درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

درانتظارمنجی

درانتظارباران نیست آنکه بذری نکاشته

دعای عهد

نمی‌ دانم شما صبحتان را چگونه آغاز می ‌کنید؟ با نام که؟ با یاد که و چگونه؟ بعضیها بهترین عشق دنیا نصیبشان شده و هر روز را با یاد و نام او شروع می‌ کنند. این شروع که نوعی نیایش و سرود صبحگاهی عاشقان امام مهدی عجل الله ‌تعالی ‌فرجه است، به «دعای عهد» مشهور است. یکی از نزدیکان امام خمینی (ره) می‌گوید: «یکی از چیزهایی که امام در روزهای آخر به من توصیه می ‌کردند، خواندن دعای عهد بود. ایشان می ‌گفتند: صبحها سعی کن این دعا را بخوانی؛ چون در سرنوشت دخالت دارد.

 
 امام حتی در موقعی که در بیمارستان بستری بودند، از انس با کتاب مفاتیح‌ الجنان غافل نبودند. پس از رحلت جانگداز ایشان که مفاتیحشان را از بیمارستان به بیت منتقل می‌ کردیم، متوجه شدیم امام در مفاتیح خود در کنار دعای شریف عهد که آن ‌را یک اربعین می‌ خواندند، تاریخ شروع را هشت شوال نوشته ‌اند.» کسی که صبحش را با زمزمه این سرود آغاز می‌ کند، در برابر خواسته ‌ها، آرزوها و آرمانهای امامش عهد می‌ بندد و آن عهد را سبک نمی‌ شمارد و محکمش می‌ کند و بر این پیمان با حضرتش بیعت می‌ کند که تا پای جان، وفادار باشد. حقیقت «عهد، عقد و بیعت» یک مسأله است و تأکید بر آن به جهت این است که این میثاق، همیشگی است و هیچ گاه سستی، کوتاهی و پیمان ‌شکنی نخواهد بود. برای آشنایی با فرازها و مضامین بلند دعای عهد پای صحبت حجت الاسلام محمد صادق کفیل، استاد مرکز تخصصی مهدویت نشسته ایم. آنچه می خوانید گزیده ای از این گفتگوست؛
 
● دعای عهد، منقول از کدام یک از ائمه اطهار(ع) است و چه کسی بر لزوم حراست از آن در عصر غیبت تأکید کرده است؟
دعای عهد، منقول از امام صادق (ع) است. امام صادق (ع) نقل کرده اند: «هر که چهل صباح این عهد را بخواند از یاران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت از دنیا برود، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه آن هزار حسنه، او را کرامت فرماید و هزار گناه از او محو کند.» همه بزرگان، پیوسته ما را به خواندن دعای عهد سفارش کردند. هنگام رحلت امام خمینی (ره) در بیمارستان و انتقال مفاتیح ایشان به بیت، مشاهده شد که نشانه مفاتیحشان در صفحه دعای عهد است و این نشان دهنده اهمیت این دعاست. حضرت امام تا آخر عمر پر برکت خویش به خواندن این دعا مقید بودند.

● دعای عهد چه خط مشی و افقی را برای منتظران ترسیم می کند؟
یکی از دغدغه های جدی منتظران این است که زندگیشان رنگ و بوی زندگی مهدوی بگیرد. ما همیشه به دنبال این هستیم که بدانیم زندگی مهدوی چه نوع زندگی ای است؟ بهترین مسیر زندگی مهدوی در دعای عهد ترسیم شده است. در دعای عهد، فضیلتهای مختلفی وجود دارد و ابعاد مختلف زندگی مهدوی رقم خورده است. به فرموده امام صادق (ع) کسی که 40 صبح دعای عهد را بخواند از یاران حضرت می شود. در حقیقت خواندن این دعا توفیق یاری حضرت را فراهم می کند. توفیق رجعت، یکی دیگر از فضیلتهای این دعاست. این دعا به قدری فضیلت دارد که در هر کلمه دعای عهد به انسان هزار حسنه داده می شود و به هر کلمه ای هزار سیئه از انسان بخشیده می شود.

● عنوان این دعا این نکته را می رساند که مسئله تجدید بیعت با امام زمان (عج) مهمترین فراز و مضمون این دعاست. به چه مضامینی جز تجدید عهد در این دعا اشاره شده است؟
دعای عهد، اول مسیری را که برای زندگی رقم می زند، خداشناسی است. شروع این دعا با اوصاف خداست. کسی که می خواهد امام زمانش را بشناسد اول باید خدا را بشناسد. در دوران غیبت نیز سفارش شده که دعای «اللهم عرفنی نفسک......؛ خدایا خودت را به من بشناسان که اگر تو را نشناسم پیامبرت را نمی شناسم و اگر پیامبر را نشناسم حجتت را نمی شناسم و اگر حجت خدا را نشناسم از دین گمراه می شوم» را زیاد بخوانید. خداشناسی، مقدمه امام شناسی است. انسانی که به دنبال امام عصر (عج) است باید انسانی توحیدی و خداشناس باشد. در ابتدای دعای عهد 16 وصف از اوصاف خدا بیان می شود. پروردگار نور عظیم، پروردگار کرسی بلند، پروردگار دریای جوشان، پروردگار سایه و آفتاب داغ، فرو فرستنده تورات و انجیل و زبور و قرآن عظیم، پروردگار فرشتگان مقرب و پیامبران خدا از جمله اوصافی است که برای خداوند در این دعا آمده است. در بخش دوم دعای عهد وارد مرحله درود و سلام به امام می شویم. در این بخش از دعا می خوانیم: «اللهم بلغ مولانا الامام المهدی القائم بامرک...؛ خدایا برسان مولای ما را، آن امام راهنمای راه یافته و قیام کننده به فرمان تو که درود خدا بر او و پدران پاکش باد.» واژه «مولا» یعنی نزدیکترین. «ولی» در کتاب لغت یعنی اوج قرب، به حدی که هیچ حائلی بین تو و او نباشد. کسی که هر صبحگاه این جمله را به امامش بگوید، حرکتش تا شب جهت دار می شود. در این دعا به امام می گوییم که تو پیشوای منی. یعنی در هر قدم باید بنگریم امام چه گفته و چه چیز مرضی رضای امام عصر (عج) است. امام زمان (عج) هادی و هدایت کننده است و علاوه بر اینکه دغدغه هدایت ما را دارد خودش هدایت شده است. دعای عهد به منتظران، افق
جهانی می بخشد. در این دعا می خوانیم: «صلوات الله علیه و علی آبائه الطاهرین عن جمیع المؤمنین و المؤمنات فی مشارق الارض و مغاربها...؛ درودهای خداوند بر او و پدران پاکش باد از طرف همه مردان و زنان با ایمان در مشرقهای زمین و مغربهای هموار آن....» منتظران با قرائت این دعا در ابتدای صبح از طرف همه مؤمنان سراسر جهان به امام سلام می دهند. این فراز از دعا نشان می دهد که دغدغه شخصی داشتن و امام را تنها برای خود خواستن، غلط است. منتظر واقعی دغدغه جهانی دارد. چنین انتظاری انتظار مثبت و پویاست. این انتظار، همان انتظاری است که امام خمینی (ره) و بزرگان ما دغدغه آن را داشتند. چون امام خمینی (ره) هر روز صبح دعای عهد می خواندند و با فرازهای این دعا پیوند داشتند، می دانستند که باید جهانی بنگرند و زمینه ساز ظهور مصلح جهانی باشند. امام وقتی انقلاب کردند فقط به ایران فکر نکردند بلکه تأکید داشتند که باید برای دنیا بستر سازی شود. سلام به امام زمان (عج) در این دعا از حیث کمیت، جهانی و از حیث کیفیت به اندازه عرش خداست. کیفیت سلام به امام در این دعا بلند نظری منتظر را می رساند. انسان منتظر، بلند نظر است و اندیشه جهانی دارد و وقتی خواسته ای هم دارد با نگاهی عمیق و طولانی، آن را مطرح می کند. برخی امام را برای رفع مشکلات خود طلب می کنند اما برخی منتظران، دغدغه جهانی دارند و وقتی مشکلی در غزه و لبنان اتفاق می افتد، نگران می شوند.

● فلسفه سفارش به قرائت دعای عهد هنگام صبحگاه چیست؟
عهد و پیمان و میثاق با امام از دیگر مضامین این دعاست. عهد در زندگی منتظر باید همیشگی باشد. وقتی زندگی بر مبنای انتظار شکل گرفت عهد، دائمی وهمیشگی می شود. منتظر واقعی هرگز از عهدش با امام رویگردان نمی شود. قرائت صبحگاهی این دعا موجب می شود که فراموش نکنیم پیش از هر کس با امام خود عهد بستیم و اولویت عهد با امام را بر همه پیمانها حفظ کنیم چرا که «رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن / یا ز جانان یا ز جان باید دل برداشتن». مردم بصره خدمت امام رضا (ع) رسیدند و از یونس بن عبدالرحمن گله کردند. یونس ناراحت شد. امام رضا (ع) به یونس فرمودند: «ای یونس چه کار داری مردم چه می گویند، وقتی امام تو از تو راضی است.» عهد با امام زمان (عج) یعنی زندگی بر اساس رضایت حضرت مهدی (عج). کسی که دست بیعت با امام زمان (عج) می دهد فقط رضایت حضرت را در نظر می گیرد نه کس دیگری را. عمل بر اساس دغدغه و خواسته امام باید اولویت منتظران باشد. سفارش شده که انسان بعد از اقامه نماز و برقراری ارتباط با خدا و قبل از برقراری ارتباط با دیگران، دعای عهد را قرائت کند و با امام خود عهد ببندد. انسان مؤمن قبل از اینکه از کسی انرژی بگیرد باید هر صبح از امامش انرژی بگیرد. سفارش شده این دعا به طور مداوم و هر صبح قرائت شود چون تجدید عهد، مقدمه پایداری است. پیوسته جریان طاغوت و نفسیات در حرکتند، پس هر مؤمن و منتظر نیز باید هر روز و هر صبح در تلاش و تکاپو باشد. همان طور که در دستورات ما سفارش شده که پیوسته باید نماز اقامه شده و ارتباط با خدا برقرار شود، پیوسته باید دعای عهد قرائت و تجدید عهد تکرار شود. در روایات نیز عمل مداوم به عمل کثیر ترجیح داده شده است.

● منتظران با قرائت دعای عهد چه خواسته ای از پروردگار خود دارند؟
در دعای عهد بعد از تجدید عهد با امام، هشت مقام را از خدا طلب می کنیم. در این فراز از دعا می خوانیم: «اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه فی قضاء حوائجه والممتثلین لاوامره و المحامین عنه و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه؛ خدایا قرار ده ما را از یاران و کمک یارانش و دفاع کنندگان از او و شتابندگان به سوی او در برآوردن خواسته هایش و انجام دستورات و اوامرش و مدافعین از آن حضرت و پیش گیرندگان به سوی خواسته اش و شهادت یافتگان پیش رویش.» در این دعا از خدا می خواهیم که یار امام زمان (عج) و کمک کار امام شویم و از آن حضرت دفاع کنیم، در انجام مقاصد و حوایج امام سرعت بگیریم، اوامر آن حضرت را گوش دهیم، از امام حمایت کنیم، به اراده امام زمان (عج) سبقت بگیریم و در رکاب امام به درجه رفیع شهات برسیم. زندگی منتظر باید بر مبنای یاری امام شکل بگیرد. به عنوان مثال کسی که می خواهد از امام حمایت کند باید اطلاعات مهدوی کافی داشته باشد تا بتواند شبهات مربوط به حضرت را پاسخگو باشد و از مقام ولایت حضرت دفاع کند. کسی که از خدا می خواهد حامی امام باشد باید بداند دنیای غرب علیه مهدویت چه کرده و از امام ما چه چهره ای ساخته است و خودش به عنوان یک منتظر شیعه در برابر این اقدامات دشمنان چه کرده است.

● حاجت و دعای امام زمان (عج) چیست و مردم چه قدر در برآورده شدن حاجت امام نقش دارند؟
حاجت امام زمان (عج) فرج است. امام دغدغه ظهور دارد. ما باید به این نتیجه برسیم که فرج امام به دست ماست. امام از ما گله دارد که چرا برای ظهورش کاری نمی کنیم و به سمت ظهور قدمی برنمی داریم. حضرت مهدی (عج) هنگام تولد در سحرگاه نیمه شعبان در آغوش پدر دعا کردند که «خدایا! گشایش دوستان من در فرج من است، فرجم را نزدیک کن.» آن حضرت در غیبت صغری در کنار مسجد الحرام دست به دعا برداشتند و فرمودند: «خدایا! فرجم را نزدیک کن.» دغدغه ما نیز باید فرج و ظهور باشد. شیعه منتظر باید هر شب از خود بپرسد که در راستای این دغدغه امام گام برداشته یا نه؟ و از وجود نورانی حضرت بپرسد که «اوفیت یا صاحب الزمان؟»؛ یا صاحب الزمان! به عهدم وفا کردم یا نه؟ شهدای کربلا نیز هنگام شهادت از امام حسین (ع) می پرسیدند که ای پسر رسول خدا! به عهدم وفا کردم یا نه؟

● به جز خداشناسی، امام شناسی، تجدید عهد و گسترش افق دید منتظران چه مضامین دیگری در دعای عهد آمده است؟
در بخشی از دعای عهد از خدا می خواهیم که اگر در طول زندگی ما ظهور رخ نداد و ما از دنیا رفتیم هنگام ظهور، دوباره برگردیم؛ «اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما ً مقضیا ً فاخرجنی من قبری مؤتزرا ً کفنی شاهرا ً سیفی مجردا ً قناتی ملبیا ً دعوة الداعی فی الحاضر و البادی؛ خدایا اگر حایل شد میان من و او آن مرگی که قرار داده ای آن را بر بندگانت حتمی و مقرر، پس بیرونم آر از گورم کفن به خود پیچیده با شمشیر آخته و نیزه برهنه، پاسخگویان به ندای آن دعوت کننده بزرگوار در شهر و بادیه.» در رجعت، خوبان خوب و بدان بد به دنیا برمی گردند. کسی که این خواسته را در دعایش مطرح می کند افق زندگی اش بر مبنای رجعت شکل می گیرد. کسی که با افق رجعت زندگی می کند، خود را برای زندگی در رکاب حضرت و سایر اهل بیت علیهم السلام آماده می سازد تا امام، رهبری و او تبعیت کند. کسی که این مقامات عالی را از خدا بخواهد، شیدای ظهور می شود. در این مرحله است که به طور جدی برای فرج امام دعا می کند و از خدا تعجیل در فرج را طلب می کند. برای عاشق ظهور شدن باید ظهور را بشناسیم. برای تربیت جامعه مهدوی، سیمای ظهور باید خوب به جامعه معرفی شود. ظهور حضرت یعنی آبادی زمین.
همان گونه که در فرازی از این دعا آمده است: «... واعمر اللهم به بلادک و احی به عبادک...؛ خدایا! آباد گردان به دست او شهرها و بلادت را و زنده گردان به وسیله اش بندگانت را.» آبادی زمین در یاد و ذکر خداست. زیبایی حکومت حضرت در این است که به خاطر خدا، خدا پرستیده شود نه به خاطر بهشت و جهنم. زمان حکومت حضرت، زمان زندگی و حیات بندگان است.
مقام معظم رهبری نیز در این زمینه فرمودند: «ظهور یعنی شروع زندگی.» در بخش پایانی دعا نیز آمده است: «... فاظهر اللهم لنا ولیک وابن بنت نبیک المسمی باسم رسولک...؛ پس آشکار کن برای ما خدایا نماینده ات را و فرزند دختر پیامبرت که همنام رسول توست.» این مضامین، مبین این مطلب است که حضرت با اوصاف پیامبر ظهور می کند. آن حضرت سیمای پیامبر را دارد و رحمة للعالمین است. ایشان پناه بندگان مظلوم است. امام در حکومتش از مظلوم حمایت می کند و هر کس که یار ندارد امام، یار و کمک کارش می شود. ایشان احکام دین را که تعطیل شده، زنده می کند.

