درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

حضور حضرت حجّت(ع) چه سودی برای جهان هستی دارد؟

حضور حضرت حجّت(ع) چه سودی برای جهان هستی دارد؟ ایشان که غایبند و حکومتی هم که تشکیل نداده‌اند؛ درست است که در آینده، حکومت تشکیل می‌دهند، امّا در حال حاضر فایدة ایشان در جهان هستی چیست؟ پرسش ایشان را بر اساس بیانات آیت الله جوادی آملی پاسخ می‌دهیم.

 


یکی از دوستان گرامی  این پرسش را مطرح کرده‌اند که، حضور حضرت حجّت(ع) چه سودی برای جهان هستی دارد؟ ایشان که غایبند و حکومتی هم که تشکیل نداده‌اند؛ درست است که در آینده، حکومت تشکیل می‌دهند، امّا در حال حاضر فایدة ایشان در جهان هستی چیست؟ پرسش ایشان را بر اساس بیانات آیت الله جوادی آملی پاسخ می‌دهیم.

برای پاسخ به این پرسش ذکر چند مطلب ضرورت دارد:
1. انسان، طبق فرمودة قرآن کریم به سوی خدای سبحان در حرکت است و پایان سفرش ملاقات با خداست: «یا أیّها الإنسان إنّک کادحٌ إلی ربّک کدحاً فملاقیه؛1 ای انسان حقّاً که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد.»

بشر برای رسیدن به این هدف، به دو محور اصلی مُلکی (ظاهری) و ملکوتی (باطنی) نیاز دارد. انسان در محور مُلکی و ظاهری به رهبری نیازمند است که همان موضوع امامت، یعنی ادارة جامعه و کشورداری و رهبری نظام است. محور دوم که بسیار مهم‏تر از اوّلی است و تکیه‌گاه آن به شمار می‏رود، رهبری باطنی و ملکوتی است. این سیر، سیری عمودی و طولی است که صیرورت‏  نیز خوانده می‏شود؛ یعنی انسان در درون خود سفری با مراتب و منازل متعدّد دارد و برای پیمودن این منازل، نیازمند رهبری انکارناپذیر است. سیر یعنی حرکتی (ظاهری) که در همة اجرام زمینی و آسمانی وجود دارد؛ امّا صیرورت؛ یعنی تحوّل و شدن و از نوعی به نوعی دیگر و از منزلتی به منزلت دیگر؛ یعنی تکامل یافتن.

یک خودرو که شتابان در بزرگراه پیش می‏رود و میوه‏ای که مرحله‏های گوناگون را پشت ‏سر می‏گذارد، هر دو حرکت دارند، امّا اوّلی به نحو سیر است و دومی به نحو صیرورت؛ یعنی میوه از خاک حرکت کرده، به مرحلة شکوفه رسیده و پس از آن به میوة خام و پخته تبدیل شده است. این شدن را که حرکتی درونی است، صیرورت می‏نامند. انسان‏ها نیز بدون استثنا، در تحوّل درونی و صیرورتی به سر می‏برند که نهایت آن لقای حق، تبارک و تعالی است.

2. وقتی معلوم شد انسان در صیرورت است و به سوی خدا حرکت می‏کند، ناگزیر باید حرکت دهنده‏ای داشته باشد؛ زیرا در هر حرکتی وجود متحرّک، محرّک، مسیر، ابتدا و انتها (هدف) ضرورت دارد و مهم‏تر از همه، وجود رهبری است که متحرّک را به هدف نهایی هدایت کند.

3. افزون بر امور عادّی و مادّی انسان (زندگی روزمره) تمام اعمال عبادی و باطنی انسان نیز به رهبر نیاز دارد؛ یعنی همان‏گونه که تأمین معاش و امور ظاهری و زندگی اجتماعی انسان، نیازمند رهبر است، تمام عبادت‏ها و اعمال باطنی وی نیز که با صیرورت و تحوّل درونی همراه است، به محرّک و رهبری نیاز دارد تا آنها را هدایت و به سرمنزل مقصود (قرب الی الله) برساند.

4. امامان معصوم(ع) علاوه بر رهبری ظاهری و ادارة ملکی جامعه، رهبری ملکوتی جامعة بشری را نیز بر عهده داشتند. همان‏ گونه که گذشت، سیر باطنی انسان (صیرورت او) از نظر اهمّیت ‏با سیر ظاهری، مُلکی و دنیایی قابل مقایسه نیست.

5. گرچه بیگانگان، رهبری ظاهری را از ائمة اطهار(ع) گرفتند و آنان را خانه نشین کردند، امّا رهبری ملکوتی انسان‏ها و جوامع بشری حقیقتی است که از وجود مقدّس آنان جدا نمی‏شود.
6. نماز، روزه، زکات، حج و دیگر عبادات، هر کدام نوعی صعود و تقرّب به سوی خدای سبحان دارند. «إلیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه؛2 هر کس سربلندی می‏خواهد؛ سربلندی یک سره از آن خداست‏ سخنان پاکیزه به سوی او بالا می‏رود و کار شایسته به آن رفعت می‏بخشد و کسانی که با حیله و مکر کارهای بد می‏کنند، عذابی سخت‏ خواهند داشت و نیرنگشان خود تباه می‏گردد.» این صعود، حرکتی به نحو صیرورت است و مسلّماً به محرّک و رهبر نیاز دارد؛ یعنی باید انسان کاملی باشد که عمل صالحش اعمال بندگان را بالا ببرد و رهبری کند تا به درگاه قبول حضرت حق برسد.

این انسان کامل همان امام معصوم است که نمازش نماز هر فرد متّقی را امامت می‏کند و حج و زکات و تمام اعمالش، اعمال بندگان صالح را تا وصول به بارگاه حضرت حق، رهنمون می‏شود. بر این اساس، هر که اوّل وقت نماز به پا دارد، به امام زمان خویش اقتدا کرده است. چون امام زمان(ع) هماره اوّل وقت نماز می‏گزارد و هر کس در هر اقلیمی که باشد، اگر اوّل وقت نماز بخواند، در این عمل با فضیلت‏ به امام خود اقتدا کرده است، یعنی نماز او به کاروان نمازهایی پیوسته که با امامت نماز ولیّ خدا، به سوی خدا در حال صعود است.

7. از آنچه بیان شد، در می‏یابیم که وجود مقدّس حضرت مهدی(ع) رهبری ملکوتی تمام انسان‏ها و هر آنچه را که دارای صیرورت و تحوّل است، به عهده دارد. او به اذن خدا، مدبّر امور است و خلقت و هدایت و تدبیر و درمان و حیات و مرگ به واسطة او تحقّق می‏یابد. به همین سبب امامان معصوم(ع) را واسطه‌های فیض حق و مجاری روزی خلایق می‏دانیم.3

وجود آنها همچون دو دستی است که با یکی ارزاق و مقدّرات خلایق از درگاه ربوبی دریافت و در عالم هستی توزیع می‏شود و با دیگری اعمال صالح بندگان تاعرش الهی رهبری و هدایت می‏گردد. اگر ولیّ الله الاعظم(ع) عملی را امضا کند، قطعاً مورد قبول خداوند متعال است وگرنه هیچ یک از اعمال انسان پذیرفته نمی‏شود. بدین سبب، در زیارت جامعة کبیره می‏خوانیم: «بکم فتح الله و بکم یختم، و بکم ینزّل الغیث، و بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلّا بإذنه، و بکم ینفّس الهمّ، و یکشف الضرّ؛4 خدا به وسیلة شما آغاز کرد و به شما ختم می‏کند و به خاطر شما باران را فرو می‏فرستد و به وسیلة شما آسمان را از اینکه جز به اجازة او بر زمین افتد، نگه داشته است و به خاطر شما اندوه را بیرون برد و سختی را برطرف کند.»

