درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

آسیب‌شناسی باور به ظهور منجی

عباس پسندیده

 


 

اشاره:
باور مهدوی و فرهنگ انتظار در طول تاریخ با اندیشه‌ها و برداشت‌های نادرست بسیاری در آمیخته شده است. اندیشه‌ها و برداشت‌هایی که به تدریج تبدیل به آسیب‌ها و آفت‌های جدی برای اساس و بنیاد اعتقاد به ظهور منجی در فرهنگ شیعه شده‌اند.
در عصر حاضر که جامعه ما به شکل روزافزونی، به موضوع انتظار و ظهور روی آورده است، ضرورت شناسایی این آسیب‌ها و آفت‌ها، بیش از هر زمان دیگر احساس می‌شود و لازم است که ضمن ترویج و توسعه فرهنگ انتظار، این موضوع نیز مورد توجه جدی قرار گیرد.
با توجه به آنچه گفته شد، در نیمه شعبان سال گذشته، «مؤسسه فرهنگی موعود» اقدام به برپایی همایشی با عنوان «باور مهدوی؛ تهدیدها و آسیب‌ها» نمود. که طی دو روز برگزاری آن، اساتید و محققان ارجمند حوزه و دانشگاه دیدگاه‌های خود را در این زمینه ابراز داشتند. آنچه در پی‌خواهد آمد، حاصل یکی از سخنرانی‌های ارائه شده در این همایش است که امیدواریم مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شیعه معتقد است که در آینده، مردی از نسل حضرت زهرا(س) ظهور خواهد کرد و با تشکیل آخرین دولت، پایان تاریخ را رقم خواهد زد. این از اصول راهبردی باورهای شیعه است. اصلی که آینده را روشن می‌سازد و جهت‌‌گیری حرکت شیعه را مشخص می‌کند.

ظهور حضرت مهدی(ع) همچون فانوسی است که در اقیانوس متلاطم و ظلمانی دوران غیبت، ساحل امن و نجات را برای کشتی‌های طوفان‌زده مشخص می‌سازد و از این‌رو شیعه باید پیوسته از این فانوس الهی حفاظت کند و آن‌را از آسیب‌ها و آفت‌ها ایمن سازد؛ چرا که در غیر این صورت فانوس‌های بدلی، جای فانوس حقیقی را خواهند گرفت و مردم به جای اینکه به ساحل نجات رهنمون شوند گرفتار گمراهی و سرگردانی می‌گردند و نتیجه این امر چیزی جز تأخیر ظهور نخواهد بود.

ایمن‌سازی و مصونیت بخشی به «اصل ظهور» متوقف بر «آفت‌زدایی» است و آفت‌زدایی متوقف بر «آفت‌شناسی» و «آسیب‌شناسی» است. بدون شناخت آسیب‌ها نمی‌توان عملیات ایمن‌سازی و حفاظت را اجرا نمود. در این مقاله برآنیم تا به برخی از این موارد اشاره کنیم و لذا مسئله «آسیب‌شناسی ظهور» را در سه قلمرو بررسی خواهیم کرد.

قلمرو اول «هنگامة ظهور» است؛ یعنی چه زمانی و در چه شرایطی پدیده ظهور اتفاق خواهد افتاد. قلمرو دوم «شیوة ظهور» است که به مسئله حوادث پس از ظهور می‌پردازد و به این سؤال که دولت مهدوی چگونه حاکمیت یافته و تشکیل می‌شود؛ پاسخ می‌دهد و قلمرو سوم «دولت ظهور» است که موضوع مأموریت دولت مهدوی را بررسی کرده و بیان می‌کند که دولت ظهور برای چه می‌آید و چه خواهد کرد؟

1. هنگامة ظهور

برخی از آسیب‌های موضوع ظهور مربوط به «هنگامة ظهور» است. هنگامة ظهور، یعنی زمانی که ظهور اتفاق خواهد افتاد. بدیهی است که مراد از زمان، زمان تقویمی نیست. زمان تقویمی را کسی جز خداوند متعال نمی‌داند. بلکه مراد از زمان ظهور، زمان پیش‌شرطی و زمان زمینه‌ای است. بنابراین وقتی از هنگامة ظهور پرسش می‌شود، مقصود این است که پیش‌شرط ظهور چیست؟ زمینه ظهور حضرت کدام است؟ و در چه شرایطی حضرت مهدی(ع) ظهور خواهد کرد؟

1ـ1. اهمیت و ثمره بحث: مسئله هنگامة ظهور از آن جهت اهمیت دارد که مشخص می‌سازد برای ظهور چه مقدماتی لازم است (مقدمات ظهور) و برای تحقق مقدمات و زمینه‌ها، چه وظایفی بر عهده شیعه است (وظایف منتظران). پاسخ به پرسشف هنگامه ظهور، جهت حرکت شیعه را مشخص می‌سازد. پاسخ درست، مسیر درست را مشخص می‌کند و پاسخ نادرست، شیعه را به بیراهه کشانده و ظهور را به تأخیر می‌اندازد.
به بیان دیگر پاسخی که به پرسش هنگامه ظهور داده می‌شود، تأثیر مستقیم و غیرقابل انکاری در بحث «انتظار» خواهد داشت. انتظار و چگونگی آن از مسایل بنیادین در دوران غیبت است که نمی‌توان به سادگی از کنار آن گذشت. تعریف دقیق انتظار، فرهنگ انتظار و وظایف منتظران، متوقف بر داشتن پاسخی صحیح، منطقی و متین برای پرسش هنگامة ظهور است. از این‌رو مسئله آسیب‌شناسی و آسیب‌زدایی در قلمرو هنگامه ظهور، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است.

1ـ2. آسیب‌شناسی هنگامة ظهور: یکی از آسیب‌های مرتبط با هنگامه ظهور این است که گمان می‌شود «فراگیری و جهان شمولی فساد» پیش شرط ظهور است. برخی معتقدند تا جهان پر از ظلم و فساد نشود، حضرت مهدی(ع) ظهور نخواهد کرد. و شاید پاسخ این گروه به این پرسش که «چرا حضرت مهدی(ع) در غیبت است؟» این باشد که: چون هنوز مناطقی از جهان را فساد فرا نگرفته است. در اینجا برای آشنایی بیشتر با این دیدگاه، دلایل معتقدان آن و آثاری را که این دیدگاه بر اندیشه انتظار دارد، بررسی می‌کنیم.

الف) دلیل: دلیل کسانی که معتقدند جهان‌شمولی فساد پیش‌شرط ظهور است، روایاتی است که می‌گویند حضرت مهدی(ع) زمانی ظهور می‌کند که جهان پر از ستم شده است.

روایات فراوانی وجود دارند که دربارة جهان پیش از ظهور، از تعبیر «کما ملئت ظلماً و جوراً» استفاده کرده‌اند. مثلاً رسول خدا(ص) می‌فرماید:
لاتقوم الساعة حتی تمتلئ الاٴرض ظلماً و عدواناً، ثمّ یخرج رجل من عترتی فیملؤها قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و عدواناً.1
قیامت برپا نمی‌شود تا زمانی که زمین از ستم و دشمنی آکنده شود، آنگاه مردی از خاندان من قیام کند و زمین را همچنان که از ظلم و جور آکنده شده، از عدل و داد پر کند.

و یا در کلام دیگری می‌فرماید:
لولم یبق من الدّهر إلاّیوم لبعث الله تعالی رجلاً من أهل بیتی یملؤها عدلاً کما ملئت جوراً.2

اگر از عمر دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند مردی از خاندان مرا بر‌می‌انگیزد که دنیا را پر از داد می‌کند همچنان که پر از ستم شده است.
از چنین روایاتی این برداشت را کرده‌اند که فراگیری فساد، پیش‌شرط ظهور است. در بحث‌های بعدی به تحلیل این بفعد از روایات مهدویت خواهیم پرداخت و مشخص خواهیم ساخت که مراد از این تعبیرها چیست.

ب) تأثیر این نظریه بر فرهنگ انتظار: این نظریه تأثیر مستقیمی بر فرهنگ انتظار و تعیین وظایف منتظران دارد. انگاره‌ای که از دل نظریه فوق در باب انتظار بیرون می‌آید، نفی امر به معروف و نهی از منکر و تعطیلی هرگونه حرکت اصلاح‌طلبی است. گروهی از کسانی که پیش‌شرط ظهور را فراگیری فساد می‌دانند، بر این باورند که نباید جلوی فساد را گرفت. از دیدگاه اینان، هرگونه مانع‌تراشی در راه انجام فساد و منکرات، منجر به تأخیر در ظهور می‌شود. امام خمینی(ره) درباره این گروه می‌فرماید:
یک دسته‌ای می‌گفتند که خوب، باید عالم پر از معصیت بشود تا حضرت بیایند، ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هرکاری می‌خواهند بکنند، گناهان زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.3

کسانی که این انگاره را پذیرفته‌اند، بر این باورند که چون راه ظهور، گسترش فساد است، وظیفه منتظران، سکوت در برابر منکرات و اجازه گسترش فساد است و بر این اساس معتقدند هر نوع تلاش برای جلوگیری از فساد و توسعه صلاح و فلاح، حرکت ضدانتظار است که موجب به تأخیر افتادن ظهور می‌شود.

1ـ3. نقد: در نقد این دیدگاه باید گفت که اگرچه روایات مورد استناد صحیح‌اند، اما استنباطی که از آنها شده درست نیست. سؤال این است که روایاتف مورد استناد، بیان‌گر «توصیف زمان ظهور» ند یا بیان‌گر «پیش‌شرط ظهور»؟ فرق است میان این‌که گفته شود ویژگی‌های اجتماعی هنگامه ظهور چیست و این‌که گفته شود پیش‌شرط ظهور حضرت مهدی (ع) چیست. مورد اول ویژگی‌های جامعه جهانی را به هنگام ظهور توصیف و پیش‌بینی می‌کند، ولی مورد دوم شرط ظهور حضرت مهدی(ع) را توضیح می‌دهد. بدیهی است که میان این دو، تفاوت وجود دارد. به عنوان نمونه اگر گفته شود در فصل بهار فرزند فلان خانواده متولد می‌شود؛ آیا بدین معناست که فصل بهار علت ولادت است یا فصل بهار توصیف هنگامه ولادت است؟ در بحث ما نیز همین مسئله صادق است. خیلی فرق است میان این‌که بگوییم «حضرت مهدی(ع) چون فساد فراگیر شود ظهور می‌کند» یا این‌که بگوییم «حضرت مهدی (ع) در زمانی که فساد فراگیر است ظهور خواهد کرد.» میان این دو تفاوت ظریفی وجود دارد.

فهم متون دینی نیازمند کار کارشناسی است. باید مجموعه متون دینی را مورد توجه قرار داد تا به نتیجه منطقی رسید. در متون دینی هیچ‌گاه از «فراگیری ستم» به عنوان علت ظهور یاد نشده تا در نتیجه گفته شود که راه تعجیل در فرج حضرت، توسعه فساد است! بلکه در متون حدیثی تصریح شده که پیش‌شرط ظهور، تغییر جامعه و حرکت آن به سمت صلاح و فلاح است. این‌که در بحث روش‌شناسی فهم متون دینی گفته می‌‌شود باید مجموعه روایات را مورد توجه قرار داد تا بتوان دیدگاه دین را استخراج نمود، به همین دلیل است.

