درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

آرام تر از صدای پای مورچه

خورشید تمام توانش را صرف گرم کردن زمین کرده بود و هرم گرما به صورت ابوهاشم می خورد. او حسابی تشنه اش شده  بود و بالاخره بعد از دیدن صدها سراب، مردانی را دید که روی حصیر نشسته بودند و مشغول استراحت بودند. ابوهاشم سمت آنان رفت و کمی آب طلب کرد؛ در حالی که او مشغول نوشیدن جرعه آبی بود، حرف های مردان را شنید که می گفتند: اگر خدا به خاطر گناهان کوچک ما بخواهد ما را مؤ اخذه کند، پس انصاف و عدالت او کجا رفته؟ مردم معصیت هایى مرتکب مى شوند که عمل ما در مقابل آنان هیچ است.

ابوهاشم که حالا سیراب شده بود، در حالی که داشت سلام بر لبان تشنه ی امام حسین(ع) می داد، یاد حرف های چند روز پیش امام حسن عسکری(ع) افتاد و رو کرد بر مردان و گفت: چه مى گویى مرد؟، گناه، گناه است، چه فرقى مى کند؟
- آرى، ولى گناه هم کوچک و بزرگ دارد.

- نه، اشتباه تو همین جاست، کم اهمیت شمردن گناه کوچک، گناه کبیره است.
- فتوا مى دهى ابوهاشم؟
- اشتباه نکن، این سخن از من نیست. چند روز پیش نزد امام حسن عسکرى (ع) بودم، ایشان مى فرمودند: «یکى از گناهانى که آمرزیده نمى شود، این است که شخص، گناه خود را کوچک بشمارد و بگوید که کاش گناه من فقط همین یکى باشد»؛ سخن امام را که شنیدم با خودم فکر کردم که از این به بعد باید بیشتر مراقب اعمال و افکارم باشم، در این لحظه امام حسن عسکری (ع) سخنانشان را ادامه دادند و فرمودند: اى ابوهاشم، مواظب آنچه از دلت مى گذرد، باش و بدان که شرک و ریاکارى، گاهى پنهان تر و آرام تر از راه رفتن مورچه روى سنگى سیاه در دل شب است.

منبع: منتهى الامال ،ج 2،ص 714 و 715؛ به نقل از حیات پاکان، محدثی، ج5؛ با تصرف و تلخیص.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد