درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

اعطاء لقب قائم (ع) در روز عاشورا

یکی از القاب عالی و شکوهمند حضرت ولی عصر (عج) لقب قائم است. این لقب از القاب خاصه است که ویژه ی آن حضرت می باشد و بر دیگر امامان معصوم (ع) اطلاق نمی شود و نیز لقبی است که دارای رمز و راز مخصوص می باشد و یادآور صحنه های حیرت انگیز و روزهای شکوهمند و شگفت آوری است.

در روایاتی تصریح شده که مبداء پیدایش این لقب افتخارآفرین، مصادف با عاشورا بوده است و در روز شهادت سالار شهیدان و پیشوای احرار و آزادگان جهان، حضرت حسین بن علی (ع)، از سوی ذات لایزال الهی به این لقب مقدس و پر افتخار نایل و سرافراز گردید.

 

 

طبری از علمای امامیه در قرن چهارم هجری، نقل می کند که ابوحمزه ثمالی می گوید به حضرت امام محمد باقر (ع) عرض کردم: «ای فرزند رسول الله! چگونه علی (ع) «امیرالمؤمنین» نامیده شد و حال آنکه هیچ کس پیش از او به این اسم نامیده نشده و بعد از او هم روا نیست احدی را بدین نام بخوانند؟» حضرت فرمود: «لِأَنَّهُ میرَهُ العِلم یمتارُ مِنهُ وَ لا یمتارُ مِن اَحَدٍ سِ.ته؛ یعنی، زیرا او منبع و کانون علم بود از او اخذ علم می شد و از غیر او اخذ نمی شد.» عرض کردم: «ای زاده ی پیامبر! مگر همه شما قائم به حق نیستید و حق را بر پا نمی دارید، پس چرا تنها ولی عصر را قائم می خوانند؟» فرمود: «چون جدم حسین (ع) کشته شد، فرشتگان صدا را به گریه و ناله بلند نموده عرض کردند: «بار خدایا از کسانی که برگزیده ی تو و فرزند برگزیده ی تو، ارزشمندترین و بهترین خلق تو را کشتند در می گذری؟!» خداوند، به آنان وحی فرستاد: «ای فرشتگان من آرام بگیرید سوگند به عزت و جلال خودم که قطعاً از آنان انتقام خواهم گرفت هر چند بعد از مدتی باشد.» آنگاه پرده از جلوی دیدگان آنان کنار زد و امامان از فرزندان امام حسین (ع) را یکی پس از دیگری به آنان نشان داد. فرشتگان از این منظره، مسرور و شادمان گردیدند و دیدند که یکی از آن بزرگواران ایستاده مشغول نماز است. خداوند فرمود: «با این قائم (شخص ایستاده) از قاتلان حسین (ع) انتقام خواهم گرفت.»(دلائل الامامه ، محمدبن جریر طبری،452)

و نیز شیخ طوسی (ره) نقل کرده که محمد بن حمران می گوید امام صادق (ع) فرمود: «چون جریان شهادت امام حسین (ع) واقع شد، فرشتگان به خدا نالیدند و خروش برآورده و به خداوند متعال عرض کردند: «بار خدایا آیا با حسین که انتخاب شده ی تو و فرزند پیامبر توست اینچنین رفتار می شود؟» خداوند شبح و سایه ی قائم (ع) را در برابر آنان در حالت ایستاده مجسم کرد و فرمود: «با این (قائم) از ستم کنندگان به حسین (ع) انتقام خواهد گرفت.»(کافی ، ج 1،ص465)

اکنون با ملاحظه این دو روایت، شدت ارتباط و پیوند محکم و پایدار میان حضرت امام حسین (ع) و حضرت ولی عصر (ع) را بنگرید. آری لقب مقدس قائم در روز شهادت حسین و به برکت امام حسین (ع) به آن حضرت اعطا شد و در رابطه با شهادت امام حسین (ع) مهدی (ع) قائم آل محمد (ع) گردید.

مصائب امام حسین(ع) از زبان امام مهدی(عج)

مصائب آن حضرت بسیار است، آن بزرگوار در سوگ همه امامان معصوم (ع) و در سوگ پیامبر (ص) و فاطمه (س) و در همه رنج هایی که در راه اسلام متوجه مردان خدا می شود و آنها شهید یا مجروح می کردند، مصیبت زده و متأثر می گردد. در اینجا به ذکر مصیبت آن بزرگوار در رابطه با امام حسین (ع) اکتفا می کنیم.

خاطراه کربلا بسیار جانسوز و غمبار است. هیچکس عمق آن فاجعه را مانند امام زمان (ع) درک و لمس نمی کند. آن حضرت به یاد مصائب جانگداز امام حسین (ع) بیاناتی دارد که در اینجا به چند فراز از آن که از زیارت ناحیه مقدسه گرفته شده می پردازیم، در فرازی می فرماید:

«لَئِن اَخَّّرتَنِی اَلدُّهُورُ وَ عاقَنی عَن نَصرِکَ المَقدُور لَاَبکِینَّکَ صَباحَاً وَ مَساءَ ... فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً وَ لَاَبکَینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً»

اگر زمانه مرا تأخیر انداخت و مقدرات مرا از یاری تو جلوگیری کرد، صبح و شب به یاد مصائب تو گریه می کنم و از بام تا شام سرشک از دیده می بارم و ندبه می نمایم و به جای اشک خون می گریم.