«إن ذُکر الخیر کنتم أوّله، و أصله و فرعه، و معدنه و مأویه ومنتهاه؛5 هر گاه خیر و خوبی‏ها یاد شود، شما اوّل و اصل و فرع‏ها و معدن و جایگاه و سر حدّ نهایی‏اش هستید.»

و شاید راز بعضی از روایت‌ها و دعاهای امامان معصوم(ع) در همین امر نهفته است: «اگر زمین بدون امام باشد، نظمش از هم بپاشد و در هم فرو ریزد.»6؛
«کجاست آن وسیله‏ای که فیوضات آسمان را به اهل زمین می‏رساند.»؛7

«به ماندن او است که دنیا باقی مانده است و به خیر و برکت او تمام مخلوقات روزی داده می‏شوند.»8
و شاید سرّ خواندن دعای فرج در شب قدر نیز همین امر باشد.




پی‏نوشت‏ها:
1. سورة انشقاق (84)، آیة 6.
2. سورة فاطر (35)، آیة 10.
3. جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 14، صص 97-120، با تلخیص.
4. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
5. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
6. کلینی، اصول کافی، ج1، ص 179.
7. مفاتیح‏الجنان، دعای ندبه.
8. مفاتیح‏الجنان، دعای عدیله.



امام زمان(ع) چه نیازی به دعای ما دارد؟

دوست عزیزمان محمد حیدری از ساوه پرسیده‌اند: امام زمان(ع) چه نیازی به دعای ما دارد که این همه سفارش به دعا برای ایشان شده است؟
در پاسخ پرسش ایشان مناسب دیدیم که بخش‌هایی از کتاب مکیال المکارم میرزا محمدتقی اصفهانی را نقل کنیم. تا پاسخ کاملی به این پرسش داده شود.

 

ممکن است برای بعضی توهم شود که چون امام زمان(ع) وسیلة رسیدن برکات به مخلوقات است پس، از مردم بی‌نیاز و مستغنی است، بنابراین چه نیازی به دعای مردم هست؟

به این توّهم به چند وجه می‌توان پاسخ داد:

1. این‌که دعای ما برای آن حضرت، از باب هدیة شخص حقیر فقیری به رادمرد بزرگواری است تردیدی نیست که این، نشانة نیاز این فقیر به بخشش آن بزرگ است، و این شیوة بندگان نسبت به اربابان می‌باشد، چه خوش گفته‌اند:
اهدت سلیمان یوم العید قبره
برجلة من جراد کان فی فیها
ترنمّت بلطیف القول ناطقة
إنّ الهدایا علی مقدار مهدیها
به عیدی مورچه ران جرادی
نمودی هدیه از بهر سلیمان
چه خوش گفتا که قدر خویش هرکس
نماید هدیه‌ای تقدیم سلطان

2. آنچه از روایات به دست می‌آید، ظاهراً این است که وقت ظهور امام زمان(ع) از امور بدائیه است که امکان پیش و پس افتادنش هست. بنابراین شاید جلو افتادن آن به جدیت و اهتمام اهل ایمان در دعا کردن برای تعجیل فرج آن حضرت مشروط باشد.

دلیل آن حدیثی است که از امام صادق(ع) نقل شده، راوی می‌گوید:
شنیدم که حضرت ابوعبدالله صادق (ع) می‌فرمود: خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که برایش فرزندی متولد خواهد شد. آن جناب این خبر را به ساره داد. ساره گفت: آیا من فرزندی خواهم زایید در حالیکه پیرزنم؟ پس خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که او (ساره) خواهد زایید و فرزندانش چهارصد سال عذاب خواهند شد به خاطر اینکه سخن مرا رد کرد.

امام صادق (ع) فرمود: وقتی عذاب و سختی بر بنی‌اسراییل طول کشید، به درگاه خداوند چهل روز گریه و ناله کردند، پس خداوند به موسی و هارون وحی فرستاد که بنی‌اسراییل را خلاص کنند، و از صدوهفتاد سال صرف‌نظر کرد.

حضرت صادق(ع) افزود: شما نیز همین‌طور اگر این کار را بکنید خداوند از ما فرج می‌کند، ولی اگر چنین نباشید این امر تا آخرین حد خواهد رسید.1

3. تردیدی نیست که امامان(ع) ـ به مقتضای وضع انسانی خود ـ به بیماری‌ها و غم‌ها و اندوه‌هایی دچار می‌شوند که برای دفع آنها وسایلی هست که برخی از آن وسایل از اهل ایمان ساخته است، و از مهم‌ترین وسایل دفع بلا و گرفتاری، جدیت و اهتمام در دعا کردن و از خدا خواستن است، چنان‌که روایات بر این معنی دلالت می‌کنند از جمله:
به درستی که دعا قضا را برمی‌گرداند و پیچیدگی آن‌را باز می‌کند، چنانکه رشتة نخ واتاب شود با اینکه به سختی تابیده شده باشد.2

و نیز از زراره نقل شده که گفت: حضرت ابوجعفر باقر(ع) به من فرمود:
آیا تو را راهنمایی نکنم به چیزی که رسول‌الله(ص) در آن استثنایی نزده؟ عرض کردم چرا. فرمود: دعا، که قضای پیچیدة سخت را برمی‌گرداند ـ و انگشتانش را به هم فشرد.3
و نیز احادیث دیگری که در جای خود ذکر شده. بنابراین هرگاه مؤمن، ابتلای مولای خودش را ـ که از جانش عزیزتر است ـ احتمال دهد که امام او به یکی از امور یاد شده دچار گردیده، کوشش و جدیت خواهد کرد که به وسیلة دعا، آن‌را از او دور گرداند، همان‌طور که وسایل از او دفاع می‌نماید.

4. با توجه به این‌که ما هدف ارزنده‌ای داریم که موانعی جلو رسیدن به آن‌را گرفته است، بر ما واجب است که در دفع و رفع آن موانع همت و جدیت کنیم، و چون تأخیر ظهور مولای ما صاحب‌الزمان(ع) به سبب موانعی است که از ناحیة خود ما سرچشمه گرفته، برما است که از خداوند متعال برطرف کردن آن موانع را بخواهیم. پس دعا کردن برای تعجیل فرج امام(ع)، در حقیقت دعا برای خودمان و سودمند به حالمان می‌باشد.
خود آن حضرت هم ضمن توقیعی به این معنی اشاره و فرموده‌اند:
و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج، که آن فرج شما است.4
که اشاره به بی‌نیازی آن حضرت از ما می‌باشد.

5. فضل و مرحمت و لطف و رحمت الهی را حد و مرزی نیست، همچنین در وجود امام(ع) کمبود و نقصانی که مانع پذیرش فیض الهی باشد، نیست. بنابراین هیچ مانعی ندارد که با دعای مؤمنین برای مولا و آقایشان، عنایت و لطف مخصوصی به حضرتش برسد.
و این‌که گفته‌اند: چون امامان(ع) وسیله و واسطة رسیدن فیض به بندگان هستند، منافات دارد با این‌که به وسیلة بندگان به درجه‌ای نایل شوند، جز استبعاد و تعجب چیزی نیست، و هیچ‌گونه منافاتی ندارد که امامان(ع) علت غائی و هدف از آفرینش مخلوقات باشند، و فیض خداوند به وسیلة ایشان به مخلوقات برسد، در عین حال از لوازم و ویژگی‌های بشری نیز برخوردار، و برای زندگی ظاهری خود به آنچه از زمین می‌روید نیازمند باشند ـ همان‌طور که سایر مردم محتاج هستند.

