درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

علائم ظهور؛ شرایط ظهور

روایات زیادی در خصوص حوادث آخرالزّمان و عصر ظهور وجود دارد که در آن به ذکر وقایع و بیان مشخّصات شخصیّت‌های عصر ظهور پرداخته شده است. بخشی از این روایات مربوط به علائم آسمانی و زمینی و بلایا و حوادث ناخوشایندی است که در دوره‌ای قبل از ظهور رخ می‌دهد؛ نظیر جنگ و بیماری‌های اپیدمی و طاعون و دسته‌ای از این روایات به بیان اوضاع اجتماعی و سیاسی کشورهای مختلف اشاره دارد و دسته‌ای نیز شخصیّت‌های دوران قبل از ظهور و تا زمان ظهور را تبیین می‌کند. برخی از این اشخاص و خروج آنها جزو علائم حتمی هستند که در مدّتی اندک قبل از ظهور خروج کرده و در عرصة خاورمیانه پدیدار شده و مقدّمات ظهور را رقم می‌زنند؛ نظیر سفیانی، یمانی و نفس زکیّه. دسته‌ای دیگر از این شخصیّت‌ها هر چند از آنها نام برده شده، ولی جزو علائم حتمی در روایات آورده نشده‌اند و به اعتقاد برخی محقّقان، روایات مربوط به آنها دارای سندهای ضعیف می‌باشند.

 فرق بین علائم ظهور و شرایط ظهور؟

علائم ظهور گرچه با شرایط ظهور وجه اشتراکی دارند که همان تحقّق هر یک قبل از ظهور امام مهدی(ع) است، ولی از جهاتی نیز با یکدیگر اختلاف دارند. اینک به برخی از اختلافات اشاره می‌کنیم:

1. منوط شدن ظهور به شرایط و تعلیق بر آنها واقعی است، به این معنا که اگر شرایط مهیّا نباشد، مشروط که همان ظهور است، در خارج تحقّق نخواهد یافت، بر خلاف منوط شدن ظهور به علامات و تعلیق بر آنها که واقعی نیست، زیرا علامات، نسبت به ظهور جنبة کاشفیّت دارد و ظاهر شدن یک علامت به تنهایی به معنای وجوب واقع شدن ظهور نیست.

2. علامات، حوادثی پراکنده‌اند که در طول عصر غیبت به صورت پراکنده، انجام خواهد گرفت، بر خلاف شرایط که تا وقت ظهور به صورت متّصل و مستمر خواهد بود.

3. انسان نسبت به شرایط ظهور تکلیف دارد، بر خلاف علائم ظهور. در حقیقت علائم ظهور و روایاتی که در این خصوص از معصوم (ع) نقل شده برای شناخت مقطعی از زمان و برهه‌ای است که در آن قرار داریم و برای اهدافی است که در زیر آمده‌اند و تکلیفی بر ما واجب نمی‌سازند؛ در حالی که شرایط ظهور؛ یعنی شناخت امام و دعا برای فرج و صبر و آمادگی برای ظهور، همان انتظار حقیقی و از تکالیف مؤمنان در عصر غیبت است.

حال سئوال اینجاست که چرا روایات موجود دربارة ظهور، از قول ائمه(ع) نقل شده است، فواید آن چیست و تکلیف ما در برابر آن چیست؟

با تأمّلی در روایات علائم ظهور و بررسی همه جانبة آن، پی به آثار و فواید نشر آنها در میان جامعه خواهیم برد. اینک به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد:
1. آگاهی امّت از پرچم‌ها و دعوت‌های ضلال و گمراه کننده؛
2. آگاهی و درک در مورد ظهور دعوت‌های حق و قیام‌هایی که در آن، مردم را به حق دعوت می‌نمایند؛
3. اخبار غیبی از آن جهت که خرق عادت است از اهمّ دلایل نبوّت و امامت به شمار می‌آید و بنابراین نشر و تحقّق آنها سبب زیاد شدن یقین در قلوب مسلمانان خواهد شد؛
4. از آن جهت که کفّار برای پذیرش اسلام به دنبال دلیل و برهان و معجزه‌اند، این‌گونه اخبار بعد از تحقّق قطعی آنها حجّتی برای آنها خواهد بود؛
5. بعد از تحقّق هر یک از علائم ظهور اطمینان مردم به اصل ظهور بیشتر خواهد شد؛
6. تحقّق یکایک علائم ظهور، در خارج، منعکس کنندة عزم جدّی خداوند متعال در نصرت اسلام و مسلمانان بر کفّار در کلّ عالم است؛
7. مسلمانان را برای آماده شدن و زمینه‌سازی ظهور تحریک کرده و به آنها آمادگی روحی، سیاسی و جهادی برای شرکت در حکومت آن حضرت را خواهد داد؛
8. از آنجا که انسان غریزه و میل به شنیدن اخبار غیبی دارد با طرح این گونه اخبار واقعی و اسلامی، جلوی انحرافات فکری از ناحیة کاهنان و منجّمان گرفته می‌شود؛
9. بخش مهمّی از علائم ظهور از امور سیاسی اسلام به حساب می‌آید که باید مسئولان ردة بالا در بررسی مسائل استراتژیک خود، به آنها توجّه نموده و برنامه‌های خود را در سطح کلان
بر اساس آنها، پی‌ریزی کنند؛
10. بحث از علائم ظهور، موضوعی نیست که اختصاص به شیعه یا مسلمانان داشته باشد؛ بلکه در هر دین و آیین، کم و بیش به علائم ظهور منجی بشریّت به هر اسم و نامی پرداخته شده است .
 
هالسیل، نویسندة آلمانی در کتاب خود «خبر و سیاست» می‌گوید:
ما مسیحیان ایمان داریم که تاریخ بشریّت در آینده‌ای نه چندان دور در معرکه‌ای به نام هرمجدون به پایان خواهد رسید. معرکه‌ای که در آن مسیح(ع) بازگشته و بر تمام زنده‌ها و مردگان حکومت خواهد کرد.  
 
بنابراین روایاتی که دربارة علائم ظهور وارد شده‌اند، برای اطمینان و یقین قلبی مردم، نسبت به ظهور منجی و قائم بوده و برای شناخت بیشتر و تقویت ایمان اشخاص است و بنابراین نباید این روایات دست‌کاری و تفسیر به رأی شده و بر اساس آن به حدس و گمان دست زد یا استفادة سیاسی و جناحی از آن نمود . این روایات برای شناخت جریان حقّ و باطل است و تشخیص و تطبیق علائم در هنگام بروز آنها، ممکن است و بنابراین وجود روایات مبنی بر علائم ظهور برای تسمیّه و نام‌گذاری شخصیّت‌های موجود و تطبیق آن به طور حتمی و قطعی با شخصیّت‌های موجود نیست؛ زیرا این امر چنانچه با رعایت احتیاط و دقّت انجام نگیرد، موجب گمراه شدن افکار عمومی و فراموش شدن اصل روایت شده می‌گردد و چه بسا اگر این تطبیق‌ها به صورت دقیق، علمی و مستند انجام نگیرد، موجب ضررهای جبران ناپذیری به جبهة حق شده یا جبهة باطل را در هاله‌ای از جهل و ابهام افکار عمومی در مقابل اصل حقیقت روایات، مخفی نموده و موجب درک اشتباه مردم از جبهة حقّ و باطل گردد. بدیهی است تطبیق علائم و تفسیر روایات باید به دست متخصّصان این امر و اولیای امور انجام گیرد و از تکیه و اعتماد به تعبیر و تفسیر اشخاص عادی که بدون تخصّص و تجربة لازم در علم حدیث و علم رجال و سایر علوم لازم، دست به تفسیر این روایات می‌زنند، پرهیز نمود.

لازم به ذکر است تطبیق‌هایی که بر پایة مستندات علمی و تاریخی انجام می‌گردد و دارای خطّ سیر منطقی و روش‌های مقبول و منطقی تحقیق است، چنانچه با رعایت اصول صحیح بررسی علائم ظهور انجام شده باشد و درضمن تأکید بر عدم قطعی بودن آن صورت گیرد، در این زمینه می‌تواند مفید باشد و ذهن خواننده را برای درک روایات مرتبط با آن آماده سازد.

راه صحیح بررسی علائم ظهور چیست؟
در مورد علائم ظهور سه مشکل اساسی وجود دارد که باید هر کدام مورد بررسی دقیق قرار گیرد:
1. اثبات علامت به دلیل معتبر؛
2. خارج کردن علامت از قالب ابهام؛
3. کشف قواعد یقین برای اثبات یا نفی تحقّق علامت در خارج؛
برای اثبات صحّت روایات علائم ظهور و تمییز آنها از روایات جعلی، اعتماد بر افراد ثقه و مورد اطمینان به صدور روایات از معصوم(ع) کافی است، زیرا روایات علائم ظهور برخی متواتر یا مستفیض یا صحیح و معتبرند و برخی دیگر گرچه ضعیف السّند هستند، ولی مؤیّدات و شواهدی بر صحّت آنها در روایات دیگر وجود دارد که با سند صحیح وارد شده است .
راه روشن شدن علائم ظهور به دو نوع امکان پذیر است:
الف: اصول علمی، که در مورد روایات فقهی نیز مورد استفاده واقع می‌گردد؛
ب: مقدّمات علمی، که مخصوص علائم ظهور است و مهم‌ترین آنها: تاریخ، جغرافیا، علم حساب و جمل و اصطلاحات مربوط به علائم ظهور هستند.
برای کشف، اثبات یا نفی علامتی در خارج می‌توان قواعدی را بیان داشت تا با اعمال آنها به حقیقت امر پی برد:
1. اوصاف آن علامت را به صورت دقیق در نظر گرفته و بر خارج تطبیق نمود؛
2. با دلیل ثابت شود که آن علامت در زمان سابق، در خارج تحقّق نیافته است؛
3. احتمال تحقّق آن را در زمان آینده، نفی کند. 

با این اوصاف کشف، تطبیق و تسمیّة علائم ظهور، کاری دشوار است و نمی‌توان به طور حتمی و دقیق تا قبل از رخ دادن و ظاهر شدن این علائم آنها را مشخّص کرد و علّت اینکه ائمة معصومان(ع) نیز از نام‌گذاری دقیق علائم شخصیّت‌های ظهور، خودداری نموده‌اند، به همین دلیل است؛ زیرا هر یک از این علائم ممکن است بارها در طول قرن‌های گذشته اتّفاق افتاده؛ در حالی که شروط لازم برای ظهور که همان آمادگی مردم است، محقّق نشده باشد و بنابراین ظاهر شدن یک علامت و تشخیص و تطبیق آن نیز نمی‌تواند دلیل بر وقوع ظهور یا ادّعای بسیار نزدیک بودن ظهور باشد؛ زیرا برای تحقّق ظهور شرایط آن باید فراهم و مهیّا باشد. به طور مثال به قیام ابومسلم خراسانی و پرچم‌های سیاه و نیز قیام یمانی و حتّی کشته شدن شخصی به نام محمّد بن عبدالله، معروف به نفس زکیّه که در سال 145 ق. در قیامی خونین در زمان خلافت هارون عبّاسی قیام کرد و در مدینه به شهادت رسید، می‌توان اشاره کرد همچنین کسوف و خسوف‌های متعدّد که مطابق با روایات رخ داده؛ در حالی که ظهور واقع نشده یا بسیاری از حوادث طبیعی نظیر ظهور دنباله‌دارهایی که یکی از علائم نزدیک بودن ظهور است یا جنگ‌های جهانی اوّل و دوم و شیوع قحطی و بیماری‌های فراگیر و مرگ میلیون‌ها نفر قبلاً نیز رخ داده، همچنین انطباق روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان با روز جمعه یا عاشورا با روز شنبه نیز در طول تاریخ بارها اتّفاق افتاده است؛ در حالی که ظهور همة این علائم منجر به ظهور امام مهدی(عج) نشده است.

مصداق‌یابی یا مصداق‌شناسی و فرق آن با مصداق‌سازی

در دورة نزدیک به ما یا یک دهة گذشته، مصداق‌یابی‌های زیادی دربارة شخصیّت‌های ظهور انجام شده است .
 بر اساس اطّلاعات موجود در سایت‌های اینترنتی، در سال 1999 م.با روی کار آمدن عبدالله دوم، به عنوان جانشین ملک حسین شاه اردن، یکی از نویسندگان سعودی کتابی را با نام «السفیانی الاردنی یغزو الکعبه» نوشته و در آن به بررسی شباهت‌های سفیانی موجود در روایات ظهور و عبدالله دوم پرداخته و در نهایت اثبات نموده که وی همان سفیانی روایات است.

همچنین در این راستا عدّه‌ای نیز دست به مصداق‌یابی و معرفی صدّام به عنوان سفیانی در سال‌های 2000 تا 2003 م. زدند و دعوای بین سایت‌های عربی مبنی بر اثبات یا عدم اثبات سفیانی با شخصیّت‌های نام برده شده، آغاز شد و تالارهای گفت‌وگوی عربی زیادی به این موضوعات پرداختند. 

