درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

«نخبگان جدید» آمریکا- قسمت سوم


 رسانه‌های آمریکا درباره ثروت شیوخ عرب و ثروتمندان نفتی خاورمیانه سخن می‌گویند. اما ثروت انباشته جامعه یهود آمریکا و نفوذ سیاسی‌ای که در شهرهای بزرگ (و همچنین در شهرها و شهرک‌های کوچک سراسر آمریکا) دارند، ثروت شاهزادگان عرب را ناچیز جلوه می‌دهد.«نخبگان جدید» آمریکا بدون شک خانواده‌های یهودی ثروتمند و قدرتمندی هستند که ـ برخلاف راکفلرها، مورگان‌ها، روزولت‌ها، کندی‌ها، وندربیلت‌ها و دیگر "شاهزادگان" ادوار گذشته ـ بسیار ناشناس‌تر از نخبگان غیر یهودی گذشته‌اند.

«نخبگان جدید» آمریکا بدون شک خانواده‌های یهودی ثروتمند و قدرتمندی هستند که ـ برخلاف راکفلرها، مورگان‌ها، روزولت‌ها، کندی‌ها، وندربیلت‌ها و دیگر "شاهزادگان" ادوار گذشته ـ بسیار ناشناس‌تر از نخبگان غیر یهودی گذشته‌اند.

هر چند گفته‌اند «لابی اسرائیلیِ» قدرتمندی در مجامع رسمی واشنگتن وجود دارد و حتی افراد بی احتیاط آن را "لابی یهود" می‌نامند، امّا تصویر عمومی این لابی تنها بیانگر تعهد آن به منافع دولت اسرائیل است.

روزنامه‌های یهودی، آزادانه درباره موضوع نفوذ جامعه یهود و تأثیر آن بر سیاست خارجی آمریکا سخن می‌گویند؛ ولی حتی روزنامه‌ها و مجله‌های به اصطلاح «جریان اصلی» نیز گاهی در این باره تعمق می‌کنند.

آنها می‌گویند: «بله، لابی اسرائیل قدرتمند است، اما مثل لابی اسلحه یا انجمن بازنشستگان آمریکا تنها یک لابی است. یهودیان آمریکا حق دارند برای اسرائیل لابی کنند، همان‌طور که یونانی تبارها و اعراب نیز می‌توانند برای منافع جامعة خود لابی کنند.» کتاب‌های متعددی درباره قدرت لابی اسرائیل نوشته شده و انکار نفوذ این لابی، نشان‌دهنده جنون سیاسی است.

با این حال، آنچه بیشتر آمریکاییان نمی‌دانند ـ و جامعه یهودی دوست دارد مخفی بماند ـ نفوذ فزاینده مالی، فرهنگی و اجتماعی جامعه یهود آمریکاست. با اینکه قطعاً یهودیانِ زیادی فقیر هستند، حقیقت آن است که یهودیان آمریکا به تدریج به صاحبان لقب "نخبگان آمریکا" تبدیل می‌شوند، اگر تاکنون نشده باشند! آنان "نخبگان جدید آمریکا" هستند.

یهودیان آمریکا در واقع نوعِ مدرن شاهزادگان افسانه‌های شبهای عربی هستند. البته شاید "شاهزاده‌ها" (و "شاهزاده خانم‌های") یهودی اکثریت میلیاردرها یا ابرثروتمندان فهرست معروف "فوربز 400" را تشکیل ندهند، مجموع ثروت آنان، بی‌تردید هم اندازه (یا شاید بیش از) نخبگان غیریهودی است. ، همان‌طور که بیشتر منابع این کتاب نشان می‌دهد، نخبگان یهود تنها به منافع یهود تعهد دارند. سنجش میزان ثروت یا "نفوذ" و آثار هر دو، مشکل است، اما اطلاعاتی که در این کتاب گردآوری شده است، نشان می‌دهد بدون تردید نخبگان یهودی آمریکا ـ نخبگان جدید آمریکا ـ از جهت‌های گوناگون، ثروت و نفوذی بسیار فراتر از اندازه خود دارند.

درک قدرت یهود، یا به عبارتی "نفی" قدرت یهود، در هر دو حزب آمریکا بوده است. تعدادی از مقام‌های منتخب و سیاستگذاران مشهور آمریکا درباره قدرت یهود نظرهای صریحی داشته‌اند:
"...جیمز بیکر «وزیر امور خارجه دولت بوش» در یک صحبت خصوصی به همکارش گفته بود لعنت بر یهودیان. آنها به هر حال به نفع ما رأی نمی‌دهند. جمله او عنوان یک روزنامه اسرائیلی شد، و طبیعی است که او را ضدیهود جلوه داد. ولی دیگران نیز چنین اظهارهایی داشته‌اند. در مسئلة آواکس، دولت ریگان از جرالد فورد کمک خواست. فورد در مکالمه‌ای تلفنی با یک سناتور جمهوری‌خواه (که با رهبران یهودی شام می‌خورد، در حالی که فورد این را نمی‌دانست) از او پرسید: می‌خواهید سیاست خارجی آمریکا را دست یهودیان لعنتی بدهید؟ فورد نیز سخن کارتر را ـ که در بهار 1980 به یکی از صمیمی‌ترین دوستانش گفته بود ـ اگر دوباره رأی بیاورم پدر یهودیان را در می‌آورم."

با توجه به حرف کارتر، عجیب نیست که ویلیام روبنشتاین، جامعه‌شناس دست راستی حامی صهیونیسم، گفته بود": به گفته منبعی موثق، 75 درصد رهبران سازمان‌های صهیونیستی آمریکا ... از ریگان (در مقابل کارتر) حمایت می‌کردند."

در این شرایط که هم دموکرات‌های لیبرال و هم جمهوری‌خواهان محافظه‌کار، گاهی سؤال‌های مشابهی درباره قدرت یهود طرح کرده‌اند، حرف اچ. جی. ولز (نویسنده مشهور) به ذهن خطور می‌کند که گفت: "برای پاسخ به این سؤال باید تحقیقی جدی انجام شود که چرا در هر کشوری که یهودیان اقامت می‌کنند ضدیهودی‌گری ظهور می‌یابد؟"

خواهیم دید که در این میان، رسانه‌های اصلی آمریکا ـ به گفته منابع یهودی ـ بیشتر زیر نفوذ یهودیان هستند و بر نقش «پول آسیا» در انتخابات آمریکا تمرکز کرده‌اند. این مسئله به "رسوایی" حقیقی و خوراک ماشین رسانه‌ها تبدیل شده است. دوباره کلیشه‌های کهنه ضدآسیایی که در زمان جنگ آمریکا علیه ژاپن شایع بود، بازگشته‌اند.

با این حال، گروه‌های به اصطلاح "ضدتنفر" چون انجمن ضدافترا (ای‌دی‌ال) کمتر در این باره سخن گفته‌اند. دقیقاً به این دلیل که ای‌دی‌ال تمرکز بر "پول آسیا" را دوست دارد. این مسئله نیز دلیل دارد: آمریکایی‌های آسیایی‌تبار (متولدین آمریکا و مهاجران) آهسته می‌گویند (البته رسانه‌ها منعکس نمی‌کنند) که رسوایی اصلی "پولِ بیگانگان" مربوط به آسیا نیست؛ بلکه مربوط به نفوذ آشکار پول‌های جامعه یهودیان آمریکا (که متعهد به اسرائیل هستند) و یهودیان آمریکایی ساکن اسرائیل (در کنار خود اسرائیلی‌ها) است که به دنبال تأثیرگذاری بر سیاست خارجی آمریکا نسبت به اسرائیل هستند.

فیلیپ ویس نویسنده ـ که با صراحت و غرور، یهودی بودن خویش را اظهار می‌کند ـ در شماره 29 ژانویه 1996 مجله نیویورک، نوشت بحث از نقش پول یهودیان در سیاست از نظر سیاسی، درست نیست. ویس به صراحت نوشت: "اِعمال قدرت سیاسی ان‌آر‌ای (آژانس نظارتی آمریکا) موضوعی حساس است. حتی اگر پول یهود نقشی ایفا کند، بحث درباره آن ضدیهودی‌گری است."

در این‌باره تردیدی نیست که این نفوذ سیاسی، واقعیت دارد. پول یهود و قدرت یهود تأثیری جدی بر حیات آمریکا دارد.

در مورد بحث تأثیر پول و لابی یهود بر سیاست خارجی آمریکا، همان‌طور که خواهیم دید نفوذ یهود در آمریکا بسیار فراتر از آن چیزی است که مردم، "لابی اسرائیل" یا "لابی یهود" می‌نامند. نفوذ یهود بسیار عمیق‌تر است و حساس‌ترین «راز» (یا موضوع صحبت پنهانی) در عرصه کنونی سیاست و فرهنگ آمریکاست. پیامدهای احتمالی قدرت عظیم یهود در آمریکا، از سوی بنیامین گینزبرگ و مورخ یهودی، در کتاب جالب "آغوشِ مهلک: یهودیان و دولت" طرح شد. گینزبرگ به صراحت می‌پرسد:

"چرا در زمان‌های مختلف و مکان‌های بسیار متفاوت، یهودیان به موقعیت، ثروت و قدرت بی‌نظیری دست یافته‌اند که در نهایت به بدبختی و طرد آنان ـ یا بدتر ـ انجامیده است؟"
براساس تحقیقات گینزبرگ، سخن هانا آرنت «نویسنده و فیلسوف مشهور یهودی» درست است که ظهور و افول تاریخی و مکرر یهودیان، به رابطه سنتی یهودیان با دولت ـ ملت محل زندگی آنان مربوط است. گینزبرگ می‌گوید:

"یهودیان همواره به دنبال حمایت دولت‌ها بوده‌اند. حاکمان نیز مایل به اِسکان دادن یهودیان، در مقابل خدمات آنان، بوده‌اند. رابطه یهودیان با دولت‌ها نتایج زیادی داشت. برای نمونه، برخی از مهم‌ترین دولت‌های جهان مدرن ایجاد یا مستحکم شد. همچنین یهودیان به دلیل این رابطه، گاهی بسیار قدرتمند می‌شدند. با این حال رابطه یهودیان با دولت آنان را در معرض تنفر و دشمنی‌های جدید قرار می‌داد. در برخی شرایط، آغوش دولت برای یهودیان، مهلک بود. این ملاحظات تنها جنبه تاریخی ندارد. بلکه برای درک گذشته ـ و آینده احتمالی ـ یهودیان آمریکا نیز ضروری است."

بنابراین عنوان کتاب گینزبرگ و معنای آن، مشخص می‌شود: «آغوش مهلکِ» دولت ـ سازوکارهای قدرت سیاسی کشور ـ در مسیر ثروت اندوزی بی‌حدوحصر یهودیان، گشوده می‌شود.

گینزبرگ، حیرت آمریکاییان یهودی و غیریهودی از نفوذ فزاینده قدرت یهود در آمریکا را به شکلی عمیق بیان می‌کند. او می‌نویسد:

«با اینکه یهودیان آموخته‌اند در نگاه، صحبت و لباس، شبیه دیگر آمریکاییان باشند، در واقع نه در ذهن خود و نه از دید همسایگان خود کاملاً شبیه نیستند.... بدتر اینکه یهودیان، بیشتر مخفیانه یا نه چندان مخفیانه، خود را به لحاظ اخلاقی و فکری، برتر از همسایگان خود می‌شمرند. ... در واقع، یهودیان غریبه‌هایی بی نهایت موفق هستند که گاهی جرأت سرکوفت زدن نیز دارند.»

بنابراین بهتر است سخنان گینزبرگ، درباره ابعاد وسیع قدرت یهود در آمریکا را مرور کنیم. دیدگاه او نقطه آغازی برای مطالعة دقیق ماهیت ویژة قدرت یهود در آمریکا است گینزبرگ می‌نویسد:

«یهودیان از دهه 1960 نفوذ زیادی در حیات اقتصادی، فرهنگی، فکری و سیاسی آمریکا اِعمال کرده‌اند. آنان در دهه 1980 نقش مهمی در بازار مالی آمریکا ایفا کردند و از بَرندگان اصلی تجدید سازمان و ادغام شرکت‌ها در این دهه بودند. هرچند تنها 2% جمعیت فعلی کشور یهودی‌اند، امّا تاحدودی نیمی از میلیاردرها یهودی‌اند. مدیرعامل سه شبکه تلویزیونیِ اصلی و چهار استودیوی فیلمسازیِ اصلی یهودی‌اند، همان‌طور که مالک بزرگ‌ترین زنجیره مطبوعات کشور و پرنفوذترین روزنامه (نیویورک تایمز) نیز یهودی‌اند.

در اواخر دهه 1960، 20% اعضای هیئت علمی دانشگاه‌های تراز اول و 40% استادان دانشکده‌های تراز اولِ حقوق، یهودی بودند؛ اکنون این نسبت‌ها بدون شک بالاتر است.
نقش و تأثیر یهودیان در عرصه سیاسی آمریکا نیز قابل توجه است. یهودیان به تعداد نامتناسبی به مناصب حکومتی گمارده می‌شوند. در سال 1993 ده عضو سنا و سی و دو عضو مجلس نمایندگان ایالات متحده یهودی بودند، یعنی سه، تا چهار برابر نسبتِ آنها از جمعیت کشور!

یهودیان در سازمان‌های سیاسی و امور مالی تأثیر بیشتری دارند. بررسی‌های اخیر نشان می‌دهد در بیست و هفت مورد از سی و شش مبارزه‌انتخاباتی سنایِ ایالات متحده، یک نامزد یا هر دو نامزد، مدیر برنامه یا مدیر مالی یهودی داشتند.

در حوزه لابی و دعاوی قضایی، یهودیان یکی از موفق‌ترین سازمان‌های فعال سیاسی واشنگتن یعنی کمیته امور عمومی آمریکا ـ اسرائیل (آیپک) را تشکیل دادند و در گروه‌های صاحب منفعت عمومیِ مهم، مانند اتحادیه آزادی‌های مدنی آمریکا (ای‌سی‌ال‌یو) و جنبش عام، نقش‌های کلیدی ایفا کردند. یهودیان زیادی نیز در مبارزه‌های ریاست جمهوری حزب دموکرات در سال 1992 نقش‌های بسیار مهمی بر عهده داشتند.

پس از پیروزی دموکرات‌ها، رئیس‌جمهور کلینتون تعدادی از یهودیان را به مناصب مهم دولتی گمارد. نقش یهودیان در نهادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آمریکا آنان را به اِعمال نفوذ فراوان در حیات عمومی کشور قادر ساخته است. آشکارترین نشانة این نفوذ، کمک مستقیم نظامی و اقتصادی 3 میلیارد دلاری است که آمریکا هر سال به اسرائیل می‌دهد و همین طور مبلغ مشابهی که مصر از زمان آغاز روابط مسالمت‌آمیز با اسرائیل دریافت می‌کند.

اختصاص سه‌چهارم بودجه کمک‌های خارجی آمریکا به مسائل امنیتی اسرائیل، هدیه بزرگی است به قدرت لابی آیپک و اهمیت جامعه یهودی در عرصه سیاسی آمریکا...

مایکل کالینز پایپر
ترجمة اسماعیل اسفندیار
به نقل از کتاب اورشلیم جدید : قدرت صهیونیست‌ها در آمریکا
ادامه دارد ...

«نخبگان جدید» آمریکا- قسمت دوم


 "امروز ایالات متحده تحت مالکیت و سلطه مجموعه‌ای از شصت خانواده ثروتمند است که توسط نَوَد خانواده (کمتر ثروتمند) پشتیبانی می‌شوند. غیر از این حلقه اشراف، به احتمال سیصد و پنجاه خانواده دیگر، با ثروت و نفوذ کمتر، هستند که عمدة درآمدهای 100.000 دلار به بالا (که از آنِ اعضای حلقة قبلی نیست) به آنان تعلق دارد. این خانواده‌ها کانون حیات الیگارشی صنعتی مدرنی هستند که بر ایالات متحده سلطه دارد.



29 اگوست 1897 در اولین جلسه کنگره صهیونیسم در بازل سوئیس قطعنامه‌ای تصویب شد که اعلام می‌کرد:
«هدف صهیونیسم تأسیس وطنی برای یهودیان در فلسطین است...»

بیشتر جهانیان به نظریه اساسیِ این قطعنامه با تأیید می‌نگریستند، حتی عناصر ضدیهود اروپا و مناطق دیگر که خروج یهودیان از محدوده مرزهای ملی خود را راه حل مسئله‌ای کهنه می‌دانستند که در ادبیات به شکل مؤدبانه «معمای یهود» خوانده می‌شد. مدت‌هاست این موضوع فراموش ـ و حتی پنهان ـ شده است که پرسروصداترین حامیان تأسیس دولت یهود، کسانی بودند که به «ضدیهود» بودن شهرت داشتند.

در نهایت سال 1948 دولت صهیونیستی جدیدی با نام "اسرائیل" در فلسطین تأسیس شد. ولی ـ همان‌طور که همه ما امروز خوب می‌دانیم ـ شرایط تولد این ملت، نسل‌های متمادی تراژدی و تضاد را در منطقه ایجاد کرد؛ مسائلی که امروز بدون اغراق تمام جهان را در آستانه جنگ اتمی قرار داده است.

با این حال، با وجود شکل‌گیری دولت صهیونیستی، صهیونیست‌های آمریکا محکم به آمریکا چسبیده‌اند و به کشور اسرائیل نقل مکان نمی‌کنند تا رؤیای صهیونیسم را تحقق بخشند. همان‌طور که سوابق نشان می‌دهد و موضوع این کتاب نیز همین است، آمریکا کاملاً به اورشلیم جدید و مرکز ثروت و قدرت صهیونیسم تبدیل شده است. کشور اسرائیل نیز موضوعی حاشیه‌ای و موجود جغرافیایی کوچکی است که شاید بقا یابد و شاید هم نه. به این ترتیب امروز تمرکز جدیدی در چشم انداز صهیونیسم می‌بینیم. به شکل خلاصه، صهیونیسم بر آمریکا فرمان می‌راند و آمریکای کنترل شده از سوی صهیونیسم (به‌طوری که امروز دیده می‌شود) به دنبال حکومت بر جهان است.

در چنین موضوع «بحث برانگیزی» بهتر است بگوییم که منظور از منبع «محترم» و «معتبر» چیست؟ در مواجهه با موضوع بسیار دشوار قدرت صهیونیسم در آمریکا و پیامدهای آن، بهتر است که مستقیم سراغ منبع اصلی برویم: یکی از معتبرترین روزنامه‌های اسرائیل.

بیستم اگوست 2004، روزنامه اسرائیلی هآرتس تفسیر مهمی با عنوان «دوران طلایی یهودیت در آمریکا» به قلم اوی بکر به چاپ رساند. بکر به جشن ـ مهم ـ سیصد و پنجاهمین سالگرد تأسیس جامعه یهودیان آمریکا پرداخته بود. این روزنامه اسرائیلی، به گفته پل جانسون مورخ، "که به حمایت از اسرائیل شهرت دارد"، اشاره داشت که «داستان توسعه و تحکیم یهودیت آمریکا در قرن بیستم، از تأسیس دولت اسرائیل کم اهمیت تر نیست، و چه بسا پراهمیت تر باشد».

هرچند تأسیس اسرائیل به یهودیان وطن و حکومت داد، هآرتس می‌گوید جانسون آمریکا را دارای جایگاهی ویژه در فرهنگ و تاریخ یهود می‌داند: به گفته این روزنامه اسرائیلی "یهودیت آمریکا در توانایی تعیین سیاست‌های قدرت شماره یک جهان به جایگاه بی‌سابقه‌ای رسیده است".

هآرتس می‌نویسد: «چنین ادغام عمیقی در همه حوزه‌های زندگی و کسب این نفوذ سیاسی در حد یهودیان آمریکا بی‌سابقه است... اکنون روشن است که تبعید 350 ساله یهودیان در آمریکا به عصری طلایی رسیده است که هرگز پیش از این در تاریخ یهود تجربه نشده بود».

این مطالب در صفحه‌ای یکی از پرنفوذترین روزنامه‌های اسرائیلی آمده است و «یاوه سرایی» یک «دیوانة ضدیهود» نیست. بلکه روزنامة یهودی چاپ اسرائیل است که اقتدار جامه یهودیان آمریکا را اعلام می‌کند.

به درستی این نفوذ فوق‌العاده یهودیان چه پیامدی دارد؟ جامعه یهودیان چقدر بر زندگی آمریکاییان تأثیر دارند؟ آیا ـ این گونه که برخی می‌گویند ـ «آمریکا در کنترل یهودیان است»؟ در این کتاب اطلاعات وسیعی که بیشتر از منابع یهودی است، می‌کنیم تا خواننده خود قضاوت کند.

در 1937 یک افشاگر به نام فردیناند لاندبرگ با انتشار کتابی با عنوان شصت خانواده آمریکا آشوب به راه انداخت. کتاب او اولین بررسی جامع درباره موضوع انباشت فزاینده ثروت و نفوذ در دست گروه کوچکی از آمریکاییان بود، بیشتر آنان نیز خانواده‌هایی با ازدواج درون گروهی بودند یا با هم روابط تجاری داشتند و به تدریج بر جمهوری آمریکا مسلط می‌شدند.

لاندبرگ کتابش را با ادعایی ـ که کاملاً حقیقت داشتـ آغاز کرد که چشم عموم خوانندگان آمریکایی را بر واقعیتی نو گشود:

"امروز ایالات متحده تحت مالکیت و سلطه مجموعه‌ای از شصت خانواده ثروتمند است که توسط نَوَد خانواده (کمتر ثروتمند) پشتیبانی می‌شوند. غیر از این حلقه اشراف، به احتمال سیصد و پنجاه خانواده دیگر، با ثروت و نفوذ کمتر، هستند که عمدة درآمدهای 100.000 دلار به بالا (که از آنِ اعضای حلقة قبلی نیست) به آنان تعلق دارد. این خانواده‌ها کانون حیات الیگارشی صنعتی مدرنی هستند که بر ایالات متحده سلطه دارد. آنان با زیرکی تحت حکومت قانونی دموکراتیک عمل می‌کنند که پس از جنگ‌های داخلی، حکومتی در عمل مستبد و اشراف‌سالار در پس آن شکل گرفته است. این حکومتِ غیررسمی، حکومت اصلی ایالات متحده است: غیررسمی، نامرئی، در سایه. حکومتِ پول در دموکراسیِ دلار.

این شصت خانواده، ثروتمندترین کشوری که در کارگاه تاریخ شکل گرفته است، زیر سلطه و مالکیت خویش دارند...

ملاکان برجسته آمریکای امروز نسبت به اشرافِ مغرور اطراف لویی چهاردهم (سزار نیکلاس، کیسر ویلهلم و امپراطور فرانتس جوزف) برتری تاریخی دارند و قدرتی به مراتب بیشتر دارند."

در زمان لاندبرگ، هسته محکمی از ثروتمندان یهود در فهرست «شصت خانواده» بودند. در سلسله مراتب 60 خانوادة ثروتمند، خانواده گوگنهایم که در ذوب مس شهرت داشتند 13ام بودند و با فاصله کمی خانواده‌های بانکدار قرار داشتند: لمن‌ها 18ام، واربرگ‌ها 26ام، مورتیمر شیف 44 ام و جورج بلومنتال از لازارد فررز 48ام بودند. مایکل فرایدسم (غول فروشگاه‌های بزرگ) 50ام و جولیوس روزنوالد (سیرز‌اند روباک) 58ام بود. برنارد ام. باروک بانکدار و سودجوی جنگی و "دلال" سیاسی پشت پرده در جایگاه 59ام بود تا در فهرست "شصت خانواده آمریکا"ی لاندبرگ حضور داشته باشد.

با این حال شرایط تغییر کرد و ثروت و نفوذ یهود توسعه یافت: اما، مثل امروز، همچنان موضوعی ناگفته ماند.

کتاب لاندبرگ همچنان اثر تحقیقی ارزشمندی برای دانشجویان تاریخ آمریکاست. ولی توجه کنید: لاندبرگ طبیعتاً و به دلایلی روشن، مایل به کم‌اهمیت جلوه دادن نقشِ منافع یهود در اشراف‌سالاری آمریکا و تسلط آن بر امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایالات متحده بود. امَا کتاب وی با وجود ضعف‌ها، اثری تعیین‌کننده بود.

در 1968، لاندبرگ دنباله شصت خانواده آمریکا را منتشر کرد. کتاب جدیدِ، ثروتمندان و اَبَرثروتمندان، مرور شرایط کنونی دنیای سرّی ابرثروتمندان بود. لاندبرگ در کتاب ثروتمندان و ابرثروتمندان ارزیابی جالبی از شرایط داشت:

«بیشتر آمریکاییان ـ شهروندانِ ثروتمندترین، قدرتمندترین و خوش‌جا‌ترین کشور جهان ـ عمدتاً غیر از وسایل خانه خود چیزی ندارند! وسایل پر زرق و برقی مثل اتومبیل و تلویزیون (که به‌طور معمول قسطی خریداری می‌شود، و گاهی دست دوم) و لباس‌هایی که پوشیده‌اند. بسیاری از آمریکاییان (اگر نه بیشتر آنها) در کلبه‌ها، اتاقک‌ها، خیمه‌ها، آلونک‌ها، کلبه‌های کثیف و زشت دوره ویکتوریا، آپارتمان‌های فرسوده و خانه‌های حلبی زندگی می‌کنند.... ولی اندکی از آمریکاییان، همچون شاهزاده‌های افسانه‌های شبهای عربی، بی نهایت ثروتمندند.»

با اینکه ارزیابی کلی لاندبرگ بسیار درست بود، در نکته‌ای کلیدی ضعف داشت: نخبگان امروز، شاهزاده هستند، اما عرب نیستند.

مایکل کالینز پایپر
ترجمة اسماعیل اسفندیار
به نقل از کتاب اورشلیم جدید : قدرت صهیونیست‌ها در آمریکا

اورشلیم جدید: قدرت صهیونیست‌ها در آمریکا- قسمت اول


 پروفسور شالوم گلدمن، دانشیار مطالعات عبرانی و خاورمیانة دانشگاه ایمری، سال 1988 کشف جالبی کرد. او دریافت جد ناشناس خانوادة رئیس‌جمهور بوش، کسی نیست جز پروفسور جورج بوش که در 1830 کتاب زندگی محمد را نوشت. این کتاب، بسیار اتفاقی، اولین نوشتة تنفرآمیز ضدمسلمانان بود که تا آن زمان در خاک آمریکا چاپ شده بود.



  • درباره نویسنده
مایکل کالینز پایپر منتقد رسانه‌ای و خبر‌نگارِ هفته‌نامة مستقل آمریکن فری پرس (ای‌اف‌پی) واشنگتن است. او منتقد جدی تمرکز و انباشت قدرت و ثروت در دست معدودی در طبقه حاکم و تسلط آنان بر سرنوشت مردم آمریکا (و جهان) است. او در شهرهای مختلفی چون: ابوظبی، مسکو، کوالالامپور، توکیو و تورنتو سخنرانی داشته است. پایپر معتقد است برچسب‌هایی چون "لیبرال" و "محافظه‌کار" اصطلاحاتی تصنعی و کهنه است که برای سرکوب نارضایتی عمومی به کار می‌رود.

افزون بر این کتاب ـ که دربارة ثروت و نفوذِ انباشتة یهودیان آمریکاست ـ پایپر تألیفات دیگری نیز داشته است. کتاب‌های دیگر وی عبارت است از: کشیشان اعظم جنگ (دربارة نومحافظه‌کارانِ جنگ‌طلب آمریکا) و قضاوت نهایی (دربارة نقش اسرائیل در توطئة ترور جان اف. کندی رئیس‌جمهور اسبق آمریکا).
 
  • مقدمه
پروفسور شالوم گلدمن، دانشیار مطالعات عبرانی و خاورمیانة دانشگاه ایمری، سال 1988 کشف جالبی کرد. او دریافت جد ناشناس خانوادة رئیس‌جمهور بوش، کسی نیست جز پروفسور جورج بوش که در 1830 کتاب زندگی محمد را نوشت. این کتاب، بسیار اتفاقی، اولین نوشتة تنفرآمیز ضدمسلمانان بود که تا آن زمان در خاک آمریکا چاپ شده بود.

پروفسور گلدمن در کتاب زبان مقدس خداوند: عبرانی و تخیل آمریکایی (2004، انتشارات دانشگاه کارولینای شمالی) دربارة بوش (1796 ـ 1859) می‌نویسد: زندگی و آثار بوش به دلیل ردیابی ریشه‌های «صهیونیسم مسیحی» در آمریکا اهمیت دارد. بوش در زمان خود بسیار مشهور و پرکار بود و حامی جدی بازگشت یهودیان به سرزمین مقدس به شمار می‌آمد. به گفتة گلدمن، «اظهارات وی در این زمینه "تأثیر قابل توجهی داشت».

عجیب آنکه بوش، با وجود حمایت از صهیونیسم، دوستدار یهودیان نبود بلکه برعکس، دشمن جدی یهودیان و همچنین مسلمانان بود. او فلسفة یهود را تهدیدی برای مسیحیت و غرب می‌دانست و معتقد بود تأسیس دولتی یهودی تنها در صورتی ممکن است که از «اصول مادیگرایانه و خودخواهانة ذهن یهودیان» استفاده شود.

بی‌تردید امروز دولتی یهودی به نام اسرائیل وجود دارد، و نوادگان بوش ثابت کرده‌اند که حامیان ارزشمندی برای آن کشور هستند؛ هر دو بوشِ رئیس‌جمهور، جنگ‌های ویرانگری به نفع اسرائیل به راه انداختند. رئیس‌جمهور دوم، به ظاهر و دست کم در عشق ـ نفرت خاص نسبت به یهودیان، با جد خود اشتراک دارد. زیرا خود را طرفدار تقدیرگرایی مسیحی می‌داند. براساس تقدیرگرایی مسیحی، اسرائیل را در رأس قرار می‌دهد و همچنان منتظر به اصطلاح «آخرالزمان» هستند تا (بر اساس تعالیم دینی) در آن زمان تنها معدودی یهودی زنده بمانند و پیرو مسیح ‌شوند.

با این حال، پروفسور بوش تنها نظریه پردازی نبود که به فکر بازگشت یهودیان به صهیون بود. افراد دیگری نیز بودند که درواقع ایالات متحده آمریکا را ـ حداقل موقتاً ـ اورشلیم جدید می‌دانستند و خاک آمریکا را محل اجتماع یهودیان، به منظور آماده شدن برای بازگشت نهایی به فلسطین (به اصطلاح سرزمین آبا و اجدادی یهودیان) به شمار می‌آوردند. هر چند امروز مردم‌شناسان و باستان‌شناسان برجسته، همچنین دانشگاهیان و محققان یهودی و مسیحی (متخصص متون مقدس) متعددی هستند که دربارة به اصطلاح حقِ «تاریخی» یهودیان نسبت به فلسطین تردیدهای جدی دارند، امّا افسانة بازگشت به سرزمین مقدس در اوایل شکل‌گیری امریکا، و حتی تا به امروز، شیوع وسیعی داشته است.

(برای کسانی که جسارت بررسی بحث‌های مربوط به افسانة ادعای تاریخی یهود نسبت به فلسطین را دارند، کتاب گذشتة اسطوره‌ای: باستان‌شناسی توراتی و افسانة اسرائیل (1999) از پروفسور توماس ال. تامپسون شروع مناسبی است. همچنین مقالة «عهد غلط»  در شمارة مارس 2002 نشریة هارپرز از دانیل لازار، نویسندة یهودی، نیز مورد مناسبی است که در سایت findarticles.com قابل دسترس است.