از آنچه گفتیم این معنی نیز معلوم شد که نتیجه و ثمرة درود فرستادن مؤمنین بر پیغمبر و آل پیغمبر(ص)، هم به خود درود فرستادگان برمی‌گردد و هم به کسانی که بر آنها درود فرستاده شده، نه از این جهت که احتیاجی به صلوات و درود فرستادن مؤمنین باشد تا اشکالات یاد شده وارد گردد، بلکه از این جهت که آنها (پیغمبر و آل او(ص)) قابلیت و شایستگی دارند، زیرا خداوند بلندمرتبه فیض‌هائی، که حد و نهایت ندارد، به آن حضرات ارزانی داشته است؛ چرا که همیشگی و استمرار این فیوضات، از لوازم قدرت کامل و تمام و همگانی و همیشگی خداوند می‌باشد.

امکان دارد که میان فرمان به دعا برای تعجیل فرج و ظهور مولایمان صاحب‌الزمان(ع) و احادیثی که از تعجیل در ظهور نهی کرده، تناقضی احساس شود. در پاسخ باید گفت: آن شتابی که از آن نهی شده است، سه گونه می‌باشد.

1. شتابی که موجب یأس و ناامیدی از ظهور قائم(ع) شود. زیرا فرد به خاطر کم صبری و ناشکیبایی می‌گوید: اگر ظهور، شدنی بود، هم اکنون واقع می‌شد و به تأخیر افتادن آن، فرد را به سوی انکار امام(ع) سوق می‌دهد.

2. آن شتابی که منافی تسلیم فرمان خدا و رضا به قضا و حکم خدا باشد. و این‌گونه درخواست شتاب برای ظهور، اگر ظهور به عقب افتد، فرد به سوی انکار حکمت آفریدگار بلندمرتبه کشیده می‌شود.
از این‌رو در دعایی که توسط جناب عثمان بن سعید عمری روایت شده چنین می‌خوانیم :
فصبّرنی علی ذلک حتّی لا أحبَّ تعجیل ما أخّرت و لا تأخیر ما عجّلت و لا کشف ما سترت ولا البحث عمّا کتمت ولا أنازعک فی تدبیرک و لا أقول لم؟ و کیف؟ و ما بال ولیّ الأمر لا یظهر؟ و قد امتلئت الأرض من الجور؟!

پروردگارا مرا بدان (امر غیبت آن حضرت) صبر و تحمل ده تا دوست ندارم آنچه به تأخیر انداخته‌ای جلو بیفتد و آنچه را تعجیل بخواهی من به تأخیرش مایل نباشم. و هرچه تو در پرده قرارداده‌ای افشایش را نطلبم، و در آنچه نهان ساخته‌ای کاوش ننمایم و در تدبیر امور جهان با تو (که همة مصالح را می‌دانی) به نزاع نپردازم، و نگویم که چرا و چگونه و به چه جهت ولی امر غائب آشکار نمی‌شود و ظهور نمی‌کند در حالی که زمین پر از ستم گردیده است؟! ... .5

اگر گفته شود: بدون شک دعا کردن برای تعجیل ظهور، از محبت و شوق سرچشمه می‌گیرد، و این منافات دارد با فرمایش آن حضرت که:
تا دوست ندارم آنچه به تأخیر انداخته‌ای جلو بیفتد...

باید گفت: که از احادیث به دست می‌آید که زمان فرج و ظهور از اموری است که «بداء» در آن راه دارد، بنابراین وقتی یک فرد دلباختة امام عصر(ع) نزدیک شدن وقت دیدار و ظهور آن حضرت را ممکن بداند که با کوشش و اهتمام در دعا کردن برای این مقصود تحقق‌پذیر است، تمام تلاش و جدیت خود را در این راه مبذول خواهد داشت، و این کار هیچ‌گونه منافاتی با تسلیم بودن به آنچه در علم الهی تقدیر شده ندارد.
البته اگر برفرض، آن وقت معین را که خداوند حتم نموده، و قضای غیرقابل تغییر و تبدیل الهی برآن تعلق گرفته، اگر آن وقت را دقیقاً بداند، دیگر جایی برای دعا کردن نمی‌ماند، و باید به امر پروردگار تسلیم شد.

3. شتاب و عجله‌ای که سبب پیروی از گمراهان و گمراه‌کنندگان و شیاطین بدعت‌گذار شود، که پیش از ظاهر شدن علامت‌های حتمی که از پیشوایان معصوم(ع) روایت شده، اقدام به فریب دادن افراد می‌نمایند.

به بیان دیگر نیز می‌توان این گونه پاسخ داد که: عجله کردن بر دو قسم است: ممدوح و مذموم.

عجلة مذموم آن است که انسان خواستار انجام گرفتن چیزی، پیش از رسیدن وقت آن، بوده باشد، که عقلاً و نقلاً قبیح و بد است.
و عجلة ممدوح آن است که شخص در اولین فرصت ممکن، تحقق یافتن امری را بخواهد.

و چون ظهور حضرت صاحب‌الامر(ع) از اموری است که ـ به خواست خدا ـ ممکن است جلو بیفتد و منافع آن نیز بی‌شمار است، هر مؤمنی که بر این باور باشد برخود واجب می‌داند که جدیت کند تا در اولین زمانی که صلاحیت ظهور در آن باشد، خداوند آن‌را برساند، در عین حال صبر کند و تسلیم باشد تا آن هنگام فرا رسد. اکنون به بیان آثار و فواید و ویژگی‌هایی که بر دعا کردن برای تعجیل فرج مترتب است، می‌پردازیم. این دعا، تحقّق فرمایش حضرت ولی عصر(ع) است که فرمود: «و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است»؛ سبب زیاد شدن نعمت‌ها؛ اظهار محبت قلبی؛ نشانة انتظار؛ زنده کردن امر ائمه اطهار(ع)؛ مایة ناراحتی شیطان لعین؛ و نجات یافتن از فتنه‌های آخرالزمان؛ و ادا قسمتی از حقوق آن حضرت، ـ که ادا حق هر صاحب حقی واجب‌ترین امور است ـ . تعظیم امر خداوند و دینش؛ موجب دعای حضرت صاحب‌الزمان(ع) در حق دعا کننده؛ ورود در شفاعت آن حضرت در قیامت؛ و نیز شفاعت پیغمبر(ص) است؛ این دعا، امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت او؛ مایة استجابت دعا؛ و ادای اجر رسالت؛ مایة دفع بلا، و وسعت روزی؛ و آمرزش گناهان؛ و تشرف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب؛ و رجعت به دنیا در زمان ظهور آن حضرت؛ و به شمار آمدن از برادران پیامبر خدا(ص)؛ و باعث تعجیل در فرج مولای ما حضرت صاحب‌الزمان(ع) می‌باشد.6

 



پی‌نوشت‌ها:

٭ برگرفته از مکیال المکارم در فوائد دعا برای قائم(ع)، سید محمدتقی موسوی اصفهانی.
1. مجلسی، بحارالأنوار، ج 52، ص 131.
2. کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 469.
3. همو، همان، ج 2، ص 470.
4. صدوق، کمال‌الدین، ج 2، ص 485؛ طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 284؛ مجلسی، همان، ج 53، ص 181.
5. صدوق، همان، ج 2، ص 512.
6. برای مطالعة تمام آثار مادی و معنوی دعا برای فرج امام عصر(ع) ر.ک: مکیال المکارم، ص 146 به بعد مراجعه کنید.

آیا راست است که هر کس به جمکران برود عاقبت امام زمان (ع) را میبی

رخى از دوستان من که شبهاى چهارشنبه به «مسجد مقدس جمکران» رفتهاند، ادعا مىکنند که امام زمان، علیهالسلام، را دیدهاند. آیا راست است که هر کس به جمکران برود عاقبت امام زمان، علیهالسلام، را میبیند؟ چرا برخى مثل من هنوز موفق به این دیدار نشدهاند؟

 

 

سوال: برخى از دوستان من که شبهاى چهارشنبه به «مسجد مقدس جمکران» رفتهاند، ادعا مىکنند که امام زمان، علیهالسلام، را دیدهاند. آیا راست است که هر کس به جمکران برود عاقبت امام زمان، علیهالسلام، را میبیند؟ چرا برخى مثل من هنوز موفق به این دیدار نشدهاند؟

«پرستو رازى / تهران»

1- شکى نیست که تا کنون تعداد زیادى از شیفتگان مخلص امام زمان، علیهالسلام، در مسجد مقدس جمکران توفیق زیارت آن بزرگوار را پیدا کردهاند که تفصیل این دیدارها در کتب مربوطه و نیز در دفتر ثبت کرامات مسجد جمکران موجود است.

