درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

میلاد حوراء

شب معراج بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به آسمان چهارم بردند، جبرئیل اذان می گفت و میکائیل اقامه. پس به پیامبر (ص) گفتند: حرکت کن.
حضرت (ص) لحظه ای درنگ کردند و فرمودند: اى جبرئیل! من جلو بیفتم در حالى که تو در حضور من هستى؟؛ او پاسخ داد: بلى، خداوند عزوجل پیامبران مرسلش را بر ملائکه ى مقربینش برتری داده است.منبع:  khamenei.ir
 
رسول خدا (ص) راه افتادند و براى اهل آسمان چهارم نماز خواندند.  پس ایشان سمت راستشان را نگاه کردند و ابراهیم (ع) را در باغى از باغهاى بهشت دیدند که گروهى از فرشتگان در آن جمع بودند.

بعد هم رفتن به سوی آسمان پنجم و ششم. در آنجا ندایی آمد: ای محمد! پدرت ابراهیم پدر نیکویى است و برادرت على برادر نیکویى است.
حالا به موعد دیگری رسیده بودند و جبرئیل دستان رسول خدا (ص) را گرفت و وارد بهشت شدند. رسیدند به درختی از نور که در پاى آن درخت دو فرشته به زینت و زیور آراسته بودند.
حضرت (ص) فرمودند: حبیبم جبرئیل! این درخت براى کیست؟
او گفت: براى برادرت على بن ابى طالب (علیه السلام) و این دو فرشته براى او زینت و زیور کرده اند.
پس پیامبر خدا (ص) جلو رفتند و رطبى از کره نرم تر و از مشک خوشبوتر و از عسل شیرین تر برداشتند و خوردند و آن خرما در صلب ایشان نطفه ای ایجاد شد. (1)

***
 
زنان قریش و بنی هاشم، حضرت خدیجه (س) را برای وضع حملش کمک نکردند و خدیجه (س) ناراحت و غمگین بود که ناگهان چهار خانم گندم گون و بلند قد که گویى از زنان بنى هاشمند، داخل شدند. حضرت خدیجه (س) که این ها را دید، ترسید(2)

یکى از آنان گفت: اى خدیجه!، غمگین مباش، ما از جانب پروردگارت به سوى تو آمده ایم و خواهران تو هستیم.
یکی یکی جلو آمدند و خود را معرفی کردند: من ساره ام و این آسیه دختر مزاحم، که در بهشت رفیق و مصاحب تو است و این مریم دختر عمران، و این کلثوم خواهر موسى بن عمران است. خداوند ما را فرستاده تا کارهایی را که زنان هنگام زایمان نیازمند آنند، انجام دهیم. سپس یکى به جانب راست، و دیگرى طرف چپ، و سومى روبرو، و چهارمى پشت سر خدیجه (س) نشستند.(3) و ده نفر از حورالعین، که با هر کدام طشت و آفتابه اى از بهشت، که در آفتابه آب کوثر بود، حضور یافتند
 
خانمى که پیش رو نشسته بود، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) را گرفت و با آب کوثر شست و دو پارچه که از شیر سپیدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بود، بیرون آورد. یکى را به بدنش پیچید و با دیگرى سرش را پوشاند.(4)

و آن چهار خانم گفتند: اى خدیجه، فاطمه را در حالى که طاهره و مطهره و زکیه و با میمنت است بگیر، که در او و نسلش برکت است.(5)

***

حالا رسول خدا (ص) هر وقت دلشان حال و هوای بهشت را می کرد، حوراء انسیه را در آغوش می گرفتند و می فرمودند: فاطمه حوراء انسیه است. وقتى من مشتاق بهشت مى شوم بوى فاطمه را استشمام مى کنم.(6)

پی نوشت:
1.      الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج 2 المطاف الاول ح 8 از علل الشرائع و دلائل الامامه.
2.      بحارالانوار، ج 43، ص 2.
3.      بحارالانوار، ج 43، ص 3.
4.      همان
5.      بحارالانوار، ج 43، ص 3، از روایت 1.
6.      الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج 2 المطاف الاول ح 8 از علل الشرائع و دلائل الامامه.

منابع به نقل از کتاب اما دخترم فاطمه، مناقب و مصائب حضرت زهرا (علیها السلام) از زبان پیامبر اکرم (ص؛ ام نرجس؛ با تصرف و تلخیص.

مقام فاطمه(س) در حدیث لولاک

«لولاک یا محمد ما خلقت الأفلاک ولولا علی ما خلقتک ولولا فاطمة ما خلقتکما؛ ای محمد! اگر تو نبودی افلاک را نمی آفریدم و اگر علی نبود، تو را و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمی کردم.» (1)منبع تصویر:  http://labbaik-ya-hosein.blog.ir

این سخنی است که خداوند بلند مرتبه و یکتا، در مقام حضرت زهرا(سلام الله علیها) بیان داشته است. امّا آیا این حدیث نشانگر این است که حضرت زهرا(س) شأن بالاتری نسبت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) دارند؟

این روایت در بیان نقش و اهمیت وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام(ص) و حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) است؛ چرا که هدف خداوند متعال از آفرینش بدون وجود پیامبر اکرم (ص) محقق نمی شود. به عبارت دیگر، در این روایت، بیان شده است که هدف خلقت بدون وجود یکی از این سه نفر محقق نمی شد. امّا هدف از آفرینش انس و جن چیست؟

قرآن می فرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»(1) یعنی هدف از آفرینش رسیدن انس و جن به مقام عبودیت است. منظور از عبودیت، صرفا عبادت ظاهری نماز و روزه نیست؛ بلکه عبارت است از مقام کمالی که انسان باید به آن برسد و از تمام اسارتها و بندگی ها رها گردد و تنها بنده ی خداوند متعال باشد و به انجام رسیدن این مقام جز با هدایت پیامبر اکرم (ص) محقّق نمی شود. چرا که جز رسول اعظم(ص) کسی نتوانست ندای «لا اله الا الله» را در زمین و بر قلبها جاری کند. از این رو خداوند در حدیث قدسی می فرماید: «لولاک یا محمد لما خلقت الافلاک».

نباید از جمله دوم چنین برداشت شود که مقام حضرت علی (ع) از پیامبر اکرم (ص) بالاتر است، در صورتی که خود حضرت علی علیه السلام فرموده اند: «انا عبد من عبید محمد (ص): یعنی من بنده ای از بندگان حضرت محمد (ص) هستم.» (2)

مقصود این حدیث این است که بگوید: هدف و علت غایی آفرینش حضرت رسول (ص)، یعنی هدایت و راهنمایی انسانها، به وسیله ی ولایت و امامت حضرت علی(ع) استمرار پیدا می کند. بنابراین اگر علی(ع) آفریده نمی شد، آفرینش حضرت رسول(ص) به سرانجام نمی رسید. به همین خاطر است که خداوند متعال در ادامه این حدیث قدسی می فرماید: «لولا علی لما خلقتک».

بر همین اساس، حدیث اشاره می کند که  اگرحضرت فاطمه صدیقه(س) نبودند، ولایت استمرار پیدا نمی کرد. زیرا او ظرف امامت و درخت نبوت و ولایت اند و اگر حضرت زهرا(س) نبودند، درخت نبوت و ولایت بدون میوه می ماند؛  از این رو خداوند کریم فرمود: «و لولا فاطمه لما خلقتکما».
 
 
پی نوشت:
1.       میر جهانی «ره» در کتاب الجنة العاصمة ص 148؛ همچنین علامه مرندی در کتاب «ملتقی البحرین» صفحه 14 و علامه نمازی شاهرودی در کتاب مستدرک سفینة البحار (درباره «خلق») و آیت الله گرامی در کتاب لولا فاطمه آورده اند.
2.       سوره ذاریات، آیه 56.
3.       الکافی ج 1 ص89  باب الکون و المکان .....  ص 88.

برای علی(ع) گریه می کنم

استاد تاریخ، مهدی طائب، در یک سخنرانی درباره ی حضرت زهرا(سلام الله علیها)، بیان کردند: «بیش از آنکه حضرت زهرا(س) در مصیبت از دست دادن پدرشان گریان باشند، بر مصائب وارد آمده بر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) گریستند.» این سخن با بررسی دقیق و موشکافانه ی تاریخ تایید می شود. چنانچه بانوی رنج کشیده در آخرین سخنان خطاب به همسر اشکبارشان فرمودند: «به خاطر آنچه پس از من به تو خواهد رسید، گریه می کنم.» (1)
منبع تصویر: TDEL:ir
روایتهای تاریخی از دوران رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نشان می دهد که قاتل حقیقی حضرت فاطمه(س)، همان ماجراهای پیش آمده پس از غصب خلافت در سقیفه بود. انگار پس از این ماجرا، مردم دو دسته شدند: گروه بسیاری که در شمار پیروان سقیفه جای گرفتند و گروه انگشت شماری که پیرو غدیر بودند و در روزهای نخستین رحلت رسول اعظم(ص)، به زور از آنان بیعت گرفتند.

در این مطلب، به گوشه ای از رنجهای حضرت زهرا(س) در دفاع از حقّانیت امیرالمؤمنین علی(ع) اشاره می کنیم.
 
دفاع جانانه
حضرت زهرا(س)، به معنای واقعی از حقّ حضرت علی(ع) دفاعی «جانانه» کردند؛ چرا که آن بانو، در جریانهای پیش آمده پس از سقیفه، جسم و جان خود را سپر بلای حضرت علی(ع) کردند. ایشان در حالی که فرزند شش ماهه شان سقط شده بود و درد آن را بر دوش می کشیدند، بر صدمات وارد آمده از میخ و سیلی و تازیانه نیز تاب آوردند و در چنین حالتی، وقتی که دیدند دستهای حضرت علی(ع) را با طناب بسته اند و برای بیعت نامشروع، به سوی مسجد می کشند، دست به کمربند همسر مظلوم خود گرفتند و مانع بردن ایشان شدند. (1)
پیامبر خدا (ص) فرمودند: «هر گاه زهرا را مشاهده می کنم به یاد آن ستمهائى می افتم که بعد از من در حق او خواهد شد. گویا می بینم که ذلّت داخل خانه وى شده است. احترامش را از دست داده است. حقش را غصب نموده اند. از دریافت ارث خود ممنوع شده است. پهلوى او شکسته و جنین او سقط شده و او فریاد می زند:«یا محمّداه!» ولى کسى به دادش نمی رسد، استغاثه می کند ولى کسى به فریادش نخواهد رسید...» (2)

بالاترین دفاع حضرت زهرا(س) از ولایت، زمانی بود که مشاهده کردند در مسجد، دست حضرت علی(ع) را بسته اند و عمر بن خطاب و مغیرة بن شعبه، شمشیر به دست بالای سر آن حضرت ایستاده اند و می خواهند از ایشان بیعت بگیرند. در این هنگام حضرت زهرا(س) با بدن مجروح فریاد زدند: «رها کنید پسر عمویم را! قسم به آن خدایی که محمّد را به حق برانگیخت، اگر از علی دست برندارید، گیسوان خود را پریشان کرده و پیراهن رسول خدا(ص) را بر سر افکنده، به نزد خدای تبارک و تعالی فریاد برمی آورم.»
سپس اضافه کردند:

«یقین بدانید که ناقه (شتر) صالح در نزد خدا از من گرامی تر و بچه ی آن ناقه نیز از فرزندان من قدر و قیمتش زیادتر نبود.» (3)
آنگاه دست حسنین (ع) را گرفتند و برای نفرین کردن به سوی قبرستان بقیع روی نمودند. در این هنگام حضرت امیرالمؤمنین (ع) به سلمان فرمودند: «سلمان! فاطمه را دریاب. گویی دو طرف مدینه را می نگرم که به لرزه افتاده. سوگند به خدا! اگر فاطمه(س) نفرین و ناله سر دهد، دیگر مهلتی برای مردم مدینه باقی نمی ماند و زمین همه ی آنها را در کام مرگبار خود فرو می برد.»

سلمان، سخنان حضرت علی(ع) را به حضرت زهرا(س) رساند و حضرت فرمودند: «ای سلمان! آنها قصد جان علی(ع) را دارند و من در قتل علی نمی توانم صبر کنم.»
سلمان عرض کرد: «امام علی(ع) مرا فرستاده که به شما بگویم به خانه برگردید و نفرین نکنید.»

در این هنگام حضرت زهرا(س)، اسطوره ی زنان و مردان تاریخ، جمله ای فرمودند که درسی برای تمام شیعیان است. ایشان فرمودند: «حال (که امامم دستور داده) برمی گردم و صبر می کنم و سخن او را می پذیرم و از او اطاعت می کنم.» (4)

و این زیباترین دفاع حضرت فاطمه(س) از مولای خویش بود.
 
 
دفاع با اشکهنگامی که مصائب حضرت علی(ع) شروع شد و خلافت ایشان غصب گردید، یکی از شیوه های دفاعی حضرت فاطمه(س) گریه بر مظلومیت حضرت علی(ع) شد. آن حضرت بعد از رحلت پیامبر(ص) گریه می کردند و می فرمودند: «کیست یاور برای علی(ع)، آن یاری کننده ی دینت؟» (5)
این گریه، به نهضتی تبدیل شد که مردم مدینه را متوجّه نارضایتی آن حضرت از وضعیت موجود گردانید.

از امام صادق (ع) روایت شده است: «بسیار گریه ‏کنندگان پنج‏ نفرند: آدم‏ و یعقوب و یوسف و فاطمه‏ دختر محمّد(ص) و على بن الحسین(ع).... و فاطمه در فراق پیامبر خدا(ص) آن قدر گریه کرد که اهل مدینه اذیّت شدند و به او گفتند: ما را با گریه بسیار خود اذیت کردى و او به قبرستان‏ هاى شهدا مى‏ رفت و تا مقدارى که مى‏خواست گریه مى ‏کرد و برمى‏ گشت.» (6)
امّ سلمه (همسر رسول خدا(ص)) روایت می کند:

خدمت حضرت زهرا(س) رسیدم و پرسیدم: «ای دختر رسول خدا! شب را چگونه صبح کردی؟ حالت چگونه است؟» فرمودند: «صبح کردم در میان حزن شدید و اندوه عظیم؛ در حالی که پیامبر (ص) از دست رفته و وصیّ او مظلوم واقع شده است. سوگند به خدا! حشمت و عظمت آن کسی دریده و نابود شد که برخلاف حکم خدا در قرآن و سنّت و سفارش پیامبر(ص) در تأویل و تفسیر قرآن، حقّ امامت او را غصب کردند و به دیگران سپردند.» (7)
 
دفاع با خطبه خوانی
حضرت زهرای مرضیه(س)، زمانی که چنین تشخیص دادند که گریستن و فدا کردن جان برای آگاه کردن مردم کافی نیست، به مسجد آمده و خطبه ای بلند خواندند. در ضمن در زمان نوحه خوانی شان در بقیع و پس از بیمار شدن و به بستر افتادن، به عیادت کنندگان و شاگردان خود، سخنان بسیاری گفتند و بدین ترتیب، تا آخرین لحظه، در پای حقّانیت ابرمرد مظلوم تاریخ ایستادند.

خطبه های حضرت زهرا(س) در دفاع از حضرت علی(ع) متعددند و ما در این مقاله تنها به این جمله بسنده می کنیم:
«خداوندا! به سوی تو شکایت می کنیم به خاطر اندوه از دست دادن پیامبرت و اینکه ما را از حقمان بازداشتند؛ همان حقّی که در کتاب نازل شده بر پیامبرت برای ما قرار دادی.» (8)
 
پی نوشت:
1. بحارالانوار، ج 24، ص 230؛ به نقل از «بدانید من فاطمه هستم»، اثر واحد پژوهش موسسه موعود، تهران، موعود، 1391، ص 333.
2. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) / ترجمه نجفى - تهران، اسلامیه، چاپ: اول، 1377، ص 182؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5.
3. احتجاج، ج 1، ص 86؛ به نقل از بدانید من فاطمه هستم، همان، ص 336.
4. سوره ی شورا، آیه ی 23. به نقل از همان منبع، ص 337.
5. بحارالانوار، همان؛ به نقل از همان، ص 332.
6. ابن بابویه، محمد بن على، الخصال / ترجمه جعفرى - قم، نسیم کوثر، چاپ: اول، 1382ش. ج‏1 ؛ ص397- 398. با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5.
7. بحار الانوار، ج 43، ص 156؛ به نقل از بدانید من فاطمه هستم، همان، ص 330.
8. الاحتجاج، همان، ص 262؛ به نقل از همان، ص 329.

غنچه ای که نشکفت...


منبع تصویر: haramkhane.com


لابد اگر به دنیا می آمد، نمونه ای دیگر از حسن و حسین (علیهما السّلام) می شد. نمی گویم که در خوشی می زیست؛ چرا که زندگی خاندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگز بی دغدغه و مزاحم نبود؛ ولی فرقی نمی کرد؛ حسن و حسین(ع) هم گل های همین باغ بودند. باغی که هر روز، تبر به دستی پیدا می شد و ادّعای بخشی از آن را می کرد. یک روز باغبان را از باغ می بردند و روزی دیگر، درختان باغ را می سوزاندند. باغی بود این باغ! حتّی به غنچه های نشکفته اش هم رحم نکردند.

«محسن» نامی بود که بر او گذاشتند. شش ماهه بود و سنّت پیغمبر خدا (ص) این بود که بر کودکان متولّد نشده نیز اسمی گذارد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرمودند: «آن کودکانى که از شما سقط مى ‏شوند و نامى براى آنان نمى ‏گذارید، روز قیامت که شما را ملاقات مى ‏کنند، خواهند گفت: "چرا نام ما را تعیین نکردید"، در صورتى که رسول خدا (ص) کودک حضرت فاطمه‏ را قبل از اینکه متولّد شود، محسن‏ نامید.» (1)

وقتی که غاصبان، در خانه را آتش زدند، جنینی شش ماهه بود. عمر بن خطاب، در نیم سوخته را با لگد باز کرد و در این میان، مادر محزون محسن(سلام الله علیها) که پشت در بود. از این ضربه، بر زمین افتاد. (2) چیزی که افتادن محسن(ع) را تضمین کرد، نه این ضربه، که ضربه ای بود که قُنفذ (علیه اللعنه) درست بعد از وارد شدن، با تازیانه بر بازوی حضرت فاطمه(س) وارد کرد. طوری که تا هنگام رحلت، اثر آن بر بازوی ایشان ماند. (3)

در این بین، حیدر کرّار(ع) در حالی که گریبان متجاوز را می گرفت و شمشیر می کشید، فریاد زد: «فضّه! فاطمه را دریاب.» (4)
 
دادخواهی برای محسن(ع)امام صادق(ع) فرمودند: «نخستین کسى که درباره ی او محکمه ی عدل در حکومت حقّه تشکیل مى شود، محسن فاطمه است؛ بین او و قاتلش محکمه برگزار مى شود. قُنفُذ و اربابش (عمر بن خطاب) آورده مى شوند و با تازیانه هائى از آتش شلاّق مى خورند. اگر یکى از آن شلاّقها بر دریا زده شود، همه ی اقیانوسهاى جهان از مشرق تا مغرب به جوش مى آید. و اگر یکى از آنها به یکى از کوههاى دنیا بخورد ذوب شود و تبدیل به خاکستر مى گردد. آن دو دشمن خدا با این تازیانه شلاّق مى خورند.» (5)

انگار طفل کُشی، در جان جاهلان مدینه عادت شده بود. جاهلانی که هرگز دست از نادانی خویش برنداشتند. روزی طفل شش ماه، محسن(ع) را کشتند و روزی دیگر شش ماهه ای دیگر، علی اصغر(ع) را.

