سلیمان به امام علی بن موسی الرضا علیه السلام روکرد و گفت: اجازه می فرمایید سؤال کنم؟
امام علیه السلام هر چه می خواهی، سؤال کن.
سلیمان: چه می گویی دربارة کسی که «اراده» را یکی از اوصاف ذات خداوند هم چون حی و سمیع و بصیر و قدیر می داند؟[1]
امام علیه السلام (برای این که بدانی وصف مرید بودن خداوند با سمیع و بصیر
بودن متفاوت است، کافی است در این نکته دقت کنی که) می گویی: «اشیای جهان
حادث گردید و با یکدیگر اختلاف یافت، زیرا خداوند اراده کرده چنین باشد»،
امّا در مورد سمیع و بصیر بودن خدا چنین تعبیری ممکن نیست. این خود دلیل بر
این است که این دو وصف یکسان نیستند (یکی از صفات فعل است و دیگری از صفات
ذات).
سلیمان: امّا می دانیم خداوند از ازل مرید بوده.
امام علیه السلام آیا اراده غیر از ذات اوست یا عین ذات او؟
سلیمان: غیر ذات اوست.
امام علیه السلام پس باید قائل به تعدد امر ازلی باشی؛ چرا که غیر از ذات او وصف قدیمی را به نام «اراده» پذیرفته ای!
سلیمان: من چیزی را جز ذات او قدیم ندانستم.
امام علیه السلام پس می گویی اراده حادث است؟
سلیمان: نه، حادث نیست.
در این جا بود که مأمون فریاد زد و گفت: ای سلیمان! چرا مکابره می کنی و
جواب سر بالا می دهی؟ انصاف بده (گاه می گویی اراده حادث نیست، سپس می گویی
قدیم هم نیست؛ پس نه حادث است و نه قدیم. این که ممکن نیست). مگر نمی بینی
جمعی از صاحب نظران در اطراف تو نشسته اند و سخنانت را می شنوند.
سپس مأمون به امام علیه السلام رو کرد و گفت: ادامه بدهید. بالاخره او عالم علم کلام در خطة خراسان است!
امام علیه السلام بار دیگر مطلب سابق را تکرار کرد و فرمود: اراده حادث
است؛ چرا که هر گاه چیزی ازلی نباشد، باید حادث باشد و هنگامی که حادث
نباشد، باید ازلی باشد.
سلیمان: ارادة او از اوست، همان گونه که سمیع و بصیر بودن و علم از اوست.
امام علیه السلام در ازل چه چیز را اراده کرد؟ لابد خودش را!
سلیمان: نه.
امام علیه السلام پس مرید مانند سمیع و بصیر نیست.
سلیمان: خودش را اراده کرد، همان گونه که به خودش عالم بود!
امام علیه السلام پس وجودش از طریق ارادة او بوده است؟
سلیمان: آری!...
این جا بود که مأمون و اطرافیانش خندیدند و امام علیه السلام نیز خندید و عجز و ناتوانی سلیمان ظاهر شد.[2]
امام علیه السلام ای سلیمان، بگو ببینم آیا خداوند به آن چه در بهشت و دوزخ است، عالم است؟
سلیمان: آری.
امام علیه السلام آیا آن چه خدا می داند، تحقق می یابد (زیرا به عقیدة تو ارادة او عین علم اوست)؟
سلیمان: آری.
امام علیه السلام بنابراین، دیگر جایی برای این باقی نمی ماند که اراده
کند چیزی را بر آن ها بیفزاید یا کم کند، در حالی که در قرآن می گوید:
«کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب»[3](هر زمان پوست
های آن ها (دوزخیان) بسوزد، پوست های دیگری به جای آن قرار می دهیم تا عذاب
را بچشند).
و نیز می فرماید: «لهم ما یشاءون فیها و لدینا مزید»[4]
(بهشتیان آن چه می خواهند، برای آن ها خواهد بود و نزد ما اضافه بر آن است.
این ها همه نشان می دهد که علم او غیر از ارادة اوست و گرنه این تغبیرات
معنا نداشت).
سپس امام علیه السلام فرمود: بگو ببینم این که خداوند می
فرماید: «و اذا اردنا ان تهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها»[5] (هنگامی
که اراده کنیم شهر و دیاری را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را برای مترفین آن
بیان می داریم و هنگامی که به مخالفت پرداختند، آن ها را هلاک می سازیم)
آیا معنای این سخن این نیست که اراده امری حادث است؟
سلیمان: چرا.
امام علیه السلام بنابراین، گفتار تو که اراده عین ذات خداست، باطل است؛
زیرا خداوند نه خود را ایجاد کرده و نه دگرگونی و تغییر در دانشش راه دارد
(او از ازل بوده و تا ابد هست بدون هیچ گونه دگرگونی).
به این ترتیب،
امام علیه السلام از طرق مختلف راه را بر او بست و با دلایل گوناگون ثابت
فرمود که اراده از صفات فعل است و حادث است و نمی تواند عین ذات خداوند
باشد. سلیمان نیز خود را چنان در تنگنا دید که قادر بر جواب نبود و از سخن
بازماند.
این شکست بزرگ بر مأمون سخت گران آمد، ولی ناچار به سلیمان رو
کرد و گفت: ای سلیمان، این مرد عالم ترین فرد بنی هاشم است (و کسی توانایی
مقابلة علمی با او را ندارد). پس مجلس پایان یافت و مردم متفرق شدند.[6]
1.
در این که اراده از صفات ذات است یا صفات فعل، در میان علمای علم کلام بحث
و گفت وگوست. آخرین سخن دراین زمینه این است که اراده دو گونه است: ارادة
فاعلی و ارادة فعلی. اولی به علم خداوند به نظام احسن بازگشت می کند و علم
جزء صفات ذات است، امّا دومی جزء صفات فعل محسوب می شود. تکیة امام علیه
السلام در این بحث ها روی معنای دوم است. زیرا در بیشتر آیات و روایات
هنگامی که «اراده» گفته می شود، همین معنا مورد نظر است.
2. زیرا ارادة
خداوند را علت وجود خداوند گرفت و ازلیت او را انکار کرد و این به سبب بن
بست سختی بود که امام علیه السلام در استدلال برای او ایجاد فرمود.
3 . نساء / 56.
4 . ق / 35.
5 . اسراء / 16.
6 . عیون أخبار الرضا، ج 1، ص 179به بعد؛ بحار الأنوار، ج 49، ص 177.