مطالعه دیگر روایات نشان‌گر این حقیقت است که تمرکز بر بخشی از احادیث و نادیده گرفتن برخی دیگر، عامل انحراف در فهم متون و موجب تحریف در دیدگاه دین می‌گردد. در ادامه به روایتی در زمینه پیش شرط ظهور اشاره می‌کنیم تا این بحث روشن‌‌تر گردد:
کسی از امام باقر(ع) می‌پرسد که چه وقت ظهور حضرت مهدی(ع) اتفاق می‌افتد تا دل ما شاد گردد؟ حضرت در قالب بیان یک حکایت آموزنده، تاریخ را به سه دوره؛ زمان گرگ‌صفتی، زمان میش‌صفتی و زمان ترازو تقسیم کرده و روشن می‌سازد که در کدامیک از این دوره‌ها، امکان ظهور وجود دارد. حکایت این است که عالم فرزانه‌ای، فرزندی داشت که نسبت به دانش و فضل او بی‌رغبت بود و لذا بهره‌ای از دانش پدر نبرده بود. در مقابل همسایه‌ای داشت که از دانش او بهره‌های فراوان برده بود. عالم فرزانه، هنگام مرگ به فرزند خود گفت اگر پس از من به تو رجوع کردند و با مشکل روبه‌رو شدی از این مرد همسایه کمک بخواه. پس از مدتی، پادشاه خوابی دید و برای تعبیر خواب خود فرزند عالم فرزانه را احضار کرد. او به همسایه مراجعه کرد و از وی نظرخواهی نمود. همسایه فرزانه گفت: در تعبیر خواب پادشاه بگو که اکنون زمان گرگ است، ولی وقتی پاداش را گرفتی سهم مرا نیز بده. فرزند عالم نزد پادشاه رفت و پس از تعبیر خواب او، پاداش خوبی گرفت، اما با کمال شهامت به وعده خود با همسایه عمل نکرد.

پس از مدتی دوباره جریان تکرار شد. فرزند عالم با عذرخواهی و خجالت نزد همسایه رفت. همسایه به او گفت: بگو اکنون زمان میش است. ولی این‌بار سهم مرا از پاداش فراموش نکن... . فرزند عالم پس از گرفتن پاداش به تردید افتاد که چه کند آیا سهم همسایه را بدهد یا نه؟ ولی بالاخره از این کار چشم‌پوشی نمود. وقتی برای بار سوم قضیه تکرار شد، فرزند عالم قول داد که این‌بار به وعده خود عمل کند. همسایه فرزانه نیز به او گفت: به پادشاه بگو اکنون زمان ترازو است. فرزند عالم پس از گرفتن پاداش فوراً نزد همسایه رفت و سهم او را تقدیم کرد. همسایة فرزانه در اینجا کلام بسیار مهمی دارد. به او گفت:من از آغاز نیز چشم‌داشتی به این مال نداشتم ولی تو فرزند زمان خود هستی. زمان اول زمان گرگ بود و تو چون گرگ حق مرا غارت کردی. زمان دوم زمان میش بود که دلش می‌خواهد ولی عمل نمی‌کند، تو هم دلت می‌خواست که حق مرا بدهی ولی عمل نکردی. و اما زمان سوم زمان ترازو بود و تو به وعده خودت عمل کردی. همه پاداش از آنف تو.4

امام باقر (ع) با بیان این حکایت می‌خواهد بفرماید که در دورة «گرگ‌صفتی» حق امامت غصب شد، در دوره «میش‌صفتی» مردم می‌خواهند حق ما را بدهند ولی حال آن‌ را ندارند و در دوره سوم که دوره «عدالت» است مردم حق ما را خواهند داد! این‌ها دوره‌های سه‌گانه تاریخ امامت‌اند. مدار و محور این دوره‌های سه‌گانه، مردم‌اند. اگر مردم تغییر کنند، زمان ظهور فرا خواهد رسید. براساس این حدیث شریف، پیش‌شرط ظهور عدالت‌خواهی مردم است. امامف عدالت، امت عدالت‌خواه می‌خواهد. دولت عدالت، جامعه عدالت‌پذیر می‌خواهد. جامعه فاسد، امام عدالت را نمی‌پذیرد. مردم فاسد، دولت عدالت را تحمل نمی‌کنند؛ همان‌گونه که امام علی(ع) را تحمل نکردند.

اگر ظهور در جامعه فاسد روی دهد، امام مهدی(ع) نیز فرجامی چون دیگر امامان خواهد داشت. بنابراین پیش‌شرط ظهور، توسعه عدالت‌خواهی است. گفتمان جامعه بشری باید به گفتمان عدالت تبدیل شود تا زمنیة ظهور حضرت مهدی(ع) فراهم گردد. البته حرکت به سوی عدالت، حرکتی مردمی و توده‌ای است که در بدنة جامعه جهانی باید صورت بگیرد. اگر چنین اتفاقی بیفتد، طبیعی است که سران کفر و الحاد ساکت نخواهند نشست و ظلم و جور خود را دامنه‌دارتر خواهند کرد؛ همان‌گونه که هم اکنون کفر جهانی برای مقابله با نهضت مهدویت برنامه‌های شیطانی طراحی و اجرای آن‌ها را آغاز کرده است و بدون تردید این روند موجب توسعه فساد می‌گردد، هرچند از سوی دیگر موج عدالت‌خواهی و حرکت به سوی منجی عدالت‌گستر نیز روبه افزایش است.

بنابراین، این‌ تصور که پیش‌شرط ظهور، توسعه فساد است، با متون دینی و عقل سلیم ناسازگار است. فراگیری فساد، توصیف زمان ظهور است نه علت ظهور. برهمین اساس مفهوم انتظار یعنی تلاش برای غالب کردن گفتمان عدالت و ترویج عدالت‌خواهی در مردم و جامعه منتظر جامعه‌ای است که در راه توسعه عدالت‌خواهی و عدالت‌پذیری تلاش می‌کند.5

2. شیوه ظهور

برخی دیگر از آسیب‌های ظهور، مربوط به «شیوة ظهور» و به قدرت رسیدن حضرت مهدی(ع) است. می‌دانیم که در دوران ظهور، حکومت واحدی در سراسر جهان شکل می‌گیرد و حضرت مهدی(ع) در رأس این حکومت قرار می‌گیرد، حال این سؤال مطرح است که چگونه آن حضرت به این قدرت می‌رسد. یکی از مباحث مهم در هر حاکمیتی، مکانیسم کسب قدرت است. این‌که ساز و کار کسب قدرت چیست از مباحث مهم فلسفه سیاسی است. سؤال این است که ساز و کار کسب قدرت در دولت مهدوی ـکه نمونه کامل دولت امامت و ولایت استـ چیست؟ و حضرت مهدی(ع) از چه شیوه‌ای برای رسیدن به قدرت استفاده خواهد کرد؟6

2ـ1. اهمیت و فایده بحث: در بحث ظهور نمی‌توان مسئله شیوه کسب قدرت را نادیده گرفت و از آن چشم‌پوشی کرد. امروز دنیا نسبت به این مسئله حساس است و سؤال‌ها و شبهه‌های فراوانی در این زمینه دارد. ما نمی‌توانیم افکار عمومی را نادیده بگیریم. ظهور میان زمین و آسمان و در خلأ اتفاق نمی‌افتد. ظهور در این دنیا و در میان همین مردمی اتفاق می‌افتد که سؤال‌ها و شبهه‌های فراوانی دارند. اگر حکومت حضرت یک حکومت جهانی است، نمی‌توان به جز شیعه، بقیه مردم را نادیده گرفت. جهانف امروز، نزدیک به شش میلیارد نفر جمعیت دارد که از این میزان، قدری بیش از یک میلیارد نفر آن مسلمان‌اند و در میان مسلمانان، جمعیت شیعه حدود صدمیلیون نفر است. شیعه اگر معتقد است دولتی که او معرفی می‌کند، دولت پایان تاریخ است، باید بتواند پاسخ قانع‌کننده‌ای برای خیل مردمی داشته باشد که شیعه نیستند و سؤالات فراوانی دارند. البته همیشه انسان‌های مغرض وجود خواهند داشت، اما اکثریت را کسانی تشکیل می‌دهند که اگر پاسخ قانع کننده‌ای بیابند، خواهند پذیرفت و این جمعیت تشنه، یکی از نگرانی‌هایش، شیوة به قدرت رسیدن دولت پایان تاریخ در اندیشه شیعی است. اینجاست که بحث شیوه ظهور اهمیت می‌یابد. یافتن پاسخ صحیح و منطقی برای این پرسش، اولاً به ما کمک خواهد کرد که حوادث پس از ظهور را تبیین و تبلیغ کنیم و ثانیاً وظیفه منتظران را در تهیه ابزار قدرت، مشخص می‌سازد. اگر بناست حضرت مهدی(ع) قدرت جهان را در دست بگیرد، باید در دوران غیبت و انتظار، ابزار قدرت را فراهم ساخت. هر پاسخی که به پرسش دوم داده شود، در وظیفه منتظران تأثیر مستقیم خواهد داشت و مسیر حرکت در این زمینه را تعیین خواهد کرد.

2ـ 2. آسیب‌شناسی شیوه ظهور: برخی ظهور حضرت را ظهور سرخ و خونین می‌دانند و بر این باورند که ایشان در اثر جنگ و خون‌ریزی‌های فراوان، حاکمیت می‌یابد. این مسئله دستاویزی برای مخالفان مهدویت شیعی شده تا برای مردم دنیا این‌گونه جا بیندازند که فرجام تاریخ از نظر شیعه، فرجامی است خونین و دردناک که در آن با زور شمشیر و سرنیزه حکومتی به مردم جهان تحمیل می‌گردد. دوران معاصر، دورة نبرد الگوهای فرجام تاریخ و نظریه‌های پایان تاریخ است. در این نبرد کسی پیروز است که الگوی بهتری ارائه دهد. اگر ظهور حضرت متوقف بر رویکرد جامعه بشری به عدالت مهدوی است، راه رسیدن به آن ارائه تصویری روشن و منطقی از آن است. اگر بناست بشریت در ظهور حضرت به خاک و خون کشیده شود، آیا می‌توان انتظار همراهی از آنان داشت؟ آیا می‌توان آنان را منتظر ظهور نمود؟ آن تصویر خشونت‌باری که اردوگاه لیبرال دموکراسی از مهدویت شیعی ارائه می‌دهد، مبتنی بر برخی سخنانی است که شیعه خود در این‌باره گفته است؛ بدون این‌که به حساسیت مسئله توجه داشته باشد و تحلیل منطقی از این بحث ارائه دهد. از این‌رو بررسی دوباره موضوع اهمیت دارد.

2ـ3. دلیل: بخشی از روایات مهدویت، اختصاص به درگیری‌های هنگام ظهور دارد. در این دسته، روایاتی وجود دارند که دامنه درگیری‌ها را بسیار گسترده و آمار کشته‌شدگان را بسیار زیاد نقل می‌کند. در این بحث در پی نقل این متون نیستم، شما کم و بیش از این متون خبر داشته و گوشه‌هایی از آن را شنیده و یا خوانده‌اید.

2ـ4. نقد: همان‌گونه که اشاره شد، روایات فوق مبنای نظریه «جنگ برای تحمیل» شده است. در این نظریه حضرت مهدی(ع) ظهور می‌کند و پس از درگیری‌ها و خونریزی‌های بسیار فراوان، حاکمیت خود را بر پهنة گیتی می‌گستراند. اما این نظریه با اشکالات فراوانی روبه‌روست؛ چرا که یک نظریه اگر مخصوص بخشی از یک حقیقت باشد باید با دیگر اجزاء هماهنگ باشد. اصل هماهنگی میان اجزای یک مجموعه، ضرورت نظریه‌پردازی است و ناهماهنگی نشانه نادرستی یک یا چند نظریه درونی می‌باشد. نظریة «جنگ برای تحمیل» نیز با دیگر بخش‌های نظریة مهدویت و دولت امامت ناهماهنگ است. این ناهماهنگی در سه حوزه است که بدان می‌پردازیم:

الف) نظریة «جنگ برای تحمیل» نمی‌تواند پدیده «غیبت» را تحلیل کند. غیبت یکی از عناصر مهم در فرهنگ مهدوی است. اگر بناست که برای حاکمیت امام زمان (ع) نبردهای تحمیل کننده انجام شود، دیگر نیازی به این غیبت طولانی نمی‌بود؛ از همان آغاز این نبردها می‌توانست آغاز شود و حکومت حضرت مستقر گردد. پس راز حدود دوازده قرن غیبت چیست؟ شاید گفته شود حضرت مهدی(ع) در آغاز امامت بیش از پنج سال سن نداشته است و به همین دلیل غایب شده است. اما روشن است که کمی سن نمی‌تواند توجیه عقلانی برای دوازده قرن غیبت باشد.7 اگر کمی سن دلیل غیبت است و اگر بناست به وسیله جنگ حکومت حضرت برپا گردد، چند دهه غیبت برای تکمیل سن کافی ‌بود. این نشان‌گر ناکارآمدی نظریة «جنگ برای تحمیل» در تحلیل پدیده غیبت است.

ب) همان‌گونه که در بحث آسیب‌شناسی هنگامة‌ظهور گذشت، روایات معصومین(ع) و تحلیل‌‌های عقلانی، پیش‌شرط ظهور حضرت مهدی(ع) را «آمادگی اجتماعی» می‌دانند؛ اگر چنین است، نظریة «جنگ برای تحمیل» با این بخش از فرهنگ مهدویت نیز در تضاد است. اگر ظهور نیازمند آمادگی اجتماعی است؛ اگر غیبت، فرصتی برای کسب آمادگی است و اگر انتظار تلاش برای آماده‌سازی است، «جنگ برای تحمیل» چه معنایی خواهد داشت؟ این نظریه با هیچ یک از آن مفاهیم سه‌گانه نیز همخوانی ندارد.

ج) برخی از روایاتی که به موضوع نبردهای پس از ظهور پرداخته‌اند، تأکید کرده‌اند که هدف این نبردها منافقان و معاندان هستند و بر این اساس عموم مردم در صف مقابل قرار نمی‌گیرند. نظریه جنگ برای تحمیل با این دسته از روایات هم ناسازگار است. در اندیشه دینی حتی منافق تا وقتی یک شهروند باشد، در امان است و تنها زمانی که قصد براندازی داشته باشد، با او برخورد می‌شود. در عصر ظهور، اگر معاندان و منافقان بخواهند مانع استقرار دولت مهدوی شوند، با آنان ستیز خواهد شد. دولت امامت، هیچگاه خود را با خشونت و تهدید بر مردم تحمیل نکرده است. خانه‌نشینی حضرت علی(ع) و انزوای معصومان (ع) دلیل روشن این حقیقت است. ستیز امام زمان(ع) با کسانی است که در برابر این جریان حق (که خواست عمومی است) سد ایجاد می‌کنند.

2ـ5. ماهیت نبردهای ظهور: اگر سؤال شود که آیا هیچ جنگی در آستانه تشکیل دولت مهدوی رخ نمی‌دهد؟ پاسخ آن منفی است. روایت‌های زیادی، اصل مسئله درگیری را تأیید و حتی برخی ویژگی‌های آن‌را نیز مشخص کرده‌اند. اما اگر سؤال شود که آیا پایه‌های حکومت مهدوی بر کشتار و خون‌ریزی توده مردم (همان‌ها که دولت مهدوی می‌خواهد بر ایشان حکومت کند) استوار است؟ پاسخ منفی است. بدون تردید نبرد و درگیری‌های نظامی سختی در خواهد گرفت اما سؤال این است که آیا این درگیری‌ها به خاطر تحمیل یک ایده به مردم است؟ یا دلیل دیگری دارد؟ آیا شمشیر حضرت مهدی(ع) شمشیر تحمیل حکومت به مردم است یا شمشیر مبارزه با کسانی است که در برابر خواست عمومی بشریت برای تحقق عدالت صف‌آرایی می‌کنند؟ میان این دو تفاوت وجود دارد. گاهی یک نفر یا یک گروه با تکیه بر سرنیزه حاکمیت خود را به مردم تحمیل می‌کند و گاهی جامعه‌ای به پامی‌خیزد و علیه ستم قیام می‌کند ولی زورگویان در برابر آنان مقاومت می‌کنند و لذا مردم نیز با آنان می‌جنگند. نمونه بارز آن در انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد. حضرت امام خمینی(ره) و یاران او جنگیدند و شهدای زیادی تقدیم انقلاب کردند. سؤال این است که این جنگ و کشتار به خاطر چه بود؟ آیا به زور سرنیزه به مردم می‌گفتند که باید انقلاب کنید و لذا نبرد آغاز شد؟ یا این‌که مردم قیام کردند تا حکومت اسلامی تشکیل دهند ولی صاحبان زر و زور و تزویر در برابر این خواست عمومی ایستادند و لذا مردم هم تا اندازه‌ای که لازم بود با آنان درگیر شدند؟ داستان نبردهای ظهور نیز همین‌گونه است؛ نبردی است برای برچیدن سدهایی که ظالمان در راه تحقق عدالت ایجاد کرده‌اند. اگر به بحث پیشین نگاهی بیندازیم، مسئله روشن‌تر می‌گردد. پیش شرط ظهور، خواست عمومی بشر است. صورت مسئله این است که ابتدا بشر آماده پذیرش دولت مهدوی شده و آن‌گا‌ه او ظهور می‌کند. اما ابرقدرت‌هایی که منافع ظالمانه خود


پی‌نوشت‌ها:
1. محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 1، ص 633، ح 0711.
2. همان، ح 2711 .
3. صحیفه نور، ج 02 ، ص 691 .
4. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 794ـ994.
5. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: عباس پسندیده، «گفتمان عدالت پیش‌شرط ظهور» مجله موعود، سال ششم، شماره 53، دی و بهمن 1831.
6 . البته هدف امامت، کسب قدرت به معنای قدرت‌طلبی نیست بلکه مراد به دست آوردن قدرت برای انجام مأموریت الهی که هدایت مردم است می‌باشد. وجود قدرت، شرط تکلیف است و امام نیز برای انجام رسالت خویش باید قدرت انجام آن‌را داشته باشد. اینجا است که ضرورت حکومت و حاکمیت یافتن امام مشخص می‌شود. قدرت، برای امامت، هدف نیست بلکه مقدمه‌ای است که امام را نسبت به انجام رسالت الهی‌اش قادر می‌سازد.
7. همان‌گونه که مشهود است، این نظریه گذشته از آن که برمفهوم انتظار تأثیر منفی می‌گذارد، مفهوم غیبت را نیز به نادرستی تفسیر می‌کند.
8. محمدباقر مجلسی، همان، ج 1، ص 116، ح 8.


 

چشم به راه «حجت» در آرزوى «منجى»

ابراهیم شفیعى سروستانى

اعتقاد به نجات‏بخش موعود «منجى‏»، به عنوان انسان برترى که در آخرالزمان زمین را از عدالت پر مى‏سازد و انسانهاى در بند را رهایى مى‏بخشد، در همه ادیان و مذاهب وجود دارد. اما آنچه که در این میان شیعه را متمایز ساخته، این است که در این مذهب «منجى موعود» تنها به عنوان یک آرمان مطرح نیست‏بلکه او به عنوان تداوم‏بخش رسالت انبیا، وارث اولیاى الهى و در یک کلام «حجت‏خدا» بر روى زمین نیز مطرح است; حجتى که زنده، شاهد و ناظر بر اعمال آدمیان است. و بنابراین نقش او در زندگى فردى و اجتماعى انسانها تنها به آخرالزمان و زمان ظهور منحصر نمى‏شود و وجود او در لحظه لحظه زندگى ساکنان زمین نقش دارد.



براى درک مفهوم «حجت‏» و روشن شدن تفاوت میان این دو اعتقاد; یعنى اعتقاد به موعود، تنها به عنوان «منجى‏» و یا اعتقاد به او به عنوان «حجت‏» و «منجى‏» لازم است که جایگاه این واژه را در قرآن و روایات مورد بررسى قرار دهیم; اما پیش از آن نگاهى اجمالى خواهیم داشت‏به معناى لغوى حجت.

حجت در لغت
«حجت‏» در لغت‏به معنى دلیل، برهان و راهنما است. به عبارت دیگر «آنچه به آن دعوى یا مطلبى را ثابت کنند» حجت گویند. (1)

مرحوم راغب اصفهانى نیز حجت را اینگونه معنا کرده است:

الدلالة‏المبینة للمحجة اى‏المقصدالمستقیم والذى یقتضى صحة احدالنقیضین.

راهنمایى آشکار به راه مستقیم و آنچه که به وسیله آن مى‏توان به درستى یکى از دو مخالف پى برد. (2)

حجت در قرآن
در آیات متعددى از قرآن کریم کلمه «حجت‏» به کار رفته که در اینجا به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:

رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس على‏الله حجة بعدالرسل و کان‏الله عزیزا حکیما. (3)

پیامبرانى مژده‏دهنده و بیم‏دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتى نباشد و خدا پیروزمند و حکیم است.

در این آیه خداوند هدف از فرستادن پیامبران را اتمام حجت‏به مردم و سد کردن راه استدلال و بهانه‏جویى بر آنها، دانسته است، بنابراین مى‏توان گفت که انبیا «حجت‏» خدا بر مردم‏اند و با آمدن آنها دیگر کسى نمى‏تواند در درگاه خدا مدعى شود که چرا راه مستقیم را به ما نشان ندادى.

در آیه دیگرى مى‏خوانیم:

قل فلله‏الحجة‏البالغة فلو شاء لهدیکم اجمعین. (4)

بگو: خاص خداست دلیل محکم و رسا، اگر مى‏خواست همه شما را هدایت مى‏کرد.

حجت در روایات
در روایات شیعه نیز «حجت‏» جایگاه خاصى دارد; تا آنجا که مرحوم کلینى در مجموعه گرانقدر «الکافى‏» بخشى دارد با عنوان «کتاب الحجة‏» که در آن با بیان دهها روایت ابعاد مختلف این موضوع روشن گردیده است. در اینجا به برخى از روایاتى که در این زمینه وارد شده‏اند، اشاره مى‏کنیم:

امام على، علیه‏السلام، در بیان ضرورت وجود حجتهاى الهى مى‏فرماید:

اللهم بلى، لا تخلواالارض من قائم لله بحجة; اما ظاهرا مشهورا، و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته... (5)

بلى، زمین تهى نماند از کسى که حجت‏بر پاى خداست، پایدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده‏هاست. تا جت‏خدا باطل نشود و نشانه‏هایش از میان نرود...

امام باقر، علیه‏السلام، در روایتى مى‏فرماید:

و الله ما ترک‏الله ارضا منذ قبض آدم، علیه‏السلام، الا و فیها امام یهتدى به الى‏الله و هو حجته على عباده، و لا تبقى‏الارض بغیر امام حجته لله على عباده. (6)

به خدا سوگند که خداوند از روزى که آدم، علیه‏السلام، قبض [روح] شد، هیچ سرزمینى را از پیشوایى که [مردم] به وسیله او به سوى خدا هدایت مى‏شوند، خالى نگذاشته است. این پیشوا حجت‏خدا بر بندگانش است و هرگز زمین بدون امامى که حجت‏خدا بر بندگانش باشد، باقى نمى‏ماند.

امام صادق، علیه‏السلام، نیز در این باره مى‏فرماید:

ان‏الحجة لا تقوم لله عز و جل على خلقه الا بامام حتى [حى] (7) یعرف. (8)

حجت‏خدا بر آفریدگانش تنها با امام [زنده‏اى]که شناخته‏شود، اقامه مى‏شود.

همچنین آن حضرت در پاسخ این پرسش که: «آیا زمین بدون امام باقى مى‏ماند؟» مى‏فرماید:

لو بقیت‏الارض بغیر امام لساخت. (9)

اگر زمین بدون امام بماند، [اهلش را] در خود فرو مى‏برد.

امام هادى، علیه‏السلام، نیز مى‏فرماید:

ان‏الارض لا تخلو من حجة و انا والله ذلک‏الحجة. (10)

زمین هرگز از حجت‏خالى نمى‏ماند و به خدا قسم من آن حجت هستم.

حجت در ادعیه و زیارات
در دعاهایى که از ائمه، علیهم‏السلام، وارد شده نیز به دفعات به واژه حجت‏برمى‏خوریم; از جمله در قسمتى از دعاى معروفى که خواندن آن در زمان غیبت‏سفارش شده، آمده است:

... اللهم عرفنى حجتک فانک ان لم‏تعرفنى‏حجتک‏ضللت‏عن‏دینى. (11)

بار خدایا، مرا با حجت‏خود آشنا ساز; که اگر مرا با حجتت آشنا نکنى از دینم گمراه مى‏شوم.

در قسمتى از زیارت «آل یاسین‏» که از امام عصر، علیه‏السلام، نقل شده، پس از آنکه تک تک امامان را به عنوان حجت‏خدا مى‏خوانیم و بر این موضوع گواهى مى‏دهیم، خطاب به آنها مى‏گوییم:

فالحق ما رضیتموه والباطل ما اسخطموه والمعروف ما امرتم به والمنکر ما نهیتم عنه.

حق آن است که شما از آن خشنود شوید و باطل آن است که شما از آن به خشم آیید. معروف آن است که شما بدان امر کنید، و منکر آن‏است که شما از آن نهى کنید.

حال که به اجمال با معناى حجت و جایگاه آن در معارف شیعى آشنا شدیم، به موضوع اصلى این مقاله مى‏پردازیم تا روشن شود اینکه ما حضرت مهدى، علیه‏السلام، را «حجت‏حى خداوند» بدانیم یا تنها «نجات‏بخش موعود»، در عمل چه تاثیرى در زندگى فردى و اجتماعى ما مى‏تواند داشته باشد؟

بر اساس آنچه که درباره مفهوم حجت در لغت، قرآن و روایات گفته شد، حجت‏خداوند بر روى زمین از طرفى دلیل و راهنماى آشکار مردم به سوى صراط مستقیم و از طرف دیگر ملاک و معیارى است که انسانها مى‏توانند با رجوع به او میزان انطباق خود را با دین خدا بسنجند.

با توجه به این مفهوم «آنکه معتقد به ظهور حجت است‏خود را مکلف مى‏کند که تا همه مناسبات فردى و جمعى‏اش انعکاس انتظارش باشد که در غیر اینصورت انتظار مفهوم خود را از دست مى‏دهد و به لقلقه زبان تبدیل مى‏شود. منتظر نمى‏داند حجتش کدامین روز مى‏آید؟ اما مى‏داند چنان بایستى آماده باشد، که هر زمانى که ظهور کرد اعمالش مطلوب و مقبول حجت واقع شود».

به بیان دیگر تنها کسانى در زمان «ظهور» سربلندند که در زمان «غیبت‏» در جهت تامین رضایت مولایشان تلاش کرده باشند.

این معنا را بصراحت مى‏توان از قرآن و روایات استفاده کرد.

در یکى از آیات‏قرآن‏کریم آمده است:

یوم یاتى بعض آیات ربک لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن امنت من قبل او کسبت فى ایمانها خیرا قل انتظروا انا منتظرون (12) .

روزى که برخى نشانه‏هاى خدا آشکار شود، ایمان کسى که پیش از آن ایمان نیاورده یا به هنگام ایمان کار نیکى انجام نداده است، براى او سودى نخواهد داشت. بگو چشم به راه باشید، ما نیز چشم به راهیم.

در ذیل آیه یاد شده، روایات متعددى به طریق شیعه و اهل سنت نقل شده که در آنها «روزى که برخى نشانه‏هاى خدا آشکار شود» به زمان ظهور حضرت مهدى، علیه‏السلام، تفسیر شده است. (13)

از جمله در روایتى که از امام صادق، علیه‏السلام، در تفسیر آیه مزبور وارد شده، چنین آمده است:

الآیات هم‏الائمة، والآیة المنتظرة هوالقائم، علیه‏السلام، فیومئذ لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل قیامه بالسیف و ان آمنت‏بمن تقدمه من آبائه، علیهم‏السلام. (14)

مراد از نشانه‏ها امامان هستند و آن نشانه‏اى که انتظارش کشیده مى‏شود، قائم، علیه‏السلام، است. در آن زمان ایمان کسى که پیش از قیام آن حضرت با شمشیر، ایمان نیاورده براى او سودى نخواهدداشت، اگرچه به پدران آن حضرت که پیش از او بودند، ایمان آورده باشد.

امام صادق، علیه‏السلام، در روایت دیگرى آیه یاد شده را چنین تفسیر مى‏کنند:

یعنى خروج‏القائم‏المنتظر منا، ثم قال، علیه‏السلام، یا ابا بصیر طوبى لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فى غیبته و المطیعین له فى ظهوره، اولئک اولیاءالله‏الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. (15)

[مراد از آن روز] زمان خروج قائم ماست که انتظارش کشیده مى‏شود، آنگاه فرمود: اى ابابصیر! خوشا به حال شیعه قائم ما که در زمان غیبت او چشم به راه ظهور اویند و در زمان ظهورش او را پیروى مى‏کنند. آنها دوستان خدا هستند که نه بیمناک مى‏شوند و نه اندوهگین مى‏گردند.

نکته‏اى که از روایت‏بالا استفاده مى‏شود این است که هر کس باید تا پیش از آشکار شدن حجت‏خداوندى چنان زندگى کند و خود و جامعه‏اش را چنان بسازد که بتواند به هنگام ظهور در پیشگاه آن حضرت پاسخگو باشد. چرا که در آن روز دیگر توبه و پشیمانى سودى ندارد.

حضرت‏صاحب‏الامر،علیه‏السلام، خود درباره وظایف شیعیان در زمان غیبت مى‏فرماید:

فلیعمل کل امرى‏ء منکم بما یقرب به من محبتنا، و یتجنب ما یدنیه من کراهتنا و سخطنا، فان امرنا بغتة فجاة حین لا تنفعه توبة و لا ینجیه من عقابنا ندم على حوبة. (16)

پس هر یک از شما باید آنچه را که موجب دوستى ما مى‏شود، پیشه خود سازد و از هر آنچه که موجب خشم و ناخشنودى ما مى‏گردد، دورى گزیند. زیرا فرمان ما به یکباره و ناگهانى فرا مى‏رسد و در آن زمان توبه و بازگشت‏براى او سودى ندارد و پشیمانى گناه نمى‏تواند او را از کیفر ما نجات بخشد.

روشن است که بدون شناخت‏حجت‏خدا و امام زمان نمى‏توان رضایت او را دریافت و ناخشنودى او را باز شناخت. اینجاست که رمز این همه تاکید و سفارش بر شناخت امام زمان روشن مى‏شود و در مى‏یابیم که چرا کسى که امام زمانش را نشناسد به «مرگ جاهلیت‏» از دنیا مى‏رود؟

مگر نه این است که امام، حجت‏خدا و میزان حق و باطل است؟ و مگر نه این است که معروف و منکر با امر و نهى امام تفسیر مى‏شود؟ آیا کسى مى‏تواند بدون شناخت میزان حق و باطل به حق دست‏یابد و زندگى خود را بر مدار حق قرار دهد؟ و یا بدون شناخت امر و نهى امام، معروف را به پا دارد و منکر را ترک کند؟ مسلما خیر! بنابراین مى‏توان گفت هر کس که امام و حجت زمان خویش را بشناسد و زندگى خود را بر مدار خواسته او شکل دهد، دیگر براى او تفاوتى نخواهد داشت که ظهور چه زمانى محقق خواهد شد. زیرا هر زمان که حجت‏حق آشکار شود او با سربلندى مى‏تواند در پیشگاه آن حضرت حاضر شود. چنانکه در روایتى که از امام باقر، علیه‏السلام، نقل شده، مى‏خوانیم:

من مات و لیس له امام فمیتته میتة جاهلیة، و من مات و هو عارف لامامه لم یضره تقدم هذاالامر او تاخره و من مات عارفا لامامه کان کمن هو مع‏القائم فى فسطاطه (17) .

هر کس بمیرد و امامى نداشته باشد، مردنش مردن جاهلیت است. و هر آنکه در حال شناختن امامش بمیرد، پیش افتادن و یا تاخیر این امر (دولت آل محمد، علیهم‏السلام) او را زیان نرساند. و هر کس بمیرد در حالى که امامش را شناخته همچون کسى است که در خیمه قائم با آن حضرت باشد.

با توجه به آنچه گفته شد درمى‏یابیم که انتظار «حجت‏» انتظارى است زنده و پویا که مى‏تواند در لحظه لحظه حیات آدمى جارى شود و زندگى فردى و اجتماعى او را متحول سازد. به بیان دیگر انتظار «حجت‏» تنها به زمان «آینده‏» مربوط نمى‏شود بلکه زمان «حال‏» را هم در برمى‏گیرد. به خلاف انتظار «منجى‏» که هیچ نقشى در وضعیت‏حال منتظر ندارد و نمى‏تواند چنانکه باید منشا تحولى اساسى در زندگى او باشد.



پى ‏نوشتها:

1. ر.ک: الفیومى، احمد بن محمد، المصباح‏المنیر، ص‏121; ابن منظور، لسان‏العرب، ج‏3، ص‏53; الشرتونى‏اللبنانى، سعیدالخورى، اقرب‏الموارد فى فصح‏العربیة و الشوارد، ج‏1، ص‏164; جر، خلیل، فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، ج‏1، ص‏808; عمید، حسن، فرهنگ عمید، ج‏1، ص‏779.

2. الراغب‏الاصفهانى، ابوالقاسم‏الحسین بن محمد، مفردات‏الفاظ‏القرآن فى غریب‏القرآن، ص‏107.

3. سوره نساء (4)، آیه 165.

4. سوره انعام (6)، آیه‏149.

5. نهج‏البلاغه، کلمات قصار147، ترجمه سید جعفر شهیدى، ص‏388.

6. الکلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، ج‏1، کتاب‏الحجة، ص‏179 - 178، ح‏8.

7. در برخى از نسخه‏هاى «الکافى‏» به جاى «حتى‏» کلمه «حى‏» آمده است. امام رضا، علیه‏السلام، نیز به نقل از امام باقر، علیه‏السلام، چنین روایت مى‏کنند: « ان‏الحجة لا تقوم لله عزوجل على خلقه الا بامام حى یعرفونه‏». (الحمیرى، ابوالحسن عبدالله بن جعفر، قرب‏الاسناد، ص‏351.)

8. الکلینى، محمد بن یعقوب، همان، ص‏177، ح‏2.

9. همان، ص‏179، ح‏10.

10. همان، ح‏9.

11. الشیخ‏الصدوق، ابو جعفر محمد بن على، کمال‏الدین و تمام‏النعمة، ج‏2، ص‏512.

12. سوره انعام (6)، آیه 158.

13. ر.ک: البحرانى، السید هاشم، البرهان فى تفسیرالقرآن، ج‏3، ص‏121 -123; مؤسسة المعارف‏الاسلامیة، معجم احادیث الامام‏المهدى، علیه‏السلام، ج‏5، ص‏109 - 100.

14. الشیخ‏الصدوق، همان، ص‏18.

15. همان، ص‏357، ح‏54.

16. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‏52، ص‏176.

17. الکلینى، محمد بن یعقوب، همان، ص‏372-371، ح‏5.

حافظ و مهدویت-1

مجتبى معظمى


حافظ را کمتر کسى است که نشناسد، شهرتش جنبه جهانى دارد و نام او براى ایرانیان نامى کاملاً آشناست و اغلب آنها از اشعار او ابیاتى را از بر دارند.

انتخاب تخلّص »حافظ«، حکایت از ذوق هنرى و تعلق خاطر سراینده، به قرآن و مفاهیم ملکوتى آن دارد. پیوند عشق و عرفان حافظ را موفق کرد تا از ترکیب این دو عنصر مجموعه‌‌اى شگفت‌‌انگیز و دلپذیر بوجود آورد.

در غزلیات حافظ، علاوه بر عشق الهى که سرچشمه عرفانى دارد، موارد بسیارى درباره عشق انسانى و نشانه‌‌هاى آن یافت مى‌‌شود. در اینگونه از غزلها آشکارا از اندام آدمى: چشم، ابرو، خال، زلف، لب لعل و خصوصیات جسمانى و مادى صحبت مى‌‌شود و سراینده آن را به‌‌صورت یک ارتباط منطقى با محبوب ازلى مرتبط مى‌‌سازد، این عشق انسانى در نهایت منجر به عشق الهى مى‌‌شود.

در تعریف عشق آمده است که: عشق بر دوگونه است، یکى احساسات و عواطف و محبت انسانها نسبت به یکدیگر که آن را عشق مجازى مى‌‌گویند و دیگرى عشق به پروردگار جهانیان که آنرا عشق حقیقى گویند و در این مقال مى‌‌خواهیم بدانیم که عشق به حضرت پیامبر، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، و خاندان طاهرینش در کدامیک از این دو تعریف مى‌‌گنجد، در این‌‌باره از پیامبر اکرم، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، نقل است که: »هیچ بنده‌‌اى مؤمن نیست تا اینکه من نزد او از زن و فرزند و مال و همه مردم محبوب‌‌تر باشم.« و در روایتى آمده است: »از خودش«.1

 و در حدیث دیگرى مى‌‌فرماید: »خدا را به‌‌خاطر نعمتهایى که به‌‌شما داده دوست بدارید و مرا به‌‌خاطر دوستى خدا.«2

 حاصل آنکه دوستى و محبت به اولیاى حق همان مسأله محبت به خداست، عشق ورزیدن به اهل بیت، علیه‌‌السلام، همان عشق ورزیدن به  مقام ربوبیت است و درحقیقت دوستى اهل بیت، علیهم‌‌السلام، حکم پلى را دارد که عاشق را به‌‌سوى حق و حقیقت هدایت مى‌‌کند.

حافظ نیز سرمنشأ عشق و راه وصل را در جمال یار جستجو مى‌‌کند و جمال یار را بازتاب جمال حق در عرصه آفرینش مى‌‌داند. طى این سلوک و وجود روح‌‌افزاى محبوب به عاشق حیاتى دوباره مى‌‌بخشد و اثر فنا را در وى مى‌‌زداید و نامش را براى ابد در جریده عالم ثبت مى‌‌کند.

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

اکنون مى‌‌خواهیم بدانیم چه‌‌کسى مى‌‌تواند بر فردى مثل حافظ اثر بگذارد و اساساً انسان کامل در عصر حافظ چه‌‌کسى بوده است؟

آیا مشایخ شهر که الگوى عوام به‌‌عنوان یک انسان کامل بوده‌‌اند مى‌‌توانستند الگوى حافظ باشند؟ به‌‌طور یقین پاسخ منفى است.

نشان اهل خدا عاشقى است با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمى‌‌بینم

نشان انسان کامل و در لسان حافظ (مرد خدا) عاشقى است و خواجه عشق را در مشایخ شهر نمى‌‌بیند.
زاهد ظاهربین نیز از نمادهاى منفى شعر حافظ است. زاهد فقط به‌‌ظاهر مى‌‌نگرد و از باطن و نهانخانه دل بى‌‌خبر است.

زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هرچه گوید جاى هیچ اکراه نیست

چنانچه پیداست، حافظ زاهد را به‌‌عنوان راهبر نمى‌‌پذیرد، معشوق حافظ از خاک بوجود آمده، ولى به آن دلبستگى ندارد و به‌‌عبارتى رنگى از تعلق بر خویش ندارد.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

پس محبوب حافظ باید انسان کامل باشد، استاد مطهرى، رحمةالله‌‌علیه، در شرح انسان کامل مى‌‌گوید:
»انسان، مانند بسیارى از چیزهاى دیگر کامل و غیرکامل دارد و شناخت انسان کامل و انسان نمونه از دیدگاه اسلام، از آن نظر براى ما اهمیت دارد که اگر بخواهیم یک مسلمان کامل باشیم، باید بدانیم که انسان کامل چگونه است و سیماى معنوى انسان کامل چه مشخصاتى دارد، تا در پرتو این شناخت بتوانیم خود و جامعه خود را آنگونه بسازیم. انسان کامل در اسلام یک انسان ایده‌‌آل و ذهنى نیست، بلکه وجود عینى دارد«.

استاد مطهرى، پیغمبر اکرم، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، را به عنوان یک نمونه انسان کامل و بعد از ایشان حضرت امام على، علیه‌‌السلام، را به‌‌عنوان نمونه دیگر معرفى مى‌‌نماید.

استاد ادامه مى‌‌دهد:
»عقل، عشق، محبت، عدالت، خدمت و آزادى از انواع ارزشهاى انسانى هستند، حال کدام انسان، انسان کامل است، او که فقط عابد محض است؟ یا عاشق محض؟ عادل محض؟ و... نه هیچکدام، انسان کامل نیست، انسان کامل انسانى است که همه این ارزشها، [درحد اعلى] و [هماهنگ با یکدیگر] در او رشد کرده باشد و على، علیه‌‌السلام، چنین انسانى است«. 3
 
انسان کامل در شعر حافظ

استاد مطهرى در کتاب آیینه جام، ابیاتى را تحت عنوان انسان کامل در شعر حافظ گردآورى نموده است، که از آن جمله‌‌اند:

گرچه شیرین دهنان پادشهانند، ولى
او سلیمان زمانست که خاتم با اوست

در احادیث شباهتهاى فراوانى براى آن حضرت با انبیا ذکر شده است و از آن جمله در شباهت آن حضرت با سلیمان، علیه‌‌السلام، آمده است: بادها به‌‌اذن خداوند مسخّر وى مى‌‌گردند و سلطنت او بر تمام زمین گسترده خواهد شد و امیر مؤمنان در این رابطه مى‌‌فرماید:

»نخستین‌‌کارى که قائم در انطاکیه انجام مى‌‌دهد این است که تورات را از غارى بیرون مى‌‌آورد که عصاى موسى و انگشتر سلیمان در آن است.«4

 و نیز مى‌‌فرماید:
»در بیت‌‌المقدس، تابوت سکینه و [انگشتر سلیمان] و الواحى را که بر موسى نازل شده بیرون مى‌‌آورد.«5
 همچنین امام صادق، علیه‌‌السلام، مى‌‌فرماید:
»عصاى موسى و انگشتر سلیمان در دست او خواهد بود.«6
 
تو خود چه لعبتى اى شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمى و غایب از نظرى

امیر مؤمنان در این رابطه مى‌‌فرماید:
»هنگامى که امام غایب از دیده‌‌ها پنهان شود و مردم از غیبت او ازحد شرع بیرون روند، توده مردم خیال مى‌‌کنند که حجت خدا ازبین رفته و امامت باطل شده است. سوگند به خداى على در چنین روزى »حجت خدا در میان آنهاست«، در کوچه و بازار آنها گام برمى‌‌دارد و بر خانه‌‌هاى آنها وارد مى‌‌شود و در شرق و غرب عالم به سیاحت مى‌‌پردازد و گفتار مردمان را مى‌‌شنود بر اجتماعات آنها وارد شده سلام مى‌‌فرمایند...«7

 در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌‌اى برون آى اى کوکب هدایت

روایت زیر با مصرع دوم بیت مذکور مطابق است.

امام زین‌‌العابدین، علیه‌‌السلام، مى‌‌فرماید:
»فتنه‌‌هایى چون امواج تاریک شب بر آنها هجوم مى‌‌آورد که کسى از آنها رهایى نمى‌‌یابد، بجز افرادى که خداوند از آنها پیمان گرفته است، آنها شعله‌‌هاى هدایت و سرچشمه‌‌هاى دانش و فضیلت هستند، که خداوند آنها را از هر فتنه تاریک نجات مى‌‌دهد«.8

 حاصل آنکه بیت یاد شده از حافظ برگرفته از واقعیاتى است که در متن احادیث نقل است: خواجه شیراز در شرایط نابسامان جامعه در جستجوى کوکب هدایت، حضرت مهدى موعود، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه، است تا ازطریق وى به حقایق دست یابد.

هواخواه توأم جانا و مى‌‌دانم که مى‌‌دانى
که هم نادیده مى‌‌بینى و هم ننوشته مى‌‌خوانى

پیامبر اکرم، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، مى‌‌فرماید:
»نیکان عترت من، و پاکان بستگان من، در کودکى حکیم‌‌ترین مردمان، و در بزرگى داناترین آنان هستند. آگاه باشید که ما خاندانى هستیم که از علوم خدا به‌‌ما تعلیم شده است و از حکمت خدا به‌‌ما عطا شده، و از صادق مصدق فرا گرفتیم«.9

 آرى آن حضرت خزانه‌‌دار علوم الهى است و اسرار الهى را از صادق مصدق فرا گرفته و به‌‌همین علت از اسرار درونى خواخواهان خود مطلع است.
ادامه دارد



پى‌نوشتها:
× برگرفته از کتاب: دلبرى برگزیده‌ام، مجتبى معظمى
1 و 2. مجموعه ورّام »آداب و اخلاق در اسلام«، ج اول.
3. انسان کامل، ص51.
4. بشارةالاسلام، ص253.
5. الزام الناصب، ص202.
6. منتخب‌الاثر، ص221.
7. بشاره‌الاسلام، ص37.
8. غیبت نعمانى، ص84.
9. منتخب‌الاثر، ص151.

