درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

توقیع مبارک حضرت بقیه الله(عج) به جناب احمد بن اسحاق

احمد بن اسحاق می‌گوید: از جعفر بن علی نامه‌ای به دست من رسید که طیّ آن ادّعا کرده بود به تمام دین (حلال و حرام) و نیز کلیّة علوم و آنچه که مردم بدان نیازمندند، آگاهی دارد. پس از اینکه نامه را خواندم، عریضه‌ای به پیشگاه مقدّس حضرت امام عصر، روحی له الفداء، نگاشته، نامة جعفر را نیز در جوف آن قرار دادم. متعاقباً از ناحیة مقدّسه جوابی بدین شرح واصل شد:

به نام خداوند بخشایندة مهربان
خداوند تو را پایدار بدارد. نامة تو و ضمیمة آن (نامة جعفر) به من رسید و از مضمون آن‌که با اختلاف الفاظ و اشتباهات بسیار توأم بود، مطّلع شدم و اگر شما هم دقّت کرده بودید به برخی از آن‌ها آگاه می‌شدید. حمد و ثنا مختصّ ذات پاک خداوند متعال، پروردگار جهانیان است که برای او شریکی در احسان وی نسبت به ما و فضلش بر ما نیست. خداوند عزّ و جلّ، مقدّر و معیّن فرموده است که حقّ به مرحلة نهایی و کمال خود برسد.

و خداوند اراده فرموده است که باطل از بین برود. و او برآنچه بیان نمودم گواه است و آنچه که تذکّر می‌دهم در روز قیامت بر شما حجّت خواهد بود و از آنچه که در آن اختلاف داشتیم سؤال خواهد کرد. خداوند، برای صاحب آن نامه (جعفر) هیچ گونه مقام و حقّی بر ما و شما و بر دیگر مخلوقات قرار نداده است و اطاعت او واجب نیست و من طیّ یک جمله مطلب را به نحو کافی و کامل بیان خواهم کرد. ان‌شاءالله.

ای احمد بن اسحق! خداوند تو را از رحمت بی‌نهایتش بهره‌مند سازد. خداوند متعال خلایق را بیهوده نیافریده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلکه آنان را به قدرت کاملة خویش آفریده و برای رسیدن به کمال واقعی، اسباب تکامل را به آنان مرحمت فرموده است؛ از جمله برای شنیدن حقایق، گوش و برای دیدن آیات الهی، چشم و برای درک حقایق و تمیز باطل از حقّ، قلب و عقل عنایت فرمود و سپس سلسلة جلیل انبیاء(ع) را برانگیخت که به نعمت‌های او در آخرت و الطاف وی در این دنیا بشارت دهند و از عذاب او مردم را بترسانند و افراد جامعه را به اطاعت و فرمان‌برداری از خداوند دستور دهند و از نافرمانی و مخالفت وی بر حذر دارند و آنچه که در شناخت خداوند و دین مقدّس اسلام مؤثّر است در اختیارشان قرار داده تا با عوامل جهل و نادانی مبارزه کنند. و از دیگر الطاف بزرگ الهی، فرو فرستادن قرآن کریم است که تمام موجبات خوشبختی و سعادت و همة عوامل بدبختی و شقاوت را بیان می‌دارد.

دیگر از ابزار کمال، فرو فرستادن ملائکه است در میان مردم و کسانی که از طرف خداوند برای هدایت آنان مبعوث شده‌اند، که خود فضل الهی بر همة آنها (انبیاء و مردم) است. همچنین از نشانه‌های قدرت الهی آنکه دلایل و براهین منطقی و معجزاتی به وسیلة انبیاء و پیامبران به منصّة ظهور رسیده است، از جمله برای برخی از آنان (حضرت ابراهیم(ع)) آتش را گلستان نمود و او را خلیل خویش قرار داد. با دیگری سخن گفت و عصایش را اژدهایی مهیب نمود. پیامبر دیگری با اجازه خداوند، مرده‌ها را زنده می‌نمود و بیماری‌ها  را شفا می‌داد و به برخی دیگر از انبیاء  زبان حیوانات را آموخت و برای دستیابی به هر چیز، وسیلة مناسب در اختیار آن‌ها قرار می‌داد.

سپس حضرت محمد(ص) را به رسالت مبعوث فرمود و به وسیلة او نعمت را تمام و نبوّت و پیامبری را به او ختم نمود و وجود مقدّسش را برای همة جهانیان رحمت واسعة الهی قرار داد. آنچه که می‌باید، با راستگویی و صداقت ظاهر نمود و علائم و آیات و نشانه‌های قدرت خداوندی را آن‌گونه که لازم بود، بیان داشت و در حالی که تمام خوبی‌ها که در سعادت هر انسانی مؤثّر است در وجود گرامیش جمع بود، از این جهان رحلت فرمود و پس از او [خداوند بزرگ] امر اسلام و مسلمین و خلافت و امامت را به برادر، پسر عمّ، وصیّ و وارث وی علیّ بن ابی‌طالب و پس از آن حضرت، به فرزندانش یکی پس از دیگری سپرد تا با تعلیمات و راهنمایی‌های ائمّة معصومین(ع) دین خود را زنده و نور خود را تمام کند. و در میان فرزندان آن حضرت و برادران و پسرعموها و خویشان آنها تفاوت‌های روشن و آشکاری قرار داد تا امام از مأموم و حجّت خدا از غیر او شناخته شوند.

آری، بدین طریق امام از مأموم و حجّت خدا از کسی که باید از وی متعابعت نماید شناخته شدند. برخی از امتیازات و برجستگی‌ها و ویژگی‌های ائمّه معصومین به قرار زیر است:

1. مقام عصمت دارند.
2. جانشینان رسول اکرم(ص) از تمام عیوب [ظاهری و باطنی] مبرّی و منزّه‌اند.
3. برگزیدگان خدا و رسول او از تمام پلیدیها برکنارند.
4. ذوات مقدّسة ائمّه(ع) از همة عوارض نفسانی به دورند.
5. اوصیای رسول گرامی گنجینه‌های علوم خداوند بزرگند.
6. حجّت‌های خداوند پس از خاتم انبیاء(ص) باید مرکز حکمت‌های الهی باشند.
7. اوصیای دوازده‌گانة پیامبر بزرگ باید مرکز اسرار الهی باشند.
8. این ذوات مقدّسه به وسیلة دلایل و براهین و معجزات و کراماتی که خداوند متعال در اختیارشان قرار داده است مؤیّد به تأییدات الهی هستند و اگر این ویژگی‌ها را نداشتند با دیگران مساوی بودند و حقّ برتری از آنان سلب می‌شد.

با این تفضیل و خصوصیات اوصیای رسول اکرم(ص) که برای شما نقل کردم، این پیرو باطل و دروغگو (جعفر و ادّعای باطل او) بر خداوند افترا بسته است. این شخص با امید به چه چیزی می‌خواهد این ادّعای عاری از حقیقت خود را ثابت کند.؟ آیا با اطّلاعاتی که در احکام الهی دارد؟ به خدا قسم این فرد آن‌قدر بی‌اطّلاع است که حلال و حرام را نمی‌شناسد و میان بد و خوب فرق نمی‌گذارد. آیا به دانش خود تکیه دارد؟ او به قدری تهی دست است که حقّ و باطل را نمی‌شناسد، محکم و متشابه را نمی‌داند و از احکام نماز، حتّی وقت آن آگاهی ندارد. آیا این مدّعی فاقد صلاحیّت، به ورع و تقوای خویش تکیه می‌کند؟ خداوند شاهد است که نماز واجب خویش را برای اینکه شعبده‌بازی یاد بگیرد ترک نموده است. حتماً از ظروف مشروب و آثار دیگری از گناهان او که مشهور است، اطلاع دارید.

آیا این شخص، برای اثبات مدّعای خود، آیه‌ای از قرآن یا حجّتی دارد؟ اگر این چنین است پس بیان کند و اگر دلیل دیگری دارد، بیاورد، چنان که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است:

«به نام خداوند بخشنده مهربان. این کتابی است نازل شده از سوی خداوند مقتدر حکیم. ما آسمان‌ها و زمین و آنچه که در بین آسمان‌ها و زمین است، همه را جز به حقّ و مدّتی که نام برده شده، نیافریدیم و آنها که کافر گشتند، از آنچه آنها را ترسانیدند، دوری گزینند. به آنها بگو به من نشان دهید آنهایی را که غیر از خدای یگانه می‌خوانند، چه چیز از زمین را آفریده‌اند؟ مگر در خلقت آسمان‌ها شرکت داشته‌اند؟ کتابی را که پیش از این [قرآن] آمده باشد و یا علامتی که موجب یقین به این معنی باشد، اگر راستگو هستید، بیاورید. کیست گمراه‌تر از کسی که غیر از خدای یگانه را می‌خواند و تا روز قیامت دعایش مستجاب نمی‌شود؟ و آن خدایان باطل، از اینکه آنها را می‌خوانند غافلند. وقتی این مردم برانگیخته شدند، همین خدایان دشمن آنها خواهند بود و عبادت آنها را انکار می‌کنند.»

خداوند تو را توفیق دهد، آنچه برایت گفتم از این ستمکار ظالم بپرس و او را آزمایش کن. از یکی از آیات قرآن و تفسیر آن از وی سؤال نما و یا از نماز و شرایط آن از او بازپرس تا به معایب و کمبودهای او پی ببری و حال او را بدانی. و خداوند کفایت کننده است. خداوند حقّ را برای اهلش حفظ می‌کند و آن‌ها در جایگاهش  قرار می‌دهد.

خداوند متعال پس از حضرت امام حسن و امام حسین(ع) امامت را در دو برادر قرار نداده است.  و آنگاه که خداوند اجازه فرماید که ما سخن گوییم حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از میان خواهد رفت. البتّه توجّه ما به خداوند بزرگ و الطاف اوست و ذات مقدّسش بهترین وکیل برای ما است. و درود بر حضرت محمد و خاندان پاک و طاهر او باد.1

پی‌نوشت:
1. شیخ طوسی، الغیبة، ص 174.

توقیع‌ حضرت‌ بقیة‌الله (أرواحناله‌الفداء) به‌ افتخار شیخ‌ مفیدره

  • اشاره‌:

در باب‌ شخصیت‌ عظیم‌ و مقام‌ والای‌ شیخ‌ مفید از نظر تقوی‌ و ولایت‌ اهل‌ بیت‌(ع‌) هیچ‌گونه‌ تردیدی‌ برای‌ دشمن‌ وجود ندارد، چه‌ رسد به‌ دوستان‌، و به‌ ویژه‌ درباره‌ ارتباط‌ آن‌ بزرگوار با وجود مقدس‌ حضرت‌ بقیة‌الله أرواحنا له‌ الفداء، همگی‌، از خاص‌ و عام‌، اتفاق‌نظر دارند؛ بالاخص‌ در مورد توقیعات‌ پر محتوای‌ آن‌ حضرت‌ که‌ به‌ افتخار شیخ‌ مفید(ره‌) شرف‌ صدور یافته‌ است‌.
ارزش‌ و اهمیت‌ شیخ‌ مفید(ره‌) از آنجا معلوم‌ می‌شود که‌ او در سایة‌ محبت‌ و دوستی‌ خالصانه‌ و بی‌شائبه‌ نسبت‌ به‌ اهل‌ بیت‌ عصمت‌ و طهارت‌(ع‌) و مخصوصاً دشمنی‌ با دشمنان‌ ایشان‌ و خدمت‌ صادقانه‌ به‌ مذهب‌ تشیع‌ به‌ جایی‌ رسید که‌ امام‌ زمان‌(ع‌) به‌ خاطر وجودش‌ خداوند را شکر می‌کند و سپاس‌ می‌گوید.

نامه‌ای‌ به‌ برادر با ایمان‌ و دوست‌ رشید ما، أبو عبدالله محمدبن‌ محمدبن‌ نعمان‌ ـ شیخ‌ مفید ـ که‌ خداوند عزت‌ وی‌ را مستدام‌ بدارد.
سلام‌ خداوند بر تو ای‌ کسی‌ که‌ در دوستی‌ ما به‌ زیور اخلاص‌ آراسته‌ای‌ و در اعتقاد و ایمان‌ به‌ ما دارای‌ امتیاز مخصوصی‌ هستی‌. ما در مورد نعمت‌ وجود تو خداوند یکتا را سپاسگزاریم‌.
از پیشگاه‌ مقدس‌ خداوندی‌ استدعا می‌کنیم‌ که‌ بر سید و مولای‌ ما حضرت‌ محمد بن‌ عبدالله(ص‌) و خاندان‌ او درود و صلوات‌ پیاپی‌ و بی‌نهایت‌ خویش‌ را نازل‌ فرماید.
از آنجا که‌ در راه‌ یاری‌ حق‌ و بیان‌ سخنان‌ و نصایح‌ ما صادقانه‌ کوشیدی‌، خداوند این‌ افتخار را به‌ شما ارزانی‌ داشته‌ و به‌ ما اجازه‌ فرموده‌ است‌ که‌ با شما مکاتبه‌ کنیم‌.
شما مکلف‌ هستید که‌ اوامر و دستورات‌ ما را به‌ دوستان‌ ما برسانی‌. خداوند عزت‌ و توفیق‌ اطاعتش‌ را به‌ آنان‌ مرحمت‌ فرماید و مهمّات‌ آنان‌ را کفایت‌ کرده‌، در پناه‌ لطف‌ خویش‌ محفوظشان‌ دارد.
با یاری‌ خداوند متعال‌ در مقابل‌ دشمنان‌ ما که‌ از دین‌ خداوند روی‌ برگردانده‌اند، بر اساس‌ تذکرات‌، استقامت‌ کن‌ و با خواست‌ الهی‌، دستورات‌ ما را به‌ آنان‌ که‌ از تو می‌پذیرند و گفتار ما موجب‌ آرامش‌ آنها می‌باشد ابلاغ‌ کن‌. با اینکه‌ ما براساس‌ فرمان‌ خداوند بزرگ‌ و صلاح‌ واقعی‌ ما و شیعیانمان‌ تا زمانی‌ که‌ حکومت‌ در دنیا در اختیار ستمگران‌ است‌ در نقطه‌ای‌ دور و پنهان‌ از دیده‌ها به‌ سر می‌بریم‌، ولی‌ از تمام‌ حوادث‌ و ماجراهایی‌ که‌ بر شما می‌گذرد کاملاً مطلع‌ هستیم‌ و هیچ‌چیز از اخبار شما بر ما پوشیده‌ نیست‌. از خطاها و گناهانی‌ که‌ بندگان‌ صالح‌ خداوند از آنها دوری‌ می‌کردند ولی‌ اکثر شما مرتکب‌ آن‌ شدید نیز باخبریم‌. از عهدشکنیها و پشت‌ سر گذاشتن‌ عهد و پیمانها با اطلاعیم‌. گویی‌ اینها از لغزشهای‌ خود خبر ندارند. با همة‌ این‌ گناهان‌، ما هرگز امور شما را مهمل‌ نگذاشته‌، شما را فراموش‌ نمی‌کنیم‌ و اگر عنایات‌ و توجهات‌ ما نبود، مصائب‌ و حوادث‌ زندگی‌، شما را دربر می‌گرفت‌ و دشمنان‌، شما را از بین‌ می‌بردند.
پس‌ از خداوند بترسید و تقوی‌ پیشه‌ کنید و ما خاندان‌ رسالت‌ را مدد رسانید. در برابر فتنه‌هایی‌ که‌ پیش‌ می‌آید، و البته‌ عده‌ای‌ در این‌ آزمایش‌ و برخورد با فتنه‌ها هلاک‌ می‌شوند، مقاومت‌ کنید و البته‌ همة‌ اینها از نشانه‌های‌ حرکت‌ و قیام‌ ما هستند. اوامر و نواهی‌ ما را متروک‌ نگذارید و بدانید که‌ علی‌رغم‌ کراهت‌ و ناخشنودی‌ کفار و مشرکان‌، خداوند نور خود را تمام‌ خواهد کرد.
تقیّه‌ را از دست‌ ندهید و از آتشی‌ که‌ جاهلیت‌ به‌ رهبری‌ بنی‌امیه‌ افروخته‌ است‌، بپرهیزید. من‌ که‌ ولی‌ خدا هستم‌ سعادت‌ پویندگان‌ راه‌ حق‌ را تضمین‌ می‌کنم‌. در این‌ سال‌ در ماه‌ جمادی‌الاولی‌ حوادثی‌ اتفاق‌ می‌افتد که‌ باید از آن‌ عبرت‌ بگیرید. در آسمان‌ علامت‌ و نشانه‌ای‌ ظاهر می‌شود که‌ کاملاً روشن‌ است‌ (همه‌ می‌فهمند که‌ این‌، آیت‌ آسمانی‌ است‌) و نیز نشانه‌ای‌ در زمین‌ همانند و مساوی‌ آن‌ پیدا خواهد شد. (ممکن‌ است‌ مساوی‌ بودن‌ آیت‌ آسمان‌ و زمینی‌، از لحاظ‌ این‌ باشد که‌ هر دو از آیات‌ الهی‌ و غیبی‌اند).
در مشرق‌ زمین‌ حادثه‌ای‌ به‌وجود می‌آید که‌ موجب‌ حزن‌ و اندوه‌ و اضطراب‌ است‌. پس‌ از آن‌، گروهی‌، از امت‌ اسلامی‌ که‌ در واقع‌ با اسلام‌ بیگانه‌ هستند بر عراق‌ مستولی‌ خواهد شد و در نتیجة‌ اعمال‌ بد آنها وضع‌ زندگی‌ و ارزاق‌ مردم‌ سخت‌ می‌شود. آنگاه‌ با هلاک‌ شدن‌ طاغوت‌ آن‌ زمان‌، بندگان‌ با تقوی‌ خوشحال‌ می‌شوند و راه‌ حج‌ خانة‌ خدا بر اهلش‌ گشوده‌ می‌شود و به‌ آسانی‌ حج‌ می‌کنند و امر مردم‌ طبق‌ مراد و خواستة‌ آنها منظم‌ خواهد شد. پس‌ سعی‌ کنید اعمال‌ شما طوری‌ باشد که‌ شما را به‌ ما نزدیک‌ سازد و از گناهانی‌ که‌ موجب‌ نارضایتی‌ ما را فراهم‌ نماید بترسید و دوری‌ کنید.
امر قیام‌ ما با اجازة‌ خداوند به‌طور ناگهانی‌ انجام‌ خواهد شد و دیگر در آن‌ هنگام‌ توبه‌ فایده‌ای‌ ندارد و سودی‌ نمی‌بخشد. عدم‌ التزام‌ به‌ دستور ما موجب‌ می‌شود که‌ بدون‌ توبه‌ از دنیا بروند و دیگر ندامت‌ و پشیمانی‌ نفعی‌ نخواهد داشت‌. خداوند شما را با الهامات‌ غیبی‌ خود ارشاد و توفیقات‌ خویش‌ را در سایة‌ رحمت‌ بی‌پایانش‌ نصیب‌ شما بفرماید. 1




پی‌نوشت‌:

1. بحارالانوار، ج‌53، ص‌175.

درآمدى بر شناخت توقیعات (3)

موضوع توقیعات
محمد مهدى رکنى



اشاره :
در قسمت‌‌هاى پیشین این سلسله مقالات با معناى لغوى و اصطلاحى »توقیع«، شماره توقیعات، راه‌‌هاى تشخیص درستى توقیعات آشنا شدیم و دانستیم که در توقیعات موضوعات مختلفى مطرح شده‌‌اند.
گاه امام عصر (ع) براى اینکه مردم اطمینان قلبى به آن حضرت پیدا کنند امور پنهانى و رازهاى نهانى را در توقیعات مطرح مى‌‌کردند و از آنچه در دل مردمان مى‌‌گذشت خبر مى‌‌دادند و گاه ... دنباله موضوعات توقیعات را در این شماره پى مى‌‌گیریم.

2. مسایل مربوط به غیبت امام

پیش از این یادآور شدیم که از مسایل مهم جامعه اسلامى و مجامع دینى به خصوص شیعیان در آن روزگار، مسئله غیبت فرزند امام حسن عسکرى (ع) بود. از یک طرف بر طبق روایات فراوانى که از ائمه معصومین رسیده بود، شیعه انتظار چنین پیشامدى را داشت و تصریح امام یازدهم بر تولد فرزندش و نشان دادن او در فواصل زمانى مختلف به اصحاب خاص، پیش‌‌گویى‌‌هاى ائمه قبلى را براى شیعه ثابت و محقق مى‌‌کرد امّا از طرف دیگر دشمنى بسیار شدید با مصلح موعود و تفحص براى پیدا کردن و قتلش امکان آشکار شدنش را از بین برده بود و شبهاتى که جعفر برادر امام حسن عسکرى (ع) ایجاد کرده بود و مردم را به خود دعوت مى‌‌کرد نیز مزید بر علت بود. این همه اشکالاتى را به اذهان القا مى‌‌کرد، که بر حسب وظیفه ارشادى و هدایتى که امام دارد باید پاسخگوى آنها و بر طرف کننده شبهات باشد. به این جهت مى‌‌بینیم تعدادى از توقیعات مستقیماً در اطراف مسایل طرح شده راجع به »غیبت« است، مانند نهى از بردن نام امام غایب و عدم تعیین وقت ظهور و سبب غیبت و امورى از این گونه.

1. شیخ طوسى ضمن خبرى مسند این توقیع را نقل مى‌‌کند:
براى محمد بن عثمان عمرى ابتدائاً و بدون سؤال قبلى این توقیع رسید:
کسانى را که از نام [من ]مى پرسند با خبر گردان: یا سکوت و رفتن به بهشت، یا سخن گفتن و دوزخى شدن؛ زیرا آنان اگر بر نام واقف شوند آن را فاش مى‌‌کنند و اگر بر مکانم مطلع گردند دیگران را به آنجا راهنمایى مى‌‌نمایند. 1

 2. محمد بن همّام از محمد بن عثمان - دومین نایب خاص امام غایب - نقل مى‌‌کند که توقیعى به خطى که مى‌‌شناختم برایم رسید، بدین مضمون:
هر کس در جمعى از مردم نام مرا ببرد [که موجب معرفى و گرفتارى‌‌ام شود] لعنت خدا بر او باد.
همین راوى گوید: از زمان فرج پرسیدم، جواب رسید:
کسانى که وقت [ظهور مرا ]تعیین مى‌‌کنند دروغ مى‌‌گویند [که آن را جز خدا کسى نمى‌‌داند].2

توضیح

چنانکه از نخستین توقیع مذکور برمى‌‌آید، این منع علتى جز رعایت تقیه و حفظ جان امام در آن محیط ظلم و تهدید و خفقان ندارد، با وجود این معمولاً محدثان تصریح به نام خاص حضرت را دور از احتیاط مى‌‌دانند.3
 3. اسحاق بن یعقوب از محمد بن عثمان خواهش مى‌‌کند نامه‌‌اى که در آن مشکلات عقیدتى خود را نوشته به حضور امام بفرستد. خواهش او انجام مى‌‌گیرد و توقیع به خط مولاى ما صاحب الزمان (ع) مى‌‌رسد، که از جمله این مطالب در اواخر آن آمده است: 4

امّا علت غیبت، خداى عزوجل مى‌‌گوید »اى ایمان آوردگان! از چیزهایى که اگر برایتان آشکار شود بدتان مى‌‌آید سؤال نکنید«.

 هیچ یک از پدرانم نبود مگر اینکه بر گردنش بیعت یکى از طاغوت‌‌هاى زمانش بود، ولى من هنگامى که قیام مى‌‌کنم هیچ بیعتى از طاغوتها بر عهده‌‌ام نیست [یعنى آزادانه مى‌‌توانم به قیام جهانى ام اقدام کنم و پیمانى که وفاى به آن لازم باشد بر عهده‌‌ام نیست].

امّا کیفیت بهره بردن از من در زمان غیبتم مانند نفع بردن از خورشید است هنگامى که ابر آن را از دیده نهان کند. سپس حضرت شیعیان را اندرز داده مى‌‌فرماید:
درف سؤالاتى را که برایتان مفید نیست ببندید و براى دانستن آنچه از شما نخواسته‌‌اند خود را به رنج نیفکنید، بلکه براى تعجیل فرج بسیار دعا کنید که در آن گشایش کار شما نیز هست .5


3. جواب مسایل اعتقادى

توقیعاتى که از ناحیه مقدس امام غایب (ع) صادر شده، شمارى از آنها در پاسخ پرسش‌‌هایى است که راجع به مسایل عقیدتى و ایمانى است .

این سؤالات غالباً در موضوع امامت و غیبت امام مى‌‌باشد که در آن زمان مسئله روز و مایه اختلاف فرقه‌‌هاى مسلمین بوده است و برخى تا امروز هم مورد بحث و گفتگوست. اینک ترجمه چند توقیع نقل مى‌‌شود:

1- شیخ الطائفه محمد بن حسن طوسى از ابوجعفر محمد بن على بن بابویه نقل مى‌‌کند که گفت: گروهى از شیعه در این موضوع اختلاف کردند که خداى - عزوجل - آفریدن و روزى دادن را به ائمه (ص) تفویض کرده. عده‌‌اى گفتند: این محال است و چنین نسبتى به خداى تعالى جایز نیست؛ زیرا جز خدا بر خلق اجسام قادر نیست. دسته‌‌اى دیگر گفتند: [چنین نیست ] بلکه خداى تعالى ائمه را بر این کار توانا کرده است و [آفرینش را ]به آنان واگذار کرده، از این رو مى‌‌آفرینند و روزى مى‌‌دهند. در این مسئله به شدت با یکدیگر نزاع مى‌‌کردند.

یکى از آنان گفت: شما را چه شده؟ چرا به ابو جعفرمحمدبن عثمان عمرى مراجعه نمى‌‌کنید که از او بپرسید، تا در ابن باب حق مطلب را برایتان روشن کند، که راستى [اکنون ]او راه به سوى صاحب الامر است. آن گروه به [حل مسئله توسط ]ابو جعفر راضى شدند و به پیشنهادش جواب قبول دادند، پس مسئله را نوشتند و به سویش فرستادند. از طرف حضرت برایشان توقیعى آمد که رونوشت آن این است:

به درستى خداى تعالى است که اجسام را آفرید و روزى‌‌ها را تقسیم کرد، که او جسم نیست و در جسم هم حلول نکرده »لَیسَ کَمفثلفه شى‌‌ءٌ و هفوَ السَّمیعف العَلیم« هیچ چیز مانند او نیست و اوست شنوا و دانا. امّا ائمه (ع) از خداى تعالى سؤال مى‌‌کنند، پس او مى‌‌آفریند و مى‌‌خواهند، پس او روزى مى‌‌دهد، براى اجابت کردن درخواستشان و بزرگداشت حقشان .6

 چنانکه ملاحظه مى‌‌شود پاسخ امام به نزاع کنندگان بسیار سنجیده و عمیق است؛ زیرا در حالى که تضادى با اصل توحید اسلامى ندارد و شریکى براى آفریدگار پیش نمى‌‌آورد، مقام رفیع و حق والاى ائمه را در بارگاه الهى و استجابت دعایشان را مى‌‌رساند.

2. شیخ طوسى مى‌‌نویسد: گروهى به من خبر دادند از ابو محمد تلَّعفکبرى به استادش از شیخ موثقى در مدینة السلام [بغداد ]که گفت: ابن‌‌ابى غانم قزوینى با جماعتى از شیعیان در باره جانشین امام حسن عسکرى (ع) مشاجره کرد. ابن ابى غانم مى‌‌گفت حضرت عسکرى درگذشت و جانشینى ندارد. شیعیان در این باب نامه‌‌اى نوشتند و به ناحیه [ سوى صاحب الزمان ]فرستادند و حضرت را از موضوع مشاجره با خبر کردند. جواب نوشته شان به خط آن حضرت - که بر او و پدرانش سلام باد - رسید.7

 بسم الله الرحمن الرحیم، خدا ما و شما را از گمراهى و فتنه‌‌ها بر کنار دارد و به ما و شما روح یقین ببخشد و ما و شما را از بدى و عذاب قیامت پناه دهد. همانا از تردید گروهى از شما در دین با خبر شدم، و از شک و سرگردانى که در والیان امورشان دارند به من پیغام رسید. این اطلاع ما را - به خاطر دلسوزى نسبت به آنان نه خودمان - غمناک و اندوهگین کرد؛ زیرا که خدا با ماست و ما هیچ نیاز به غیر او نداریم و حق با ماست پس کسى که از ما کناره‌‌گیرى کند، هیچ ما را به وحشت نمى‌‌افکند. ما پرورش یافته پروردگارمان هستیم و خلق پرورده هدایت مایند.

اى شمایان! شما را چه شده که در بیابان تردید رفت و آمد مى‌‌کنید و در حال سرگردانى واژگونه مى‌‌روید. آیا نشنیدید که خداى عزوجل مى‌‌گوید: »اى کسانى که ایمان آورده‌‌اید خدا را اطاعت کنید و هم رسول و اولوالامر را فرمانبردارى نمایید« آیا آنچه در آثار8 راجع به ائمه گذشته و موجود آنان آمده نمى‌‌دانید که از آنچه هست و آنچه حادث مى‌‌شود خبر داده. آیا ندیدید خداوند چگونه براى شما پناهگاه‌‌هایى قرار داد که به آنها پناه ببرید [و از خطرات مصون مانید]، و نشانى‌‌هایى که به وسیله آنها راه راست را بیابید؟

از زمان حضرت آدم تا وقتى که امام در گذشته - حسن عسکرى (ع) - ظاهر شد، هر گاه پرچمى غایب مى‌‌شد پرچمى دیگر ظاهر مى‌‌گشت [امامى دیگر مى‌‌آمد ]، و چون ستاره‌‌اى افول مى‌‌کرد ستاره‌‌اى دیگر طلوع مى‌‌کرد. چون خدا او [ حضرت عسکرى (ع) ]را به سوى خود برد، پنداشتید که خدا دیگر دینش را باطل کرد، و سببى که میان او و خلقش هست گسست. نه! چنین نبوده و نمى‌‌باشد تا قیامت بر پا شود و امر خداى سبحان ظاهر گردد، در حالى که آنان کراهت دارند.