با توجه به اینکه به سوی قرن بیست و یکم پیش می‌رویم و مدت مدیدی از مرگ پروفسور بوش می‌گذرد، درمی‌یابیم که دولت اسرائیل بی‌تردید وجود دارد، ولی فقط با اختلافات مهمی که آن را از درون پاره‌پاره کرده است! موقعیت جامعة صهیونیست در خاک آمریکا، در مقایسه با دیگر گروه‌های قومی بی‌نظیر است؛ حتی نسبت به خاندان‌های انگلوساکسون سفیدپوست پروتستان ریشه‌دار که بسیار مشهور و قدرتمند هستند.

با اینکه صهیونیست‌های آمریکا اصرار دارند ایالات متحده با میلیاردها دلار کمک رفاهی ـ افزون بر کمک‌های نظامی و دیگر حمایت‌ها ـ دولت اسرائیل را سرپا نگه دارد، همین صهیونیست‌ها به ظاهر قصد اقامت در آنجا را ندارند. بلکه در آمریکا خوشحال هستند و بسیار لذت می‌برند.
همان‌طور که خواهیم دید، نخبگان صهیونیست در آمریکا موفقیت‌های زیادی داشته‌اند. هرچند بسیاری می‌دانند که «لابی اسرائیل» در واشنگتن قدرتمند است، امّا بیشتر مردم درک نمی‌کنند که به واقع چرا این لابی چنین قدرتمند است؟ پاسخ کاملاً ساده است: با وجود تمام جاروجنجال‌ها و حرافی‌ها دربارة «اسرائیل کوچولو» و جایگاه مقدس آن در قلب یهودیان، واقعیت این است که ایالات متحده به کانون قدرت صهیونیست‌ها در جهان امروز تبدیل شده است.

کسانی که با نفوذ مالی همراه با قبضة انحصار رسانه‌ای حکومت می‌کنند، از ایالات متحده به عنوان وسیله‌ای برای تأسیس یک امپراطوری جهانی، یعنی همان رؤیای نظم نوین جهانی استفاده می‌کنند.

در تصویری کلی، دولت اسرائیل چیزی بیش از نماد یک رؤیای باستانی نیست که در واقع همین جا در آمریکا ـ اورشلیم جدید ـ تحقق یافته است.

مایکل کالینز پایپر 

ترجمة اسماعیل اسفندیار

نگاهی به ابعاد سلطه یهودیان بر صنعت مد


 در عصر جدید هم، یهودیان با سلطه‌ای تمام عیار بر صنعت مد، مارک‌های مشهوری نظیر "گس"، "گیتانو"، "کالوین کلین" و لباس‌های جین "لوی استراوس" و حتی مواد آرایشی "رالف لاورن" را به بازار عرضه نمودند. نکته جالب در این مورد این است که دو شرکت "جارداچ" و گس که هر دو از سوی یهودیان تأسیس گردیده، همواره از یکدیگر به مراجع قضایی شکایت نموده‌اند. 


چکیده:

صنعت پوشاک به دلیل سهم بالای خود در اقتصاد کشورهای دنیا (که همواره جزء 5 صنعت پول‌ساز اول کشورهای پیشرفته می‌باشد)، از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و هنری نیز تأثیرات زیادی بر جوامع ما دارد. نویسنده با نگاهی به سلطه تدریجی و تمام عیار یهودیان بر صنعت مد و همچنین عرضه کالاهای لوکس دیگری نظیر جواهر، عطریات و ساعت، یادآوری می‌نماید، این ابرشرکت‌های صنعت پول‌ساز مد، برای فروش بیشتر، از تبلیغات شرم‌آوری بهره می‌برند که همواره با اعتراضات گسترده مردمی روبه‌رو بوده است. همچنین استفاده از سیاست‌هایی غیراخلاقی نظیر دستکاری قیمت‌ها، پرداخت رشوه، جنگ‌های تجاری ظاهری، پولشویی و قاچاق موادمخدر، تلفیق  سـکس و خشونت در تبلیغات کالاهایشان، از دیگر نقاط سیاه فعالیت یهودیان در این صنعت می‌باشد. کمک‌های هنگفت این یهودیان به دولت اسراییل و برگزیدن نام‌هایی جعلی برای خود از سوی آنان، این پرسش را مطرح می‌کند که این افراد تا چه زمانی می‌توانند خود را در پشت این محصولات شیک و لوکس مخفی نمایند؟

جویل کوتکین نویسنده مشهور در کتابش می‌نویسد: "در سال 1885 میلادی، یهودیان به ویژه تبعه‌های آلمانی، 97 % کل کارخانجات پوشاک را در اختیار داشتند. در سال‌های ابتدایی قرن بیستم هم، آنان در ایالات متحده، بر کل بخش‌های این صنعت پول ساز، سلطه‌ای تمام عیار داشتند. در سال 1915 میلادی، تجارت پوشاک پس از دو بخش فولاد و نفت، سومین صنعت بزرگ ایالات متحده محسوب می‌گردید. بدین ترتیب آنان توانستند عرضه پوشاک خانگی و کارگاهی را تقریباً‌ به صورت کامل نابود کنند."

از سوی دیگر، میلتون پلیسور می‌گوید: "اگرچه هم اینک یهودیان بر صنعت تولید پوشاک سلطه‌ای تمام‌عیار دارند، اما در سال‌های دهه بیست، آنان تنها 20 % این صنعت و در سال‌های میانی این قرن، مالک 28 % آن بودند. به عنوان مثال، سوتین‌های مدرن و سـکس، یکی از ابداعات و ابتکارات بازاریابی یهودیان به شمار می‌رود که از سوی شرکت "مایدن فورم برازیر" که از سوی ویلیام و ایدا روزنتال و ایند بیست در سال 1923 میلادی بنیان گذاری شده بود، طراحی گردید. به علاوه، لباس‌های شرکت "هاتی کارنگ" هم به شکل‌گیری یک امپراتوری مد منجر گردید که برای سه دهه، بر صنعت مد ایالات متحده سلطه‌ای مطلق یافت.

در عصر جدید هم، یهودیان با سلطه‌ای تمام عیار بر صنعت مد، مارک‌های مشهوری نظیر "گس"، "گیتانو"، "کالوین کلین" و لباس‌های جین "لوی استراوس" و حتی مواد آرایشی "رالف لاورن" را به بازار عرضه نمودند. نکته جالب در این مورد این است که دو شرکت "جارداچ" و گس که هر دو از سوی یهودیان مهاجر به ایالات متحده تأسیس گردیده، همواره به جنگ تجاری با هم مشغولند و بارها از یکدیگر به مراجع قضایی شکایت نموده‌اند. البته اقدامات غیرقانونی تجاری این شرکت‌ها به ویژه دستکاری در قیمت‌ها، مدت‌هاست که در محافل مختلف مطرح می‌گردد.

از سوی دیگر، در سال 1985، یکی از برادران ناکامش با معرفی به عنوان مدیر افتخاری یک مرکز آموزشی کودکان در بیت‌المقدس، خبرساز شد. وی در این مورد می‌گوید: "پیام این انتصاب را باید در انگیزه ما در بهبود جایگاه آینده اسراییل دانست. به علاوه، همه ما نسبت به سرنوشت سرزمین خویش مسئولیم."

به علاوه روبرت‌هاس در حالی در سال 1982 میلادی به مدیریت شرکت "لویس - استراوس" برگزیده شد که وی پنجمین مدیر از خانواده‌ای است که به این سمت برگزیده می‌شود. البته این شرکت هم اینک به عنوان بزرگ‌ترین تولیدکننده صنعت پوشاک دنیا شناخته می‌شود.

همچنین به فهرست طولانی این اسامی، باید نام موریکا بیدرمن (و یا در اصل موریس زیلبربرگ) را هم بیافزاییم که با داشتن 13 هزار کارگر در 34 کارخانه خود، تولیدکننده کت و شلوارهای پییرکاردین و یویس ساینت لورنت در کارخانجات خود در فرانسه، ایالات متحده و هنگ‌کنگ است. به علاوه گفته می‌شود که این شرکت همه ساله، 200 میلیون دلار در طراحی لباس‌های تولیدی خویش، سرمایه‌گذاری می‌کند.

