درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

ظهور تا حکومت: ترس رجیم

-          من به این موجود که از گل آفریدی سجده کنم؟ هرگز!
-          پس تو از رانده شدگان هستی و لعنت بر تو تا روز قیامت
-          پس به من مهلتی بده
-          تو را تا زمان معلوم فرصت دادیم.
-          به عزتت قسم همه ی بندگانت را حتماً گمراه می کنم غیر از خالصین درگاهت. (1)
بعد از این مکالمه بود که خداوند ابلیس را از درگاهش بیرون راند و سایه ی شومش همچنان بر سر ماست!

***

ابلیس که در آخرالزمان با گمراه کردن مردم با وسایل گوناگون و متنوع، فرصت جولان بسیار داشت، با ظهور امام، بسیاری از نقشه هایش نقش بر آب می شود. او که قرنها سعی کرده بگوید که امام و خدای مردم است، با ظهور امام دستش رو می شود و معلوم می گردد قدرت واقعی دست کیست.

دومین جنگ عظیم امام (عجل الله فرجه الشریف) با سپاه ابلیس است. او با سپاهی از جنیان و انسانها در مقابل امام می ایستد، و امام نیز با قدرت خداوند، فرشتگان، جنیان مومن و انسان های شیردل با او می جنگند. احتمالاً این جنگ خیلی دیدنی باشد، البته ممکن است خیلی از سپاهیان هم دیده نشوند ولی در هر حال جنگ عظیمی خواهد بود.

ولی خوشحالیم که این خبر را اعلام کنیم که این آخر شیطنت ابلیس است. هر چند او دردسرهای زیادی برای مؤمنین ایجاد کرد و می کند ولی این پایان کار اوست. (2)

در نهایت امام پیروز میدان می شود و فرصت و «وقت معلوم» شیطان پایان می پذیرد. او در مسجد کوفه در حالی که روی زانوهایش راه می رود چنین مکالمه ای با امام خواهد داشت:

«وای بر من در این روز!»

البته من مطمئن نیستم که امام زمان (عج) پاسخ او را می دهند یا خیر ولی این را می دانم که موهای پیشانی او را می گیرند و او را می کشند. (3)

البته برخی معتقدند پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) و یا امیرالمومنین (علیه السلام) او را روی سنگی در بیت المقدس به قتل می رسانند. (4)

در هر حال شیطنت های ابلیس پایان می پذیرد و در این قسمت، او و سپاهش به جهنم ملحق می شوند. دلمان نمی آید این روایت زیبا را به شما تقدیم نکنیم. این روایت در کتاب اسرار آل محمد (ص) نقل شده است:

ابلیس در قیامت با خلیفه ی دوم روبه رو می شود در حالیکه خودش یک افسار به گردن دارد و او دو افسار و هر دو به سمت جهنم می روند. ابلیس می گوید:
«تو چه کرده ای که با دو افسار تو را می برند؟»

خلیفه ی دوم پاسخ می دهد:
«تو هر چه خدا گفت به مردم گفتی انجامش نده، ولی من هر چه خدا گفت، آیینی مخالفش ساختم و آن را به مردم ارائه کردم و گفتم آنچه من می گویم انجام دهید.»

امان از نفس امّاره...


پی نوشت:
1.       سوره ی حجر آیات 34 - 40
2.       مقاله از ظهور تا قیامت، ماهنامه موعود، شماره 97
3.       بحارالانوار، ج2، ص231
4.       السلمی السمرقندی، محمدبن مسعودبن عیاشی، تفسیر العیاشی، ج 2، ص 262.

 

منابع:
1.       مطهری نیا، محمود، مقاله ی از ظهور تا قیامت، ماهنامه ی موعود، ش 97
2.       صدر، محمد، تاریخ پس از ظهور، صص 495 - 498
3.       مقاله ی ابلیس دشمن فرزند آدم، موعود ش 97
4.       احمدی، مصطفی، مقاله ی مرگ شیطان، ماهنامه ی موعود شماره ی 15