حافظ و مهدویت-2

همانگونه که ذکر شد، مهدویت و نوید ظهور مصلح غیبى در اسلام بسیار قدیمى و ریشه‌‌دار است، لیکن نباید غافل بود که این امر اختصاص به شیعیان ندارد، بلکه این اعتقاد در میان عامه مسلمین وجود دارد و همچنین ادیان دیگر نیز ظهور آن حضرت را قطعى مى‌‌دانند، ولى هرکدام، از این منجى، به‌‌گونه‌‌اى تعبیر کرده‌‌اند. حافظ درباره غیبت آن حضرت مى‌‌گوید:
ازدست غیبت تو شکایت نمى‌‌کنم
تا نیست غیبتى نبود لذت حضور یا در جاى دیگر:
اى غایب از نظر به‌‌خدا مى‌‌سپارمت
جانم بسوختى و به‌‌جان دوست دارمت امام رضا، علیه‌‌السلام، درباره غیبت آن حضرت چنین مى‌‌فرماید:
چهارمین فرزند من، خداوند او را در پشت پرده غیبت پنهان مى‌‌سازد. تا وقتى که خود مى‌‌خواهد.1


در کتاب مجموعه زندگى چهارده معصوم آمده است: عارف نامى حافظ شیراز که به زیارت جان باهرالنور امام زمان، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه، تشرّف حاصل کرده است، شرایط زیارت حجت عصر را چنین وصف مى‌‌کند:
در خرابات مغان نور خدا مى‌‌بینم
این عجب بین که چه نورى زکجا مى‌‌بینم
جلوه بر من مفروش اى ملک‌‌الحاج که تو
خانه مى‌‌بینى و من خانه خدا مى‌‌بینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایى کردن
فکر دورست همانا که خطا مى‌‌بینم استاد على دوانى در کتاب شوق مهدى مطلبى را درمورد حافظ و حضرت مهدى آورده است:
در اشعار هیچ یک از شاعران بزرگ غیر از حافظ نمى‌‌بینیم که تا این حد ابیاتى مناسب با اعتقاد شیعیان درباره امام زمان، علیه‌‌السلام، آمده باشد و تقریباً کمتر غزلى است که بیتى یا ابیاتى از آن مناسب با وصف‌‌حال امام غایب ازنظر نباشد.
لسان‌‌الغیب در غزلهاى شورانگیز خود بارها سروده است:
روى بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه‌‌گو باد ببر
اشکم احرام طواف حرمت مى‌‌بندد
گرچه از خون دل ریش دمى طاهر نیست
عمریست تا به راه غمت رو نهاده‌‌ایم
روى و ریاى خلق به‌‌یک سو نهاده‌‌ایم
اى خرّم از فروغ رخت لاله‌‌زار عمر
بازآ که ریخت بى‌‌گل رویت بهار عمر
اى پادشه خوبان داد از غم تنهایى
دل بى‌‌تو به‌‌جان آمد وقت است که بازآیى
بنماى رخ که خلقى واله شوند و حیران
بگشاى لب که فریاد از مرد و زن برآید از اینها جالبتر اینکه حافظ نام »مهدى« را صریحاً آورده و از ظهور و نابودى »دجّال« - مظهر ریا و تزویر و بدى و پلیدى - سخن گفته است:
کجاست صوفى دجّال چشم ملحد شکل
بگو بسوز که »مهدى« دین پناه رسید!

شباهت حضرت مهدى به‌‌پیامبران الهى درشعر حافظ

در حضرت نشانه‌‌هایى از پیامبران الهى وجود دارد که به احادیثى در این رابطه اشاره مى‌‌کنیم:
مهدى قائم از نسل على‌‌بن ابیطالب، علیه‌‌السلام، است که در اخلاق و اوصاف، شکل و سیما، شکوه و هیبت چون عیسى‌‌بن مریم است. خداوند به همه پیامبران هرچه داده، به او نیز داده، با اضافاتى.
همچنین در روایت دیگرى از کتاب اثبات‌‌الرجعة فضل‌‌بن شاذان از امام صادق، علیه‌‌السلام، آورده است2:
هیچ معجزه‌‌اى از معجزات انبیاء و اوصیا نیست مگر اینکه خداوند تبارک و تعالى مثل آن را به‌‌دست قائم، علیه‌‌السلام، ظاهر مى‌‌گرداند تا بر دشمنان اتمام حجت کند.3
 و در حدیث دیگرى امام صادق، علیه‌‌السلام، مى‌‌فرمایند:
و در آن هنگام که آقاى ما قائم، علیه‌‌السلام، به خانه خدا تکیه زده مى‌‌گوید: اى مردم هرکس مى‌‌خواهد آدم و شیث را ببیند، بداند که من آدم و شیث هستم و هرکس مى‌‌خواهد نوح و فرزندش سام را ببیند، بداند که من نوح و سامم و هرکس که مى‌‌خواهد ابراهیم و اسماعیل را ببیند، بداند که من همان ابراهیم و اسماعیل مى‌‌باشم، و هرکس مى‌‌خواهد موسى و یوشع را ببیند، من همان موسى و یوشع هستم، و هرکس مى‌‌خواهد عیسى و شمعون را ببیند من همان عیسى و شمعون هستم و هرکس مى‌‌خواهد محمد، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، و على، علیه‌‌السلام، را ببیند من همان محمد و امیرالمؤمنین، علیهماالسلام، هستم و هرکس مى‌‌خواهد حسن و حسین را ببیند من همان حسن و حسینم و هر کس مى‌‌خواهد امامان از ذریه حسین، علیه‌‌السلام، را ببیند بداند که من همان ائمه اطهار هستم، دعوتم را بپذیرید و به‌‌نزدم جمع شوید که هرچه گفته‌‌اند و هرچه نگفته‌‌اند به‌‌شما خبر دهم.4
 احادیث فوق دلالت دارد که تمام صفات انبیا و ائمه، علیهم‌‌السلام، در وجود حضرت جمع است و چه خوش گفته‌‌اند: »آنچه خوبان همه دارند تو یکجا دارى«.
حافظ نیز این نکته را زیبا سروده:
حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه‌‌روى
باز آید و از کعبه احزان به در آیى
یا :
گفتند خلایق که تویى یوسف ثانى
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنى


پى‌نوشتها:
× برگرفته از کتاب دلبرى برگزیده ام...
1. بشارة الاسلام، ص 51.
2. روزگار رهایى، ج 1، ص 130.
3. غیبت نعمانى، ص 13.
4. همان.

مهدویت و رسالت نهادهاى فرهنگى

گفت‌وگو با استاد محمد حکیمى


با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید لطفاً به عنوان اولین سؤال بفرمایید که ضرورت بحث راجع به حضرت مهدى، علیه السلام چیست؟

مسأله مهدویت و بحث کردن راجع به حضرت مهدى، علیه السلام، در حقیقت مربوط به حوادث آینده است و نوعى پیشگویى و آینده نگرى است و آینده نگرى هم از حیاتى ترین مسایل بشرى است. مى دانید که انسان بین گذشته، آینده و اکنون قرار دارد. اگر آینده اش را از او بگیریم یعنى دیوارى از بتن آرمه میان او و آینده اش بکشیم؛ هیچ نداند که در آینده، سرنوشت خودش و انسان هاى همراه خودش چه خواهد شد، همین الآن مى ایستد و به زمین مى خورد و مرگش فرا مى رسد. اگر گذشته را هم از او بگیریم همین طور مى شود.
پس آینده نگرى یک ضرورت اساسى است براى کل بشریت. از این روست که شما مى بیند در جامعه هاى غیراسلامى کسانى نظیر تافلر، فوکویاما و... به نظریه پردازى در مورد آینده و آینده نگرى پرداخته اند. و حتى براى کشورها طرح هایى مى دهند؛ براى اقتصاد، براى جنگ، براى مسایل زیست محیطى و ... همچنین طرح هایى مى دهند که مثلاً در بیست سال آینده چه خواهد شد.

در درون جامعه مذهبى هم مسأله آینده پس از اثبات خدا و پیامبر مسأله اى حیاتى است. به خاطر این هم هست که ما بیشترین روایات را راجع به حضرت مهدى (ع) داریم و بیشترین توجهات مشخص پیامبر به حضرت مهدى(ع) بوده است. در حدیث لوح از اسرار آل محمد(ع) حضرت مهدى (ع) مطرح مى شود. حضرت رضا (ع) در آن جلسه که دعبل شعرش را مى خواند هم این مسأله را مطرح مى کند و ائمه اطهار(ع) همگى همینطور این بحث را مطرح مى کرده اند. آیت الله آقاى مظاهرى یک وقتى در برنامه هاى بعدازظهر جمعه شان گفتند: ما 6000 حدیث درباره مهدویت داریم، در حالى که این تعداد حدیث درباره نماز نداریم و چیزى حدود 4000 حدیث در این زمینه بیشتر نداریم. البته ما هنوز به یک استقصاى کاملى درباره این مقوله نپرداخته ایم. ایشان هم شخص محقق و متتبعى است و مى شود به سخنان ایشان اعتماد کرد.

مى دانید که دین ما ناتمام گذاشته شد؛ یعنى به تمام و کمال رسید ولى در اجرا ناتمام ماند. تبیین واقعیت ها و ابعادش و اجرایش مربوط به حضرت مهدى(ع) است که در آینده مى آیند. اصلاً حضرت مهدى (ع) تسلاى همه ائمه(ع) است و هر چه را که پیش آمده حضرت مهدى (ع) مى آیند و درست مى کنند.

کارکرد این بحث در عصر غیبت چیست؟ و آیا زندگى شخص معتقد به حضرت با زندگى شخص بى اعتقاد به ایشان تفاوتى دارد؟
اگر اعتقاد به حضرت مهدى (ع) و لازمه آن یعنى انتظار ایشان اعتقادى راستین باشد که در درون انسان پدید آمده نه مثل نوع اعتقاداتى که بعضى افراد به حلال و حرام دارند که حرام را مى خورند و حلال را زیر پا مى گذارند. یعنى اعتقاد راستینى به حضرت مهدى (ع) به وجود بیاید، انتظار براى آنها بیشترین چیزى که به وجود مى آورد تعهد به اصول مهدویت است. این تعهد که پیدا شد دیگر کار تمام است و فرد به گونه اى مى شود که در جامعه به درد مى خورد؛ در برابر کمترین حرام مى ایستد، براى اجراى همه حلال ها اقدام مى کند؛ چون حضرت مهدى (ع) طبق روایاتى که داریم امامى است که براى غم شیعه اش غمگین مى شود و براى خوشحالى اش خوشحال مى شود.

به عبارت دیگر شخص منتظر براى رفع مشکلات جامعه بیشترین تلاش ها را مى کند؛ چون خرسندى حضرت را در این مى بیند. چون او در انتظار جامعه صالح است، ابتدا به صلاح خود اقدام مى کند. محال است شخصى 60 سال فاسد باشد و فریاد منادى مصلح که بلند شد یکدفعه بیاید در یک جامعه صالح. همچنین چیزى نمى شود مثل این است که شخصى را از کوره دهات و پشت کوه ها یا دل »آمازون« بردارید و بگذارید در ساختمان صد طبقه »نیویورک« چنین کسى نمى تواند خودش را تطبیق دهد.

وقتى انسان به انتظار مصلح است خودش را صالح مى کند و سعى مى کند در آن جوّى که هست به مقدارى که مى تواند در خانواده و فرزندانش بعد قوم و خویشان و بعد هم شاگردان صلاح ایجاد کند.

بنابراین جامعه ما که بر اصل قانون باورى، اصل تعهدشناسى و اصل مسؤولیت پذیرى استوار است در پرتو مهدویت جان مى گیرد و زنده مى شود اگر مهدویت راستین باشد - بنابراین تأثیرهاى بسیار عینى، لحظه اى، فورى بر کل جامعه مى گذارد. جبهه هاى ما یکى از نمونه هایش بود. در جبهه هاى ما توجه به حضرت مهدى (ع) و مهدویت زیاد بود و ذکر »یا مهدى« محرک قوى جوان هاى ما بود. ببینید آنها چه کار بزرگى کردند. این اعتقاد در همه بخش هاى اجتماع اثر دارد. پس انسانى که به مهدویت و انتظار معتقد است و توجهى به حضرت دارد، به خصوص اگر هفته اى یکبار »سلام على آل یاسین« را بخواند، نمى تواند آدم ولنگار و بى تعهدى باشد و رشوه بگیرد و یا زمین خورده اى را ببیند دستش را نگیرد و کارى را که قرار است بکند درست انجام ندهد، ما چنین آدمى سراغ نداریم و این امکان ندارد. بنابراین توجه، انتظار و اعتقاد به مهدویت بزرگترین انگیزه و محرک براى اعمال خوب براى ساختن فرد و جامعه و بزرگترین پایگاه و خاستگاه حرکت متعالى انسان است.

چطور مى توان یک نفر را با این فضا آشنا کرد؟
با توجه دادن، با خواندن آیات، روایات و البته پس از اثبات خدا و پیامبر اسلام (ص)، با این همه روایات که در موضوع مهدویت میان اهل تسنن و تشیع است؛ و نه با صرف دعاى ندبه خواندنى و لقلقه زبان باشد. فرهنگ مهدویت را باید انتقال داد. در جلسات دعاى ندبه کسانى هستند سى سال است مى آیند ولى با اندک شبهه اى منحرف مى شوند.

بنابراین شناخت حضرت مهدى (ع) - این ولىّ خدا که قیام بالسیف خواهد کرد - و همچنین شناخت نقش، ارزش و عظمت آن حضرت و آشنایى با آیاتى که به ایشان تأویل شده، بشاراتى که قبلاً همه ادیان به ایشان داده اند و... اینها خیلى مهم است. نظراتى که علما دارند اینها را باید در جامعه گفت. کتاب هاى خوب باید نوشت. »موعود« خوب باید نشر کرد، مطالب خوب فرهنگى و عمیق و نه سطحى و زودگذر.

علیرغم صحبت هایى که مطرح شد مى بینیم در حال حاضر بسیارى از کتاب ها صرفاً به تاریخ تولد حضرت و غیبت صغرى و کبرى و تشرفات مى پردازند در حالى که جوانان در فضایى جدید رشد یافته اند و سبک و قالب و محتوایى جدید مى طلبند که اثربخش و ثمرده باشد. با توجه به این حدیث که »لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا« در این رابطه چه صحبتى مى توان داشت؟


عرضم به حضور شما که »مدینه گفتى و کردى کبابم« محاسن کلام ائمه(ع) که راجع به تصویر و ترسیم حضرت مهدى (ع) و چگونگى عملکرد و انقلاب ایشان است مسأله بسیار مهمى است. اولاً انسان هایى باید این محاسن کلام را خوب بفهمند که ویژگى ها و چگونگى ها و علل محاسن این کلام ها را بدانند. بعد آن را به خوبى براى مردم تبیین کنند و به اشکال مختلف از نوشته و شعر، تا نمایشنامه و تابلو و فیلم براى آنها ترسیم کنند. تابلو »امید و انتظار« فرشچیان به هر حال زیباست پس شناخت محاسن کلام ائمه(ع) و محاسن کلام ایشان راجع به حضرت مهدى (ع) و عرضه آن خیلى مهم است.

راجع به حضرت مهدى (ع) احادیث به نکات ظریف و لطیفى اشاره کرده اند که اگر اینها در جامعه گفته شود و اینها را به هر جوانى بگوییم پایش مى لرزد. چون اگر اندیشمند نباشد و سطحى نگر باشد، به زن و پول و شغل و مسکن خود مى اندیشد که رئیس جمهورها وعده به اینها مى دهند. اگر کمى فهمیده تر باشد تمام بشریت را در برابر این چند نیاز مى بیند؛ یعنى غذا، لباس، مسکن، شغل، وسایل رفاهى، سلامت محیط زیست، سلامت صوتى، سلامت تغذیه و ...

حالا اگر این شخص از یک طرف توجه کند که جامعه سرمایه دارى غرب ضد اینها است؛ زیرا خودش بیشترین عامل از بین بردن منابع است؛ شرق هم که نتوانست در مقابل این نیازها بایستد. و از طرف دیگر هم بداند که ما یک جامعه اى در آینده داریم که به همه این نیازها پاسخ منطقى و معقول مى دهد، به این سو میل مى کند. عدالت اجتماعى »منشوده ضاله« امت هاست »ضالته المنشودة«. »منشوده«؛ یعنى داد و فریاد. عدالت گمشده انسان است که براى آن هم داد مى زند. تاریخ را که شما نگاه کنید مى بینید انسان ها همیشه براى عدالت اجتماعى داد مى زده اند ولى هیچگاه محقق نشده است. وعده ها به هیچى و پوچى مى گراید، هم در جامعه شرقى و هم در جامعه غربى در حالى که همه به نام عدل قیام کرده اند. اگر به جوانان بگویید یک جامعه عدل محور واقعاً به وجود مى آید آنگونه که طبق روایت حضرت مهدى (ع) عدالت را وارد خانه ها مى کند مثل اکسیژن که حتى از درزها عبور مى کند و وارد خانه ها مى شود - کنایه از روابط سرّى و پنهانى و درون خانه اى - که پاى هیچ قانونى به آن نمى رسد یعنى عدالت در روابط زن و شوهر، پدر و مادر و پدر و فرزند و پدر و دختر و بالعکس وارد مى شود و این جور رهبرى مى کنند، آنها تحت تأثیر قرار مى گیرند. از قدیم تا الآن بشریت را تشریفاتى بودن حکومتگران از پا درآورده است. تخت جمشید را ببینید. یکى رفت و آنجا نشست و گفت اینها از افتخارات ماست حالا اجداد ما این سنگ ها را به دوش کشیده اند و روى هم سوار کرده اند. امام خمینى ساده زیست بود و بعضى از آقایان الآن هم واقعاً ساده زیستند. البته بعضى از اینها هیچ. ولى وقتى بشریت عاجز است از پرداخت هزینه طبقه حاکم و وابستگان آنها، اگر به آنها گفته شود راهبرى مى آید که شبیه امیرالمؤمنین (ع) است و عین على (ع) است به سمت او گرایش پیدا مى کند. در کتاب عصر زندگى مى توانید ویژگى هاى این رهبر را پیدا کنید. او رهبرى است که اول که مى آید با یاران خاص 313 نفر خود بیعت مى کند. از اصول تعهدات آنها این است که کمربند طلا نبندید؛ لباس ساده بپوشید؛ ساده بنشینید؛ ساده بلند شوید؛ ساده بخوابید؛ من به شما تضمین مى دهم که چنین کنم. رهبرى که به یاران درجه یک خود تضمین مى دهد که عین شما باشم. نهج البلاغه هم دارد که حضرت امیر(ع) ضمن اولین خطبه اى که پس از بیعت خواندند - که اگر این خطبه نیم صفحه اى را مردم در ذهنشان رفته بود اوضاعشان خیلى بهتر از الان بود و دیگر این همه کنگره نهج البلاغه و بگیر و ببند و بستنى سه رنگ و شربت هفت رنگ که به جایى نرسد نیازى نبود - در برابر مردمى که عثمان را کشته اند تا با ایشان بیعت کنند مى فرمایند: »ذمتى بما أقول رهینة و أنا به زعیم«؛ من رهبرى هستم که گردنم گرو وعده هایم است. وعده هایم قلاده اى است بر گردنم اگر عمل نکردم آن را بکشید. ما بگوییم در آینده چنین رهبرى مى آید، کدام جوانى است که اینها را بشنود و معتقد نشود؟! ولو فرض و خیال. چون مى گویند آینده خوب را ولو فرضى هم هست باید بسازید. این کتاب هایى که من جوش مى زنم و مى گویم باطل است و بعد از اینکه برخى ناشران کتب مهدوى آنها را چاپ مى کند باید بفرستند خمیرشان کنند اقلاً کارتن بشود براى اینکه اینجور مطالب و تبیین ها را ندارند و زدگى ایجاد مى کنند. نمى خواهم برخى از تکه هایش را بگویم چرا که مستهجن است، بیاییم بگوییم که مدفوع حضرت مهدى چگونه است؟ آخر این مسائل به شما چه ربطى دارد؟ اینها از اسرار روایات است. ائمه ما(ع) بدنشان غیر از بدن ماست و از جنس روح ما ساخته شده است. مسائلى است که گفتنش کار همه نیست. آشیخ مجتبى قزوینى این مطالب را مى توانست بگوید. آنها ویژگى هاى خاصى دارند، انسان هاى خدایى صفتند. تو چه کار دارى به این مطالب؟ على و مهدى (ع) را جورى باید تصویر کنى که این جوان بیاید به عنوان یک رهبر نمونه دنبالش بدود.

این باند سکولارها و آقایان مى گویند که دین مخالف رفاه است. ابداً دین با رفاه کاملاً موافق است ولى نه سرمایه دارى در اسلام هست و نه فقر. حتى در مورد گوشت داریم که اگر کسى چهل روز گوشت گیرش نیامد مى تواند قرض کند و گوشت بخرد و بخورد. اگر قرضش را نتوانست بدهد وظیفه امام المسلمین است که آن را پرداخت کند. اینها از اسلام است حتى میوه ها، سبزى ها، شیر، گوشت. اینها هست ولى ریخت و پاش و اضافه خوردن و اشرافى گرى و سفره هاى اینچنین و غذاهاى آنچنان خوردن بیش از اندازه نیست. دارد که یک سوم معده تان براى غذا و یک سوم آب و یک سوم تنفس، نه مثل این آمریکایى ها و بعضى از این ایرانى ها اینقدر بخورند که از چاقى بترکند. زندگى مى کنند که بخورند نه مى خورند که زندگى بکنند. خوردن هدف مى شود و لذایذ مادى است. حدیث مفضل را که مى گویند مرفوع است و سند ندارد ولى به نظر من این سخنان از امام صادق (ع) است چون در آن مطالبى دارد که دلیل بر این است که از امام معصوم (ع)صادر شده است. مدتى که به بنیاد نهج البلاغه مى رفتم قسمتى از آن را مطرح کردم و عده اى را دیدم که اشک از چشم هایشان جارى شد. اگر اولاً ما محاسن کلام ائمه(ع) را درست بشناسیم و بعد خوب بیان کنیم نه در نثرهاى بد و نه در گویش هاى بد. خلاصه اگر خوب بیان کنیم همه مرید مى شوند. خدا رحمت کند دکتر شریعتى را (این را بگویم که در صحبت هایم گاهى از دکتر شریعتى نقل مى کنم چون همشهرى و دوستمان بود نه اینکه همه حرف هایش را قبول داشته باشم). ایشان در فرانسه که درس مى خوانده مى گفت طبقه بالاى منزلشان الجزایرى ها ساکن بوده اند گاهى مراسمى که داشتیم نهج البلاغه را مى بردم و مى خواندم. مى گفت بعد هم که مى رفتم مى گفتند آن کتابت را بیاور و بخوان. صحیفه سجادیه اخیراً در کنفرانسى دینى که بوده به افراد مى داده اند تعجب مى کنند که شما عجب کتابى دارید. که این صحیفه سجادیه در ایران ما مظلومترین کتاب است. در این صحیفه سجادیه مباحث محیط زیست، اقتصاد، اثرات شغل و کار و بیکارى بر انسان، الگوى مصرف که مشکل اساسى جامعه است و تربیت فرزند و... در قالب دعا مطرح شده است. برحسب ابواب الحیاة، صحیفه سجادیه تجزیه شده است. خودم از علامه امینى شنیدم که به من گفتند از اهل تسنن براى من نوشتند همه صحبت ها و اسناد و مدارکتان درست ولى از شما سؤال دارم که یک امام شما (امام زین العابدین (ع)) یک عمر گریه کرده و دعا خوانده این دیگر چه جور امامى است؟ آقاى امینى مى گفتند در جوابش یک صحیفه سجادیه براى او پست کردم. بعد از مدتى برایم نامه نوشت که اگر این امام شما پانصد سال عمر مى کرد و همین اثرش بود امام بود. امّا حالا در سطح همین شهر آیا جوانان ما اصلاً صحیفه را مى شناسند که در آن چیست؟ تازه خوب هایشان مى گویند کتاب دعاست و باید دعاهایش را بخوانیم. در لبنان چاپخانه اى دارد به نام مطبعة المزامیر که دعاهاى مرسوم مسیحى ها را چاپ مى کنند. بنده در آنجا جزوه کوچکى دیدم که روى آن نوشته بود مناجات امام زین العابدین؛ یعنى امام زین العابدین را از خودشان مى دانند. مناجات خمسة عشر که اول مفاتیح آمده چه مناجاتى است حقیقتاً این مناجات ها را براى خودشان چاپ کرده بودند. جزوه اش را خودم داشتم. مناجاتى که از نظر محتوا و آثار معنوى اینجور است. ما این بحث ها را اگر بگوییم و مطالب روایت هایى را که راجع به حضرت مهدى (ع) است اگر اینها را آنالیز و دسته بندى کنیم؛ مساوات، برابرى، برادرى، قانون گرایى، مسؤولیت پذیرى و... اگر ما اینها را استخراج کنیم. ببینید چه مطالبى خواهیم داشت.

با توجه به اهمیت و ضرورت این بحث ها عملکرد سازمان هاى مسؤول در امور فرهنگى و به ویژه مذهبى را چگونه مى بینید و چطور باید مى بود؟

سؤالى است که یک کتاب هزار صفحه اى پاسخ مى خواهد، امّا اگر بخواهم اجمالاً جواب بدهم باید بگویم در بعد فرهنگى چه کردند و در بعد عملى چه. اندیشمندان حسابى ما را که کشتند. بى تعارف. باقیمانده شان هم که کم وبیش سه چهار نفرى باقى ماندند گرفتار جنگ و دیگر مسائل شدند. که به آن کارى ندارم. امّا متأسفانه در بعد اندیشه حتى اندیشه و حرف خوب زده نشده است. هنوز که هنوز است حوزه هاى علمیه ما نمى اندیشند که ما جامعه اى ساخته ایم و به همه مشکلات جامعه باید یک پاسخى بدهیم. همین الآن طلبه اى که تربیت مى شود اینطور تربیت نمى شود. خدا رحمت کند احمد آرام را که مترجم الحیاة است به اخوى ما گفته بود که حوزه هاى علمیه افرادى مثل آقاى بهشتى را تربیت مى کنند که حوزه ها را نگه دارند یا خیر؟ سؤال عجیبى است. اخوى گفته بود: بله! امّا مى پرسم: کى اقتصاد باید درس رسمى حوزه ها بشود؟ بدون نمره آوردن از اقتصاد باید طلبه حذف شود. امّا کجا تدریس مى شود؟ بنده خدا آقاى صدر که من عقیده ام این است که شهید همین کتاب اقتصادنا شد و گر نه آدم مبارزى نبود که سینه چاک کند و با صدام جنگ کند. بارها ایشان را در نجف دیده بودیم. ایشان کشته تئورى هاى اقتصادى شد که ضدسرمایه دارى و سلطه اختاپوس هاى داخلى و خارجى است. اگر یک تئورى طرفدار سرمایه دارى داشت صدام او را روى سرش مى گذاشت. ایشان اقتصادنا را براى طلبه ها نوشته اند. حالا بسم الله بیایید در حوزه مشهد یا قم چراغ به دست برویم به درس خارج هاى آقایان، بایستیم ببینیم پنج سطر از این اقتصادنا را که بلد است؟ اصلاً نثر روز و علمى اش را مى توانند بفهمند ؟

شهید بهشتى اقتصاد نوشت. شهید مطهرى اقتصاد نوشت دست خطهایش حاضر بود و به فکر تکمیلش بود که شهید شد. حالا کارى به بفعد روحى جامعه بشرى که تربیت و معنویت لازم دارد نداریم. بعد فیزیکى آن مانند ماشینى که بنزین مى خواهد سوخت نیاز دارد و با فرمول هاى اقتصادى است که سوخت بدن انسان درست و تضمین و تأمین مى شود. همین اقتصاد الآن در این سازمان هاى فرهنگى که شما نام بردید جایگاهى ندارد. تازه حالا هم که خوب شده اند افتاده اند دنبال علم کلام جدید. دنبال دو سه اصل ذهنى افتاده اند. غربى ها عمداً سکولاریسم، پلورالیسم (تکثرگرایى)، هرمنوتیک (نسبیت شناخت)، فمینیسم و... را براى مشغول کردن اذهان ما پیش کشیده اند. طلبه ها دوباره مثل استدلال هاى صدرایى و ابوعلى سینا که ذهن گرایى است، تحلیل مى کنند در خارج آب هست حالا بیاییم بحث کنیم بسیط است یا نه. خوب در خارج تجزیه اش مى کنند به دو چیز. خدا رحمت کند میرزا جواد آقاى طهرانى را که در درس منظومه اش مى گفت من و آقاى طبسى با هم بودیم. ایشان مى گفت این آب را تجزیه کرده اند، دو عنصر شده است. ما مى گفتیم ذهن گرایى نکنید و بیایید به دنبال عین گرایى باشیم. الآن ما را انداخته اند دنبال جواب دادن به این سه چهار اصل. اقتصاد حذف شده در همین دفتر تبلیغات مشهد یک بخش اقتصاد بوده حذف شد. ما امید داشتیم که اقتصادنا شهید صدر مطرح بشود ولى نشد. سازمان تبلیغات نکرد. دفتر تبلیغات هم نکرد.

الآن در دنیا جنگ، جنگ اقتصاد، جنگ منابع و آب هاى شیرین است. اسرائیل رفته در ترکیه روى آب هاى شیرینى که به کشورهاى عربى مى رود سد مى زند. حدود بیست، سى سد که این آب ها به سوریه و عراق و اردن نرود تا اینها همه از بین بروند. اینها در دنیا جنگ است. حالا از طلبه ها بپرسید ببینید مى گویند جنگ چیست؟ سکولاریسم را جواب دادید و دین با دنیا کار داشت چه جورى؟ کدام اتاق 3*4 یک اداره اى را مى توانى درست کنى؟ در تئورى ما پس هستیم. برگشته ایم به قبل از اقتصادنا، به دوره هاى الفباى اقتصادى. بعد هم این مشکل به بخش هاى فرهنگى و دانشگاهى که میلیون ها تومان خرج دارند کشیده مى شود درد دل است. بنده یکى از عقایدم این است که کسانى که براى حضرت مهدى (ع) کار مى کنند به صورت کلى و اجتماعى که نمى شود خیلى کارکرد ولى یکى از کارها خدمت به خلق است که در کتاب ها و روایات داریم که هر کس مؤمنى را خوشحال کند ولى امر را خوشحال کرده است چون بار ایشان را سبک مى کند گرفتارى که هر شیعه دارد بارى است بر دوش حضرت مهدى (ع) بى تعارف. اگر این گرفتارى را ما حل کردیم این بار برداشته مى شود. حضرت در دار فیزیکى قدرت دارد که با اراده آن را حل کند ولى به علل خاص خودش نمى کنند و قلب حضرت شاد مى شود، این مهم است. و مراکز مهم مهدویت باید یک بخش خدماتى داشته باشند و خدمت کنند به جامعه. این یک ضرورت است. پس ما در تئورى بسیار عقبیم و وقتى در تئورى عقب بودیم در عمل هم عقبیم. اضافه بر اینکه متأسفانه بعضى از مسایلى که پس از پیامبر (ص) در صدر اسلام هم پیش آمد امروز هم پیش آمده که باعث غم و غصه شدید بعضى از بزرگان ما شده است. پیام اخیر مقام معظم رهبرى که راجع به رانت خوارى و... به سران سه قوه دادند و... یادتان هست؟ امام راجع به بنیاد مستضعفان گفت: بنیاد مستضعفان بنیاد مستکبران شده است؟ مى گویند طلحه یا زبیر طلاهایش را پس از پیامبر (ص) با تبر مى شکستند آن زهّادى که جز یک شمشیر و یک اسب نداشتند یکباره اینطور دنیاگرا شدند. الحمدلله در برخى رده هاى بالا نشده اند ولى بحث رانت هاى مسؤولین بحثى طولانى است. دانه خرما را که حضرت فرمود: اسراف نشود اینکه دیگر اصلاً مفهومى ندارد. الان اسراف هاى میلیاردى مى شود. یکى از آنها را بگویم اخیراً در جزوه اى به نام »اصلاحات« در پاورقى آن نوشته ام: این همایش ها، هر روز نکوداشت، همایش، گردهمایى، بزرگداشت، پایین داشت، بالاداشت، سمینار، هر روز چند تا از اینها در کشور داریم؟ ده تا پانزده تا سى تا؟ چه خبر است؟ راجع به حضرت امیر (ع) در نجف تجار کاظمینى آرام اعلام کردند (نه سمینار گرفتند نه دور هم نشستند نه بلیط فرستادند براى میهمانان خارجى) که از میان نویسندگان خاورمیانه راجع به حضرت امیر (ع) هر کس بهترین کتاب را آورد 400/000 دینار جایزه به او مى دهیم. »سلیمان کتانى« مسیحى برنده شد. کتابش را از نجف خریده ام و آورده ام. کتابش را که دیدم خیال کردم این مطالب باید از یک شاعر نوپرداز عرب و جوان باشد از بس زیباست. بخشى از آن مناجات است با حضرت على (ع) بعد از انقلاب بود که دیدمش، تمام موهایش سفید بود ولى مغزى جوان داشت. علماى نجف برنده نشدند و این مسیحى برنده شد. مجدداً جایزه اى گذاشتند براى بهترین کتاب راجع به حضرت فاطمه، علیهاالسلام، باز همین سلیمان کتانى برنده شد و از نجف تا قم و مشهد کسى برنده ؟