درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

هفت سین

از خیابان های شهر که عبور می کنم چشمم را روی هر اعلامیه متوقف می کنم و برای خودم می خوانمش.
اعلامیه ی اول خبر از سالگرد اول پر کشیدن بزرگ خاندانشان دارد.
دومی از یک ساله شدن بانک شان خبر می دهد.  
سومی برای یک ساله شدن مغازه اش، در ازای هر خرید، هزار جور جایزه و هدیه وعده داده است.
چهارمی تبلیغ فیلم سال است و پنجمی، جشن سین هفتم.
چقدر این یک سال اتفاق های جور واجور افتاده است توی دنیای ما!
برای یکی پر از خبرهای شاد بوده و برای دیگری پر از حسرت و اندوه.
یکی "سال و مال و فال و حالش" به راه بوده و آن یکی تمام سال زانوی غم به بغل گرفته.
یکی وارد دنیایمان شده است و یکی هم _ بدون آن که من و تو بشناسیمش _ بار سفر از دنیایمان بسته!
لابه لای این همه خبر، این همه اتفاق، این همه رفتن و آمدن، چقدر خبر از نیامدنت غریب مانده بینمان.
بین همه ی بیل بردها و تابلوهای بزرگ شهر، یادمان رفته جایی هم برای خبر از "یک سال گذشتن و نداشتنت" باز بگذاریم.
یادمان رفته دوباره امسال را هم بدون تو تحویل می گیریم.
ذکر "یا مقلب القلوب" را بی وجود تو زمزمه می کنیم.
یادمان رفته سین هفتم هفت سینمان سیصد و سیزده یار تو هستند که تا نباشند این سفره رنگ و بویی برای میزبانی از تو ندارد...
که تا نباشند، زمین، مهربانی گام هایت را لمس نمی کند...
 آقا!
سرور و سخاوتمان، سعادت و سربلندی مان، سالک بودن و سازندگی مان همه در گرو آمدن توست.
خودت برای سین هفتم هفت سین مان دعا کن...

ممنونم از خواهرم(عطیه پاک آئین)

عرض ارادت به سیدی و مولای


چشمم به دهان توست،ترکن تو لبی

تا سر ببرم ز دشمن آل نبی

انداخته لرزه چون علی بر تن کفر

آن خطبه ی زیبا و فصیح عربی