درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

مبارک ترین مولود اسلام

«علی بن اسباط» (1) با ورود محمّد بن علی(علیه السلام) تمام قد از جا برخاست و به چهره ی جوان او لبخند زد. در  خاطرش بود که این چهره را آخرین بار زمانی دیده بود که در آغوش علی بن موسی(ع)، بیدار و هشیار به اطرافش نگاه می کرد. آنگاه به یاد آورد که وقتی از امام رضا (ع) پرسیده بودند: «این همان مولود مبارک است که پس از شما امامت از آن اوست؟» امام پاسخ داده بود: «آرى، همان مولود مبارک است که در اسلام با برکت ‏تر از او زاده نشده است‏.» (2)

علی بن اسباط، خیره خیره ابن الرّضا(ع) را نگریست. چشمانش را از موهای حلقه حلقه و پر پیچ تیره ی امام به صورت نمکین و گندمگون او دوخت و شباهتش به امام رضا(ع) در ذهنش مجسّم شد. (3) قامت متوسّط و معتدل او را از نظر گذراند تا بتواند شرح دقیقی از امام شیعیان به شیعیان مصر برساند.

نگاه خیره خیره و طولانی علی(ع) با سخن امام جواد به پایان رسید: «اى على! همانطور که خداوند دربارة نبوّت، احتجاج و استدلال نموده است، در مورد امامت نیز استدلال کرده است. خداوند مى‏فرماید: وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا؛ و به او در کودکی حکمت بخشیدیم.» (4) و همچنین مى ‏فرماید: «زمانی که به سنّ رشد رسید» (5) و زمانی که به بلوغ چهل سالگی رسید [به او حکمت عطا کردیم» (6). پس فرقى نمى ‏کند؛ ممکن است که خداوند به یکى در کودکى حکمت عطا کند و به دیگرى در چهل سالگى.» (7)
 
پی نوشت:
1.       علی بن اسباط از موثق ترین راویان حدیث است که محضر چهار امام از امام صادق(ع) تا امام جواد(ع) را درک کرده است. او ابتدا فطحی مذهب (معتقد به امامت اسماعیل افطح (فرزند امام صادق(ع)) بود؛ ولی در انتهای عمر با مذهب جعفری از دنیا رفت. (رجال کشّی، مؤسسة النشر الاسلامی التابعه لجامعة المدرسین بقم المشرفه‏، ص 252.)
2.        مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زندگانى حضرت جواد و عسکریین علیهم السلام ( ترجمه جلد 50 بحار الأنوار) - تهران، اسلامیه، چاپ: دوم، 1364، ص8؛ با استفاده از نرم افزار جامع الاحادیث نور 3/5.
3.       عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 242؛ به نقل از کتاب  «اعجوبه اهل البیت شرحى جامع از زندگى امام جواد علیه السلام»،
4.       مریم: 12.
5.       یوسف: 22.
6.       احقاف: 15.
7.       قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله، جلوه‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام - ایران ؛ قم، دفتر انتشارات اسلامى‏، چاپ: دوم، 1378، ص 309

مُسکّن قلبها: مرگ نور چشم امام (ره) خمینی (ره)

همه مانده بودند که چطور این موضوع را به امام خمینی (ره) بگویند، همگی می خواستند بدانند که عکس العمل ایشان چه  خواهد بود؟
حاج آقا مصطفی مانند بازویی قوی برای امام (ره) بود و حالا به طرز نامعلومی مرحوم شده بود. صبح، برخی از آقایان، ناراحت و افسرده به دیدن امام (ره) می روند. امام خمینی (ره) از چهره هایشان می فهمند که اتفاق مهمی افتاده و به آنها می گویند: اگر برای مصطفی اتفاقی افتاده بگویید، من طاقت شنیدن آن را دارم و مجدداً از احمدآقا که خارج از اطاق بوده با فریاد سؤال می‏ کنند: چه شده است؟ چه خبر از مصطفی؟، حاج‏ احمدآقا یک مرتبه با صدای بلند گریه می ‏کند و حضار هم به دنبال ایشان اشک می ریزند و می‏ گویند انا لله و انا الیه راجعون.

امام (ره) متوجه جریان می‏ شوند و سپس به دستشان در حالی که پنجه‏ هایش از هم باز بود و به همان شکل روی زمین گذارده بودند خیره می‏ شوند و پس از سه مرتبه لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و سه مرتبه انا لله و انا الیه راجعون گفتن، رو به جمع کرده و می ‏گویند: چون فوت مشکوک است 24 ساعت صبر کنید.

***

 تنها سه خط، همه ‌ی آن چیزی بود که امام (ره) خمینی در روز شهادت فرزند ارشد و پسر برومند خود «سید مصطفی» نوشتند:
انا للَّه و انا الیه راجعون

در روز یکشنبه نهم شهر (ماه) ذى القعدة الحرام 1397 مصطفى خمینى، نور بصرم و مُهجَه قلبم دار فانى را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد.
«اللهم ارحمه و اغفر له و أسکنه الجنة بحق اولیائک الطاهرین- علیهم الصلوة و السلام.»

امام (ره) خمینی سخنی که نشان دهنده ی اعتقاد ایشان بود، برای آرام کردن عروسشان به او می گویند:
«امانتی خداوند متعال به ما داده بود و اینک از ما گرفت. من صبر می‌کنم، شما هم صبر کنید و صبرتان هم برای خدا باشد.»

همیشه ی تاریخ همین بوده، مردان بزرگ امتحانات بزرگی هم دارند.

هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند

میلاد حوراء

شب معراج بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به آسمان چهارم بردند، جبرئیل اذان می گفت و میکائیل اقامه. پس به پیامبر (ص) گفتند: حرکت کن.
حضرت (ص) لحظه ای درنگ کردند و فرمودند: اى جبرئیل! من جلو بیفتم در حالى که تو در حضور من هستى؟؛ او پاسخ داد: بلى، خداوند عزوجل پیامبران مرسلش را بر ملائکه ى مقربینش برتری داده است.منبع:  khamenei.ir
 
رسول خدا (ص) راه افتادند و براى اهل آسمان چهارم نماز خواندند.  پس ایشان سمت راستشان را نگاه کردند و ابراهیم (ع) را در باغى از باغهاى بهشت دیدند که گروهى از فرشتگان در آن جمع بودند.

بعد هم رفتن به سوی آسمان پنجم و ششم. در آنجا ندایی آمد: ای محمد! پدرت ابراهیم پدر نیکویى است و برادرت على برادر نیکویى است.
حالا به موعد دیگری رسیده بودند و جبرئیل دستان رسول خدا (ص) را گرفت و وارد بهشت شدند. رسیدند به درختی از نور که در پاى آن درخت دو فرشته به زینت و زیور آراسته بودند.
حضرت (ص) فرمودند: حبیبم جبرئیل! این درخت براى کیست؟
او گفت: براى برادرت على بن ابى طالب (علیه السلام) و این دو فرشته براى او زینت و زیور کرده اند.
پس پیامبر خدا (ص) جلو رفتند و رطبى از کره نرم تر و از مشک خوشبوتر و از عسل شیرین تر برداشتند و خوردند و آن خرما در صلب ایشان نطفه ای ایجاد شد. (1)

***
 
زنان قریش و بنی هاشم، حضرت خدیجه (س) را برای وضع حملش کمک نکردند و خدیجه (س) ناراحت و غمگین بود که ناگهان چهار خانم گندم گون و بلند قد که گویى از زنان بنى هاشمند، داخل شدند. حضرت خدیجه (س) که این ها را دید، ترسید(2)

یکى از آنان گفت: اى خدیجه!، غمگین مباش، ما از جانب پروردگارت به سوى تو آمده ایم و خواهران تو هستیم.
یکی یکی جلو آمدند و خود را معرفی کردند: من ساره ام و این آسیه دختر مزاحم، که در بهشت رفیق و مصاحب تو است و این مریم دختر عمران، و این کلثوم خواهر موسى بن عمران است. خداوند ما را فرستاده تا کارهایی را که زنان هنگام زایمان نیازمند آنند، انجام دهیم. سپس یکى به جانب راست، و دیگرى طرف چپ، و سومى روبرو، و چهارمى پشت سر خدیجه (س) نشستند.(3) و ده نفر از حورالعین، که با هر کدام طشت و آفتابه اى از بهشت، که در آفتابه آب کوثر بود، حضور یافتند
 
خانمى که پیش رو نشسته بود، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) را گرفت و با آب کوثر شست و دو پارچه که از شیر سپیدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بود، بیرون آورد. یکى را به بدنش پیچید و با دیگرى سرش را پوشاند.(4)

و آن چهار خانم گفتند: اى خدیجه، فاطمه را در حالى که طاهره و مطهره و زکیه و با میمنت است بگیر، که در او و نسلش برکت است.(5)

***

حالا رسول خدا (ص) هر وقت دلشان حال و هوای بهشت را می کرد، حوراء انسیه را در آغوش می گرفتند و می فرمودند: فاطمه حوراء انسیه است. وقتى من مشتاق بهشت مى شوم بوى فاطمه را استشمام مى کنم.(6)

پی نوشت:
1.      الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج 2 المطاف الاول ح 8 از علل الشرائع و دلائل الامامه.
2.      بحارالانوار، ج 43، ص 2.
3.      بحارالانوار، ج 43، ص 3.
4.      همان
5.      بحارالانوار، ج 43، ص 3، از روایت 1.
6.      الموسوعه الکبرى عن فاطمه الزهراء علیهاالسلام: ج 2 المطاف الاول ح 8 از علل الشرائع و دلائل الامامه.

منابع به نقل از کتاب اما دخترم فاطمه، مناقب و مصائب حضرت زهرا (علیها السلام) از زبان پیامبر اکرم (ص؛ ام نرجس؛ با تصرف و تلخیص.

تأمین پیرمرد نصرانی از بیت‌المال

پیر مرد فرتوت و نابینایى، در حال گدایى، بر امیرمؤمنان علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام گذشت.
امام فرمود: این مرد کیست و چرا گدایى مى کند؟
جواب گفتند: "نصرانى است"

امام علیه‌السلام فرمود: تا آن زمان که قدرت کار کردن داشت از او کار کشیدید و اینک که پیر شده و قدرت کار کردن ندارد، از تأمین روزى وى دریغ مى ورزید؟  از بیت المال زندگى او را تأمین کنید.

متن حدیث:
مَرَّ شَیخٌ مَکفُوفٌ کَبیرٌ یَسألُ. فَقالَ أمیرُالمُؤمِنینَ: ما هذا؟ فقالُوا : یا أمیرَالمُؤمِنینَ! نَصرانیٌّ. فَقالَ : استَعمَلتُمُوهُ حَتّى إذا کَبُرَ و عَجَزَ مَنَعتُمُوهُ ، أنفِقُوا عَلَیهِ مِن بَیتِ المالِ

 
«وسائل الشیعه، جلد15، صفحه66»

مُسکّن قلبها: زن رقوب و کودک بر در بهشت

زن آرام و قرار نداشت، صدای ناله و شیونش آرامش را از همسایه ها سلب کرده بود و همه مردم شهر از جریان با خبر بودند.

انصار خدمت رسول خدا (ص) آمدند و گفتند: یا رسول الله! زنی است که فرزندش را از دست داده و ما می ترسیم از فرط غصه و غم جان دهد، اگر می شود شما بیایید و آرامش کنید.

پیامبر (ص) به خانه زن رفتند و شخصاً علت این همه بی تابی را از او پرسیدند، زن گفت: یا رسول الله! من زنى رقوب و نازایم و پس از سالها جز این فرزند، کود دیگری نداشتم، حالا خداوند عالم همین یکی را هم از من گرفت.

رسول خدا (ص) رو به انصار فرمودند: رقوب زنى است که فرزند براى او باقى نماند، سپس ادامه دادند: نیست مردى مسلمان و زنى مسلمان که سه فرزند از او بمیرند، جز اینکه خداى تعالى آنها را به بهشت برد...، آیا دوست ندارى که فرزندت را ببینى که بر در بهشت ایستاده و تو را مى خواند و مى گوید به سوى ما بیا ؟

زن یک لحظه کودکش را بر در بهشت تصور کرد و آرام شد. آخر آرزویش برآورده شده بود، او هم می توانست راهی بهشت شود.

 

منبع:
منتخب کنزالعمال 1: 212 با تفاوتى در الفاظ حدیث بحار الانوار 82: 120 به نقل ار مسکن الفواد؛ با تصرف و تلخیص.