با وقوع حادثة 11 سپتامبر و حملة آمریکا به «افغانستان» عدّه‌ای از سایت‌ها نیز سعی کردند تا از بن لادن، شخصیّتی آخرالزّمانی بسازند و عدّه‌ای او را مهدی موعود! و عدّه‌ای دیگر او را یمانی معرفی کردند! فارغ از اینکه شخصیّت‌پردازی بن لادن توسط «سیا» و پس از سال‌ها مطالعه بر روی روایات و احادیث مسلمانان انجام گرفته بود و آمریکا و سیا سعی داشتند تا ضمن شخصیّت پردازی بن لادن و معرفی او به عنوان یک مسلمان مبارز و ضدّ آمریکایی که از منطقة شرق یا مشرق زمین ظهور کرده و نیز پنهان و مخفی بودن او تا سال‌های متمادی و نشر پیام‌های صوتی و تصویری او همراه با کلیپ‌های شورانگیز، افکار عمومی مسلمانان را از توجّه به موعود و منجی واقعی مسلمانان و شخصیّت‌های مثبت آخرالزّمان نظیر یمانی منحرف سازد و در همان حین جنگ‌های شدیدی را علیه شیعیان یمن و مسلمانان افغانستان و عراق راه بیندازد؛ در حالی که خود غربی‌ها و سازمان‌های جاسوسی موساد و سیا در کوچه پس کوچه‌های عراق و یمن به دنبال امام زمان(عج) می‌گشتند و دست به کشتار بی‌رحمانة شیعیان می‌زدند، در همان حال تالارهای گفت‌وگوی عربی و سایت‌های متعدّد بن لادن را به عنوان مهدی و یمانی معرفی می‌نمودند. تا اینکه اخیراً اسناد منتشر شدة سایت «ویکی لیکس» ثابت نمود که بن لادن مهرة سیا و موساد بوده و برای پیشبرد اهداف آمریکا و صهیونیسم جهانی به ایفای نقش پرداخته و دلیل موجّهی را برای حمله به افغانستان و عراق و قانع ساختن افکار عمومی جهان در پیش پای غرب نهاده است و از سوی دیگر غرب با هدایت بن لادن و صدور فرمان‌های جهادی و ترور توسط وی، نسل‌کشی مسلمانان را به دست خودشان و نیز کشتار شیعیان عراق و یمن و سایر کشورهای اسلامی را آغاز نمود تا به زعم خود زمینة ظهور مسیح را در آخرالزّمان با نابودی جمعیت مسلمانان فراهم آورند. حتّی بسیاری از دستگیرشدگان «القاعده» در «گوانتانامو» نیز به تصوّر اینکه بن لادن همان مهدی موعود(ع) است که از مشرق زمین قیام می‌کند، به او پیوسته بودند و عدّه‌ای نیز با یمانی خواندن بن لادن و هدایتگر بودن پرچم او سینه خیز به افغانستان و گذر از کوه‌های پر برف آن شتافته بودند تا شاید با کشتار مسلمانان و شیعیان بی‌گناه در بازارها و مدارس و مساجد پاکستان و عراق و یمن و...، قطعه‌ای از بهشت را برای خود بخرند.

این‌چنین است که غرب و سازمان‌های جاسوسی وابسته به آن بیش از یک دهه است که با اعتقادات مسلمانان بازی کرده و به راحتی کشتار مسلمانان را توسط خود آنان انجام می‌دهند و جالب‌تر اینکه به انواع مختلف با رایج کردن مصداق سازی در بین مسلمانان به اختلافات قومی و مذهبی آنها دامن می‌زنند.

این لینک به تشابهات و انطباق عجیب بن لادن با روایات و احادیث دربارة امام مهدی (عج) پرداخته به طوری که هر خواننده‌ای را قانع می‌سازد که بن لادن همان امام مهدی (عج) است.

http://forum.alfnnan.org/showthread.

باید دانست که بسیاری از این علائم ظهور و بازیگران آن که در سایت‌های متعدّد وهّابی و  خارجی (انگلیسی) معرفی شده‌اند، فی نفسه ساختة دست قدرت‌های فاسدند. آنها غافلند که علائم آخرالزّمانی جزیی از سیستم حفاظتی اسلام است. دلیل بر ساختگی بودن بن لادن همین بس که ترفندهای اسلام را نشناخته است .

در واقع علامات ظهور مانند زنگ خطری است که هرگاه کسی قصد دست‌کاری اسلام را داشته باشد، لاجرم باید یکی از علائم را به طور مصنوعی ایجاد کند، آن زمان است که مسلمانان از قصد آنها با خبر خواهند شد. گاهی این مصداق‌سازی‌ها را می‌توان در سایت‌های انگلیسی زبان در خصوص منجی بودن شاه اردن مشاهده نمود. البتّه آنان که این مصداق‌سازی‌ها را رواج می‌دهند، همة تلاش خود را می‌کنند تا علائم همگی مطابق با نشانه‌‌های ظهور باشند و این امر تصادفی نیست؛ بلکه با مطالعة زیاد توسط سازمان‌های جاسوسی غرب صورت می‌گیرد و آنها به این ترتیب می‌خواهند یکی یکی خانه‌های پازل را که مربوط به خروج شخصیّت‌های ظهور است، پر کنند، ولی بسیاری از ما از این موضوع غافلیم که خود یک تله است، برای انحراف ما از مباحث مهمّ مهدویّت و شناخت شخصیّت‌های حقیقی ظهور و بالاتر از آن، شناخت امام عصر(عج) و چه بسا همین مصداق‌سازی‌ها موجب اختلاف و دو دستگی در بین مسلمانان شده و زمینة درگیری‌ها و ایجاد کینه و کدورت‌ها در بین آنان می‌گردد تا جایی که در نهایت عدم وحدت مسلمانان در لحظات و برهه‌های حسّاس که نیاز به اتّحاد و وحدت کلمه است، همین دشمنی‌ها موجب شکاف در بین صفوف آنان شده و پیروزی جبهة باطل را رقم می‌زند.

اگر سعودی‌ها به دلایل تاریخی و دشمنی آل سعود با هاشمیان به خود حق می‌دهند که عبدالله دوم را سفیانی معرفی کنند، در مقابل می‌بیینم که اردنی‌ها نیز بیکار ننشسته و شاه خود و فرزندش را به استناد روایات و با دلایل متعدّد و داستان‌سرایی، به عنوان مهدی موعود معرفی می‌کنند. غافل از اینکه همة اینها تنها یک دام برای تضعیف جبهة داخلی مسلمانان و سوق دادن آنها به فرعیّات و منحرف نمودن آنها از اصل ماجرا بوده که همان تسلّط قدم به قدم غرب بر همة امور و شئون حیات مسلمانان، است. نگاهی به صفحات اینترنتی گواه این موضوع است که ما چقدر ساده فریب این بازی غرب را خورده‌ایم و در مواردی نیز برای گمراه کردن ما، خود غربی‌ها دست به مصداق‌سازی‌هایی می‌زنند تا ما را قانع سازند که باید در این راه و برای آرمان‌ها و عقایدمان قدم برداریم.

غفلت موجب شده تا هدف اصلی که همان شناخت امام عصر(عج) و آمادگی فردی و اجتماعی است، فراموش گردد و برای مثال در برخی از این سایت‌ها مقاله‌ای در باب وظایف منتظران و ویژگی‌های امام و روایات مربوط به ایشان قابل مشاهده نیست.

این در حالی است که وظایف منتظران در روایات متعدّدی از حضرات معصومان(ع) نقل شده و روشن است. وظیفة منتظران در عصر غیبت شناخت و معرفت امام و خودسازی فردی و اجتماعی و دعا برای ظهور و پرهیز از گناهان و کسب معارف، کسب علم و تقوا، شناخت دشمن و اطاعت از ولیّ فقیه و ولیّ امر مسلمانان است.

شاید سؤال شود چگونه باید جریان حقّ و باطل را شناخت؛ در حالی که نباید شخصیّت‌های آن را مصداق‌یابی کرد؛ در این خصوص مثالی از یک محقّق بزرگ شیعی سعودی دکتر محمّد السّاده می‌آورم. وی در کتاب «شش ماه پایانی» و در تعداد زیادی از مقالات خود، با کنار هم قرار دادن روایات و احادیث ظهور، تمامی وقایع و جریان‌ها و پرچم‌های دوران ظهور را با بیانی ساده و شیوا معرفی کرده، بدون اینکه نامی از مصادیق این جریان‌ها بیاورد و می‌توان گفت: این نوع نوشته‌ها و مقالات می‌تواند کمک زیادی در درک و فهم روایات و شناخت امام عصر(عج) و شخصیّت‌های ظهور بنماید، بدون اینکه ذهن ما را متوجّه فرد خاصّی نموده، تمام مدّت با اعمال و رفتار وی مشغول نماید و فرصت تفکّر را از ما بگیرد. با خواندن مقالات دکتر محمّد السّاده به خوبی حرکت پرچم‌های مختلف و جریان حقّ و باطل در ذهن ما نقش می‌بندد و به خواننده این فرصت را می‌دهد تا با دقّت به اطراف خود توجّه کرده و به جای متمرکز شدن بر روی فردی خاص همة تحوّلات منطقه را در شناخت جریان حقّ و باطل زیر نظر بگیرد و به این ترتیب سریع‌تر و راحت‌تر به درک و فهم روایات و شناخت مصادیق ظهور نائل آید. دکتر محمّد السّاده در مقالات خود همواره شخصیّت‌های ظهور را با نام‌های اصلی آن، که در روایات آمده؛ نظیر سفیانی، یمانی، خراسانی و ... نام می‌برد و به جای تمرکز بر نام شخص و مدح یا تکفیر و لعن او، به حرکات، اعمال و رفتار او بر اساس روایات می‌پردازد و مسیر حرکت و جریان‌ها را به دقّت بررسی و بازگو می‌نماید.

و در خاتمه باید گفت:
به هیچ عنوان ما حقّ تعیین وقت نداریم در مقابل تکلیف ما معرفت یافتن راجع به حضرت صاحب الزّمان(ع) و واقعة شریف ظهور و نشانه‌های ظهور است. تکلیف ما انتظار مثبت و مقدّس است و آماده کردن مردم؛ یعنی ایجاد آمادگی فردی و اجتماعی در مردم برای این واقعه و اصلاح‌گری. در مقابل، دیدار امام در تکلیف ما نیامده، کشف سرّ و اعلام سرّ و اعلام مصداق در تکلیف ما نیست. عجله کردن در واقعه، تکلیف ما نیست. تکلیف ما شناخت و درک مفاهیم روایات و شناخت جریان حقّ و باطل است و نه معرفی شخصیّت‌های آن.


سارا مؤمنی

پی‌نوشت‌ها و منابع مطالعه:

1. بن لادن و ادّعای مهدویّت. 
2. بن لادن همان یمانی است.
3. سفیانی بودن صدّام.
4. شاه اردن و ادّعای مهدویّت.  
5. سفیانی بودن شاه اردن.
6. بررسی توقیت در کتب نویسندگان معاصر نوشته دکتر محمّد السّاده.
7. بخشی از کتاب موعود شناسی و پاسخ به شبهات.
8. تکالیف منتظران در زمان غیبت، 25 روایت، 25 تکلیف.
9. نقش حجاز در عصر ظهور، دکتر محمّد السّاده.
10. انجمن حجّتیه، «دهة ظهور» و تحوّلات منطقه در تأیید یا ردّ مصداق‌یابی.
11. سخنی در باب مصداق‌یابی ـ استاد سروستانی.
12. شناسایی و درک روایات و فرق آن با مصداق‌سازی.
 

جاهلیّت دوم در آخرالزّمان

«قرآن کریم» به وجود جاهلیّتی موسوم به جاهلیّت دوم، پس از جاهلیّت اوّل در بین عامّة مسلمانان اشاره می‌نماید، که از علایم ظهور حضرت مهدی(ع) است. شواهد قرآنی بسیاری بر این موضوع تأکید دارند، که از آن جمله می‌توان به آیات زیر اشاره نمود:
 
 

مبحث اوّل: دلایل وجود جاهلیّت دوم

«قرآن کریم» به وجود جاهلیّتی موسوم به جاهلیّت دوم، پس از جاهلیّت اوّل در بین عامّة مسلمانان اشاره می‌نماید، که از علایم ظهور حضرت مهدی(ع) است. شواهد قرآنی بسیاری بر این موضوع تأکید دارند، که از آن جمله می‌توان به آیات زیر اشاره نمود:

«سپس بعد از آن اندوه و غم، خواب آرامش‌بخشی بر شما فرود آمد که گروهی از شما را که بر اثر پشیمانی، دست از فرار برداشته، به سوی پیامبر آمدید، فرو گرفت و گروهی دیگر که حفظ جان‌هایشان، آنان را پریشان‌خاطر و غمگین کرده بود، دربارة خدا گمان ناحق و ناروا همچون گمان‌‌های جاهلیّت می‌بردند.»1

«در خانه‌هایتان قرار و آرام گیرید و مانند زنان دوران جاهلیّت پیشین خود را برای نامحرمان نیارایید و نماز به پا دارید و زکات بدهید و خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید.»2

«یاد کن هنگامی را که کافران دل‌هایشان را از تعصّب و خشم شدید جاهلی آکنده کردند، پس خدا هم آرامش خود را بر پیامبرش و مؤمنان فرو فرستاد.»3
آیات بالا به وجود جاهلیّت اشاره دارد و از آنجا که قرآن برای همة زمان‌ها نازل گردیده است، اثبات می‌شود که جاهلیّت دومی، قبل از قیام حضرت مهدی(ع) نیز وجود خواهد داشت.

هنگامی که به احادیث روایت شده از حضرت محمّد(ص) و اهل بیتش(ع) نیز مراجعه کنیم، تأکید بر وجود این جاهلیّت را درمی‌یابیم.
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده که فرمودند: «من بین دو جاهلیّت که دومین آن سخت‌تر از اوّلی است، برانگیخته شده‌ام.»4

در حدیث بالا، اشارة آشکاری به وجود جاهلیّت دوم، پس از بعثت حضرت ختمی مرتبت(ص) وجود دارد که سخت‌تر و بدتر از جاهلیّت اوّل است و این موضوع از سیاق این روایت به خوبی آشکار است و نیز از ایشان روایت شده است که فرمودند: «منفورترین مردم نزد خداوند سه تن هستند: زندیق در حرم، دنبال کنندة سنّت جاهلی در اسلام و خواهان خون‌ریزی انسان بیگناه.»5

از عبدالله بن زراره از محمّد بن مروان از فضیل روایت شده که گفت از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمودند: «همانا قائم ما با جاهلان بسیار سرسخت‌تری نسبت به جاهلانی که رسول خدا(ص) در دوران جاهلیّت با آنها برخورد داشت، رو به رو می‌شود و متحمّل رنج و سختی بیشتری خواهد شد.»

گفتم: چگونه چنین چیزی ممکن است؟
فرمودند: «رسول خدا(ص) در حالی به پیامبری برانگیخته شد که مردم سنگ، صخره و مجسّمه‌های چوبی را می‌پرستیدند، امّا قائم ما هنگامی قیام می‌کند که همة مردم برای مقابله با او به تأویل کتاب خدا و احتجاج به آن متوسّل می‌شوند.»

به بیان دیگر، جاهلیّت دوم که امام(ع) با آن دست و پنجه نرم خواهد کرد، جاهلیّت مرکّب است؛ زیرا این جاهلیّت، ظاهری اسلامی دارد و معنا و مفهوم خود را از دست داده و جز نام پیوستگی ظاهری چیز دیگری از آن باقی نمانده است.6

رسول اکرم(ص) چه زیبا و دقیق در وصف اهل آخرالزّمان و مسلمانان فرموده است، آنگاه که فرمود: «به زودی روزگاری بر مردم فرا می‌رسد که از قرآن جز خط و از اسلام جز نام آن باقی نخواهد ماند.»7

مبحث دوم: مصادیق وجود جاهلیّت دوم در آخرالزّمان


پس از اثبات وجود جاهلیّت در آخرالزّمان با استناد به قرآن و روایات شریف اهل بیت(ع) اکنون به بیان مصادیق آن در عرصة واقعیّت و چهره‌های گوناگون آن می‌پردازیم.