2- عنایات و کرامات حضرت مهدى، علیهالسلام، که در مسجد جمکران شامل حال زایرین و نمازگزاران این مکان مقدس شده است، منحصر به زیارت و دیدار نبوده بلکه گاهى به شفاى درد و مرض، یا علاج فلجى و ناتوانى، یا رفع مشکلى، یا برآوردن حاجت و نیازى بوده است که به نظر لطف و دعاى مستجاب آن بزرگوار تحقق پذیرفته است.

3- بسیارند کسانى که حضورشان در مسجد جمکران و سوز و گدازشان در دعا صاحبالزمان، علیهالسلام، نه به خاطر شفاى دردى ظاهرى یا رفع مشکلى مادى یا برآمدن حاجتى دنیوى، بلکه به منظور بهرههاى معنوى فراوانتر، منفعت و تقواى افزونتر و محبت و انس بیشتر نسبتبه امام زمان، علیهالسلام، است.

اینان اگر چه بظاهر توفیق دیدار امام زمان، علیهالسلام، را نیابند، اما دست عنایت او را بر سر خود و بارش باران رحمت او را بر دل خود احساس مىکنند.

4- باید دانست که حصول دیدار امام زمان، علیهالسلام، یا هر گونه عنایت و مرحمتى از ناحیه آن امام عزیز منحصر به مسجد جمکران نبوده بلکه در اماکن مقدسه دیگرى همچون مسجد سهله در عراق، حرم امام رضا، علیهالسلام، و سایر امامان بزرگوار علیهمالسلام، و حرم حضرت معصومه، علیهاالسلام، و یا هر مکان مناسب دیگر نیز این توفیقات نصیب بسیارى از شیعیان سعادتمند شده است.

5- مهم آن است که انسان با خودسازى و مواظبتبر تقوى، شایستگى دیدار یا بذل عنایت امام زمان، علیهالسلام، را پیدا کند. در این صورت هر جا که باشد محروم نخواهد ماند و الطاف آن امام مهربان و بزرگوار شامل حال او خواهد شد.

البته به جز خودسازى و مواظبتبر تقوى، حالت انقطاع کامل به سوى خدا و قطع امید از وسایط مادى و ظاهرى نیز مىتواند عاملى براى دیدار یا عنایتخاص حضرت مهدى، علیهالسلام، به شمار آید.

در هر صورت حضور در مسجد جمکران خود مىتواند براى تذکر بیشتر نسبتبه امام زمان، علیهالسلام، و کسب آمادگى زیادتر براى تقرب به آن بزرگوار و شایستگى افزونتر براى بهرهگیرى از عنایت او تاثیرگذار باشد.

6- مسجد مقدس جمکران از جهات متعددى داراى اهمیت است:

الف) تنها مسجدى است که به فرمان مستقیم امام زمان، علیهالسلام - طى دیدار آن بزرگوار با حسن مثله در همین مکان مقدس - تاسیس گردیده است.

ب) علماى بزرگوار و عالیقدر تشیع از همان ابتدا تا کنون به این مسجد اهتمام داشته و نسبتبه زیارت توسل به امام زمان، علیهالسلام، در این مکان کوتاهى نکردهاند.

ج) هر هقته بلکه هر شب و روز هزاران عاشق صادق و مؤمن بااخلاص، که نفس حضورشان برکاتى براى هر مکانى به ارمغان مىآورد، مهمان این مسجد مقدس مىشوند و با سوز و گدازشان معنویتى خاص به این مسجد مىبخشند.

7- با همه قداست و اهمیتى که براى مسجد جمکران و عنایتحضرت صاحبالزمان، علیهالسلام، به زایرین این مکان مقدس باید قایل بود، متاسفانه کم نیستند کسانى که به خاطر کسب وجاهت و شهرت، یا به انگیزه جلب توجه و محبت دیگران، یا در پى برخى عوامل مادى دیگر ادعاى تشرف به محضر امام زمان، علیهالسلام، و دیدار آن بزرگوار را دارند.

اینان یا از سادگى و صفاى مردم سوء استفاده مىکنند و دروغ مىگویند، یا برخى توهمات و خیالبافىهاى خود را به عنوان واقعیتهاى عینى حکایت مىکنند.

8- سعادتمندانى که توفیق دیدار امام زمان، علیهالسلام، را یافتهاند یا:

الف) افرادى بىادعایند و براى خود اهمیت و شانى ویژه قایل نیستند.

ب) خود را مدیون کرامت مولا مىدانند و نه از لیاقتخود، بلکه از عنایت او سخن مىگویند.

ج) پیشینه گزافگویى و لافزنى ندارند و صداقتپیشهاند.

د) از تشرف خود نه در هر جا و براى هر کس و نه به انگیزه جلب توجه دیگران، بلکه بندرت و به منظور متوجه ساختن دلها به ساحت مقدس امام زمان، علیهالسلام، سخن مىگویند.

ه’)نه تنها در پى اشتهار و مطامع مادى نیستند، بلکه از آن گریزانند.

و) عنایتى را که دریافتهاند همواره به یک منوال بیان مىدارند و هرگز براى جالبتر شدنش از خود چیزى بر آن نمىافزایند.

ز) آثار تقوى و پرهیز از گناه و اهتمام به واجبات و اطاعت پروردگار در رفتار و گفتار آنان مشهود است.

9- با توجه به آنچه گذشت در جواب خواهرمان باید گفت:

الف) ادعاهاى دوستانتان را سادهاندیشانه نپذیرید، اما بدون دلیل نیز آنها را رد نکنید.

ب) اینکه هر کس به مسجد جمکران بیاید، عاقبت امام زمان، علیهالسلام، را مىبیند، هیچ مدرکى ندارد و اصولا تنها به انگیزه دیدار به مسجد جمکران آمدن نادرست است.

ج) با اینکه دیدار امام زمان، علیهالسلام، اصل نیست، اما به عنوان مظهرى از عنایات آن بزرگوار و به عنوان گواهى صادق بر آمادگىهاى معنوى و تعالى روحى مىتواند آرزوى همیشگى شیفتگان و منتظران آن حضرت باشد، و با سعى و تلاش بیشتر در راه ترک گناه و جلب رضایت آن امام همام، براى شما نیز قابل حصول خواهد بود. انشاءالله.

والسلام

منظور از «رجعت» چیست و چه کسانی رجعت می‌کنند؟

منظور از «رجعت» چیست و چه کسانی رجعت می‌کنند و آیا رجعت با «ظهور» و «رستاخیز» تفاوت می‌کند؟

 

 

یکی از دوستان،جناب آقای علیرضا انصاری پرسیده‌اند که: منظور از «رجعت» چیست و چه کسانی رجعت می‌کنند و آیا رجعت با «ظهور» و «رستاخیز» تفاوت می‌کند؟ در پاسخ به پرسش این دوست گرامی نکاتی را یادآور می‌‌شویم.

معنای لغوی و اصطلاحی رجعت

رجعت از نظر لغت به معنای «بازگشت» می‌باشد. اما رجعت از نظر اصطلاحی به این معنا است که به امر خداوند به دست حضرت مهدی(ع) گروهی از مردگان زنده شوند و با قیام آن حضرت(ع) همراه شوند که قبل از روز رستاخیز بازگشت مردگان به دنیا صورت می‌گیرد، تا آنان به پاداش یاوری و همراهی و درک حکومت مهدی(ع) نائل آیند، و نیز خداوند برخی از دشمنان حضرتش را زنده می‌کند تا از ایشان انتقام گیرد.

این معنا، خلاصه‌ای از گفتار بزرگان دین از جمله شیخ مفید، شیخ حرّ عاملی، سید مرتضی علم‌الهدی و علامه مجلسی(ره) می‌باشد.1

علمای شیعه اعتقاد به رجعت را ملازم با پیروی از مذهب تشیع می‌دانند و اگر اعتقاد به امامان معصوم(ع) وجود داشته باشد، اعتقاد به بازگشت (رجعت) امامان معصوم و مؤمنان قبل از رستاخیز هم باید وجود داشته باشد و این دو لازم و ملزوم می‌باشند و اعتقاد به رجعت در تمام دوران مورد اجماع علمای فرقة شیعه بوده و هیچ کس از علمای شیعه منکر این رجعت نبوده و علامه مجلسی در بحارالانوار نام بسیاری از علمای شیعه را که در کتاب‌هایشان به اصل رجعت تأکید کرده‌اند، آورده است.2
همان‌گونه که بیان شد پیش از تحقق قیامت کبری رویدادی خاص در جهان به وقوع می‌پیوندند و جمعی از مردگان به دنیا بازمی‌گردند که این رویداد را رجعت می‌گویند و همچنین گاهی از آن به «قیامت صغری» تعبیر شده است.

لذا طبق روایات دو قیامت وجود دارد: قیامت صغری یا رجعت، و قیامت کبری که همان برانگیخته شدن همه مردم در روز رستاخیز می‌باشد. البته مخفی نماند که مسئله رجعت و ظهور حضرت مهدی(ع) دو رویداد مستقل از هم هستند. لذا اطلاق قیامت صغری به هر دو رویداد منطبق می‌گردد.

دلائل قرآنی رجعت

در قرآن کریم آیات زیادی دلالت بر حیات مجدد انسان دارد و نمونه‌هایی را برای ما بیان فرموده که آنها قبل از رستاخیز حیات مجدد پیدا کرده‌اند و به اصطلاح رجعت به دنیا داشته‌اند، لذا همان‌گونه که در اقوام گذشته رجعت صورت گرفته در آینده هم رجعت صورت می‌گیرد و رجعت محال و غیرممکن نمی‌باشد. برای مثال نمونه‌هایی را بیان می‌کنیم که در قرآن آمده است.

1. زنده شدن مردگان به وسیله حضرت عیسی(ع):
و مردگان را به اذن خدای یکتا زنده می‌کنم.3

در قرآن کریم آمده است که این فرستادة الهی با اجازه پروردگار خویش به کارهای خارق‌العاده دست می‌زد. مثلاً بیماران مبتلا به پیسی را درمان می‌کرد، نابینایان مادرزاد را بینا می‌نمود، مجسمه‌ای از خاک می‌ساخت و در آن می‌دمید و زنده می‌شد، مردگان را احیا می‌نمود، و از توشه‌هایی که مردم در خانه‌های خود داشتند خبر می‌داد. مفسران معروف، موارد بسیاری از این معجزات را آورده و داستان‌هایی از زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی را گزارش کرده‌اند.

از علمای عامه، سیوطی در تفسیر الجلالین می‌نویسد: «او دوست خود عازر را زنده کرد، پسر پیرزنی را حیات دوباره بخشید، دختری را از مرگ به زندگی بازگرداند، و این هر سه پس از زنده شدن به حیات خود ادامه داده فرزندانی نیز از خود بر جای گذاردند، همچنین سام‌بن نوح را زنده نمود که بدون درنگ از دنیا رفت».4

2. زنده شدن پس از صد سال مرگ (مربوط به عزیر):
پس خداوند او را به مدت صد سال میراند، سپس وی را برانگیخت.5

این آیه مربوط به یکی از پیامبران الهی (عزیر) می‌باشد که از روستایی عبور کرد و با آثار مرگ و نیستی در آن سرزمین روبه‌رو شد، به یاد رستاخیز و زنده شدن مردگان افتاد و در حالی‌که قدرت کاملة خدا را باور داشت، با تعجب از خود پرسید: «مردگان این روستای ویران را بعد از درنگ درازمدت، در قبر، چه کسی حیات دوباره می‌بخشد؟» آنگاه پروردگار بزرگ با میراندن وی، پاسخ این پرسش را بیان فرمود.

عزیر مرد و مرکبش از هم متلاشی شد، ولی غذایی که داشت در مدت صد سال هیچ تغییری نکرد. پس از صد سال زنده شد و گمان کرد که تنها نصف روز خوابیده است؛ چرا که هنگام ظهر مرد و پیش از غروب آفتاب به دنیا بازگشت. اما وقتی به مرکب پوسیدة خود نگاه کرد متوجه شد که او مرده و دوباره زنده شده است و هنگامی که آن مرکب در مقابل دیدگان او زنده شد، او باور کرد که خدای سبحان همه مردگان را در روز قیامت زنده می‌نماید.6

3. مرگ گروهی (از بنی‌اسرائیل) و حیات مجدد آنها:
آیا ندیدید آنهایی را که از ترس مرگ طاعون و جهاد با دشمنان از دیار خود بیرون رفتند که هزارها تن بودند خدا فرمود، بمیرید همه مردند پس (درخواست پیغمبری از پیغمبران) آنها را دوباره زنده کرد... .7
مفسران می‌گویند این آیه مربوط به گروهی از بنی‌اسرائیل بود که شمارشان به چهارهزار نفر می‌رسید که به سبب ترس از طاعون یا جهاد با دشمنان شهر خویش را ترک کردند و به سوی سرزمینی دیگر حرکت کردند اما خدای توانا این فرارکنندگان را میراند و به تقاضای پیامبرش بار دیگر آنها را زنده کرد.8

دلایل روایی بررجعت

برای نمونه از امام ششم حضرت صادق(ع) در بیان اهمیت اعتقاد به رجعت نقل شده است:
از ما نیست هر کسی که بازگشت دوباره (رجعت) ما را به دنیا باور نکند.9
بنابراین یکی از ویژگی‌های انسان مؤمن اعتقاد به رجعت (بازگشت دوباره ائمه معصومین(ع) و مؤمنان راستین و مشرکان فرورفته در منجلاب) می‌باشد.10
مرحوم شیخ صدوق(ره) در کتاب صفات الشیعه از امام صادق(ع) روایت می‌کند:
هر کس به هفت موضوع اقرار کند پس او مؤمن است. و سپس ذکر کرد و یکی از آنها ایمان به رجعت است.11

همگانی یا غیرهمگانی بودن رجعت

آنچه از روایات و آیات استنباط می‌شود این است که پدیدة رجعت همگانی نیست. در هنگام قیام جهانی امام عصر(ع) و قبل از برپایی رستاخیز رجعت به وقوع می‌پیوندد ولکن منحصر به جمعی از مؤمنان و مشرکان خواهد بود و این‌گونه که همه مؤمنان زنده شوند و همه مشرکان زنده شوند صورت نمی‌پذیرد در حالی‌که مخصوص عده‌ای از مؤمنان راستین و عده‌ای از مشرکان محض می‌باشد.

بهترین دلیل بر این گفته که رجعت پدیده همگانی نمی‌باشد حدیثی از حضرت صادق(ع) می‌باشد که حضرت فرمودند:
به درستی که رجعت برای همه نیست، بلکه به جمعی خاص اختصاص دارد رجعت (بازگشت) نمی‌کنند مگر مؤمنان راستین و مشرکان فرو رفته در شرک محض و غیر از آنها هیچ کس به دنیا باز نمی‌گردد.12

در قرآن کریم اشاره به این موضوع دارد که پدیده رجعت قبل از رستاخیز همگانی نیست بلکه از هر امتی دسته‌ای زنده می‌شوند و به دنیا بازمی‌گردند و آنها جمعی از مؤمنان و جمعی از مشرکان از هر امت می‌باشند.

حضرت امام باقر(ع) برای اثبات این مدعا با تمسک به آیة 83 سورة نمل می‌فرماید که:
آیا آنها قرآن را نخوانده‌اند که می‌فرماید: «آن روز (رجعت) که از هر امتی، دسته‌ای را فراهم می‌آوریم.»13

از این حدیث شریف حضرت باقر(ع) معلوم می‌شود که اولاً اصل پدیده رجعت قبل از رستاخیز صورت می‌گیرد و این آیه را مربوط به رجعت می‌باشد زیرا در روز رستاخیز همه محشور می‌شوند نه گروهی از هر امت، و ثانیاً: به قرینه «من کلّ امةٍ فوجاً» که من برای (تبعض) است از هر امتی بعضی برانگیخته خواهند شد و پدیده رجعت طبق این آیه قرآن همگانی نخواهد بود.

به سبب عظمت روز رجعت این روز در کنار روز قیام حضرت مهدی(ع) و روز رستاخیز از ایام‌الله می‌باشد. چنانکه امام جعفر صادق(ع) به سبب مشابهت رجعت با ظهور حضرت مهدی(ع) و روز رستاخیز می‌فرماید:
روزهای خدایی سه روز هستند: روز قیام امام مهدی(ع)، و روز رجعت و روز رستاخیز.14

بنابراین سه روز از این جهت که ایام‌الله هستند با هم مشابهت دارند و به ترتیب تحقق پیدا می‌کنند: اول قیام حضرت مهدی(ع)، دوم پدیده رجعت و سوم روز رستاخیز برپا خواهد شد.
 
 


پی‌نوشت‌ها:
 با استفاده از کتاب: سؤال از امام مهدی(عج) در روایات، نوشتة سید فخرالدین موسوی، با تلخیص.
1. ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج53، صص138ـ136.
2. برای اطلاع بیشتر ر.ک: حر عالمی، الإیقاظ الهجعه بالبرهان علی الرجعه، باب 2، دلیل 3.
3.  و احی الموتی بإذن الله.سورة آل عمران (3)، آیة 49.
4. سیوطی، تفسیر جلالین، ج1، ص432.
5. فأماته الله مائة عامٍ ثمّ بعثه. سورة بقره (2)، آیة 259.
6. به تفاسیر قرآن کریم اعم از عامه و خاصه مراجعه شود.
7. ألم تر إلی الّذین خرجوا من دیارهم و هم ألوفٌ حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثمّ أحیاهم... . سورة بقره (2)، آیة 243.
8. مجلسی، برای اطلاع بیشتر ر.ک: حر عاملی، همان.
9. بحارالانوار، ج92: حدیث 101؛ لیس منّا من لم یؤمن بکرّتنا.
10. لبته روایات متعددی از عامه و خاصه مربوط به رجعت شده که به کتاب صحیح بخاری 9، 102؛ و کتاب کنزالعمال 11؛ 133 از کتب عمه مراجعه فرمایید.
11. شیخ صدوق، صفات الشیعه، ص121: ح161، به نقل از کتاب رجعت نگارش: حسن طارمی.
12. مجلسی، همان، ج 53، ص39، حدیث 1. إنّ الرّجعة لیست بعامّةٍ، وهی خاصّةٌ. لایرجع إلّا من محَض الایمان محضاً او محّض الشّرک محضاً.
13. مجلسی، همان، ج53، ص40، حدیث 6 . اما یقرؤن القرآن: «و یوم نحشر من کلّ امّةٍ فوجاً».
14. مجلسی، همان، ج63، حدیث 53. ایّام الله ثلاثةٌ: «یوم القائم(ع) و یوم الاکرّة و یوم القیامة».

آیا جزیرة خضراء واقعاً وجود دارد؟

شخصی به نام زین‌الدین علی بن فضل مازندرانی، در سال 690 ق. از سرزمین «بربر»، طی سفری به اقیانوس اطلس، سه روز با کشتی در دل آب، در حرکت بوده، تا به جزایر روافض (شیعیان) رسیده است. در آنجا اطلاع می‌یابد که جزیره‌ای به نام جزیرة خضراء وجود دارد که اولاد حضرت ولی عصر(ع) در آنجا زندگی می‌کنند. وی مدت چهل روز در همان محل اسکانش می‌ماند، و پس از چهل روز، هفت کشتی حامل مواد غذایی، از جزیرة خضراء، به این جزیره می‌آید. ناخدای کشتی، او را با نام و نام پدرش، صدا می‌زند و می‌گوید، که مشخصات تو را به من گفته‌اند و اجازه دادند که تو را به جزیرة خضراء ببرم.

 

 

جزیرة خضرا واقامت‌گاه امام عصر(عج)

دوست عزیز موعودی ما آقای مصطفوی، پرسیده‌اند که آیا جزیرة خضراء واقعاً وجود دارد و دیگر اینکه آیا حضرت امام زمان(ع) در آنجا زندگی می‌کنند، همچنین ایشان از علت انتخاب آن محل و صدق یا کذب نقل اتفاقاتی که دربارة آن مکان ذکر شده است، سؤال کرده‌اند.
در جواب پرسش این دوست گرامی، باید بگوییم موضوع «جزیرة خضراء» به عنوان محل اقامت و زندگانی حضرت ولی‌عصر(ع) در عصر غیبت کبری، برگرفته از حکایتی است که عالمان صاحب‌نظر شیعه، دربارة استناد آن، متفق‌القول نمی‌باشند؛ گروهی آنرا پذیرفته و در نتیجه معتقد به وجود چنین جزیره‌ای هستند و جمعی، آنرا از درجة اعتبار ساقط دانسته و به همین دلیل منکر وجود جزیرة خضرا می‌باشند، در اینجا برای روشن‌تر شدن موضوع به بررسی این دیدگاه‌ها و اهم مستندات طرفین می‌پردازیم.

نخست: دیدگاه موافقان

این گروه از عالمان شیعه، نقل می‌کنند که شخصی به نام زین‌الدین علی بن فضل مازندرانی، در سال 690 ق. از سرزمین «بربر»، طی سفری به اقیانوس اطلس، سه روز با کشتی در دل آب، در حرکت بوده، تا به جزایر روافض (شیعیان) رسیده است. در آنجا اطلاع می‌یابد که جزیره‌ای به نام جزیرة خضراء وجود دارد که اولاد حضرت ولی عصر(ع) در آنجا زندگی می‌کنند. وی مدت چهل روز در همان محل اسکانش می‌ماند، و پس از چهل روز، هفت کشتی حامل مواد غذایی، از جزیرة خضراء، به این جزیره می‌آید. ناخدای کشتی، او را با نام و نام پدرش، صدا می‌زند و می‌گوید، که مشخصات تو را به من گفته‌اند و اجازه دادند که تو را به جزیرة خضراء ببرم. آنگاه او را به آنجا می‌برد. پس از 16 روز دریانوردی، سرانجام به «آب‌های سفید»ی می‌رسند و ناخدا توضیح می‌دهد که این آب‌ها، مانند «سور بلد» (دیوار شهر) جزیره را احاطه کرده است و کشتی‌های دشمنان، هرگز نمی‌توانند از آنها بگذرند و به برکت وجود حضرت ولی‌عصر(ع) در آن غرق می‌شوند. بنا به نقل، سپس به جزیرة خضراء می‌رسد و جمعیت انبوهی را با بهترین لباس‌ها و نیکوترین وضع مشاهده می‌کند. شهری بسیار آباد، با درختانی سرسبز و انواع میوه‌ها و بازارهای بسیار و ساختمان‌هایی مجلل از سنگ‌های رخام دیده، می‌گوید، شخص بزرگواری به نام «سید شمس الدین» که او را نوة پنجم امام زمان(ع) معرفی می‌کند، مسئول تعلیم، تربیت و ادارة آنجا بود، و نایب خاص حضرت(ع) در آن جزیره، نیز بوده،  از امام(ع) فرمان می‌گرفته، ولی حضرت را نمی‌دیده و تنها، هر صبح جمعه نامه‌ای به خط مبارکشان در نقطة معینی گذاشته می‌شده، و در آن، آنچه تا یک هفته مورد نیاز بوده است، مرقوم بوده است. علی بن فاضل، طبق نقل، مدت 18 روز، در آن جزیره اقامت داشته، و از محضر سید شمس‌الدین، خوشه چیده، و پس از آن، به او دستور رسیده که به وطنش بازگردد.
علی بن فاضل، همچنین، آنچه را بنا به قول او، از سخنان سید شمس‌الدین، شنیده، در کتابی به نام الفوائد الشّمسیّه بیان داشته و ماجرای خود را به تنی چند از عالمان معاصر خویش بازگفته است.1

ناقلان حکایت

این حکایت را فضل بن یحیی طیبی، نویسندة قرن هفتم هجری قمری، به تاریخ 11 شوال، سال 669 ، از زبان علی بن فاضل در شهر حلّه شنیده، و آنرا در کتابی با نام جزیرة الخضراء گرد آورده است. این کتاب، از سوی عالمان زیر مورد توجه واقع شده است:
ـ شهید اول، آنرا به خط خود نوشته، و خط او در خزانة امیرالمؤمنین(ع) پیدا شده است.
ـ محقق کرکی، آنرا به فارسی برگردانده است.
ـ علامه محمدباقر مجلسی، آنرا در بحارالأنوار نقل کرده است.
ـ شیخ حر عاملی، آنرا در کتاب إثبات الهداة درج نموده است.
ـ وحید بهبهانی، به مضمون آن فتوی داده است.
ـ بحرالعلوم، در کتاب رجال خویش، آنرا مورد استناد قرار داده است.
ـ قاضی نورالله شوشتری، محافظت بر آنرا بر هر مؤمنی لازم داشته است.
ـ میرزا عبدالله اصفهانی (افندی) آنرا در کتاب ریاض العلماء نقل کرده است.
ـ میرزای نوری، آنرا در کتاب جنة المأوی و النجم الثاقب آورده است.
البته، حکایتی نیز دربارة محل اقامت حضرت امام(ع) از سوی شخصی به نام «انباری» نقل شده است. اما به دلیل آنکه وی، آنرا از شخصی مجهول نقل کرده است، به همان حکایت پیشین اکتفا می‌کنیم.1
براساس حکایت علی بن فاضل، حضرت امام عصر(ع) و فرزندان ایشان، در آن جزیره، در اقیانوس اطلس سکونت دارند، و همه ساله، در موسم حج، حج می‌گزارند و پس از زیارت آباء و اجداد طاهرینشان(ع) در حجاز، عراق و طوس، مجدداً به جزیره باز می‌گردند و اقامت غالب آن حضرت(ع) در همان جزیره است.

دوم: دیدگاه مخالفان
همان‌طور که قبلاً گفتیم، جمعی از عالمان شیعه حکایتی را که دلالت بر وجود جزیرة خضراء دارد، و مطابق آنچه بیان شد، محل اقامت غالب حضرت امام زمان(ع) می‌باشد، دارای اشکال می‌دانند، و از آنجا که دلیل دیگری در دست نمی‌باشد، به وجود چنان جزیره‌ای قائل نیستند.
اشکالات استناد این حکایت، از سوی این دسته از عالمان عبارتند از:
1. علامة مجلسی(ره)، که این حکایت، از طریق نقل او در کتاب بحارالأنوار به گویندة آن (علی بن فاضل) می‌رسد، در مقدمة بیان حکایت می‌گوید: «رساله‌ای مشهور به جزیرة خضراء ...، سبب اینکه برایش باب مستقلی باز کردم، این است که آنرا در کتاب‌های روایی ندیدم.»
آنگاه حکایت را از بسم‌الله الرحمن الرحیم آغاز می‌کند، اما آنرا بدون معرفی راوی قبل از خود، و ذکر نام کسی که می‌گوید: آنرا در خزانه امیرمؤمنان(ع) یافته است» نقل کرده است.
آنگاه حکایت، آغاز می‌شود که شخصی می‌گوید: «در خزانة امیرمؤمنان... متنی به خط شیخ فاضل فضل بن یحیی بن علی طیبی کوفی دیدم که در آن چنین آمده بود...» اما اسمی از کسی که آنرا باز می‌گوید، وجود ندارد.
به علاوه، سید هاشم بحرانی، نیز، که معاصر علامه مجلسی است، گفته است: «یکی از مشایخ می‌گوید: به خط شیخ یافتم...»
با توجه به این، اسم و نسب و وضعیت فردی که حکایت را تعریف می‌کند، معلوم نیست. قطعاً، آن فرد علامة مجلسی نبوده است، زیرا ایشان تصریح می‌کند که تنها به نقل از رسالة متداول بسنده کرده است و به دنبال صاحب رساله نگشته است تا وضعیت او را مشخص کند.
به علاوه، عبارت علامة بحرانی نیز نمی‌رساند که از خود آن شخص شنیده است. لذا می‌گویند، چگونه امکان دارد که بحرانی آنرا ببیند، اما مجلسی که معاصر اوست، آنرا نبیند؟
2. تشخیص این فرد نامعلوم، که می‌گوید: «این خط، عین خط طیبی است» محل تردید و غیرقابل اعتماد است. زیرا طیبی، صد سال پیش از او فوت کرده بوده است.
3. نسب علی بن فاضل، که در روایت، مازندرانی خوانده شده، با گفتة خود او، درون نقل قول، تطابق ندارد و وی، خود را عراقی خوانده است. علاوه بر این، او خود را درون روایت، فردی بسیار فاضل و دارای فضایل برجسته وبی‌نظیری خوانده، در حالی که هیچ یک از معاصران وی، تأییدش نکرده‌اند و این نکته که تنها بعضی از افرادی که صدها سال، پس از وی آمده‌اند، مؤیّد او هستند، و ظاهراً تنها سند آنان برای این تأیید، با توجه به سیاق کلماتشان، نوشتة دست خود اوست، صحت روایتی را که نقل کرده، غیرقابل اطمینان ساخته است.
4. عدم ذکر نام راوی مذکور، در کتاب‌های رجال عالمان برجسته‌ای که معاصر وی بوده‌اند، مانند: علامة حلی و ابن داوود و اینکه هیچ نامی از او در این کتاب‌ها به چشم نمی‌خورد، اشکال دیگری بر اعتماد به صحت روایت است. در حالی که اگر این حکایت، صحیح باشد، بیان آن به گونه‌ای است که طبعاً می‌بایست معاصرینش را تحریک نماید تا آنرا در زمرة دلایل امامت و حضور امام(ع)، در مجامع و تألیفاتشان بیاورند؛ زیرا مطالبی کم اهمیت‌تر از این را نقل کرده‌اند. بنابراین، یا عالمان رجالی مذکور، این روایت را دروغ و نادرست شمرده‌اند، و یا آنکه روایت را نشنیده‌اند، و یا آنکه اصولاً در زمان آنها چنین روایتی هنوز ساخته نشده بوده است!
این وضعیت، به اعتقاد این دسته از علمای باعث تردید جدی دربارة علی بن فاضل و روایت مذکور گردیده است. همچنین به عقیدة این عالمان، این گفتة علی بن فاضل، در روایت مذکور، که تصریح می‌کند، از اول تا آخر روایت خویش را در حضور طیبی و گروهی از علمای حله و اطراف آن که برای دیدار این شیخ (تشرف یافته) آمده بودند، نقل کرده است، با این که هیچ فرد دیگری جز طیبی (با کیفیتی که بیان شد)، آنرا نقل نکرده تطابق ندارد؛ زیرا انتظار می‌رفته که مردم از نقاط مختلف برای دیدار با فردی که بر چنین مطلب مهمی یعنی محل زندگانی امام عصر شیعیان، آگاهی یافته، و به منظور تبرک جستن به او و شنیدن و نوشتن روایت، عازم محل اقامت او گردند و به علاوه، علماء نیز به ذکر نام او و داستانش در معاجم رجالی و سایر کتب، تبرک جویند.
اشکالاتی، نیز بر محتوای این حکایت وارد شده است، که این مجال اقتضای بیان آنرا را ندارد.3 با توجه به مطالب یاد شده اظهارنظر صریح و قطعی در مورد وجود یا عدم وجود جزیرة خضرا ممکن نیست و نمی‌توان به نظر نهایی در این زمینه رسید.
در پایان بررسی دیدگاه‌های موجود در زمینه جزیرة خضرا یادآوری نکته‌ای را لازم می‌دانیم و آن اینکه به طور کلی در مورد مطالب مرتبط با موضوع مهدویت و امام عصر(ع) و پرسش‌ها و مسائل گوناگونی که در این زمینه مطرح می‌شود، همواره باید به این نکته توجه داشت که اولاً آیا دانستن و فهمیدن این مطلب یا موضوع خاص بر ما لازم است یا خیر و ثانیاً دانستن آن تأثیری در میزان معرفت ما نسبت به امام عصر(ع) و نزدیکی بیشتر با آن حضرت می‌گذارد یا خیر؟ در صورتی که مطمئن شدیم دانستن مطلبی بر ما لازم است یا دانستن مطلبی بر میزان معرفت ما اثر می‌گذارد باید به دنبال آن برویم تا به خوبی از آن آگاه شویم، اما اگر اینگونه نبود نباید چندان در مورد دانستن آن مطلب یا موضوع خودمان را به دردسر بیندازیم و با مشغول شدن به آن از وظیفة اصلی‌مان در برابر امام زمان(ع) غافل شویم. علاقه‌مندان می‌توانند برای آشنایی بیشتر با دیدگاه قائلان به وجود جزیرة خضراء به کتاب جزیرة خضراء و تحقیقی پیرامون مثلث برمودا، نوشتة ناجی النجار، ترجمة علی اکبر مهدی‌پور و برای آگاهی از دیدگاه دوم، به کتاب جزیرة خضراء؛ افسانه یا واقعیت؟، نوشتة علامه سیدجعفر مرتضی عاملی، ترجمة محمد سپهری و دیگر آثاری که به صورت تحقیقی به این موضوع پرداخته‌اند مراجعه کنند.