شاگرد امام صادق(ع)، مفضل، از ایشان پرسید: «این آیه درباره ی چیست: وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ‏  (روز قیامت از کسى که به خاک سپرده شده است، سؤال مى ‏شود به چه جرمى کشته شده است؟)» امام فرمودند: «اى مفضل! به خدا قسم این به خاک سپرده شده، محسن‏ فرزند فاطمه‏ (ع) است. زیرا مقصود از این آیه مائیم و هر کس جز این بگوید او را تکذیب کنید.»

مفضل با دردمندی پرسید: «آقا! آنگاه چه مى‏ شود؟» فرمودند: «فاطمه زهرا برخاسته و عرض می کند: خدایا! آن روزى که به من وعده فرمودى از کسانى که به من ظلم کرده ‏اند و حقّ مرا غصب نمودند و مرا زدند و اولاد مرا به گریه آوردند، انتقام بگیر! به وعده ی خود وفا کن! در این وقت فرشتگان هفت آسمان و حاملین عرش الهى و ساکنان هوا و اهل دنیا و آنها که در زیر طبقات زمین هستند، با ناله و فریاد می گریند و به خدا شکایت می کنند.» (6)

امروز طفل بی گناهی را در شکم مادر کشتند و راه را برای دیگران گشودند تا طفل دیگری را بر دست پدر به خون بنشانند.

«...خداوندا! مظلوم از دنیا رفت. حق او را بردند و شهیدش کردند. ابو بکر فدک را از او گرفت و عمر در بر شکمش زد و محسن‏ ساقط شد و او بر سر این از دنیا رفت. خداوندا! تو حکم کن برای او که تو بهترین حکم کنندگانى.» (7) بخشی از سخنان پدر شهید...
 
پی نوشت:
1. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زندگانى حضرت زهرا علیها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى - تهران،  مهام، چاپ: اول، 1379، ص637؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3.5.
2. مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه - قم، مؤسسه اسماعیلیان‏، چاپ: دوم، 1414 ق. ج‏4 ؛ ص365.
3. هلالى، سلیم بن قیس، تاریخ سیاسى صدر اسلام، ترجمه کتاب سلیم - تهران، انتشارات رسالت قلم، چاپ: اول، 1377، ص249.
4. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مهدى موعود (ترجمه جلد 51 بحار الأنوار) - تهران، اسلامیه، چاپ: بیست و هشتم، 1378، ص 1169.
5. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات - نجف اشرف، دار المرتضویة، چاپ: اول، 1356، متن عربی، ص 334.
6. مجلسی، محمّد باقر، مهدی موعود، همان، ص 1174.
7. مجلسی، محمد تقی، همان.

مُسکّن قلب

آیا تا به حال در زندگیتان به جایی رسیده اید که در حالی که اشک از چشمانتان سرازیر می شود، با اطمینان کامل خودتان را بدبخت ترین آدم دنیا بدانید؟
چه واقعه و موضوعی شما را تبدیل به بدبخت ترین آدم دنیا کرده است؟

آیا هم نشین افرادی بوده اید که در مکالماتشان دائم از درد و مصیبت هایشان حرف می زنند و خود را بدبخت ترین آدم دنیا می دانند و درست در همان لحظه شما دارید به مشکلات وحشتناک خودتان فکر می کنید و در دلتان به او می خندید و مشکلات او به نظرتان مسخره می آید؟

چرا مشکلات زندگی، اینقدر در نظر ما آدم های این دوره و زمانه بزرگ شده است و ما آدم ها کم طاقت؟

حالا خودتان را در فضاهای زیر تصور کنید:
شما جوانی هستید پرتلاش که پس از سالها درس خواندن، در کنکور قبول نشده اید و ...