منظر اوّل


جاهلیّت در لغت از فعل جَهِلَ، جَهلاً و جهالةً، ضدّ عَلِمَ گرفته شده است و جَهِلَ الحِق؛ یعنی حق را ضایع کرد. مجاهل جمع مَجْهَل بوده و عبارت است از مکان‌هایی که هنوز ناشناخته است که نه نشانه‌ای در آن وجود دارد و نه هدایتی در آن صورت می‌پذیرد.11

بدیهی است که دین اسلام، دین حق و دین توحید خالص برای خداوند است و مردم را به راه خیر و صلاح راهنمایی می‌کند و از این رو، خداوند آن را در این آیه، دین همة انسان‌ها قرار داد: «همانا دین در نزد خدا، فقط اسلام است.»12

از آنجا که دین خالص خداوند تنها در نزد اهل بیت(ع)، تجسّم عینی یافته و آنان مصداق‌های عملی برای این دین هستند، از این رو، تنها اهل بیت(ع)، هدایتگر مردم و خارج کنندة آنان از تاریکی جاهلیّت به سوی نور اسلام بر اساس قول خداوند تعالی در قرآن کریم می‌باشند «و ما آنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می‌کنند.»13

و نیز «هنگامی که صبرپیشه کردند از میان آنان امامانی را قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می‌کردند و به آیات ما یقین داشتند.»14
آنان هستند که مردم را به راه حق، که همان راه خدای سبحان است، هدایت می‌نمایند تا مصداق این قول خدای متعال باشند: «وسیله‌ای برای حرکت به سوی خدا بجویید و در راه او بکوشید، شاید رستگار شوید.»15

در همین باره در حدیث شریفی از پیامبر(ص) آمده است که: «علی با حق و حق با علی است، حق در جایی است که علی در آنجا است.»16

به دلیل اینکه هر کس به حق جاهل باشد، آن را ضایع نموده است، پس هر مسلمانی که مخالف اهل بیت(ع) باشد و حقّ آنها را تباه نماید و از فرامین آنان سرپیچی کند، از اهل جهل و جاهلیّت است و فرقی نمی‌کند که در عهد رسول خدا(ص) باشد یا در زمان ائمة اطهار(ع) یا پس از ایشان تا زمان حضرت مهدی(ع) و این بدان معناست که جاهلیّت دوم در دوران رسول خدا(ص) با مخالفت با فرامین او و دشمنی ورزیدن نسبت به اهل بیت(ع) آغاز شد و دلیل این ادّعا، سخن خداوند متعال در قرآن کریم است که می‌فرماید: «یاد کن هنگامی را که کافران، دل‌هایشان را از تعصّب و خشم شدید جاهلی آکنده کردند، پس خدا هم آرامش خود را بر پیامبرش و مؤمنان نازل کرد.»17

منظر دوم


از امیرمؤمنان(ع) روایت شده که فرمودند: «رسول خدا(ص) فرمودند: «هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته و به خاطر اعمالی که در جاهلیّت و اسلام انجام داده، مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد».»21

از این حدیث، اثبات می‌گردد که امامت اهل بیت(ع) میزان و جدا کنندة جاهلیّت از اسلام است. بنابراین هر کس به امامت حقّة آنان در قالب امامت دوازده امام پس از رسول خدا(ص) معترف نباشد، از اهل جاهلیّت است. این موضوع حتّی در مورد کسی که به امامت همة آنها اقرار، امّا فقط یکی از آنان را آن گونه که موافق ترتیب الهی تصریح شده برای پیامبر بشیر و نذیر، محمّد بن عبدالله(ص)، منکر شود، نیز صادق است.

هر کس که امام این زمان را که همان مهدی منتظر(عج) است، نشناخته باشد، از اهل جاهلیّت بوده و در نتیجه منکر دعوت او و از اهل آتش است.

منظر سوم


روایات رسیده از اهل بیت(ع) به این موضوع اشاره دارد که هر کس حضرت قائم(عج) را تکذیب نماید، از اهل جاهلیّت است. از غیاث بن ابراهیم، از امام صادق(ع) و از پدرانش نقل شده که فرمودند: رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس قائم از فرزندان مرا انکار نماید، به مرگ جاهلیّت مرده است.»22

چه بسیار کسانی که در این روزها منکر حضرت مهدی(عج) هستند، گاهی امامت و شایستگی او را برای این منصب و گاهی وجود و تولّد ایشان را و برخی دعوت او یا نزدیکی قیام و ظهور شریف ایشان را انکار می‌کنند و همة این افراد و گروه‌ها، اهل جاهلیّت و از مصادیق آن هستند.

منظر چهارم


اهل بیت(ع) هرگز به ناپاکی‌های جاهلیّت آلوده نشده‌اند؛ بلکه از هر ناپاکی و پلیدی به دور و در زیر چتر اسلام متولّد شده‌اند و این موضوع نیز به خودی خود بیانگر وجود جاهلیّت دوم است. جاهلیّتی که ائمة اطهار(ع)
از پلیدی‌های آن پیراسته هستند، همان گونه که حال رسول خدا(ص) و امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) این گونه بود. در زیارت جامعة بقیع آمده است که: «شما همواره تحت مراقبت خداوند بوده‌اید و او شما را در پشت‌های پاکیزه قرار داد و به رحم‌های پاکیزه منتقل نمود و جاهلیّت، شما را نیالوده است...»23

منظر پنجم


وجود تفرقه، اختلاف، درگیری و منازعه، وجه بارز عصر جاهلیّت اوّل بود، امّا خداوند سبحان به وسیلة اهل بیت(ع) بر آنان منّت گذارد و پراکندگی امور آنان را جمع، گسیختگی‌های آنان را ترمیم و آشفتگی‌های آنان را نظم بخشید و دلیل این ادّعا سخن فاطمه زهرا(س) است که فرمودند: «فرمانبرداری از ما سبب نظام امّت و امامت ما خاندان، امان ‌بخش از تفرقه است...»24

ما می‌دانیم که امامت، یک کلّ به هم پیوسته است و از امیرمؤمنان(ع) آغاز و به امام مهدی(ع) ختم می‌گردد و این بدان معناست که این ذوات مقدّسه ـ که درود خداوند بر آنان باد ـ از تفرقه‌ای که یکی از وجوه بارز عصر جاهلیّت است، در هر زمان و مکان، اهل بیت(ع) وسیله‌ای برای در امان بودن از آن است، امّا مردم با ترک امیرمؤمنان(ع) به جاهلیّت بازگشتند.

منظر ششم


احادیث و روایات نقل شده از پیامبر(ص) و ائمة معصومان(ع) به وجود جاهلیّت دوم و نیز مصادیق آن که ما در عصر حاضر در جوامع اسلامی خود مشاهده می‌نماییم، اشاره دارد.

از جملة این روایات، حدیثی است که ابان بن تغلب از ابی عبدالله، امام صادق(ع) و ایشان از رسول خدا(ص) نقل می‌کند که فرمودند: «حال شما چگونه خواهد بود، ای جماعت قریش، آنگاه که بعد از من کافر شوید و ببینید که من در میان گروهی از لشکریان خودم با شمشیر بر چهره‌ها و گردن‌های شما می‌زنم... پس جبرئیل(ع) گفت: یکی برای تو و دومی برای علیّ بن ابی طالب(ع) و وعده‌گاه شما سلام است.»

ابان گفت: فدایت شوم، سلام کجاست؟
ایشان فرمودند: «در شهر کوفه».25

همان طور که می‌دانید کفر، یکی از مشخّصه‌های جاهلیّت است و این گروه از قریش با اینکه ظاهراً مسلمان هستند از سوی رسول خدا(ص) به کفر توصیف می‌شوند.

و این معنی استراد نمی‌گردد، مگر به آنچه در مورد امامت امام مهدی(ع) ذکر کردیم، بازگردیم و آن این بود که هر کس امامت وی را منکر شود، کافر و از اهل جاهلیّت است، این از یک سو.

و امّا از سوی دیگر چنین جاهلیّتی، به طوری که بعد متذکّر آن خواهم شد، در مکّة امام مهدی(ع) رخ خواهد داد و این وعده‌ای است که رسول خدا(ص) به مشرکان قریش در آخرالزّمان داد و آن وعده این بود که حضرت خود و همراه با علیّ بن ابی طالب(ع) در «کوفه»، با آنان پیکار خواهد نمود.

این رویداد به دست وزیر امام مهدی(ع)؛ یعنی سیّد یمانی و مؤمنان همراه وی با استعانت از روح جدّش امام علیّ بن ابی طالب(ع) متحقّق خواهد شد و ایشان کوفه را با هدف مخالفت با جاهلیّت ثانی در مکّة امام مهدی(ع) فتح می‌نماید، همان طور که رسول خدا(ص) جاهلیّت اوّل را در مکّة آن زمان، مورد انکار و نهی قرار داد.

اگر دعوت امام مهدی(ع) را مورد بررسی قرار دهیم، در این دعوت و روایات مربوط به آن، مصادیق متعدّدی دال بر وجود جاهلیّت دوم در زمان ظهور امام مهدی(ع) و قیام مبارک ایشان به دست خواهیم آورد.

مصداق اوّل


امام مهدی(ع) با امر جدید و کتاب جدید قیام خواهد نمود، همان گونه که صاحب دعوت او (یعنی پیامبر اکرم(ص)) مردم را به امر جدید فرا می‌خواند و این موضوعی است که تعداد قابل توجّهی از روایات رسیده از سوی اهل بیت(ع) بر آن تصریح می‌نماید.

از ابی بصیر نقل شده که از اباعبدالله، امام صادق(ع) در مورد سخن امیرمؤمنان(ع) که فرموده بودند: «اسلام غریبانه آغاز شد و به زودی به غربت باز خواهد گشت، پس خوش به حال غریبان»، سؤال کردم، فرمودند: «ای ابا محمّد، داعی از ما اهل بیت دعوت جدیدی را اعلام خواهد کرد، همان طور که پیامبر(ص) به اجابت آن دعوت فرا خواند.»26

معنی این سخن آن است که قبل از ظهور امام مهدی(ع) جاهلیّت دومی پا به عرصة وجود خواهد گذاشت و اگر اسلام حقیقی وجود داشت، نیازی به دعوت به اسلام جدید یا کتاب جدید پیدا نمی‌شد.

مصداق دوم

هنگامی که امام مهدی(ع) قیام می‌نمایند، آنچه را که از جاهلیّت دوم در برابر ایشان قد علم می‌نماید، نابود می‌کند، درست همان گونه که رسول خدا(ص) نسبت به جاهلیّت اوّل همین گونه عمل کردند.

مصداق سوم


روایات شریف رسیده از ناحیة اهل بیت(ع) به این موضوع اشاره دارد که امام مهدی(ع) در زمانی قیام می‌نمایند که زمین از ظلم و ستم آکنده گردیده و هیچ امام بر حقّی نیز بر روی زمین وجود ندارد. از حارث بن زیاد، از شعیب بن ابی‌حمزه روایت شده که گفت: من به نزد ابی محمّد، امام صادق(ع) رفته و به ایشان عرض کردم: آیا شما صاحب این امر هستید؟ ایشان فرمود: «خیر» گفتم: آیا فرزند شما صاحب این امر است؟» فرمودند: «نه»، گفتم: آیا فرزند فرزند شماست؟ باز فرمودند: «نه»، گفتم فرزند فرزند فرزند شماست؟ گفتند: «نه.»

گفتم: پس چه کسی صاحب این امر است؟
فرمودند: «آن کسی است که زمین را همان طور که آکنده از ظلم و ستم گردیده، پر از عدل و داد می‌نماید و این در هنگامی است که هیچ امام (بر حقّی) بر روی زمین وجود ندارد، همان گونه که رسول خدا(ص) زمانی برانگیخته شدند که هیچ پیامبر و رسولی بر روی زمین وجود نداشت.»27

معروف است که حضرت رسول اکرم(ص) در زمان فقدان رسولان یا بعد از گذشتن زمانی که در آن مدّت خداوند هیچ نبی یا رسولی را برای بشریّت برنیانگیخته بود، به رسالت مبعوث شدند و در خلال این مدّت، اکثر مردم به جاهلیّت و پرستش بت‌ها روی آورده بودند و رسول خدا(ص) آمدند تا آنان را از این جاهلیّت نجات بخشند و وارد نور اسلام و ایمان نمایند.

چنین چیزی به طور نسبی نیز برای امام مهدی(ع) رخ خواهد داد؛ زیرا ایشان نیز در هنگام فقدان امام، خروج می‌نمایند.

مقصود این است که مردم پس از غیبت امام مهدی(ع) از نعمت وجود امامی آشکار که او را مشاهده نمایند و کلامش را بشنوند، محروم گردیدند. قول خداوند متعال در قرآن کریم مصداق همین واقعیّت است: «بگو اگر آب شما به زمین فرود رود، پس از آن چه کسی به شما آب گوارا خواهد داد.»28
امام باقر(ع) در تفسیر آیة بالا می‌فرمایند: «این آیه در مورد حضرت قائم است؛ یعنی اگر امام شما غایب شود، به گونه‌ای که از مکان او اطّلاع نداشته باشید، چه کسی امام ظاهر و آشکار، که شما را از اخبار آسمان و زمین و حلال و حرام خدا آگاه نماید، خواهد آورد؟».29

مصداق چهارم


روایات شریف اشاره بر این موضوع دارند که امام مهدی(ع) اسلام را به ظهور خواهد رساند و آنچه را از رکود و سستی وجود دارد، از بین خواهد برد، درست به همان گونه که رسول اکرم(ص) نیز اسلام را آشکار و آنچه از جاهلیّت در آن جامعه وجود داشت، از بین برد.

از محمّد بن عبدالله بن هلال، از علاء بن محمّد نقل شد که: از اباجعفر، امام محمّد باقر(ع) پرسیدم: هنگامی که قائم(ع) قیام نماید، با چه روش و سیره‌‌ای با مردم رفتار خواهد نمود؟ فرمودند: «به سیره و روش رسول الله(ص) رفتار می‌کند تا اسلام را ظاهر و آشکار نماید.»

پرسیدم: سیرة رسول خدا(ص) چه بود؟
فرمودند: «آنچه از جاهلیّت وجود داشت، بی‌اعتبار و با مردم به عدالت رفتار نمود، به همین گونه هنگامی که قائم قیام نماید، آنچه را از سکون و سستی و کژی در میان مردم است، نسخ و با آنها به عدالت رفتار خواهد کرد.»30

رکود و سستی اشاره شده، همان فترت است که مردم در آن، به جاهلیّت باز می‌گردند و امام(ع) برای برچیدن آن اقدام خواهد نمود. حقیقت این است که در روایات ذکر شده، چیز غریبی وجود دارد. اگر سخن امام باقر(ع) در روایت اخیر را مورد ملاحظه قرار دهیم به عبارت «حتّی یظهر الاسلام» برمی‌خوریم. معنای این عبارت این است که قبل از ظهور حضرت مهدی(ع) اسلام رو به محو شدن و مندرس گشتن خواهد رفت و فضل خداوند به وسیلة خروج
حضرت مهدی(ع) شامل حال مردم و جامعه خواهد گردید و از آن جلوگیری خواهد نمود.
همچنین از روایت یاد شده آشکار می‌گردد که در دورة غیبت امام مهدی(ع) که از آن به الهدنـة  تعبیر می‌گردد، اساس زندگی مردم همان جاهلیّت دوم است، که
امام مهدی(ع) پس از ظهور، امور تحریف شده و قوانین وضع شده‌ای را که خداوند هیچ سلطانی برای آن قرار نداده است، باطل نموده و دین حقیقی اصیل و فرامین اصلی قیّم را برای اتمام نور الهی، با وجود کراهت مشرکان، به منصة ظهور خواهد رساند.

بحث خود را با روایتی از امیرمؤمنان(ع) به پایان می‌بریم. ایشان فرمودند: «ای مردم به علم یقین بدانید آن کس که با جاهلیّت مرسوم در میان شما به استقبال قائم ما برود، با آن کس که با جاهلیّت اوّل، به استقبال رسول خدا(ص) رفت، تفاوتی ندارد و دلیل آن این است که در آن روز همه بر رسم و روش جاهلیّت زندگی خواهند کرد، مگر آن کس که مورد رحمت خداوند قرار گیرد.»31


صلاح الکاظمی؛ مترجم: عبّاس کسکنی

پی‌نوشت‌ها:

منبع: کتاب عصر الجاهلیّـةفی آخرالزّمان.
1. سورة آل عمران (3)، آیة 154.
2. سورة احزاب (33)، آیة 33.
3. سورة فتح (48)، آیة 26.
4. العقل و الجهل فی الکتاب و السنّـة، محمّد رشید، ص 273.
5. مستدرک الوسائل، ج 18، ص 209؛ عوالی اللالی، ج 1، ص 176.
6. بحارالأنوار، ج 52، ص 362؛ غیبـ[ نعمانی، ص 269.
7. الکافی، ج 8، ص 307؛ العدد القویّه، ص 81.
8. بحارالأنوار، ج 22، ص 189؛ تفسیر قمی، ج 2، ص 193.
9. بحارالأنوار، ج 53، ص 175؛ احتجاج، ج 2، ص 495.
10. کتاب سلیم، ص 715.
11. المنجد، ج 1، ص 108.
12. سورة آل عمران (3)، آیة 19.
13. سورة انبیاء (21)، آیة 73.
14. سورة سجده (32)، آیة 24.
15. سورة مائده (5)، آیة 35.
16. بحارالأنوار، ج 29؛ اعلام الوری، ص 159.
17. سورة فتح (48)، آیة 26.
18. بحارالأنوار، ج 29، ص 197.
19. مستدرک الوسائل، ج 18، ص 184.
20. بحارالأنوار، ج 35، ص 49.
21. همان، ج 18، ص 176.
22. همان، ج 51، ص 73.
23. الکافی، ج 4، ص 559.
24. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 113؛ مفاتیح الجنان، ص 532.
25. بحارالأنوار، ج 29، ص 223.
26. همان، ج 53، ص 66.
27. همان، ج 8، ص 12؛ تفسیر قمی، ج 2، ص 303.
28. کافی، ج 1، ص 341.
29. سورة ملک (67)، آیة 30.
30. کمال الدّین و تمام النّعمه، ص 320.
31. بحارالأنوار، ج 52، ص 381؛ وسائل الشّیعه، ج 15، ص 77.
 

دابة الارض

مسلمانان، چه شیعه چه اهل سنّت، همگی بر خروج «دابّـة الأرض» در آخرالزّمان اتّفاق نظر دارند، امّا آنها در مورد مشخّص کردن مصداق؛ یعنی ماهیّت آن دابّـة ، اختلاف نظر دارند. اهل سنّت قائل به این است که دابّـة  الأرض، جنبنده‌ای از جنبندگان زمین است، امّا شیعیان بر این باورند که دابّـة  الأرض، یک مرد معیّن است و ما در بخش‌های بعد به این مسئله خواهیم پرداخت.
 
 
 
دربارة نشانه‌های آخرالزّمان بسیار گفت‌وگو شده است. یکی از این نشانه‌ها که بحث دربارة آن از نقطه‌نظرهای مختلف صورت گرفته «دابّـة الأرض» است. دابّـة الأرض در لغت به معنی جنبده و آهسته راه رفتن است.

معنای اصطلاحی: دابّـة الأرض

دربارة دابّـة الأرض و معنای اصطلاحی آن باید گفت: دابّـة الأرض یکی از نشانه‌های الهی است که خداوند آن را در آخرالزّمان پدیدار می‌سازد و «قرآن کریم» در این آیه بدان اشاره کرده است:
«وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ؛1
و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد، جنبنده‏ای را از زمین برای آنان بیرون می‏آوریم که با ایشان سخن گوید که مردم [چنان که باید] به نشانه‏های ما یقین نداشتند.»

خداوند آن را از جمله نشانه‌ها و علامت‌های بیانگر نزدیکی روز قیامت قرار داده است.2

مسلمانان همگی اتّفاق نظر دارند که دابّـة الأرض در آخرالزّمان خروج می‌کند و اقدام به جداسازی مؤمنان و کافران می‌نماید. دابّـة الأرض این کار را از طریق نشانه‌گذاری هر یک از دو گروه و مُهر زدن بر آنها با انگشتر حضرت سلیمان(ع) و عصای حضرت موسی(ع) انجام می‌دهد.

این گونه، هر یک از مردم، دیگران را می‌شناسند و می‌دانند دیگران مؤمنند یا کافر و این به دلیل علامتی است که با آن علامت‌گذاری می‌شوند. امّا در مورد ماهیّت این دابّـة و مشخّص کردن جنس آن، اختلاف‌نظر وجود دارد، هر چند در حقیقت، آن انسان است نه از جمله حیوانات و ان‌شاءالله مباحث مربوط به آن، بنابر قرینه‌ها و دلایل مختلف، که این امر را ثابت می‌کند، در بخش‌های بعدی خواهد آمد.

ماهیّت دابّـة الأرض

مسلمانان، چه شیعه چه اهل سنّت، همگی بر خروج «دابّـة الأرض» در آخرالزّمان اتّفاق نظر دارند، امّا آنها در مورد مشخّص کردن مصداق؛ یعنی ماهیّت آن دابّـة ، اختلاف نظر دارند. اهل سنّت قائل به این است که دابّـة  الأرض، جنبنده‌ای از جنبندگان زمین است، امّا شیعیان بر این باورند که دابّـة  الأرض، یک مرد معیّن است و ما در بخش‌های بعد به این مسئله خواهیم پرداخت.
برخی بر این باورند که لفظ دابّـة (جنبنده) اشاره به حیوان دارد، امّا این درست نیست، دلیل ما بر این مدّعا، وجود ادلّة قرآنی و روایات شریفی است که از اهل بیت(ع) روایت شده و اشاره به این دارند که دابّـة  الأرض انسان است، نه حیوان.

دابّـة  الأرض از دیدگاه قرآنی

خداوند بلند مرتبه و بزرگ در کتاب خود به دابّـة  الأرض یا دابّـة  اشاره فرموده است و در این باب دو نوع از آیات وجود دارند:
نوع اوّل: آیاتی که اشاره کرده مقصود و منظور از دابّـة ، انسان است نه حیوان. از جملة این آیات، این آیه از سورة نمل است:
«وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ؛
و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد جنبنده‏ای را از زمین برای آنان بیرون می‏آوریم که با ایشان سخن گوید که مردم [چنانکه باید] به نشانه‏های ما یقین نداشتند.»

با توجّه به قرینة «تکلّمهم»؛ یعنی با آنها سخن می‌گوید: در این صورت مصداق دابّـة  در این آیه، انسان می‌شود نه یک حیوان و ظاهر این آیة شریف، حاکی از آن است که «دابّـة » با مردم سخن می‌گوید و اینجا نمی‌توان گفت واژة سخن گفتن، از باب مجاز است و دلیلی برای این وجود ندارد که این آیه را تأویل به چیز دیگری کرد.

امّا روایات شریف نقل شده از اهل بیت(ع) یادآور شده‌اند که معنی «تکلّمهم»، سخن می‌گوید، است و از کلام و سخن است؛ یعنی با آنها سخن می‌گوید و سخن گفتن، با حیوان بودن دابّـة  تناسبی ندارد.

ابوبصیر از مردی که نزد امام صادق(ع) رفته و در مورد تفسیر این آیه سؤال کرده، گفته است، عامّه می‌گویند: این نشانه‌ای است که با آنها سخن می‌گوید و اباعبدالله(ع) فرمود: «همة آنها در آتش جهنّمند، او (دابّـة ) با آنها سخن می‌گوید و یکلّمهم از ریشة کلام است.»

در روایت دیگری از ایشان نقل شده که فرمودند: «به من خبر رسیده که عامّه این آیه را این گونه می‌خوانند «تکلّمهم»؛ یعنی به آنها زخم و جرح وارد می‌سازد»، سپس فرمودند: «خداوند به آنها در آتش جهنّم زخم و ضربه بزند، این آیه تنها از تکلّمهم به معنای کلام و سخن است، نه چیز دیگر.»

آیات دیگری وجود دارد که اشاره به این دارد یا ضمناً می‌گوید «دابّـة » فقط حیوان نیست؛ بلکه انسان نیز می‌تواند باشد.
 
آیة اوّل:
«وَاللهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللهُ مَا یَشَاء إِنَّ اللهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛
و خداست که هر جنبنده‏ای را [ابتدا] از آبی آفرید پس پاره‏ای از آنها بر روی شکم راه می‏روند و پاره‏ای از آنها بر روی دو پا و بعضی از آنها، بر روی چهار [پا] راه می‏روند، خدا هر چه بخواهد، می‏آفریند. در حقیقت ‏خدا بر هر چیزی تواناست.»

از امام صادق(ع) در مورد تفسیر این آیه سؤال شده است و ایشان فرموده‌اند: «علی رجلین؛ یعنی بر دو پا، منظور، مردم و انسان‌ها هستند، علی بطنه (بر شکمش) مارها و بر چهار پا، چهارپایان و حیواناتند.» اباعبدالله(ع) فرمودند:
«و از میان جنبندگان، برخی بر بیش از آن راه می‌روند.. »

به وضوح می‌بینیم که این آیه اشاره می‌کند، دابّـة  می‌تواند انسان نیز باشد و دابّـة  فقط حیوان نیست.
 
آیة دوم:
«وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ؛
و اگر خداوند مردم را به [سزای] ستمشان مؤاخذه می‏کرد، جنبنده‏ای بر روی زمین باقی نمی‏گذاشت، لیکن [کیفر] آنان را تا وقتی معیّن بازپس می‏اندازد و چون اجلشان فرا رسد، نمی‌توانند ساعتی آن را پس و پیش افکنند.»

در تفسیر این آیه آمده است: «خداوند بلند مرتبه و بزرگ اگر کافران و سرکشان را به خاطر گناه‌هایشان مؤاخذه کند و آنها را زود مجازات کند. بر زمین حتّی یک ستمگر باقی نمی‌گذارد، خداوند با منّت، لطف و فضل خود، تنها به این دلیل مجازات آنها را به تأخیر می‌اندازد که آنها توبه کنند و این به نفع دیگر اشخاص است تا از آنها پند گیرند و تقدیر این است: هیچ دابّه (جنبنده‌ای) از اهل ستم را رها نمی‌کرد.»

با توجّه به مطالب گذشته، منظور از دابّـة ، به ویژه انسان است.

آیة سوم
«وَللهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَالْمَلآئِکَةُ وَهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ؛
و آنچه در آسمان‌هاو آنچه در زمین از جنبندگان و فرشتگان است، برای خدا سجده می‏کنند و تکبّر نمی‏ورزند.»
این آیه نیز آشکارا اشاره به این موضوع دارد که منظور از دابّـة ، انسان است نه فقط حیوان، زیرا خداوند آفریدگار، اشاره به کسانی را که سجده می‌کنند، منحصر به «دابّـة » و ملائکه کرده و از آنجا که انسان أشرف مخلوقات است و جایگاه بالاتری نزد خداوند دارد و نخستین موجود بود که به خداوند سجده کرد، او را بر ملائک مقدّم داشت.

آیة چهارم:
«وَکَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا الله یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛
و چه بسیار جاندارانی که نمی‏توانند متحمّل روزی خود شوند. خداست که آنها و شما را روزی می‏دهد و اوست‏ شنوای دانا.»
در تفاسیر آمده که عرب‌ها به خاطر ترس از گرسنگی، فرزندانشان را می‌کشتند و خداوند فرمود: «الله یرزقها و ایّاکم» و اینجا منظور از دابّـة  نیز فرزندانی است که پدران به خاطر ترس از گرسنگی آنها را می‌کشتند.

همچنین در تفسیر آیة «کأیّن من دابّـة » آمده است: این آیه در مورد گروهی نازل شده که در «مکّه» بودند و پس از آنکه آنها مورد آزار و اذیّت مشرکان قریش قرار گرفتند، به آنها دستور داده شد به «مدینه» مهاجرت کنند و آنها در آن حال گفتند: ما چگونه به آنجا برویم؛ در حالی که ما آنجا نه خانه‌ای داریم نه ملک و املاکی و کسی را آنجا نداریم به ما غذا یا آب بدهد.

این آیة شریف به آنها اشاره کرد و فرمود از آن سرزمین به سرزمین دیگر بروند و در ادامه فرمود:
«وَ اللهُ یَرْزُقُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اِنْ لَمْ یَکُنْ رِزْقُهُمْ مُدْخِراً»
نوع دیگری از آیات شریف قرآنی وجود دارد که در مورد دابّـة  الأرض است.

آیة اوّل: «وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ و قطعاً غیر از آن عذاب بزرگ‌تر از عذاب این دنیا [نیز] به آنان می‏چشانیم، امید که آنها [به خدا] باز گردند.»
زید الشحام به نقل از امام اباعبدالله صادق(ع) و در روایتی به نقل از امام باقر(ع) آورده است: «عذاب أدنی (نزدیک‌تر) دابّـة  الأرض است و در روایتی دیگر، عذاب أدنی (نزدیک‌تر) دابّـة  الأرض و دجّال آمده است.»

آیة دوم: «وَقَالُواْ لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللهَ قَادِرٌ عَلَی أَن یُنَزِّلٍ آیَةً وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ؛
و گفتند چرا معجزه‏ای از جانب پروردگارش بر او نازل نشده است؟ بگو بی‏تردید خدا قادر است که پدیده‏ای شگرف فرو فرستد؛ لیکن بیشتر آنان نمی‏دانند.»

ابوجارود از امام باقر(ع) در تفسیر این آیه نقل کرده که ایشان فرمودند:
«در آخرالزّمان نشانه‌هایی به شما نشان خواهد داد که دابّـة  الأرض و دجّال و فرود آمدن عیسی بن مریم(ع) و طلوع خورشید از مغرب از جملة آن نشانه‌هاست.»

این کلام معصوم(ع) نشان می‌دهد که دابّـة  الأرض یکی از نشانه‌های خداوند بلند مرتبه و پاک و منزّه است که خداوند وعدة آن را در آخرالزّمان به عنوان یکی از نشانه‌های قیامت داده و با قیام مهدی(ع) در آخرالزّمان در ارتباط است.

آیة سوم: «هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِیهُمُ الْمَلآئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لاَ یَنفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ؛
آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پاره‏ای از نشانه‏های پروردگارت بیاید [امّا] روزی که پاره‏ای از نشانه‏های پروردگارت [پدید] آید، کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمی‏بخشد. بگو: منتظر باشید که ما [هم] منتظریم.»

این آیة شریف نیز اشاره به نشانه‌هایی دارد که خداوند وعدة آن را به مردم در آخرالزّمان داده است و از جملة آن نشانه‌ها، دابّـة  الأرض و دجّال و نشانه‌های دیگر است که هم‌زمان با قیام امام مهدی(ع) دیده می‌شوند.

محمّد بن مسلم از ابوجعفر، اباعبدالله صادق(ع) نقل کرده که این آیة شریف بدین معناست:
«طلوع خورشید از مغرب و خروج دابّـة  و دجّال و آنکه در گناهان خود اصرار داشته و به ایمان عمل نکرده است، هنگام ظهور نشانه‌ها می‌آیند و ایمان او به او سودی نمی‌رساند.»

این معنا و مفهوم در روایات اهل سنّت نیز آمده است؛ ابوهریره گفته است: سه چیز است که اگر خروج کند، ایمان آوردن به کسی سودی نمی‌رساند، مگر اینکه از قبل ایمان آورده باشد یا از ایمان خود خیری به دست آورده باشد، طلوع خورشید از مغرب، دجّال و دابّـة .

منظور از دابّه در این آیات، انسان است؛ زیرا این نشانه (دابّـة ) با طلوع خورشید از مغرب و با دجّال همراه شده است و طلوع خورشید، همان ظهور امام(ع) است، همچنین، دجّال نیز که خداوند ما را از شرّ فتنة او حفظ کند، یک انسان است.

آیة چهارم: «یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ٭ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ؛
آن روز که لرزنده بلرزد، و از پی آن، لرزه‏ای [دگر] افتد.»

در تفاسیر آمده است که منظور از رادفه، دابّـة ‌ الأرض است و از امام رضا(ع) در تفسیر این آیه روایت شده که ایشان فرمودند: «زلزلة زمین، سپس خروج دابّـة » سپس فرمود: «ما از زمین جنبنده‌ای را خارج کردیم که با آنها سخن می‌گوید»، سپس فرمود: «آن، علی است.»

از اینجا روشن می‌شود که رادفه همان دابّـة  الأرض است و آن هم یک مرد است و حیوان نیست؛ زیرا آن را امام علی(ع) دانسته‌اند. سلیمان بن خالد از امام صادق(ع) روایت کرده، ایشان فرمودند: «رادفه، علیّ بن ابی طالب(ع) است.»

با جمع‌بندی تفسیر اوّل و دوم، به این نتیجه می‌رسیم که رادفه همان دابّـة  الأرض و همان امام علی(ع) است و ان‌شاءالله در صفحات بعدی، به اثبات این مطلب خواهیم پرداخت.

آیة پنجم: «وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا ٭ فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا ٭ وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا ٭ فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا ٭ فَالْمُلْقِیَاتِ ذِکْرًا ٭ عُذْرًا أَوْ نُذْرًا ٭ إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ؛
سوگند به فرستادگان پی‏درپی، که سخت توفنده‏اند، و سوگند به افشانندگان افشانگر، که [میان حقّ و باطل] جداگرند و القاکننده وحی‏اند، خواه عذری باشد یا هشداری، که آنچه وعده یافته‏اید، قطعاً رخ خواهد داد.»

در تفسیر این آیات آمده است که اینها، نشانه‌هایی هستند که پس از هم ظاهر می‌شوند، «فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا» البقر: شکافتن است و «وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا» مردگان و «فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا» «دابّـة » است و «فَالْمُلْقِیَاتِ ذِکْرًا» ملائکه و فرشتگان هستند و «عُذْرًا أَوْ نُذْرًا»؛ یعنی «شما و به شما هشدار می‌دهم و معذورم نسبت به آنچه می‌گویم و آن قسم جواب آنان است.» این فرمودة خداوند نیز که می‌فرماید: «إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ» منظور از وعده، دابّـة  است، دابّـة  الأرضی است که مؤمن را از کافر جدا می‌سازد.

همان گونه که در سطرهای پیش اشاره کردیم، دابّـة  الأرض از جمله نشانه‌های الهی است که منظور از آن، شخص (انسان) خاصّی است و آن شخص دارای مقام، منزلت و جایگاه والایی نزد خداوند است که خداوند او را یکی از نشانه‌های خود که در آخرالزّمان پدیدار می‌شود، قرار داده است. این نشانه (دابّـة  الأرض) حتمی الوقوع است و قرآن با آیة «إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ» بر آن تأکید کرده است.
اینها همه اشاره به اهمّیت این نشانه‌ها و تأثیر آن در آخرالزّمان دارد و اینها باعث می‌شود که احتمال حیوان بودن دابّـة ، ضعیف‌تر شود.

دابّـة  الأرض از دیدگاه روایات شریف

دو نوع روایت شریف نقل شده از ائمة اهل بیت(ع)، حکما و دانشمندان در دست داریم که حقیقت دابّـة ‌ الأرض را که در آخرالزّمان خروج می‌کند، تأیید می‌کند.

ما این مبحث را ابتدا با روایاتی که به بررسی مفهوم کلّی دابّـة  پرداخته، شروع می‌کنیم، این روایات گاهی دابّـة  را انسان و گاهی حیوان سواری یا بارکش معرفی می‌کنند و این خود نیز به نوبة خود تأکید می‌کند، همان گونه که ما قبلاً ذکر کردیم دابّـة  ذکر شده در «قرآن» به معنای یک انسان است.
روایت شده، لقمان در نصیحت و گفت‌وگو با پسرش در مورد بنی‌آدم گفته است:
هر دابّـة  (جنبنده‌ای) همانند خود را دوست دارد و بنی‌آدم نیز همانندهای خود را دوست دارد.

اینجا اشارة روشنی است که هر دابّـة  (جنبنده‌ای)، همانند خود را دوست دارد و نسبت به آن کشش دارد و بنی‌آدم نیز همانند خود را دوست دارد و این، از جمله عادات جنبندگان است که بر زمین می‌جنبند و حرکت می‌کنند و می‌بینیم که لقمان، بنی‌آدم، سرشت‌ها و عادات او را به طور کلّی همانند با سرشت و عادات جنبندگان دیگر داشته است.

روایت دوم از میمون بن مهران از عبدالله بن عبّاس در تفسیر آیة «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً؛
و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب‌ها] برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده‏های خود برتری آشکار دادیم.»

آمده است: او گفت: تمام جنبندگان با دهانشان غذا برمی‌دارند و می‌خورند، جز بنی آدم که با دستش غذا بر می‌دارد و می‌خورد.
در اینجا می‌بینیم که ابن عبّاس هم تأکید می‌کند، بنی‌آدم نیز جنبنده‌ای مانند سایر جنبندگان دیگر است، امّا خداوند او را برتری داده است، حتّی در روش غذا خوردن.

امّا نوع دوم از روایات، روایاتی هستند که به خود دابّـة  الأرض پرداخته و آشکارا و به وضوح اشاره می‌کند که آن یک جنبنده از نسل بنی‌آدم است و از جمله حیوانات زبان بسته نیست و این به دلیل وجود قرینه‌ها و اشاراتی است که این مفهوم را تأیید و تأکید می‌کند و مجموعه‌ای از روایات اشاره به این کرده‌اند که «دابّـة  الأرض» در آخرالزّمان خروج می‌کند و با مردم، چه مؤمنان چه کافران، سخن می‌گوید و آیة قرآنی که به دابّـة  الأرض پرداخته، به این حقیقت اشاره کرده و این مفهوم را تأکید نموده است و در سطرهای گذشته به آن اشاره شد. امّا آیة قرآنی که در سطرهای گذشته به آن اشاره شد، جدا از روایاتی است که اشاره دارد که دابّـة  الأرض آشکارا با مردم سخن می‌گوید و مردم و او حرف همدیگر را می‌فهمند و این روایات به شرح زیر است:
روایت اوّل: از خیثمه جعفی از امام باقر(ع) نقل شده که ایشان فرمودند: «به خدا سوگند «دابّـة » خروج می‌کند و با مردم مؤمن و کافر سخن می‌گوید.»
روایت دوم: در این روایت آمده است: «دابّـة  خروج می‌کند و در روزی که خروج می‌کند، با مردم سخن می‌گوید.»

از این دو روایت درمی‌یابیم که هر دو، همان معنی گذشته را می‌رسانند که دابّـة  با مردم مؤمن و کافر سخن می‌گوید و چیزی که از ظاهر این دو روایت آشکار است، اینکه سخن گفتن (کلام) در اینجا به معنای همان نطق متعارف میان انسان‌ها است و تأویل و تفسیر دیگری مراد نیست؛ زیرا هیچ‌گونه اشاره‌ای به آن وجود ندارد و نمی‌توانیم معنی دیگری بر این روایت حمل کنیم و این بدین معناست که دابّـة  الأرض، دابّه‌ای (جبنده‌ای) از بنی‌آدم است که خداوند آن را به عنوان یک نشانه و علامت برای مردم خارج می‌سازد تا به وسیلة آن و به طور مستقیم و آشکارا، مؤمن را از کافر متمایز سازد.

روایت سوم، از ابن منذر، از ابن عبّاس روایتی نقل شده است و در آن در مورد دابّـة  الأرض سخن گفته شده که: دابّـة  مؤلّفه است... و در آن مؤلّفه از هر امّتی چهره‌ای است و چهرة او از این امّت است. زبان آن زبان مبین عربی است و با زبان آنان با آنها سخن می‌گوید.

همچنین، روایات دیگری که از اهل بیت(ع) نقل شده، وجود دارد که اشاره به این دارند که دابّـة  الأرض یک انسان است و از این روایات این‌گونه برمی‌آید که ائمة معصومان(ع) می‌خواسته‌اند ماهیّت آن دابّـة  را برای یارانشان توضیح دهند و بگویند که آن دابّه‌، بشری از بنی‌آدم است و از جمله حیوانات نیست، هر چند ائمه(ع) به صورت صریح و آشکار، واژة انسان را در مورد آن به کار نبرده‌اند، امّا انسان بودن آن را می‌توان با بیانات ائمه در مورد کارها و رفتارهای آن دابّـة  متوجّه شد.

از اباطفیل نقل شده که او از امام علی(ع) در مورد دابّـة  الأرض، سؤال کرد و گفت: با توجّه به این آیه که می‌فرماید:
«وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ؛
و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد، جنبنده‏ای را از زمین برای آنان بیرون می‏آوریم که با ایشان سخن گوید که مردم [چنان‌که باید] به نشانه‏های ما یقین نداشتند.»

دابّـة  چیست؟ امام علی(ع) فرمودند: «ای اباطفیل، از این صرف‌نظر کن.» عرض کردم: ای امیرمؤمنان(ع) قربانت گردم، به من بگویید آن چیست؟ فرمودند: «آن دابّه‌ای (جنبنده‌ای) است که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود و با زنان پیمان زناشویی می‌بندد.»

در روایت دیگری از عمران بن میثم از عبایه آمده است، مردی نزد امام علی(ع) آمد و در مورد «دابّـة » از ایشان سؤال کرد: گفت: در مورد دابّـة  برای من سخن بگو، امام فرمود: «چه از آن می‌خواهی؟» گفت: می‌خواهم بدانم آن چیست؟ فرمود: «آن دابّه‌ای (جنبنده‌ای) مؤمن است که قرآن می‌خواند و به رحمان (خداوند) ایمان دارد و غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود.»


صلاح الکاظمی
مترجم: سیّد شاهپور حسینی
پی‌نوشت‌ها:

1. سوره نمل (27)، آیـ] 82.
2. بحارالأنوار، ج 9، ص 204؛ منتخب الأثر، ص 444.
 

سپاهیان آسمانی امام مهدی(ع)- قسمت دوم

در مقاطع مختلف پس از ظهور جبرئیل و میکائیل حضور ملموسی دارند. که از آن جمله می‌توان به سرآغاز ظهور و هنگامة بیعت با حضرت مهدی(ع) در «مسجدالحرام» و نیز لشکرکشی برای نبرد با سفیانی30 و شکست و کشتن او مشاهده کرد. 



2. فرماندة سپاه ملائک: میکائیل ملک(ع)


اشاره:
در بخش پیشین مطلب، نگاهی اجمالی و گذرا به زندگی جبرئیل(ع) داشتیم. در این قسمت به همان منوال زندگی میکائیل ملک را به‌طور گذرا با هم مرور می‌کنیم؛ همو که پس از ظهور امام زمان(ع) قرار است فرماندهی سپاه ملائکه را در نبرد بزرگ آخرالزّمان و در برابر شیطان و سپاهیانش بر عهده داشته باشد:

مقام میکائیل

میکائیل(ع) مانند جبرئیل(ع) بر دیگر ملائک رتبه و جایگاهی والا دارد و از جمله چهار ملک مقرّب خداست.1 تا جایی که اقرار به وجود او از جمله ضروریات اسلامی دانسته شده که انکار آنها باعث خروج از اسلام و ارتداد می‌شود.2 گاه در روایات از ایشان با عباراتی مانند با کرامت‌ترین خلایق نزد خداوند متعال (اکرم الخلق علی الله)3 و نیز برگزیدة خداوند (خیرة الله)4 یا برگزیدة ملائک (صفوة الله من الملائکه)5 یاد شده است. در قرآن نیز از او با نام میکال نام برده شده است.6

نقش میکائیل در عالم خلقت

روایات ذیل آیة «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا؛7 و کار [بندگان] را تدبیر می‏کنند.» مصداق این تدبیر امور به دست ملائکه را موکّل شدن جبرئیل برای بادها و جنود، میکائیل برای گیاهان و نزولات آسمانی، عزرائیل برای قبض ارواح، اسرافیل برای برنامه‌ریزی دیگر ملائک بیان نموده‌اند8 و در این میان، بر تمام قطراتی که بر زمین می‌بارد تأکیدی مضاعف را می‌توان یافت که میکائیل صاحب یا همراه تمام اینهاست؛9 در لابه‌لای ادعیه از این ملک مقرّب خداوند، با عنوان ملک رحمتی که برای رأفت‌الهی آفریده شده و یاریگر و استغفار کنندة اهل طاعت خداوند، یاد شده است:
«اللّهمّ صلّ علی میکائیل ملک رحمتک و المخلوق لرأفتک و المستغفر المعین لأهل طاعتک»10

جالب است، بدانیم روایت شده است که میکائیل از زمان خلقت آتش(جهنّم) نخندیده است.11

امام سجّاد(ع) در یکی از دعاهای خویش، خداوند را به حق و طاعت میکائیل قسم داده‌اند. در همین دعا امام سجّاد(ع) خداوند را به حقّ جبرئیل و امانت‌داری او در ابلاغ وحی (در عهد نبوی) قسم می‌دهند. بنا بر این عبارت می‌توان شاخص‌ترین رتبة جبرائیل را امانت‌داری ایشان در ابلاغ وحی و ممتازترین ویژگی میکائیل را نزد خداوند، طاعت ایشان بدانیم.12

میکائیل(ع) و انبیا

جناب میکائیل(ع) در عموم مواردی که در مقالة قبل دربارة حضور جبرئیل(ع) در زندگی انبیا برشمردیم؛ برادرانه همراه و همکار او بوده است. در اینجا برخی دیگر از موارد را با هم مرور می‌کنیم:

حضرت لوط(ع) و ابراهیم(ع)
در ماجرای عذاب قوم لوط تعدادی از ملائک به منزل ابراهیم نبی(ع) رفتند که قرآن از این میهمانی سخن به میان آورده است. نام میکائیل و جبرئیل در رأس این ملائک دیده می‌شود.13 این ماجرا از معدود مواردی است که میکائیل در نقش ملائکة غضب ظاهر شده است.

اصحاب رس
بنا بر آنچه در منابع آمده، اصحاب رس که قرآن از آنان یاد نموده14 جمعیّتی آتش‌پرست بودند که در منطقه‌ای میان «آذربایجان» و «ارمنستان» و به ساحل رودی به نام رس می‌زیستند. خداوند برای این قوم ناسپاس پیامبران زیادی را فرستاد به نحوی که سی پیامبر تنها به یکی از شهرهای این منطقه ارسال شد و آنان نیز هر سی پیامبر را کشتند. پس از اتمام مهلت هدایت ایشان، خداوند در فصل کاشت و زراعت، میکائیل را به سمت این منطقه روان ساخت. او در لباس ملک عذاب و مظهر قهر الهی آنان را دچار خشکسالی نمود. به جز تعدادی که اهل عبادت خدا یا توبه بودند، خداوند همه را به سبب تشنگی یا گرسنگی هلاک نمود و عزرائیل روح آنان را قبض نمود. ثروت‌ها و گنجینه‌های این قوم سرکش و ثروتمند را نیز زمین بلعید و پس از ظهور امام عصر(ع) از جمله گنج‌هایی است که زمین به آن حضرت و یارانشان تقدیم خواهد نمود.15

میکائیل(ع) و تاریخ اسلام
همانند آنچه دربارة حضور او در تاریخ انبیا گفتیم به طور مشخص در تاریخ اسلام نیز صدق می‌کند. به عبارت دیگر در همه‌جا برادرانه این دو ملک(جبرئیل و میکائیل) را در کنار هم می‌توان دید با این تفاوت که در ماجرای وحی، جریان به شکلی متفاوت است؛ در روایات آمده که لوحی در برابر اسرافیل وجود دارد که خداوند ابتدا بر آن لوح، نقش می‌کند سپس اسرافیل آن را به میکائیل و او به جبرئیل القا می‌کند و او نیز به انبیا و پیامبر اکرم(ص)16 و دربارة حضور میکائیل در میان انسان‌ها، یهودیان ادّعا کرده‌اند، خداوند سحر و جادو را از زبان میکائیل و جبرئیل به سلیمان آموخته است17 که با تعالیم دینی اساساً هم‌خوانی ندارد.

میکائیل(ع) و رسول خدا(ص)
 علاوه بر جریان وحی، در ماجرای ولادت حضرت زهرا(س)، میکائیل حامل تحفة الهی از جانب خداوند متعال برای رسول‌خدا(ص) بود.18 همچنین در شب معراج که رسول خدا(ص) به آسمان رفتند نام سه ملک مقرّب خداوند را می‌توان دید:

1. جبرئیل که رکاب براق را برای رسول خدا(ص) نگاه داشت؛
2. میکائیل که افسار براق را به دست گرفته بود؛
3. و اسرافیل که جامه نگاهدار ایشان بود. 19
در ماجرای ازدواج حضرت امیر(ع) و حضرت زهرا(س)، جبرئیل و میکائیل هرکدام به همراه هفتاد هزار ملک به این عروسی آمده و تبریک و تکبیرگویان بودند.20 گفته شده سه سائلی که در ماجرای معروف «هل اتی» بر در خانة امیرمؤمنان(ع) آمدند سه ملائکه مقرّب خدا؛ جبرئیل، میکائیل و اسرافیل بوده‌اند.21

 و در نبرد خندق، میکائیل و جبرئیل(ع) به یاری امیرمؤمنان(ع) شتافته بودند. رسول خدا(ص) که شاهد ماجرا بودند، فرمودند:

«پدرم به فدای آنکه زمین را می‌کند و جبرئیل خاک‌های مقابلش را جمع می‌کند و میکائیل به او کمک می‌کند در حالی که تا پیش از آن به احدی از مخلوقات کمک نکرده بود.»22

جالب است به یاد داشته باشیم حضرت امیر(ع) در خطبة قاصعه از جمله مضرّات پناه بردن به غیر اسلام را از دست دادن یاری میکائیل و جبرئیل خوانده‌اند.23 که می‌توان از این عبارت چنین نتیجه گرفت که با پناه بردن به اسلام، می‌توان از این یاری بهره‌مند شد.
پس از آنکه رسول خدا(ص) به دیدار حق تعالی شتافتند، در مراسم تدفین ایشان، جبرئیل(ع)، اسرافیل، میکائیل و ملک الموت(ع) یکی پس از دیگری به همراه بسیاری از ملائک حاضر شدند و به همراه اهل بیت(ع) به داخل قبر آن حضرت رفتند.24

حضرت علی(ع)
روایت جالبی از رسول خدا(ص) نقل شده که بیان‌کنندة مصداق خاکی میکائیل در زمین است. ایشان فرمودند:
«هر کس می‌خواهد به هیبت اسرافیل، جایگاه میکائیل، جلالت جبرائیل، علم آدم، خشیّت نوح، خلت ابراهیم، حزن یعقوب، جمال یوسف، مناجات موسی، صبر ایّوب، زهد یحیی، عبادت عیسی، ورع یونس، حسب و خلق (خلقت) محمّد بنگرد، پس به علی نگاه کند که تنها در اوست که خصلت نود پیامبر گنجانده شده است.»25

علاوه بر این دربارة یاری حضرت علی(ع) در جنگ‌های مختلف دورة پیامبر(ص) مانند بدر، احد و ... در روایات آمده، اوّلین کسی که از میان آسمانیان حضرت علی(ع) را به عنوان برادر خویش برگزید اسرافیل بود و پس از او میکائیل و در پی او نیز جبرئیل و اوّلین کسانی که به علی(ع) محبّت ورزیدند حاملان عرش، رضوان دربان بهشت و ملک الموت بودند. همانا ملک الموت بر محبّان علیّ بن ابی طالب(ع) همانند انبیا ترحّم می‌کند.26

این یاری در طول سال‌ها ادامه یافت تا آن زمان که به تصریح امام مجتبی(ع) در خطبة مسجد کوفه، میکائیل ملک به هنگام تشییع جنازة ایشان در سمت راست تابوت آن حضرت حرکت می‌نموده است.27 آن هم به نحوی که امام(ع) اجازه نداشته‌اند تابوت امیرالمؤمنین(ع) را به غیر از جبرئیل و میکائیل بسپارند.

 میکائیل و سیّدالشهدا(ع) در قیامت
در روز قیامت که بسیاری از مردم دچار ترس، وحشت و هراسند؛ میکائیل به یاری زائران سیّدالشّهدا(ع) خواهد آمد.28
بنابر روایتی که از رسول خدا(ص) نقل شده که می‌تواند بیان کننده وظیفة اصلی این دو ملک پس از آن حضرت به شمار آید:
«إن الله خص جبرئیل و میکائیل وإسرافیل بطاعة علی و البراءة من أعدائه والاستغفار لشیعته؛29 خداوند جبرئیل، میکائیل و اسرافیل را برای اطاعت از علیّ بن ابی طالب، برائت جستن از دشمنانش و طلب مغفرت برای شیعیانش مخصوص گردانیده است.»

میکائیل ملک در دورة ظهور امام عصر(عج)

در مقاطع مختلف پس از ظهور جبرئیل و میکائیل حضور ملموسی دارند. که از آن جمله می‌توان به سرآغاز ظهور و هنگامة بیعت با حضرت مهدی(ع) در «مسجدالحرام» و نیز لشکرکشی برای نبرد با سفیانی30 و شکست و کشتن او مشاهده کرد.31

پس از به دست گرفتن حکومت «مکّه» توسط امام عصر(ع) و سلطه بر این منطقه، با توجّه به جنایات سفیانی32 از «شام» تا «عراق» و «شبه جزیره»، مهمترین و ضروری‌ترین اقدام عقب راندن و دفع اوست. از همین رو امام(ع) با سپاهیانی که تحت رهبری ایشان و فرماندهی سیصد و سیزده یار ایشان تشکیل شده با هستة اوّلیة ده هزار نفره به تعقیب سپاهیان سفیانی می‌پردازند.

این تعقیب و عقب راندن سفیانیان تا «دریاچة طبریّه» ادامه می‌یابد. سفیانی از منطقة «وادی یابس»، اقدامات خود را شروع کرده بود. این منطقه در اطراف دریاچة طبریّه قرار دارد. پروندة جنایات سفیانی در همان منطقه‌ای بسته می‌شود که از آنجا آغاز شده بود. میکائیل و جبرئیل از جمله شاخص‌ترین افرادی هستند که در این نبرد و لشکرکشی، امام(ع) را همراهی می‌کنند. ظاهراً جبرئیل فرماندهی ملائک جناح راست و میکائیل، فرماندهی ملائک جناح چپ سپاه امام(ع) را برعهده دارند.33

امام مهدی(ع) پس از ظهور و شکست سفیانی به ناچار با غربیان وارد نبرد و جنگ می‌شوند.34 اندکی که از آغاز نبرد می‌گذرد با وساطت حضرت مسیح(ع)، صلحی چند ساله با مسیحیان و غربیان بسته می‌شود.آنان تنها مدّت کوتاهی به این پیمان متعهّد می‌مانند و مدّتی بعد، آن را نقض می‌کنند. همین امر جنگ دوم امام عصر(ع) را باعث می‌گردد. در میانة نبرد به ناگاه یکی از صلیبیون بانگ می‌زند که صلیب غلبه یافت. در مقابل او نیز یکی از مسلمانان فریاد برمی‌آورد که خیر، یاران و یاوران خدا غلبه یافتند. در پس این مشاجرة لفظی، خداوند به جبرئیل می‌فرماید: «بندگانم را دریاب.» او با صدهزار ملک به یاری سپاه حق می‌شتابد. همین مطلب دربارة میکائیل و اسرافیل نیز اتّفاق می‌افتد که آنان نیز به ترتیب با دویست و سیصد هزار ملک به یاری جبهة حق می‌شتابند و این سپاهیان تازه نفس امر را برای سپاهیان امام زمان(ع) سهل و پیروزی را برای ایشان روان و آسان می‌سازند.35

پس از آنکه دجّال به جمع آوری نیرو و پیرو پرداخت با خیل عظیمی رو به سوی مکّه و مدینه می‌کند که با ممانعت میکائیل در مکّه و جبرئیل در مدینه مواجه می‌شوند.36

روایت وفات میکائیل پیش از جبرائیل(ع) را در قسمت قبل و ضمن حوادث پیش از قیامت دیدیم که از تکرار آن پرهیز می‌کنیم.37
  محمود مطهّری نیا
 
پی‌نوشت‌ها:
1. بحارالأنوار، ج54، ص22؛ ج56، ص50؛ ج94، ص47؛ ج6، ص144.
2. تقریرات الحدود و التعزیرات؛ تقریر بحث الگلپایگانی لمقدّس، ج2، ص132.
3. بحارالأنوار ،ج56، ص260.
4. بحارالأنوار ،ج96، ص383.
5. بحارالأنوار ،ج56، ص252.
6. سورة بقره(2)، آیة 98.
7. سورة نازعات(75)، آیة 5.
8. تفسیر مجمع البیان ،ج 10، ص 326؛ بحار، ج56، ص258.
9. بحار، ج56، ص260.
10. مصباح المتهجد، ص 808؛ اقبال الاعمال، ج 3 ، ص 243.
11. بحار، ج 56، ص260؛ مسند احمد، ج3، ص224.
12. صحیفة سجّادیه، ص 399.
13. ابن حجر، فتح الباری، ج 6 ، ص 293.
14. سورة فرقان(25)، آیة 38؛ سورة ق(50)، آیة 12.
15. بحار، ج 14، ص 154.
16. شیخ صدوق، الاعتقادات فی دین الإمامیّه، ص81؛ معانی الأخبار، ص 23.
17. بحار، ج56، ص271.
18. همان، ج 16، ص 79.
19. محمد بن جریر الطبری ( الشیعی)، نوادر المعجزات، ص 68؛ فتح الباری، ج 7 ، ص158؛ تفسیر المیزان ، ج 13، ص27.
20. تذکره الفقها، علّامه حلّی، ج2، ص575.
21. الغدیر، ج 3، ص 110به نقل از تفسیر طبری.
22. سیّد هاشم بحرانی، مدینـ[ المعاجز، ج 1، ص467.
23. نهج البلاغه، ج 2، ص 155.
24. بحار، ج 22،ص531؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص30.
25. احمد رحمانی همدانی، الامام علی بن ابی طالب(ع)، ص300 به نقل ینابیع الموده قندوزی، ج2، ص80.
26. محمّد بن أحمد قمی، مائـ[ منقبـ[، ص132؛ إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‏2، ص 236.
27. کافی، ج1، ص457.
28. کامل الزّیارات، ص 265؛ بحار، ج‏45، ص 183.
29. بحار، ج 40، ص 96.
30. سیّد ابن طاووس، الملاحم و الفتن، ص145.
31. الملاحم وا لفتن، ص296.
32. ر.ک: کتاب شش ماه پایانی، فصل سوم.
33. معجم أحادیث الإمام المهدی (ع)، شیخ علی کورانی، ج 3، ص 96.
34. تفصیل این مطلب را در کتاب عصر ظهور نوشته علی کورانی می توانید، مطالعه نمایید.
35. معجم احادیث الامام مهدی(ع)، ج1، ص366.
36. معجم احادیث الامام مهدی(ع)، ج2، ص92.
37. بحار، ج‏54، ص 105.

سپاهیان آسمانی امام مهدی (عج)

در مقاطع مختلف پس از ظهور، جبرئیل و میکائیل حضور ملموسی دارند، که از آن جمله می‌‌توان به سرآغاز ظهور و هنگامة بیعت با حضرت مهدی(ع) در «مسجدالحرام» و نیز لشکر کشی برای نبرد با سفیانی21و شکست و کشتن او اشاره کرد.
 

1ـ جبرئیل
محمود مطهّری نیا


قیام امام عصر(ع)، واقعه‌ای شریف و در عین حال دوست داشتنی است که از هزاران سال پیش، بسیاری چشم امید به وقوع آن داشته‌اند. یکی از مقاطع مهمّ تاریخ پس از ظهور، نبرد با شیطان است. در این جنگ که به حق می‌‌توانیم آن را بزرگترین جنگ تاریخ حیات بشر بدانیم، دو جبهة حقّ و باطل رو در روی هم می‌‌ایستند؛ سپاه باطل متشکّل از جنّ و انسی است که تحت فرمان ابلیس قرار دارند و در مقابل آنان، سپاه حق از مجموعة ملائکه، جنّیان مؤمن و انسان‌هایی است که به ولایت و فرماندهی امام عصر(ع) مفتخر گشته‌اند. ممکن است برخی گمان کنند اینجا اوّلین حضور ملموس ملائکه بر روی زمین است؛ در حالی که ملائکه از مدّت‌ها قبل برای همراهی با امام عصر(ع) قدم بر زمین نهاده‌اند. امام صادق(ع) فرمود: «نخستین کسی که با قائم(ع) بیعت خواهد نمود، جبرئیل است. او در چهرة پرندة سفیدی از آسمان فرود می‌‌آید و با آن حضرت دست بیعت می‌‌دهد. آنگاه یک پا بر بیت الله و پای دیگر [را] بر بیت المقدّس می‌‌گذارد و با ندای زیبا و رسایی که همگان آن را می‌‌شنوند، می‌گوید: «أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ؛1 [هان] امر خدا دررسید پس در آن شتاب مکنید او منزّه و فراتر است از آنچه [با وى] شریک مى‏سازند.» که البتّه آن گونه که خواهیم دید، در غدیرخم نیز او اوّلین بیعت کننده بود.
در این نوشتار قصد داریم نگاهی بسیار بسیار اجمالی به زندگی اوّلین بیعت کننده با امام زمان(ع) بیندازیم.

  • برترین ملک خدا و مأمور برای ....
جبرئیل یکی از چهار ملائکة الهی است که خداوند او را بر دیگر ملائک برتری داده و برگزیده است. گاه در روایات از او با تعبیر «طاووس الملائکه» یاد شده2 که از برتری او بر دیگر ملائک از حیث جمال و زیبایی حکایت می‌‌کند. نقل شده روزی رسول خدا(ص) از جبرئیل پرسید: «گرامی‏ترین خلق نزد خدا کیست؟» او به آسمان رفته و برگشت و گفت:
«گرامی‏ترین خلق نزد خدا، جبرئیل است و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت، امّا جبرئیل موکّل جنگ و یار پیغمبران است و میکائیل موکّل هر قطره که ببارد و هر برگ که بروید و هر برگ که بیفتد و ملک الموت گماشته به گرفتن جان هر بنده است، در خشکی یا دریا و اسرافیل امین خدا است، میان او و آنان».3
در روایتی دیگر جبرئیل(ع) علاوه بر ابلاغ وحی، این موارد را نیز از جمله وظایف خود بر می‌‌شمرد:
«من امین خدا بر وحی اویم و من پیک خدا به سوی انبیا و مرسلینم و من متصدّی خسوف و کسوفم و ملّتی را خدا هلاک نکرده، مگر به دست من».4

  • جبرئیل ملک و انبیای الهی
 در طول مقاطع مختلف تاریخ، جبرئیل حضوری ملموس و پررنگ، به خصوص در تاریخ انبیا داشته که پرداختن به همة آنها در این مختصر، ممکن نیست و به طور گزینشی به موارد محدودی در اینجا اشاره می‌‌شود. در ماجرای خلقت حضرت آدم(ع) و حوادث پس از آن، جبرئیل به طور مداوم و در نقش معلّمی ‌دلسوز، همواره با او در ارتباط بوده و در جریان نبوّت حضرت نوح(ع) نیز علاوه بر وحی، می‌‌توان جبرئیل را در نقش معلّمِ نجّاری این پیامبر خدا، مشاهده کرد. 5

جبرئیل در زندگانی حضرت ابراهیم(ع) نقشی فعّال، از تولّد اسماعیل گرفته تا گذاشتن او در «مکّه» و... داشته است.6 در ماجرای عذاب قوم لوط، جبرئیل(ع) مأمور اجرای فرمان عذاب خداوند بوده که بدون ذکر نام ملائکه این جریان در قرآن کریم نیز آمده است.7

در ماجرای ولادت حضرت مسیح(ع) جبرئیل روح‌الامین که بر مریم قدّیس وارد شد و پیام خدا را به او منتقل ساخت. 8

در تشریفات مبعث، جبرئیل و میکائیل حامل پیام رسالت رسول‌خدا(ص) بودند و علاوه بر آن، در روایات جبرئیل، میکائیل و اسرافیل(ع) را همنشینان رسول خدا(ص) بیان نموده‌اند.9 مهم‌ترین و مشهورترین مأموریّت جبرئیل(ع) در طول حیاتش، ابلاغ وحی‌الهی به رسول خدا(ص) بوده که نیازی به توضیح بیشتر ندارد و دربارة آن بسیار خوانده و شنیده‌ایم؛ لیکن یکی از نکات جالب توجّه در تاریخ حیات رسول خدا(ص) ادبی است که جناب جبرئیل(ع) در برابر رسول خدا(ص) رعایت می‌‌کرده است. به تصریح امام صادق(ع) هرگاه جبرئیل(ع) خدمت پیامبر(ص) می‌‏آمد، اجازة ورود می‌خواست، اگر پیغمبر در حالی بود که مناسب نبود، جبرئیل وارد شود، همان جا می‌‏ایستاد و اگر اجازه می‌داد، وارد می‌شد. محلّ ایستادن او زیر ناودان مقابل در معروف به «باب فاطمه» و مقابل «قبر» است، به طوری که اگر سر را بلند کنی، ناودان بالای سر تو است.10 پیامبر(ص) وقتی مدّتی جبرئیل(ع) را نمی‌دیدند، دل‌تنگ می‌‌شدند،11 که البتّه این دل‌تنگی بیش از آنکه ناشی از ندیدن او باشد، حاکی از انتظار وحی و امید به رسیدن پیام‌های خداوند متعال بوده است.

در معراج پیامبر(ص)، جبرئیل(ع) همراه صمیمی ‌رسول خدا(ص) بوده است. بنابر آنچه در روایات آمده «هنگامی که حضرت رسول می‌‏خواست به معراج برود، جبرئیل براق را آورد و او را بر در خانة خدیجه بست....وقتی که جبرئیل بر حضرت وارد شد، براق خیلی خوشحالی می‌‏کرد. جبرئیل گفت: ساکت باش! بهترین خلق خدا می‌‏خواهد بر تو سوار شود. براق ساکت شد. بعد، پیامبر سوار او شد و به طرف «بیت المقدّس» روانه شدند. پیامبر پیرمردی را دید از جبرئیل پرسید: این شخص کیست؟ جواب داد: پدرت ابراهیم است. در آنجا فرود آمدند و خداوند تمام انبیا را جمع کرد و جبرئیل اذان گفت. حضرت محمّد(ص) جلو رفت و همة انبیا به امامت او نماز خواندند...».12

  • حضور جبرئیل(ع) در غدیرخم
از امام صادق(ع) روایت است که فرموده: «وقتی پیامبر خطبة غدیر را به پایان رسانید، در میان جماعت، مردی خوش سیما و معطّر ظاهر شده و گفت: به خدا سوگند هیچ وقت محمّد را مانند امروز ندیده بودم که تا این اندازه در معرفی پسر عمویش علیّ بن ابی طالب و برای تثبیت وصایت و ولایت او اصرار، تأکید و پافشاری نماید و به راستی جز کافر به خدای عظیم و پیامبرش، هیچ کس قادر به مخالفت با آن قرارداد نیست، غم و اندوه طولانی و دراز بر کسی که پیمانش بگسلد!»

امام صادق(ع) فرمود: «عمر بن خطّاب از هیئت و طرز سخن آن شخص، شگفت‏زده گشته و رو به رسول خدا(ص) کرده، عرض نمود: آیا شنیدی آن مرد چه گفت؟

چنین و چنان گفت، پیامبر(ص) فرمود: «ای عمر! آیا فهمیدی او که بود؟» گفت: خیر، فرمود: «او روح‌الامین جبرئیل بود، پس مبادا ولایت علی را نقض کنی که در این صورت، خداوند، پیامبر، فرشتگان خدا و همة مؤمنان از تو بیزار شوند!»13

در منابع آمده وقتی پیغمبر خدای(ص) رحلت فرمود، جبرئیل(ع) فرود آمد و پیغمبر خدا(ص) پوشیده روی بود و در خانة امیرالمؤمنین و صدیقة طاهره و حسنین(ع) بودند. گفت:

سلام بر شما باد ای خانوادة پیغمبر! هر نفسی چشندة مرگ است. به درستی که در می‌‏یابند پاداش‌های خود در روز قیامت و در برابر خدای تعالی، [در آن روز] خرسندی از هر مصیبت و جانشینی از هر هالک و تلافی از هر فوت ‏شونده است. پس به خداوند وثوق و اعتماد نمایید و به او امیدوار باشید. به درستی که مصیبت زده آن است که از ثواب خدای، دچار حرمان شود و این آخر قدم من است در دنیا».

و از جابر بن عبدالله نقل شده که گفت چون پیغمبر خدای(ص) از دار فانی به سرای جاودانی رحلت فرمود، تسلیت دادند اهل بیت را ملائکه که سخنشان شنیده می‌‏شد و اشخاصشان دیده نمی‏شد و گفتند: «السّلام علیکم یا اهل البیت و رحمة الله و برکاته، ان فی الله عزّ و جلّ عزاء من کلّ مصیبة و خلفا من کل هالک فبالله فثقوا و ایّاه فارجوه فإنّما المحروم من حرم الثواب و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛ سلام بر شما باد ای اهل خانه و رحمت و برکات خدای بر شما باد! به درستی که در وجهة خدای تعالی، خرسندی از هر مصیبتی، خلیفه از هر هالکی است؛ پس به خدای تعالی اتکال گیرید و به او امیدوار شوید و محروم آن است که از ثواب خدای محروم شود و سلام و رحمت و برکت‌های خدای بر شما باد».14

  • جبرئیل در خدمت ائمه(ع)
جبرئیل ملک در طول حیات اهل بیت(ع) بارها بر ایشان نازل شده و به مأموریّت‌های محوّل شده به خود می‌‌پرداخت که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌‌کنیم:

1. حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س)
علاوه بر ماجرای ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س)، در مقاطعی دیگر نیز جبرئیل(ع) را در زندگی امیرالمؤمنین(ع) می‌‌توان مشاهده نمود. در ماجرای بدر، هنگامی‌که مسلمانان تشنه شده بودند، حضرت علی(ع) برای آوردن آب به سر چاهی می‌‌روند و هنگامی‌که بر سر چاه بودند سه وزش باد شدید را احساس می‌‌کنند. بعد از برگشت، پیامبر اکرم(ص) به ایشان می‌‌فرمایند: «باد اوّل جبرئیل(ع) با هزار ملک و باد دوم میکائیل و سومی‌ اسرافیل هرکدام به همراه هزار ملک دیگر بوده‌اند که آنان همگی بر تو سلام کردند و مددرسان ما هستند و ابلیس با دیدن آنان عقب‌نشینی کرد».15
به تصریح امام مجتبی(ع) در خطبه‌ای که پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) در «مسجد کوفه» ایراد نمودند، میکائیل ملک به هنگام تشییع جنازة ایشان در سمت راست تابوت آن حضرت حرکت می‌‌نموده است و ایشان اجازه نداشته‌اند تابوت امیر المؤمنین(ع) را به غیر از جبرئیل و میکائیل بسپارند.16

2. امام حسین(ع)
مشهورترین ماجرای نسبت جبرئیل(ع) با سیّدالشّهدا(ع) به هنگام ولادت ایشان و دربارة فُطُرس ملک رخ داده که ماجرای آن از این قرار است: از صادق آل محمّد(ص) شنیدم که می‌‌فرمود:

«وقتی حضرت حسین بن علی(ع) متولّد شد خدای حکیم به جبرئیل دستور داد با هزار ملک به زمین هبوط کند و از طرف خدا و خویشتن به حضرت رسول اعظم(ص) تهنیّت و تبریک بگوید. هنگامی که جبرئیل متوجّه زمین شد، به جزیره‏ای از جزیره‏های دریا عبور کرد، در آن جزیره، ملکی بود که وی را فطرس می‌‌گفتند و از ملائکة حاملین عرش به شمار می‌‌رفت، خدای حکیم او را به دنبال امری فرستاده بود، وی در انجام آن سستی کرده بود، خدای توانا پرهای او را شکسته و وی را در آن جزیره ‌انداخته بود. مدّت هفت‌صد سال بود که او خدا را در آن جزیره می‌‏پرستید تا اینکه امام حسین(ع) متولّد شد، آن ملک به جبرئیل گفت: کجا می‌‌روی؟ گفت: خدای رحمان و رحیم یک نعمتی به حضرت محمّد(ص) عطا کرده، من مأمور شدم که از طرف خدا و خودم به آن بزرگوار تهنیّت بگویم.

