درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

باز خوانی....«پدر» انتخاب کردنی نیست؛

سایه زیاد دیده ام؛
امّا وقتی غرق خنکایش شدم،
آفتاب چرخید
سایه بر سر دیگری افتاد.
پناهگاه زیاد دیده ام؛
امّا وقتی در پناهش رفتم،
او را بی پناه تر از خویش یافتم.
از دست دیگران،
نان
زیاد خورده ام؛
امّا
نان خور که زیاد شد،
دست دِهش، کم آورد.
 تکیه گاه زیاد دیده ام؛
امّا تکیه که کردم
زمین خوردم.
 از محبت زیاد شنیده ام؛
بی دریغش را
در خواب دیده ام...
 تو را یافتم و
دیدم:
سایه ات را گسترده بر سر هستی،
آغوشت را باز بر بی پناهان،
نانت را بر سر هر سفره،
شانه ی خستگی ناپذیرت را،
محبت بی منت بی دریغت را.
 می دانم
«پدر»
انتخاب کردنی نیست؛
امّا
از وقتی محبتهای پدرانه ات را دیده ام
احساس یتیمی می کنم.
آقا!

می شود مرا به فرزندی بپذیرید؟

به ذرّه گر نظر، لطف بوتراب کند

فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت کرده:
یکى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مى دارد: شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید، در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟!

شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند که آن حضرت به او مى فرماید: اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو:
به آسمان رود و کار آفتاب کند.

پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید!!

بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید: سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى:
به آسمان رود و کار آفتاب کند

پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مى کنند.
وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند، چون در را باز مى کنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید:
به آسمان رود و کار آفتاب کند

فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید.

مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصى که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟

گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است.

هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست.

آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم، و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم، و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید.

چون صیغه جارى شد طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید: شرح این داستان چیست؟

راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعراى ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است.

طلبه گفت : مصراع اول چه بود؟

راجه گفت: من گفته بودم:
به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند

طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.

راجه سجده شکر کرد و خواند:
به ذرّه گر نظر، لطف بوتراب کند *** به آسمان رود و کار آفتاب کند


منبع : کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان

ساختمان زندگیمان بر چه استوار است

ریزش بعد از رویش

هر ساختمان یا بنایی که ساخته می‌شود نیاز به ستونی محکم دارد تا از ویران شدن آن، جلوگیری کند؛ حال، هرچه بنا بلندتر و عظیم‌‌تر باشد، ستون‌های استوارتر و مستحکم‌تری نیاز خواهد داشت. هر جنبش و انقلابی که صورت می‌گیرد نیز، نیاز به استوانه‌هایی دارد که همانا، یاوران آن قیام هستند. استواری و ثبات قدم انصار و یاران یک انقلاب، در پابرجا ماندن آن، نقش به سزایی دارد؛چنانچه در آیات نورانی قرآن، ادعیه و زیارات نیز، بر ثبات قدم و استقامت در راه حق، تأکید بسیاری شده است. برای مثال، خداوند در آیة 16 سورۀ مبارکۀ جن، می‌فرماید: ( وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً )«اگر پایداری کنند به آب فراوان سیرابشان می‌کنیم».
هم‌چنین در سورۀ مبارکة فصلت آمده است ( انَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ )؛ «بر آنان که گفتند پروردگار ما خدای یکتاست و بر آن پای فشردند، فرشتگان نازل می‌شوند که نترسید و غمگین مباشید. شما را به بهشتی که وعده شده است بشارت باد».

لذا انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، علاوه بر آن‌‌که از یک رهبریِ ویژه برخوردار است، دارای یاران ویژه‌ای هم هست که مهم‌ترین امتیاز آن‌ها یک‌دلی و ثبات قدم می‌باشد.
این خصلت به قدری بااهمیت می‌باشد که عدم وجود آن، باعث لغزش بسیاری از افراد شده است؛ از جمله، طلحه و زبیر که سردسته و اولین نفرات بیعت‌کننده با امام زمانِ خود بودند؛ ولی وقتی اوضاع را بر وفق مراد خود ندیدند، از صراط حق لغزیدند و به دنبال خطّ باطل رفتند تا جایی‌که در مقابل حق، جبهه گرفتند و در امتحان الهی سرافکنده گشتند.

در زمان ظهور نیز، چه بسا افرادی که دچار تزلزل شده و از گرد امام پراکنده می‌شوند. لذا حال که در زمان غیبت یوسف زهرا علیها السلام به سر می‌بریم، جا دارد ذکر لب‌هایمان همیشه این آیة مبارکه باشد که: «پروردگارا به ما تاب و توان ببخش و گام‌های ما را استوار گردان و بر کافران پیروزمان بدار»و نیز از خدا بخواهیم مادامی‌که زنده‌ایم، ما را در ولایت و دوستی دین وآئین ائمه و امام زمانمان علیهما السلام ثابت بدارد
حضرت علی علیه السلام در چند جای نهج‌البلاغه -از جمله، خطبۀ شقشقیه - حضور افراد سست‌عنصر را که برای بیعت کردن با حضرت آمده بودند، چنین توصیف می‌کند:

«روز بیعت، فراوانی مردم، از هر طرف مرا احاطه کرد؛ تا آن که نزدیک بود حسن و حسین علیهما السلام لگدمال شوند و ردای من از دو طرف پاره شود. مردم چون گله‌های انبوه گوسفند، مرا در میان گرفتند؛ اما آنگاه که به پاخاستم و حکومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان شکستند و گروهی از اطاعت من سرباز زده و از دین خارج شدند و برخی از اطاعت، حق سر بر تافتند. گویا نشنیده بودند سخن خدا را که می‌فرماید: «سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است». آری! به خدا، آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند؛ اما دنیا در دیدۀ آن‌ها زیبا نمود و زیور آن، چشمهایشان را خیره کرد»
آری! رسم روزگار چنین است که در همۀ زمان‌ها و موقعیت‌ها، انسان‌ها امتحان و آزمایش ‌شوند تا افراد خوب از بد، مشخص شوند و افراد راستین، باقی بمانند. حتی در زمان حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، بسیاری از افراد- که دم از عشقِ به ولایت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌زنند- مانند زنبوران عسل که در اطراف کندو جمع می‌شوند، گرد امام می‌آیند؛ اما آیا همۀ آن‌ها تا انتها باقی می‌مانند؟! در موقع توزیع بیت‌المال و تقسیم پست‌های حساس و عزل و نصب‌هایی که براساس عدل الهی است، افراد از یکدیگر متمایز خواهند شد. پای شهوات که به میان می‌آید، افراد منافق با ایمان وداع کرده و به دنبال منافع خود می‌روند.
چنانچه امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «هنگامی‌که قائم خروج می‌کند کسی ­که به نظر خویش از اهلِ این‌ کار (ولایت) بود، از این کار بیرون می‌رود و کسی­که همانند پرستندگان آفتاب و ماه است در این کار داخل می‌شود»
لغزش‌ها و به طور کلی، «ریزش بعد از رویش» به عواملی بستگی دارد؛ از جمله:
1. جاه‌طلبی و حرص رسیدن به پست و مقام
گروهی از افراد، نه به‌خاطر رضایت خداوند و امام زمان خود، بلکه به‌خاطر بدست آوردن پست و مقام، بسیار تلاش می‌کنند؛ ولی وقتی اوضاع را باب میل خود نمی‌یابند، دست از یاری برداشته و دنبال روِ حزب و گروهی دیگر می‌شوند. از جمله، طلحه و زبیر، که به طمع فرمانراوییِ بصره و کوفه با امام بیعت کردند، اما زمانی که امام، تقاضای آن‌ها را رد کرد، مخفیانه به مکه رفته و با استفاده از بیت‌المالِ غارت شده توسط امویان، سپاهی تشکیل داده، رهسپار بصره شدند و آن‌جا را تصرف کردند و در نهایت، جنگ جمل را به راه انداختند.
عمر سعد- لعنه الله علیه- نیز، مصداق دیگر این خصلت است که به خاطر رسیدن به مُلک ری، شقاوت، بر قلب او چیره گشت و به شهادت رساندن فرزند پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم را با آغوش باز ‌پذیرفت.

