در بین راه، دو پرنده به سمت آنها
آمدند و بالاى کجاوه ی امام محمّد باقر(ع) نشستند و مشغول سر و صدا شدند.
جابر خواست تا پرندگان را بگیرد که ناگهان حضرت با صداى بلند، فرمودند: اى
جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بیت عصمت و
طهارت پناه آورده اند.
جابر گفت: مولاى من ! مشکل و ناراحتى آن ها چیست، که این چنین به شما پناهنده شده اند؟
حضرت(ع)
فرمودند: آن ها مدّت سه سال است که در این حوالى لانه دارند و هرگاه تخم
مى گذارند تا جوجه شود، مارى در اطراف آن ها هست که مى آید و جوجه هایشان
را مى خورد. اکنون پرندگان به ما پناهنده شده اند تا از خداوند بخواهیم که
آن مار را به هلاکت رساند؛ و من نیز در حقّ آن مار نفرین کردم و به هلاکت
رسید؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.
سپس امام(ع) و همراهانشان به
راه خود ادامه دادند تا نزدیک سحر و اذان صبح به بیابانى رسیدند. چون امام
باقر(ع) از روی شتر فرود آمدند، در گوشه اى خم شدند و مقدارى از شن ها را
کنار زدند و در حال کنار زدن شن ها، دعائى را بر لب هاى خود زمزمه کردند:
خداوندا! ما را سیراب و تطهیر و پاک گردان .
ناگهان سنگ سفیدى نمایان شد و امام (ع) آن سنگ را کنار زدند و چشمه اى زلال و گوارا آشکار گردید، و از آن آب آشامیدند و وضو گرفتند.
***
هوا گرگ و میش بود و نزدیک اذان صبح، امام باقر(ع) و دیگر مسافران به
روستایی رسیدند که نخلستانی در کنارش بود. حضرت(ع) کنار نخل خرمائى، که از
مدّتها قبل خشک شده بود، رفتند و خطاب به آن فرمودند: اى درخت خرما! از
آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاى تو قرار داده است، ما را بهره مند ساز.
طولی
نکشید که درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام باقر(ع) خم
کرد تا کاروانیان بتوانند به راحتی خرما بچینند و بخورند.
در همین
لحظه، مردی عرب با دشداشه ی سفید و نعلین به پا، از دیدن این معجزه چشمانش
گرد شد و رو به حضرت(ع) گفت : شما سحر و جادو کردید؟!
امام باقر(ع)
با آن آرامش همیشگی شان در چهره، فرمودند: اى مرد! به ما نسبت ناروا مده،
چون که ما از اهل بیت رسالت هستیم و هیچ کدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و
نیستیم، بلکه خداوند متعال از اسامى مقدّسه خود کلماتى را به ما آموخته است
که هر موقع هر چه را بخواهیم و اراده کنیم ، به وسیله آن کلمات، خداوند
متعال را مى خوانیم و تقاضا می کنیم ، آن گاه دعاى ما به لطف او مستجاب
خواهد شد.
منبع: بحارالا نوار: ج ، ص 248 و 38، به نقل از خرائج مرحوم راوندی.