همانا امام گذشته - حضرت حسن عسکرى (ع) کاملاً مطابق روش پدرانش (ع) زیست و سعادتمندانه درگذشت، و وصیتش در باره ماست و علم او نزد ماست و ما فرزند و جانشین وى هستیم .[در ادعاى ] مقام او جز ستمگر گناهکار کسى با ما نزاع نمى‌‌کند، و غیر ما هر کسى ادعاى آن را کند منکر کافرى است و اگر نبود این که، امر خداى تعالى مغلوب [خواست کسى ]نشود، و سرّش ظاهر و علنى نگردد، حق ما برایتان چنان آشکار مى‌‌شد که خردهایتان از آن روشن شود و شک‌‌هایتان نابود گردد ولى هرآنچه خدا خواسته مى‌‌شود، و براى مدت هر چیز نوشته و وقت خاصى است. پس از خدا بترسید و تسلیم ما شوید، و امر را به ما برگردانید.. 9

 این توقیع - بخصوص که به خط حضرت تحریر شده - از چند جهت قابل توجه و تامل است؛ زیرا در عین اینکه نشان از لطف و محبت خاص امام نسبت به پیروانش دارد، استغناى حجت خدا را از همه کائنات و توجه صرفش را به آفریدگار آشکارا مى‌‌رساند. پس از استشهاد به آیه قرآن مجید که اطاعت اولوالامر را در ردیف اطاعت رسول قرار داده، سنت جارى الهى را در باره وجود پیشواى عالم معصوم در هر زمان ذکر مى‌‌فرماید و همچنین کسانى را که به دروغ ادعاى مقام معنوى امامت و حجت خدا بودن را مى‌‌نمایند ظالم و کافر مى‌‌شمارد، که واقعاً بزرگترین ظلم و حقیقت پوشى ادعاى مقامى است که گوینده شایستگى آن را نداشته باشد و مایه گمراه کردن مردم شود.
ادامه دارد



پى‌‌نوشت‌‌ها:

1. کتاب الغیبة، ص 222، کمال الدین، ص482، توقیع در لعن کسانى که در جمعى از مردم نام حضرت را ببرند.
2. کمال الدین، ص 483، ح 3.
3. رک: الکافى، ج 1، کتاب الحجة، ص332.
4. سوره مائده، آیه 102.
5. کمال‌‌الدین، ص 485.
6. کتاب الغیبة، ص 178.
7. »فَوَردَ جوابف کفتابفهم بخطه علیه و على آبائه السلام«
8. سوره نساء، قسمتى از آیه 59.
9. کتاب الغیبة، ص 173- 172

درآمدی بر شناخت توقیعات-2

اشاره: گفتیم که توقیعات صادر شده از ناحیه امام عصر(ع) در موضوعات مختلفى بوده است. برخى از آنها در زمینه امور پنهانى و رازهاى نهانى مردم و با هدف ایجاد اطمینان‌‌قلبى‌‌درمردم صادر مى‌‌شد، برخى به مسایل مربوط به‌‌غیبت‌‌امام(ع)مى‌‌پرداخت‌‌وبرخى نیز به پاسخ پرسش‌‌هاى اعتقادى مردم اختصاص داشت. در ادامه این سلسله مقالات برخى دیگر از موضوعات توقیعات را پى مى‌‌گیریم.


4 - اموال رسیده به امام

شمارى‌‌ازتوقیعات‌‌راجع‌‌به‌‌اموالى‌‌است‌‌که‌‌شیعیان‌‌به عنوان خمس‌‌ودیگروجوه‌‌شرعى‌‌توسطوکلایانایبان‌‌خاص‌‌به حضور امام خود مى‌‌فرستادند که نمونه‌‌هایى چند نقل مى‌‌شود:

1 - صدوق از پدرش نقل مى‌‌کند که سعد بن عبدالله از اسحاق بن یعقوب نقل مى‌‌کند از شیخ عَمرى شنیدم مى‌‌گفت:
با مردى اهل سواد1 هم صحبت شدم که مالى از حضرت با وى بود و آن را براى امام غایب فرستاده بود، ولى مال بازگشت داده شد و به وى گفته شده بود: حق عمو زاده‌‌اش را که چهارصد درهم است از آن بیرون کند. آن مرد از شنیدن جواب حیران و بهت‌‌زده و در شگفت شد و به حساب اموالش رسیدگى کرد. مزرعه‌‌اى از پسر عمویش در دست او بود که مقدارى از درآمد آن را پرداخت کرده و بعضى را نپرداخته بود. [چون حسابرسى کرد] معلوم شد چهارصد درهم از حق او را - چنان که حضرت گفته‌‌اند - نداده است. پس آن مقدار را از مالش بیرون کرد و بقیه را فرستاد، که مورد قبول واقع شد.2

2 - محمدبن شاذان نیشابورى گوید:
نزد من پانصد درهم که - بیست درهم کسر داشت - جمع شده بود، و دوست نداشتم [پولى که مى‌‌فرستم] این مقدارش کم باشد. بدین جهت از مال خودم بیست درهم وزن کرده بدان افزودم و به اسدى [وکیل‌‌امام] دادم، اما از اینکه کمبودى داشته ومن آن را کامل‌‌کرده‌‌ام‌‌چیزى ننوشتم. جواب نامه رسید: »پانصد درهم که بیست درهم از تو بود واصل شد...«3

3 - همین‌‌خبرراصدوق‌‌نیزنقل‌‌مى‌‌کندوبعد از آن مى‌‌افزاید:
محمدبن شاذان گفت: بعد از این مالى به حضور امام فرستادم اما روشن نکردم که از کیست. اما جواب رسید که: »آن مال رسید، قدرى از آن مال فلانى است و قدرى از فلانى«، یعنى حضرت دانستند صاحبان4

اصلى مال کیست و به اطلاع او رساندند.
4 - کلینى از حسن بن عیسى عفریضى نقل مى‌‌کند که گفت:
چون ابو محمد - امام حسن عسکرى(ع) - درگذشت مردى اهل مصر با مالى که براى امام آورده بود به مکه وارد شد. دید درباره جانشین آن امام اختلاف است. بعضى مردم مى‌‌گفتند: »امام حسن(ع) بدون فرزند درگذشت، و جانشین او جعفر است.«5

بعضى مى‌‌گفتند: »امام عسکرى(ع) درگذشت ولى فرزند برجا گذاشته است.« او مردى را که کنیه‌‌اش ابوطالب بود با نامه‌‌اى به عسکر (سامرّا) فرستاد. وى به سوى جعفر رفت، و از او برهان [امامتش را] خواست. جعفر گفت: »اکنون آمادگى [براى جواب] ندارد!« سپس به در منزل امام روى آورد و نوشته‌‌اش را به اصحاب داد. پاسخ برایش آمد: »خدا ترا در [مرگ] دوستت اجر دهد. همانا او مفرد و مالى که با او بود به شخص‌‌موثقى‌‌وصیت‌‌کرد،تادرآن‌‌باب‌‌بدانچه‌‌لازم است عمل‌‌کندوجواب نامه‌‌اش داده شد.«6 [چون ابوطالب
به‌‌مکه‌‌برگشت‌‌صدق گفتار حضرت برایش روشن شد].

5 - تکذیب مدّعیان

جاه‌‌طلبى و ریاست‌‌جویى از آفات بزرگ اخلاقى است، که اتفاقاً در بین دانشمندانى که به تزکیه و تهذیب نفس نپرداخته‌‌اند بیشتر از سایرین دیده مى‌‌شود. از این‌‌گونه علماى سوء - که دین را وسیله دنیا طلبى قرار مى‌‌دهند - طبعاً در عصر امام زمان(ع) نیز وجود داشتند، و پنهان زیستى حضرت هم بهانه و وسیله‌‌اى فریبنده براى این مدعیان کذاب بود، که عقاید دینى ناآگاهان را وسیله سودجویى و ریاست خود قرار دهند.

در چنین موقعیتى براى اینکه حقیقت پوشیده نماند و از مردم رفع اشتباه شود، از سوى حجت خدا(ع) توسط سفیران چهارگانه - به خصوص نوبختى - توقیعاتى در مذمت و تکذیب و لعن آن دروغگویان صادر شده، که به نقل نمونه‌‌اى چند مى‌‌پردازیم:

1 - شیخ طوسى در معرفى کسانى که از سوى حضرت حجت(ع) مذمت شده‌‌اند مى‌‌نویسد:
کسانى که ادعاى با بیّت (واسطه بین امام و مردم بودن) کرده‌‌اند نخستین آنها »شفریعى« است. او از مصاحبان امام هادى و حضرت عسکرى(ع) بود، اما بر خدا و حجت‌‌هاى الهى دروغ بست و نسبت‌‌هایى به آنان داد که از آن بیزار بودند. شیعیان او را لعنت کردند و از وى دورى جستند، و توقیع امام در لعن و دورى کردن از وى نیز صادر شد. سپس قول به کفر و الحاد نیز از او آشکار گشت.7

2 - »محمد بن نصیر نفمَیرى« از اصحاب حسن بن على عسکرى(ع) بود. پس از فوت حضرت مقام سفارت ابوجعفر محمد بن عثمان را ادعا کرده گفت نایب امام زمان مى‌‌باشد. اما خداوندبه‌‌واسطه‌‌کفر و جهالتى که از او ظاهر شد وى را رسوا کرد، و محمدبن‌‌عثمان نیز او را لعن نمود و ازوى تبرى‌‌جست‌‌و خودرااز وى پوشیده مى‌‌داشت و با او تماس برقرار نمى‌‌کرد.8

3 - دیگر از مذمت‌‌شدگان و مدعیان دروغین »احمدبن هلال الکرخى« است که از اصحاب امام یازدهم بود. اما پس از وفات حضرت، نص ایشان را بر وکالت و سفارت ابوجعفر محمد بن عثمان - که شیعه متفق بر آن بودند - قبول نکرد و گفت من آن را نشنیده‌‌ام! پس توقیع در لعن و دورى از وى از سوى امام زمان(ع) از دست ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى به شیعیان رسید.9

4 - دیگر از کسانى که توقیع در لعنش صادر شده »محمد بن على شلمغانى« معروف به »ابن‌‌ابى‌‌العزاقر« است که مرتد شد و نسبت‌‌هاى ناروا به نوبختى - سومین سفیر امام - داد. در چند خبر که در کتاب الغیبة آمده از او مذمت شده و توقیع صاحب‌‌الزمان(ع) در لعن و برائت از او و کسانى که پیرو او هستند صادر گشته است. بنابر خبرى دیگر توقیع در سال 312 ق. توسط نوبختى به شیعیان رسیده است. کسانى10 دیگر چون »ابوطاهر محمد بن على بن بلال«، »حسین بن منصور حلاج« و »ابو دلف کاتب« نیز سخنان کفرآمیز و ادعاهاى دروغین داشته‌‌اند که از سوى نایبان امام رسوا شده‌‌اند، و شیعیان نیز به سبب کفریات و گزافه‌‌گویى‌‌ها و غلوى که داشته‌‌اند از آنان دورى جسته‌‌اند.
5 - بنابرخبرى‌‌که شیخ طوسى نقل مى‌‌کند، پس از انحراف شلمغانى مردم به شک افتادند، و از امام راجع به نامه‌‌هایى که از او صادر مى‌‌شود و ادعاهایى که مى‌‌کند سؤال کردند. از جمله آنها پرسشى است، که اهل قم کردند، و جواب آمد که:
برنامه شما و مضمونش واقف شدیم. پاسخ مسائل شما هم از ماست و مرد مخذول گمراه کننده معروف به عزاقرى - که خدا لعنتش کند - در حرفى از آن هم دخالتى ندارد.11


6 - بنابر روایتى دیگر: بعضى از علما نیز چنین سؤالى را درباره کسانى که خدا بر آنان غضب کرده (یعنى مرتدشدگان) از حضرت نمودند. پاسخ چنین رسید که:

علم واقعى نزد ماست از کفر کسى که کافر شده بر شما حرجى نیست. پس آنچه به نظر شما صحیح است - از اخبارى که ثقات نه خودش روایت کرده‌‌اند - و از دست وى خارج شده [و به شما مى‌‌رسد] بپذیرید و خداى را شکر کنید، و آنچه در آن شک کردید، یا فقط از طریق او به شما رسیده، آن را به ما برگردانید تا صحیح کنیم یا باطل گردانیم، و خدا - تَقَّدَّسَت اَسماؤفه وَجَلَّ ثَناؤفه - توفیق دهنده به شماست و او در همه کار ما را بسنده است و نیکو وکیلى است.12
آنچه در این توقیع تازگى دارد عنایت و توجه خاص امام غایب است به راهنمایى حق‌‌طلبان و دستگیرى شیعیان و رفع شبهه از آنان، و براى حصول این منظور است که مى‌‌فرمایند:

در صورت تردید مکتوب را [به وسیله سفیران یا وکلایشان] نزد ما بفرستید، تا صدق و کذب را براى شما روشن کنیم و شما را از شک به درآوریم.

7 - از توقیعات معتبر دیگر که در کتب مأخذ ما (کتاب الغیبة و کمال‌‌الدین) نقل شده، توقیع زیرین است:
محمدبن یعقوب کلینى از اسحاق بن یعقوب نقل مى‌‌کند که گفت: از محمدبن عثمان عمرى درخواست کردم مکتوبى که در آن از مسائل مشکل خود سؤال کرده‌‌ام به حضور امام بفرستد. درخواست من اجابت شد و توقیع به خط مولاى ما صاحب‌‌الزمان(ع) رسید:

اما آنچه پرسیدى - که خدایت راهنمایى کند و ثابت قدم دارد - از کار افرادى از اهل بیت و عموزادگانم که مرا منکرند، پس بدان که راستى بین خداى عزوجل و احدى خویشاوندى نیست. هر کس
مرا [که حجت خدایم] انکار کند از من نیست و راه او مانند پسر نوح است. [که گمراه بوده و هلاک شد].
اما راه وروش عمویم جعفر و فرزندش مانند برادران حضرت یوسف است [که بر او حسد بردند و قصد کشتن او را کردند].

اما »ففقّاع«، آشامیدن آن حرام است ولى خوردن شلماب (نوعى آشامیدنى است) عیب ندارد. اما اموال شما »که براى ما مى‌‌فرستید« آن را جز براى تطهیر شما [از حبّ مال] نمى‌‌پذیریم پس هر که مى‌‌خواهد بفرستد و هر که مى‌‌خواهد نفرستد، که آنچه خدا به ما داده بهتر است از آنچه به شما داده.

اما ظهور فرج [و گشایش امر من] به تحقیق با خداى - که نامش بلند باد - است، و کسانى که وقت آن را تعیین مى‌‌کنند دروغ مى‌‌گویند.

اما گفتار کسى که گمان کرد امام حسین(ع) کشته نشده همانا کفر و نسبت دروغ دادن و گمراهى است.
اما رویدادهایى که [در غیبت من] پیش مى‌‌آید [براى تعیین تکلیف خود] به راویان حدیث ما [که تفقّه‌‌وقدرت‌‌استنباطدارند] رجوع کنید که آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان مى‌‌باشم.

اما محمدبن عثمان عمرى - که خدا از او و پدرش از پیش خشنود باد - همانا مورد اطمینان من است و نوشته و نامه‌‌اش نوشته من است.

اما محمدبن على بن مهزیار اهوازى خدا به زودى دلش را اصلاح مى‌‌کند و شکش را برطرف مى‌‌نماید.

اما آنچه براى ما مى‌‌فرستى نزد ما پذیرفته نمى‌‌شود مگر آنچه پاک و حلال است، و بهاى کنیز آوازخوان حرام است.
اما محمدبن شاذان بن نعیم، او مردى از شیعیان ما خاندان است.

اما ابوالخطاب محمد بن ابى‌‌زینب أجدع او خود ملعون و اصحابش نیز ملعونند، با همفکران و عقیده‌‌مندان به او همنشینى مکن، که من و پدرانم(ع) از ایشان بیزاریم...13

اهمیت رهبرى و مرجعیت در شیعه

آنچه در این بخش ذکر شد حاکى از اهمیت مسأله رهبرى شیعه و عنایت خاصى است که ولىّ خدا به آن دارد، هم در جهت معرفى رهبران و مراجع دینى شایسته و امام‌‌گونه، هم در لعن و طرد و افشاگرى نسبت به ادعاهاى دروغین مدعیان جاه‌‌طلب، که دین الهى را سرمایه ریاست و دنیادارى خود مى‌‌نمایند. از آنجا که مهمترین وظیفه امام - همچون پیامبر - هدایت و رهنمونى است و هیچ اقدام اجتماعى در هدایت مردم از گزینش و نصب رهبر صالح و پیشواى مصلح مهمتر نیست، بدین جهت امام غایب به این امر مهم توجهى مخصوص مى‌‌فرموده که نشانى‌‌هاى آن را در متن توقیعات - از شدت و حفدَّت لحن کلام و تأکید و تشدید بر صحت یا خیانت آنان - مى‌‌بینیم. اما مطلب قابل ذکر این است که بنا بر مسؤولیت هدایتى امام که همچنان ادامه دارد، عنایت و توجه خاص حضرتش در غیبت کبرى و زمان ما نیز باید به رهبرى شیعه دوام داشته باشد، و پرچم زعامت و قیادت امت را به علماى عامل و فقهاى عادل عطا کند. مرورى اجمالى به تاریخ رهبرى در شیعه و بزرگانى که در هر عصر مسؤولیت این کار مهم دینى - اجتماعى را برعهده داشته‌‌اند دلیل قاطع است که در طول بیش از هزار سال غیبت کبرى، دستى غیبى کسانى را پرورش داده و تأیید کرده و در مواقع حساس و سرنوشت‌‌ساز به زعامت و مرجعیت رسانده، تا رعیت، بى‌‌شبان و شیعه، بى‌‌نگهبان نماند، همچنانکه درعصر ما به عنایات خاص حضرتش، ایمان راسخ و شجاعت کم‌‌نظیر و رهبرى قاطع امام خمینى(ره) - که تبعیت و همراهى انبوه مردم را همراه داشت - انقلاب اسلامى ایران را به پیروزى رساند، و در پهنه جهان آثار سیاسى و دینى و فرهنگى شگرفى برجا گذاشت، و زمینه شناخت تشیع علوى را که همان اسلام ناب محمدى(ص) است - در همه ابعاد آن - فراهم کرد، و الحمدالله ولى‌‌النعم.

نظرى کلى بر توقیعات و نتیجه‌‌گیرى

نگاهى گذرا به مجموع توقیعاتى که از طرف امام زمان(ع) براى شیعیان آمده، مى‌‌رساند که امام غایب چون پیشواى حاضر کمال مراقبت و دلسوزى را نسبت به دوستان و پیروان خود دارد، و به هدایت راه‌‌جویان و تربیت نفوس و معرفى نفوّاب اربعه و افشاگرى مدعیان کاذب نیابت علماً و عملاً قیام مى‌‌فرماید، به طورى که درماندگان و گرفتارانى که صمیمانه از او یارى طلبیده‌‌اند گشایش کار و حل مشکل خود را دیده‌‌اند و دانش‌‌طلبانى که در معضلات علمى و دینى درمانده‌‌اند از اشراقات و الهامات حضرتش روشن و هدایت شده‌‌اند. همه این فیوضات را به صورت پاسخ پرسش‌‌ها در توقیعات صادره از ناحیه مقدسه مى‌‌بینیم. علاوه بر اینها نهان‌‌بینى و رازگویى و اخبار از غیب در بسیارى از توقیعات وجود دارد، که نه تنها موجب اطمینان خاطر بیشتر براى مردم آن زمان بلکه براى خواننده امروز هم مى‌‌شود، و مى‌‌فهمد که چگونه امام با دانشى که از گنجینه علم الهى بارور شده است، بر ضمایر اشراف دارد و قصد و نیت اشخاص را مى‌‌داند، و از پسر یا دختر بودن مولود و روز مرگ افراد باخبر است و پیشاپیش آن را اعلام مى‌‌فرماید، و از حلال یا حرام بودن مالى که به حضورش تقدیم شده خبر مى‌‌دهد و حرام آن را رد مى‌‌کند، و اگر تقدیم کننده نام خود را برخلاف بنویسد از دانش امام پنهان نمى‌‌ماند و حقیقت به او یادآورى مى‌‌شود. اینها همه اندکى از تجلیات مقام ولایت است که از آینه توقیعات نمایان شده است.

اگر شخص دیرباورى با وجود این نشانه‌‌هاى صدق و صحت توقیعات، از در انکار درآید، پاسخش این است که راه اثبات رویدادهاى تاریخى و آثار بازمانده از قدیم - چه در امور دینى و چه در حوادث تاریخى - مگر جز دقت در دسترسى اسناد و راست‌‌گویى ناقلان مى‌‌باشد؟ اگر بیش از هشتاد توقیع رسیده از امام زمان را در کتاب‌‌هاى معتبر از راویان مختلف در مدت 69 سال نپذیریم، پس چه موضوع دینى یا واقعه تاریخى قابل پذیرش خواهد ماند؟ مگر مثلاً وجود پادشاهى به نام انوشیروان یا بخشنده‌‌اى به نام حاتم طایى یا خون‌‌ریزى چون امیر تیمور جز با چند مدرک اصیل کهن ثابت مى‌‌شود؟ آیا صحت انتساب دیوان‌‌هاى شعرا و کتاب‌‌هاى دانشمندان هشتصد نهصد سال قبل به آنها، مگر جز به وسیله دو سه یا حداکثر هفت هشت نسخه و دست‌‌نویس بازمانده از زمان‌‌هاى نزدیک به عصر آنهاست؟ اگر راه مناقشه در مدارک تا این حد باز شود هیچ رویداد تاریخى و اثر ادبى و علمى را نمى‌‌توان تلقى به قبول کرد و از نویسنده آن دانست.

بدون شک ادله درستى و اصالت بیشتر توقیعات - اگر نگوییم همه آنها - محکم‌‌تر از دلیل‌‌هایى است که براى موارد مشابه آنها از امور تاریخى و ادبى نقل شده است، و هر عقل سلیم و فرد منصفى گواهى به صحت و اصالت آنها مى‌‌دهد. اما منکران و معاندان، در حقایق آشکارتر چون آفریدگار جهان نیز شک و تردید روا مى‌‌دارند، و عرضشان اشکال تراشى است نه درک حقایق و قول خدا راست است که گفته: »إن یَتَّبفعون افلا الظَّنَّ و إن هفم إلاّ یَخرفصون« اینان جز از پى
گمان نمى‌‌روند و جز آن که دروغى ببافند کارى ندارند.14



پى‌نوشت‌ها :
1-سواد: بخش واقع میان دجله و فرات را در زمان خلفاى عباسى »سواد« مى گفتند (فرهنگ فارسى)
2- کمال الدین، باب ذکرالتوقیعات، ص 486، حدیث 5 ؛ الاصول من الکافى، ج1، ص 519، ، ح 8 ، با اندک تفاوت و از راویى دیگر
3- کتاب الغیبة، ص 258 ؛ الاصول من الکافى، ج 1، ص 523-524
4-کمال الدین، ص 509 ، شماره 38
5-معروف به جعفر کذّاب، که ادعاى جانشینى امام یازدهم را مى کرد
6-الاصول من الکافى، ج 1، ص 523 ، ح 19
7-کتاب الغیبة، 244 (به تلخیص) توضیح اینکه توقیع ظاهراً از سوى امام عسکرى(ع) در لعن او صادر شده
8- همان مآخذ، ص 244 ؛ احتجاج، ج 2، ص 474
9-کتاب الغیبة، ص 245
10-همان، ص 248-253
11-همان، ص 228
12-همان، ص 228-229
13-کتاب الغیبة، ص 177 - 176 ؛ کمال الدین، ص 484 - 483 ؛ الاحتجاج، ص 470 - 469
14- سوره انعام (6)، آیه 116

درآمدى بر شناخت توقیعات-1

قسمت اول
محمد مهدى رکنى





توقیع در لغت‌‌نامه‌‌ها

در کتابهاى لغت »توقیع« به‌‌این معانى آمده:
نشان گذاشتن و امضاء کردن حاکم بر نامه و فرمان، جواب مختصر که کاتب در نوشته به پرسشها مى‌‌دهد، دستخط فرمانروا، نوشتن عبارتى در ذیل مراسله.1

در اصطلاح علم حدیث پاسخ پرسشها یا اطلاعیه‌‌هایى است که به‌‌صورت کتبى از طرف امام براى آگاهى شیعیان فرستاده مى‌‌شده، چنانکه توقیعاتى از حضرت امام على نقى و امام حسن عسکرى، علیهماالسلام، نقل شده است، امّا معمولاً توقیع به2نامه‌‌هاى حضرت حجةبن‌‌الحسن امام زمان، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه، گفته مى‌‌شود که توسط چهارتن نایبان خاص ایشان در زمان غیبت صغرى به‌‌دست شیعیان مى‌‌رسیده است. محتواى این3توقیعات یا جواب سؤالات خصوصى است یا تعلیم احکام و ردّ شبهاتف مخالفان، یا تأیید و توثیق نوّاب اربعه و تکذیب مدعیان دروغین و تعیین تکالیف اجتماعى شیعیان در دوران نهان‌‌زیستى حضرت، که شرح آنها خواهد آمد.

چنین به‌‌نظر مى‌‌رسد دانشمندان ما خواسته‌‌اند بین اخبارى که شیعه آنها را در حضور امام بطور شفاهى فرا گرفته با آنچه به‌‌صورت حاشیه و پى‌‌نوشت نامه از امام دریافت کرده تفاوتى موجود باشد، بدین‌‌جهت نوع دوم را توقیع خوانده‌‌اند، که با معانى لغوى و وضع نخستین آن نیز تناسب دارد، زیرا توقیعات معمولاً جواب پرسشهایى است که در زیر نامه به اختصار تحریر مى‌‌شده، و نشان درستى آنها دستخط شناخته شده یا مهر4نویسنده بوده که در توقیعات وجود داشته است، و بدین‌‌ترتیب اصحابف ائمه و شیعیان زبده که با خط و نشان پیشوایان خود آشنایى داشتند به صدور آنها از طرف حجت خدا اطمینان کامل پیدا مى‌‌کردند.

اهمیت توقیعات و استدلال به آنها

آشکارترین اثر وجودى و تربیتى امام غایب در مدت غیبت صغرى توقیعات صادره از آن حضرت است. چنانکه مى‌‌دانیم مهدى موعود، علیه‌‌السلام، آخرین خلیفه آفریدگار بر زمین براى هدایت و رهبرى توده‌‌هاى انسانى است. پنهان از چشمها مى‌‌زیَد تا از کید دشمنان محفوظ ماند، و دست ستم به آستان والایش نرسد، و چون پدران خود به زهر جفا یا شمشیر کین کشته نشود، و آثار وجودى خلیفةاللَّه از جهان نابود نگردد. امّا این ناپیدایى و نهان‌‌زیستى چنان نیست که همانند نابودن امام بر صحنه زمین باشد و وجود و عدمش یکسان، نه واللَّه! که علاوه بر آثار معنوى و افاضات پنهانى - که اهلش از آن برخوردارند - امام غایب چون امام حاضر به وظیفه پیشوایى دینى خود که هدایت و تربیت نفوس و مددرسانى به دانشمندان پارساى مذهبى و نگهداشتف آنان از لغزشهاست مى‌‌پردازد و در حراست و مرزبانى حریم دین الهى و دیگر مسؤولیتها و تعهداتى که نسبت به کشورهاى اسلامى دارد مى‌‌کوشد، و »آن‌‌کس که ز کوى آشنایى‌‌ست« مى‌‌داند که هدایت و دستگیرى و نگهبانى حضرتش چگونه است، که خود دیده و بهره‌‌مند گشته است.
یکى از جلوه‌‌هاى بارز این راهنمایى در زمان غیبت کوتاه مدتف آن حضرت، همین توقیعات است که به‌‌وسیله نایبان خاص براى شیعیان فرستاده‌‌اند. زیرا اگر فیض‌‌بخشى و لطف نهانى آن حضرت را بیشتر مردم احساس نکرده‌‌اند، و یا گروهى تحقیق نکرده اخبار متواتر در5ضرورت حجت خدا را به چشم قبول و اعتنا نمى‌‌نگرند، امّا توقیعاتى که در مدت 69 سال غیبت صغرى از طرف حضرت صادر شده، داراى خصوصیاتى است که نه تنها براى مردم آن عصر دلیل عینى و نشان آشکار بر صدورش از سوى امام غایب بوده، بلکه چون از همان زمان در کتب محدثان موثّق و علماى محقّق ثبت و ضبط گشته، براى ما نیز امروز مى‌‌تواند دلیلى مشهود و اثرى روشن بر صدور آنها از ناحیه آن حضرت باشد، که انکارش جز بر عناد یا حق‌‌پوشى حمل نگردد، و چگونه چنین نباشد درحالى که این توقیعات با خط و نشان شناخته شده بر دست مطمئن‌‌ترین افراد به شیعیان مى‌‌رسیده، و آنان آثار درستى را - مانند نهان‌‌دانى و پیشگویى امام - در آنها مى‌‌دیدند، و سپس با تمام خصوصیات این نامه‌‌ها را در کتب خود نقل مى‌‌کردند. این کتابها که اصل6نامیده مى‌‌شد دراختیار دانشمندانى متتبّع چون محمدبن یعقوب کلینى (درگذشته به سال 329 ق.) و محمدبن على‌‌بن بابویه معروف به شیخ صدوق (درگذشته به سال 381 ق.) که در زمان غیبت صغرى یا اندکى پس از آن مى‌‌زیستند قرار گرفت، و این پویندگانف راه دین و دانش به گردآورى اخبار و تنظیم و تحقیق درباره آنها پرداختند. آثار علمى این محققان که بیشتر از قرن چهارم و آغاز غیبت کبرى به‌‌بعد است موجود و مرجع و مأخذ پژوهندگان امروزى است، و به‌‌استناد همین کتب معتبر هزار ساله است که ما به توقیعات اعتماد و اتکاء مى‌‌کنیم، و هم آنها را دلیل آشکار بر نظارت و مرزبانى حضرت مهدى، علیه‌‌السلام، از جامعه اسلامى مى‌‌دانیم.

هرچند روایات رسیده از رسول اکرم و امیرالمؤمنین و دیگر امامان معصوم، علیه‌‌السلام، درباره مهدى موعود، علیه‌‌السلام، آنقدر فراوان و متواتر است که جاى تردید براى مسلمانانف7حقیقت‌‌جو و بلکه هر محقّقف منصف باقى نمى‌‌گذارد، امّا نویسنده معتقد است پس از اثبات درستى توقیعات و مطالعه تعدادى از آنها خوانندگان نسبت به این موضوعف اعتقادى اطمینان قلبى بیشترى مى‌‌یابند. امید است در این کوشش علمى حوصله و داورى منصفانه خوانندگان نویسنده را یارى و همراهى کند، تا معرفت بیشترى نسبت به امام زمان خود پیدا کنیم، که در حدیثى از حارث‌‌بن مفغیره روایت شده:

به حضرت صادق، علیه‌‌السلام، گفتم: آیا رسول خدا، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، گفته است: هرکس بمیرد و امامش را نشناسد مانند عهد جاهلیت مرده است؟
حضرت فرمود: بلى. گفتم جاهلیتف کامل (مانند قبل از اسلام) یا جاهلیتى که فقط امامش را نشناسد. حضرت پاسخ داد: جاهلیت کفر و نفاق و گمراهى.8
بنابراین باید مسأله شناخت امام و معرفت نسبت به حجت خدا را با اهمیت بیشتر تلقى کرد و تحقیق لازم را انجام داد.


چگونگى پیدایش توقیعات

براى اینکه در انتساب توقیعات به امام زمان، علیه‌‌السلام، دچار تردید نشویم، و مثلاً آنها را ساخته دست شیادان یا ساده‌‌لوحى و زودباورى عوام نپنداریم، باید مقدمات و موجبات پیدایش این نامه‌‌ها را بدانیم. براى حصول این مقصود لازم است نخست اشاره‌‌اى به اوضاع سیاسى و روش حکام آن عصر بنمائیم تا علت غیبت و پنهان‌‌زیستى امام معلوم شود، آنگاه ضرورتف وجودى نواب اربعه که توقیعات توسط آنها به شیعیان مى‌‌رسیده نیز آشکار مى‌‌گردد.

مى‌‌دانیم راه ارتباط شیعیان با امام غایب در مدت 69 سال نایبان چهارگانه حضرتش بوده‌‌اند، و به بیان دیگر حجت خدا مسؤولیت هدایت و امامت خود را ازطریق این سفیران عملى مى‌‌کرده، یعنى با صدور توقیعات و پاسخ به پرسشها، آثار رهبرى و ارشادى‌‌اش به شیعیان مى‌‌رسیده است.

در تشریح آنچه ذکر شد مطالب زیرین - که خود فشرده از بحثى مفصل است - بیان مى‌‌شود.

1 - نظرى به تاریخ آن زمان

نگاهى گذرا به تاریخ زندگى ائمه بعد از حضرت رضا، علیه‌‌السلام، و رفتارى که فرمانروایان با آنان و دوستانشان داشتند حکایت از این دارد که بدرفتارى و فشار آن خلفاى غاصب نسبت به جانشینان حقیقى پیامبر قوس صعودى مى‌‌پیمود. چنانکه محدودیت و سختگیرى بر امام دهم حضرت هادى، علیه‌‌السلام، بیش از امام نهم - حضرت جواد، علیه‌‌السلام - بود، همچنانکه مراقبت بر داخل خانه امام حسن عسکرى، علیه‌‌السلام، و گماشتن جاسوسهاى زن و مرد بر ایشان افزون از امام دهم بود.

9براى هرکس که تاریخ حیات این امامان را مطالعه مى‌‌کند همواره این سؤال مطرح است که چرا این بزرگ مردان الهى که از سلامت کامل روح و بدن برخوردار بودند چنین اندک زیستند و نگذاشتند آثار وجودیشان آشکار شود؟ چرا باید امام جواد، علیه‌‌السلام، 25 سال و امام حسن عسکرى 28 سال زندگى نمایند و به سم جفا کشته شوند؟ چرا باید از 42 سال عمر حضرت هادى حدود 20 سال آن تحت‌‌نظر یا در زندان گذشته باشد؟10چرا باید امام دهم و یازدهم از زادگاهشان مدینه ناخواسته تبعید شوند و در سامرا در محلى که لشکرگاه سلطان است تحت‌‌نظر و مراقبت شدید آن جاه‌‌طلبان قرار گیرند؟

از جمله ویژگیهاى نیم‌‌قرن از حکومت عباسیان در سامرا - از سال 227 تا 279 ق. - ضعف دستگاه فرمانروایى و استیلاى موالیان ترک و انقلاب صاحب زنج که خود را علوى و حامى زحمت‌‌کشان مى‌‌دانست، و بالاخره نهضتهاى متعددى است که به طرفدارى از »رضاى آل محمد، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله« و بر ضد ستم هیأت حاکمه انجام مى‌‌گرفت، بحدى که از آغاز حکمرانى معتصم تا پایان عهد معتمد - که بیش از نیم قرن زمان گرفت - هجده نهضت و قیام روى داد که همه از طرف علویان بود. انقلابیون بپاخاسته مردم را که از فساد و مال‌‌اندوزى و کشتار فرمانروایان به‌‌ستوه آمده بودند به‌‌عنوان کلى »رضاى آل محمد« فرا مى‌‌خواندند نه به نام خاص امام زمانشان، زیرا بیم آن مى‌‌رفت که دستگاه جبار، امام را به طغیان و اخلال علیه حکومت متهم کند و فوراً بکشد. ظاهراً این داعیان انقلابى معتقد بودند که در صورت پیروزى امام را به رهبرى برگزینند و درصورت عدم موفقیت خود را فداى عقیده و آرمان و امام خویش کنند. اگر نهضت‌‌کنندگان را در دعوتشان صادق و صمیمى هم ندانیم، این حقیقت انکارناپذیر است که آل محمد شایستگى و حق حکومت داشته‌‌اند، و این امرى مسلم و مقبول بوده که رهبران مردم را بدان مى‌‌خواندند، هرچند در باطن ریاست خود را نیز طالب بودند.11

اگر خواسته باشیم فهرستوار هم اوضاع سیاسى - اجتماعى شیعه و پیشوایانش را در مدت امامت حضرت هادى و عسکرى، علیهماالسلام، - از سال 220 تا 260 ق. - نقل کنیم سخن به درازا خواهد کشید و از هدف اصلى باز مى‌‌مانیم، بدین‌‌جهت طالبان را به کتب مربوط بخصوص »تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه« رجوع مى‌‌دهیم که اثرى تحقیقى و پرفایده است، اینجا همین‌‌قدر متذکر12مى‌‌شویم که از مجموع مطالعات این واقعیت خودنمایى مى‌‌کند که آن سلاطین ستمگر - و نه خلفاى رسول‌‌اللَّه - برطبق اخبار فراوانى که از پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و فرزندانش رسیده بود، مى‌‌دانستند مصلح موعود که قائم آل محمد، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، است از این خاندان ظهور خواهد کرد، و جهان را پس از آنکه ظلم و جور همه‌‌جا را فرا گرفت از قسط و عدل پر خواهد نمود،13و مهدى موعود، علیه‌‌السلام، است که حکومت اسلامى واقعى را که بر پایه توحید و برابرى و برادرى و رعایت حقوق همه افراد است ایجاد خواهد کرد. بنابراین قدرت و سلطنت آنها نابود شدنى است، و چون به خیال خام خود مى‌‌خواستند از تحقق آن حکومت عدل جلوگیرى کنند، نسبت به ائمه معصومین به‌‌چنان فجایع و جنایاتى دست مى‌‌زدند و آنان را سخت زیرنظر داشتند.

در چنین شرایط اجتماعى و سیاسى خاص بود که امام هادى و بخصوص‌‌حضرت‌‌عسکرى،علیهماالسلام، به‌‌اجبار زندگى مخفیانه و کم‌‌معاشرت را پیش گرفتند و با رعایت تقیه و حفظظاهر به وظایف اجتماعى و رهبرى شیعیان پرداختند، و با وجود این به14حبس و قتل محکوم شدند.


2 - غیبت

در این اوضاع سخت که از شمشیر خون مى‌‌ریخت موضوع غیبت مهدى موعود نیز توجیه و تعلیل مى‌‌شود. براى حفظ جان و برجا ماندن حجت خدا بر زمین، ناپیدایى و پنهان‌‌زیستى امام کارى طبیعى و خردپذیر و بلکه منحصر به‌‌فرد بود، البته این از نظر حفظ جانف پیشوا و ادامه رهبرى است، امّا اختفاى آن دو امام که معلول شرایط سخت و فشار رژیم حاکم بود، این فایده مهم را نیز داشت که حادثه مهم غیبت و ناپیدایى طولانى امام دوازدهم را براى شیعه امرى عادى و مأنوس گرداند، و زمینه ذهنى مردم را براى غیبت حضرت حجةبن‌‌الحسن، علیه‌‌السلام، آماده کرد. على‌‌بن حسین مسعودى در کتابش اثبات‌‌الوصیه سخنى در این باره دارد که نقل کردنى است:

»او روایت مى‌‌کند که امام هادى، علیه‌‌السلام، خود را از بسیارى از شیعه پوشیده مى‌‌داشت و جز با اندکى از خواص مراوده نداشت. چون امامت به فرزندش امام عسکرى، علیه‌‌السلام، رسید با شیعیان از پشت پرده‌‌اى سخن مى‌‌گفت، مگر در اوقاتى که براى بردنش به خانه سلطان بر مرکب سوار مى‌‌شد و آشکار مى‌‌گذشت، که همه او را مى‌‌دیدند. این دورى گزیدن از عموم و پرده‌‌نشینى مقدمه غیبت صاحب‌‌الزمان، علیه‌‌السلام، بود، تا شیعه رفته رفته به پنهان بودن امامش عادت کند، و با مسأله غیبت یک‌‌باره روبرو نشود«.15

این نظریه را دانشمندان متتبع معاصر نیز تأیید کرده حتى از برنامه‌‌هاى حساب شده امام هادى، علیه‌‌السلام، شمرده‌‌اند.16

در تأیید آنچه ذکر شد و تمهید مقدمه براى غیبت کبرى، باید از غیبت صغرى و پنهان‌‌زیستى 69 ساله امام زمان، علیه‌‌السلام، نام برد، که آن نیز خود وسیله‌‌اى براى آماده گردانیدن شیعه جهت غیبت کبرى و ناپیدایى طولانى و ممتدّ حضرت مهدى، علیه‌‌السلام، است.