2. بدست آوردن ثروت
برخی دیگر از افراد، به طمع مال و منال دنیا، دست از یاری امام زمان خود بر می‌دارند. زرق و برق دنیا، آن چنان چشمان آن‌ها را کور می‌کند که به چیزی جز مادیات، فکر نمی‌کنند. مانند مردم پیمان‌شکن کوفه که به طمع بدست آوردن کیسه‌های زر و زیور و دینار، یاری باطل را برحق ترجیح دادند.
3. ترس از جان:
یکی دیگر از آفت‌هایی که باعث لغزش و گذشتن از حق می‌شود، ترس از کشته شدن است. چنین کسانی نمی‌دانند که کشته شدن در راه خدا، فوز عظیمی است که هر کس قابلیت آن را نخواهد داشت. مردم کوفه، حدود هجده هزار نامه به سوی امام حسین علیه السلام فرستادند و از ایشان دعوت کردند که به سوی آن‌ها بیاید؛ ولی پس از آن‌که امام به سوی آنان حرکت کرد، عبیدالله-لعنه الله علیه- خبردار شد و مردم را به مرگ تهدید کرد. کوفیان نیز به جهت در امان ماندن از دست دشمن، نه تنها دست از یاری امام برداشتند، بلکه سفیر امام را نیز یکّه و تنها، رها کردند.
4. عافیت‌طلبی:
راحت‌طلبی و سست‌عنصری، آفت دیگری است که دشمن، از آن، به نفع خود استفاده می‌کند؛ چراکه می‌داند برخی از مردم، تن به خواری و ذلت می‌دهند ولی حاضر نیستند که قدمی در راه امام زمان خود بردارند.
چنانچه حضرت علی علیه السلام در نکوهش کوفیان در نافرمانی و سستی آن‌ها، می‌فرمایند: «اگر در تابستان، فرمان حرکت به سوی دشمن بدهم، می‌گویید«هوا گرم است؛ مهلت ده تا سوز گرما بگذرد» و آنگاه که در زمستان، فرمان جنگ می‌دهم، می‌گویید «هوا سرد است؛ بگذار، سرما برود». شما که از گرما و سرما فرار می‌کنید، بخدا سوگند، از شمشیر بیشتر گریزانید!» حتی سست‌عنصری کوفیان به جایی رسیده بود که امام، مظلومانه می‌فرمودند: «چقدر دوست داشتم شما را هرگز نمی‌دیدم و هرگز نمی‌شناختم که [بودن با شما] جز پشیمانی، حاصلی نداشت»
در غزوه تبوک نیز بسیاری از افراد، به بهانه‌های مختلف از رفتن به جنگ منصرف شدند و خداوند در سورۀ توبه، آیاتی در مذّمت این افراد نازل کرد.
5. جهل و نادانی:
بدترین دردی که ممکن است دامن‌گیر انسان‌ها شود، جهالت و نادانی است؛چراکه خود این عامل، می‌تواند زمینه‌ساز عوامل فوق هم باشد. چونان جهل و نادانی خوارج در جریان حکمیت که فریب نیرنگ عمروعاص و سپاه شکست خوردۀ معاویه را خوردند. در آن ماجرا، سپاه معاویه- به جبران شکست و ترس از جان خود در برابر پیروزی سپاه حق- قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند و خوارج که این صحنه را دیدند با این بهانه که ما با قرآن نمی‌جنگیم، دست از جنگیدن و یاری کردن امام زمانِ خود برداشتند و کار را به جایی رساندند که حضرت را وادار به پذیرش حکمیت کردند و بدین وسیله، فرمان امام خود، مبنی بر ادامة جنگ با دشمنِ نیرنگ‌باز را زیر پا گذاشتند. آیا امام علی علیه السلام- که خود، قرآن ناطق است- به مسایل،آگاه‌تر است یا گروهی متعصب که از قرآن چیزی جز تلاوتش نمی‌دانند؟!
در روایات آمده است که در حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز عده‌ای قرآن به دست، از مساجد، علیه امام زمانِ خود قیام می‌کنند.
جهل و نادانی تا چه حدّ که با قرآن صامت، به جنگ علیه قرآن ناطق می‌روند![نظیر وهابیون که برای سخنان واهی و بی منطق خود قرآن را بهانه می­کنند].
از آن‌جا که رسیدن به هدف نهایی و درک حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف  سعی و تلاش فراوان نیاز دارد، ثبات قدم و استواری، مهم‌ترین توشة این راه است؛ چراکه اگر انسان، دچار لغزش و بی‌اعتمادی باشد، نمی‌‌تواند از آن امتحان الهی سربلند بیرون آید و مرتکب انحرافاتی خواهد شد. لذا در سجدة زیارت عاشورا، بعد از شکر و حمد خدا، از او می‌خواهیم: «مرا نزد خود با امام حسین علیه السلام و اصحابش، ثابت قدم بدار»

منزلت پدر در اسلام

اگر بهشت زیر پای مادر است پس جایگاه پدر کجاست؟

بی تردید منزلت پدر در پیشگاه پروردگار بی مانند است ؛ تا جایی که حضرت محمد (ص) فرمودند: " الوالدُ وَسَطُ اَبْوابِ الجنّة فَاِنْ شئتَ فَاحْفظْهُ و اِنْ شِئْتَ فَضَیِّعْهُ "پدر میان بهشت است اگر خواهی آن را نگهدار و اگر خواهی آن را ضایع دار. این بدان معناست که رسیدن به تبلور لطف الهی در گرو رضایت پدر است. جایگاه او و احترام به آن طوری سفارش شده که نمی توان به سادگی گذشت تا جایی که در اسلام تاکید می شود مومن به کسی می گویند که در تمامی امور مهم با پدر خویش مشورت کند و بدون اذن و اجازه قلبی وی کاری را انجام ندهد. شک نداشته باشید که منزلت ایشان در پیشگاه الهی بی همتاست. البته در دنیای امروز آنطور که باید وشاید به ایشان ارزش نمی دهند ولی در مکتب اسلام و در آیات مختلف نظیر سوره یوسف سفارش شده ؛ بی اجازه پدر حتی نمی بایست به مسافرت رفت.

حالا اگر دسترسی به پدر امکان پذیر نبود چه بایدکرد؟

مسئله اطاعت از پدر از آن دست موضوعاتی است که خداوند بر حضور و غیر حضور آن به یک شکل برخورد می کند بدین ترتیب که اگر حتی پدر هم نبود اطاعت از گفته های او بر فرزند واجب است ! مصداق قرآنی آن در سوره یوسف آیات 67 و 68 آمده است آنجایی که فرزندان یعقوب در غیاب پدر به حکم وی اطاعت کردند و از دروازه های مختلف وارد مصر شدند. البته تنها در یک صورت است که از فرمان پدر می شود امتناع کرد و آن زمانی است که ایشان فرزند را سفارش به معصیت کند البته در آن شریط هم  باز فرزند می بایست  تلاش خود را در جهت رفع نیازهای وی انجام دهد ؛ بر فرزند واجب است که به غیر از موضوع شرک به خداوند در اطاعت از فرامین پدر کوشا باشد و بی منت و بی حساب لطف خود را شامل "ولی" خود کند جایگاه والدین تا جایی است که حتی فرزند نمی تواند پدر و مادر کافرش را وادار به اطاعت از خداوند کند.