از سوی دیگر در سال 1995 میلادی، یکی دیگر از غول‌های یهودی این صنعت یعنی شرکت کالوین کلین به قاچاق گسترده کوکایین در سال‌های طولانی گذشته متهم گردید. به علاوه، مدیران این شرکت به دلیل استفاده از تصاویر استفاده شده توسط میشل بر روی لباس‌ها، سال‌هاست که از سوی فعالان اجتماعی و والدین، مورد سرزنش قرار می‌گیرند. چرا که وی به قول هنری گیروکس، مدت‌هاست که از مدل‌های کاملاً برهنه در حالات مختلف برای ارائه لذت جنسی به مخاطبان و موضوع فانتزی سـکس در دسترس عموم، بهره می‌گیرد. به علاوه، منتقدان عصبانی، این تصاویر مستهجن را نابودکننده و شرم‌آور خوانده و شرکت کلوین کلین را هم برای استفاده از کودکان به عنوان کالاهایی سـکسی، سرزنش می‌نمایند. تعدادی از منتقدان نیز اعلام نموده‌اند که چنین تبلیغاتی، با صنعت شرم‌آور پورنوگرافی کودکان، ارتباطی نزدیک دارد. البته سابقه چنین فعالیت‌هایی به سال‌های دورتر هم بازمی‌گردد، چرا که به عنوان مثال، سه دهه پیش هم، یکی از گروه‌های اجتماعی فعال با عنوان زنان مبارز با پورنوگرافی، از فعالیت‌های تبلیغاتی این شرکت به عنوان یک فاجعه و کابوس برای زنان نام برده بود.

البته شرکت بزرگ گس هم سال‌هاست که برای فروش لباس‌های جین خود از همین تبلیغات برای لذت‌جویی جنسی بهره می‌گیرد و به همین دلیل هم تاکنون چند گروه غیردولتی اجتماعی خواهان تحریم تولیدات این شرکت به دلیل تحقیر زنان در تبلیغات تجاری به همراه تلفیق سـکس و خشونت برای فروش بیشتر شده‌اند و به اسامی این لیست بلند بالا باید اسامی دیگری نظیر استل سومرس بنیان گذار شرکت "کاپزیو" تولیدکننده لباس‌های رقص، شرکت‌های اسحاق میزراهی و تامی هیلفیگر به عنوان دو شرکت معروف یهودی صنعت مد و همچنین غول ایرانی - یهودی عطریات و محصولات آرایشی یعنی بیژن (پاکزای) که عنوان گران‌ترین پوشاک دنیا را با خود یدک می‌کشد، بیافزاییم. البته در فهرست طراحان یهودی پوشاک هم نام افراد شناخته شده‌ای نظیر رودی گرنریچ، جان ویتز، آرنولد اسکاسی (که برگردان اسحاق است)، کنت کول و جودی لیبر را باید بیافزاییم.

در سال‌های اخیر، یهودیان دامنه فعالیت‌های خود را به خاک کانادا نیز کشانده‌اند. روزنامه (National Post) در مقاله‌ای خاطرنشان نموده که در شهر مونترال کانادا، یهودیان قلب بازار پوشاک این شهر یعنی خیابان شابنل را به تسخیر فروشگاه‌های خویش درآورده‌اند. البته در این مقاله از پرداخت رشوه به فروشندگان در جهت عرضه انحصاری کالاهای یهودیان، پرده برداشته شده است و این راز کثیف صنعت پوشاک و مد، از این جمله معروف یهودیان سرچشمه می‌گیرد که معتقدند: "بدون پرداخت رشوه، هیچ کاری انجام نخواهد شد."

از دیگر سو، یهودیان با حضور در بخش‌های دیگری از بازار مد، عرضه کالاهایی گران‌قیمت و انحصاری نظیر ساعت‌های ورزشی "فیلا" و ساعت‌های "گوکی" را هم برعهده دارند. این کالاها که عموماً بین 225 تا 000/14 دلار قیمت دارند، در سراسر دنیا به مشتریان ثروتمند عرضه می‌گردند.

غول فرانسوی صنعت جواهر یعنی "کاریتر" هم یک شرکت یهودی به حساب می‌آید. مالک این شرکت یعنی آلاین دومنیک در بازدید خود از اسراییل در سال 1996 میلادی چنین گفته بود: "من قصد دارم که 10 میلیون دلار از منافع فروش جواهرات شرکت خود را به سازمان بین‌المللی صهیونیست‌های جهان (WIZO) اهدا کنم." همچنین از سال‌های دهه سی میلادی تاکنون، اکثر لباس‌های هنرپیشه‌های فیلم‌های‌هالیوودی، توسط شرکت‌های یهودی طراحی و تولید می‌گردد. شرکت چنل (Chanel) هم که به عرضه گران‌قیمت ترین عطریات دنیا مشهور است، اگرچه توسط یک غیریهودی به نام کوکوچنل تأسیس شده، اما خیلی زود توسط برادران ورزامایر خریداری گردید.

همچنین یهودیان در صنایع آرایشی و عطریات هم حضوری فعال و گسترده دارند. به عنوان مثال، امپراتور صنعت مد و عطریات یعنی شرکت "استانلی کوهلنبرگ" که توسط دیان سیمون‌هالفین یهودی بنیان نهاده شده است، در صنعت عرضه عطریات از موفقیت‌های زیادی برخوردار می‌باشد. همچنین شرکت "فابرگ" هم با تولید رژهای لب با ماندگاری طولانی و ریمل‌های ضدآب سهم زیادی در بازار یافته است، چرا که آنان با تأسیس صدها آرایشگاه، فروشگاه و باشگاه زیبایی، تقریباً همه مدل‌ها، بازیگران زن و عکاسان لندنی فعال در عرصه مد و بازیگری و عکاسی را در آرایشگاه‌های ساسون گرد آورده‌اند. حقیقتی که خانم گریس میرابلا نیز که 17 سال سردبیری نشریه Vogue (ویژه مد و پوشاک) را برعهده داشته، به آن اذعان نموده است.

همچنین از سال‌های دهه 30 میلادی، یهودیان در بخش‌های خلاقیت شرکت‌های تبلیغاتی هم حضوری چشم گیر داشته و در مشاغلی نظیر پژوهشگر تبلیغات، پژوهشگری انگیزش و روان‌شناسی مصرف، فعالیت می‌نموده‌اند. به علاوه تغییر فامیلی‌های آنان به اسامی مترادف انگلیسی و یا برگزیدن نام‌هایی کاملاً جدید نیز در میان این افراد، کاری کاملاً عادی به حساب می‌آید و تعدادی از آنان هم عضویت افتخاری ارتش اسراییل را پذیرفته‌اند. اما آیا این یهودیان می‌توانند هویت واقعی خود را نیز در فراسوی این محصولات شیک و پرفروش و اسامی جعلی پنهان نمایند؟

ماهنامه سیاحت غرب، شماره 56
منبع:www.JewWatch.com
 

شالوده شکنی یک تاریخ اسطوره‌ای: آیا یهودیان یک قوم و ملتند؟


 تک تک اسرائیلی‌ها به این امر اطمینان مطلق دارند که قوم یهود از هنگامی که تورات در صحرای سینا بر او نازل شد وجود دارد و ایشان خود نوادگان مستقیم و انحصاری آن قوم هستند. همگان خود را متقاعد نموده اند که این قوم پس از خروج از مصر در «سرزمین موعود» مستقر شده که در آن، قلمرو شکوهمند داوود و سلیمان پی افکنده شده و سپس میان دو سرزمین یهودیه  و اسرائیل تقسیم گردید.


  • چکیده:
آیا یهودیان یک قومند؟ یک تاریخ نگار اسرائیلی به این پرسش کهن پاسخی نوین می‌دهد. به خلاف عقیده رایج، یهودیان نه در نتیجه بیرون رانده شدن عبرانیان از فلسطین بلکه به سبب به آیین یهود گرویدن مردمان در آفریقای شمالی، جنوب اروپا و خاور میانه در جای‌های گوناگون پراکنده شده اند. این نظر یکی از بنیادهای اندیشه صهیونیست را که مدعی است، یهودیان بازماندگان پادشاهی داوودند و نه – خدای نکرده – وارثان جنگجویان بربر یا سواران قوم خزر، به لرزه می‌افکند.

