درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

امام زمان(عج)- مناجات(آیت الله مکارم شیرازی)

 برو ای باد صبا کن گذری

ببر از ما سوی آن شه خبری

تو مهین پادشه خوبانی

تو در این پیکر عالم جانی

جام دل از غم تو لبریز است

سینه پر اخگر و آتش خیز است

فاش می گویم و دلباخته ام

به تو ،از غیر تو پرداخته ام

من همان روز که بشناختمت

یک نگه کردم و دل باختمت

تو همان عیسی روح اللهی

 وارث صدق کلیم اللهی

آدم و نوح نبی اللهی

بهترین پور خلیل اللهی

تو محمد تو حسین و حسنی

 یادگار و خلف بوالحسنی

بهر دیدار تو در تاب و تبم 

سخت شیدایی آن خال لبم

آدم بوالبشر از کتم عدم

ننهادی به جهان هیچ قدم

عدل افسانه شده چون عنقا

قلب خونابه شده چون صهبا

حاش لله که عنایت نکنی

مخلصان غرق کرامت نکنی

(ناصر )م از کرمت آگاهم

 کمترین خادم آن درگاهم

امام زمان(عج)- مناجات(سیدمجتبی شجاع)

هستم کنار پنجره تنها بدون تو

در انتظار محنت فردا بدون تو

»خاکسترم و آتش دوزخ برون مباد«

گر پا نهم به جنت اعلا بدون تو

جز غم کسی به خانه دل سر نمی زند

شادی حرام گشته به دلها بدون تو

تنها به شوق دیدن روی تو زنده ام

ورنه که سیرم از همه دنیا بدون تو

ای جان گرفته عیسی مریم ز خنده ات

جان کندن است هر نفس ما بدون تو

احیاگر معالم دین خدا تویی

یعنی که دین نمی شود احیا بدون تو

ای آخرین شکوفه باغ محمدی

قرآن غریب مانده و تنها بدون تو

ای تک سوار صبح امیدم نمی شود

آن تربتی که گم شده پیدا بدون تو

حالا غزل به نام تو پیوند می خورد

پایان نمی دهم غزلم را بدون تو

امام زمان(عج)- مناجات(محمدحسین رحیمیان)

حیف او که امام ما شده است

آبروبخش نام ما شده است

حیف آن نام کیمیایی که

وقت غم ها کلام ما شده است

بانی اشک های جمعۀ او

لقمه های حرام ما شده است

خون به قلب سفید او کردن

عادت صبح و شام ما شده است

علت واقعیِ غیبت او

گنه خاص و عام ما شده است

اینقدر لاف خدمتش نزنیم

لایق او کدام ما شده است؟

ماکجا و غلام او گشتن

کفتر پشت بام او گشتن

رروایت یوسف اسلام (کت استیونس) از فتوای امام درباره سلمان رشدی

نام یوسف اسلام (کت استیونس) تداعی‌گر موسیقی برای صلح است. 35 سال پیش که در یکی از مسجدهای لندن به اسلام گروید، برای پاسداشت صلح از راه موسیقی جنگید. نه دیپورت شدنش از خاک آمریکا در سال 2004 او را خسته کرد و نه انواع و اقسام اهانت‌ها و تحریم‌هایی که طی بیش از سه دهه متوجه او بوده است. او به گفته خود، تاوان مسلمان بودن را در دنیای قبل و بعد از 11 سپتامبر به طور کامل پرداخته و همچنان عقیده دارد اسلام، دین ترور و وحشت نیست؛ از همین‌روست که آلبومش را آغشته به رایحه معطر گل‌محمدی می‌کند تا مخاطب، بوی راستین اسلام را استشمام کند.

این خواننده پاپ راک که از اواخر دهه 70 میلادی، مسلمان شده و نامش را از کت استیونس به یوسف اسلام تغییر داده، از اواخر دهه 60 تاکنون نزدیک به 60 میلیون آلبوم در سراسر دنیا به فروش رسانده. این خواننده 64 ساله در تاریخ 16 فوریه (27 بهمن) برای اولین‌بار در خاورمیانه روی صحنه رفت. این کنسرت در موزه هنرهای اسلامی دوحه برپا شد. دو روز بعد از آن در 18 فوریه (29 بهمن) هم در بیروت روی صحنه رفت. گفت‌وگو با او که بعد از چند بار تماس اینترنتی و رد و بدل شدن سوال و جواب‌ها انجام شده را می‌خوانید. جا دارد از همکاری Rahim kane مدیر ارتباط با رسانه‌های او، برای برقراری این ارتباط، تقدیر کنیم.

‌‌بیش از سه دهه است که شما به دین اسلام گرویده‌اید، چرا اینقدر دیر به فکر افتادید برای مسلمانان خاورمیانه کنسرت برپا کنید؟

داستانش مفصل و دلایلش مختلف است. هرچند من چند سال در دوبی اقامت داشته‌ام، با این حال روز پنجشنبه 16 فوریه هم در قطر از من پرسیدند: «یوسف، چرا اینقدر دیر به میان ما آمدی؟» پیش خود فکر کردم هرچه بگویم، توجیه است. بله، حق با شماست. من در دسامبر 1977 به دین اسلام مشرف شده‌ام و حالا، بعد از گذشت 35 سال، در خاورمیانه که مهد ادیان آسمانی و خصوصا اسلام است، روی صحنه رفته‌ام. هرچند طی این 35 سال به خاورمیانه آمدوشد داشته‌ام، اما خود را بابت اینکه چرا زودتر روی صحنه نرفتم، سرزنش می‌کنم. به هر حال خوشحالم که این اتفاق- هرچند دیر- رخ داد و من به میان هوادارانی آمدم که سال‌هاست با آنها هم‌کیش و هم‌مسلک هستم. اما در مورد انگیزه‌ام برای این کنسرت، باید بگویم منطقه خاورمیانه در یک سال گذشته تحولات زیادی را به خود دیده و حقیقتش این است که اتفاقات بهار عربی و وقایع مصر، تونس و یمن من را به خاورمیانه کشاند.

‌‌چه شد دوحه و بیروت را برای اولین حضور در خاورمیانه انتخاب کردید؟

به دنبال دعوتی که خاندان آل‌ثانی در قطر از من برای اجرای زنده در موزه هنرهای اسلامی دوحه به عمل آوردند، من با کمال میل این دعوت را پذیرفتم، چرا که به ارتباط مجدد با دوستداران و دوستان مسلمانم نیاز داشتم. حس می‌کنم از اواخر دهه 70 که مسلمان شدم، آن‌طور که باید و شاید برای مسلمانان کنسرت نگذاشته‌ام. به هر حال دوحه، امکانات مناسبی برای یک کنسرت زنده دارد. بیروت هم از این امکانات بی‌نصیب نیست.

‌‌آیا در مقایسه با آن سال‌ها، تغییری درون خود احساس می‌کنید؟

من هنوز حامل همان پیام همیشگی برای تمام انسان‌های عالم هستم؛ پیام صلح و عشق. چه زمانی که با نام «کت استیونس» برای مردم می‌خواندم و گیتار می‌زدم و چه زمانی که نام «یوسف اسلام» را برای خود برگزیدم.

در کنسرت قطر و نیز بیروت چه قطعاتی را اجرا کردید؟

بخشی از آنها، آهنگ‌های جدیدم بودند؛ خصوصا ترانه‌های آلبوم اخیرم با عنوان «آوازه‌خوان جاده». یکی دیگر از آهنگ‌هایی که خواندم، ترانه «مردم من» بود که در یک سال اخیر تحت تاثیر اتفاقات مصر، تونس و یمن خوانده‌ام.

‌‌با این اوصاف، «بهار عربی» مهم‌ترین مشوق و محرک شما برای بازگشت دوباره میان مسلمانان خاورمیانه بود. درست است؟

این واکنش طبیعی من بود به آنچه در مصر، تونس و لیبی گذشت. من هم همچون هر مسلمان دیگری به شدت تحت تاثیر اتفاقات منطقه بوده‌ام. همین حال و هوا باعث شد ترانه «مردم من» را بنویسم و بخوانم.

نحوه شکل‌گیری این قطعه جالب است. شنیده‌ام گویا برای ساخت آن فراخوانی داده بودید؟

زمانی که تلاش و مجاهدت مردم مصر را در پایان بخشیدن به حکومت حسنی مبارک دیدم، پیش خود فکر کردم باید ترانه‌ای برای مردم مصر و البته کشورهای تونس و لیبی تهیه کنم و بخوانم، اما در فکر ایده تازه‌ای بودم. نمی‌خواستم فقط یک آهنگ را بنویسم و بخوانم. ناگهان به این فکر افتادم که قطعه را با همخوانی مردم جهان منتشر کنم! از این‌رو فراخوان دادم که هر فرد، با خواندن عبارت «مردم من» (my people) به زبان خود و فرستادن آن به من، در واقع صدای خود را به گوش مردم دیگر کشورها برساند. باورتان نمی‌شود که ده‌ها هزار نفر در این حرکت جمعی شرکت کردند و من با میکس آن صداها و آواها، ترانه «مردم من» را ساختم که در اینترنت منتشر شد و همان‌طور که می‌دانید، امکان دانلود رایگان آن هم هست.

‌‌از کدام کشورها در این حرکت همکاری کردند؟

تقریبا از تمام دنیا. از برزیل و آمریکا گرفته تا مالزی و اندونزی و آلمان. نکته جالب برایم این بود که مردمان اغلب کشورها دوست داشتند در انتقال پیام آزادی مردم مصر و تونس سهیم باشند.

‌‌تاکید شما روی پیام صلح جالب است، اما مساله شگفت‌آور این است که غرب، گویا پیام صلح شما را به‌گونه دیگری تفسیر کرده. فکر می‌کنم «تروریست خواندن»تان از سوی دولت آمریکا و دستگیری‌تان در سال 2004 اوج برخوردها با شما بود. دلیل دستگیری‌تان چه بود؟

بی‌عدالتی! همان زمان گفتم که شرم‌آور است کسی را که در تمام دنیا به عنوان «پیام‌آور صلح» معروف است، «تروریست» بخوانند.

‌ماجرا چه بود؟

سپتامبر 2004 سوار بر هواپیمای خطوط یونایتد ایرلاینز، از لندن رهسپار واشنگتن بودم. می‌خواستم در واشنگتن با دالی پارتون دیدار کنم. می‌دانید که «قطار صلح»ام را چند سال قبل از آن آهنگسازی کرده بود. می‌خواستیم برای ساخت آلبومی دیگر با هم کار کنیم. هواپیما 280 نفر خدمه و سرنشین داشت و ما تازه وارد آسمان آمریکا شده بودیم که از فرودگاه شهر «بانگور» تماس گرفتند و دستور دادند هواپیما بر زمین بنشیند. به محض فرود هواپیما، ماموران پلیس وارد هواپیما شدند و من را دستگیر کردند. مدعی بودند اسمم در فهرست «پرواز ممنوع (No Fly list) است. آنها به من گفتند در فهرست تروریست‌ها قرار دارم! در نهایت، یک روز تحت بازجویی بودم و بعد از آن هم من را به لندن برگرداندند.

‌‌گویا شما از دولت آمریکا شکایت کردید؟

بله، به محض بازگشت به لندن، یک تیم حقوقی را مامور این کار کردم. جالب است که اول می‌گفتند اسمم در فهرست سیاه قرار دارد، اما بعد اعلام کردند من یک تروریست نیستم، اما به سازمان‌های تروریستی کمک مالی کرده‌ام! جالب است که تمام دنیا می‌دانند که من از اولین مسلمانانی هستم که پس از 11 سپتامبر این حرکت تروریستی را محکوم کردم. از قرآن آموخته‌ایم که اگر یک نفر کشته شود، انگار تمام مردم کره‌زمین کشته شده‌اند. چطور می‌توانم با چنین آموزه‌هایی، حامی تروریست باشم؟

‌‌موضع‌گیری‌های جک استراو و کالین پاول در این رابطه چگونه بود؟

بعد از اعتراض من و خشم جامعه مسلمانان آمریکا و انگلیس، دولت آمریکا مجبور شد نام من را از فهرست کذایی تروریست‌ها خارج کند و در فهرست جعلی watch list (فهرست تحت پیگرد) قرار دهد. مدتی بعد جک استراو، وزیر خارجه انگلیس با کالین پاول در مقر سازمان ملل دیدار کرد و پاول به استراو گفت که فعلا اسم من در فهرست watch list خواهد ماند. البته من به این حرکت اعتراض کردم.

‌‌این ماجرا، عاقبت به کجا ختم شد؟

آنها متوجه اشتباه خود شدند و من دو سال بعد، در دسامبر 2006 اجازه ورود به خاک آمریکا را پیدا و چند کنسرت در این کشور برپا کردم. در مصاحبه‌هایم هم گفتم که این اتفاق با اینکه یک تصادف اعلام شد، اما برنامه‌ریزی شده بود.

‌‌پس گویا مسلمان شدن، برایتان حرکت در مسیر دشواری را به دنبال داشته است؟

‌‌دستگیری‌ام در فرودگاه بانگور، تنها یکی از برخوردهای زشت دولتمردان غرب با من بوده است. من تاوان گرویدن به دین مبین اسلام را بارها و بارها پرداخته‌ام و از این بابت ناراحت نیستم؛ چراکه معتقدم اسلام، دین صلح، آرامش و عشق است. من قدم در جاده‌ای گذاشته‌ام که پایانی ندارد. در واگنی از قطار صلح، راهم را به مقصد صلح و آزادی ادامه خواهم داد. یادتان باشد قطار صلح توقف ندارد.

‌‌سال 1989 به دنبال صدور فتوای امام خمینی (ره) در مورد سلمان رشدی، شما صراحتا حمایت خود را از این فتوا اعلام کردید. بر چه اساسی به این ذهنیت رسیدید و آیا ریشه برخی برخوردهای غرب با شما از همین‌جا ناشی نمی‌شود؟

ممکن است. بله، من همچنان به نحوه مواجهه رشدی با دین اسلام معترض‌ام. پیامبر اسلام (ص)، برای من چهره بزرگ و مقدسی است. هرکس در هر مقام که بخواهد به ساحت ایشان توهین کند، با اعتراض من روبه‌رو می‌شود...

آلبوم «در ستایش آخرین پیامبر» هم که با این دید منتشر شد، در خود ابتکار جالبی داشت. در مورد این ابتکار بگویید...

من سی‌دی این آلبوم را به بوی گل سرخ آغشته کردم؛ طوری که به محض باز کردن قاب آن، رایحه‌ای خوش به مشام مخاطب می‌خورد. دلیل آغشته کردن آلبوم به رایحه گل سرخ آن بود که گل سرخ، نماد وجود مبارک حضرت محمد (ص) است و من خواستم مخاطب وقتی قطعات را می‌شنود، عطر نمادین حضور آن بزرگوار را هم استنشاق کند اما شما به مخاطرات فراروی من در این 35 سال اشاره کردید. غیر از تحریم آلبوم‌هایم در آمریکا به علت حمایت از فتوای امام خمینی (ره) حرف‌ها و اتهامات نامربوطی به من نسبت دادند. یادم می‌آید یک زمان مطبوعات غرب می‌نوشتند، یوسف اسلام در خیابان‌های تهران نوازندگی و گدایی می‌کرده! یا به من می‌گفتند چرا یک همسر بیشتر نداری؟ در اسلام که تعدد زوجات باب است!

‌‌یک سوال مهم؛ چگونه اسلام آوردید؟

سال 1976 من در مراکش بودم. قبل از آن یک دوره سخت بیماری را پشت سر گذاشته بودم. بیماری‌ام البته مربوط به سال 1969 بود، با این حال پزشکان به علت بیماری سل، تقریبا از من قطع امید کردند. یک سال در بیمارستان بودم تا اینکه شفا پیدا کردم. در واقع جرقه تحول درونی‌ام بعد از آن بیماری سخت زده شد. سال 1973 برادرم دیوید نسخه‌ای از قرآن مجید را به انگلیسی نشانم داد و من آن را مطالعه کردم. چهار سال گذشت تا اینکه سال 1976 گذرم به مراکش افتاد. یک روز ظهر هنگام پخش اذان از بلندگو، حس عجیبی به من دست داد. اذان، «موسیقی خدایی» بود. من قبل از آن این‌طور تحت تاثیر اذان قرار نگرفته بودم. انواع موسیقی را شنیده بودم؛ از موسیقی برای کسب شهرت گرفته تا موسیقی برای رسیدن به قدرت، اما موسیقی برای نزدیک شدن به خدا، برایم چیز نو و جالبی بود.

خلاصه، گوش فرا سپردن به آن اذان رویایی، من را شیفته اسلام کرد. بعد از آن کارم قرائت قرآن بود. در دسامبر 1977 رسما در یکی از مساجد شهر لندن به اسلام گرویدم و یک سال بعد نام «یوسف» را برای خود انتخاب کردم.

چرا یوسف؟

من همیشه عاشق اسم Joseph بودم و می‌دانید که این اسم به عربی مترادف با یوسف است. از طرف دیگر از همان زمان که با قرآن مجید آشنا شدم، شیفته داستان یوسف پیامبر شدم.

‌‌گرویدن به دین اسلام، چه تغییری در روند فعالیت موسیقی‌تان گذاشت؟

وقتی سال 1977 مسلمان شدم، برای مدتی کوتاه موسیقی را کنار گذاشتم. شنیده بودم موسیقی در اسلام حرام است اما جالب است که امام جماعت مسجدی که به آن رفت‌وآمد داشتم از علاقه‌اش به موسیقی پاپ برایم گفت. او تشویقم کرد که به عنوان یک موسیقیدان فعالیتم را ادامه دهم.

‌‌ با این حال فعالیت‌هایتان در عرصه موسیقی تا سال 2000 چندان چشمگیر نبود. این امر چه دلیل یا دلایلی داشت؟

نمی‌دانم منظورتان از اینکه می‌گویید فعالیت موسیقی‌ام چندان چشمگیر نبود، چیست؟ من آلبوم «زندگانی آخرین پیامبر» را در همین فاصله زمانی یعنی سال 1995 منتشر کردم. آلبوم «توپی ندارم که غرش کند» هم در سال 1997 تولید و پخش شد.

‌‌ به طور مشخص، آلبوم یا اجرای خارق‌العاده‌ای در دهه 80 میلادی نداشتید. شما یک سال پس از مسلمان شدن، آلبوم «بازگشت به زمین» را روانه بازار کردید و تا سال 2006 عملا آلبوم‌ چندان مهمی نداشتید...

شاید «کم‌کاری»ام- به تعبیر شما- در دهه 80، مربوط به تحریم‌هایی باشد که علیه من صورت گرفت. با اینکه قبل از آن آلبوم‌هایی چون «دنیای وحشی» یا «پدر و پسر» فروش‌های چندین میلیونی داشت اما گرویدن به دین اسلام – همان‌طور که در صحبت‌های قبل به آن اشاره کردم- برایم موج زیادی از تحریم‌ها و اهانت‌ها را در پی داشت. البته من در دهه 80 با اینکه فعالیت موسیقی را ادامه می‌دادم، یک حرکت دیگر هم عهده‌دار شدم؛ تاسیس مدرسه آموزش اسلام در شمال لندن در سال 1981. در واقع در دهه 80، بخش قابل توجهی از انرژی و توانم را صرف آموزش کودکان و فعالیت‌های خیریه کردم.

‌‌ سال 2006، آلبوم پرسروصدای «یک فنجان دیگر» را منتشر کردید. در واقع انتشار این آلبوم، بازگشت قدرتمند شما به عرصه موسیقی راک محسوب می‌شود...

اما قبل از این تاریخ هم آلبوم‌های زیادی منتشر کرده بودم.

‌‌ بله، ولی «یک فنجان دیگر» یادآور درخشش شما در دهه 60 و 70 بود...

به هر حال تمام ترانه‌ها برایم خاطره‌انگیز و مهم هستند. «یک فنجان دیگر» هم چنین جایگاهی دارد.

‌‌ منتقدان عقیده دارند صدای «یوسف اسلام» در این آلبوم بهتر از صدای «کت استیونس» در دهه 60 و 70 است!

منتقدان لطف دارند و البته شخصا حس شرقی این آلبوم را بالا می‌دانم. این آلبوم برایم از این جهت مهم است که با آن، ایده‌های تازه‌ای به ذهنم سرازیر شد. ترانه‌های این آلبوم زمانی شکل گرفت که همسرم گیتاری برای فرزندم خرید. گیتار را برداشتم و شروع به نواختن کردم. گیتار را که در دست گرفتم، فکرهای تازه‌ای به مغزم هجوم آورد. پسرم، من را تشویق کرد تا بار دیگر دست به تجربه بزنم. قبل از آن در یک دوره زمانی پنج، شش ساله سیاست شدیدا من را درگیر خود کرده بود. آماده‌سازی و انتشار این آلبوم مرا از فضای سیاسی‌ای که بر زندگی‌ام سایه انداخته بود، دور کرد. بنابراین شاید اهمیت این آلبوم برایم از این لحاظ باشد. تمایل ندارم وقتی روی سن می‌روم و گیتار در دست می‌گیرم، مرا به عنوان یک فعال سیاسی قلمداد کنند، آرزو دارم یک خواننده و نوازنده صلح‌طلب قلمداد شوم.

‌‌ اخیرا آهنگ «قطار صلح» در حالی برای بار دیگر در فضای اینترنت پخش شد که گروهی از طرفداران صلح در جهان با راه انداختن تجمع‌هایی در چند کشور، شعار «به ایران حمله نکنید» را سر دادند. نگاهتان به این حرکت صلح‌طلبانه چیست؟

فکر می‌کنم من حرف‌هایم را در این آهنگ زده‌ام. ولی در پاسخ به این سوال باید بگویم حمله غرب به ایران اشتباهی بزرگ و تاریخی است. فکر می‌کنم می‌توان با مذاکره همه چیز را حل کرد. جنگ، نتیجه‌ای جز ویرانی و کشتار مردمان بی‌گناه ندارد. به عراق و افغانستان نگاه کنید. چند هزار انسان بی‌گناه کشته شد؟ آیا آمریکا می‌خواهد باتلاقی دیگر چون ویتنام در خاورمیانه بسازد؟ ایران، کشور کوچکی نیست. من جوانان ایرانی را خوب می‌شناسم. می‌دانم به ترانه‌های من و بسیاری دیگر از خوانندگان و نوازندگان سبک پاپ راک علاقه‌مند هستند. امیدوارم خاورمیانه و خصوصا ایران، همیشه در صلح و دوستی باشد.

چالش‌ها و فرصت‌های شیعیان جمهوری آذربایجان

احزاب و تشکل‌های شیعی جمهوری آذربایجان با انواع محدودیت‌ها مواجهند به طوری که مهم‌ترین تشکل شیعی که "حزب اسلامی" جمهوری آذربایجان است، چند سال پس از اخذ مجوز فعالیت از سوی دولت، غیرقانونی اعلام شد و همواره تحت فشار قرار گرفته و در حال حاضر نیز رئیس و ده‌ها نفر از اعضای آن در زندان به سر می‌برند.

جمهوری آذربایجان که از آن به‌عنوان بزرگ‌ترین کشور منطقه قفقاز و دومین کشور شیعی دنیا یاد می‌کنند، با شروع سال جدید میلادی (2012) و در حالی که بیست و یکمین سال استقلال خود را تجربه می‌کند، به عضویت غیردائم شورای امنیت سازمان ملل متحد انتخاب شده که از لحاظ سیاسی می‌تواند مرحله نوینی برای آن کشور محسوب شود.

عضویت جمهوری آذربایجان در شورای امنیت، مردم مسلمان جمهوری آذربایجان را که طی 20 سال گذشته، متأثر از نابسامانی‌های جنگ قره‌باغ و پیامدهای آن بوده‌اند، امیدوار کرده تا شاید این کشور بتواند با بهره‌مندی از حضور خود در شورای امنیت، گام‌های عملی برای آزادسازی قره‌باغ بردارد؛ موضوعی که تاکنون کمتر شاهد آن بوده و در همه این مدت، علاوه بر تحمل مشکلات طبیعی ناشی از اشغال و آوارگی حدود یک میلیون انسان، استفاده ابزاری دولت خود از مناقشه قره‌باغ نیز را به نظاره نشسته‌اند و بخش اعظم مطالبات فرهنگی و اجتماعی آنان با اشاره مقامات آذری به شرایط ناشی از بحران قره‌باغ، مواجه بوده است.

البته مشکلات مردم جمهوری آذربایجان، منحصر به وضعیت نابسامان ناشی از جنگ قره‌باغ نبوده و آنان هم‌اکنون با چالش‌های دیگری نیز مواجه هستند. یکی از مهم‌ترین چالش‌های فراروی شیعیان جمهوری آذربایجان، حاکمیت تفکر لائیسم و سکولاریسم در این کشور است.

دولت جمهوری آذربایجان به استناد قانون اساسی خود، دین را از دولت جدا می‌داند و لذا هیچ اقدام عملی در خصوص تعمیق باورهای اسلامی و شیعی انجام نمی‌دهد. البته این، همه ماجرا نیست. دولتمردان آذری حتی به ادعای خود در خصوص انفکاک دین و دولت پایبند نیستند.

آنها با تأسیس کمیته دولتی امور دینی و نیز تحت نفوذ درآوردن اداره روحانیت قفقاز، تلاش می‌کنند از دین به عنوان ابزاری در راستای پیشبرد سیاست‌های داخلی و خارجی خود استفاده کنند. دولت جمهوری آذربایجان در کنار این رویکرد، آموزه‌های اصیل شیعی را مورد هجمه قرار می‌دهد و شیعیان عامل به مبانی تشیع را با انواع اتهامات روانه زندان می‌کند. محدودیت‌هایی مانند ممنوعیت صدور اسناد هویتی برای زنان محجبه، ممنوعیت حجاب در مدارس دخترانه، ممنوعیت تأسیس دفاتر مراجع، ممنوعیت فروش توضیح‌المسائل مراجع، ممنوعیت عزاداری خیابانی، ممنوعیت فعالیت طلاب فارغ‌التحصیل حوزه علمیه قم و... ازجمله چالش‌های شیعیان دومین کشور شیعی دنیا محسوب می‌شوند.

بر اساس قوانین جاری جمهوری آذربایجان، روحانیون آذری حق کاندیدا شدن در انتخابات مختلف را ندارند. احزاب و تشکل‌های شیعی با انواع محدودیت‌ها مواجه هستند؛ به طوری که مهم‌ترین تشکل شیعی که حزب اسلامی جمهوری آذربایجان است، چند سال پس از اخذ مجوز فعالیت از سوی دولت، غیرقانونی اعلام شد و همواره تحت فشار قرار گرفته و در حال حاضر نیز رئیس و ده‌ها نفر از اعضای آن در زندان به سر می‌برند. ساختار سیاسی دولت از نهاد ریاست جمهوری گرفته تا کوچک‌ترین واحد دولتی به گونه‌ای است که شیعیان معتقد به آموزه‌های اصیل شیعی، امکان ورود در آن را ندارند، تأسف‌بار این است که حتی وجود هرگونه نماد دینی در ادارات دولتی این کشور هم ممنوع است.
مشکل بعدی شیعیان جمهوری آذربایجان، عدم برخورداری آنها از رسانه‌های تصویری است، تأسیس شبکه تلویزیونی با رویکرد شیعی در جمهوری آذربایجان ممنوع است و در مقابل شبکه‌های دولتی و خصوصی فعال، عموما با خط‌گیری از صهیونیست‌ها در حال تبلیغات ضدایرانی و ضدشیعی هستند که فعالان شیعی را با انواع مشکلات مواجه می‌سازد. البته دیگر فعالیت‌های رسانه‌ای شیعیان در فضای مجازی و... نیز با انواع محدودیت‌ها روبروست.
عدم رعایت قواعد دموکراسی از سوی محافل دولتی، مشکل دیگر شیعیان این کشور است. فعالان شیعی که با انواع اتهامات واهی دستگیر می‌شوند، نه بر اساس قانون بلکه بر اساس سلایق نیروهای امنیتی و... مجازات می‌شوند و حتی خانواده و نزدیکان آنها نیز در معرض انواع فشارهای اجتماعی قرار می‌گیرند. دستگیری رئیس حزب اسلام و حتی تعدادی از منسوبین وی به دلیل سخنرانی انتقادآمیز و صدور حکم 12 سال حبس برای دکتر صمداف، پس از ماه‌ها بازی سیاسی در همین راستا، قابل ارزیابی است.
نفوذ صهیونیست‌ها در ارکان سیاسی، فرهنگی و رسانه‌ای جمهوری آذربایجان، یکی دیگر از مشکلات مردم مسلمان جمهوری آذربایجان است. اظهارات برخی کارشناسان مستقل آذری که اعتقاد دارند کشورشان پس از رهایی از دست کمونیست‌ها دچار مصیبت بزرگ‌تری به نام صهیونیست‌ها شده، عمق مساله را نشان می‌دهد.
البته شیعیان جمهوری آذربایجان با وجود رویارویی با چالش‌های یاد شده، به دلیل پتانسیل بالقوه مکتب تشیع و آموزه‌های ارزشمند آن، توانسته‌اند در عرصه‌های گوناگون به موفقیت‌های زیادی دست یابند. هم‌اکنون در حوزه سیاست، قوی‌ترین جریان مقابل دولت، شیعیان هستند و این واقعیتی است که خود دولتمردان آذری بدان معترفند و البته مقایسه عملکرد دولت با مخالفان غربگرا و شیعیان نیز این واقعیت ‌را بعینه نشان می‌دهد. البته عدم ورود شیعیان معتقد به آموزه‌های اصیل شیعی به ارکان سیاسی اعم از دولت و مجلس به دلیل اختناق حاکم، موضوع دیگری است. در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی نیز موقعیت شیعیان جمهوری آذربایجان جایگاه ارزشمندی است.

آنان با وجود آن همه محدودیت‌های دولتی، توانسته‌اند اقدامات خوبی در عرصه ایجاد رسانه‌های مجازی و حتی رسانه‌های مکتوب انجام دهند. شاید مهم‌ترین نمود جایگاه فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی شیعیان جمهوری آذربایجان، مقاومت سرسختانه آنان در مقابل اقدامات ضددینی دولت باشد.

مقاومت دلیرانه و پیروزی مردم شیعه در مقابل برخی اقدامات ضداسلامی دولت جمهوری آذربایجان ازجمله تلاش دولت برای ممنوعیت پخش اذان از مساجد یا تأسیس پارک دوستی رژیم صهیونیستی در باکو یا تخریب مسجد فاطمه زهرا(س) به خوبی گویای رشد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شیعیان این کشور است.

البته نهضت حجاب که پس از ممنوعیت حجاب اسلامی در مدارس جمهوری آذربایجان و به دنبال سخنرانی انتقادآمیز دکتر صمداف، رئیس حزب اسلام در دوم ژانویه سال 2011 میلادی آغاز شده و تاکنون ادامه دارد، ضمن اینکه جایگاه شیعیان را ارتقا بخشیده، استحکام اراده و عمق باورهای آنان را نیز نشان می‌دهد.

در کنار همه این مسائل، آنچه برای محافل علمی، پژوهشی و رسانه‌ای ایران شایسته توجه است، تلاش برخی محافل آذری در راستای تأثیرگذاری منفی بر روابط فرهنگی ایران و جمهوری آذربایجان به عنوان دو کشور شیعی است. این محافل که نشانه‌های وابستگی آنان به صهیونیسم بین‌الملل کاملا مشهود است، سعی می‌کنند با کمک به وضع قوانینی مانند ممنوعیت تبلیغ دینی توسط روحانیون تحصیلکرده درخارج از جمهوری آذربایجان که در عمل برای محدود کردن روحانیون تحصیلکرده در ایران وضع شده و نیز جلوگیری از لغو روادید سفر ایرانیان به این کشور با وجود اقدام یک‌طرفه ایران در این خصوص و نیز انجام اقداماتی مانند اخراج برخی نمایندگان رسانه‌ای و فرهنگی ایران از آن کشور، مانع افزایش روابط فرهنگی بین ایران و جمهوری آذربایجان شوند.

لذا آنچه در این میان مهم به نظر می‌رسد و بیداری اسلامی موجود در جهان اسلام نیز به آن اهمیت مضاعفی بخشیده، رسالت سنگین نخبگان علمی، فرهنگی و رسانه‌ای کشور در راستای تقویت روابط با محافل دانشگاهی، فرهنگی و اجتماعی جمهوری آذربایجان است تا از طریق ارائه راهکارهای نظری و عملی برای تعمیق باورهای مذهبی و پویایی فرهنگ و هویت تاریخی مردم مسلمان این کشور، شاهد افزایش روابط همه‌جانبه دو کشور همسایه و برخوردار از تاریخ و فرهنگ مشترک باشیم.