم نابودی خاندان یوسف، ستیز دولت یهود بر ضد دولت افرائیم تداوم دارد. در این زمان آسا،[198] پسر ابیام، شاه یهود (908-867) است و در تمامی دوران سلطنت او میان دولت‌های یهود و افرائیم، چون گذشته، جنگ و ستیز در جریان است.[199] نفرت یهودیان از قبایل ده‌گانه شمالی و دولت افرائیم تا بدان حد است که به خیانتی بزرگ علیه سنن یگانگی قبایل بنی‌اسرائیل دست می‌زنند و دولت دمشق را بر آنان می‌شورانند:

آسا تمامی طلا و نقره موجود در خزائن معبد سلیمان و کاخ خویش را نزد بن‌حدد اول، شاه آرامی دمشق، می‌فرستد و از او می‌خواهد که پیمان دوستی خود را با دولت افرائیم بگسلد و به این سرزمین حمله برد. بدینسان، تهاجم همزمان آرامی‌ها از شرق و شمال و یهودیان از جنوب به دولت افرائیم آغاز می‌شود و بخش‌های مهمی از خاک این کشور، در هر دو جبهه، به تصرف آرامی‌ها و یهودیان درمی‌آید.[200] مدتی بعد، نفرین "خدای اسرائیل" دامان خاندان بعشا را نیز می‌گیرد؛ در حوالی سال 882 یکی از سرداران دولت افرائیم به ‏نام زمری[201] می‌شورد و با قتل ‏عام خاندان بعشا زمام قدرت را به دست می‌گیرد.[202] این شورش در زمانی است که دولت افرائیم در جنگ با فلسطینیان است. با رسیدن خبر شورش زمری به جبهه‌های جنگ، سران قبایل ده‌گانه یکی از سرداران خود به‏ نام عُمری را به عنوان شاه جدید دولت افرائیم برمی‌گزینند و پس از یک دوران کوتاه جنگ داخلی سرانجام عُمری به سلطنت می‌رسد.[203] این سرآغاز سلطنت خاندان عُمری در سرزمین قبایل ده‌گانه شمالی بنی‌اسرائیل است.

حکومت "بیت عمری"[204] (خاندان عمری) نقطه عطفی در سرگذشت دولت افرائیم است و "تاریخ علمی" بنی‌اسرائیل، یعنی تاریخ مبتنی بر داده‌های باستان‌شناسی نه روایات اساطیری صرف، از این دوران آغاز می‌شود.[205] در این میان به ‏ویژه بقایای شهر سامریه، پایتخت خاندان عمری، حائز اهمیت است. این آثار، و کشفیات مشابه در سرزمین جنوبی (دولت یهود)، بیانگر رواج آئین‌های بت‌پرستی مشابه با کنعانی‏ها (فنیقی‏ها) در سراسر منطقه‌ای است که مأوای قبایل بنی‌اسرائیل به ‏شمار می‌رود.[206]

طبق روایات عهد عتیق، در این دوران، ساختار قبیله‌ای مملکت افرائیم دستخوش تحولی اساسی شد و اشرافیت سلطنتی مقتدری، مشابه با دولت یهود، در قبایل شمالی شکل گرفت؛ و آنان نیز به تأثیر از فنیقی‏ها به احداث معابد بعل و پرستش گوساله طلایی پرداختند. این تحول از زمان سلطنت عمری (882-871) و با تأسیس شهر سامریه آغاز شد. عمری تپه سامری را، در خاک قبیله اشیر، از فردی به‏ نام سامر (شمر)[207] خرید و در آن شهر سامریه (شمرون)[208] را بنا نهاد.[209] از این پس، سامریه پایتخت دولت افرائیم، از مراکز مهم تجاری منطقه و کانون سیاسی پرتکاپویی است که با شهرهای فنیقی صور و صیدا برابری می‌کند. این فرایند، در زمان سلطنت اخاب (اهب)،[210] پسر عُمری و شاه افرائیم (871-852)، به اوج خود رسید. اخاب دختر شاه صیدا، به ‏نام ایزابل،[211] را به زنی گرفت و معبد بعل را در شهر سامریه برافراشت.[212]

دوران اخاب با سلطنت یهوشافاط (867-849)،[213] پسر آسا، در سرزمین یهود مقارن است. در زمان یهوشافاط (یهوشاپات) و اخاب، دو دولت افرائیم و یهود برای نخستین بار متحد شدند و رابطه‌ای نزدیک میان دو خاندان سلطنتی بنی‌اسرائیل آغاز شد. یهوشافاط به سامریه رفت و دختر اخاب و ایزابل را برای پسر خود، یهورام،[214] به زنی گرفت. این دختر عتلیا (عطلیه)[215] نام دارد.

پیوند خاندان‏های سلطنتی افرائیم و یهود با تحولاتی جدی در منطقه مقارن است. این دورانی است که امپراتوری مهاجم آشور از زمان آشورنصیرپال دوم[216] (884-859) و پسرش شلمنصر سوم[217] (859-824) تهاجمی سخت و خونین را در شرق و غرب مرزهای خود آغاز کرده است؛ و در برابر این خطر بزرگ است که اتحادی میان دولت‌های شرق مدیترانه سر می‌گیرد. در کاوش‌های باستان‌شناسی لوحی استوانه‌ای از شلمنصر سوم به دست آمده که در آن از «اتحاد دوازده شاه هیتی [سوریه] و ساحل دریا» به ‏رهبری بن‌حدد، شاه  آرامی دمشق، سخن رفته است. نام سران این دولت‌ها در کتیبه فوق مندرج است؛ یکی از آنان «اخاب اسرائیلی» است و دیگری «جندب عرب». بقیه شاهان دولت- ‌‌شهرهای فنیقی‌اند و مصر.[218]

 شلمنصر سوم، امپراتور آشور
 

این نخستین بار است که نام شاهی از بنی‌اسرائیل، و نیز نام شاهی از عرب، در کتیبه‌ای به دست آمده است. آنچه در این میان حائز اهمیت است عدم درج نام شاه یهود است. در این زمان، طبق روایات عهد عتیق، دولت یهود با دولت افرائیم، و با دولت‌های فنیقی صور و صیدا، پیوندی استوار داشت و قطعاً جزیی از این اتحادیه سیاسی- نظامی بود. عدم درج نام شاه یهود می‌تواند بیانگر کم‌اهمیتی این دولت باشد؛ و شاید از نظر آشور دولت یهود بخشی از اتباع اخاب، شاه افرائیم، به ‏شمار می‌رفت. این با تصویری که تاریخ پادشاهان یهود از شکوه و عظمت این دولت در عهد یهوشافاط به دست می‌دهد تمایز چشمگیر دارد.[219] اخاب، شاه افرائیم، نیز در مقابل بن‌حدد، شاه آرامی سوریه، قدرتی درجه دو به ‏شمار می‌رفت و زمانیکه مورد تهدید قرار می‌گرفت او را «آقایم» و «پادشاه» خطاب می‌کرد:



ادامه مطلب ...

آغاز و پایان بنی اسرائیل، قسمت سوم

سیری در تاریخ و اندیشه سیاسی یهود / قسمت دوم،
پیشینه کنعانی و ظهور دولت یهود / عبدالله شهبازی
 کنعان، یا فلسطین امروزین، سرزمینی است بسیار کهن که پیشینه فرهنگ در آن به دوازده هزار سال پیش از میلاد می‌رسد. کهن‌ترین بقایای زندگی روستایی به دست آمده در آن به پنج هزار سال پیش از میلاد تعلق دارد.
سرزمین کنعان در سال 1469 پیش از میلاد، در زمان فرعون توتمسیس سوم[103] (1490-1436)، بنیانگذار امپراتوری مصر، به تصرف این دولت درآمد.[104]

از سده پانزدهم پیش از میلاد در کتیبه‌های مصری نام "کنعان" به ثبت رسیده است و در اسفار پنجگانه نیز همین نام را دارد؛ سرزمینی توصیف شده که «شیر و شهد در آن جاری است.»[105] "کنعان" واژه سامی و به معنی تجار پشم قرمز است زیرا این منطقه کانون تجارت و صنعت رنگرزی بود و منسوجات آن، که در اسفار پنجگانه از آن با نام "قرمز" یاد شده، از معروفترین کالاهای تجاری زمان خود بود. یونانی‏ها کنعانی‏ها را "فنیقی" می‌نامیدند که به همین معناست.

کنعانی‏ها از گذشته دور فرهنگی شکوفا را در این سرزمین بنا نهادند. مردمی تاجرپیشه بودند و از هزاره سوم پیش از میلاد جبل (ببلاس) و صور و صیدا شهرهای مهم ایشان و بنادر اصلی تجاری دریای مدیترانه بود. آنان کهن‌ترین دریانوردان جهان به ‏شمار می‌روند و در سواحل اسپانیا، مالت، شمال آفریقا، ساردینی و سیسیل دارای کلنی‌هایی بودند. در آغاز هزاره اول پیش از میلاد، کنعانی‏ها الفبای خود را (خط فنیقی) پدید ساختند. این خط "مادر" خط عبری است.
 
 
نقشه سرزمین کنعان 
 
 با ورود طوایف عبرانی و فلسطینی، کنعانی‏ها بخش‌های جنوبی سرزمین خود را از دست دادند ولی در حاشیه دریا، به ‏ویژه در دو بندر مهم تجاری صور[106] و صیدا (صیدون)[107]، همچنان حضور داشتند و شهر- ‌دولت‌های مهمی را پدید ساختند. در زمان داوود و سلیمان، شاه کنعانی صور به ‏نام حیرام  [108] با این دو رابطه دوستانه داشت. چنانکه خواهیم دید، حیرام در اساطیر یهودی، و نیز در اساطیر فراماسونری، جایگاهی برجسته دارد.

به‏ نوشته رافائل پاتای، در دوران سلطنت سلیمان، قبایل کنعانی ساکن سرزمین‏های بنی‌اسرائیل بتدریج با قبایل عبرانی آمیخته شدند. در دوران سلطه رومی‌ها واژه "کنعانی" به گروهی از "یهودیان" اطلاق می‌شد که به شدت ضد رومی بودند. نخستین بنادر شمال آفریقا را کنعانی‏ها بنیان نهادند و تا سده دوم میلادی بقایای کارتاژی‏های این منطقه خود را "کنعانی" می‌خواندند.[109] در نقوش تخت‌جمشید، تصاویر کنعانی‏ها حک شده که در کنار سایر اقوام هدایای خود را به نزد داریوش می‌برند.

در سال 1150 پیش از میلاد سلطه مصر بر سرزمین کنعان پایان یافت و در حوالی سال 1029 ساختار سیاسی طوایف عبرانی به دست شائول (طالوت)،[110] از طایفه بنیامین، به صورت دولت درآمد. او نخستین شاه قبایل بنی‌اسرائیل است و 24 سال (تا سال 1004) سلطنت کرد. سپس، داوود، از قبیله یهودا و کوچکترین پسر یسه،[111] به سلطنت رسید. در آغاز سلطنت شائول شمار قبایل دوازده‌گانه بنی‌اسرائیل 300 هزار نفر و جمعیت قبیله یهودا 30 هزار نفر گزارش شده است.[112]

تنها منبع شناخت تاریخنگاری جدید از داوود روایات عهد عتیق است. طبق این روایات، دوران داوود معاصر است با اقتدار بیست و یکمین سلسله فراعنه مصر (1075-664 پیش از میلاد) به ‏ویژه پسوسنس اول[113] (1044-994).

یهودیان داوود و سلیمان را پیامبر نمی‌دانند؛ آنان را نخستین پادشاهان و نماد قدرت و شوکت خویش می‌شمرند. در دربار آنان فردی به‏ نام ناتان نبی حضور داشت و واسطه ارتباط ‌شان با "یهوه" بود. ما داوود و سلیمان مندرج در عهد عتیق را با داوود و سلیمان پیامبر (ع)، آنگونه که در قرآن کریم و روایات اسلامی می‌شناسیم، یکی نمی‌دانیم. اسطوره‌های امروزین یهودی نیز با تصویری که در گذشته از داوود و سلیمان پیامبر، از جمله در میان اعراب، رواج داشته قطعاً یکسان نیست. درباره انتساب داوود و سلیمان به تبار یهودا دلیلی جز ادعای عهد عتیق در دست نیست و این مجموعه کتبی است که در طول اعصار متمادی، از جمله در دوران تبعید اشرافیت یهود به بابل، بارها و بارها مورد بازبینی و بازسازی قرار گرفته است. همچنین، جز ادعای عهد عتیق، دلیلی نداریم که خاندان سلطنتی داوودی یهود را از تبار داوود پیامبر بدانیم. در آینده با فرایند طولانی تدوین عهد عتیق و تأثیر اشرافیت و کاهنان یهودی در بازنویسی آن در اعصار و ازمنه مختلف بطور مشروح آشنا خواهیم شد. بنابراین، زمانی که در این پژوهش از داوود و سلیمان سخن می‌گوئیم منظور دو پادشاه یهودی است آنگونه که در روایات یهودی تصویر شده‌اند
.
 
 
نقاشی داوود، پادشاه یهود، اثر رامبراند، 1642 (موزه هرمیتاژ، سن پطرزبورگ) 
 
 طبق اساطیر یهودی، داوود در جنگ با فلسطینی‌ها مورد توجه شائول قرار گرفت، به دربار او راه یافت و دامادش شد. جنگاوری و اقتدار داوود شائول را به هراس انداخت و تصمیم به قتل او گرفت ولی موفق نشد؛ داوود به نزد اخیش،[114] شاه فلسطینی‌ها و دشمن سرسخت بنی‌اسرائیل، پناه برد. سرانجام، قبایل بنی‌اسرائیل در جنگی سخت از فلسطینی‌ها شکست خوردند و شائول به قتل رسید. داوود در حبرون[115] مستقر شد و از سوی قبیله یهودا به شاهی برگزیده شد. او هفت سال و نیم شاه یهود بود. پس از جنگ‏های سخت با سایر قبایل بنی‌اسرائیل و شکست پسران شائول سرانجام بیت‌المقدس را تصرف کرد و "پادشاه بنی‌اسرائیل و یهود" شد. داوود در 30 سالگی شاه یهود شد و 40 سال سلطنت کرد؛ هفت سال و نیم بر قبیله یهودا و 33 سال بر تمامی بنی‌اسرائیل.[116] زمان وفات داوود را حوالی سال 965 پیش از میلاد می‌دانند. بدینسان، در دوران داوود، دولتی واحد از قبایل دوازده‌گانه بنی‌اسرائیل، در زیر سلطه قبیله یهودا، تأسیس شد.[117]

چنانکه دیدیم، سلطه داوود و قبیله یهود بر سایر قبایل بنی‌اسرائیل از طریق خیانت به بنی‌اسرائیل و پناه بردن به دشمنان قوم خود، یعنی مهاجرین کرتی (فلسطینی‌ها)، به دست آمد. درواقع، این فلسطینی‌ها بودند که با درهم شکستن اقتدار نظامی بنی‌اسرائیل و قتل شائول راه را برای صعود داوود هموار کردند؛ و او سپس از طریق جنگ‏های خونین بنی‌اسرائیل را مقهور ساخت. در دوران داوود و در پیرامون دربار او یک الیگارشی اشرافی شکل گرفت و این امر نارضایتی بنی‌اسرائیل را برانگیخت و به شورشی بزرگ علیه داوود انجامید. رهبری این شورش را ابشالوم،[118] پسر داوود، به دست داشت که «دل‌های مردان اسرائیل» با او بود.[119] سرانجام، در جنگی خونین شورشیان شکست خوردند و قتل‌عامی سخت صورت گرفت. تعداد کسانی که به دست «بندگان داوود» به قتل رسیدند بیست هزار نفر گزارش شده است.[120] ابشالوم نیز در این نبرد به قتل رسید؛ و «جان داوود و پسران و دختران و زنان و متعه‌هایش» نجات یافت.[121] این ماجرا نیز پیوند داوود را با قبیله یهودا نگسست و سایر قبایل بنی‌اسرائیل همچنان سلطنت داوود را حکومت یهودیان می‌انگاشتند:
    جمیع مردان اسرائیل نزد پادشاه آمدند و به پادشاه گفتند چرا... مردان یهودا تو را دزدیدند... مردان یهودا به مردان اسرائیل جواب دادند از این سبب که پادشاه از خویشان ما است، پس چرا از این امر حسد می‌برید؟... مردان اسرائیل در جواب گفتند... حق ما در داوود از شما بیشتر است، پس چرا ما را حقیر شمردید.[122]

بدینسان، از زمان داوود، در روایات اسفار پنجگانه مفاهیم "اسرائیل" و "یهود" جدا می‌شود و به دو گروه متمایز اطلاق می‌گردد. حکومت داوود و قبیله یهودا بر بنی‌اسرائیل را باید مبداء فرایندی طولانی دانست که سرانجام از طریق حذف سایر قبایل بنی‌اسرائیل به شکل‌گیری "قوم یهود" انجامید.

اسطوره داوود بنیانی است که اندیشه و ساختار سیاسی یهودیت بر آن استوار است. مفهوم "برگزیدگی الهی" و "سلطنت ابدی خاندان داوود" محوری را پدید ساخته که طی سده‌های متمادی یهودیان وحدت سیاسی خود را، به ‏رغم پراکندگی جغرافیایی، در پیرامون آن تداوم بخشیده و انگیزش و آرمان‏های سیاسی خود را از آن گرفته‌اند. خاندان داوود اسطوره‌ای کاملا قومی است و نماد قدرت و شوکت یهودیان به ‏شمار می‌رود؛ و در این معنا حتی با سایر قبایل بنی‌اسرائیل نیز پیوند ندارد.

تدوین‌کنندگان عهد عتیق تعمدی آشکار و شگفت در رواج فرهنگ مبتنی بر آمیختگی (هرج‌‏ و ‌مرج) جنسی[123] و تقدس‌زدایی اخلاقی از پیامبران داشته‌اند؛ و شالوده‌ای را که با داستان رفتار ناستوده ابراهیم در مصر،[124] داستان لوط و دخترانش،[125] آمیزش یهودا و عروسش و داستان‌های مشابه دیگر بنیان نهاده‌اند، تداوم می‌بخشند. سرآغاز اسطوره "خاندان داوود" به "کتاب روت" می‌رسد.

"کتاب روت" با داستان مردی از قبیله یهودا آغاز می‌شود. او در زمان قحطی به موآب می‌رود و در آنجا با زنی، که به بنی‌اسرائیل تعلق ندارد، به‏ نام  روت[126] ازدواج می‌کند. مرد یهودی می‌میرد و نعومی،[127] مادرش، و روت، بیوه‌اش، سال‏ها در موآب تنها می‌مانند. سرانجام، این دو به سرزمین یهود می‌روند و روت در کشتزار یکی از سران قبیله یهودا، به ‏نام بوعز،[128] به کار می‌پردازد. این دو زن مستمندند. روت به راهنمایی نعومی نیمه شب پنهان به خوابگاه بوعز می‌رود، در کنار او می‌خسبد، صبحگاه شش کیل جو از او می‌گیرد و به عنوان ارمغان برای نعومی می‌برد. این سرآغاز شیفتگی بوعز و وصلت او با روت است. چنین است که روت زیبا و نعومی محیل و دلاله به ثروت و شوکت می‌رسند.[129] بوعز و روت نیاکان داوودند. بدینسان، شجره‌ای که با زنای یهودا و عروسش آغاز شد تداوم می‌یابد و خاندانی را بنیاد می‌نهد که "برگزیدگان یهوه" و رهبران مشروع تمامی بنی‌اسرائیل به‏ شمار می‌روند.

در تصوف یهودی (کابالا)، شخصیت داوود در موجودی خدایگونه به ‏نام شخینا[130] تجلی می‌یابد که سلطنت جهان فرا‌زمینی را به دست دارد. سلطنت زمینی خاندان داوود نیز هیچگاه منقطع نمی‌شود و در تبار او هماره تداوم دارد؛ و سرانجام از این تبار مِلِخ (ملک، پادشاه)[131] یا مشیا (مسیح)[132] ظهور خواهد کرد و سیطره یهودیان، و در رأس آنان خاندان داوود، را بر سراسر جهان برقرار خواهد نمود. صهیونیسم، به عنوان یک ایدئولوژی جدید، بر اصل برگزیدگی و رسالت جهانی "قوم یهود" مبتنی است و درونمایه خویش را از اسطوره خاندان داوود گرفته است. به عبارت دیگر، انطباق همان اسطوره است بر فرهنگ و دنیای جدید.

تصویری که عهد عتیق از شخصیت داوود به دست می‌دهد بی‌شک در تکوین روانشناسی فردی و اجتماعی و فرهنگ قوم یهود به شدت موثر بوده است. در این روایت، داوود سلطانی است قدرت‌طلب، قسی و غرق در فساد دربار باشکوه خود.

او چنان بیرحم و کینه‌توز است که در دوران سلطنت خویش، هفت پسر بیگناه شائول را که در پناه او می‌زیند، به دشمنان خاندان شائول، از قومی بیگانه با بنی‌اسرائیل، تحویل می‌دهد تا به انتقام گذشته بر دار کشند.[133] و تنها این نیست. داوود ده‌ها زن در حرم خود دارد[134] و حتی همسران شائول را نیز به تصرف درآورده است به ‏رغم اینکه همسر نخست او دختر شائول است.[135] این زنان به مرگی تدریجی محکوم‌اند بی‌آنکه داوود نظری به ایشان افکند.[136] معهذا، او چنان هوسباز است که با بت‌شبع،[137] همسر زیبای اوریاء حتی،[138] می‌آمیزد و سپس، به قصد تصاحب دائم این زن، سردار دلیر و وفادار خود را به قتل می‌رساند.[139] بت‌شبع مادر سلیمان، جانشین داوود، است.[140]

پسران داوود نیز، چون پدر، بدکار و شریرند. یکی چنان فاسد است که با خواهر خویش می‌آمیزد. خواهر کار را به رسوایی می‌کشد تنها به این دلیل که بی‌رضای او و بی‌رضای پدر صورت گرفته است.[141] و پسر دیگر «در نظر تمامی اسرائیل» با همسران پدر می‌خسبد.[142] سلیمان نیز «هفتصد زن بانو و سیصد متعه» دارد که یکی دختر فرعون مصر است. و تأثیر این زنان بر او چنان است که در پیری دل او را از خدا برمی‌گردانند و سلیمان را به «پیروی خدایان غریب» مایل می‌سازند.[143] بدین دلیل، سلیمان مورد نفرین خدا قرار می‌گیرد و پس از مرگ او مملکتش متلاشی می‌شود.

عهد عتیق سرشار از چنین ایستارهای اخلاقی و الگوهای رفتاری است.

در اواخر هزاره دوم پیش از میلاد، مهاجرینی جدید به سرزمین کنعان پای نهادند که در اسناد رامسس سوم،[144] فرعون مصر (1198-1166)، «مردم دریاها»[145] نامیده می‌شوند.[146] آنان سکنه دریانورد جزایر دریای اژه، میان ترکیه و یونان، بودند. این قوم، پس از جنگ‏های سخت با کنعانی‏ها و عبرانی‏ها سرانجام سلطه خود را بر بخشی از سواحل سرزمین کنعان مستقر ساخت.

این قوم "فلسطینی" خوانده می‌شدند و نام کنونی سرزمین کنعان یادگار آنان است. اطلاق این نام بر سرزمین کنعان به معنای آن نیست که سکنه کنونی فلسطین از تبار این قوم‌اند. در طول دوران‏های پسین، مهاجرت‌ها و آمیختگی‌های نژادی فراوان رخ داده است. در سده‌های اخیر بر مردم سرزمین فلسطین عنصر نژاد و فرهنگ سامی عرب غلبه دارد.[147] داستان سامسون و دلیله و نیز جنگ‏های داوود و جالوت، سردار فلسطینی، به این دوران تعلق دارد. داوود سرانجام توانست سرزمین بنی‌اسرائیل را از سلطه مهاجرین اژه‌ای برهاند. از این زمان مهاجرین اژه‌ای تنها در حاشیه دریا سرزمینی کوچک در اختیار داشتند. بندر غزه کانون اصلی فلسطینی‌ها بود.

طبق اسطوره‌های یهودی، پس از داوود، پسرش سلیمان به سلطنت رسید. و طبق همین اسطوره‌‌ها در زمان سلیمان (965-928) دولت یهود و بنی‌اسرائیل به اوج شکوه و شوکت خود رسید؛ به دولتی بزرگ در میان مصر و بین‌النهرین بدل شد و سپس رو به انحطاط نهاد. در زمان سلیمان نیز رابطه اشرافیت قبیله یهود با اتباع خویش تبعیض‌آمیز و سلطه‌گرانه است.

با درگذشت سلیمان و آغاز سلطنت پسرش، رحبعام،[148] بحرانی که از نیمه دوم سلطنت سلیمان آغاز شده بود شعله‌ور شد. در سال 928، ده قبیله مستقر در سرزمین‏های شمالی بنی‌اسرائیل، به ‏رهبری قبیله افرائیم (سبط افرائیم پسر یوسف)، بر اشرافیت یهود شوریدند و در سرزمین‏های خویش دولت مستقل خود را به پا کردند. رهبری این شورش با یربعام بن نبط[149] از قبیله افرائیم است.

سرآغاز این شورش به زمان سلیمان می‌رسد؛ آنگاه که گروهی از بنی‌اسرائیل علیه احداث معبد و کاخ باشکوه سلیمان در اورشلیم (بیت‌المقدس) قیام می‌کنند. احداث معبد و کاخ فوق درواقع همان عصیان‌ بت‌پرستانه سلیمان است بر ضد آئین موسوی که او را ملعون خداوند قرار داد.


معمار محراب و مکان‌های پرستش در معبد سلیمان فردی به ‏نام حیرام ابیف[150] است که از جانب پدر فنیقی و مادرش از بنی‌اسرائیل است.[151] سلیمان از دوست خود حیرام، شاه صور، برای احداث معبد یاری می‌طلبد و او حیرام ابیف را به بیت‌المقدس می‌فرستد.[152]

حیرام شاهی ثروتمند بود و در زمان او صور امپراتوری مستعمراتی دریای مدیترانه و قدرت بزرگ تجاری منطقه به‏ شمار می‌رفت. دولت فنیقی صور در این زمان، و در سده‌های پسین، کانون اصلی پرستش بعل[153] و مروج این آئین در منطقه بود. بعل واژه کهن سامی به معنای خداوند است که بت گوساله طلایی[154] یکی از نمادهای آن بود.[155] ثروت فنیقی‏ها و پیوندهای گسترده تجاری آنان با سراسر منطقه مدیترانه و سواحل آن در غرب و با شبه جزیره عربستان و سوریه و بین‌النهرین و ایران در شرق، طبعاً عاملی مهم در اشاعه آئین بعل‌پرستی بود. در این زمان حیرام بندر صور را به شهری زیبا بدل کرد و در آن معابد و مجسمه‌های عظیم "بعل" را برافراشت و همین امر بر سلیمان اثر گذارد.[156]

توصیفی که از معبد سلیمان روایت شده آن را پرستشگاهی باشکوه می‌نمایاند سرشار از آذین‌های طلایی که در محراب آن دو کروبی[157] عظیم از طلا نصب است.[158] این کروبی چیزی نیست جز گوساله طلایی بالدار[159] (شبیه نقوش حیوانات بالداری که در تخت‌جمشید می‌یابیم) که با نام‌هایی چون ملکم[160] و ملکارت[161] خوانده می‌شد و نمونه‌های آن در کاوش‌های باستان‌شناسی به دست آمده است.[162] این همان آئین پرستش گوساله طلایی است که در روایات اسلامی آن را "گوساله سامری" می‌نامند.
 
 
 
معبد سلیمان و بتهای کنعانی (گوساله طلایی) در آن، آنگونه که در عهد عتیق تصویر شده 
 
 در سده‌ سیزدهم میلادی، با پیدایش تصوف یهودی (کابالا) در اسپانیای مسیحی، مفهوم بعل بار دیگر به عنوان واژه‌ای مقدس، و این بار به معنای "اسماء رازآمیز الهی"، سر برکشید. امروزه، بعل شم، به معنای "استاد اسماء الهی"، عنوان آموزگاران و مرشدان تصوف یهودی است.[163] در سده هیجدهم، اسطوره حیرام نیز در بنیاد آئین‌های فراماسونری جای گرفت؛ احداث معبد سلیمان سرآغاز این طریقت رازآمیز انگاشته شد و حیرام نخستین معمار آن. این پدیده تصادفی نیست و دقیقاً باید به معنای تکریم احیاءگر پرستش بعل ارزیابی شود.[164]
ادامه مطلب ...

آغاز و پایان بنی اسرائیل، قسمت دوم

سیری در تاریخ و اندیشه سیاسی یهود / قسمت دوم،  مهاجرت ابراهیم و ظهور بنی‌اسرائیعبدالله شهبازی
 ابراهیم از تبار سام بود و در حوالی سال 1900 پیش از میلاد در شهر اور به دنیا آمد. او از اور به حران،[37] شهری در شمال شرقی فرات و در کناره راه تجاری بین‌النهرین به مدیترانه، مهاجرت کرد و سپس راهی کنعان شد.[38] در کنعان نخستین پسر او، از همسر دومش هاجر، به دنیا آمد و او را اسماعیل نام نهاد.

طبق اسطوره‌های یهودی، پیش از تولد اسماعیل، فرشته‌ای بر ابراهیم ظاهر شد و خبر داد که این فرزند  «مردی وحشی خواهد بود» و با همگان در ستیز دائم؛ و از او «دوازده رئیس» و «امتی عظیم» پدید خواهد شد.[39] راویان عهد عتیق آشکارا نفرتی شگرف از اسماعیل بروز می‌دهند. برای نمونه، درگذشت اسماعیل چنین بیان شده است: «و مدت زندگانی اسماعیل صد و سی و هفت سال بود؛ که جان را سپرده بمرد و به قوم خود ملحق گشت.»[40]

عجیب است که در عهد عتیق هیچ اشاره صریحی به نام این «امت عظیم» وجود ندارد؛ ولی اشارات پراکنده به اسباط دوازده‌گانه اسماعیل، که دارای رمه‌های بزرگ شتر و گوسفندند و در همسایگی شرقی بنی‌اسرائیل می‌زیند،[41] تردیدی باقی نمی‌گذارد که منظور اعراب است. برای نمونه، "خدای اسرائیل" به قوم "برگزیده" خود چنین وعده‌ می‌دهد:

توانگری دریا به سوی تو گردانیده خواهد شد و دولت امت‌ها نزد تو خواهد آمد... جمیع گله‌های قیدار[42] نزد تو جمع خواهند شد و قوچ‌های نبایوط[43] تو را خدمت خواهند نمود.[44]

 


نبایوط (نبط) و قیدار دو تن از اسباط دوازده‌گانه اسماعیل‌اند.[45] اشاره خصمانه عهد عتیق به سرشت و سرنوشت اسماعیل و نفرت از او و اسباط او روشن می‌کند که متن کنونی عهد عتیق در زمانی مورد جرح و تعدیل قرار گرفته که اعراب دشمن جدی یهودیان به ‏شمار می‌رفته‌اند؛ و این تنها در دوران اسلامی است. توجه کنیم که متن کنونی عهد عتیق بر مبنای نسخی نشر یافته که قدمت کهن‌ترین آنها تنها به سده‌های نهم و دهم میلادی/ سوم و چهارم هجری می‌رسد.[46]

این امر کاملا معقول و محتمل است. یک نمونه آشکار از دستکاری‌ در روایات عهد عتیق را در داستان مهاجرت ابراهیم از شهر اور می‌توان دید. در سفر پیدایش آمده است: «پس تارح پسر خود ابرام... را برداشته با ایشان از اور کلدانیان بیرون شدند...»[47] انتساب شهر اور به کلدانی‌ها[48] نشان می‌دهد که متن فوق در دورانی متأخر بر زمان کلدانی‌ها دستکاری شده است.

قبایل کوچ‌نشین و سامی‌نژاد کلدانی قومی جدیدند که در سده‌های نخستین هزاره اول پیش از میلاد پدید شدند. آنان در شبه جزیره عربستان می‌زیستند و با امپراتوری آشور در ستیز بودند. کهن‌ترین اشاره به نام آنها در کتیبه‌های آشورنصیرپال دوم[49] (884-859) است. کلدانی‌ها در سال 623 پیش از میلاد، به رهبری نبوپولاسر،[50] شهر اور را اشغال کردند و دولت خود را بنیان نهادند. شاهان کلدانی بابل، نبوپولاسر و پسرش نبوکدنصر (بخت‌النصر)،[51] متحدین دولت‌های ایرانی عیلام و ماد بودند.[52] چنانکه می‌بینیم، عهد عتیق شهر اور را در زمان ابراهیم، قریب به 1300 سال پیش از سلطه کلدانی‌ها بر آن، «اور کلدانی» خوانده است.

طبق اسطوره‌های عرب، اسماعیل در سرزمین عربستان به دنیا آمد و پسران او نیای قبایل دوازده‌گانه شمالی عرب‌اند. در این روایت نیز نابت (نبط) فرزند نخست است و نام سایر اسباط با روایت عهد عتیق انطباق دارد. به ‏گفته ابن‌هشام، «عرب جمله از نسل اسماعیل‌اند یا از نسل قحطان.» و قحطان بن عابر نیز، که نیای مردم یمن شناخته می‌شود، از تبار سام است.[53]

باید افزود که نام شش قبیله از قبایل دوازده‌گانه عرب (نابط، قیدار، ادبیل،[54] حدد،[55] دومه،[56] مسا[57] و تیما[58]) در کتیبه‌های آشوری و کتیبه‌های به دست آمده در شمال عربستان مندرج است.[59] بدینسان، قدمت اسطوره‌های دینی و قومی عرب بسیار کهن، و مستقل از اسطوره‌های یهودی، جلوه‌گر می‌شود و هیچ دلیل علمی وجود ندارد که منابع یهودی را نخستین یا تنها منبع شناخت اساطیری و تاریخی اعراب بدانیم. به عکس، تأثیر قبایل عرب (اسماعیلی) را در تاریخ کهن بنی‌اسرائیل کاملا می‌توان، حتی در متن کنونی عهد عتیق، ردیابی کرد.

 

نخستین تأثیر اعراب بر بنی‌اسرائیل را در نام یهودا، چهارمین پسر یعقوب و بنیانگذار قبیله یهودا، می‌یابیم؛ یعنی در مفهومی که در بنیاد یهودیت جای می‌گیرد.

معنای نام یهودا روشن نیست. در سفر پیدایش این نام به معنای حمد و شکرگذاری آمده است.[60] معهذا، برخی زبان‌شناسان این معنا را صحیح نمی‌شمرند و ریشه آن را وهد[61] عربی می‌دانند به معنی زمین یا مقام پست؛ اراضی قبیله یهودا در قسمت پست سرزمین بنی‌اسرائیل قرار داشت یا مقام یهودا، یا قبیله یهود، در آغاز فروتر از سایرین بود و سپس خود را برکشید.[62]

از میان قبایل اسماعیلی حداقل دو نام را مرتبط با تاریخ بنی‌اسرائیل می‌یابیم: حدد و نبط.

خاندان شاهان آرامی دمشق، که در تحولات درونی قبایل بنی‌اسرائیل نقش جدی و گاه تعیین‌کننده دارد، بن‌حدد[63] نامیده می‌شود. این نام به معنای انتساب تبار آنان به فردی به ‏نام "حدد" است. خاندان شاهان بنی‌حدد در دمشق شخصیت‌هایی واقعی، نه اسطوره‌ای، هستند و در کاوش‌های باستان‌شناسی نقش سنگی بن‌حدد به دست آمده است،[64] و در کتیبه‌های آشوری نیز نام خاندان حدد مندرج است. از این خاندان سه تن با نام "بن‌حدد" در دمشق به حکومت رسیدند. بن‌حدد اول با دولت‌های بنی‌اسرائیل رابطه دوستانه داشت ولی سرانجام با تحریک یهودیان به سرزمین اسباط ده‌گانه شمالی تاخت. بن‌حدد دوم رهبری اتحاد دوازده دولت سوریه و شرق مدیترانه، از جمله اعراب و افرائیم و فنیقی‏ها، را علیه شلمنصر سوم، امپراتور آشور، به دست داشت و در سال 853 پیش از میلاد جنگی بزرگ را علیه آشوری‏ها اداره کرد و آنان را عقب راند. بن‌حدد سوم (پسر حزائیل) مغلوب آشوری‏ها شد و به خراجگزار آنان بدل گردید.[65] سرانجام، در سال 732 پیش از میلاد با توطئه آحاز، شاه یهودیان، امپراتوری آشور به استقلال دولت سوریه، که سیاست مقابله با سلطه آشور را آغاز کرده بود، پایان داد.

به گمان ما، پیوند نام نبط[66] با تاریخ کهن بنی‌اسرائیل نیز از اهمیت جدی برخوردار است.

در عهد عتیق نام "نبط" در دو مورد جایگاه ویژه دارد و در هر دو مورد با دو عصیان بزرگ برای احیاء یکتاپرستی موسوی و علیه بت‌پرستی فنیقی پیوند می‌خورد. اگر برای این نام مفهومی نمادین[67] قایل شویم، که در اسطوره‌شناسی[68] جدید چنین تأویل‌هایی رایج است، و توجه کنیم که در اساطیر عرب نیز پسر بزرگ اسماعیل و نیای پیامبر اسلام (ص) "نبط" (نابت) نام دارد، این مفهوم نمادین اهمیت جدی می‌یابد.

یربعام بن نبط، که رئیس خاندان یوسف انگاشته می‌شود، رهبر شورش قبایل ده‌گانه شمالی بنی‌اسرائیل علیه اشرافیت قبیله یهودا و احیاء بت‌پرستی فنیقی در سرزمین آنان و بنیانگذار دولت افرائیم است. توجه کنیم که این شورش با هدایت پیامبری به ‏نام اخیاء شیلونی[69] آغاز شد. اخیا اهل شیلو است و در دوران پیری خود در این شهر می‌زیست.[70] شیلو شهری است در کنار دهکده وادی موسی در اردن امروز (150 کیلومتری جنوب شرقی بیت‌المقدس). این منطقه، که از گذشته‌های بسیار دور مأوای مردمی بومی بود، در سده نهم پیش از میلاد به تصرف دولت یهود درآمد. در سده چهارم پیش از میلاد سکنه شیلو را با نام اعراب نبطی می‌شناسیم. در اوایل سده سوم آنان دولت بزرگی را بنیاد نهادند که شیلو پایتخت آن بود. این شهر، که خرابه‌های باستانی آن امروزه با نام یونانی پترا[71] شهرت دارد (به معنی شهر سنگی)، از مراکز مهم تجاری جهان آن عصر به ‏شمار می‌رفت و در قلب شاهراه تجاری هند و مدیترانه جای داشت.[72]

مورد دیگر از حضور مفهوم نبط در اساطیر بنی‌اسرائیل، تجاوزایزابل، ملکه فنیقی بنی‌اسرائیل، به املاک فردی به ‏نام نبط (نابوت) است و قتل او. این ماجرا در انقلاب ایلیاء نبی و سقوط اشرافیت بنی‌اسرائیل و انهدام نهایی بت‌پرستی فنیقی در سرزمین اسباط ده‌گانه شمالی (مملکت افرائیم) جایگاه مرکزی دارد.[73]

طبق اساطیر یهودی، پس از اسماعیل، از سارا همسر نخست ابراهیم، اسحاق به دنیا آمد. این پسر، برخلاف اسماعیل، دردانه و برگزیده "خدای اسرائیل" است: «عهد خود را با وی استوار خواهم داشت تا با ذریت او، بعد از او، عهد ابدی باشد.»[74] اسحاق در "سرزمین موعود" (کنعان) به دنیا آمد و در این سرزمین درگذشت. پسر کوچک اسحاق به نام یعقوب سومین "آباء بنی‌اسرائیل"، پس از ابراهیم و اسحاق، است و بنیانگذار قوم بنی‌اسرائیل.

"اسرائیل" لقبی است که مَلِک حامل وحی از سوی خداوند به یعقوب داد[75] و به او وعده داد که از تبار وی ملتی فراخواهد روئید.[76] از آن پس، یعقوب خدای خود را "ال الوه اسرائیل" (خدا، خدای اسرائیل) می‌نامد[77] و در عهد عتیق قبایل عبرانی با نام‌های "بنی‌اسرائیل"، "قبایل اسرائیل"، "ملت اسرائیل" و "خاندان اسرائیل" خوانده می‌شوند.

دوازده پسر یعقوب قبایل دوازده‌گانه بنی‌اسرائیل، یا "اسباط دوازده‌گانه اسرائیل"، را بنیان نهادند. این قبایل عبارتند از: روبین (روبن)،[78] شمعون (سیمئون)،[79] لاوی (لوی)،[80] یهودا (جودا)،[81] یساکار (یشحر، یساخر)،[82] زبولون (زبلون، زیالون)،[83] دان (دون)،[84] نفتالی (نفتائیل)،[85] جاد،[86] اشیر (اشیر، اشر، اسر)،[87] مناسه (منسی)،[88] افرائیم[89] و بنیامین (ابن‌یامین، بنجامین).[90] مناسه و افرائیم پسران یوسف[91] یازدهمین و محبوب‌ترین پسر یعقوب‌‌اند و دو نیمه قبیله منسوب به آنان همان قبیله یوسف است.

این ادعا که اعضای قبایل ‌اسرائیل همه از تبار فرزندان یعقوب‌اند[92] پذیرفتنی نیست. معقول این است که طبق سنن جوامع قبیله‌ای فرزندان یعقوب هر یک ریاست طایفه‌ای را به دست داشتند و هر طایفه به ‏نام رئیس خود شهرت یافت.

قوم یهود به یهودا، چهارمین پسر یعقوب، منتسب است. در پایان زندگی یعقوب، یهودا ریاست بزرگترین و پرجمعیت‌ترین طایفه بنی‌اسرائیل را به دست داشت و از آن پس قبیله او مهم‌ترین قدرت سیاسی بنی‌اسرائیل به‏ شمار می‌رفت. در اسطوره‌های یهودی، که نقش مهمی در تکوین فرهنگ و روانشناسی قومی یهودیان داشته است، یهودا زیرک‌ترین و برجسته‌ترین برادران رقیب یوسف است و شخصیت او الگویی مقبول به‏ شمار می‌رود.[93]

در این نمادهای اسطوره‌ای، نخستین بار با شخصیت یهودا به سان پیرمردی هرزه آشنا می‌شویم که نادانسته با عروس خویش، تامار، به گمان آنکه فاحشه است، می‌آمیزد و در ازای آن «مُهر و زنار و عصای خود» را به گرو می‌دهد. حاصل این پیوند دو پسر (فارص و زارح) است که نیاکان دو طایفه از قبیله یهودند.[94] تدوین‌کنندگان یهودی سفر پیدایش، از زبان یعقوب پیامبر، برای یهودا رسالت فرمانروایی بر بنی‌اسرائیل و جهانیان را وعده می‌دهند:

ای یهودا... دستت بر گردن دشمنانت خواهد بود و پسران پدرت ترا تعظیم خواهند کرد... عصا از یهودا دور نخواهد شد و نه فرمانروایی از میان پای‌های وی تا که "شیلو" بیاید. و مر او را اطاعت امت‌ها خواهد بود.[95]

این همان عصا‌یی است که یهودا پیشتر به گرو داده بود!

یهودا نماد دوروئی و خدعه در میان پسران یعقوب است. از سویی، در ماجرای توطئه برادران علیه جان یوسف نقش اصلی را به دست دارد و از سوی دیگر در نزد یعقوب سایر برادران را مقصر و خود را دوستدار یوسف و عامل نجات جان او جلوه می‌دهد. او با این خدعه سرانجام جانشین یوسف و فرمانروای قوم بنی‌اسرائیل می‌شود.

یهودا از قتل یوسف به دست سایر برادران ممانعت می‌کند و انداختن او را در چاه پیشنهاد می‌کند ولی این از سر ترحم نیست؛ مرگ در چاهی پر از مار و کژدم قطعاً دردناک‌تر از مرگی ساده است. چنان خدعه‌گر است که یوسف در میان برادران تنها او را دارای رحم و مروت می‌پندارد و برای نجات خویش به او ملتجی می‌شود. چنان قسی است که به لابه برادر کوچک کمترین وقعی نمی‌نهد. و چنان زیرک است که، به‏ رغم برتری بر سایر برادران و توانایی در نجات یوسف، این تصمیم هولناک را به آنان نسبت می‌دهد:

یوسف... دامن یهودا گرفت. گفت: تو برادر مهتری، ترا حرمت و شفقت بیشتر بود، شفاعتی بکن. یهودا گفت: شفاعت سود نمی‌دارد. گفت: توبه کردم. گفت: این نه جای توبه است. گفت: عذر من ازیشان بخواه، کی اگر جرمی کردم به کودکی و نادانی کردم. گفت: عذر نمی‌پذیرند. گفت: باری بگو ایشان را تا این خرقه به من بگذارند، تا اگر بمانم عورت‌پوش من باشد، و اگر بمیرم کفن من باشد. گفت: رضا نمی‌دهند. یوسف گفت: ای برادر، دستی بر کار من نه. گفت: کار از دست رفت...[96]

آنگاه که برادران به زندان یوسف می‌افتند، بی آنکه زندانبان خود را بشناسند، نخستین کس که سایر برادران را متهم می‌کند و تمامی گناه را به ایشان منتسب می‌سازد، یهوداست:

یهودا گفت: من شما را گفتم کی این معامله را مکنید. فرمان من نبردید. اکنون هم جان شد و هم سود و زیان و خان و مان شد، و هم پرده ما دریده شد.[97]

و آنگاه که یوسف، عزیز مصر، آنان را به مجازات تهدید می‌کند، باز نخستین کس که لابه و فغان برمی‌آورد یهودا است:

یهودا روی وا‌پس کرد. نوحه و زاری برآورد کی: وایعقوبا، کاشکی ترا بدیدمی تا با تو بگفتمی شومی فعل ما کی در ما رسید و مکر و حیلت ما پرده روزگار ما درید.[98]

و سرانجام هموست که پیراهن وصل یوسف را برای پدر می‌برد همانگونه که پیشتر پیراهن خونین یوسف را برده بود.

در قرآن کریم، میان واژه‌های "بنی‌اسرائیل" و "یهود" تفاوتی محسوس می‌توان دید. در قرآن، "بنی‌اسرائیل" به قوم پیامبرانی چون موسی (ع) اطلاق می‌شود؛ خداوند بنی‌اسرائیل را بر جهانیان برتری داد لیکن قدر نعمت‌هایی را که بر ایشان ارزانی شد نشناختند و از راه موسی (ع) و سایر پیامبران رویگردان شدند.

واژه "یهود" در قرآن کریم ناظر به مفهوم جدیدی است که از "قوم یهود" در سده‌های نخست میلادی شکل گرفته بود. نماد بارز آن کانون‏های یهودی معاصر پیامبر اسلام (ص) است که بطور عمده در سرزمین‏های بین‌النهرین و عربستان مستقر بودند و به مبادلات پولی مبتنی بر بهره (رباخواری) اشتغال داشتند؛ عملی که قرآن آن را به شدت نکوهش کرده است.

در قرآن، یهودیان قومی توصیف شده‌اند به شدت ناسپاس و حریص بر دنیا. آنان هیچ ربطی به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان یعقوب ندارند؛ زیرا کتاب خداوند را پنهان کرده‌اند و گمراهی را بر هدایت ترجیح داده‌اند. به سبب پیمان‌شکنی و کفر بر آیات خداوند و کشتن پیامبران، خداوند بر دلهایشان مهر نهاده است و جز اندکی از ایشان ایمان نخواهند آورد؛ و به سبب گرفتن ربا و خوردن اموال مردم عذابی دردناک در انتظارشان است. آنان منکر و دشمن پیام خداوند، کین‌توزترین دشمن‌ اسلام و مسلمانان و فسادکنندگان بر روی زمین و مورد لعن خداوندند. و سرانجام، خداوند ایشان را "حزب شیطان" می‌خواند. (استحوذ علیهم‌الشیطان، فانسیهم ذکر الله، اولئک حزب الشیطان، الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون.)[99]

مسلمانان نیز کم و بیش میان مفاهیم "بنی‌اسرائیل" و "یهود" تمایز قایل بوده‌اند. برای نمونه، میبدی (سده ششم هجری) از «جهودان بنی‌اسرائیل» سخن می‌گوید و عموماً میان "بنی‌اسرائیل" و "جهودان" تمایز قایل است.[100] در روایات اسلامی، اشرافیت یهود سخت با پیامبران بنی‌اسرائیل دشمنی داشتند. میبدی می‌نویسد:

روایت کرده‌اند که جهودان هفتاد پیغمبر در اول روز بکشتند و چندین زاهد برخاستند تا امر معروف کنند و ایشان را از آن قتل باز دارند و در آخر روز ایشان را نیز بکشتند.[101]

عناد اشرافیت یهود با پیامبران بنی‌اسرائیل تا بدانجاست که، طبق روایت مقاتل بن سلیمان، خداوند ذوالکفل پیامبر را از معاشرت با ایشان منع کرد. (منع الله ذوالکفل من الیهود.)[102] ادامه مطلب ...

آغاز و پایان بنی اسرائیل، قسمت اول

سیری در تاریخ و اندیشه سیاسی یهود / قسمت اول، خاستگاه آرامی
عبدالله شهبازی

 یهودیان خویشتن را بازماندگان طوایفی می‌دانند که در آغاز هزاره دوم پیش از میلاد در جنوب بین‌النهرین سکنی داشتند و سپس به سرزمین کنعان مهاجرت کردند. نسل‏های بعد به مصر کوچیدند. در مصر مقهور ستم فراعنه شدند و زندگی مشقت‌باری یافتند. در حوالی سال 1350 پیش از میلاد، موسی (ع) دین خود را اعلام کرد که برخلاف ادیان بین‌النهرین و مصر و کنعان بر بنیاد پرستش خدای یگانه استوار بود؛ و در مهاجرتی معروف ایشان را به سرزمین کنعان انتقال داد. بطور کامل در کنعان استقرار یافتند، و در سال‏های پایانی هزاره دوم پیش از میلاد نخستین دولت خویش را در این منطقه به پا کردند.[1]

درباره طوایف فوق در دوران اقامت‌شان در بین‌النهرین اطلاع زیادی در دست نیست. می‌دانیم که از شاخه‌های آرامی‌زبان قوم سامی بودند و یک واحد مستقل قومی یا زبانی به ‏شمار نمی‌رفتند؛ در آغاز "عبرانی" نامیده می‌شدند و سپس "بنی‌اسرائیل". تنها از دوران تبعید گروهی از بزرگان‌شان در بابل (598- 539 پیش از میلاد) به "یهودی" شهرت یافتند زیرا تبعیدیان از قبیله یهودا بودند.[2]

کهن‌ترین کتیبه‌ای که نام بنی‌اسرائیل در آن مندرج است به مرنپتح،[3] فرعون مصر (1224-1214 پیش از میلاد)، تعلق دارد. او در پنجمین سال سلطنتش به سرزمین کنعان تاخت و در کتیبه خود چنین نوشت:

شاهان مغلوب شدند و گفتند سلام...

تحنو ویران شد

سرزمین هتی‌ها آرام گرفت

کنعان به یغما رفت، و شر بر سر آن فرو ریخت...

اسرائیل غمگین شد...

فلسطین بیوه‌زنی برای مصر شد

همه سرزمین‏ها متحد شدند و آرامش بر همه حکمفرما شد

هر که آشوبگر بود در بند مرنپتح شاه درآمد.[4]
 

  کتیبه مرنپتح معروف به «کتیبه اسرائیل»
کهن‌ترین کتیبه، و تنها کتیبه مصری، که نام «‌اسرائیل» در آن مندرج است
به دست آمده در سال 1896، موزه قاهره



 طبق روایات عهد عتیق، نوح (که با زیوسودرا[5] در اساطیر سومری و اوتناپیشتیم[6] در اساطیر بابلی انطباق دارد)[7] دارای سه پسر بود که پس از "توفان" نسل انسان‏ها از تبار ایشان پدید شد:

سام، پسر اول، نیای اقوام آرامی، آشوری، عبرانی، قبایل شمالی عرب و عیلامی است.

پسر دوم، یافث، نیای اقوام شمال دریای سیاه و قفقاز، ماد، ایونی‌ و قبرس است.

سومین پسر، به ‏نام حام، مورد نفرین پدر قرار گرفت و مقدر شد که نسل او هماره مقهور تبار برادران دیگر باشد. حام در مصر مأوا گرفت؛ سه پسر او نیای مردم سواحل جنوبی دریای سرخ و یمن، مصر، لیبی و مراکش‌اند؛ و کوچکترین پسر، به نام کنعان، نیای سکنه کهن شرق دریای مدیترانه (فنیقی‏ها).

در جهان اسلام، این تقسیم‌بندی در برخی موارد متفاوت شد. برای نمونه، در سده ششم هجری/ دوازدهم میلادی، ابوالفضل میبدی گروه‌بندی نژادی فوق را چنین می‌دید: یافث «پدر ترک و خزر و صقلاب و تاریس و منسک و کماری و صین» و سایر سکنه شرقی است. «حام پدر سیاهان است؛ سند و هند و زنج و قبط و حبش و نوبه و کنعان.» و از پنج پسر سام بقیه سکنه زمین پدید شدند: ارم پدر عاد و ثمود، عالم پدر خراسان، یفر پدر روم، اسود پدر فارس، و ارفخشد نیای اعراب است.[8]

چنانکه می‌بینیم، در تقسیم‌بندی میبدی، ایرانیان و اعراب خویشاوند و از تبار سام‌ به ‏شمار رفته‌اند.

تقسیم‌بندی عهد عتیق در برخی موارد فاقد پایه‌های نژادشناختی و زبان‌شناختی است. برای نمونه، کنعانی‏ها (فنیقی‏ها)، در کنار مصری‌ها، از اقوام حامی به‏ شمار رفته‌اند حال آنکه از نظر زبان‌ و فرهنگ به عبرانی‏ها نزدیک‌ترند تا به مصری‌ها. عیلامی‌ها، شاید به دلیل همجواری با آشوری‏ها، سامی شناخته شده‌اند؛ که امروزه آنان را چنین نمی‌شناسند.[9]

در تاریخنگاری یهود پیوندهای آرامی بنی‌اسرائیل مورد توجه قرار نمی‌گیرد و در تقسیم‌بندی قومی عهد عتیق نیز، چنانکه دیدیم، آرامی‌ها و عبرانی‏ها دو شاخه‌ متمایز عنوان شده‌اند؛ عبرانی‏ها از تبار ارفخشد سومین پسر سام‌اند و آرامی‌ها از تبار آرام کوچکترین پسر سام.[10] معهذا، در بررسی دقیق‌تر خاستگاه آرامی قبایل بنی‌اسرائیل و تأثیر عمیق فرهنگ و سنن آرامی بر آنان، حتی تا سده‌های متمادی پس از مهاجرت‌شان به سرزمین کنعان، آشکار است.

موطن اولیه آرامی‌ها نواحی شمال شرقی شبه جزیره عربستان است؛ سرزمینی که در هزاره سوم پیش از میلاد دولت‌های سومر[11] و اکد[12] در آن پدید شد و شهر تاریخی اور[13]، زادگاه ابراهیم، در آن قرار داشت.
 

بقایای معبد بزرگ شهر اور (تل المقیر، عراق)، زادگاه و موطن حضرت ابراهیم (ع)


 اور شهری است در منتهی‌الیه جنوبی رود فرات و شمال شرقی شبه جزیره عربستان؛ که در نیمه هزاره سوم پیش از میلاد در کناره فرات و حاشیه خلیج فارس واقع بود و جنوبی‌ترین شهر سومر به‏ شمار می‌رفت. خرابه‌های اور موجود است؛ در 350 کیلومتری جنوب شرقی بغداد قرار دارد و امروزه، به علت دگرگونی‌های جغرافیایی، فاصله آن با ساحل خلیج فارس 255 کیلومتر است. این خرابه‌ها از سال 1853 م. بارها و بارها مورد کاوش‌های جدی باستان‌شناسان قرار گرفته است. این کاوش‌ها نشان می‌دهد که شهر فوق از نیمه اول هزاره سوم پیش از میلاد در اوج رونق و شکوه خود قرار داشت و کانون گسترش اقتدار پادشاهان سومر بود. در حوالی سال 2360 پیش از میلاد، در زمان سارگون اول (شروم کین)،[14] در قلمرو دولت اکد قرار گرفت که نخستین دولت سامی به ‏شمار می‌رود. از اواخر هزاره سوم، این شهر به مرکز پادشاهان اور (2060-1950 پیش از میلاد) بدل شد که دامنه حکمرانی‌شان سراسر جنوب بین‌النهرین و بخش‌هایی از سرزمین عیلام (خوزستان) را فرامی‌گرفت. باستان‌شناسان تخمین می‌زنند که در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد در شهر اور بیش از پانصد هزار نفر سکونت داشتند. در این زمان، اور کانون اصلی پرستش خدای ماه[15] در منطقه بود. خرابه‌های معبد عظیم اور، که قدمت آن به حدود سال 2500 پیش از میلاد می‌رسد، بیانگر اهمیت و مرکزیت دینی این شهر در دوران فوق است. در اوایل هزاره دوم، دولت اور در زیر فشار عیلامی‌ها از شمال شرقی و قبایل کوچ‌نشین سامی آموری[16] از غرب (سوریه) فروپاشید و از این پس شهر اور در قلمرو دولت- ‌‌شهرهای آموریان قرار گرفت. دو سده نخستین هزاره دوم پیش از میلاد، دوران رقابت و ستیز میان دولت- ‌شهرهای آموری است تا سرانجام در سال 1792 یا 1728 حمورابی[17] به قدرت رسید و امپراتوری مقتدر بابل را پدید ساخت.[18]

در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد، درست در زمانی که دولت- ‌شهرهای آموری در حال فروپاشی بود و از درون آن امپراتوری بابل سربرمی‌کشید، گروه‌های جمعیتی سامی، که آنان را به ‏نام قبایل آرامی می‌شناسیم، به شمال و غرب مهاجرت کردند و در سرزمین سوریه و مناطق شمالی رود فرات مأوا گرفتند. در اکتشافات شهر باستانی مری،[19] از دولت‌- ‌شهرهای آموری در جنوب بین‌النهرین، قریب به 20 هزار سند ارزشمند تاریخی به دست آمده است که به بایگانی دربار این شهر کهن آموری تعلق دارد. در این اسناد، که قدمت آن به حوالی سال 1850 پیش از میلاد می‌رسد، از سرزمین شمالی رود فرات با نام آرام- نهریم[20] یاد شده است. این اسناد تشابه فرهنگ و زبان مردم آن زمان شهر مری را با عبرانی‏های نخستین نشان می‌دهد.[21]
 
 

نمونه ای از الواح به دست آمده در بقایای شهر مری (تل الحریری- سوریه)



 در برخی از روایات عهد عتیق، خاندان ابراهیم گاه خود را آرامی می‌شمرند؛ و حتی یعقوب، بنیانگذار بنی‌اسرائیل، ابراهیم، نیای خویش، را «آرامی آواره» می‌خواند:

    پس تو به حضور یهوه، خدای خود، اقرار کرده بگو پدر من آرامی آواره‌ای بود. و با عددی قلیل به مصر فرود شده در آنجا غربت پذیرفت. و در آنجا امتی بزرگ و عظیم و کثیر شد.[22]

به علاوه، خاندان ابراهیم با آرامی‌ها خویشاوند نزدیک‌اند. برادر ابراهیم، به ‏نام ناحور،[23] پدر بزرگ فردی به‏ نام آرام[24] است؛[25] اسحاق، پسر ابراهیم، از آرامی‌ها زن می‌گیرد[26] و همسر اول یعقوب نیز آرامی است.[27] نام منطقه آرام- نهریم، که در اسناد شهر مری به دست آمده، با نام خاندان ناحور- آرام منطبق است.

در حوالی نیمه هزاره دوم پیش از میلاد، آرامی‌ها در سرزمین‏های سوریه، بین‌النهرین، آشور و بابل استقرار داشتند. در "طومار جنگ"، که در اکتشافات مهم سال 1947 در غارهای کناره دریای مرده (بحرالمیت) به دست آمد، مأوای آرامی‌ها در «ماوراء فرات» ذکر شده است.[28] از زمان کتیبه‌های تیگلت‌پیلسر اول،[29] شاه آشور (1116-1076 پیش از میلاد)، داده‌های باستان‌شناسی درباره آرامی‌ها غنی است. تیگلت‌پیلسر می‌گوید در چهارمین سال سلطنتش آرامی‌ها را شکست داد و شش دهکده آنان را در جنوب شرقی فرات تصرف کرد. از اوایل هزاره اول پیش از میلاد، آرامی‌ها دولت‌های مستقل خود را در سرزمین سوریه و بین‌النهرین به پا کردند. در روایات عهد عتیق از این دولت‌های آرامی به کرات نام برده شده است.[30]

آرامی‌ها فرهنگ و خطی پیشرفته داشتند که نقشی مهم در تطور زبان و فرهنگ بشری ایفا کرد. در سده‌های نخستین هزاره اول پیش از میلاد، زبان و خط آرامی رایج‌ترین زبان و خط در غرب قاره آسیا بود. برخی پژوهشگران برآنند که حتی خط برهمی[31] در هند نیز، که در حوالی سال 600 پیش از میلاد پدید شد، به شکلی آشکار متأثر از خط آرامی است.[32]

در تقسیم‌بندی‌های جدید زبان‌شناسی، زبان آرامی را شاخه شمالی زبان‌های سامی، عربی را شاخه جنوبی، و زبان‌های عبری و فنیقی (کنعانی) را شاخه غربی آن می‌دانند.[33] جایگاه زبان و به تبع آن فرهنگ آرامی بسیار بیش از این است و درواقع باید آن را "مادر" زبان‌های عربی و عبری به‏ شمار آورد. توجه کنیم که از اوایل هزاره اول پیش از میلاد تا سده پنجم میلادی، زبان آرامی در شبه جزیره عربستان رواج کامل داشت و زبان تجاری و دیپلماتیک سراسر منطقه‌ مهمی به ‏شمار می‌رفت که از شرق مدیترانه تا بین‌النهرین و جنوب شبه جزیره عربستان گسترده است و کانون اصلی تمدن جهانی در آن عصر بود.[34] یهودیان نیز تا پیش از بازگشت از "تبعید بابل"، یعنی قریب به 1300 سال پس از استقرار در سرزمین کنعان، به زبان آرامی تکلم می‌کردند.[35] تأثیر فرهنگ آرامی بر بنی‌اسرائیل فراتر از زبان است. در انقلاب ایلیاء نبی علیه اشرافیت بنی‌اسرائیل، چنانکه خواهیم دید، آرامی‌ها، به ‏ویژه طایفه رکابی، در تاریخ بنی‌اسرائیل جایگاهی تعیین‌کننده می‌یابند؛ و اینانند که سنن یکتاپرستی موسوی را، در قبال تهاجم بعل‌پرستی فنیقی، در میان بنی‌اسرائیل احیاء می‌کنند.

از زمان استیلای امپراتوری آشور بر دولت‌ آرامی سوریه (732 پیش از میلاد) زبان و خط آرامی به زبان و خط تجاری و دیپلماتیک دولت آشور بدل شد و پس از تصرف بابل به دست هخامنشیان (539 پیش از میلاد) به زبان و خط رسمی دولت هخامنشی نیز بدل گردید.[36] راز غلبه سریع زبان و خط عربی در ایران دوران اسلامی را باید در این پیشینه طولانی جست.