ظهور تا حکومت: لشکر شکست خورده

چشم مردم این روزها (منظورم روزهای قیام است) به وقایع عجیب و چهره های عجیب تر عادت کرده است. ولی این چهره،از همه عجیب تر است. آدم که او را می بیند نمی داند دارد می آید یا دارد می رود! آخر صورت او را به پشت برگردانده اند. دو تا از این انسان ها در زمین دیده می شوند. یکی سراسیمه به سمت کوفه حرکت می کند تا خبر را به سفیانی برساند (نذیر یا ترساننده) و دیگری با عجله به سمت مکه می آید تا خبری را به امام برساند. (بشیر یا بشارت دهنده)
واکنش سفیانی و امام با نذیر و بشیر، اینگونه است:

خبر این است: «سپاه سفیانی که برای دستگیری امام به مکه می رفت، در مکانی بین مکه و مدینه، به نام «بیداء» در زمین فرو رفت! ما دو نفر بودیم که باقی ماندیم، جبرئیل امین به صورتمان سیلی زد به این شکل درآمدیم!»

سفیانی سر آن بنده ی خدا را از تنش جدا می کند و چند تا فحش آبدار می دهد و با عصبانیت دستش را زیر چانه می گذارد که ببیند چه خاکی باید به سرش کند.

برای اینکه کمی متوجه اوضاع نابه سامان سفیانی بشویم باید ببینیم او سپاهیانش را کجا فرستاده و چه شده است:

1.       اگر یادتان باشد سر حکومت عراق بین سفیانی با ابقع و اصهب جنگ در گرفت، هر چند سفیانی در نهایت پیروز شد ولی هم سپاهش خسته شد و هم بسیاری از آنها از بین رفتند.
2.       یک سپاه سفیانی در منطقه ی اصطخر واقع در استان فارس، از دلیران سپاه سید خراسانی شکست مفتضحانه ای خورده است.
3.       سپاه بزرگی از سفیانی در راه مدینه توسط زمین عزیز بلعیده شده است!

در واقع در این انتها پسر هند جگر خوار مانده و کمی از سپاهش که حسابی ترسیده اند و از طرف دیگر چند بار شکست خورده اند و ناامیدند. سفیانی سپاهش را جمع و جور می کند و می رود به کوفه.

از طرف دیگر امام زمان (عج)، وقتی خبر فرو رفتن سپاه را می شنوند، شکر خدا را می گویند و چون این خانواده اهل کرامت و بخشش اند، این بنده ی خدایی که صورتش به عقب برگشته به حالت اول بازمی گردانند و او هم با امام بیعت می کند. (1)

امام (ع) که سپاهش ده هزار نفر شد، از مکه به سمت مدینه می رود. (2) پیش از حرکت یک والی برای مکه انتخاب می کنند که هنوز از در مکه خارج نشده، او را می کشند! امام باز می گردند، یک امیر دیگر انتخاب و مردم را نصیحت می کنند. بعد از اتمام حجت دوباره با سپاه خود به سمت مدینه می روند. در مدینه نیز بعد از زیارت، شهر را در دست می گیرند و سپاه را به سمت کوفه راه می برند.

اگر بخواهیم در یک خط مسیر حرکت امام را تا اینجای کار بگوییم می شود:
لشکر امام در کوفه با لشکر سفیانی برخورد می کند ولی ماجراهای بعد از آن دیگر در این مقاله نمی گنجد. پس با عرض معذرت پایان کار سفیانی باشد برای مقاله ی بعد.

ظهور تا حکومت بعدی: پایان کار امویان

پی نوشت:
1.بشارة الاسلام، ص 270؛ الزام الناصب، ج2، ص 259
2.صدر، محمد، تاریخ پس از ظهور، ص 255

منابع:
1.الساده، مجتبی، شش ماه پایانی، صص 190 – 200
2.صدر، محمد، تاریخ پس از ظهور، 255- 260
3.سخنرانی استاد اسماعیل شفیعی سروستانی با موضوع نقشه ی راه ظهور (ظهور و قیام)

ظهور تا حکومت: ابر اسلحه

اکنون که مهدی موعود (عج) قیام خود را آغاز کردند سوالی ذهن بعضی ها را مشغول می کند که حالا قرار است در برابر این سلاح های اتمی و موشک های قاره پیما و بالستیک و تانک و خمپاره چگونه بجنگند؟
البته جواب اصلی این سوال «نمی دانیم!» و «چه اهمیتی دارد؟» است! اما پاسخ های فرعی نیز به این سوال داده اند.
خیلی به ندرت کسی پاسخ این سوال را اینطوری داده است: «با سلاح روز می جنگند!» و اغلب گفته اند که ایشان با شمشیر خواهد جنگید. اما مگر شمشیر در برابر سلاح اتمی شانسی دارد؟ این سلاح ها چه می شود؟

از برخی احادیث معلوم است که پیش از ظهور امام سلاح ها نابود می شود. چون در روایت آمده است:
«شب یا روزی که فرمان ویرانی آمد، آنان (قدرتمندان زمان) را چنان در هم می کوبیم که انگار دیروز وجود نداشته اند» (1)

برخی معتقدند که احتمالاً پیمان صلحی باعث می شود که استفاده از این سلاح ها ممنوع باشد و در سطح بین المللی هم همه مفهوم «ممنوع» را درک می کنند و هیچ کس از سلاح کشتار جمعی استفاده نمی کند. البته ما که چشممان آب نمی خورد! (2)

برخی نیز معتقدند در جنگ جهانی سوم، مردم تمام سلاح ها را بر سر هم می ریزند و جنگ جهانی چهارم با چوب و چماق خواهد بود! (3)
برخی هم معتقدند که امام با سلاحی می جنگد که کسی دست و دلش نمی رود به سلاح خودش دست بزند! سه سلاح مهم: هراس، مومنان، فرشتگان!

می ترسیم! (13+)
پیشنهاد می کنیم کسانی که بیماری قلبی دارند و  نوجوانان زیر 13 سال این قسمت را مطالعه نکنند چون حاوی نکات ترسناکی است! از ما گفتن بود!

هراس:
خداوند به یاران حضرت مهدی و پیروان ایشان، وعده ی پیروزی داده است. لشکری که می داند شکست نمی خورد و دشمنی که می داند در برابر این سپاه است، چه حالی دارد؟ حالا این را هم در نظر بگیرید که دشمنان حضرت مهدی (عج)، کافران و خدا نشناسان هستند. کسانی که چون پشتیبان بزرگ و مهربانی چون خدا ندارند همینطوری در شرایط عادی می ترسند، چه برسد در برابر کسی قرار بگیرند که می دانند مرگ و زندگیشان دست اوست! (4)

حالا فکر کنید این لشکر هراسان ترسان در برابر کسانی قرار می گیرند که شمشیرهایشان را خدا با نام خودشان و پدرشان زینت داده است و کادو پیچ شده از آسمان فرستاده است! (5) تازه نقش پررنگ و الهی زره رسول خدا و شمشیر برهنه ی ایشان در دست قدرتمند حضرت بقیة الله (ارواحنا له الفداء) را در هم نظر بگیرید! (6)

مومنان:
یادتان هست از 313 مردی گفتیم که جنگاوران روز و زاهدان شب اند؟ اینها در سپاه امام هستند دیگر! تازه قدرت ایمانشان قلب آنها را مثل پاره های فولاد کرده است و قدرتشان به اندازه ی چهل مرد است! (7) چرا اندازه ی چهل مرد است؟

اولاً: می دانند حق اند و خدا با آنهاست! چی بالاتر از این؟
ثانیاً: این ها سربازان مخصوص امام زمان (عج) هستند! فرمانده شان را به هیچ زر و به هیچ دنیا و به هیچ چیز بالاتر از آن نمی فروشند! قرنها منتظر مانده اند بیاید که باطل را بشورند و بوی خدا را جاری کنند، حالا معلوم است که با جان و دل می جنگند.
ثالثاً: اینها نه تنها حواسشان به جنگ است، دور امام هم مثل پروانه می گردند که مبادا خراشی بردارد و جانشان را برای امام می دهند.
رابعاً: بابا اینها کسانی هستند که پیامبر (ص) از آنها با عبارت «دوستان من» یاد کرد، کسانی که خدا را واقعاً می شناسند و در شب عبد اویند و  در روز سرباز او! خلاصه آخر ایمانند! (8)
خامساً: باز هم بگویم؟!
لب مطلب: این لشکر دشمن خدا را به رسمیت نمی شناسد!

فرشتگان:
اگر تا به حال فرشته ها را ندیده اید و مطمئن نیستید که جن ها سم دارند یا نه، شُدید عین خود ما! اصلاً همین که نصف آدمها (و فراتر از آن) فرشته ها و جن ها را ندیده اند و یکهو در سپاه امام زمان (عج) می بینند – شاید هم نمی بینند!- برای در رفتن از میدان جنگ کافی است مخصوصاً اگر کسی طرف مقابل امام باشد و خشم فرشته ها را هم ببیند!

جالب، نحوه ی جنگیدن این فرشته هاست، کسی تا به حال دیده یک فرشته چه کارهایی می تواند بکند و چطوری می جنگد؟ اصلاً کسی می تواند فرشته ها ببیند؟

تازه! این فرشته ها، همه فرشته های معمولی نیستند، دو تا از فرشته های مقرب خداوند، حضرت جبرئیل امین (ع) و حضرت میکائیل (ع) هم هستند و در سمت راست و چپ امام می جنگند. (9)

آخر سلاح! (+18)

حضرت سلیمان، انگشتری داشتند که با آن جن ها را به خدمت درآورده بودند و حکومتشان را اداره می کردند، حضرت موسی (ع) عصایی داشتند که کار مشابهی می کرد و دیگر پیامبران هم برای اداره ی قوم خود وسایل مختلفی داشتند. حالا این وسایل کجاست؟ دست امام زمان (عج) و مطمئن باشید اگر لازم شود در زمان قیام هم از آنها استفاده می کنند.

البته ی همه ی این سلاح ها ترسناک نیست. امام سنگی را به همراه دارند که برای حضرت موسی (ع) بوده است و قوم بنی اسرائیل به وسیله ی آن سیراب می شدند و غذا می خوردند. به نظر می رسد کسی در سپاه امام زمان (عج) نیاز به کوله پشتی تغذیه ندارد!


این را حتماً بخوانید!
ترسیدید؟ ما که از اولش گفتیم ترسیدیم! ترس ما از این است که مقابل امام باشیم. البته از سلاح هایش می ترسیم ولی بیشتر می ترسیم که گرفتار نارضایتی خدا شویم. از این می ترسیم که در سپاه امام نباشیم و رأفت و مهربانی امام شامل ما نشود بلکه خشمش گریبان ما را بگیرد. ما حسابی می ترسیم بیشتر از هر چیزی از خودمان!

خدا کند در سپاه امام باشیم. (ان شاء الله)


پی نوشت:
1.       یونس/ 24
2.       تاریخ پس از ظهور، ص 290
3.       سخنی است از برنارد شو، به نقل از تاریخ پس از ظهور، ص 290
4.       الغیبة: نعمانی، ص 165
5.       بحارالانوار، ج 24، ص 356
6.       اثبات الهدی، ج3، ص 588
7.       بحارالانوار، ج102 ، 327
8.       تاریخ پس از ظهور، ص 296
9.       بحارالانوار، ج 102، ص 323

منابع:
1.معرفت امام زمان و تکلیف منتظران، صص280- 300
2.تاریخ پس از ظهور، صص 287 – 306

ظهور تا حکومت: جمع یاران جمع می شود!

چند روز قبل از قیام- مکه- بازار:
-          فصل حج نیست این وقت سال!
-          می دانم! همین مشکوکش کرده!
-          تو چه دیده ای که مشکوک شده ای؟ -          امروز حدود 300-400 نفر را دیدم که در مکه به دنبال جا و مکانی برای ماندن می گشتند. از دوستم که هتل دار است شنیدم که هیچ کدامشان با کاروان نیامده بودند!
-          من هم آنها را دیدم! نه زنی همراه داشتند نه بچه ای!
-          این را هم اضافه کن: بی هیچ وسیله ی حمل و نقلی! معلوم نیست چطور وارد شهر شده اند...
-          نکند توطئه ای باشد!
-          من می ترسم!
-          از چه؟
-          یکی خوابی دیده...
-          چه خوابی؟
-          خواب دیده ابری آسمان مکه را پوشانده و بعد از آن ابر ملخ های سبز رنگی به هر سو پریده اند و هر چه قلعه بوده ویران کرده اند.
-          تعبیرش چیست؟
-          مفتی می گفت تعبیرش این است که سپاهی الهی وارد مکه شده است و نمی توان جلودار آنها بود. (1)

***

شب- کنار کعبه- شهر مکه در خواب- جمعه ی قیام:
«....تا امروز حق ما را برده اند و بر ما ستم کرده اند، امروز شما یاری مان کنید!» (2)

فریاد لبیک همه جا را پر می کند. صدایی در حرم می پیچد و همه می شنوند نوای جبرئیل امین را که رو به قائم خاندان رسول خدا (ص) می گوید:
«به چه دعوت می کنی؟»

نخستین پیمان از زبان امام عصر (عج) جاری می شود. همه می فهمند که باید:
«دزدی و زنا و فحاشی به هیچ مسلمانی نکنند، خون کسی را به ناحق نریزند و به حریم دیگران جفا و تجاوز نکنند و به خانه ای حمله نبرند و تنها به حق و به جا، افراد را بزنند، هیچ طلا و نقره و گندم یا جویی را [برای خویش] انبار نکنند، مال یتیم رانخورند و به آنچه نمی دانند شهادت ندهند و هیچ مسجدی را خراب نکنند آنچه را که مست کننده است، ننوشند؛ خز و ابریشم نپوشند و در مقابل طلا سر فرود نیاورند، راه را نبندند و ناامن نکنند، همجنس بازی نکنند، گندم و جو را انبار نکنند و به کم راضی و طرفدار پاکی و گریزان از نجاسات باشند و امر به معروف و نهی از منکر کنند و لباس های خشن بپوشند و خاک را متکای خویش سازند و آن گونه که شایسته خداوند است در راهش جهاد کنند.

آن حضرت خود هم متعهد می شود که:
«همانند آنها قدم برداشته و لباس بپوشد و سوار مرکب شود و آن گونه باشد که آنها می خواهند و به کم راضی باشد و به کمک خداوند متعال جهان را همان طور که از جور پر شده است، از عدالت آکنده سازد، خداوند را آن گونه که شایسته است عبادت کند و هیچ حاجب و دربانی اختیار نکند» (3)

جبرئیل امین (ع) فریاد می کند:
«دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم! من نخستین بیعت کننده ام!»

بعد از آن حلقه ای از نیکوترین مردان مرد و زنان مطهر دور حضرت را می گیرند. 313 نفری که به طور معجزه آسایی دور هم جمع شده اند. در خواب و بیداری ربوده شده اند و آنها را آورده اند برای آغاز قیام.

چندین هزار نفر هم در مکه اند. کسانی که با شنیدن خبر ظهور حضرت خودشان را به مکه رسانده اند. عده ای هم در همان شب خودشان را رسانده اند به مکه. خضر (ع) و الیاس (ع) هم هستند. همه بیعت می کنند.

چند نفر که سالهاست در اطراف کعبه برای چنین لحظه ای کمین کرده اند بلند می شوند و سلاحشان را بلند می کنند به سمت امام تا قیام را از همان لحظه ی اول خاموش کنند. جمع یاران در هم می پیچند و هر کدام چون سپری مقابل امام، پشت به او و رو به نامردان می ایستند. چند نفر هم هجوم می برند و آنها را دستگیر می کنند.
تا صبح همه در کنار کعبه می مانند تا جامانده ها برسند...

جمع نهایی یاران برای شروع قیام، ده هزار نفر می شود که همه همچون انگشتری، نگین امام را در بر می گیرند.

وعده ی ما در ظهور تا قیام آینده: ابر اسلحه (ان شاء الله)


پی نوشت:
1.الملاحم والفتن: علی بن موسی ابن طاووس، ص 169
2.بخشی از خطبه ی امام زمان (عج) در هنگامه ی قیام
3.منتخب الاثر: لطف الله صافی گلپایگانی، ص 468

منابع:
1.معرفت امام عصر و تکلیف منتظران: ابراهیم شفیعی سروستانی، صص 279 – 300
2.عصر ظهور: علی کورانی، 291- 302
3.تاریخ پس از ظهور: شهید محمد صدر، صص 209 – 255

ظهور تا حکومت: باشکوه ترین روز زمین!

تاریخ: 1/ 1/ سال ظهور
زمان: جمعه شب

مرد تنها آرام و با وقار از میان تاریکی شب راه خود را می یابد و نیم نگاهی هم به شلوغی دور خانه ی خدا نمی اندازد. لکه ی تیره ای که در نور نقره فام ماه، سرمه ای رنگ به نظر می رسد، روی زمین می درخشد. خون به ناحق ریخته ی شده ی نفس پاکیزه ای است که مکّیان میان رکن و مقام سر بریدند.(1)
نگاه که می کند، پلک بعضی از مردم می پرد و برخی از وحشتی که بر روحشان چنگ انداخته رکعت های نمازشان را اشتباه می خوانند. ولی برخی امیدوار و منتظر به کعبه چشم دوخته اند.

این روزها مردم به سمت مکه سرازیر شده اند و خبر کشته شدن نفس زکیه بیش از پیش مردم را شورانده است. به حکومت این روزهای عربستان هم که امیدی نیست، در هم ریخته  وآشفته شده است و قدرت هر پادشاهش به ماه نرسیده شاه بعدی می آید. یکی بعد از دیگری و همه ی این ویرانی بعد از مرگ «عبدالله» شروع شد!

نماز عشا را می خواند. با اندک جمعیت مختصری که همیشه همراهی اش می کنند. جان مرد از دردهای مردم می سوزد. تک تک رنج های بی شمار کسانی که تمام مدت همراهی اش کردند لحظه ای از مقابل چشمش کنار نمی رود. سختی های شیعیانش یک طرف، درد تنهایی خودش یک طرف. درد تردیدهای مردم، درد انکارهایشان! حق خورده شده و ظلم رفته بر خاندانش! لبریز می شود از احتیاج و اشک و می خواند:
«امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء»

و این جان لبریز شده از خواهش پاسخی دارد!

جبرئیل امین نازل می شود:

-وقتش شد! قیام کن! (2)

مرد نورانی، به سمت کعبه حرکت می کند. خانه را برای لحظه ای در آغوش می گیرد و آن گاه، پهلو به پهلوی کعبه می اندازد و ندایی می دهد که هیچ کس تا آن روز نگفته است (3)

«بقیة الله خیر لکم ان کنتم تعلمون!»

مردم صدایش را می شنوند که می گوید: (4)
"منم ولی خدا!

هر آنکس که آدم (ع) حجت اوست، منم نزدیک ترین شخص به آدم!
آنکس که حجتش نوح است، منم نوح!
آنکس که سوالی از ابراهیم دارد، منم ابراهیم!
هر کس به دنبال حجت خدا محمد(ص) است، منم نزدیک ترین فرد به رسول خدا (ص).
بدانید که من بازمانده ی آدمم، ذخیره ای از نوح و برگزیده ی ابراهیم!
من برگزیده ی محمدم که صلوات خدا بر او باد!
هر کس به دنبال سنت رسول خداست، من شایسته ترین فرد برای اجرای آنم!
اگر حجت شما، قرآن خداست، منم قرآن اکبر!
هر کس سخنان مرا می شنود، به گوش دیگران برساند!
امروز!
ما را یاری کنید.
دیروز بر ما ستم کردند،
ما را از سرزمین هایمان راندند،
حق ما را گرفتند و بر ما دروغ بستند!
ما را یاری کنید تا خدا شما را یاری کند!"

مرد نگاهش را به اطراف حرم می اندازد. از هر گوشه ی حرم، لبیکی به گوش می رسد و نگاه مرد به حدود 300 مرد و زنی می افتد که همچون تکه های ابر پاییز جمع می شوند تا بارانی از رحمت بر زمین ستم دیده ببارانند.

وعده ی ما در مقاله ی بعدی: جمع یاران جمع می شود!

پی نوشت:

1.       ما دلمان می خواهد شما یادتان باشد که داریم از نفس زکیه می گوییم!

2.       الغیبة: شیخ طوسی، ص 274

3.       بحارالانوار، ج 13، ص 180
4.       این حدیث را نقل به مضمون کردیم. برای خواندن عین حدیث ر.ک به شش ماه پایانی، ص 177 و 178

 

منبع:

1.شش ماه پایانی: مجتبی الساده، صص 176- 180
2.تاریخ پس از ظهور: محمد صدر، صص 191 – 196 و صص 64 و 65