تک تک اسرائیلی‌ها به این امر اطمینان مطلق دارند که قوم یهود از هنگامی که تورات در صحرای سینا بر او نازل شد وجود دارد و ایشان خود نوادگان مستقیم و انحصاری آن قوم هستند. همگان خود را متقاعد نموده اند که این قوم پس از خروج از مصر در «سرزمین موعود» مستقر شده که در آن، قلمرو شکوهمند داوود و سلیمان پی افکنده شده و سپس میان دو سرزمین یهودیه  و اسرائیل تقسیم گردید. به همین منوال، هیچ کس از این امر بی خبر نیست که قوم یهود دو بار ناگزیر به ترک سرزمین خود شده: بار نخست پس از ویرانی نخستین نیایشگاه در سده ششم پیش از میلاد و بار دوم پس از ویرانی دومین نیایشگاه در سال ٧٠ پس از میلاد.

از آن پس، دوران سرگردانی آغاز شد که تقریباً دوهزار سال به درازا کشید: راه قوم یهود، از پس سفرهایی دشوار، به یمن، مراکش، اسپانیا، آلمان، لهستان و اعماق روسیه انجامید؛ اما این قوم توانست همواره وابستگی خونی میان گروه‌های از هم دور افتاده خود را حفظ کند. چنین شد که یگانگی اش تباه نشد. در پایان سده نوزدهم، شرایط مناسب برای بازگشت آن به میهن باستانی اش فراهم شد. اگر نسل کشی نازی‌ها روی نداده بود، میلیون‌ها یهودی به صورت طبیعی دوباره در ارتص ایسرائل(سرزمین اسرائیل) جای گرفته بودند، چرا که بیست سده بود که آنان این خیال را در سر می‌پروراندند. فلسطین سرزمینی دست نخورده بود، در انتظار آن که همان قومی که در آغاز از او برخاسته بود بیاید و دوباره به بارش بنشاند. چرا که این سرزمین از آن آن قوم بود، نه از آن این اقلیت بی بهره از تاریخ که به تصادف از اینجا سر در آورده بود. بنابراین جنگ‌هایی که قوم سرگردان برای بازپس گرفتن سرزمین خود کرد، به حق بود و مخالفت سرسختانه مردم محلی، نامشروع.

این تفسیر تاریخ یهود از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ این تفسیر کار افراد با استعدادی است که از نیمه دوم سده نوزدهم به بازسازی گذشته پرداخته اند و نیروی تخیل زاینده شان برمبنای قطعه‌های پراکنده یادگارهای دینی، چه یهودی و چه مسیحی، زنجیره پیوسته‌ای از نیاکان قوم یهود برساخته است. البته در آثار فراوانی که درباره تاریخ دین یهود نگاشته شده اند، رهیافت‌های فراوان و گوناگونی یافت می‌شود. اما بحث‌ها و اختلاف آرای درونی این تاریخ نگاری، هیچ گاه دریافت‌های جوهر گرای ساخته و پرداخته در پایان سده نوزدهم و آغاز سده بیستم را به چالش نکشیده اند.

هنگامی هم که چیزهایی که ممکن بود خلاف تصویر سرراست گذشته باشند کشف می‌شد، این کشفیات تقریباً هیچ انعکاسی نمی‌یافت.. مراجع ویژه تولید دانش درباره گذشته یهودیان، به بروز این حالت نیمه فلج یاری بسیار کرده اند . این مراجع دپارتمان‌هایی از دانشگاه هستند که انحصاراً به « تاریخ یهودیت» تخصیص داده شده اند و از دپارتمان تاریخ (که در اسرائیل « تاریخ عمومی» خوانده می‌شود) کاملاً مجزا هستند. حتی این بحث حقوقی که « چه کسی یهودی محسوب می‌شود؟» ذهن این تاریخ نگاران را به خود مشغول نساخته است: از نظر آنان، همه اسلاف آن قومی که دو هزار سال پیش ناگزیر از ترک سرزمین خود گردید، یهودی محسوب می‌شوند.

این پژوهشگران «مجوز دار» ، در بحثی که در پایان سال‌های ١٩٨٠ در میان  « تاریخ نگاران نوین» درگرفت نیز شرکت نکردند. بیشتر بازیگران این مباحثه عمومی، که شمارشان نیز محدود بود، از رشته‌های دانشگاهی دیگر یا از خارج از دانشگاه برخاسته بودند: جامعه شناسان، خاورشناسان، زبان شناسان، جغرافی دانان، متخصصان علوم سیاسی، پژوهشگران ادبی و باستان شناسان، به بیان اندیشه‌های نوینی درباره گذشته یهودیان و صیونیسم پرداختند. در میان آنان چند تنی هم فارغ التحصیلان دانشگاه‌های خارج از کشور بودند. در عوض از      «دپارتمان‌های تاریخ یهودیت» در این میان هیچ صدایی برنخاست، مگر گفته‌هایی ترسان و محافظه کارانه، پیچیده در زبانی ثقیل و توجیه گر اندیشه‌های پیش پا افتاده و نخ نما.

خلاصه این که پس از شصت سال، تاریخ ملی هنوز خام مانده است و به احتمال زیاد به این زودی‌ها هم تحولی در آن ایجاد نخواهد شد. با وجود این، رویدادهایی که در نتیجه پژوهش‌ها حقیقتشان آشکار شده است، پرسش‌هایی را در ذهن هر تاریخ نگار باوجدانی بر می‌انگیزند که در نگاه اول تعجب آور به نظر می‌رسند، اما جنبه‌ای بنیادین نیز دارند. آیا می‌توان کتاب مقدس را کتابی تاریخی دانست؟ نخستین تاریخ نگاران یهودی مدرن، مانند ایزاک مارکوس یوست  یا لئوپولد تسونتس در نیمه نخست سده نوزدهم چنین برداشتی نداشتند: از دید آنان، عهد عتیق، کتاب مبنای دین شناسی برای گروه‌های مذهبی یهودی پس از ویرانی نخستین نیایشگاه بود. در نیمه دوم سده نوزدهم، تاریخ نگارانی پیدا شدند با دریافتی «ملی» از کتاب مقدس، در این میان در درجه نخست باید از ‌هاینریش گرایتس نام برد: این تاریخ نگاران داستان‌های موجود در تورات را به روایت‌های یک گذشته اصیل ملی بدل کردند. از آن هنگام تا کنون، تاریخ نگاران صهیونیست از تکرار « حقایق مندرج در کتاب مقدس» باز نایستاده اند و این حقایق هر روز در نظام آموزش و پرورش کشوری به خورد شاگردان داده می‌شوند. اما ناگهان در دهه ١٩٨٠ زمین لرزید و این افسانه‌های بنیادین را تکان داد. اکتشافات باستان شناسی نوین، امکان یک کوچ بزرگ در سده سیزده پیش از میلاد را نفی می‌کنند. به همین منوال، موسی نمی‌توانسته عبرانیان را از مصر خارج و به سوی «سرزمین موعود» هدایت نماید؛ دلیل محکم این امر آن است که در آن دوران، این سرزمین... در اختیار مصریان بود. به علاوه، نه از شورش بردگان در سرزمین فراعنه اثری یافت می‌شود، نه از تسخیر سریع کشور کنعان به دست عنصری بیگانه.

آیا تبعید سال ٧٠ میلادی حقیقتاً روی داده است؟ مایه شگفتی است که درباره این « رویداد بنیادین» تاریخ یهودیان که مبنای «پراکندگی قوم یهود»  محسوب می‌شود، کمترین کار تحقیقی انجام نشده است. دلیل این امر بسیار پیش پا افتاده است: رومیان هرگز یکی از اقوام سمت خاور دریای مدیترانه را تبعید نکردند. به استثنای اسیرانی که به بردگی واداشته شدند، ساکنان یهودیه حتی پس از ویرانی نیایشگاه دوم نیز به زندگی در زمین‌های خود ادامه دادند. بخشی از آنان در سده چهارم میلادی به مسیحیت گرویدند، در حالی که اکثریت بزرگشان به هنگام پیروزی اعراب در سده هفتم میلادی به دین اسلام پیوستند. بیشتر اندیشمندان صهیونیست از این همه باخبر بودند: ایتسهاک بن زوی، که بعدها رئیس جمهوری اسرائیل شد و همچنین داوید بن گوریون بنیان گذار کشور، تا سال ١٩٢٩، زمان شورش بزرگ فلسطینیان، خود همین مطالب را نوشته اند. هر دو چندین بار یاد آور می‌شوند که دهقانان فلسطین نوادگان ساکنان سرزمین باستانی یهودیه اند.

