درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

امام حسن(ع) و فتنه کور صفّین

بعضی از وقایع تاریخی، دردآور است؛ نه از جنس دردهایی که مظلومان می کِشند؛ بلکه از آن دردهایی که نادانان و احمق ها بر دوش حمل می کنند. از آن دردهایی که آدم بعد از شنیدنش می گوید: «خلایق هر چه لایق!»؛ البتّه خدا نکند انسانی خودش خطاب این جمله باشد؛ همانند کسانی که بعد از ماجرای حکمیت در جنگ صفّین، چنین خطابی از امام حسن  مجتبی(علیه السلام) دریافت کردند.

در این مطلب، به سخنان امام حسن(ع) در محکوم کردن عمل معاویه اشاره می کنیم.

حکمیت چه بود؟
ماجرای حکمیت زمانی اتّفاق افتاد که معاویه در جنگ صفّین در حال شکست بود. آنگاه این ملعون حیله گر، دست به عملی زد که ولوله ای به جان سپاه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) انداخت. او ه لشکرش دستور داد که قرآنها را بر سر نیزه بزنند و با این حرکت اعلام کنند که میان دو سپاه «قرآن» باید داوری کند.
بعد از این فریب معاویه، سپاه حضرت علی(ع) دو دسته شدند:

دسته اوّل گروهی بودند ظاهر بین که معنای حقیقی امامت را از یاد برده بودند و فریاد زدند که «حکمی جز حکم قرآن نیست.» و بعد از چندی، از میان همین گروه خوارج پدید آمدند و سبب ساز جنگ نهروان شدند.

دسته ی دوم، کسانی بودند که می دانستند قرآن حقیقی، نه آن قرآن کاغذی و مکتوب بر سر نیزه، بلکه همین مولایی است که در میانشان راه می رود. بنابراین بی آنکه خم به ابرو بیاورند، به قران ناطق چنگ زدند و از فریبکاری معاویه به خشم آمدند.

پس از این، از هر دو سپاه، کسی را انتخاب کردند که وضعیت پایان جنگ را معلوم کند. به این واقعه «حکمیت» (یعنی داوری) می گویند.
شامیان، عمرو بن عاص را برگزیدند و عراقیان، ابوموسی اشعری را.

مرحوم شریف قرشی در کتاب «زندگانی حسن بن علی(ع)» با نگاهی به این برهه تاریخ، با دلسوزی گفته است: «عراقی ها از این حکمیت مفتضح، ننگ و عارى براى خود خریدند که هرگز تاریخ آن را فراموش نمى‌کند و شاعران در هجو (بدگویی) «ابو موسى» شعرها گفتند؛ از جمله «ایمن بن خریم اسدى» درباره‌اش چنین گفت:
اگر براى مردم مشورت مهمى پدید آمد که آن را بزرگ مى‌ شمارند به ابن عباس مراجعه کنید
ولى مراجعه شد به مرد سست رأى بی خردی از یمن که نمی داند پنج ضرب در شش چند می شود.»(1)

در نتیجه ی حکمیت، امیرمؤمنان(ع) با رأی ننگین ابوموسی اشعری، از خلافت کنار گذاشته شد و با آنکه ابوموسی با ابن عاص قرار گذاشته بودند که عبدالله بن عمر را خلیفه کنند، امّا عمرو بن عاص بر خلاف قولش، معاویه را به عنوان خلیفه اعلام کرد و بدین ترتیب، حضرت علی(ع) بار دیگر با حماقت مردم، از جایگاه حقّ خود کناره گرفتند. در صورتی که اگر مردم به افرادی چون «ابن عبّاس» یا «مالک اشتر» مراجعه می کردند، مسیر تاریخ، سیر دیگری را رقم می زد.(2)

موضع گیری امام حسن(ع) درباره حکمیت
بعد از حکمیت، اختلافات بسیاری میان قبایل عراق ایجاد شد. امام حسن(ع) برای آنکه آتش فتنه ها را خاموش کنند، در چنین زمانی وارد عمل شدند و برای مردم این چنین روشنگری کردند:

«اى مردم! دربارۀ این دو مرد که به حکمیت انتخاب شدند، سخن بسیار گفتند. ما آنها را انتخاب کردیم تا به وسیله ی قرآن بر ضد هوس ها حکم دهند؛ ولى آنها بر اساس هوس خود علیه قرآن حکم دادند. بنابراین، چنین کسانى را نباید حَکَم (داور) گفت بلکه آنها متّهم هستند.

«ابو موسى» در اینکه «عبد اللّه عمر» را خلیفه خواند، در سه مورد اشتباه کرد:
اوّل اینکه «ابو موسى» بر خلاف رأى «عمر» سخن گفت، زیرا «عمر» از پسرش راضى نبود و او را جزء شورا قرار نداد.
دوم آنکه معلوم نبود [عُمر براستی] او به چنین کارى رضایت دهد و در اشتباه سوم [این بود] که اصولاً انصار و مهاجرین، «عبد اللّه عمر» را به چیزى نمى ‌گرفتند و آنها که داور و حاکمان مردمان بودند، کارى  را به او نمی‌ سپردند [و به او اطمینان نداشتند].

«اگر می خواهید داورى درست را ببینید، داوری «سعد بن معاذ» را در مورد «بنى قریظه» بیاد آورید»(3)
«سعد» در آن حکمیت بر طبق رضاى خدا داورى کرد و اگر خدا از آن حکم راضى نبود پیغمبر به  نظر سعد رضایت نمی داد.»
حضرت حسن بن علی(ع) با این سخن نشان دادند که خود اهل بیت(علیهم السلام) نیز از ماجرای حکمیت در رنجند. ایشان با جمله ی آخرشان گویی اعلام کردند: «ما از عمل ابوموسی اشعری ناخرسندیم؛ پس خداوند هم از او راضی نیست.» (4)



پی نوشت:
1. قرشی، باقر شریف، «زندگانی حسن بن علی(ع)»، تهران، بعثت، 1352، ج 1، ص 351.
2. همان.
3. سعد بن معاذ بن نعمان انصارى از قبیلۀ اوس است که به دست مصعب بن عمیر (مبلّغ پیامبر در مدینه) مسلمان شد و وقتی اسلام آورد، به قبیلۀ بنى عبد الاشهل گفت: حرف زدن با مردان و زنان شما بر من حرام است تا اینکه مسلمان شوید و آنها مسلمان شدند و بدین ترتیب، قلبشان در برابر سخنان تبلیغی او آرام شد و سخنش را پذیرفتند.
4. با استفاده از «زندگانی حسن بن علی(ع)، همان، ج1، صص 350- 360.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد