دیده نشدن،
رنجاندن،
راندن،
کشتن!
سرنوشتی است تکراری...
ببین!
برای پیر شدن،
جوانی لازم و است و عزم رفتن!
سپیدمویی که ملاک نیست...
مرنجان!
دل عاشق راهنما را که خنجر نمی زنند!
مران!
تنهایی از هر گوشه سربرمی کشد و چنگ می اندازد و قلبت را...
نکُش!
....
سرنوشتی است تکراری،
دیده نشدن،
رنجاندن،
راندن،
کشتن!
انگار علی ها قرار است اینگونه بیایند و
با تلخی بروند...
کلید را درون قفل نچرخانده بود که دستی روی شانه اش خورد. برگشت. زن با چادر رویش را گرفته بود و با لبخند کیسه ای که چند غذا درونش بود به سمتش دراز کرد: « اینا نذر پدر غریبمه، دعامون کنید.» برقی از چشمان زن جهید. قبول باشدی گفت و با خوشحالی وارد خانه شد. دختر داشت به پسر کوچک دیکته می گفت و می خواند: «بابا آب داد، بابا نان داد... .»
یادمون نره کجا زندگی میکنیم...
از بس گریه کرده بود،چشماش یه کاسه خون بود...
اومدم دلداریش بدم که بغضش ترکیدو شروع کرد به حرف زدن...
داداش یه روز که از خواب بلند شدم یا بهتر بگم از جا پریدم. ساعتم خواب مونده و بیدارم نکرده بود. از اتاق زدم بیرون و هول هولکی صورتمو شستم. از دستشویی که بیرون اومدم مامان که قیافه ام رو دید با نگرانی پرسید:«چیزی خوردی؟»اخم هام رو تو هم کشیدمو و داد زدم: «تو مگه نمی دونی من دانشگاه دارم، نمی شد زودتر بیدارم کنی؟» و سریع رفتم تو اتاقمو تا حاضر بشم.
کفشهامو برداشتم تا سریعتر از خونه بیرون برم. مامان استکان چایی و لقمه نان و پنیر تو دستش به سمتم می اومد. چایی رو نخوردم و در را محکم به هم کوبیدمو زدم بیرون...همزمان با بچه دلم گرفت. از سرعتم کم کردمو. توی ذهنم این تکرار می شه: «چه توفیری دارد ۱۰ دقیقه دیر و زود رسیدن به دانشگاه؟» قدم هام سست شدند و تنها دلم یک چیز می خواد: یک استکان چای از دستهای مادرم.
حالا که مادرش نیست چقدر زود حسرت اومده سراغش...
شاید قَدرَت را کسی نداند...مادر
ادامه مطلب ...
سلام،از روز دوازدهم فروردین نبودم،واقعیتش روزهای ایام فاطمیه خیلی سخت و جانفرسا میگذره و دیگه حوصله ایی برای پرداختن به چیزای دیگه باقی نمی مونه و البته خیلی هم خوبه که اینجور باشه،همه چیز میشه خانم حضرت زهرا(س)،انشاالله این غیبت رو جبران میکنم...
شاید برای کسی...
به شعر گفتهام این دفعه درد را بکشد
هنوز صحنه تو در نبرد را بکشد
تو را شبیه غزل یا نه از غزل بهتر
کسی که زخم در غنچه کرد را بکشد
تو را که گرمترین خاطرات دیروزی
تمام دلخوشی فصل سرد را بکشد
تو را شبیه غزلهای عشق کرده و
بعد به نام شعله فقط رنگ زرد را بکشد
خطوط چهرهی یک آشنای زخم و سکوت
به شعر گفتهام این دفعه مرد را بکشد
پادکست "یک بار خواب دیدن تو به تمام عمر می ارزد" خطاب به امام زمان (عج)