پس اگر پس از غلبه روم کسی از فلسطین تبعید نشده است، یهودیان پرشماری که از دوران باستان در کرانه‌های مدیترانه ساکن شده اند، از کجا آمده اند؟ پشت پرده تاریخ نگاری ملی، یک واقعیت تاریخی شگفت انگیز نهفته است. از هنگام شورش خانواده ماکابیم در سده دوم پیش از میلاد تا شورش بارکوخبا در سده دوم میلادی، دین یهود رتبه اول را در میان دین‌هایی که به تبلیغ خود می‌پرداختند داشت. خاندان حاکم ‌هاسمونیان، ایدومیان ساکن جنوب یهودیه و ایتوریان ساکن منطقه گالیله را به زور وادار به گرویدن به دین یهود نموده و آنان را به « مردم اسرائیل» ملحق کرده بودند. پادشاهی یهودی- هلنیستی  ‌هاسمونیان کانونی شد برای گسترش دین یهود در سراسر خاور میانه و در کناره‌های دریای مدیترانه. در سده نخست پس از میلاد، در سرزمین کنونی کردستان پادشاهی یهودی آدیابن پدید آمد که آخرین پادشاهی‌ای هم نخواهد بود که پس از یهودیه    « یهودی می‌شود»: چندین نمونه دیگر نیز از آن پس چنین خواهند کرد.

پیروزی دین مسیح در آغاز سده چهارم به گسترش دین یهود پایان نمی‌دهد، اما فعالیت تبلیغی یهودیان را به حاشیه‌های حوزه فرهنگی مسیحیت می‌راند. بدین گونه است که در سده پنجم، در جایی که اکنون کشور یمن وجود دارد، یک پادشاهی توانمند یهودی به نام حمیر پدید می‌آید که بازماندگان آن دین خود را پس از پیروزی اسلام و تا دوران کنونی نیز حفظ خواهند نمود. همچنین، وقایع نگاران عرب از وجود قبائل بربر گرویده به دین یهود در سده هفتم خبر می‌دهند.

مهم ترین گرویدن گروه گروه به دین یهود در منطقه‌ای میان دریای سیاه و دریای خزر روی می‌دهد: در پادشاهی قوم خزر در سده هشتم. گسترش دین یهود از قفقاز تا اوکراین کنونی، چندین گروه مختلف یهودی پدید می‌آورد که در اثر هجوم مغول شمار بسیاریشان به سوی خاور اروپا رانده می‌شوند. در آنجا، این گروه‌ها به همراهی یهودیانی که از مناطق اسلاو جنوب و سرزمین‌های کنونی آلمان آمده اند، فرهنگ بزرگ «ییدیش» را پی ریزی می‌کنند. حدوداً تا دهه ١٩٦٠، این روایت‌های اصل و نسب چندگانه یهودیان کم و بیش آمیخته با تردید در تاریخ نگاری صهیونیست یافت می‌شوند: از این زمان به بعد، این روایت‌ها به تدریج به حاشیه رانده می‌شوند، تا جایی که به کلی از حافظه عمومی در اسرائیل رخت بر می‌بندند. فاتحان شهر داوود در سال ١٩٦٧ می‌بایستی بازماندگان مستقیم پادشاهی اسطوره‌ای او باشند، نه خدای نکرده وارثان جنگاوران بربر یا سواران قوم خزر. بدین ترتیب چنین به نظر می‌رسد که یهودیان خود « قومی» اند که پس از دو هزار سال تبعید و سرگردانی، عاقبت به اورشلیم پایتخت خود باز گشته است.

مدعیان این روایت خطی و یکپارچه، فقط آموزش تاریخ را به کار نگرفته اند: آنان دانش زیست شناسی را نیز به خدمت خود فرا خوانده اند. از دهه ١٩٧٠ به این سو، یک سری پژوهش‌های «علمی» می‌کوشند از هر راه ممکنی خویشاوندی ژنتیک یهودیان سراسر جهان را به اثبات برسانند. اکنون دیگر « پژوهش درباره اصل و ریشه جمعیت‌ها» یک حوزه مشروع و محبوب زیست شناسی مولکولی به شمار می‌رود، ضمن این که کروموزوم نرینه Y در این جست و جوی دیوانه وار یگانگی « قوم برگزیده» جایگاهی افتخاری در کنار کلیو الهه یهودی تاریخ به خود اختصاص داده است.

این دریافت تاریخی مبنای سیاست هویتی دولت اسرائیل را تشکیل می‌دهد، و کار از همین جا می‌لنگد! در واقع، این دریافت تعریفی جوهر گرا از دین یهود به دست می‌دهد که در آن عنصر قومی مرکزیت دارد و سبب برقراری نوعی تفکیک انسان‌ها از یکدیگر می‌شود که در آن یهودیان را از غیر یهودیان جدا می‌نمایند – چه این غیر یهودیان عرب باشند، چه مهاجر روس، چه کارگر خارجی.

شصت سال پس از تأسیس، اسرائیل همچنان از تصور خود به صورت جمهوری‌ای که وجودش از آن همه شهروندانش است سر باز می‌زند. در حدود یک چهارم این شهروندان یهودی محسوب نمی‌شوند و این کشور، بنا بر روح قوانینش از آن آنان نیست. در عوض، اسرائیل همچنان خود را به عنوان کشور یهودیان سراسر جهان می‌شناساند، اگر چه اینان دیگر نه پناهندگانی تحت آزار و تعقیب، بلکه شهروندانی باشند برخوردار از تمامی حقوق خود که در برابری کامل در کشورهای محل اقامتشان زندگی می‌کنند. می‌توان گفت که یک قوم سالاری بی حد و مرز توجیه گر تبعیض شدیدی است که این کشور با توسل به اسطوره ملت ابدی که برای جمع شدن در « سرزمین نیاکان خود» دوباره متشکل شده، بر بخشی از شهروندان خود روا می‌دارد.

بنا بر این، نوشتن تاریخی نوین برای یهودیان، بی آن که نگاه تاریخ نگار از خلال منشور صهیونیست بگذرد، کار ساده‌ای نیست. پرتو‌های نوری که در گذر از این منشور می‌شکنند، به رنگ‌های قوم گرایانه تندی در می‌آیند. در حقیقت یهودیان همیشه گروه‌های مذهبی‌ای شکل داده اند که در بیشتر موارد در پی تغییر دین به یهودیت در مناطق گوناگون جهان تشکیل شده اند: پس این گروه‌ها نمایندگان یک « قوم» با اصل و نسبی یگانه و یکسان که درطی بیست سده سرگردانی از جایی به جایی رفته باشد نیستند.

می دانیم که در توسعه هر نوع تاریخ نگاری و به طور کلی در فرایند مدرنیته، زمانی صرف برساختن ملت می‌شود. این کار در طول سده نوزدهم و بخشی از سده بیستم، میلیون‌ها انسان را به خود مشغول داشته بود. پایان سده بیستم، صحنه آغاز به باد رفتن برخی از این رؤیاها شد. اکنون شمار فزاینده‌ای از پژوهشگران به تحلیل، کالبد شکافی و شالوده شکنی روایت‌های بزرگ ملی می‌پردازند، به ویژه اسطوره‌های اصل و نسب مشترک که در وقایع نگاری‌های دوران گذشته مقام شامخی داشتند. کابوس‌های هویتی دیروز، فردا به رؤیاهای هویتی دیگری جای خواهند سپرد.

منبع: www.ir.mondediplo.com
شلومو سند