اقامت‌گاه‌های امام زمان(ع)

در مورد اقامت‌گاه حجت خدا، آنچه مسلم است، این است که آن حضرت(ع) همه ساله در موسم حج به زیارت خانة خدا تشریف می‌برند و در مراسم حج شرکت می‌کنند، ولی انبوه حجاح ایشان را نمی‌بینند و یا می‌بینند و نمی‌شناسند. اما در غیر حج، دلیل قاطعی بر اقامت آن بزرگوار، در مکان معینی نداریم، و تنها اشاراتی در برخی از احادیث وارد شده است، که قسمتی از آنها عبارتند از:

1. سرزمین‌های دور دس
ت
در توقیع شریفی که در سال 410 ق. از ناحیة مقدسه، به افتخار شیخ مفید، صادر گردید، با خط مبارک حضرت صاحب‌الامر(ع) آمده است:
ما در سرزمین دوردستی سکنا گزیده‌ایم که از جایگاه ستمگران به دوریم؛ زیرا خداوند مصلحت ما و شیعیان مؤمن ما را در این دیده که تا حکومت دنیا در دست تبهکاران است، در این نقطة دور دست مسکن نماییم.4

2. مدینة طیبه

هنگامی که از امام حسن عسکری(ع) می‌پرسند، اگر حادثه‌ای برای شما روی دهد، کجا از فرزند بزرگوارتان سراغ بگیرم؟ می‌فرمایند: «در مدینه.»5 و حضرت امام صادق(ع) نیز، هنگام سخن از غیبت کبری، فرمودند: «چه جایگاه خوبی است، مدینه.»6

3. دشت حجاز

ابراهیم بین مهزیار، توسط فرستادة امام زمان(ع)، از طائف می‌گذرد و به دشت حجاز که «عوالی» نام داشته، هدایت شده و در آنجا به محضر آن حضرت(ع) مشرف می‌گردد. امام زمان(ع) در این تشرف مبارک می‌فرمایند:
پدرم با من پیمان بسته است که در مخفی‌ترین و دورترین سرزمین‌ها مسکن گزینم تا از تیررس اهل ضلالت در امان باشم. این پیمان مرا به این ریگزارهای عواملی (دشت حجاز از نجد تا تهامه) انداخته است.7

4. کوه رَضوی
ٰ
امام صادق(ع) دربارة کوه رضویٰ می‌فرمایند:
از هر درختی، میوه‌ای در آن هست. و چه پناگاه خوبی است برای شخص خائف، وه چه پناهگاه خوبی. صاحب این امر را در آن دو غیبت است، یکی کوتاه و دیگری طولانی.8

5. کرعه

مرحوم مجلسی در تذکرة الائمه، از کتب اهل سنت نقل می‌کند که حضرت مهدی(ع) در غیبت کبری در قریه‌ای به نام «کرعه» اقامت می‌نمایند.9

6. جابلقا و جابلسا

میرزای نوری می‌گوید: اخبار بسیاری هست که از نظر معنی متواترند و دلالت دارند بر اینکه در مشرق و مغرب زمین، دو شهر، به ترتیب، به نام‌های «جابلقا» و «جابلسا» وجود دارد که اهل آنها از انصار حضرت صاحب‌الامر(ع) هستند و در محضر آن حضرت(ع) قیام می‌کنند.10 امام حسن مجتبی(ع)، نیز در خطبه‌شان در برابر معاویه، به نام این دو شهر، اشاره نموده‌اند.11

7. بلد مهدی(ع)

علامه ملسی، از یکی از عالمان اهل سنت نقل می‌کند که، «بلد مهدی(ع) شهری است نیکو و محکم، که بنا کرده آنرا مهدی فاطمی و برای آن قلعه‌ای قرار داده است.»12

8. بیت الحمد

امام صادق(ع) فرمودند:
برای صاحب این امر، خانه‌ای است که به آن «بیت الحمد» گفته می‌شود. در آن خانه چراغی است که از روز ولادت آن حضرت(ع) روشن است. این چراغ خاموش نمی‌شود تا روزی که با شمشیر، قیام نماید.13


پی‌نوشت‌ها:

1. روایت، به نقل از تحقیقی پیرامون جزیرة خضراء و مثلث برمودا، ناجی النجار، ترجمة علی‌اکبر مهدی‌پور.
2. در منبع پیشین، که از قائلان به وجود جزیرة خضراء می‌باشد، حکایت انباری را با استناد به همین دلیل، نقل نکرده است. ر.ک: همان، ص 54.
3. عاملی، سیدجعفر مرتضی، جزیرة خضراء، افسانه یا واقعیت، ترجمة محمد سپهری.
4. طبرسی، الإحتجاج، ص 497.
5. شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص 139.
6. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج 52، ص 157.
7. شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام النعمة، ص 447.
8. علامه مجلسی، همان، ج 52، ص 153.
9. نهاوندی، علی‌اکبر، العبقری الحسان، ج 2، ص 134.
10. میرزای نوری، النجم الثاقب، ص 300.
11. ر.ک. سفینة البحار، ج 1، ص 145.
12. نهاوندی، علی‌اکبر، همان، ج 1، ص 58.
13. نعمانی، غیبت، ص 126.