شاید پدر درخواستی داشته باشد که برای انجام آن فرزند می بایست سختی و دشواری بسیاری متحمل شود. اساسا به غیر از شرک به خدا ، مرزی برای اطاعت از پدر وجود ندارد؟


مسئله اطاعت از پدر موضوعی بزرگ و با اهمیت در دین اسلام است باریتعالی در سوره صافات برای نشان دادن جایگاه وی به داستان قربانی شدن اسماعیل اشاره می کند آنجایی که حضرت برای اجرای فرمان سخت ذبح شدن، تن به مرگ می دهد تا رضایت و خشنودی ابراهیم (ع) را به دست آورد.سوال اینجاست که آیا چیزی از جان برای انسان با ارزش تر است؟ شک نداشته باشید که منزلت پدر بی همتاست .اطاعت از حکم پدر تا جایی است که در شرع گفته می شود اگر فرزندی بر سر نماز مستحبی ایستاده باشد و پدر او را فرا خواند ویا سوالی بپرسد؛ فرزند می بایست نماز را در دم قطع کرده و پاسخ  او را دهد. منزلت پدر تا حدی است که حضرت علی (ع) دراین‏باره می‏فرماید: "حق پدر آن است که فرزند در هر چیز جز معصیت خداوند از او اطاعت کند."

اگر پدر حق فرزندش را ضایع کرد چطور؟

اجازه دهید همین سوال را  با روایتی از امام صادق (ع) پاسخ دهم فردی خدمت آن حضرت رسید وگفت: "پدرم  به من خانه‏ای بخشیده و سپس آن را از من پس گرفت." حضرت فرمود : " کار پدرت نادرست بود ، ولی اگر بین تو و اوبحثی پیش آمد، صدایت را از صدای او بالاتر نبر و اگر او صدایش را بالا برد، تو آهنگ کلامت را پایین بیاور"  این بدان معناست که در چنین شرایطی باز هم می بایست شکوه  و جایگاه پدر را حفظ کرد و در هر شرایطی رعایت ادب و احترام را داشت. ببینید در آیین اسلام حتی برای راه رفتن در کنار پدر هم دستور العمل آمده است و به فرزندان سفارش شده همواره در راه رفتن یک قدم عقب تر از او حرکت کنند.

حتی اگر حقی از فرزند ضایع شد؟

حتی اگر حقی از فرزند ضایع شد.... دقت داشته باشید که فرزند در تمامی طول عمر خود می بایست والدین خود را راضی نگه دارد و در برابر آنها تواضع و فروتنی داشته باشد. وقتی روایت داریم که فرزند  نباید در راه رفتن از پدر پیشی بگیرد وقتی حضرت رسول (ص) به فرزندی می فرماید: "انتَ و مالُکَ لاِبیک"تو و دارایی‏ات از آن پدرت است. بدان معناست که پدر چیزی فراتر از آن است که ما تصور می کنیم. احادیث متعددی وجود دارد که معصومین تاکید می کنند که خوشنودی خدا در گرو رضایت پدر و مادر است.

ویژگی منزلت پدر نسبت به مادر چیست ؟ اساسا موضوعی وجود دارد که جایگاه پدر نزد خداوند متفاوت تر از سایرین باشد؟

البته، پدر به طور طبیعی از حق ولایت بر فرزند برخورداراست و این امر زمانی رخ می دهد که هیچ کس بر دیگری ولایت ندارد مگر پیامبران و معصومین و این همان ویژگی منزلت پدر است. جایگاه ایشان در پیشگاه باریتعالی آنقدر رفیع است که در قرآن به پدر سوگند یاد شده : "و والد و ما ولد"سوگند به پدر و آن چه می زاید.  واقعیت این است که در مکتب اسلام و در حکمت قرآنی جایگاه والدین در کنار جایگاه خداوندی است و پروردگار پدر و مادر را در کنار نام خود یاد می کند و از فرزندان می خواهد تا از وی اطاعت داشته و در همه حال احترام  و تواضع پیشه کنند.