شما مردی هستید که پس از مدت ها به تازگی صاحب خانه شده اید و روزی عده ی دیگری هم سراغ همان خانه می آیند و ادعای مالکیت می کنند و متوجه می شوید که فروشنده کلاهبردار پولتان را برداشته و فرار کرده و ...

شما مادری هستید که بعد از سالها کودک دلبندتان به دنیا آمده و حالا درست در اوان جوانی در حادثه ای در مقابل چشمانتان، به بدترین نحو ممکن، جانش را از دست می دهد.

شما دختری هستید و عده ای از خدا بی خبر ارثی که پدرتان برای شما گذاشته را غصب می کنند و ...

شما مردی هستید از تبار حق و در مقابل چشمانتان تک تک اعضای خانواده تان را در اوج عطش قطعه قطعه می کنند و ...

حالا قرار گرفتن در کدام یک از موقعیت های بالا سخت تر است؟ راستی مشکلات زندگی شما دشوار تر بوده یا موقعیت های بالا؟

اگر خداوند عالم را صاحب همه ی صفات نیک بدانید، حتماً این را هم قبول دارید که او هیچ گاه به بنده اش ظلم نمی کند و قصد آزار و اذیت او را ندارد، اوج این صفت خداوند زمانی معلوم می شود که حتی هوای بنده اش را در مسافرت هم دارد و نماز مسافر را شکسته می خواهد.

بچه ی هفت ساله هم که به مدرسه می رود، معلم از او امتحان می گیرد تا میزان توانایی او را بسنجد. در نظام عالم هم همین طور است، پروردگار عالم هم با ایجاد فراز و نشیب هایی در زندگی بندگان، گاهی آنها مورد امتحان قرار می دهد.

اما آیا این همه سختی از طرف خداوند بی پاسخ می ماند؟

رسول خدا(ص) در این باره می فرمایند:
«به درستى که بنده مومن اگر بداند آنچه را خداى تعالى براى او آماده و مهیا فرموده است در مقام بلا، هر آینه آرزو مى کند که بدنش با قیچی پاره شود.»(1)

وعده ی بهشت و آمرزش گناهان از جمله پاداش هایی است که خدای متعال در مقابل مصیبت و بلا نصیب انسان می کند:

حضرت محمد(ص) می فرمایند:
«کسى که مصیبتى به او رسد، چه جزع کند و چه نکند، چه صبر کند یا صبر نکند، پاداش او از خداى تعالى بهشت است.»(2)

«بلائى وارد نیامده به مردى و زنى از اهل ایمان خواه برخود و خواه بر فرزند و خواه بر مالش جز آنکه خداى عزوجل را ملاقات مى نماید و بر او گناهى نخواهد بود.»(3)

 هم چنین پیامبر اسلام(ص) صبر بر بلا را راه رسیدن به مقامات بلند می دانند:
«چون منزلتى در علم خداى تعالى براى بنده اى گذشته باشد و عملش او را به آن منزلت نتواند رساند، مبتلا فرماید او را به رنج جسد یا تلف مال یا مرگ فرزند که بنده بر آن بلایا شکیبایى کند و در عوض صبرى که کند، خداى عز و جل او را به آن منزلت برساند.»(4)

پی نوشت:
1.       کافى 2: 198 در کتاب المومن 15: تنبیه الخواطر 2: 4، 2 التحصیص محمد بن همام با تفاوت اندکى در عبادت .
2.       من لا یحضره الفقیه، ج1، ص111، ح 518؛ البحار، ج 82،  ص116،ح 8
3.       سنن الترمذى 4: 28
4.       سنن ابو داود، ج3،183؛ مسند احمد بن حنبل ، ج5، ح272