درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

آشنایی اولیه با وهابیت-قسمت اول


 حافظ وهبه از نویسندگان معروف وهابى، آراء و عقاید وهابیت را در امور کلى زیر خلاصه نموده است:
مبارزه و جنگ با بدعتها و منکرات، مخصوصاً چیزهایى که موجب شرک مى باشد از قبیل زیارت ،توسل، تبرک به آثار اولیاء، نمازگزاردن نزدیک قبر و افروختن چراغ براى قبور و نوشتن برروى آنها، حال براى زیارت بناى قبور و تعمیر ساختمانهابراى قبور نذر و ذجه و گریه بر آنها، قسم به غیر خدا، استمداد و استشفاء از غیرخدا و شفاعت طلبیدن از آنان و...



  • عقاید وهابیت :
حافظ وهبه از نویسندگان معروف وهابى، آراء و عقاید وهابیت را در امور کلى زیر خلاصه نموده است:
1- بازگشت به کتاب خدا و سنت پیغمبرى و پیروى راه سلف صالح (صحابه پیامبر و تابعین) در فهمیدن آیات و احادیث و نرفتن به راه فلاسفه و متکلمان و صوفیه که همه آنها مخالف طریق سلف صالح است.

(از قبیل آیات و روایات مربوط به اعتقاد به رویت و اثبات جهت و جسم براى خدا و یا معصوم نبودن پیامبران قبل از بعثت و...). نقد این دسته افکار را مى توان در کتاب "الوهابیة والتوحید" آقاى کورانى ملاحظه نمود.

2- مبارزه و جنگ با بدعتها و منکرات، مخصوصاً چیزهایى که موجب شرک مى باشد از قبیل زیارت ،توسل، تبرک به آثار اولیاء، نمازگزاردن نزدیک قبر و افروختن چراغ براى قبور و نوشتن برروى آنها، حال براى زیارت بناى قبور و تعمیر ساختمانهابراى قبور نذر و ذجه و گریه بر آنها، قسم به غیر خدا، استمداد و استشفاء از غیرخدا و شفاعت طلبیدن از آنان و...

3- مبالغه نکردن و غلو ننمودن درباره پیغمبر و اولیاء بویژه پس از مرگ و در نظر نگرفتن نیروهاى و امداهاى غیبى و فوِق العاده براى آنان و موثر نبودن و یا فقدان ارتباط ارواح آنان با این دنیا

آنچه در فوِق اشاره گردید خلاصه اى بود از افکار و عقاید وهابیت که با توجه به بناى نوشتار بر اختصار نگاشته شده و براى آشنایى بیشتر مى توان به کتابهاى "منهاج السنت"، "مجموعه الرسائل الکبرى" "الفتادى الکبرى"، "الجواب الباهر فى زوار المقابر" و "الرد على الاختایى" از ابن تمیمه، کتابهاى "التوحید" "المهدیة النسیه"، "خلاصة الکلام"، "کشف الشبهات عن خالق الارض و السموات" و رساله "اربع قواعد" از محمدبن عبدالوهاب، کتاب "تطهیر الاعتقاد" محمدبن على شوکانى صنعانى و یا" ابن تمیمه حیاته و عصره و ارائه و فقه" از محمدابوزهره و بالاخره "حیات شیخ الاسلام ابن تمیمه" از محمدالبیطار مراجعه نمود.

  • نقد آراء و شبهات وهابیت
عمده افکار وهابیت در پشت دیوار دفاع از توحید و مبارزه با شرک و بدعت و بازگشت به سیره و گفتار سلف پنهان شده است به نحوى که خود را مدافع توحید دانسته و دیگران را مشرک مى خواند. از این حیث قبل از پرداختن به خصوص شبهات مطرح شده، مناسب است مرز دقیق توحید و شرک مشخص گردیده و نیز تعریف و ملاک بدعت مشخص گردد. پرداختن به این دو مبحث پاسخ بسیارى از شبهات را به صورت مبنایى معلوم مى گرداند بدون آن بسیارى از مباحث بى نتیجه باقى خواهد ماند.


  • نقد آرای وهابیت
1. مرز توحید و شرک

وهابیت بدون ارائه تعریف دقیقى از عبارات، آنرا فى الجمله خضوع و تذلل فراوان در برابر موجود دیگر دانسته اند در حالیکه عبارات خضوع و تذللى است که جوشیده از اعتقادى خاص درباره معبود باشد خواه این معبود خدا باشد و خواه غیرخدا و انتساب شرک به مشرکان در قرآن به علت اعتقاد قلبى آنها به مقامات خاصى بوده که معبودها و خدایان کوچکى وجود دارند که بخشى از افعال الهى به آنها تفویض شده و در ربوبیت تصرف مى کردند. آنها علاوه بر شفاعت فکر مى کردند عزت و ذلت و پیروزى و شکست و شفاعت و مغفرت آنها به دست بتهاست. بدیهى است در اعتقاد به جواز و مشروعیت برخى افعال نظیر شفاعت و توسل خواهى، زیارت و... هیچکدام از ذهنیت هاى فوِق وجود ندارند. به نظر شیعه مقدمات عبادت دو امر است، خضوع و تذلل فراوان و احساس اینکه او رب، مدبر کارگردان هستى به صورت کلى یاجزئى است. لذا هر گونه خضوع و فروتنى را نمى توان پذیرفت مادام که همراه امر ملائک به سجده بر آدم، سجده فرزندان یعقوب در برابر یوسف و...

بنابراین پذیرفتن مرز توحید و شرک با ملاک هر گونه تعلق و وابستگى به غیرخدا یا هر گونه تضرع و فروتنى شدید به غیرخدا ناصواب مى باشد. هم چنین باید گفت هر گونه انتساب و وابستگى به غیرخدا نمى تواند نادرست باشد و با دو قید است که این انتساب یا اشکال مى گردد یکى اینکه انتساب بالاصالة (با قدرت ذاتى) و دیگر باشد و دیگر اینکه انتساب بالاستقلال (بدون اذن گرفتن از دیگرى) گردد.

بعضاً فروتنى و تذلل در برابر غیرخدا که در قرآن کریم مشروع دانسته شده است (از قبیل امر به ملائکه براى سجده بر آدم و...) را موجه و مدلل به علت فرمان خدا مى دانند غافل از اینکه خداوند به عملى که واقعاً شرک است فرمان نمى دهد "ان الله لایامر بالفحشاء و اتقولون على الله مالاتعلمون" و امر به شى ء نمى تواند ماهیت شى ء را دگرگون سازد.

ناگفته نماند که وهابیون توحید را به دو شاخه تقسیم مى کنند توحید الوهى و توحید ربوبى، توحید ربوبى را همان توحید در خالقیت و توحید الوهى را همان توحید در عبادت مى دانند و عنوان مى کنند که مشرکین توحید ربوبى داشتند ولى توحید الوهى نداشتند یعنى اینکه در عبادت مشرک بودند. لازم است توضیح داده شود که توحید الوهى به معناى عبودى نیست، اله یعنى الوجود الاعلى و المطلق الذى من شوونه ان یکون معبودا، معبودیت لازمه الوهیت است نه مساوى با آن و تفسیر اله به معبود تفسیر شى به لازمه آن است نه تفسیر شى به نفس. از سوى دیگر رب نیز به معناى خالق نیست بلکه به معناى مدبر است و مشرکانى که ماه و ستاره را مدبر مى دانستند نمى توانستند توحید ربوبى داشته باشند بلکه مشرکین در خالقیت موحد بودند ولى نه در توحید الوهى داشتند و نه ربوبى.


2. تعریف و ملاک بدعت


دانشمند بزرگ شیعه سیدمحسن امین عاملى در تعریف بدعت مى گوید "البدعة ادخال مالیس فى الدین فى الدین" بدعت عبارت است از داخل گرداندن چیزى که جزو دین نیست. همچون مباح کردن حرام و حرام کردن مباح، واجب گرداندن غیر واجب، مستحب شمردن غیرمستحب. به عبارت دیگر تصرف در قانون الهى خواه به صورت افزایش باشد و خواه کاهش بدعت نامیده شده و بدعت گزار از توحید و تشریع روى گردان است.
عناصر و ملاکهاى بدعت نامیده شدن یک عمل عبارتنداز:

1- تصرف در دین. بنابراین اگر نوآورى به دین منتسب نشود بدعت نخواهد بود و فرقى نمى کند که نوآورى مزبور جایز باشد (مثل فوتبال) و یا حرام باشد (مثل آمیزش و اختلاط زن و مرد اجنبى).

2- فقدان دلیل خاص یا عام شرعى. اعمال شرعى، مشروعیت خود را از دلیل خاص و یا از دلیل عام شرعى مى گیرند، برخى از این ادله عام عبارتند از: قاعده نفى سبیل، حرمت اکل باطل، قاعده نفى حرج، نفى اضرار. بنابراین مسائلى از قبیل بزرگداشت موالید و وفیات پیامبر از ادله کلى و عام وجوب رعایت اموات اهل بیت و احترام خاندان و ى و تعظیم شعائر الهى قابل استفاده مى باشند و لذا ادعاى بدعت بودن پذیرفته نیست و گرنه برخوردارى از تجهیزات و سلاح هاى جدید نظامى از قاعده کلى واعدوالهم مااستطعتم من قوة قابل بهره بردارى نبوده و بدعت به شمار مى رود.

3- قصد رواج در میان مردم. اندیشه تصرف مادامى که جنبه عملى به خود نگیرد اگر چه حرام مى باشد ولى بدعت به شمارنمى رود.

با توجه مطالب فوِق بدعت در بسیارى از موارد که وهابیان ادعا مى کنند جارى نمى شود از جمله الف: امورى که در راستاى تحول و تکامل زندگى دنیوى و اجتماعى و معیشتى است از قبیل دستاوردهاى صنعتى و دنیاى مدرن.

ب: آداب و رسوم و عرفیات خاص جوامع مختلف که با توجه به فرهنگهاى مختلف گونه هاى بسیارى دارد قابل ذکر است که اهل سنت بدعت را به دو بخش بدعت حسن و بدعت تقسیم مى کنند. این تقسیم که مبناى تعریف مشخص ندارد به خلیفه دوم برمى گردد که اقامه نمازهاى مستحب شبهاى رمضان به جماعت را نعم البدعة خواند



  • نقد شبهات وهابیت

1. تعمیر قبوراولیاء


الف - نخستین بار ابن تمیمه و شاگردش ابن القیم بر تحریم ساختن بناء و لزوم ویرانى آن فتوى دادند. "یحب هوم المشاهد التى نبیت القبور على القبور ولا یجوز ابقاءهابعدالقدرة على هدمهاو ابطالها یوماً واحداً" وباهمین طرز تفکر وهابیان در هشتم شوال 1344 ه ِ (80 سال قبل) قبور ائمه بقیع و صحابه را ویران کردند.

ب- قرآن در این خصوص: حکم خاص ندارد ولى از برخى از کلیات مى توان حکم موضوع را استفاده نمود. به عنوان مثال از آنجا که در قرآن تعظیم شعائر از تقواى قلوب دانسته شده (ومن یعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب) و در جایى دیگر صفاو مروه یا شتر تعیین شده براى ذبح از شعائر قلمداد مى شوند (والبدان جعلناها لکم من شعائرالله) در حالى که یک شتر مى تواند از شعائر گردد چگونه پیامبران و بزرگان و شهدا از شعائر نباشند و استحقاِق تعظیم و احترام نداشته باشند؟

ج- قرآن تعمیر قبر و ساختن مسجد در کنار قبر اصحاب کهف را بدون نقد و اعتراض ذکر مى کند.

د- نقطه اى از بلاد اسلامى نیست که در آنجا قبر و مشهدى نباشد و لذا تعمیر قبور در فرهنگ اسلامى و سیره مسلمانان کاملا جارى و سارى بوده است.

ه- حتى قبر پیامبر و قبور شیخین که به خاطر تبرک در کنار آن حضرت دفن شده اند همواره تعمیر و تجدید شده است. در این زمینه مى توان مشروح تاریخ ادوار قبر پیامبر را در کتاب دفاء الوفاءسمهودى (383-390) یا کتابهاى تاریخ مدینه مطالعه نمود.

و- استناد به حدیث ابى الهیاج:
ابى الهیاج روایت مى کند که حضرت على بن ابیطالب به وى فرمود: الا ابعثک على ما بعثنى علیه رسول الله صلى الله علیه آله ان لاتدع تمثال الاطمته و لاقبرا مشرفاً الاسوتیه از نظر شکل 1- در تمام صحاح شش گانه از ابى الهیاج فقط همین یک حدیث نقل شده و وى اهل حدیث نبوده است.

2- بر دیگر راویان این حدیث از جمله ، شفیان ثورى، ابى اسدى خدشه وارد شده است.

از نظر دلالت 1- احدى از علماء، طبق آن فتوا نداده است و بلکه اتفاِق علماء بلندى به مقدار یک وجب را از سنت دانسته اند. 2- مقصود از روایت صاف کردن سطح قبر است در برابر تسنیم (مثل سنام و کوهان شتر، کوژ ساختن قبر). ائمه مذاهب اربعه جز شافعى که به تسویه قبر فتوا داده است،به تسنیم آن فتوا داده اند که در این صورت این حدیث مؤید فتواى علماى شیعه را تسویه سطح قبر دارد.مؤید این مطلب آنکه عنوان باب این حدیث "الامر بتسویة القبر" آمده است نه "الامر بتخریب القبر و هدمها"

3- نووى شارح صحیح مسلم در ذیل حدیث مى گوید"ان السنة ان القبر لا یرفع عن الارض رفعاً کثیراً و لا یسنم بل یرفع نحو بشر و یسطح". ابن حجر در شرح صحیح بخارى نیز همین قول را آورده است.

4- استدلال با حدیث جابر
"نهى رسول الله ان یحصص القبر و ان یقعد علیه و ان یبنى علیه" یا "نهى رسول الله ان یکتب على القبر شىء" .با فرض قبول اشکالات سندى  و اضطرابات متن، به اتفاقِ علماء مذاهب اسلامى برکراهت دلالت دارد و نباید فراموش کرد که قبر پیامبر در تاریخ همواره داراى بنابوده است.


2. مسجدسازى در کنار قبور صالحان

الف- به اتفاِق مفسران پیشنهاد ساختن مسجد بر قبر اصحاب کهف مربوط به موحدان و خداپرستان بوده است (تفاسیر کشاف، حلابین، المیزان، مجمع و...). خالى بودن آیات قرآن و نیز مفسران و مورخان از هر گونه نقد و اعتراض در این خصوص نشان دهنده نوعى تقریر مى باشد.

ب: دلیل وهابیت در این خصوص احادیثى است از قبیل "لعن الله الیمود و النصارى اتخذوا قبورانبیاءهم مسجداً، قالت (عایشه) و لولا ذلک لابرزوا قبره غیر انى اخشى ان یتخذ مسجداً" و در جایى دیگر "ان اولئک اذاکان فیهم الرجال الصالح فمات بنوا على قبره مسجدا و صورا فیه تلک الصور اولئک شرار الخلق عندالله یوم القیامة" ویا"الهم لاتجعل قبرى وثناً یعبد( مسنداحمد 3/248).

ج -احادیث با ملاحضه قبل و بعد عبارات آن نشان مى دهد که با قبر و تصویر روى آن به سان بت رفتار کرده و یا آنرا قبله خود قرار مى دادند.

د-بسیارى از شارحان صحیح مسلم و بخارى اینگونه تفسیر کرده اند که اقوام گذشته صورت هاى صالحان خود را روى قبر نصب یا حک مى کردند و در کنار قبر خدا را مى پرستیدند اما به مرور زمان به جاى پرستش خدا در کنار این قبور خودِ این صورتها پرستیده مى شد.

ه-مورد حدیث در خصوص ساختن مسجد برروى قبر است در حالیکه در مشاهده مشرفه محدوده حرم و محدوده مسجد از هم جداست مسجدى وجود دارد براى عبادت و پرستش خداوند و حرمى وجود دارد براى خواندن زیارت و توسل.

و-مسجدسازى در کنار و یا برروى قبور صلحاء در جاى جاى کشورهاى اسلامى رایج بوده و نیز در صدور اسلام نیز متعارف بوده است مثل مسجد روى قبر حمزه، یا مسجد روى قبر فاطمه بنت اسد.

ی-اگر مسجدسازى کنار قبور نامشروع بود چرا مسلمانان مسجد نبوى را توسعه دادند و قبر پیامبر را در وسط مسجد قرار دادند؟


3. زیارت قبور مومنان


الف-وهابیان اصل زیارت را ممنوع و حرام نمى دانند بلکه سفر براى زیارت را نامشروع مى دانند، اگر چه در عمل از آن نهى مى کنند و آنرا مکروه مى شمرند.

قرآن قیام و وقوف بر قبر و طلب رحمت را فقط براى منافق و مشرک ممنوع مى داند (و لاتصل على احد منهم مات ولاتقهم على قبره)

ب-اصل زیارت مورد سفارش پیامبر اکرم (ص) بوده (زوروالقبور فانها تذکر الاخرة) و خود حضرت نیز به زیارت قبور مى رفت و به قبور سلام مى داد. هم چنین پیامبر به زیارت قبر مادر گرامیشان مى رفتند و مى گریستند (زارالنبى قبرامه فبکى و من حوله)، استاذنت ربى فى ان ازور قبرها فاذن لى فزور والقبور فانها تذکر کم الموت) .

ج- از برخى احادیث استفاده مى شود که پیامبر براى مدتى زیارت قبور را که عمدتاً قبور مشرکان و بت پرستان بوده اند به ملاحظات تربیتى، نهى کرده بودند ولى این امر موقت بوده و سپس مردم به این امر تشویق مى شدند ( کنت نهیتکمع زیارة القبور قرورها فانها تزهد فى الدنیا و تذکر فى الاخرة) .

د-زیارت قبور آثار فراوان تربیتى و اخلاقى به همراه دارد.

ه- حضور برتربت عزیزان از رسوم عام و فراگیر بوده، به نحوى ریشه در فطرت انسانها دارد که به حکم عاطفى و روحى مردگان خود را از یاد نمى برند. براستى چگونه مى توان مادر مومنى را از زیارت قبر فرزند رشیدش محروم کرد که شاید تنها طریق تخلیه و تسلى بخشى وى همین زیارت باشد؟


4. زنان و زیارت قبور


الف-استناد مخالفان به احادیثى همچون "لعن رسول الله زواّرات القبور" مى باشد.

ب-ترندى حدیث را منسوخ دانسته مى گوید حدیث مربوط به دوران پیش از تجویز زیارات قبور بوده و وقتى پیامبر زیارت را تجویز کرد مرد و زن در آن یکسان هستند.

ج-در برخى روایات مقصود از این زنان را کسانى دانسته است که براى تماشاى جنازه بیرون مى آیند و ارتباط و مسئولیتى در مورد با میت ندارند. حداقل مطلب اینکه کسانى که بسیار به زیارت مى آیند و این بیرون آمدن موجب مفسده و یا تضییع حقى مى شود مورد نظر مى باشند.

د-بسیارى از علماء نهى را کراهتى مى دانند.

ه-حضرت زهرا سلام الله علیه هر جمعه به زیارت قبر عموى خود مى رفت، نماز مى خواند و گریه مى کرد.

و-در برخى روایات پیامبر به عایشه نحوه زیارت قبور را تعلیم داد و عایشه نیز به زیارت قبور مى رفت .

ی-فواید و مصالح زیارت قبور، براى زنان نیز باقى است.


5. زیارت قبر پیامبر اکرم


الف-کتاب "شفاءالسقام فى زیارة خیرالانام" از تقى الدین مشبکى شافعى (756 ه ِ) از بهترین کتاب هاى نویسندگان اهل سنت در رد فتواى ابن تمیمه پیرامون تحریم زیارت قبر پیامبر است.

ب-از دیگر کتابهاى معتبر که در این زمینه از میان علماى اهل سنت برآمده است مى توان به الوفاءفى فضائل المصطفى اثر ابن جوزى (597 ه ِ)، مصباح الظلام فى المستغیثین بخیرالانام اثر محمدبن نعمان مالکى (673 ه ِ)، وفاء الوفاء اثر نورالدین سهمودى، المواهب الدنیه اثر ابوالعباس قسطلانى و صلح الاخوان خالدى بغدادى، الجواهر المنظم فى زیارة القبر المکرم اثر ابن حجرهتیمى شافعى (937 ه ِ) و از نویسندگان معاصر مى توان به کتاب التوسل و الزیارة فى الشریعة الاسلامیة از محمدنقّى از علماى الازهر نام برد.

ج-علامه امینى (ره) حدیث "من زار قبرى و جبت له الجنة" را از 41 طریق از کتابهایى از قبیل دار قطنى درالسنن و ابوبکر بیهقى در سنن، سیوطى در الجامع الکبیر و حدیث من جاءنى زائراً لاتحمله حاجة الازیارتى کان حقاً علىّ ان اکون له شفیعا یوم القیامة را از 16 طریق از کتابهایى از قبیل غزالى در احیاء علوم، طبرانى در معجم الکبیر و... و 20 حدیث دیگر از دهها طریق را در الغدیر آورده است.

د-علامه امینى کلمات 40 تن از علماء و بزرگان اهل سنت را مبنى بر استجاب و سنت بودن زیارت پیامبر به همراه نه زیارتنامه مختلف جهت زیارت پیامبر از کتابهاى اهل سنت ذکر کرده است.

ذ-و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا لله تواباً رحیماً(نساء/64) از آراء مفسرین و نیز سیره مسلمانان انحصار آیه در زمان حضور حضرت فهمیده نمى شود.

ر-حدیث شکایت پیامبر به بلال در عالم رؤیا مبنى بر اینکه چرا بلال به زیارت حضرت نمى رود، (ما هذه الجفة یا بلال امالک ان تزرنى یا بلال...فاتى قبرالنبى فجعل یبکى عنده فاقبل الحسن و الحسین رضى الله عنهما فجعل و یقبلهما.

ز- علامه امینى 50 نفر از بزرگان را در سرتاسر کشورهاى اسلامى که قبرشان مزار مؤمنان است را ذکر مى کند فضلا عن قبر پیامبر اکرم(ص).

ن-در کتابهاى متعددى بابى تحت عنوان ادب زیارت پیامبر اکرم وجود دارد از جمله در کتاب حق التوسل فى اداب زیارة افضل الرسل، اثر جمال الدین عبدالله الفاکهى الملکى، 49 ادب زیارت ذکر شده است .

ه-از جمله احادیث این باب مى توان به "من حج البیت ولم یزرنى جفانى، من زارنى بعد موتى فکانما زارنى فى حیاتى ومن زار قبرى کنت له شفیعا" اشاره نمود.

ى-مسلمانان از قرن اول تا به امروز همواره به زیارت محبوب خود شتافته اند و هرگز کسى نگاه مشرکانه و بت پرستانه به آن نداشته است.



6. تحریم سفر براى زیارت قبور


الف-وهابی ها معتقدند تسنن زیارة النبى الا انه لایشد الرحل الا الزیارة المسجد والصلاة فیه.

ب- حدیث تشد الرحال مستند اعتقاد وهابی هااست. لاتشد الرحال الا الى ثلاثة مساجد، مسجدى هذا، مسجدالحرام و مسجدالاقصى . اگر تقدیر و معنى جمله این باشد که براى هیچ مسجدى غیر از 3 مسجد مذکور شد و حال نشود، بدین منظور مى گردد که براى اقامه نماز ضرورتى ندارد رنج سفر تحمل گردد جز براى سه مسجد مذکور. که این در صورت تعارض و تنافرى با سفرهاى زیارتى ندارد چون سفر براى مسجد نشده است مضاف بر اینکه با مضمون برخى از احادیث تعارض دارد از جمله اینکه پیامبر روزهاى شنبه به مسجد قبا مى آمدند و نماز مى گزاردند (ان النبى کان یاتى مسجد قبا سبت ماشیا وراکبا و ان ابن عمرکان یفعل کذلک). و در صورتى که تقدیر و معنى آنرا این بدانیم که براى هیچ مکانى غیر از این 3 مسجد شد و حال نشود، مضایقى بى توجیه مى بابد چرا که با آن تمام سفرهاى معنوى منتفى خواهد شد مثل شد و حال براى مشعر، عرفات، منى، مسافرت براى تحصیل علم، جهاد در راه خدا، صله رحم، زیارت والدین در حالیکه بسیارى از این سفرها مندوب اند.


7. برگزارى نماز و دعا نزد قبور اولیاء و احترام به قبور آنان



الف- ابن تمیمه مى گوید: " لم یذکر احد من ائمة السلف ان الصلاة عند القبور فى مشاهدها مستحبه ولاان الصلاة و الدعاء هناک افضل بل اتفقوا کلهم على ان الصلاة فى المساجد و البیوت افضل منها عند قبور الاولیاء و الصالحین "که به مرور از مرجوحیت به ممنوعیت و سپس به شرک توسعه یافت.

ب- نمازگزاردن به نحوى که صاحب قبر را قبله و یا مورد پرستش قرار دهد شرک است در حالیکه انگیزه مسلمانان تبرک به مکانى است که محبوب خدا در آنجا به خاک سپرده شده است.

ج- حضرت زهرا به حکم احادیث صحیح هر جمعه به زیارت قبر عموى خود مى رفت و در آنجا نماز مى گزارد.

د- قیام حضرت ابراهیم به آنجا شرافتى مى دهد که مصلى مى گردد و اتخذوا من مقام ابراهیم مصلى (بقره/ 125)

ر- مدفن و مشاهد اولیا در قرآن مسجد مى شود لنتخذن علیهم مسجدا (کهف/ 21)

ز- هاجر و اسماعیل به خاطر صبر و تحمل سختى در راه خدا، محل گامهاى آنها جایگاه عبادت مى شود (صفاو مروه)

س- پیامبر در قضیه معراج در مکان هایى هم چون طیبه، طور سینا، بیت الحم نماز مى گزارد.

ش- قبور پیشوایان گواه اصالت تاریخى اسلام و بخشى از هدایت و تمدن و فرهنگ اسلامى است.

ص- باید از اینکه جوان امروز مسیحى که به علت نداشتن اثرى ملموس از حضرت مسیح، مادر وى و حوارییون دچار شک و تردید گشته است درس عبرت بگیریم.

ض- در همه اقوام و ملل زنده نگهداشتن نام و یاد شخصیت هاى ملى و مذهبى، ارزشمند و مرسوم است.

ک- بررسى کتب تاریخى و سفرنامه ها گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شکوه در سرزمین وحى و دیگر ممالک اسلامى بوده، باتوجه و احترام مردم به این مقابر را در همه دوره ها حکایت مى کند.

ل- وقتى بنى اسرائیل صندوقى را که مواریث خاندان موسى و هارون بوده است را تا مدتها بعد حفظ و حفاظت مى کردند و قرآن آن را مایه آرامش و تقویت روحى و روانى مى داند چگونه ما مسلمانها به ذخایر و مواریث انسانى خود مى توانیم بى توجه باشیم؟
ادامه دارد...

پائولو کوئیلو، عرفان یا تسهیل سلطه


 کوئیلو گرایش مردم جهان به عرفان در دنیای فعلی را خوب دریافته است و گرایش‌های شدید معنوی و عرفانی در آثارش موج می زند. اندیشه‌ی وی را نمی توان در عرفان مسیحی خلاصه کرد بلکه آشکارا از برخی اندیشه‌های اسرار آمیز و آمیخته با سحر عرفان سرخ پوستی تاثیر پذیرفته است. همچنین مکتب‌های معنوی شرق آسیا و یوگا، بودیسم، هندوئیسم و تائوئیسم بر او تاثیر جدی گذاشته اند. او جادوی سیاه را نیز با دوستش رائول تجربه کرده است.


روزگاری انسان خود را آفریننده می دید و جهان را در کنترل علم و تکنولوژی سلطه طلب خویش می پنداشت. آن عصر، عصر مدرن نام گرفت. اما بشر، ضعیف تر از آن است که می اندیشد، به نیروی جاودانه ای وابسته است که آرامشش در گرو شناخت او و فنای در اوست، عصر کنونی را عصر معنویت نامیده اند؛ زیرا پس از حدود چهار قرن دورد از معنویت و دین، چیرگی مادیات و فن آوری‌های ماشینی، زندگی بشر هر روز از آرامش دورتر شده است. آرامشی که می پنداشت در فن آوری و ماشین و صنعت آن را می یابد،ولی همین ابزار‌های فنی قدرتی برای برخی شبه انسان‌ها به ارمغان آورد که با آن در فاصله ی حدود چهل سال (1914 تا 1945 میلادی) دو جنگ خانمان سوز و ویرانگر به راه انداختند و دنیا را به نابودی نزدیک تر کردند، دو جنگ جهانی که به کام زرسالاران یهودی و صهیونیست و گاه مسیحی بود.

در این دو دوره جنگ بیش از صد میلیون انسان که بیشترشان بی گناه بودند در آتش سوختند و نابود شدند و سرمایه داران، در نتیجه ی اوضاع بحرانی جنگ  ثروتمند تر شدند. این دو جنگ به نام دین نبود، بلکه حاصل شبه تمدن مدرنیته بود. در یک سو سوسیالیست‌های ملی گرا (نازی‌های آلمانی) و فاشیست‌های ایتالیایی و ژاپنی‌های امپراتور پرست بودند و در سوی دیگر لیبرال‌های انگلیسی و کمونیست‌های شوروی و چین و پراگماتیست‌های آمریکایی و طرفداران فرانسوی حقوق بشر ! این دو نبرد شوم، بازی  کودکانه ی یهود و فراماسونری و سرمایه داری شرقی و غربی چهارصد سال، مکتب‌های مادی را جایگزین دین ساخته و جای خالی دین را با ایسم‌های پر زرق و برق، پر کرده بودند، رسوا کرد.

اما انسان‌های فهمیده پس از فاجعه‌های دوران مدرنیته دریافتند که مدرنیته و مکتب‌های متعددش،نه تنها پاسخ گوی نیازهای زندگی آنها نیستند، بشر را به جهنم بزرگ جنگ با بیش از صد میلیون کشته کشانده اند. به همین دلیل از اواخر دومین نبرد،دوران پس از تجدد  یا پست مدرن آغاز شد که اندیشه وران با حرارت و شور،مدرنیته را نقد می کردند.