حالا اگر آنطور که شاید و باید حق مطلب درمورد پدر انجام نشود و به عبارتی در مورد ایشان کم کاری شده باشد چه باید کرد؟

در آیات  و روایات متعددی آمده است که کوتاهی در حق والدین گناه است و می بایست توبه کرد . واقعیت امر این است که به هر شکل ممکن  باید رضایت پدر و مادر را  جلب کرد . اگر از دنیا رفته باشند می بایست برای آنها نماز و روزه بگیرد از آنها بسیار یاد کند و طلب آمورزش کنند. فرقی نمی کند پدری زنده باشد و یا مرده ، در همه حال باید خدمت کرد.

اگر پدر پیش از به دنیا آمدن فرزند، فوت کند باز هم او صاحب حق و حقوق پدری است؟

بله، فرزند باز هم باید برای "ولی" خود احترام قائل شود و برای آمرزش وی نماز، روزه و احسان کند.اینکه پدر زنده نیست و یا اینکه در دورانی که زنده بوده خدمتی برای فرزند انجام نداده ، بهانه و توجیه کم کاری فرزند نمی شود.

سوال اینجاست که چرا خداوند برای پدر و مادر اینچنین حق بالایی قرار داده مگر نه اینکه آنها هم انسان هستند و خودشان نیز فرزند والدینشان هستند. این همه حقوق چه منطقی دارد؟

هر کس اگر کوچک ترین نیکی را در حق انسان انجام داد می بایست به وی احسان کرد ضمن اینکه پاسخ این سوال همیشه از دیدگاه روانشناسی ، اخلاق مداری و تا حد زیادی درعلوم جامعه شناسی مورد بررسی قرار می گیرد بدین ترتیب که وقتی به راس هرم  هر خانواده – یعنی والدین- احترام گذاشته نشود شیرازه و بنیان آن سست و بالطبع روحیه اتحاد و انسجام در آن از بین می رود حفظ حرمت به بزرگتر خانواده تاثیر مستقیمی در اجتماع دارد .  چرا که خانواده جزء کوچک جامعه است و آنچه در خانواده شکل گیرد اثرات آن در جامعه بروز پیدا می کند. اطاعت پذیری در خانواده باعث اطاعت پذیری در جامعه می شود به این دلیل که فرد درصدد فرا فکنی نیست و این موضوع ساده و در عین حال مهمی است که رفتارشناسان برآن تاکید می کنند



پدر ستون خانواده ،تبلور عطوفت مردانه و سپر آتش قیامت است .

حدیث هایی در مورد صله رحم

قطع رحم و صله

حضرت علی بن الحسین (ع) بعضی از فرزندان خود را مخاطب ساخت و فرمودند : فرزند عزیز متوجه پنج گروه باش که با آنان مجالست نکنی، هم کلام نشوی ، و در مسافرت با آنها رفاقت ننمایی. عرض کرد پدر جان آنان کیانند؟ حضرت سجاد (ع) فرمودند : از مجالست دروغ ساز پرهیز کن چه او مانند سرابی است که مطالب را برخلاف واقع نشان می دهد . دور را در نظرت نزدیک و نزدیک را دور جلوه می دهد، از رفاقت با گناهکار و لاابالی اجتناب کن زیرا او تو را به بهای یک لقمه یا کمتر از آن می فروشد، از رفاقت بخیل پرهیز نما که او در ضروری ترین مواقع احتیاج، تو را یاری نخواهد کرد ، از رفاقت با احمق اجتناب کن که او نفعت را اراده می کند و از نادانی به تو ضرر می زند ، از مصاحبت کسیکه قطع رحم کرده است بپرهیز که در کتاب آسمانی مورد لعن و نفرین قرار گرفته است.

منبع : تحف العقول

رسول اکرم (ص) فرموده اند : آنکس که دختر خود را به ازدواج مرد فاسقی درآورد با این عمل از وی قطع رحم نموده است.

منبع : محجة البیضا

حضرت سجاد (ع) فرموده اند : کسیکه برای خدا و به قصد صله ی رحم ازدواج نماید پروردگار جهان او را به تاج بزرگی و عظمت، مفتخر و سرافراز خواهد ساخت.

منبع : کتاب نکاح