ناگفته نماند آنچه از زندگى مخفیانه امام دهم و یازدهم نقل شد در ارتباط با غیبت طولانى فرزندشان حجةبن‌‌الحسن، علیه‌‌السلام، بود، وگرنه اصل غیبت از جمله سنتهاى الهى است که براى همه انبیاء و اولیاى گذشته واقع شده و موجب امتحان و آزمایش امت و نیز وسیله‌‌اى براى تنبیه و آگاهى بخشیدن به آنها بوده است، و چنانکه در امتهاى پیش رخ داده در امت اسلام نیز روى مى‌‌دهد، و از این جهت غیبت پدیده‌‌اى نوظهور و بى‌‌سابقه نیست و پیشینه‌‌اى دیرین دارد. کوتاه سخن17آنکه علت غیبت امام دوازدهم مساعد نبودن شرایط زندگى آشکار و عادى براى حضرتش مى‌‌باشد، زیرا بى‌‌شک علنى شدن وى همان بود و گرفتارى به‌‌دست جلادان همان، که عباسیان همیشه بیمناک از وقوع پیش بینى رسول اکرم بودند که در این خبر مشهور آمده: اگر از عمر جهان تنها یک روز باقى مانده باشد خدا آن روز را به‌‌قدرى طولانى خواهد کرد که بالاخره فردى از خاندان من ظهور کند و اساس ظلم و جور را فرو ریزد.18

3 - انتخاب و معرفى نایب

بدیهى است که هرگاه شرایط اجتماعى و اوضاع سیاسى بطورى بود که امام نمى‌‌توانست یا مصلحت نمى‌‌دانست آزادانه و مستقیماً با پیروانش ارتباط برقرار کند، چاره‌‌اى جز انتخابف نماینده و معرفى واسطه‌‌اى بین خود و مردم نداشت، تا به‌‌وسیله او مسئولیت رهبرى خود را انجام دهد و این روشى است خردپذیر و متداول. این‌‌کار از زمان امام دهم کمابیش اجرا شد و رفته رفته به‌‌میزان افزایش سختگیریهاى حکام و ازدیاد اختفا و پنهان‌‌زیستى امام فعالیت و وساطت نمایندگان نیز بیشتر شد، تا اینکه از شروع غیبت صغرى که سال 260 ق. و وفات امام حسن عسکرى، علیه‌‌السلام، بود وارد مرحله جدید و کامل خود گردید و توقیعات - که موضوع بحث ماست - نیز در این مرحله و به‌‌همین دلیل به‌‌وجود آمد.
ادامه دارد




پى‌‌نوشتها:

× برگرفته از کتاب: نشانى از امام غایب، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه، بازنگرى و تحلیل توقیعات.
1. مرجع در نقل معانى مذکور عبارت است از: منتهى‌‌الأرب فى‌‌لغة العرب، لغت‌‌نامه دهخدا، فرهنگ فارسى، لسان‌‌العرب. در کتاب اخیر مى‌‌خوانیم: »التوقیع فى‌‌الکتاب: الحاق شئ فیه بعد الفراغ منه... قال الأزهرى: توقیع الکاتب فى‌‌الکتاب المکتوب أن یجمل بین تضاعیف سطوره مقاصد الحاجة و یحذف الفضول...« (الطبعة الأولى، ج 10، ص 288، فصل الواو، حرف العین). ذکر این مطلب را خالى از فایده نمى‌‌بیند که بنابر آنچه در کشّاف اصطلاحاتف الفنون آمده، توقیع در دستگاههاى قضائى اسلام نیز معنى اصطلاحى داشته بدین شرح: »هرگاه کسى بر دیگرى ادعایى کند، نوشته او (که به گواهى افرادى تأیید شده) محضر نامیده مى‌‌شود، و چون طرف مقابل به‌‌وى جواب دهد و دلیلهاى روشن خود را اقامه کند آن نامه را توقیع گویند، و چون دلیلهایش پذیرفته شد و قاضى بر طبق آن حکم کرد، آن حکم سجل نامیده مى‌‌شود.« (چاپ دوم، ج 1، ص 689). بنابراین معنى، »توقیع« نامه‌‌اى است که ادلّه مستند در جواب مدّعى را دربر دارد.
2. مانند این توقیع که شیخ صدوق از امام عسکرى، علیه‌‌السلام، نقل کرده: »پندارى است باطل که مخالفان مى‌‌خواهند با کشتن ما این نسل پاک را منقطع گردانند که خداى عزوجل گفتارشان را تکذیب کرده است، و سپاس خداى را بر این نعمت« (کمال‌‌الدین، ص 407)، نیز رجوع شود به: سفینةالبحار، ج 2، ص 676، که توقیعاتى از امام دهم و یازدهم، علیه‌‌السلام، نقل کرده.
3. ر.ک: الذریعه، ج 8، ص 237.
4. شواهد تحت عنوان »خط آشنا« نقل خواهد شد.
5. »خبر متواتر« در اصطلاح علم‌‌الحدیث منظور خبر جماعتى است که - فى‌‌حد نفسه نه به ضمیمه قرائن - اتفاق آنان بر کذب محال و درنتیجه موجب علم (= یقین) به مضمون خبر باشد (علم‌‌الحدیث، ص 144).
6. »اصل« در اصطلاح علماى حدیث مجموعه‌‌اى از روایات است که راوى بلاواسطه از لسان امام شنیده و ضبط نموده باشد. ولى چنانچه بواسطه کتاب دیگر (که از امام اخذ شده) مجموعه‌‌اى گرد آورد، به‌‌این مجموعه فرع و به مرجع اولى اصل گویند. (الذریعه ج 2، ص 126)، یا مراد به اصل مجرد کلام امام است، در مقابل کتاب و مصنّف که در آنها علاوه بر کلام ائمه از خود مؤلف نیز بیاناتى هست (رجال بوعلى، ص 11) به‌‌نقل از علم‌‌الحدیث، ص 72.
7. براى ملاحظه اخبار رسیده از رسول اکرم، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، و ائمه معصومین، علیهم‌‌السلام، درباب مهدى موعود به‌‌عنوان نمونه این کتابها ذکر مى‌‌شود:
- الأصول من الکافى، محمدبن یعقوب کلینى (م. 329)، ج 1، کتاب الحجة، ص 328-372.
- کتاب الغیبة، محمدبن ابراهیم النعمانى (من أعلام القرن الرابع).
- کمال‌‌الدین و تمام‌‌النعمة، ابوجعفر محمد بن على بن حسین بن بابویه القمى.
- کتاب الغیبة، شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى.
- بحارالأنوار، محمد باقر المجلسى، المکتبةالاسلامیه، ج 51 و 52 (برابر جلد 13 چاپ کمپانى).
- المهدى، السید صدرالدین الصدر.
- منتخب‌‌الأثر فى‌‌الامام الثانى عشر، علیه‌‌السلام، لطف‌‌اللَّه صافى گلپایگانى. این کتاب تمام خصوصیات و بشارتهاى امام قائم، علیه‌‌السلام، را بتفصیل ضمن نقل احادیث روایت شده از طریق عامه و خاصه برمى‌‌شمرد و تألیفى جامع است.
- خورشید مغرب، محمد رضا حکیمى.
8. ر.ک: الاصول من الکافى، ج 1، ص 377، چند روایت دیگر نیز به‌‌همین مضمون نقل شده.
9. »خلیفه عصر یعنى المعتمد على‌‌اللَّه (256-279 ق.) به‌‌همین جهت (یعنى یافتن فرزند حضرت امام حسن عسکرى) امر داد خانه امام و حجرات آن را تفتیش کردند، و جمیع آنها را مهر نمودند، و عمال او در پى یافتن فرزند آن حضرت کوشیدند و زنان قابله را به تحقیق حال کنیزکان امام یازدهم گماشتند«. (خاندان نوبختى، 107).
10. ر.ک. ترجمه ففرَق الشیعه، 122.
11. ر.ک. پژوهشى در زندگى امام مهدى، علیه‌‌السلام، و نگرشى به تاریخ غیبت صغرى، 69-72.
12. تألیف و تحقیق دکتر جاسم حسین، ترجمه دکتر سید محمد تقى آیت‌‌اللهى، انتشارات امیرکبیر، 1367.
13. اشاره به این حدیث است که از پیامبر اکرم، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، و اهل‌‌بیت معصومش از طرق مختلف روایت شده است. ما به ترجمه یکى از آنها بسنده مى‌‌کنیم: شیخ صدوق در کمال‌‌الدین با ذکر سلسله اسناد از عبداللَّه بن عمر نقل مى‌‌کند که گفت: »از حسین‌‌بن على، علیه‌‌السلام، شنیدم که مى‌‌گفت: از رسول خدا، صلّى‌‌اللَّه‌‌علیه‌‌وآله، این چنین شنیدم که مى‌‌گفت: اگر از دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدا این روز را طولانى مى‌‌کند تا مردى از فرزندانم بیرون آید (ظهور کند) و دنیا را از عدل و قسط پر کند چنانکه از جور و ظلم انباشته شده است«. منتخب‌‌الأثر، ص 247. در همین باب 25 این کتاب 123 حدیث به‌‌همین مضمون نقل شده.
14. ر.ک: تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، عجّل‌‌اللَّه‌‌تعالى‌‌فرجه، فصل دوم. قابل ذکر است: از فرط تقیه‌‌گاه از امام دوازدهم به »غریم« نام مى‌‌بردند، غریم از لغات اضداد است، و به‌‌معنى »مدیون« و »دائن« هر دو استعمال مى‌‌شود. ر.ک. بحارالأنوار، ج 51، ص 297-298.
15. المهدى، ص 175.
16. ر.ک. پژوهشى در زندگى امام مهدى، علیه‌‌السلام، ص 135.
17. در این باب ر.ک: کمال‌‌الدین و تمام‌‌النعمة، ابوجعفر محمد بن على بن بابویه القمى (الصدوق)، ص 127-159.
18. منتخب‌‌الأثر، ص 141، حدیث 2، به نقل از صحیح ترمذى و ص 154، حدیث 40، به نقل از ینابیع المودة.