  • قدرت طلبان و منحرف ساختن اشتیاق معنوی و دینی بشر در دوران معاصر

اما سرمایه داران و دنیا طلبان همچنان در این اندیشه بودند که برنامه ی جدیدی آغاز کنند تا باز  بر ثروتشان افزوده شود و استعمار نویی را جایگزین  سنت‌های استثماری خود کنند بهترین راه، نقد پست مدرن‌ها از یک سو و همراهی تاکتیکی با آنها از سوی دیگر بود. چنین شد که پست مدرن‌های سنت گرا مانند روژه گارودی، حامد الگار، رنه گنون  که همراهی با دین را تنها راه رهایی می دانستند، نفی و با فشار‌هایی روبه رو شدند و مکتب‌های پست مدرنی که به سمت معنا گرایی بدون دین پیش می رفتند، تقویت شدند، مانند : معنویت‌های متمایل به بودیسم و هندوئیسم و تائوئیسم و کابالیسم  و رهبانیت مسیحی.

پس از شکست شوروی در جنگ سرد و پیشتازی اروپای غربی و آمریکا در نبرد قدرت جهانی، به یکباره رسانه‌های وابسته به زرسالاران، به بودیسم تبتی (لامائیسم) و کابالیسم (تصوف یهودی) و فرقه‌های جدید و دین‌های ساختگی گرایش پیدا کردند و فیلم‌های متعددی با نام معنویت گرایی از سینمای پر قدرت‌هالیوود به تمام نقاط جهان سرازیر شد و ساده دلان چنین پنداشتند که تراست‌های هنری _تجاری‌هالیوود که بیشتر شان وابسته به صهیونیسم بودند،به سمت انسان گرایی پیش می روند. در این میان معنویت اسلامی هیچ جایگاهی در این روند نداشت. طبیعی است که نمی توان گفت: "سینما و هنر غربی را به اسلام چه کار، آنها که یهودی و مسیحی اند " زیرا همانگونه که مسلمانان در جامعه‌ی غربی در اقلیت بودند، بودائیان و هندوها و تائوئیست‌ها از مسلمانان هم کمتر بودند. در طول تاریخ غربیان با مسلمانان اندلس و امثال ابن سینا و ابن رشد بیش از اندیشمندان شرق دور آشنا بودند و آثار آنها را به لاتین، انگلیسی، فرانسه و اسپانیولی ترجمه کرده بودند پس باید دلیل بهتری رادر این میان یافت.

کم کم معلوم شد بخشی از معنویت گرایی رسانه‌های وابسته به قدرت مداران برنامه ای حساب شده است برای کم رنگ ساختن معنویت گرایی اصیلی که در نتیجه ی شرایط نامناسب غرب در آنجا در حال رشد بود. از سوی دیگر موسسه‌های شخصیت پرداز غربی که به شدت در کنترل سرمایه داران اصلی قرار داشتند، افراد خاصی را که چندان اصیل نیستند، در کارتل‌های رسانه ای خویش به اوج رسانده اند به گونه ای که هر کوی و برزنی در جهان آنها را می شناسد. این اوضاع تردید هر انسان خردمندی را بیشتر می کند و اندیشه ی دقیق تری می طلبد.

  • حمایت آشکار سران صهیونیسم از پائولوکوئیلو

یکی از افرادی که در این اوضاع به بالاترین قله‌های شهرت جهانی رسید و زرسالاران و صهیونیست‌ها  بارها او را تایید کردند، پائولوکوئیلو است. کوئیلو در سپتامبر 1999 پس از سفر‌های طولانی به دور ترین نقاط جهان  از سرزمین‌های اشغالی فلسطین (اسرائیل) دیدن کرد. کتاب‌های او در این کشور فروش بسیار بالایی داشت و مسئولان حکومت از اندیشه‌ها و باور‌های او حمایت کردند. ناشران کتاب‌های او در اسرائیل  اظهار امیدواری کرده اند که روزی فرا رسد که مردم جهان برای خرید کتاب‌های نویسندگان اسرائیلی چون کوئیلو در اسرائیل صف بکشند.

کوئیلو پیش از آنکه در سال 1379 ه. ش.  به ایران  بیاید در همایش جهانی سازی "داووس" سخنرانی کرده بود.این همایش یک بار در سال برگزار می شود و تنها شخصیت‌های عالی رتبه‌ی کشور‌های قدرتمند سیاسی و اقتصادی در آن حضور می یابند و حتی شخصیت‌های رده دوم اجازه ی ورود به این همایش را ندارند. کوئیلو  در این نشست درباره‌ی آثار خود و نوع عرفانی که ترویج می کند مطالبی گفت. در آن جلسه شیمون پرز (از مسئولان عالی رتبه ی رژیم صهیونیستی) از او قدر دانی کرد و گفت: «معنویتی که شما مبلغ آن هستید در خاور میانه برای ما بسیار مفید است و ما بدین شیوه می توانیم صلح و آرامش یهودیان را در کشور خود حکم فرما کنیم. »

به راستی این چه نوع معنویتی است که روحیه ی جهاد و مبارزه را از مسلمانان فلسطینی به سود غاصبان اسرائیلی می گیرد؟ او در یکی از سفرهایش به سوئیس نیز از دست رئیس جمهور پیشین اسرائیل شیمون پرز هدیه‌هایی دریافت کرد.

بر ماست که به دور از تبلیغات جهانی آثاراین نویسنده‌ی برزیلی را به دقت بررسی کنیم. با جریان رسمی پروپاگاندای جهانی به راحتی می توان پیش بینی کرد که به زودی فیلم‌ها و آثار کمیک و هنری زیادی را از این نویسنده در‌هالیوود و دیگر رسانه‌های مرسوم شاهد خواهیم بود.

  • شخصیت شناسی پائولوکوئیلو

آثار کوئیلو به اعتراف خودش، تحت تاثیر شیوه ی زندگی پر فراز و نشیب او بوده است. در برخی از این آثار، زندگی خود را بیان می کند و در برخی دیگر، تاثیراتی را که از آن زندگی گرفته است. از این رو آشنایی مختصر با زندگی او در فهم ونقد آثارش موثر خواهد بود.

او متولد 1947میلادی است. در هفت سالگی به دبستان مذهبی سن اگناسیو در ریودوژانیروی برزیل وارد شد. کوئیلو به تدریج دریافت که از فراگیری درس‌های مذهبی بیزار است. در پی آن از شرکت در مراسم مذهبی گروهی که به اجبار برگزار می شد سر باز زد و بیزاری خود را از واجبات دینی اش نشان داد. والدینش مایل بودند کوئیلو در رشته مهندسی درس خود را ادامه دهد ولی او به ادبیات علاقه‌مند شد و تصمیم گرفت نویسنده شود از این رو با با والدین خود مخالفت کرد. پدرش احساس کرد فرزندش از بیماری روانی خاصی رنج می برد و او را در هفده سالگی دو بار در بیمارستان روانی بستری کرد. در آنجا پزشکان برای درمان کوئیلو چندین بار از شوک الکتریکی استفاده کردند. وی رمان ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد را تحت تاثیر همین دوران نوشت.

پائولو کوئیلو پس از رهایی از بیمارستان به یک گروه تئاتر پیوست و کارهای پراکنده ای در مطبوعات انجام داد. تماشاگران این تئاتر آن را کاملا ضد اخلاقی، ترویج کننده‌ی فساد و... خواندند. در پی آن پدر کوئیلو او را برای سومین بار در بیمارستان روانی بستری کرد. کوئیلو مدتی از دارو استفاده کرد و سپس به استفاده از مواد مخدر روی آورد. وی مدت پنج سال به مواد مخدر و توهم‌زا به شدت معتاد بود و بعد ترک کرد. او ابتدا کوکائین و سپس مواد روان گردان و پیوت و مسکالین و ماری جوانا و برخی دیگر از مواد افیونی را مصرف می کرد. همچنین به شدت به مشروبات الکلی معتاد بوده و همچنان معتاد است.

او در دهه ی شصت مدتی در جنبش هیپی گری برزیل فعالیت کرد و شیفته ی افکار کارل مارکس و انگلس و ارنستو چگوارا بود. همچنین از فرقه‌ای به نام رام (ram) تاثیر گرفت. پس از مدتی یکی از آهنگ‌سازان به نام رائول سیکساس  از او خواست تا برایش شعر بسراید. نوار آهنگ‌هایی که او شعرش را سروده بود فروش خوبی کرد و برای نخستین بار پائولو را به پول زیادی رساند. او بیش از شصت شعر برای آهنگ‌های رائول سرود. آنها در زمینه ی موسیقی راک برزیلی فعالیت می کردند. همچنین اقدام به چاپ مجموعه داستان‌های کمدی سکسی به نام کرینگ‌ها کردند. آفرینش این آثار را راهی برای رسیدن انسان‌ها به آزادی می دانستند. حکومت وقت این کتاب‌ها را زیان بار دانست وآنها را به زندان انداخت. رائول خیلی زود آزاد شد ولی کوئیلو مدت‌ها در زندان ماند چرا که او را مغز متفکری که داستان‌های کمدی سکسی را سروده بود شناختند. او علاقه ی زیادی به شهرت داشت. در یک کلام می توان او را آمیزه ای از هیپی گری و سوسیالیسم تا جادو و بودیسم و مسیحیت و یهودیت و سکس و عشق هرزه دانست.

  • نگاهی به برخی آثار و مبانی اندیشه ی پائلوکوئیلو

کوئیلو گرایش مردم جهان به عرفان  در دنیای فعلی را خوب دریافته است و گرایش‌های شدید معنوی و عرفانی در آثارش موج می زند. اندیشه‌ی وی را نمی توان در عرفان مسیحی خلاصه کرد بلکه آشکارا از برخی اندیشه‌های اسرار آمیز و آمیخته با سحر عرفان سرخ پوستی تاثیر پذیرفته است.حتی مدتی برای یافتن کارلس کاستاندا، از مشاهیر معنا گرای سرخ پوستی، به چند سفر رفت. همچنین مکتب‌های معنوی شرق آسیا و یوگا، بودیسم، هندوئیسم و تائوئیسم بر او تاثیر جدی گذاشته اند. او جادوی سیاه را نیز با دوستش رائول تجربه کرده است. وی از افرادی چون خورخه لوئیس، هنری ویلر، ژورژه امادو، خیام، مولوی، یونگ و پولوس (عالم یهودی مسیحی شده که مسیحیت را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد) الگو گرفت و سرانجام سه ازدواج ناموفق او هم در آنچه درباره ی عشق نگاشته، موثر بوده است.

ویژگی آثار او این است که محتوای اشراقی آثار خود را همچون نویسندگان اگزیستانسیالیست، در قالب رمان و داستان ارائه کرده است. او نویسنده‌ی ادبی نیست و نوعی عرفان توده ای را ترویج می کند که در آن رسیدن به مقصد آسان است و خداوند اشتباهات انسان را می بخشد همانگونه که انسان اشتباه‌های خدا را می بخشد. او خداوند را عشق مطلق می داند. کوئیلو خدایی خطاکار را باور دارد که با وجود او آسوده تر با سختی‌های زندگی و گناه کاری خود کنار می آید.در حالی که شناختن خدای کامل و حکیم  به دور از خطا،بسیار آرامش بخش تر است و رنج‌های زندگی را شیرین می کند. آرامشی که با اعتقاد به خدای خطا کار واز راه بخشش او ایجاد می شود، همچون سرابی است که دقایقی به نظر می آید و می گذرد و ماندگار نیست، او در کتاب بریدا عشق را جوهره‌ی آفرینش می داند.

حدود هفده کتاب او به فارسی ترجمه شده است. از مهم ترین کتاب‌های وی کیمیاگر است. او در این کتاب از داستانی در مثنوی مولوی،دفتر ششم، الهام گرفته است. داستان مولوی شرح حال مردی است که خواب می بیند در کشور مصر گنجی نهفته است و برای به دست آوردن گنج بی درنگ به راه می افتد. پس از پیمودن مسافتی زیاد از سخنان نگهبان دروازه ی شهر در می یابد که گنج در همان محل زندگی خود او پنهان شده و این مسیر را بیهوده آمده است. در داستان کیمیا گر هم ماجرا همین گونه است با این تفاوت که شخصیت اصلی داستان از کشور اسپانیا راهی کشور مصر می شود،در حالی که در داستان مثنوی شخصیت داستان از بغداد راهی مصر می شود.در کتاب کیمیا گر کوئیلو به عمد کشور اسپانیا را برگزیده تا به طور غیر مستقیم مسیحیت را رودرروی مسلمانان قرار دهد و در پایان اینگونه وانمود کند که گنج اصلی در همان کشور اسپانیا بوده و مسافر بی دلیل به گنجی مبهم در کشور‌های اسلامی دل بسته است. این اثر با اهداف استعماری هم سویی دارد و به همین دلیل ادبیات استعماری به شدت از آن پشتیبانی می کند. جالب این است که در هیچ یک از نقد‌های سفارشی، از الهام پذیری کوئیلو از مولوی صحبتی نشده است و  همه ی این موارد را به خود او نسبت داده اند البته خود او نیز در این باره چیزی نگفته است.

  • نقد اجمالی اندیشه‌های پائلو کوئیلو

کوئیلو می کوشد  با طرح مساله ی سحر و جادو به نبرد به نیاز‌های معنوی بشر برود. به گمان او اگر جنبه ی سحر آمیز به زندگی ببخشیم، شور و نشاط به زندگی پوچ غم زدگان تمدن غرب باز می گردد. او متاثر از معنویت سرخ پوستی است. عرفان سرخ پوستی از نوع عرفان‌های طبیعت گراست؛ به این معنا که متعلق شهود در آن وحدت روح طبیعت و فنای نهایی سالک در نیروی طبیعت است.

طبیعت گرایی از آنجا آغاز شد که انسان دعوت انبیاء را فراموش  و به اندیشه ی این جهانی خود بدون وحی تکیه کرد و کوشید تا نیاز خود را به قدسیت و پرستش ارضا کند. از این رو چون روزی و نعمت ونیز بلا و محنت زندگی خویش را در طبیعت دید،باور کرد که طبیعت نیرویی برتر، نا شناخته،رمز آلود و مستقل دارد که می توان با آن معنویت گرایی و خدا جویی فطری را پاسخ گفت. عرفان تائئی نیز نوعی از عرفان‌های طبیعت گراست که یکی شدن با روح کیهانی را شعار خود قرار داده است، ولی راه‌های رسیدن به چنین موجود نا شناسی،مبهم است و مشکلات فراونی دارد و انسان را از ادیان توحیدی دور می کند.

تاثیر  استفاده از مواد مخدر و توهم زا و شراب و مواد الکی در آثار کوئیلو نمایان است. تاثیر مارکسیستی نیز امروزه در  جهان  شکست خورده اند،نوشته‌هایش هویداست. دربارهی نگاه او به خدا و معاد و وحی  دقت  زیادی لازم  و نقد‌هایی بر آن است. او خدایی را ترسیم می کند که چون خدای تورات، گناه می کند واز کرده ی خود پشیمان می شود. در زمینه ی وحی و پیامبری،در رمان کوه پنجم  با اثر پذیری از کتاب عهد قدیم،ایلیای نبی کافر می شود و خشم ونفرت خود را آشکار می کند. سپس از آن خلاص می شود وقوم خود را از دست ملکه بت پرست نجات می دهد.

گرچه او از باور‌های  برخی عارفان مسلمان اندلسی الهام گرفته است، تفاوت‌های زیادی نیز با عرفان ناب اسلامی دارد. متاسفانه منتقدان ما کمتر به این مساله در نوشته‌های خود اشاره کرده اند و جز تعدادی اندک بقیه ی روزنامه نگاران  و نویسندگان با بی هویتی تمام،تسلیم اندیشه‌ها و آثار کوئیلو شده اند. عرفان در فرهنگ ایرانی و اسلامی، به معنای شناسایی و در اصطلاح، نام دانش الهی است که هدف آن، شناخت حق و اسماء و صفات او از راه کشف و شهود است. معیار‌های اصلی عرفان اسلامی ، توحید و نبوت، قرآن محوری و وحی گرایی، سنت و سیره محوری، پای بندی عملی و رفتاری،رعایت قوانین شریعت،طهارت ظاهری و باطنی از راه خودشناسی و خود سازی، مراقبت پیوسته از نفس و الگو قرار دادن انسان‌های وارسته و اهل مراقبه، مسوولیت پذیری و تعهد پیشه گی در برابر فرد و جامعه، گریز از گوشه گیری و فرد گرایی محض، ولایت گرایی (که از ارتباط روحی و ارتباط با اهل بیت آغاز می شود تا به مقام فنای در ولایت الهیه انجامد) رعایت ادب با الله و پیدا کردن رنگ وبوی خدایی در همه حالت‌ها و رفتار‌هاست.

به هر حال راز موفقیت آثار او را می توان افزون بر حمایت رسانه‌های پر مخاطب جهانی و مراکز قدرت در چند مورد خلاصه کرد: او در جای جای آثارش با آمیزش نمادهای ادیان توحیدی با سنت‌های معنوی بودایی و تائوئی و شرقی و سرخ پوستی وجادو گرایی،نوعی هماند سازی برای مردم مناطق مختلف جهان ایجاد کرده و توانسته  با رفتن به سمت معنویتی مبهم  و ساختگی و فرادینی، در میان توده‌های ساده اندیش جهان نفوذ کند. افزون بر آن او حوادث داستان ‌هایش را از نقاط مختلف جهان آغاز کرده است که سهم به سزایی در جلب نظر خوانندگان در سراسر جهان دارد. وی مدتی مشاور ویژه ی یونسکو در برنامه‌ی همگرایی روحی وگفت و گوی بین فرهنگ‌ها بوده است و همین مساله نشان می دهد که او به خواسته‌ی سازمان ملل (که متفقین که پیروز جنگ جهانی دوم بودند آن را تشکیل دادند) مشغول ترویج اندیشه‌های التقاطی خود است.

منابع و مآخذ:

کتاب ها:

 -آفتاب و سایه ها، نگرشی بر جریان های نوظهور معنویت گرا، دکتر محمد تقی فعالی، نشر نجم الهدی، چاپ اول، تابستان 1386، تهران.
-پائلو کوئیلو، بریدا، ترجمه ارش حجازی و بهرام جعفری، نشر کاروان، 1384، تهران.
-پائلو کوئیلو، کوه پنجم، ترجمه ارش حجازی، نشر کاروان، 1384، تهران.
-پائلو کوئیلو، کیمیاگر، ترجمه ارش حجازی، نشر کاروان، 1384، تهران.
-پائلو کوئیلو، ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد، ترجمه ارش حجازی، نشر کاروان، 1384، تهران.
-خوان آریاس، زندگی من، ترجمه خجسته کیهان، نشرمروارید، 1382، تهران.
- عبدالله جوادی املی، حماسه و عرفان، مرکز نشر اسراء، چاپ ششم، اسفند 1384، قم.
- محمد تقی مصباح یزدی، در جستجوی عرفان اسلامی، مرکز انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ اول، تابستان 1386، قم.

مقالات:


-افسانه معنویت در ادبیات کوئیلو، حمید رضا  مظاهری سیف ، به نقل از سایت باشگاه اندیشه.
-بسوی تعالیم پیامبر اعظم(نقد و بررسی آثار پائلو کوئیلو در پرتو  تعالیم پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله و سلم)، حمید رضا  مظاهری سیف، همان.
-تهاجم خاموش، پائلو کوئیلو در ادرس:
http://www.hajhamid.com/archives/001024.php
-جستجوی عرفان در ادبیات آمریکای لاتین، سید رضا  محمدی، همان-
-خود شناسی و معنای زندگی، حمید رضا  مظاهری سیف، همان.
-زنگ تفریحی برای بردگان سرمایه‌داری، حمید رضا  مظاهری سیف، همان.
-کارکردگرائى عرفان و معنویت در هزاره سوم/ محمد رضا – رودگر، به نقل از ماهنامه پگاه حوزه، شماره 103.
-مجموعه مقالات ویژه نامه فصلنامه کتاب نقد، شماره 35، تابستان 1384، ویژه عرفان های منهای شریعت.
-مطالعه انتقادی پیرامون مکاتب عرفانی طبیعت گرا، عرفان سرخ پوستی، حمید رضا  مظاهری سیف، هفته نامه - پگاه حوزه - 1386 - شماره 218.



محمد حسین فرج نژاد
مجله طوبی

موسیقی و شیطان‌پرستی (قسمت چهارم)


 گفتنی است طبق اطلاعات موجود زمانی که این افراد «غیب» می‌شوند، جلساتی را با برخی مقامات بلندپایه امنیتی آمریکا و رژیم صهیونیستی برگزار می‌نمایند و خواسته‌هایشان را مبنی بر حمایت‌های مالی، حقوقی و ... بیان و از حمایت ایشان برخوردار می‌شوند.


در بخش‌های گذشته اشاره کردیم که نحله مورد مطالعه با استفاده از موسیقی نتوانست به نفوذ خود در اقصی نقاط جهان تحقق بخشد.

عمده این اقدامات در فضای تاسیس و فعالیت گروه متالیکا تاکنون دنبال شده است که در ادامه به معرفی آن خواهیم پرداخت.


1. آشنایی با متالیکا

در سال 1981 یک نوازنده درام به نام « ‌لارس الریچ » با انتشار یک آگهی فراخوان تشکیل یک گروه هوی متال را اعلام و پس از مدتی موفق به جذب افراد مختلفی می‌شود.

 فعالیت این گروه‌ها مانند سایر گروه های هوی متال به صورت غیرقانونی و زیرزمینی در ظاهر و در باطن با حمایت سازمان‌های جاسوسی ایالات متحده آمریکا با شعارهای اجتماعی و اعتراضی ادامه و گسترش می‌یابد.

این گروه چند سال بعد پیشنهادهای Black metal را نیز ادامه داد و ضمن ارائه آثار مختلف زمینه را برای شکل‌گیری گروه های بعدی فراهم آورد.

 
  • ارزش‌های القایی متالیکا:

 متالیکا در حقیقت ضدارزش‌هایی را ارائه می‌نماید که شامل «بازگشت به تاریکی» (محور اصلی تفکرات شیطان‌پرستان، بی‌رحمی و تجاوزات جنسی، فحاشی، هجوم و حمله به جامعه و فرهنگ عمومی آن) می‌باشد.

همچنین گفتنی است متالیکا از هم‌جنس بازی نیز دفاع می‌نماید و آلبومی را در سالروز مرگ «کوئین»، همجنس‌باز بنام آمریکایی منتشر کرد.

برخی آمارها حکایت از این امر دارد که تاکنون بیش از ده میلیون و دویست هزار کپی از آلبوم های این گروه «موسیقی شیطانی» به فروش رسیده است .

برای آشنایی با افکار خوانندگان و اداره‌کنندگان گروه‌های متالیکا در ادامه برخی از اشعار ایشان با ترجمه آن ارائه می‌شود:

Band: Nargaroth

Song:The Day Burzum Killed Mayhem

Album: Black Metal Ist Krieg (2001)

a year of misery؟
سال بدبختی ؟

Darkness fills the sky.

تاریکی آسمان را در برگرفت

I hear the warriors cry.

صدای گریه سلحشور را می شنوم

The legend tells a story

افسانه‌ها داستانی را بیان می کنند

From a Viking from the north,

از وایکینگی از شمال

Who met a Death Warrior

چه کسی سلحشور مرگ را ملاقات کرده؟

Black Metal was never really the same.

بلک متال هرگز یکسان نبود

The legend call it murder

افسانه‌ها آن را کشتار نامیدند

And the Viking had survived.

و وایکینگ نجات یافت

But the eyes of the Death Warrior

اما چشمان سلحشور مرگ

Never saw again the sun upon the sky.

هرگز خورشید را بر فراز آسمان ندید

And the quintessence:

و در اصل:

Everyone recognized war,

همگان جنگ را تایید کردند

That Black Metal isn't just Entertainment anymore.

بلک متال فقط یک سرگرمی نبود

I can still remember

هنوز هم می توانم به یاد بیاورم

My emotions so confused.

احساسات فوق العاده مغشوشم را

My soul was seeking answers.

روحم به دنبال پاسخ بود

No knife I let unused.

تیغه ای نبود که بگذارم بی استفاده بماند

So many questions

سوالات بسیار زیادی

I had to satisfy.

مجبور بودم که خرسند باشم

My soul was under torture,

روحم زیر شکنجه بود

But I knew my way was right

اما من می دانستم که راه من درست است

I see a cemetery fall asleep under fog

قبرستانی را دیدم که در زیر مه به خواب رفته بود

And I know the old days will never come Again.

و من می دانم که روزهای گذشته هرگز باز نمی گردند

1993, this year of misery was the knife

سالی از بد بختی که همانند چاقویی

which split the Black Metal scene apart.

چشم انداز بلک متال را از هم جدا ساخت

Since that mighty day Black metal split his Way,

بعد از آن روز بزرگ بلک متال توسط او دو نیم شد

And the unity was never the same again.

و یگانگی هرگز به جود نیامد

Lies, rumors and hate. Moneymaking, sadness And shame

دروغ‌ها ، شایعات و نفرت. منافع، دلسردی و شرمساری.

And all this by, the Day as Burzum Killed Mayhem.

و همه اینها در روزی که بارزام مایهم را کشت

Remember this day! Remember this way!

این روز را به خاطر سپار، این طریق را به خاطر سپار

That you never betray, what here leads you On your way!

تو هرگز تسلیم نخواهی شد، که در اینجا به راهی سوقت دهند

And I never will forget

و من هرگز فراموش نخواهم کرد

The day as this both warriors met.

روزی را که این دو سلحشور رودررو شدند

The blood was hot the moon was red

خون جوشان بود و ماه قرمز رنگ،

And Black Metal created his own grave.

و بلک متال برای خود قبری ایجاد کرد

And I dream from days before

و من رویایی دیدم از روز قبل

Black Metal Maniacs, no whore,

مجنونان بلک متال، هیچ فحشایی نبود

In the legions of war

در سپاه نبرد

The demons in our heads the law.

شیاطین بر سر ما قانون،

So I summon you once again,

و من تو را بار دگر فرا خواندم

We should never forget the pain

ما هرگز نباید رنج را از یاد ببریم

From older days in our veins

از روزگاران گذشته در شاهرگ ما

We now cut of that it can flow like rain.

تکه ای از آن هست که همانند باران گردش کند

Arrghh, this was the legend from

این افسانه ای بود از

2. دلایل استفاده از موسیقی

الف. جاذبه های مجازی و حاشیه‌ای موسیقی متالیکا مانند ایجاد فضا برای روابط آزاد دختران پسران

ب. ارزان و قابل دسترسی بودن موسیقی با توجه به ارتقاء‌تجهیزات فنی تکثیر و توزیع

ج. کاهش سطح حساسیت یا حساسیت زدایی از طریق نفوذ به خانواده‌ها، شرکت‌ها، اتومبیل‌های شخصی ،رایانه‌های شخصی و بالاخره گوشی‌های تلفن همراه.
 
 
3. روند و روال

 روند و روالی که موسیقی متالیکا در گسترش مقوله شیطان‌پرستی تاکنون طی کرده است بسیار قابل توجه می‌باشند.

ظهور یک خواننده جدید دقیقا به مثابه یک شیطان جدید همواره جمع تازه‌‌ای از علایق و عواطف اقشار مختلف مردم در کشورهای جهان را (علی‌الخصوص جوانان) به خود جلب می‌کند.

 نقش موسیقی متال نقش حساس گسترش دامنه مخاطبین شیطان‌گرایی می باشد. از سوی دیگر با گذشت زمان خوانندگان متالیکا همه روزه بیشتر تمایلات شیطانی خود را آشکار می‌نمایند و بدین‌سان می‌توان آنها را تنها عامل تبلیغ شیطان‌گرایی معرفی کرد.

 

4. مرلین منسون

 همانطور که در بخش قبلی به آنها اشاره شد، استفاده از موسیقی و به تبع آن ظهور خوانندگان جدید به مثابه شیاطین نو، ظرفیت‌های جدیدی را در اختیار شیطان‌پرستان قرار داد.

«برایان هاگ وارنر» نام اصلی فردی است که امروز به مرلین منسون یا به اختصار(MM) شهرت یافته است.

وی که اکنون علاوه بر هواداران چندین هزار نفری در اقصی نقاط جهان به عنوان شیطان بزرگ شناخته و مورد پرستش قرار می‌گیرد. مانند سایر افرادی که از چهره‌های شاخص شیطان‌پرستی به حساب می‌آیند دوران کودکی توام با سختی‌های فراوان مانند فقر و تنگدستی را سپری کرده‌است.

«برایان وارنر» تاکنون توانسته است نقش یک منجی را برای شیطان‌پرستی ایفا کند و این افراد را از بن‌بست عزلت خارج کرده و مجددا به عرصه فعالیت‌های اجتماعی وارد سازد.

مرلین منسون نیز مانند سایر چهره‌های شناخته شده شیطانیسم چندین مرحله در طول عمرش یعنی طی 38 سال گذشته، برای مدت چند ماه یا چند هفته از نظر‌ها دور شده و پس از طی زمان موردنظر با ارائه یک کنسرت بزرگ و یا در چهره‌ای جدید و البته سخیف‌تر از گذشته ظاهر می‌شود.

(لازم به ذکر است که شیطان‌پرستان ادعا می‌کنند که در این مدت به ملاقات شیطان و یا شیاطین می‌روند و دستوراتی را دریافت می‌کنند.)

گفتنی است طبق اطلاعات موجود زمانی که این افراد «غیب» می‌شوند، جلساتی را با برخی مقامات بلندپایه امنیتی آمریکا و رژیم صهیونیستی برگزار می‌نمایند و خواسته‌هایشان را مبنی بر حمایت‌های مالی، حقوقی و ... بیان و از حمایت ایشان برخوردار می‌شوند.
 

صهیونیسم و شیطانیسم (قسمت سوم)


 کابالا یا قبالا یا همان تصوف یهودی آئینی است که به نوع خاصی از ریاضت های شیطانی یهودیت دلالت دارد.برابر نظریات کارشناسان ملل و نحل این فرقه تحت تاثیر عرفان و تصوف اسلامی در اثر هم‌نشینی مسلمانان آندلس با برخی از یهودیان تشکیل شده است.کابالا بخش رمز‌آلود و بسیار سری دین یهودی طی 500 سال اخیر محسوب شده و عمده تحولات جهان توسط کابالیست‌ها دنبال می‌شود.


در این فصل به رابطه میان صهیونیسم و یهودیت و ارتباط آن با شکل‌گیری و دوام شیطانیسم می‌پردازیم.
لازم به ذکر است که متون دینی یهود و عمده‌ترین عامل ایجاد این نحله فاسد فلسفی و فرهنگی (بخوانید ضدفرهنگی) بوده است.
 
1. متون

از منظر یهودی و نقش آنها در شکل‌گیری شیطان‌پرستی چند نکته ذیل قابل توجه است.

1ـ1 براساس آموزه‌های یهودی و عبرانی شیطان نه یک موجود بد ، بلکه یک فرشته خادم برای آزمایش انسان‌ها است. (12)

2ـ1 در مکاشفات نیز به عدد 666 عدد مقدس شیطان‌پرستان اشاراتی شده و آن عدد وحش توصیف شده است که باید شمرده شود.

3ـ1 خواه‌ ناخواه متون یهودی منبع برداشت برای مسیحیان نیز قلمداد می‌شوند و نگاه خاصی یهودیت به شیطان‌ تاثیرات فراوانی را بر مسیحیت داشته است.
 
 
 2. تصوف یهودی (کابالا)

کابالا یا قبالا یا همان تصوف یهودی آئینی است که به نوع خاصی از ریاضت های شیطانی یهودیت دلالت دارد.برابر نظریات کارشناسان ملل و نحل این فرقه تحت تاثیر عرفان و تصوف اسلامی در اثر هم‌نشینی مسلمانان آندلس با برخی از یهودیان تشکیل شده است.کابالا بخش رمز‌آلود و بسیار سری دین یهودی طی 500 سال اخیر محسوب شده و عمده تحولات جهان توسط کابالیست‌ها دنبال می‌شود.

کریستوف کلمب و همکارانش همگی کابالیست بودند و از فنون جادوگری کابالایی و منجمان آن در راه پیدا کردن قاره آمریکا بهره‌برداری نمودند. کابالا عمیقا بر برخی باورهای خرافی همچون جادوگری استوار است و رسماً برای آن تقدس قائل است و این عمده‌ترین نقطه اشتراک شیطان‌پرستی در گذشته و حال با شیطان‌پرستی است.

هم‌اکنون اصطلاح کابالا وصف‌کننده تمرین آئین و دانش محرمانه یهود است. مهم‌ترین منابع و کتب کابالیستی که به عنوان ستون فقرات و پایه اصلی آئین کابالا درآمدند ، شامل مجموعه کتب عبری «بهیر» (به معنای کتاب روشنایی) و «هیچالوت» (به معنای کاخ‌ها) می‌شوند که به قرن اول میلادی بازمی‌گردند. نهایتاً در قرن سیزدهم میلادی کتاب «زوهار» نوشت شد که تفکر و شکل کنونی «آئین کابالا» را تشکیل داد.

دکتر «عبدا... شهبازی» نویسنده مجموعه کتاب‌های زرسالاران یهودی و پارسی و متخصص تاریخ، در پایگاه خود درباره فرقه کابالا مقاله جامعی دارد و دیدگاه‌های وی با آنچه در دانشنامه ویکی پدیا آمده‌است، متفاوت است.

شهبازی در قسمت نخست مقاله خود درباره تعریف کابالا می‌نویسد:

«کابالا نامی است که بر تصوف یهودی اطلاق می‌شود و تلفظ اروپایی «کباله» عبری است به معنی «قدیمی» و «کهن».

این واژه به شکل «قباله» برای ما آشناست. پیروان آئین کابالا یا کابالیست‌ها این مکتب را «دانش سری و پنهان» خاخام‌های یهودی می‌خوانند و برای آن پیشینه‌ای کهن قائل‌اند. برای نمونه ، مادام بلاواتسکی رهبر فرقه تئوسوفی ، مدعی است که کابالا (قباله) در اصل کتابی است رمزگونه که از سوی خداوند به پیامبران، آدم و نوح و ابراهیم و موسی نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنی‌اسرائیل بود. به ادعای بلاواتسکی، نه تنها پیامبران بلکه تمامی شخصیت‌های مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ چون افلاطون و ارسطو و اسکندر و غیر، دانش خود را از این کتاب گرفته‌اند. مادام بلاواتسکی برخی از متفکرین غربی، چون اسپینوزا و بیکن و نیوتون را از پیروان آئین کابالا می‌داند.

شهبازی در رد این ادعا می‌گوید :

«این ادعا نه تنها پذیرفتنی kنیست بلکه برای تصوف یهودی، به عنوان «یک مکتب مستقل فکری  پیشینه جدی نمی‌تواند یافت.»

شهبازی دیرینه مکتب کابالا را به اوایل سده سیزدهم میلادی محدود کرده و ماقبل آن را گرته‌برداری یهودیان از مکتب فیلو اسکندرانی در فرهنگ هلنی و فلسفه یونانی و کپی‌برداری از آموزه‌های عرفانی مکتب اسلام می‌داند.

وی در قسمت دوم مقاله خود می‌نویسد:

«سرآغاز طریقت کابالا به اوایل سده سیزدهم میلادی و به اسحاق کور (1160 ـ 1235 م) می‌رسد . او در بندر ناربون (جنوب فرانسه) می‌زیست و برخی نظرات عرفانی بیان می‌داشت.»

وی در جایی از قسمت اول مقاله خود درباره گذشته تصوف یهود، پیش از ظهور کابالا، می‌نویسد:

«مشارکت یهودیان در نحله‌های فکری رازآمیز و عرفانی به فیلواسکندرانی در اوایل سده اول میلادی می‌رسد.»

سپس می‌افزاید :

«در دوران اسلامی نیز چنین است. نحله‌های فکری گسترده عرفانی رازآمیز که در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد بر یهودیان نیز تاثیر گذارد و برخی متفکرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدید شدند که مهم‌ترین آنان ابویوسف یعقوب اسحاق القرقسانی (سده چهارم هجری / دهم میلادی) است.»

شهبازی درباره نمونه تاثیرات فرهنگ اسلامی بر تصوف یهود می‌نویسد:

«بسیاری از مفاهیم آن [کابالا] شکل عبری مفاهیم رایج رد فلسفه و عرفان اسلامی است. در واقع اندیشه‌پردازان مکتب کابالا، به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامی دست زدند و با تاویل‌های خود به آن روح و صبغه یهودی دادند. این کاری است که یهودیان در شاخه‌های متنوع علوم و دانش انجام دادند. برای نمونه باید به مفاهیم «هوخمه» (حکمت)، «کدش» (قدس)، « نفش» (نفس) ، « نفش مدبرت» (نفس مدبره)، « نفش سیخلت» (نفس عاقله) ،« نفش حی» (نفس حیات‌بخش)، « روح» و ... در کابالا اشاره کرد .

مکتب کابالا نیز به دو بخش «حکمت نظری»‌ و «حکمت علمی» تقسیم می‌شود. در تصوف کابالا بحث‌های مفصلی درباره خداوند و خلقت وجود دارد که مشابه عرفان اسلامی است به ویژه در تاریک فراوان آن بر مفهوم « نور» و مراحل تجلی آن.»

این استاد تاریخ در انتهای بحث خود می‌افزاید :

« آنچه از زاویه تحلیل سیاسی حائزاهمیت است ، «شیطان‌شناسی» و «پیام مسیحایی» این مکتب است و دقیقاً این مفاهیم است که کابالا را به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی معنادار می‌کند.»

 مناسک جنسی در فرقه کابالا

مسئله دیگری که در فرقه کابالا حائز اهمیت است مناسک جنسی این فرقه است که از نیمه سده هجدهم و براساس آموزه‌های فری به نام یعقوب بن یهودا لیب، که با نام یاکوب فرانک (1719 ـ 1726) شهرت دارد ، ظهور کرد.

یاکوب فرانک شاخه «فرانکسیت» فرقه کابالا را بر بنیاد میراث شاخه‌های متعلق به «شابتای زوی» و «ناتان غزه‌ای» بنا نهاد. وی که به یک خانواده ثروتمند تاجر و پیمانکار یهودی ساکن اوکراین تعلق داشت و همسرش نیز از یک خانواده ثروتمند تاجر بود، در جوانب به طریقت کابالا جذب شد، کتاب «ظُهَر» (Zohare) (کتابی که موسی‌بن شم تاولئونی در سال‌های 1280 ـ 1286 میلادی نوشت و با تدوین این کتاب، تصوف راز‌امیز کابالا به صورت یک نظام فکری و عملی سازمان‌سافته و منسجم درآمد و شکل نهایی یافت) را خواند و به عضویت شاخه شابتای‌زوی درآمد. در دسامبر 1755 فرانک از سوی سران فرقه دونمه برای تصدی ریاست این فرقه در لهستان به همراه دو خاخام راهی زادگاه خود شد. فرانک در راس فرقه شابتای در پودولیا قرار گرفت ولی کمی بعد، در ژانویه 1756 کارش به رسوایی کشید.

زمانی که فرانک و پیروانش در یک خانه در بسته مشغول اجرای مناسک جنسی مرسوم در فرقه شابتای بودند، به علت باز شدن تصادفی پنجره‌ها، مردم مطلع شدند و ... .

یکی از مواردی که توانسته از کابالا به شیطان‌پرستی راه یابد نماد «‌پنتاگرام» یا ستاره پنج پر است که در بخش بعدی  بدان اشاره خواهد شد. این نماد به مثابه ابزاری برای جادوگران کابالیست مورد استفاده قرار می‌گرفته.

همچنین شنیدنی است که بخش عمده‌ای از بازیگران و خوانندگان فحشا محور جهان همچون «مدونا» کابالیست می‌باشند. «مدونا» سال 2005 رسما عضویتش را در گروه های کابالا اعلام کرد و نام یهودی «‌استر» را بر خود نهاد.

نقطه دیگر اشتراک کابالا با شیطان‌پرستی دیدگاه جنسی این دو است که در هر دو نحله فاسد لذت جنسی در اولویت قرار دارد.

بنیان‌گذاران کابالا همان افرادی هستند که سپس نهضتی (!) را با عنوان «پرستش زنان» تشکیل دادند که می‌توان به صراحت آن را یک جریان شهوت‌محور خطاب کرد.

این گروه جریانی را در ادامه بنا نهاد تا رابطه جنسی نه به مثابه یک عمل برای تداوم نسل بلکه در راستای هدف انسان در زندگی به آن نگاه شود.

برخی از کارشناسان بر این باورند که کابالیست‌ها ذائقه جنسی مردان و زنان را در سراسر عالم مورد دست‌خوش تغییر و تحول به سمت توحش قرار داده‌اند، مانند تغییر جنسیت«مایکل جکسون» و ... .

 اگرچه ذکر سایر توضیحات مناسب این نوشتار ارزیابی نمی‌شود لکن یادآوری این نکته ضروری است که یهودیان و صهیونیست‌ها به شدت از سخن راندن در باب کابالا پرهیز دارند و امروز تنها یک کتاب فارسی در این خصوص قابل دسترسی بوده و در صفحات مقالات اینترنتی نیز تا دو سال قبل به جز « ‌کابالا شدن مدونا» خبری در دسترس عموم قرار نداشت.

پی نوشت:
(12) این مساله به وضوح در کتب عمده قدیم قابل مشاهده است.

شیطان پرستی(قسمت دوم)


 یکی از مواردی که اغلب، کارشناسان فرق و مذاهب در خصوصی تحلیل شیطان‌گرایی از آن بهره‌برداری می‌نمایند، دیدگاه ادیان نسبت به مساله «شیطان» و معرفت خاصی دینی نسبت به این شر مطلق است.




  • 2.بسترهای شیطان‌پرستی در غرب

1. فلسفه یونانی
یکی از مواردی که اغلب، کارشناسان فرق و مذاهب در خصوصی تحلیل شیطان‌گرایی از آن بهره‌برداری می‌نمایند، دیدگاه ادیان نسبت به مساله «شیطان» و معرفت خاصی دینی نسبت به این شر مطلق است.


در همین رابطه نیز ادعای لاوی در استناد به ذهنیات موهن خود مبنی بر تغییر واژه یونانی (Devil) یا شیطان به devil و انتساب آن به زبان سانسکریت که آن‌گاه معنای الهه می‌یابد قابل توجه است. در واقع نظریه‌پردازان طریقت گمراهی مذکور دست به مغالطه‌ای می‌زنند و سپس در بستر آن به تبیین نظریاتشان می‌پردازند .

بخش دوم ارتباط شیطانیسم یا فلسفه یونانی نیز در نگاه به اسطوره‌‌ها ، ‌افسانه‌ها و خدایان یونان باستان است. همانطور که در بخش قبلی نیز اشاره شد از یکسو میل به پرستش که امر فطری و طبیعی است و از سوی دیگر بنای فکری گروه قابل توجهی از ایشان منجر به آن می‌شود تا از «‌درد بی‌خدایی به خدایان دروغین» پناه ببرند .

 

2. پروتستانیزم


کلیسای کاتولیک و نهاد مستهلک آن طی 10 قرن فجایع اخلاقی ، ‌عقیدتی ، سیاسی ، ‌اجتماعی و اقتصادی را علیه غرب به راه انداخت . پس از اقدام مارتین لورتر و کالوین در اعلام«خریداری شدن جهنم» (8) جامعه مسیحیان به صورت افسار گسیخته و با جهتی کاملا غیر‌‌دینی رویکردهایی را نسبت به مولفه‌های فوق اتخاذ کردند.

باید توجه داشت که عده‌ای از شیطان‌گرایان نیز قصد دارند که با ارجاع مستقیم تاریخ تشکیل‌شان به سال 1565 در حقیقت دست به نوعی تاریخ‌سازی بزنند که فاقد عنصر استناد است.

اما ضروری است یادآور شویم که ریشه‌ای اولیه این حرکت انحرافی به دوران رنسانس یا همان تاریخ ادعایی می‌رسد اما در آن دوره گزارش تاریخی مستندی از شیطان‌گرایی وجود ندارد، بلکه برخی افراد با ادعایی از دل سپردن به شیطان ‌سعی در راه‌اندازی یک حرکت انتقادی علیه کلیسا را داشتند و بس.

 اما اصول شیطان‌پرستی پروتستانی که به دروغ به آنتوان لاوی منصوب می‌شود شامل موارد ذیل است :

1. شیطان می‌گوید دست و دلبازی کردن به جای خساست.

2. شیطان می‌گوید زندگی دنیوی به جای نقشه خیالی و موهومی روحانی.

3. شیطان می‌گوید دانش معصوم به جای فریب دادن ریاکارانه خود.

4. شیطان می‌گوید محبت کردن به کسانی که لیاقت آن را دارند به جای عشق ورزیدن به نمک‌نشناسان.

 5. شیطان می‌گوید انتقام و خون‌خواهی کردن به جای برگرداندن صورت [ اشاره به تعالیم مسیحیت که می‌گوید هرگاه برادری به تو سیلی زد ،‌آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربه‌ای به طرف دیگر بزند].

6. شیطان می‌گوید مسئولیت‌پذیری در مقابل مسئولیت‌‌پذیران به جای نگران بودن خون آشام‌های غیر مادی.

7. شیطان می‌گوید انسان مانند دیگر حیوانات است ، گاهی بهتر ولی عذاب بدتر از آنهایی که روی چهار پا راه می‌روند ، ‌به دلیل آنکه انسان دارای خدای روحانی و پیشرفت‌های روشنفکرانه ، او را پست‌ترین حیوانات ساخته است.

8. شیطان تمام آن چیزهایی که گناه شناخته می‌شوند ارائه می‌دهد چون که تمام آنها به یک لذت و خوشنودی فیزیکی ، روانی یا احساسی منجر می‌شوند.

9. شیطان بهترین دوست کلیساست چرا که در میان تمام این سال‌ها وجود شیطان دلیل ماندگاری کلیساها است.

 قوانین فوق و 11 بندی که در ادامه می‌آید تنها متنی است که در سال 1490 و در کتاب« ‌پتک جادوگران » ‌در باب شیطان‌پرستی نوشته شده و صرفا ترجمه‌اش آن هم به دروغ به شیطان‌پرستی لاوییان و یا معاصر نسبت داده می‌شود که نگاه به 11 اصل بعدی علی‌رغم آنکه آشکارا نکات انحرافی نیز دارد ،‌ نشان می‌دهد که این نوع شیطان‌پرستی یک حرکت انتقادی صرف بوده و نمی‌توان میان آن و جریان معاصر رابطه‌ای برقرار کرد :

1. هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.

2. هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن.

3. وقتی مهمان کسی هستی ، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو.

4. اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن.

5. هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیده‌ای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.

6. هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست برندار، مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری.

7. اگر از جادو به طور موفقیت آمیزی برای کسب خواسته‌هایت استفاده کرده‌ای به قدرت آن اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواسته‌هایت قدرت جادو را نفی کنی، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.

8. هرگز از چیزی که نمی‌خواهی در معرض آن باشی شکایت نکن.

9. کودکان را آزار نده.

10. حیوانات -غیر انسان- را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفته‌ای یا برای شکارشان می روی.

11. وقتی در سرزمینی آزاد قدم بر میداری، کسی را آزار نده، اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن.

 لازم به ذکر است دلیل پرداختن جدی‌‌تر به این بخش استناداتی است که شیطان‌پرستان برای دوره‌های تاریخی از آنها بهره می‌برند .

 
3. معرفت‌شناسی یهودی از شیطان

اگرچه در بخش بعدی به تفضیل در باب رابطه « صهیونیسم و شیطانیسم » سخن به میان خواهیم آورد ، لکن ضروری است صرفا اشاره شود حرکت اعتراضی رنسانس و جنبش‌‌ها و گرایش‌های بعدی آن عمیقا تحت تاثیر آموزه‌های یهودیان بوده است .

 همچنین نفوذ آثار یهودیان ،‌بر روی برخی از رهبران رنسانس در گذشته و نظریه‌پردازان فعلی قابل ملاحظه می‌باشد . (9)

 

4. افول معنویت

آنگاه که چراغ عالم افروز معنویت رو به افول نماید، بدیهی است که انواع و اقسام منحرف‌ترین سراب‌هایی رخ نموده و انسان معاصر را به دام بلا می کشاند .

در این محور باید تاکید شود که تعویض جای معنویت و نقش خداوند با آموزه‌های مستعمل و فرسوده امروزی یکی از علل اصلی شکل‌گیری این گروه‌ها بوده‌است.

باید اشاره کرد که موسسان شیطان‌گرایی علی‌الخصوص لاوی به صورت جدی تحت تاثیر فلاسفه پوچ‌گرا و بدون معنویتی همچون « نیچه » بوده‌اند .

 

5. رمانس‌گرایی (10)

رمانس‌‌گرایی در جهان غرب عمدتا با اسطوره‌گرایی در جهان اسلام و یا آئین‌ شرق ارتباط کپی‌گرایانه دارند.

بدین معنا که غربیان به دلیل احساس نیاز به وجود قهرمان شخصیت‌‌های تخیلی و دروغین با قدرت‌های نیک و بد آفریدند تا خلاء ناشی از عدم حضور اسطوره‌ها را در فرهنگ جبران نمایند. (11)

از این منظر میل به قهرمان یک رمانس شدن همیشه در روح و روان و اندیشه انسان غربی وجود دارد آنقدر که حاضر است برای آن حتی به «شیطان» هم بدل شود .


پی نوشت:
7) Gothic Satanism
(8منظور اقدام مارتین لوتر در خریداری جهنم با سند کتبی است .
9) به طور مثال مارتین لوتر یهودیان را فرزندان خداوند و سایرین را مهمان و بیگانه می‌دانست .
10) romancism
(11کتاب زبان و ادبیات فارسی تالیف دکتر احمد ذاکره و دکتر فاطمه حیدری ـ صفحه 285