گفت: ای جبرئیل! مرا نیز به همراه خود ببر، شاید حضرت محمّد(ص) دربارة من دعا کند! جبرئیل او را با خود آورد.
هنگامی که جبرئیل به حضور پیغمبر معظّم(ص) مشرّف شد و از طرف خدا و خویشتن به پیامبر اعظم(ص) تبریک گفت و داستان فطرس را شرح داد، رسول اکرم(ص) فرمود: «به فطرس بگوجسد خود را به ‌[بدن] این مولود مسعود بمال و به سوی مکان خویشتن باز گرد. فطرس پس از اینکه بدن خود را با حضرت حسین(ع) تماس داد و پرواز نمود، گفت: یا رسول الله! امّت تو به زودی حسین تو را می‌‌کشند، حسین(ع) این حق را به گردن من دارد که هر کس آن بزرگوار را زیارت نماید، من زیارت وی را به عرض آن حضرت برسانم و هر کسی که به آن حضرت سلام کند، من سلامش را به آن بزرگوار برسانم و هر کسی که درود بر آن حضرت بفرستد، من درود او را به امام حسین می‌‌رسانم. این بگفت و پرواز نموده، بالا رفت».17

حضرت صادق(ع) فرمودند:
کربلا را زیارت کنید و آن را ترک نکنید زیرا این سرزمین بهترین فرزندان آدم(ع) را در خود گرفته، بدانید و آگاه باشید هزار سال قبل از اینکه جدّم حسین(ع) در آن ساکن گردد، فرشتگان این سرزمین را زیارت کرده‏اند و شبی منقضی نمی‏شود، مگر آنکه جبرئیل و میکائیل این مکان را زیارت می‌‏کنند، بنا بر این ای یحیی! (مقصود «یحیی» پدر «فضل» می‌‏باشد) سعی کن این مکان از تو فوت نشود و از دستت نرود.»18

  • دشمنان جبرئیل: ناصبیان و یهود؛
در آیة 97 سورة‌ بقره آمده:
«قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی‏ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدیً وَ بُشْری‏ لِلْمُؤْمِنینَ؛ آنها می‌‏گویند: چون فرشته‏ای که وحی را بر تو نازل می‌‏کند، جبرئیل است و ما با جبرئیل دشمن هستیم، به تو ایمان نمی‏آوریم! بگو: کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است؛ در حالی که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می‌‏کند و هدایت و بشارت است برای مؤمنان.»

که مشابه این مضمون را در آیة 101 سورة‌ نساء نیز می‌‌توان دید. آن گونه که از روایات برمی‌آید یهودیان از جبرئیل(ع) از این بابت متنفّرند که مجری خشم و غضب الهی دربارة آنان بوده است. علاوه بر آن به سبب میزان تمجیدها و حمایت‌های جبرئیل(ع) از امیرمؤمنان(ع) آن دسته از جامعة اسلامی‌که در زمرة ناصبیان قرار گرفته و بغض اهل بیت(ع) را در دل دارند، از جبرئیل(ع) نیز متنفّرند. از حضرت امام حسن عسکری(ع) نقل می‌‏کند که فرمود:

«جابر ابن عبد الله انصاری گفت: عبد الله بن صوریا که غلامی یهودی و یک چشمش کور بود، یهودیان مدّعی بودند او داناترین افراد مکتب خدا و علوم انبیا است، از پیامبر اکرم(ص) سؤال‌هایی در مورد مسائل مختلف نمود تا ایشان را در جواب آنها به دشواری گرفتار کند، امّا پیامبر اکرم(ص) جواب‌هایی به او دادند که چاره‏ای از نپذیرفتن آنها نداشت.

گفت: این اخبار را کدام فرشته برایت می‌‏آورد؟ فرمود: «جبرئیل». گفت: اگر فرشتة دیگری می‌‏آورد به تو ایمان می‌‏آوردم ولی جبرئیل در بین فرشتگان، دشمن ما است، جز او اگر میکائیل یا دیگری از ملائکه به جز جبرئیل می‌‏آورد به تو ایمان می‌‏آوردم. پیامبر(ص) فرمود: «چرا جبرئیل را دشمن خود می‌‏دانید؟» گفت: چون او گرفتاری و شدّت را برای بنی اسرائیل می‌‏آورد و نگذاشت بخت نصر به دست دانیال کشته شود تا مسلّط بر مردم گردید و بنی اسرائیل را به کشتن داد، هر نوع گرفتاری و ناراحتی را فقط جبرئیل می‌‏آورد ولی میکائیل حامل رحمت خدا بود.19

  • حضور جبرئیل در حوادث ظهور امام عصر(ع) و پس از آن برای یاری ایشان؛
1. صیحة آسمانی
صیحه از جمله نشانه‌های حتمی ‌ظهور است که ‌اندکی پیش از ظهور عمومی ‌امام عصر(ع) رخ می‌‌دهد. ابوبصیر از حضرت امام محمّد باقر(ع) روایت نموده که فرمود:
«هر گاه دیدید آتشی بزرگ و شعله‌ور سه روز یا هفت روز از مشرق طلوع کرد، به خواست خداوند منتظر فرج و ظهور دولت آل محمّد باشید؛ زیرا خداوند بر همه چیز غالب و حکیم است.» آنگاه فرمود: «صدای آسمانی فقط در ماه رمضان است؛ یعنی ماه خدا و آن هم صدای جبرئیل به این مردم است.» سپس فرمود: «گوینده‏ای از آسمان نام قائم را می‌‌برد به طوری که از مشرق تا مغرب آن را می‌‌شنوند. هر کس خواب است، بیدار می‌‏شود و هر کس ایستاده، می‌‏نشیند و هر کس نشسته از وحشت آن صدا برمی‌خیزد. خدا رحمت کند کسی را که از آن صدا عبرت می‌‌گیرد؛ زیرا صدای اوّل، صدای جبرئیل امین است.»

ایشان ادامه دادند:
«آن صدا در شب جمعة بیست و سوم ماه رمضان است، به آن شک ننمایید و آن را بشنوید و پیروی کنید. در آخر آن روز، صدای شیطان ملعون به گوش می‌‌رسد که می‌‌گوید: آگاه باشید! فلانی (مقصود سفیانی است) مظلوم کشته شده است تا بدین وسیله، مردم را به شک بیندازد و در میان آنها فتنه انگیزد، چه بسیار مردم مردّد و متحیّری که در آن روز به واسطة این شک به آتش دوزخ درافتند. ولی شما اگر صدای اوّل را در ماه رمضان شنیدید، شک نکنید که صدای جبرئیل است و علامت آن اینست که اسم قائم و پدرش را می‌‌برد، به طوری که دختران پرده‏نشین نیز آن را می‌‌شنوند و پدر و برادر خود را تشویق به بیرون آمدن، می‌‌کنند.»20

2. جبرئیل در روز ظهور امام زمان(ع)

در مقاطع مختلف پس از ظهور، جبرئیل و میکائیل حضور ملموسی دارند، که از آن جمله می‌‌توان به سرآغاز ظهور و هنگامة بیعت با حضرت مهدی(ع) در «مسجدالحرام» و نیز لشکر کشی برای نبرد با سفیانی21و شکست و کشتن او اشاره کرد.22

پس از به دست گرفتن حکومت مکّه توسط امام عصر(ع) و سلطه بر این منطقه، با توجّه به جنایات سفیانی از «شام» تا «عراق» و «شبه جزیره»، مهم‌ترین و ضروری ترین اقدام، عقب راندن و دفع اوست. از همین رو امام(ع) با سپاهیانی که تحت رهبری ایشان و فرماندهی سیصد و سیزده یارشان تشکیل شده، با هستة اوّلیة ده هزار نفره به تعقیب سپاهیان سفیانی می‌‌پردازند.

این تعقیب و عقب راندن سفیانیان تا «دریاچة طبریّه» ادامه می‌‌یابد. سفیانی از منطقة «وادی یابس» اقدامات خود را شروع می‌کند. این منطقه در اطراف دریاچة طبریّه قرار دارد. پروندة جنایات سفیانی در همان منطقه‌ای بسته می‌‌شود که از آنجا آغاز شده بود. میکائیل و جبرئیل، از جمله شاخص‌ترین افرادی هستند که در این نبرد و لشکرکشی، امام(ع) را همراهی می‌‌کنند. ظاهراً جبرئیل فرماندهی ملائکة جناح راست و میکائیل فرماندهی ملائکة جناح چپ را برعهده دارند.23
 
امام مهدی(ع) پس از ظهور و شکست سفیانی به ناچار با غربیان وارد نبرد و جنگ می‌‌شوند.24
اندکی که از آغاز نبرد می‌‌گذرد با وساطت حضرت مسیح(ع)، صلحی چند ساله با مسیحیان و غربیان بسته می‌‌شود.آنان تنها مدّت کوتاهی به این پیمان، متعهّد می‌‌مانند و مدّتی بعد آن را نقض می‌‌کنند. همین امر جنگ دوم امام عصر(ع) را باعث می‌‌گردد که به آرامی ‌زمینه‌های نبرد با ابلیس و ابلیسیان فراهم می‌‌گردد. در میانة نبرد به ناگاه یکی از صلیبیّون بانگ می‌‌زند که صلیب غلبه یافت. در مقابل او نیز یکی از مسلمانان فریاد برمی‌آورد که خیر، یاران و یاوران خدا غلبه یافتند. در پس این مشاجرة لفظی، خداوند به جبرئیل می‌‌فرماید: «بندگانم را دریاب.» او با صدهزار ملک به یاری سپاه حق می‌‌شتابد. همین مطلب دربارة میکائیل و اسرافیل نیز اتّفاق می‌‌افتد که آنان نیز به ترتیب با دویست و سیصد هزار ملک به یاری جبهة حق می‌‌شتابند و این سپاهیان تازه نفس امر را برای سپاهیان امام‌زمان(ع) سهل و پیروزی را برای ایشان روان و آسان می‌‌سازند.25

پس از آنکه دجّال به جمع آوری نیرو و پیرو پرداخت، با خیل عظیمی ‌رو به سوی مکّه و «مدینه» می‌‌کند که با ممانعت میکائیل در مکّه و جبرئیل در مدینه مواجه می‌‌شود.24

  • مرگ جبرئیل(ع)
ماجرای مرگ جبرئیل در آخر دوران را، امام ششم(ع) چنین بیان نموده‌اند:
«چون خدا اهل زمین را بمیراند، درنگ کند به اندازة زمانی که خلق بوده‏اند و به اندازة آنچه آنها را میرانیده و چند برابرش، سپس اهل آسمان اوّل را میراند سپس‏ درنگ کند به مانند آنچه خلق را آفریده و مانند آنچه اهل زمین و اهل آسمان اوّل را میرانده و چند برابر آن، سپس اهل آسمان دوم را بمیراند و به همین ترتیب بیان کرده تا مرگ اهل آسمان هفتم و فرمود: پس از آن درنگ کند به مانند دوران خلقت و دوران مرگ اهل زمین و اهل هفت آسمان و چند برابر آن. سپس میکائیل را بمیراند، سپس درنگ کند به مانند زمان آفرینش خلق و مانند همة اینها و چند برابر آن. سپس جبرائیل را بمیراند و پس از درنگ همة این مدّت و چند برابرش اسرافیل را بمیراند و پس از درنگ همة آن مدّت و چند برابر آن،‌ عزرائیل را بمیراند...». 25

پی‌نوشت‌ها:

1. سورة نحل(16)، آیة 1.
2. مصباح‏المتهجد، ص 325؛ بحارالأنوار، ج 17، ص 308.
3. الدرّ المنثور، ج 1، ص 93؛ بحار الأنوار، ج‏56، ص 260.
4. همان.
5. بحارالأنوار، ج 11، ص 328.
6. الکافی، ج‏4، ص 201.
7. توضیح بیشتر در این رابطه را در اینجا ببینید: الکافی، ج 8، ص 392.
8. بحارالأنوار، ج 14، ص 215.
9. رجال ‏الکشّی، ص  275؛ بحار الأنوار ، ج‏47، ص 408.
10. الکافی، ج‏4، ص 453.
11. برای نمونه: بحارالانوار، ج‏38 ، ص‏141.
12. الخرائج و الجرائح، ج‏1، ص 85.
13. الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج‏1، ص 67.
14. الکافی، ج‏3، ص 221.
15. کتاب التفسیر، ج‏2، ص 65.
16. کافی، ج1، ص457.
17.  بحار الأنوار، ج‏43، ص 243 به نقل از امالی.
18. کامل الزّیارات، ص 269.
19. بحارالأنوار، ج 9، ص 283.
20. بحار الأنوار، ج‏52، ص 230.
21. سیّد ابن طاووس، الملاحم و الفتن، ص145.
22. الملاحم و الفتن، ص296.
23. معجم أحادیث الإمام المهدی(ع)، شیخ علی کورانی، ج 3، ص 96.
24. تفصیل این مطلب را در کتاب عصر ظهور نوشته حجّت الاسلام علی کورانی می‌‌توانید مطالعه نمایید.
25. معجم احادیث الامام مهدی(ع)، ج1، ص366.
26. همان، ج2، ص92.
27. بحار الأنوار ، ج‏54، ص 105.