درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

عکس مدینه را که به دیوار می زنم

عکس مدینه را که به دیوار می زنم

پشت بقیع می روم و زار می زنم

حالا که شعر آمد و بغض مرا شکست

حرف از نگفته های تو بسیار می زنم

شکرانه ی نفس زدن بین روضه ها

هر لحظه نام فاطمه را جار می زنم

هرجاکه، مادری به زمین می خورد فقط

با دست چاره بر سر ناچار می زنم

وقتی که صحبت از در و دیوار می شود

دیوانه وار بر در و دیوار می زنم

حس می کنم شکستگی سینه تورا

سینه میان کوچه که هر بار می زنم

حجم تمام سینه من تیر می کشد

وقتی گریز روضه به مسمار می زنم

گاهی کبوترانه به قم پرکشیده و

از دوری مزار شما زار می زنم

امام زمان(عج)-حضرت زینب(س)- اربعین(علی اصغر انصاریان)

ای مظهر صفات خدا أیها العزیز

ای امتداد نور هدی أیها العزیز

ای که کریم هستی و از نسل ذو الکرام

پر کن دو دست خالی ما أیها العزیز

یک نَظرة رحیمة بینداز بر دلم

تا مس شود شبیه طلا أیها العزیز

در انتظار آمدنت پیر گشته ایم

این جمعه هم گذشت، بیا أیها العزیز

همراه کاروان که به مقتل رسیده اند

ما را ببر به کرب و بلا أیها العزیز

چندین هزار سال تو خون گریه می کنی

از داغ زینب و أسرا أیها العزیز

امشب در این حسینیه داریم شور و شین

گوئیم زیر لب همه، لبیک یا حسین

زینب رسیده است برادر کنار تو

این بار در بغل بگرفته مزار تو

مُلحق بر آن مُقَطّعُ الأعضاء می شود

امروز یا حسین سر زخم دار تو

یک اربعین برای همه جان فدا شدم

حالا کبود آمده ام در جوار تو

تو از عطش، من از اثر تازیانه ها

چشمم شده شبیه همان چشم تار تو

داغ فراق موی سرم را سفید کرد

تا که خدا خداست منم داغدار تو

دنبال قبر کودک خود هستی ای رباب؟

بر سینۀ حسین بود شیرخوار تو

یک سال پیشِ یار تو می مانی ای رباب

ای کاش سایبان نشود بر تو آفتاب

ما را ز کینۀ علی و آل می زدند

دیدی به روی نی به چه منوال می زدند

دنیا پرست بوده و با وعدۀ یزید

ما را برای سیم و زر و مال می زدند

از بهر تسلیت به دل داغ دارمان

ما را کنار کشتۀ گودال می زدند

وقتی که دختران ز غمت سینه می زدند

وقتی کبوتران حرم بال می زدند...

...نامحرمان به کعب نی و تازیانه ها

پیش پدر به پیکر اطفال می زدند

غیرت نداشتند که در عصر واقعه

ما را برای غارت خلخال می زدند

دیگر مپرس کوفه و آزار شام را

دیگر مپرس رفتن بازار شام را

  

ادامه مطلب ...

امام زمان (عج)-مناجاتی(محسن نصرالهی)

پرده نشین دوره ی غیبت ظهور کن

تنها طلایه دار امامت ظهور کن

در این زمانِ ظلمت و تاریکی جهان

ای مه جبین راه هدایت ظهور کن

تکیه بزن به خانه ی کعبه وَ بعد از آن...

با صوت دلربایی رحمت ظهور کن

در مسجد الحرام، نمازی اقامه کن

محراب آستان عبادت ظهور کن

شمشیر حق بگیر و زمین را اداره کن

ای دست پر توانِ عدالت ظهور کن

والاترین و پاک ترین مرد روزگار

ای آیه های مصحف عصمت ظهور کن

دستی بکش به روی سر این ضعیف ها

ای صاحب مقام ولایت ظهور کن

محتاج گفته های خدا گونه ی توایم

تنها ترین لسان فصاحت ظهور کن

ای محترم در اوج فلک، مرجعِ ملک

ای لایق رکوع ارادت ظهور کن

خیمه نشین غصّه ی تنهایی زمین

ای ساکن قریه ی غربت ظهور کن

ای دائم البکاءِ زمان و زمین بیا

ای عالم به اوج مصیبت ظهور کن

در کربلا برای همه روضه ای بخوان

آقا برای غصّه ی جدّت ظهور کن

زینب کنار گودیِ مقتل نشسته است

خون بارِ قصّه های اسارت ظهور کن

"محسن" نشسته جمعه به جمعه در انتظار

ای وعده ی حدیث و روایت ظهور کن

امام زمان(عج)- مناجات(آیت الله مکارم شیرازی)

 برو ای باد صبا کن گذری

ببر از ما سوی آن شه خبری

تو مهین پادشه خوبانی

تو در این پیکر عالم جانی

جام دل از غم تو لبریز است

سینه پر اخگر و آتش خیز است

فاش می گویم و دلباخته ام

به تو ،از غیر تو پرداخته ام

من همان روز که بشناختمت

یک نگه کردم و دل باختمت

تو همان عیسی روح اللهی

 وارث صدق کلیم اللهی

آدم و نوح نبی اللهی

بهترین پور خلیل اللهی

تو محمد تو حسین و حسنی

 یادگار و خلف بوالحسنی

بهر دیدار تو در تاب و تبم 

سخت شیدایی آن خال لبم

آدم بوالبشر از کتم عدم

ننهادی به جهان هیچ قدم

عدل افسانه شده چون عنقا

قلب خونابه شده چون صهبا

حاش لله که عنایت نکنی

مخلصان غرق کرامت نکنی

(ناصر )م از کرمت آگاهم

 کمترین خادم آن درگاهم

امام زمان(عج)- مناجات(سیدمجتبی شجاع)

هستم کنار پنجره تنها بدون تو

در انتظار محنت فردا بدون تو

»خاکسترم و آتش دوزخ برون مباد«

گر پا نهم به جنت اعلا بدون تو

جز غم کسی به خانه دل سر نمی زند

شادی حرام گشته به دلها بدون تو

تنها به شوق دیدن روی تو زنده ام

ورنه که سیرم از همه دنیا بدون تو

ای جان گرفته عیسی مریم ز خنده ات

جان کندن است هر نفس ما بدون تو

احیاگر معالم دین خدا تویی

یعنی که دین نمی شود احیا بدون تو

ای آخرین شکوفه باغ محمدی

قرآن غریب مانده و تنها بدون تو

ای تک سوار صبح امیدم نمی شود

آن تربتی که گم شده پیدا بدون تو

حالا غزل به نام تو پیوند می خورد

پایان نمی دهم غزلم را بدون تو