درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

آثار مهمّ ذکرها!


قال على (علیه السلام):
«یا کُمَیْلُ! قُلْ عِنْدَ کُلِّ شِدَّة «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ» و قُلْ عِنْدَ کُلِّ نِعْمَة «اَلْحَمْدُلِلّهِ» تُزْدَدْ مِنْها، وَ اِذا اَبْطَأَتِ الاَْرْزاقُ عَلَیْکَ «فَاسْتَغْفِرِ اللهَ» یُوَسَّعُ عَلَیْکَ فیها»;
«اى کمیل: در مواجهه با هر مشکلى بگو: «لا حول و لا قوّة الاّ بالله» خداوند کفایت آن مشکل را مى کند و هرگاه نعمتى به تو رسید بگو: «الحمدلله» تا سبب فزونى نعمت گردد، و هرگاه روزى تو به تأخیر افتاد، «استغفار کن» که باعث گشایش روزى است!»(1).




شرح و تفسیر

از سوى معلّمى بزرگ همچون على (علیه السلام) براى شاگرد مستعدّى چون کمیل، سه ذکر بسیار عالى و مهمّ براى سه هدف بزرگ بیان شده است. آرى همه چیز در نزد معصومین (علیهم السلام) هست; حتّى اوراد و اذکار، و نیازى به دیگران نمى باشد. گفتن سه ذکر فوق، در سه زمان مخصوصى که در روایت آمده است، آثار مهمّى دارد; ولى آنچه که مهمّ است توجّه به این نکته که: «ذکر، فقط لقلقه زبان نیست» بنابراین، اگر به مفهوم این ذکرهاى جالب، توجّه نکنیم و پیام آن ها را در جامعه پیاده نکنیم، آن آثار را نخواهد داشت.
معناى ذکر «لا حول و لاقوّة الا بالله» این است که تمام قدرت ها به دست خداست و حلاّل همه مشکلات اوست و هر چه هست از ناحیه اوست. اگر این معنى را باور کنیم و در نتیجه با تمام وجود به در خانه او برویم و ایمانمان به این مفاهیم قوى شود، یعنى حالتى شبیه حالت غریق در دریا پیدا کنیم، که جز قدرت خداوند به هیچ چیز دیگر فکر نکنیم، خداوند در مشکلات ما را کفایت خواهد کرد.
پیام ذکر «الحمدلله» این است که با رسیدن به نعمتى مغرور نشویم و حقیقتاً نعمت را از جانب او بدانیم، از آن سوء استفاده نکنیم، بخل نورزیم، در این صورت نه تنها نعمت باقى مى ماند، بلکه فزونى مى یابد.
و ذکر سوم (استغفراللّه) نیز چنین است. معناى استغفار این است که دیگر به سراغ گناه نرویم; زیرا یکى از عوامل معضلات اقتصادى در جامعه گناهان است، جامعه گناهکار جامعه فقیرى نیز خواهد بود(2). البتّه بروز این مشکلات به هنگام گناه، زنگ بیدارباشى است براى مؤمنان.
با این بینش، بروز مشکلات فوق خود نعمت است، بدین جهت خداوند کفّار را به حال خود رها کرده و براى بیدارى آن ها زنگ بیدارباش نمى زند، تا در گناهان خویش غرق شوند.



1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 270.
2. براى آگاهى بیش تر از آثار گناهان در دنیا، به کتاب تحقیقى پیرامون نماز باران، صفحه 81 به بعد، مراجعه کنید.

تعظیم نخل


جابر بن یزید جعفی در پوست خودش نمی گنجید. آخر این بار در سفر حج با امام باقر(علیه السلام) همسفر شده بود.


در بین راه، دو پرنده به سمت آنها آمدند و بالاى کجاوه ی امام محمّد باقر(ع) نشستند و مشغول سر و صدا شدند. جابر خواست تا پرندگان را بگیرد که ناگهان حضرت با صداى بلند، فرمودند: اى جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بیت عصمت و طهارت پناه آورده اند.

جابر گفت: مولاى من ! مشکل و ناراحتى آن ها چیست، که این چنین به شما پناهنده شده اند؟
حضرت(ع) فرمودند: آن ها مدّت سه سال است که در این حوالى لانه دارند و هرگاه تخم مى گذارند تا جوجه شود، مارى در اطراف آن ها هست که مى آید و جوجه هایشان را مى خورد. اکنون پرندگان به ما پناهنده شده اند تا از خداوند بخواهیم که آن مار را به هلاکت رساند؛ و من نیز در حقّ آن مار نفرین کردم و به هلاکت رسید؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.

سپس امام(ع) و همراهانشان به راه خود ادامه دادند تا نزدیک سحر و اذان صبح به بیابانى رسیدند.  چون امام باقر(ع) از روی شتر فرود آمدند، در گوشه اى خم شدند و مقدارى از شن ها را کنار زدند و در حال کنار زدن شن ها، دعائى را بر لب هاى خود زمزمه کردند: خداوندا! ما را سیراب و تطهیر و پاک گردان .
ناگهان سنگ سفیدى نمایان شد و امام (ع) آن سنگ را کنار زدند و چشمه اى زلال و گوارا آشکار گردید، و از آن آب آشامیدند و وضو گرفتند.

***

هوا گرگ و میش بود و نزدیک اذان صبح، امام باقر(ع) و دیگر مسافران به روستایی رسیدند که نخلستانی در کنارش بود. حضرت(ع) کنار نخل خرمائى، که از مدّتها قبل خشک شده بود، رفتند و خطاب به آن فرمودند: اى درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاى تو قرار داده است، ما را بهره مند ساز.
طولی نکشید که درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام باقر(ع) خم کرد تا کاروانیان بتوانند به راحتی خرما بچینند و بخورند.

در همین لحظه، مردی عرب با دشداشه ی سفید و نعلین به پا، از دیدن این معجزه چشمانش گرد شد و رو به حضرت(ع) گفت : شما سحر و جادو کردید؟!

امام باقر(ع) با آن آرامش همیشگی شان در چهره، فرمودند: اى مرد! به ما نسبت ناروا مده، چون که ما از اهل بیت رسالت هستیم و هیچ کدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نیستیم، بلکه خداوند متعال از اسامى مقدّسه خود کلماتى را به ما آموخته است که هر موقع هر چه را بخواهیم و اراده کنیم ، به وسیله آن کلمات، خداوند متعال را مى خوانیم و تقاضا می کنیم ، آن گاه دعاى ما به لطف او مستجاب خواهد شد.

منبع: بحارالا نوار: ج ، ص 248 و 38، به نقل از خرائج مرحوم راوندی.

بداء از دیدگاه امام رضا علیه السلام


امام علیه السلام به سلیمان رو کرد و فرمود: چگونه بداء را انکار می کنی، در حالی که قرآن می فرماید: «بدیع السموات و الارض»،[1]«و هو الذی یبدؤا الخلق ثم یعیده»[2]و ... (این ها دلیل بر این است که خداوند موجودات جهان را ابداء فرموده و این یکی از معانی بداء است).
دیگر این که قرآن می گوید: «و اخرون مرجون لامر الله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم»[3]و «و ما یعمر من من معمر و لاینقص من عمره الّا فی کتاب».[4]
(از این دو آیه چنین برمی آید که ممکن است ظواهر امر نشان دهد فلان شخص مشمول عذاب یا کوتاهی عمر می گردد، امّا بعداً روشن می شود که مشیت الهی به دلیل شرایطی بر این قرار گرفته که او را ببخشاید یا به او عمر طولانی دهد؛ یعنی در عالم تکوین یا تشریع، دگرگونی بر خلاف ظواهر امور حاصل می شود) با وجود این آیات، چگونه می خوهی بداء را منکر شوی؟
سلیمان: آیا روایتی در این زمینه از پدران گرامی ات به شما رسیده؟
امام علیه السلام آری، از جدم امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: خداوند دو گونه علم دارد: علمی که مخزون و پنهان است و جز ذات پاکش کسی از آن آگاهی ندارد و بداء از این ناحیه حاصل می شود، و علمی که به فرشتگان و پیامبرانش تعلیم داده و علمای اهل بیت پیامبر ما نیز از آن آگاهی دارند.[5]
سپس امام علیه السلام رو به سلیمان کرد و فرمود: من فکر می کنم تو در مورد انکار بداء از سخنان یهود الهام می گیری!
سلیمان عرض کرد: به خدا پناه می برم که چنین باشد! مگر یهود چه گفته اند؟
امام علیه السلام فرمود: آنها می گویند: «دست خدا بسته است»! و مقصودشان این است که خدا کار خود تمام کرده و هیچ دگرگونی رخ نخواهد داد، در حالی که خداوند می فرماید:  «غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا»[6](یعنی دست آن ها بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت خدا دور مانند. درست این است که بگوییم دست خدا از هر نظر گشوده است و هر دگرگونی که مصلحت بداند، ایجاد می کند و این است معنای بداء).
سرانجام، سلیمان اعتراف کرد که بداء حق است و به مأمون روکرد و گفت: از امروز به بعد، مسئلة بداء را انکار نخواهم کرد.
مأمون افزود: اگر سؤال دیگری داری، مطرح کن، امّا انصاف در بحث را فراموش نکن.

پی نوشت:
1 . بقره/117 و انعام/ 101.
2 . روم/ 27.
3 . توبه/ 106.
4 . فاطر/ 11.
5 . علم نخست، علمی است قطعی و مشروط به هیچ شرطی نیست و لذا دگرگونی در آن راه ندارد، امّا دومی مشروط به شرایطی است که اگر آن شرایط حاصل گردد، معلوم تحقق می یابد، در غیر این صورت، نه. مثلاً کسی به دلیل انجام گناهی بناست مشمول عذاب الهی و نزول بلا گردد، ولی بعداً توبه می کند یا کار خیری انجام می دهد که عمل سوء او را جبران می نماید. این جاست که برای کسانی که از این شرایط آگاه نبودند، دگرگونی و بداء رخ می دهد (دقت کنید).
6. مائده/ 63.

بین دو جاهلیت مبعوث شدم


امالى شجرى  از حصین بن مخارق از موسى بن جعفر از پدرش از پدرانش از على(علیه السلام) آورده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود : « بین دو جاهلیت مبعوث شدم که دومى بدتر از اوّلى است » .



منبع دیگرى براى این حدیث مهم ، نیافتم . حدیث دلالت دارد که جاهلیت دوم که پس از پیامبر واقع مى شود ، بدتر از جاهلیتى است که پیش از ایشان بوده است . هرگونه اى که روایت را تفسیر کنیم ، جاهلیت غربى کنونى ، جزئى از آن است ، اگر تمام آن نباشد ! مؤید این مطلب ، فرمایش خداست :

« اى همسران پیامبر ! در خانه هاى خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین ( میان مردم ) ظاهر نشوید ، و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید . خدا فقط مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد » ( احزاب/33 ) .

آیه به جاهلیت دوم اشاره دارد و از نشانه هایش آن است که زنان به گونه اى که در زمان جاهلیت نخست مرسوم بود ظاهر مى شوند . در این آیه بحث هایى وجود دارد که مربوط به موضوع ماست ، از جمله آن که ظهور امام مهدى(علیه السلام) پس از جاهلیت دوم است که شر و زیان آن براى بشر بیشتر از جاهلیت اوّل است .

غریبان و غربت اسلام در منابع سنى و شیعه


ابن حماد  از عبد الله بن عمرو عاص آورده است که پیامبر فرمود : محبوب ترین افراد نزد خداوند، غریبان هستند ! پرسیده شد : غریبان چه کسانى هستند؟ پاسخ داد : کسانى که براى حفظ دینشان مهاجرت مى کنند وپیرامون عیسى بن مریم(علیه السلام) گرد مى آیند.

 

 

تاریخ بخارى  آورده است : کسانى که براى دینشان مهاجرت مى کنند و روز قیامت پیرامون عیسى بن مریم گرد مى آیند .

حلیة الاولیاء روایت کرده است : کسانى که براى حفظ دینشان فرار مى کنند ، خداوند در روز قیامت ، با عیسى بن مریم(علیه السلام) آنها را محشور مى کند .

احمد  از سعد بن ابى وقاص نقل مى کند که شنیدم رسول خدا فرمود : ایمان غریبانه آغاز شد و چنان که آغاز گشت (در زمان ظهور مهدى) برخواهد گشت . خوشا به حال غریبان، وقتى که مردم فاسد شوند! سوگند به آنکه جان ابوالقاسم در دست اوست! همانگونه که مار در سوراخش مى خزد ، ایمان هم در این دو مسجد (مکه و مدینه )جمع مى شود .

احمد از ابن مسعود آورده است که از رسول خدا پرسیدند : غریبان چه کسانى هستند ؟ فرمود: غریبان کسانى هستند که از قبیله ها مهاجرت مى کنند .

و از ابن عمرو عاص آمده است : پیغمبر درباره غریبان فرمود : گروهى صالح و شایسته میان مردمى نااهل و بدکردار . کسانى که نافرمانى آنها را مى کنند بیش از کسانى هستند که از آنان پیروى مى کنند .

احمد از عبدالرحمن بن سنه آورده است که پیامبر در معناى غربا فرمود : کسانى هستند که هنگام فاسد شدن مردم ، اصلاح مى کنند . سوگند به خدایى که جانم دست اوست ! ایمان مانند سیل ، به مدینه رو خواهد آورد . قَسَم به آن که جانم دست اوست ! اسلام میان دو مسجد(مکه و مدینه)جمع خواهد شد مانند مارى که در لانه اش جمع مى شود .

احادیثى در منابع شیعى در خصوص غربت اسلام روایت شده است . در این مورد جعفریات  به نقل از امام على(علیه السلام) از پیامبر(صلى الله علیه وآله) آورده است : « اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه باز مى گردد ، خوشا به غریبان » ! پرسیدند : اى رسول خدا ! غریبان کیانند؟ فرمود : کسانى که وقتى مردم فساد مى کنند ، اصلاح مى نمایند . مؤمن ، وحشت و غربتى ندارد . هر مؤمنى که در غربت بمیرد و گریه کنندگانش اندک باشند ، فرشتگان جهت رحمت او خواهند گریست ، وگرنه در قبرش نورى گسترده مى شود که از جایى که دفن شده تا زادگاهش خواهد درخشید .

کمال الدین  در آغاز به نقل از على(علیه السلام) سه روایت آورده و گفته است : طبق فرمایش امام ، اسلام غریبانه در آخر الزمان زنده مى شود ، آنچنان که آغاز شده بود . و با ظهور ولى و حجت خدا توانمند مى شود ، چنان که با نبى و رسول خدا توانمند شد . بنابراین چشم منتظران و معتقدان به امامتِ « حجت الله » روشن مى گردد ، چنان که چشم منتظران و عارفان به رسول الله(صلى الله علیه وآله) پس از ظهور ایشان ، روشن شد . خداوند وعده هاى خود به اولیائش را عملى مى کند ، دینش را کمال مى بخشد و نورش را تمام و کامل خواهد کرد ، حتى اگر مشرکان خوش نداشته باشند .

شرح الاخبار آورده است که ابو بصیر از امام صادق خواست که حدیث (بالا )را برایش شرح دهد و مى گوید : یابن رسول الله ! فدایت شَوَم ! حدیث را برایم شرح بده ، فرمود : امامى از میان ما ، دعوت جدیدى مانند دعوت رسول خدا آغاز مى کند . و آن مهدى(علیه السلام) است که دعوتى نو به سوى خدا را شروع مى نماید . این اتفاق زمانى مى افتد که سنت ها تغییر یافته ، بدعت ها زیاد شده، پیشوایان گمراهى بر مردم چیره شده و نام و یاد پیشوایان هدایت ، کهنه شود ، پیشوایانى که خدا اطاعتشان را بر بندگان واجب کرده و آنها را برانگیخته تا مردم را به سوى خدا بخوانند و با آیات و نشانه هایش ، مردم را به سوى او راهنمایى کنند . اما به سبب غلبه پیشوایان ستمگر بر پیشوایان ، نامشان از یاد رفته و از سخنانشان خبرى نیست . پس وقتى که خداوند بخواهد وعده اى را که به امامان براى دعوت به دین داده ، عملى کند ، یعنى مهدى ظهور نماید ، نیاز به شیوه و روش جدیدى دارد که مردم را دعوت نماید ، چنان که رسول خدا با فراخواندن مردم آغاز کرد.

ارشاد محمد بن عجلان از ابى عبدالله(علیه السلام) نقل مى کند : وقتى قائم(علیه السلام) قیام کند ، مردم را به اسلام جدیدى فرا مى خواند که کهنه شده و همه از آن گمراه شده بودند . از آن رو قائم را مهدى نامیده اند که به امرى که از آن گمراه شده بودند ، هدایت مى کند . قائم نامیده شد ، چون در راه حق قیام مى کند .

نعمانى از ابن عطاء مکى از شیخى از فقیهان یعنى اباعبدالله(علیه السلام) مى گوید: از ایشان پرسیدم : سیره مهدى چگونه است ؟ فرمود : مانند رسول خدا ، عمل مى کند ، چنانکه رسول الله جاهلیت را از بین برد ،(سنت هاى) پیشین را از بین مى بَرَد و اسلامى جدید را آغاز مى کند .

در کافى  از ابوخدیجه روایت مى کند که از ابوعبدالله(علیه السلام) درباره قائم(علیه السلام)پرسیدند، پاسخ داد : همه ما ، یکى پس از دیگرى ، قائم به امر خداییم ، تا هنگامى که دارنده شمشیر بیاید . وقتى صاحب شمشیر آمد ، وضعى غیر از آنچه بوده است ، مى آورد .

مقصود از غربت اسلام ، غربت در اجرا و عمل است که صدوق(رحمه الله)به آن تصریح کرده و به ظهور مهدى(علیه السلام) مربوط دانسته است . در منابع سُنى ها سعى شده حدیث را به درگیرى میان اهالى حجاز و شام ربط دهند ، همانطور که حدیث « گروه پیروز » را به سود اهالى شام و بنى امیه به کار گرفته اند .

معناى « ایمان یا علم در مدینه و مکه جمع مى گردد » آن است که آگاهى دینى از بین مى رود و مکه و مدینه ، مرکزى براى احیاى اسلام و آغاز دوباره آن به دست امام مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان خواهد بود ، چنان که مرکزى براى شروع اسلام توسط جدش خاتم النبیین بود .