 

 

 

«اَمَرَ اللَّعینُ جُنُودَه فَمَنَعُوکَ الماءَ وُرودَهُ وَ ناجَزُوکَ القِتالَ وَ عاجَلُوکَ النِزالَ وَ رَشَفُوکَ بِالسَّهامِ وَ النِّبالِ فَاحدَقُوا بِکَ مِن کُلِّ جَهاتٍ وَ اَثخَنُوکَ بِالجَراحِ»

ای جد بزرگوار، فراموش نمی کنم آن هنگام که عمر سعد ملعون به لشکرش فرمان داد که از ورود آب به خیام جلوگیری نمایند و با تو بجنگند و به تو حمله کنند و بدن نازنینت را آماج تیرها و نیزه ها قرار دهند و از هر سو تو را محاصره کردند و هر کدام با اسحله ای پیکرت را مجروح ساختند و داغ زخم را بر بدنت نهادند.

«وَ اَسرَعَ فَرَسُکَ شارِادً اِلی خِیامِکُ قاصِدَاً مُحَمحمِاً باکِیاً وَ هِیَ تَقُولُ لظََّلیمَهُ مِن اُمَّهٌ قَتَلَت إبنُ بِنتِ نَبِیَّهَا»

ای جد بزرگوار فراموش نکنم آن هنگام را که اسب بی صاحبت، رمیده به سوی خیمه های تو آمد، همهمه می کرد و سرشک اشک از چشمانش سرازیر بود و (با زبان بی زبانی) می گفت: وای از ظلم و ستم امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند.

«فَلَمّا رَأینَ النِّّساءَ جَوادَکَ مَخزِیاً وَ نَظَرنَ سرَجَکَ عَلَیهِ مَلوِیّاً بَرزَنَ مِن الخُدُورِ ناشِراتُ الشُّعُورِ لاطمِاتُ الخُدُودِ سافِراتُ الوُجُوهِ بِالعُوَیلِ داعِیاتُ وَ بَعدَ العِزَّّ مُذَّلَّلاتُ وَ إلی مِصرَعِکَ مُبادِراتٍ وَ الشِّمرُ جالِسٍ عَلی صَدرِکَ مُولِعٍ سَیفَهُ عَلَی نَحرِکَ ...»

ای جد بزرگوار، چگونه یاد بیاروم آن منظره دلخراش را که بانوان حرمت، اسب تو را خوار و شرمنده دیدند که زینش واژگون شده است. از خیمه ها بیرون آندند در حالی که موهای خود را پریشان نموده و سیلی بر چهره خود می زدند و صورت هایشان آشکار شده بود و فریاد و فغانشان بلند بود چرا که عزت خود را از دست داده بودند. با آن حال به سوی قتلگاه شتافتند و دیدند شمر بر سینه ات نشسته، شمشیر خود را بر گلویت گذارده و می خواهد سرت را از بدنت جدا سازد.

«فَهَوَیتَ اِلَی الاَرضِ جَرِیحاً تَطَؤُکَ الخُیُولُ بِحَوافِرِها وَ تَعلُوکَ الطُّغاهُ بِبَواتِرِها قَد رَشَحَ لِلمَوتِ جَبِینکَ وَ اختَلَفَ بِالاِنقِباضِ وَ الاِنبِساطِ شِمالُکَ وَ یَمِینُکَ ...»

ای جد بزرگوار چگونه یاد بیاورم آن هنگام که پیکر پر از زخمت بر زمین قرار گرفت. گروهی سرکش بر اسب های خود سوار شدند و پیکرت را لگدکوب اسب ها قرار دادند در حالی که لحظات آخر عمر را می پیمودی و راه به جانان نزدیک می نمودی.

 

 

 

«وَ سُبِیَ اَهلُکَ کَالعَبِیدِ وَ صُفِدُوا بِالحَدیِدِ فُوقَ اَقتابِ المَطّیات تَلفَحُ وُجُوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ یُساقُونَ فِی البَرارِی وَ الفَلَوات اَیدِیَهُم مَغلُولَهٌ اِلَی العِناقِ یُطافُ بِهِم فِی الاَسواقِ فَوَیلٍ لِلعُصاه الفُسّاقِ ...»

ای جد بزرگوار فراموش نمی کنم آن هنگام را که پس از شهادتت افراد خانواده ات را مانند بردگان اسیر کردند و زنجیر آهنین به آنها بستند و آنها را بر فراز شتران تندرو بی سرپوش و فاقد محمل (با کمال بی احترامی) سوار نمودند که پوست صورتشان از شدت گرمای سوزان سوخت، آنها در بیابان ها و راه ها حرکت داده شدند، دست هایشان را به گردن هایشان بستند و در کوچه ها و میدان ها عبور دادند وای بر آن مردم گنهکار و بی شرم.

«فَقامَ ناعِیکَ اِلَیهِ بِالدَّمعِ الهَطُول قائِلاً یا رَسُولَ الله قُتِلَ سِبطُکَ وَ فَتاکَ وَ استُبِیحَ اَهَلَکَ وَ حمامُکَ وَ سُبِیَت بَعدَکَ ذَراریِکَ وَ َوَقَعَ المَحذُورُ بِعِترَتِکَ وَ ذَوِیکَ فَانزَعَجَ الرَّسُوُل وَ بَکی قَلبُهُ المَهول ...»

خبر شهادت تو را در کنار قبر جدت رسول خدا (ص) (بشیر) به او داد در حالی که گریان بود. عرض کرد ای رسول خدا سبط تو کشته شد و من خبر شهادت فرزندت را آورده ام. زاده جوانمردت کشته گردید ای رسول خدا فرزندان و نزدیکان خاندانت با سختی و محنت دست به گریبان و اسیر دشمنان گردیدند. رسول خدا (ص) از این خبر منقلب و گریان شد و قلب داغدارش پردرد گردید ...» (الحوادث و الوقایع ، ج3، ص 304-301)

امام مهدی(ع)،سوگوار دائمی حسین(ع)

از جمله زیارات شریفه، زیارت ناحیه مقدسه است که منسوب به حضرت مهدی آل محمد (عج) می باشد. یکی از فقرات زیارت مزبور، این جمله است:

«وَ لَئِن اَخَّرتَنِی الدُّهُور وَ عَاقَنِی عَن نَصرِکَ المَقدُور لاُ ندِبَنَّّ عَلَیکَ صَباحَاً وَ مَساءَاً وَ لَاَبکَینَّ عَلَیکَ بَدَّلَ الدُّمُوعِ دَمَاً»

اگر روزگار مرا به تاخیر انداخت و از یاری و نصرت تو در روز عاشورا باز داشت، هر آینه من صبح و شام بر تو ندبه می کنم و به جای قطرات اشک، بر تو خون گریه می کنم.

این جمله، حاصل بزرگترین پیام محبت و دلبستگی و ارتباط دل و جان گوینده با مخاطب می باشد و از جهاتی در خور توجه و تأمل کامل است.

در آغاز، از اینکه بر اثر قضاء الهی از نظر زمانی در عصر امام حسین (ع) نبوده و روی جریان طبیعی می بایست چند نسل بگذرد، تا نوبت به او برسد و قدم به عرصه ی وجود بگذارد، اظهار تألم و تأثر می نماید و گویا آرزو می کند که ای کاش جزء طبقات قبل و نسل پیشین خاندان پیغمبر (ص) بود و به هنگام وقوع جریان دلسوز کربلا جزء نسل موجود به شمار می رفت و امکان حضور در صحنه ی خونین و عرصه ی نبرد کربلا برایش بود تا به یاری جدّ بزرگوار خود قیام کرده و با جان شریف خود رفع بلا از جان مبارک آن حضرت می نمود و حتّی به مقام شهادت می رسید.

 

 

 

به جبران این عدم امکان حضور، و نبودن قهری- نه اختیاری- در صحنه کربلا و روز عاشورا، برای خود برنامه ای قرار داده که با تأکید تمام از آن اسم برده و بیان می کند و آن ندبه و گریه های بلند بر امام حسین (ع) آن هم در هر صبح و شام و به صورت مستمر و به عنوان یک عمل همیشگی و قطع ناشدنی می باشد.

اولاً: خود گریه به صورت گریه های معمولی نیست. بلکه به صورت ندبه و زاری و گریه های دردمندانه و بلند بلند است.

ثانیاً: علی رغم نوع داغداران که اگر صبح بر عزیز از دست رفته خود گریه کردند دیگر عصر و شب گریه نمی کنند، آن بزرگوار، هم صبح گریه می کند و هم هنگام عصر و شب.

ثالثاً: برخلاف دیگران که چند روز سوگواری نموده و بعد عزاداری را رها می کنند و اگر احیاناً یک روز تحت تأثیر عواملی، گریه کردند برای مدتها آرامند و یا بکلی عزیز از دست رفته خود را فراموش می کنند، امام زمان (ع) هر روز و شب در این سوگواری است و این عزا برای او کهنگی ندارد و این آتش سوزان و پر از لهیبی که در جان مقدسش ایجاد شده، خاموش نمی شود و به سردری نخواهد گرائید.

اوج مراتب ارتباط و دلدادگی و عشق سوزان حضرت مهدی (ع) به جد بزرگوارش امام حسین (ع)، اینجا بروز می کند که می گویند: «به جای اشک در عزای تو خون می گریم.» چنانکه این جمله، بیانگر شدّت مصیبت حضرت سیدالشهدا (ع) و عمق فاجعه کربلا و ظلم و ستم بنی امیه است. 

آینده تابناک

نوشته شده توسط خدامراد سلیمیان
Larger Font Smaller Font
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل

 انتظار، به معنای «چشم به راه بودن و درنگ کردن به امید پیشامدی خاص» و به بیان دیگر: «کیفیتی است روحی که موجب به وجود آمدن حالت آمادگی است برای آنچه فرد، انتظارش را دارد» و «ضدّ آن، حالت ناامیدی و بریدن از همه کس و همه چیز است».(1) از این‏رو انتظار، در درجه نخست، ویژگی حیات و زندگی انسان است.

ماهیت زندگی انسان با انتظار و امید به آینده عجین شده است، به گونه‏ای که زندگی بدون انتظار، برای وی مفهومی ندارد و بدون آن، شور و نشاط لازم برای تداوم زندگی در کار نیست.

حیات اکنون بشر، ظرف پویایی، تلاش و حرکت به‏سوی فردا و فرداهاست و این چنین پویایی و حرکتی بدون عنصر «انتظار» ممکن نیست؛ زیرا احتمال معقولِ «بقا و پایداری جهان» و امید به «تداوم حیات» است، که به زندگی کنونی معنا و مفهوم می‏بخشد و پویایی و نیروی لازم را برای ادامه آن تأمین می‏کند. از این‏روست که ماهیت زندگی با انتظار پیوندی ناگسستنی دارد.

پدیده انتظار آثاری دارد و نخستین اثر و نمودش این است که انسان را به حرکت در جهت متناسب با انتظار برمی‏انگیزد و از هر حرکت و گرایشی به‏سوی جهت‏های نامتناسب یا ناسازگار و متضاد با انتظار، باز می‏دارد.(2)

به نظر می‏رسد یکی از امور مهمی که ارزش انتظار را معین می‏کند، چیزی است که انسان در انتظار آن به سر می‏برد و چنانچه آن چیز از اهمیت فوق‏العاده‏ای برخوردار باشد، انتظار مربوط به آن نیز دارای فضیلت و برتری خواهد بود.

یکی از انتظارهایی که به عنوان امیدهای متعالی بشر همواره از آن یاد شده است، انتظار جامعه‏ای آرمانی - که برجسته‏ترین ویژگی آن، اقامه عدل و قسط باشد - بوده است. اگرچه اغلب ادیان و ملل به نوعی در انتظارِ چنان جامعه‏ای به سر می‏برند، ولی به نظر می‏رسد این انتظار - که تحت عنوان مهدویت (اعتقاد به ظهور مهدی موعود) در جامعه مسلمانان مطرح است - شکل کامل آن ایده است.

با این بیان می‏توان گفت که مهدویت سبزترین اندیشه‏ای است که خداوند به انسانیت هدیه کرده است و می‏رود تا با شکوفه زدن، جهان هستی را به عطر دل‏انگیز خود طراوتی بهشت‏گونه بخشد. انتظارِ پدید آمدن آن جامعه الهی، از برترین اعمال است.

 

 

 

تحلیل انتظار

آنچه در نگاه نخست به مسأله انتظار، خودنمایی می‏کند، این است که در واقع این انتظار مرکّب از دو عنصر است: عنصر «نفی» و عنصر «اثبات». عنصر نفی، همان بیگانگی با وضع ناشایست موجود و عنصر اثبات، خواهان وضع بهتر بودن است. اگر این دو جنبه در روح انسان به صورت ریشه‏دار حلول کند، سرچشمه دو رشته اعمال دامنه‏دار خواهد شد. این دو رشته اعمال، عبارت‏اند از: ترک هرگونه همکاری و هماهنگی با عواملی که وضع ناشایست را به وجود آورده‏اند از یک سو، و خودسازی و خودیاری و جلب آمادگی‏های جسمانی روحی مادی و معنوی برای شکل‏گرفتن وضع مطلوب، از سوی دیگر.(3)

شهید مرتضی مطهری، پس از اشاره به اندیشه پیروزی نهایی نیروی حق بر باطل و ریشه‏دار بودن آن بین همه مردم جهان و اعتقاد مسلمانان به مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به عنوان مجری این حاکمیت، چنین می‏نویسد: «امید و آرزوی تحقّق این نوید کلّی جهانی - انسانی، در زبان روایات اسلامی «انتظار فَرَج» خوانده شده است و «عبادت» و بلکه «افضلِ عبادات» شمرده شده است».(4) اصل «انتظار فرج (یعنی توقّع گشایش داشتن)» از یک اصل کلّی اسلامی و قرآنی دیگر استنتاج می‏شود و آن، اصل «حرام بودن نومیدی از رحمت خداوند»(5) است.

مردم مؤمن به عنایت الهی، هرگز و در هیچ شرایطی امید خویش را از دست نمی‏دهند و تسلیم ناامیدی و بیهوده‏گرایی نمی‏گردند. چیزی که هست، در این مورد خاص، این «انتظار فرج» و این «عدم یأس از رحمت خدا» در مورد یک عنایت عمومی خداوند به بشر است و نه به یک شخص یا گروه، و به‏علاوه توأم است با نویدهای خاص و مشخص که به آن، قطعیت داده است.(6)

انتظارِ موعود نه‏ فقط نویدبخش آینده‏ای زیبا و باشکوه است، که خود ـ اگر به‌طور صحیح مورد توجه و عمل قرار گیرد ـ زندگی زیبا و باشکوهی را رقم خواهد زد. در احادیث فراوانی ذکر شده که خود انتظار فرج (گشایش الهی)، از بزرگ‏ترینْ فرج‏هاست.(7) امروزه از نظر دانش روز به اثبات رسیده که امید به آینده خوش و انتظار زندگی بهتر، سهم بسزایی در ایجاد خوشی در زندگی کنونی فرد دارد. پس به راحتی می‏توان گفت: انتظار گشایش (فرج خداوند) داشتن، خود بخشی از گشایش الهی است و در مقابل، کسانی که دچار یأس و سرخوردگی و ناامیدی هستند، نه‏تنها در آینده خود جز تاریکی چیزی نمی‏بینند، بلکه «اکنون» خود را نیز آکنده از سیاهی و تاریکی می‏کنند.

 

به‏سوی انتظار راستین

در جواب این سؤال که انتظار راستین چگونه حاصل می‏آید، می‏توان به موارد ذیل که به نوعی لازمه داشتن حالت انتظار است، اشاره نمود:

1. خودسازی فردی

کسی که در انتظار موعود است، همواره متوجه این امر است که چنین تحولی قبل از هرچیز نیازمند به عناصر آماده و با ارزش انسانی است که بتوانند بار سنگین چنان اصلاحات وسیعی را در جهان به دوش بکشند و این در درجه نخست، محتاج به بالا بردن سطح اندیشه و آگاهی و آمادگی روحی و فکری برای همکاری در پیاده کردن آن برنامه گسترده است.

تنگ‏نظری‏ها، کوته‏بینی‏ها، کج‏فکری‏ها، حسادت‏ها، اختلافات کودکانه و نابخردانه و به طور کلّی هرگونه نفاق و پراکندگی، با موقعیت «منتظران واقعی» سازگار نیست.

بنابراین، انتظارِ یک مصلح جهانی، به معنای آماده‏باش کامل فکری، اخلاقی، مادّی و معنوی برای اصلاح همه جهان است. فکر کنید چنین آماده‏باشی چه‏قدر سازنده است!؟

اصلاح تمام زمین و پایان دادن به همه ستم‌ها و نابسامانی‏ها، شوخی نیست و کار ساده‏ای هم نمی‏تواند باشد. آماده‏باش برای چنین هدف بزرگی باید متناسب با آن باشد؛ یعنی باید به وسعت و عمق آن باشد. برای تحقق بخشیدن به چنین تحوّلی، انسان‌های بزرگ و مصمّم، بسیار نیرومند و شکست‏ناپذیر، فوق‏العاده پاک و بلندنظر، کاملاً آماده و دارای بینش عمیق، لازم است(8)

 

 

 

2. خودیاری‌‏های اجتماعی

منتظران راستین، در عین حال وظیفه دارند تنها به خویش نپردازند؛ بلکه باید مراقب حال یکدیگر نیز باشند و علاوه بر اصلاح خویش، در اصلاح دیگران نیز بکوشند؛ زیرا برنامه گسترده و سنگینی که انتظارش را می‏کشند، یک برنامه فردی نیست. در یک میدان وسیع مبارزه دسته جمعی، هیچ فردی نمی‏تواند از حال دیگران غافل بماند؛ بلکه موظف است هر نقطه‏ضعفی را در هرکجا دید، اصلاح کند و هر موضع آسیب‏پذیری را ترمیم نماید و هر عضو ضعیف و ناتوانی را تقویت کند؛ زیرا بدون شرکت فعّالانه و هماهنگ تمام مبارزان، پیاده کردن چنان برنامه‏ای امکان‏پذیر نیست.

3. حل نشدن در فساد محیط

اثر مهمّ دیگری که انتظار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد، حل نشدن در مفاسد محیط و عدم تسلیم در برابر آلودگی‏هاست.

هنگامی که فساد فراگیر می‏شود و اکثریت (یا جمع کثیری) را به آلودگی می‏کشانَد، گاهی افراد پاک در یک بن بست سخت روانی قرار می‏گیرند؛ بن بستی که از یأس اصلاحات سرچشمه می‏گیرد. حتّی گاهی فکر می‏کنند کار از کار گذشته و دیگر امیدی به اصلاح نیست و تلاش و کوشش برای پاک نگاه داشتن خویش بیهوده است. این یأس و ناامیدی ممکن است آنها را تدریجاً به‏سوی فساد و همرنگی با محیط بکشاند و نتوانند خود را در جهان به صورت یک اقلیت صالح، (در برابر اکثریت ناسالم) حفظ کنند و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوایی بدانند.

تنها چیزی که می‏تواند در آنها روح «امید» بدمد و به مقاومت و خویشتنداری دعوت کند و نگذارد در محیط فاسد حل شوند، امید به اصلاح نهایی است. تنها در این صورت است که آنها دست از تلاش و کوشش برای حفظ پاکی خویش و اصلاح دیگران برنخواهند داشت. به همین دلیل، امید را می‏توان همواره به عنوان یک عامل مؤثّر تربیتی در تربیت شخصیت‏های ناسالم شناخت. همچنین افراد صالحی که در محیط فاسد گرفتارند، بدون امید نمی‏توانند خویشتن را حفظ کنند.(9)

از آنچه اشاره شد، به خوبی می‏توان دریافت که چرا پیشوایان معصوم ما جایگاه بس والایی برای انتظار فرج (بویژه در دوران پنهانْ‏زیستی آخرین حجّت الهی) قائل بوده‏اند.

کوتاه سخنْ این‏که: انتظار، باوری است بارور به عمل، که در زندگی انسان منتظر، در قالب کرداری خاص تجسم می‏یابد. دست روی دست‏گذاردن و بی‏هیچ کُنِشِ منتظرانه، خود را منتظر دانستن، تفسیری وارونه و منافقانه از «انتظار» است.

انتظار، اعتقادی است در گروِ عمل؛ عمل کردن به آنچه فرهنگ انتظار ایجاب می‏کند. انتظار، چشم داشتن به حاکمیتی است که در آن ناپاکان، ظالمان، متظاهران بی‏اعتقاد و معتقدان بی‏کردار، به شمشیر عدالت و دیانت سپرده می‏شوند؛ دین از بدعت‏ها، کجی‏ها، نفاق‏ها و ناروایی‏های بشری پیراسته می‏گردد؛ نادرستی‏ها و ناراستی‏ها کنار می‏روند؛ کاخ‏های به ظلم افراشته تاریخ، سقوط می‏کنند؛ زنجیرهای جهل و اسارت، گسسته می‏شوند و نابِخردی‏ها و ناحقّی‏ها پایان می‏یابند.

و این است آن آینده تابناک، زیبا و باشکوهی که انتظار سبز موعود، نویدبخش آن است.

 

پی نوشتها:

(1)    سید محمد تقی اصفهانی، مکیال المکارم، ج 2، ص 152.

(2)    محمد حکیمى، عصر زندگى، ص 261.

(3)    ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 7، ص 281.

(4)    شیخ صدوق، کمال‏الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 287، حدیث 6.

(5)    سوره یوسف، آیه 87.

(6)    مرتضى مطهرى، قیام و انقلاب مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص 14.

(7)    کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 319، حدیث 2.

(8)    نعمانى، الغیبه، ص 200، حدیث 16.

      (9)  تفسیر نمونه، ج 7، صص 384 - 387 (با اندکى تصرف).

 

امام عسکری(ع)پدر امام زمان(عج)

وشته شده توسط محمد رضا نصوری
Larger Font Smaller Font
مشاهده در قالب PDF چاپ فرستادن به ایمیل

امام حسن عسکری علیه السلام یازدهمین پیشوای شیعیان، و پدر بزرگوار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، در سال 232هـ/845م چشم به جهان گشود، پدر بزرگوارش امام دهم حضرت هادی علیه السلام و مادرش، بانوی پارسا و شایسته «حدیث» یا «حدیثه»(1) و در برخی منابع نامش را «سوسن»(2) و «عسفان»(3) یاد کرده‌اند.

از مشهورترین القاب امام عسکری علیه السلام می‌توان به «الصّامت»، «الهادی»، «الرّفیق»، «الزّکی»، «النقی» و «الخالص» اشاره کرد.(4) «ابن الرضا» لقبی است که امام جواد علیه السلام و امام عسکری علیه السلام هر دو به آن شهرت یافته‌اند.(5)

امام عسکری علیه السلام قریب به 6 سال امامت مسلمین را عهده‌دار بودند و در طول این مدت نسبت به هدایت مردم و حفظ جان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زحمات زیادی را متحمل شدند.

حاکمان دوران امام عسکری علیه السلام که بیشترین فشار را به حضرت وارد می‌کردند، عبارتند از:

1- المعتزّ بالله (252-225هـ) 2- المهتدی بالله (255-256هـ) 3- المعتمد بالله (256-279هـ)

امام علیه السلام در این دوران به صورت پنهانی و با اجرای اصل «تقیه»، با سیستم سازمان وکالت امور شیعیان را دنبال می‌فرمودند.

امام عسکری علیه السلام، در سال 243هـ با فشار متوکل عباسی به سامراء منتقل شد(6)، چون تصوّر عباسیان این بود که ممکن است امامان، همانند سایر علویان، با داشتن هوادارانی چند دست به قیام بزنند. لذا حضور آنها در مرکز خلافت، مانع از چنین اقدامی می‌شود.

اقامت طولانی امام عسکری علیه السلام در سامراء جز نوعی بازداشت از طرف خلیفه قابل توجیه نیست؛ به طوری که حضرت مجبور بودند هر دوشنبه و پنجشنبه به دارالخلافه رفته و حضور خود را اعلام نماید(7) از طرفی هم تنها پیروان و شیعیان خاص می‌توانستند با آن حضرت ارتباط داشته باشند.(8)

امام عسکری علیه السلام اگر چه بسیار جوان و تحت مراقبت جاسوسان و عاملان خلیفه بود ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و اخلاقی شهرت فراوانی پیدا کرده بودند، حتی روزهایی که حضرت به مقر خلافت می‌رفت، در طول مسیر حضرت، که مملو از مردم و بسیار شلوغ بود، مردم به احترام ساکت می‌شدند و جمعیت با شور و شعف بسیار به امام علیه السلام اظهار ارادت می‌کردند.(9)

 

 

 

اوضاع سیاسی، اجتماعی عصر امام عسکری علیه السلام

در این زمان شیعیان به صورت یک قدرت عظیم در عراق مطرح بود و علناً با حاکمان عباسی مخالفت می‌کردند و حاکمان عباسی نیز، توجه و فشار خود را معطوف امامان علیهم السلام شیعه و پیروان آنان کرده بودند. از یک سو عباسیان می‌دانستند که مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف در نسل امام عسکری علیه السلام خواهد بود لذا با گسترش جاسوسان خود مراقب وضع زندگی امام علیه السلام بودند؛ حتی در زمان معتز امام علیه السلام بازداشت و روانه زندان شده بود و  به «سعید حاجب» مأموریت داده بود تا امام علیه السلام را به سوی کوفه ببرد و در بین راه حضرت را به شهادت برساند ولی پس از سه روز همراهان وی، خود او را به هلاکت رساندند.(10) «مهتدی» هم تصمیم به قتل امام علیه السلام گرفت ولی موفق به اجرای آن نشد.

از سوی دیگر، امام عسکری علیه السلام باید زمینه را برای امامت فرزندش و آمادگی مردم برای ورود به عصر غیبت را فراهم می‌کردند، که با فشار و محدودیت‌های حاکمان عباسی کار بسیار دشواری بود البته این زمینه سازی از قبل توسط امامان گذشته انجام گرفته بود ولی در زمان امام عسکری علیه السلام جلوه بیشتری می‌یافت زیرا امام علیه السلام با وجود تأکید بر تولد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، او را تنها به شیعیان و مریدان خاص نشان داده بود و تماس مستقیم شیعیان، با خود آن حضرت، روز به روز محدودتر و کمتر می‌شد.

 

بخشی از فعالیتهای امام حسن عسکری علیه السلام

1. رساله‌ها و نامه ها

رساله‌ها و نامه هایی از امام حسن عسکری  علیه السلام در تاریخ ثبت شده است که آنها را برای شیعیان، برخی مناطق شیعه نشین، یا افراد عادی فرستاده اند حتی زمانی که در حصر عباسیان بودند و در نامه‌ها ضمن اشاره به معارف دینی و لزوم انجام احکام الهی، بسیاری از مسائل لازم و ضروری را یادآوری یا بر انجام برخی کارها پافشاری کرده اند که برای نمونه، می‌توان از نامه امام عسکری علیه السلام به علی بن حسین بابویه اشاره نمود که امام در این نامه برای ایشان دعا نمودند و خداوند دعای ایشان را مستجاب نموده و شیخ صدوق را به او عطا کرده است.(11)

2. تأسیس حوزه علمیه

یکی از دغدغه‌های اصلی امامان شیعه حفظ شیعان و تربیت نیرو بوده است امام عسکری  علیه السلام با تأسیس مرکز علمی در پی تربیت نیرو بر آمده و شاگردان والامقام و ارجمندی تحویل جامعه داده اند مانند احمد بن اسحاق قمی، عثمان بن سعید عمری، حسین بن روح (هر دو از نواب اربعه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف) عبدا... بن جعفر حمیری مؤلف کتاب الغیبه و الحیره از کارگزاران نواب اول ودوم بوده است.

البته هدف امام عسکری  عجل الله تعالی فرجه الشریف ضمن تشویق نشر دهندگان و نگهبانان فرهنگ اهل بیت علیه السلام، آنان را به مناطق مختلف شیعه نشین اعزام کرده تا ضمن پاسخ گو بودن به شبهات، ارتباط با شیعیان را حفظ نمایند.

3. مبارزه با انحرافات و شبهات

بخشی از فعالیت‌های علمی امام حسن عسکری علیه السلام مربوط به موضعگیری‌های قاطع ایشان در برابر اندیشه‌های انحرافی صوفیان، واقفه، مفوضه و... بود که حضرت با صراحت موضع گرفته و ضمن باطل و دروغ دانستن آنان شیعیان را از انحراف حفظ می‌نمودند و مناظره با کسانی که عقائد باطل داشتند و مردم را دچار شک و تردید می‌نمودند؛ مانند مقابله با راهب نصرانی و مناظره و گفتمان با فیلسوف معروف عراقی بنام یعقوب بن اسحاق کندی.(12)

4. ساماندهی و تقویت سازمان وکالت

این سازمان‌ همان نظام ارتباط امام با شیعیان بود که از عصر امام صادق علیه السلام شکل گرفته و در طی ده‌ها سال فعالیت مخفی خود را ادامه داده بود در زمان امام عسکری علیه السلام چون شیعه رفته رفته به عصر غیبت نزدیک می‌شد لذا امام عسکری علیه السلام راه را برای حرکت سازمان وکالت در مسیر خودش هموار نموده بود ایشان همانند پدر بزرگوارش وکلای ارشدی را برای نواحی مختلف نصب نموده تا بر کار سایر وکلا نظارت داشته باشند علاوه بر این عثمان بن سعید عمری را به عنوان وکیل الوکلای خود معرفی نمود تا همه وکلا به او مراجعه کنند.(13)

البته انجام تمام امور با تاکتیک و سیاست تقیه و رازداری صورت می‌گرفت.

 

 

 

5. توجه ویژه به شیعیان

با اینکه امام عسکری علیه السلام تحت حفظ و نظارت مأموران عباسی بود و شیعیان تشنه دیدار آن حضرت بودند با این اوصاف حضرت به همه تأکید می‌کردند جهت حفظ اتحاد و انسجام میان شیعیان با سیاست تقیه از همدیگر محافظت نمایند و خودشان هم نسبت به حفظ شیعیان حساسیت ویژه ای داشتند. امام برای اینکه شیعیانش شناخته نشوند به آنها دستور داد، در روزی که ایشان می‌خواهند برای دیدار با معتمد عباسی از منزل خارج می‌شوند به آن حضرت سلام نکرده حتی با دست به ایشان اشاره نکنند چرا که در امان نخواهند بود.(14)

6. زمینه سازی برای ورود شیعه به عصر غیبت

مسأله آماده سازی شیعه برای ورود به عصر غیبت و ایجاد ذهنیت لازم برای قبول مسأله غیبت و آمادگی برای دوری از امام معصوم علیه السلام ومحرومیت از ارتباط مستقیم با او، امری بود که از عصر پیامبر اعظم صل الله علیه و آله و سلم شروع و در عصر هریک از امامان علیه السلام شیعه به طور مستمر ادامه یافت و هر امام شیعه به نوبه خود؛ با توجه به نزدیک بودن عصر غیبت، نسبت به مسأله غیبت تأکید می‌فرمودند و از سوی دیگر نسبت به انکار وجود امام علیه السلام و انحراف حاصل از غیبت امام معصوم علیه السلامبه شیعیان هشدار می‌دادند. امام حسن عسکری علیه السلام در همین راستا اقداماتی انجام دادند؛ نظیر:

الف) مطلع کردن شیعیان نسبت به تولد فرزندش مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

از آن جا که به دلیل جاسوسان و دشمنان، ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بصورت مخفی انجام گرفته بود و بیم آن بود که شیعیان در شناخت آخرین حجت به گمراهی روند، لذا امام عسکری علیه السلام به طرق مختلف شیعیان را نسبت به وجود فرزندش مطلع می‌کردند.

احمدبن اسحاق که از بزرگان شیعه می‌باشد، می‌گوید خدمت امام حسن عسکری  علیه السلام شرفیاب شدم تا از ایشان در مورد امام بعد از ایشان سؤال کنم که آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت در حالی که پسری سه سال که رویش مانند ماه تمام می‌درخشید بر دوش خویش داشت(15) همچنین محمد بن عثمان دومین نائب نقل می‌کند که به همراه چهل نفر از شیعیان نزد امام عسکری علیه السلام گردهم آمدیم و آن حضرت فرزندش را به ما نشان داد.(16) گفتنی است که حضرت بارها برای فرزندش عقیقه(17) نمودند تا ضمن اجرای برنامه و سنت اسلامی به دیگران بفهماند که از وی فرزندی باقی است.

ب) ارجاع سؤالات افراد به فرزندش

حضرت امام حسن عسکری علیه السلام محل مراجعه سؤالات شیعیان و نمایندگان خود بود و حضرت برای آماده سازی شیعیان، برخی از سؤالات مراجعه کنندگان را به فرزندش محول می‌کردند؛ برای نمونه به روایتی اشاره می‌کنیم: سعدبن عبدالله قمی به همراه احمدبن اسحاق قمی نقل می‌کنند که نزد امام یازدهم علیه السلام شرفیاب شدیم و سؤالات خود را با ایشان در میان گذاشتیم و حضرت به فرزندش اشاره کرد و فرمود: از نور چشمم سؤال کن و فرزند حضرت رو به من کرده و فرمود: هرچه می‌خواهی سؤال کن.(18) به نوعی حضرت امام عسکری علیه السلام در پی معرفی جانشین خود بوده‌اند.

ج) کاهش ارتباط مستقیم با شیعیان

امام حسن عسکری  علیه السلام چون در حصر و کنترل حکام عباسی بودند و هم به لحاظ آن که در عصری نزدیک عصر غیبت می‌زیستند، غالباً پنهان بوده و غالب امور و ارتباط آنان با شیعیان از طریق مکاتبات، توقیعات و وکلاء انجام می‌گرفت تا آنان آمادگی دوران غیبت را بیابند.

د) دعا برای ولی امر منتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف

حضرت امام عسکری علیه السلام در دعایی برای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از خداوند برایش چنین دعا می‌کند: «...خداوندا او را از شر هر تجاوز کار و طغیانگر و از شر همه آفریدگانت نگه دار و او را از پیش رویش و از پشت سر و از سمت راست و چپش حفظ کن و او را نگهبان باش و از اینکه به او بدی برسد نگاهش دارد و در مورد او، پیامبرت و خاندان پیامبرت را نگاه دار و به سبب او عدالت را آشکار کن، با یاری ات او را پشتیبانی کن، یاورانش را یاری کن و...‌».(19)


پی نوشتها:

(1) الارشاد، شیخ مفید، ص335.

(2) کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج2، ص249.

(3) فرق الشیعه، نوبختی، ص105.

(4) دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، ص223.

(5) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج50، ص236.

(6) الارشاد، شیخ مفید، ص334.

(7) الغیبه، طوسی، ص129.

(8) مناقب، ابن شهرآشوب، ج3، ص533.

(9) الغیبه، طوسی، ص129.

(10) بحارالانوار، مجلسی، ج50، ص313-311.

(11) روضات الجنات، ج4، ص4-273، محمد باقر خوانساری به کوشش اسدا... اسماعیلیان.

(12) مناقب آل ابی طالب علیه السلام، ج4، ص425، به کوشش محمد حسین دانش آشتیانی و سید هاشم رسول محلاتی.

(13) تاریخ عصر غیبت، پورسید آقایی، ص170.

(14) بحارالانوار، ج50، ص269.

(15) کمال الدین، صدوق، ج2، باب38، ح1، ص80.

(16) همان، ج2، باب43، ح2، ص162.

(17) قربانی کردن گوسفند و اطعام گوشت آن به محرومان.

(18) همان، ج2، باب43، ح21، ص190.

(19) مصباح المتهجّد کفعمی، ص399، جمال الاسبوع، سیدبن طاووس، ص296 (به نقل از فرهنگ جامع سخنان امام حسن عسکری علیه السلام، ص441-440).