منبع: روزنامه  رسالت

تفسیر ادبی دعای ندبه

مصطفی آبیار
عصر انتظار، با سه مشکل عمده روبه‌روست:
1. نابه سامانی‌ها و آشفتگی‌های درونی انسان‌ها؛
2. مفاسد و تباهی‌های اجتماع؛
3. ناشایستگی‌های حاکمان و ناکارآمدی حکومت‌ها؛
امّا یک چیز است که این قطعه از تاریخ بشر را از تمام روزگاران گذشته جدا می‌کند؛ بلکه بر آنها برتری می‌دهد و آن، احساس خودجوش انسان‌های این عصر در نیاز به «منجی» است.
انسان عصر انتظار، مکتب‌های گوناگون بشری را تجربه کرده و از فراورده‌های رنگینشان جز طعمِ تلخ ناکامی چیزی نچشیده و برای فلسفه‌بافی‌ها و طرح‌اندازی‌های رؤیایی‌شان تعبیری نیافته است و در آرزوی «انسان برتر» و «نجات‌دهنده»، ناباورانه به دنیای خیال‌انگیز اسطوره‌ها و حماسه‌ها چشم دوخته است.
«دعای ندبه»، پیامی به «عصر انتظار» است، که تصویری واقعی نه اسطوره‌ای و تخیّلی را از انسان‌هایی برتر، که هر یک در زمان خود «چراغ هدایت» و «کشتی نجات» بود‌ه‌اند، می‌نمایاند و با اشاره به «مشکلات عصر انتظار»، اصلاح جهان در حکومت صالح مهدوی را دست‌یافتنی می‌داند.
چهره‌ای که ندبه از منجی ترسیم می‌کند؛ در حالی که صورتی دلپذیر دارد، تجسّم عینی خود را در وجود پیشوایان گذشته نشان داده و بر کرسی حقیقت نشسته است؛ چرا که ندبه از لحظه‌های آغازین خلقتِ این پیشتازانِ قافلة بشری که «بار امانت» را عاشقانه بر دوش گرفتند و مستانه «پیمان» سپردند که دل‌فریبی‌های دنیای پست، آنها را اسیر خود نسازد، شروع می‌کند و با عبور از زوایای سرنوشت‌ساز و نقطه‌های پر رمز و راز زندگی آنان، از فطرت‌های بیدار و وجدان‌های بی‌زنگار مخاطبان خود، بهترین گواه را بر شایستگی این انسان‌های نمونه، برای رهبری و نجات بشر می‌سازد.
از آدم می‌گوید ... از نوح، ابراهیم، موسی و عیسی می‌گوید ... از محمّد(ص) و خاندان او می‌گوید ... «عکسی از مه‌رویان بستان خدا» را به تصویر می‌کشد، تا جان را به جلوة جمال آنها بشوراند و از درجات معنوی و درون‌مایه‌های روحی و انسانی آن بزرگان سخن می‌گوید، تا از طرفی نهاده‌های تعالی و معنویّت در فطرت انسان‌ها را در میدان جاذبیّت کمالات آنها بجنباند و جان‌های فسرده در رحم دنیا را به تپش وادارد:
هین بگو تو ای امیرالمؤمنین
تا بجنبد جان به تن همچون جنین
و از طرف دیگر، شایستگیِ این آزادْشدگان از اسارت نفس امّاره را برای نجات انسان‌ها و جوامع بشری بر کرسی انصاف بنشاند و به انسان عصر انتظار، بیاموزد که شفای دردها، مرهم‌ زخم‌ها و حیات جان و دل را از این سرچشمة جوشان فیض الهی بخواهید و منجی را در این سلسله بجویید.
پیامبر اکرم(ص) را پروریدة سایه‌سار محبّت الهی، از خمیرة نجابت و برتری، افضلِ پیغمبران و مبعوثِ به جنّیان و انسیان توصیف و از زبانِ بی هوای او، خاندانش را پاک از هر آلودگی و از جنس نبوّت و از شجرة رسالت معرفی می‌کند. علی(ع) را مانند هارون برای موسی(ع)،‌ جانشین پیامبر(ص) می‌داند و با عناوینی چون:
باب شهر علم نبوّت؛
وصیّ وارث کمالات رسالت؛‌
پیشتاز میدان‌های گذشت و شجاعت؛
فاروق هدایت از ضلالت در دوران فتنه و ظلمت؛
یکّه‌تاز عرصه‌های فضیلت؛
در راه خدا، بی‌باک از هر گونه ملامت؛
و صاحب حوض کوثر، در نوشانیدن شراب حقیقت به اهل ولایت؛
و فروغی از چهرة تابناک آن خورشید هدایت ترسیم می‌کند.
«این شرح بی‌نهایت، کز حسن یار گفتند»، اگر چه «حرفیست از هزاران،‌ کاندر عبارت آمد» ولی خود بهترین گواهِ امتداد خطّ هدایت نبوی، در سلوک علوی و تجلّی آفتاب حقیقت محمّدی(ص) در وجود علی(ع) است.
... طنین آواز دلنواز ندبه هم‌چنان ادامه دارد، تا اینکه پیکِ دعوتِ الهی، پیام‌آوری که ندبه، این «منظومة نجات» را از زبان خاندان او سروده است، به جوار حق می‌خواند و چراغ هدایت نبوی در جوار عزّت و رحمت الهی می‌آرامد...
... «بادهای فتنه‌ای» که چشمانِ اشک‌بارِ آن رسول رحمت وزش آنها را می‌دید و «صاعقه‌های کینه و عداوتی» که لبان لرزانِ آن مسافر دیار ابدیّت، در آخرین زیارتش بر مزار شهدای احد ریزششان را در گوش علی(ع) زمزمه می‌کرد، بی‌رحمانه بر صفحه‌های ندبه می‌تازد و اوراق عطرآگینش را به بوی غربت می‌آمیزد و بهارستان پرآذینِ آن ‌را به خزانی مرده و زمستانی فسرده می‌ریزاند.
اکنون، ‌همان علی(ع)، همان انسان برتر، همان پیشتاز پیروی از سنّت و سیرة محمّد(ص)؛ بلکه همان تجلّی نبوّت در آیینة امامت، به جرم جانبازی در راه حقیقت و خشم بر زورمدارانِ بی‌فتوّت و خروش بر زراندوزان بی‌ مروّت، باید آماج طغیان بغض و کینة نابکاران باشد و خود و خاندان پاکش را در راه «نجات» حقّ و حقیقت قربانی کند.
اینجاست که نام ندبه نیم‌رخی از مسمّای خود را می‌نمایاند و بغض ندبه در تفسیر «صبر بر خار در چشم و استخوان در گلو» می‌ترکد... ندبه است که سر بر «چاهِ» ولایت می‌گذارد و غریبانه و دردمندانه بر پرپر شدن «گل‌های بوستان نبوّت» و نادیده گرفتن مقام و منزلت «یادگاران سواره بر دوش و سینة محمّد و بر خاک افتادنِ «ماه‌های هدایت» و سوختن «ستارگان فضیلت» سرشک ماتم می‌باراند..
... گاه در لاله‌زار دشت امامت، حسن و حسین را صدا می‌زند، گاه از افق‌های گلگون خاندان عصمت، خورشیدهای تابنده و فرزندان برگزیدة حسین را سراغ می‌گیرد و ...
... از خاموشی چراغ‌های فروزنده و بر خاک افتادن رایت‌‌های روشنی‌دهنده می‌پرسد شاید کسی پیدا شود و معمّای دیرین «گریز خفّاشان از روشنایی» را بگشاید و پرده از راز «ستیز اهریمنان با پری‌سیرتی و فرشته‌خویی» بردارد.
امّا تو ای ندبه، ‌این رنج‌نامه‌ای که سرودی، ‌خود از بهترین افشاگری‌هاست و اکنون این فریاد مظلومیّت توست که از دوران‌های سیاه اموی و قرون ننگین عبّاسی و تمام روزگاران گذشته و اینک در پهنه‌ای به وسعت تمام دل‌های حق‌جوی عصر انتظار طنین افکنده است.
آری؛ تمام اینها، پنجة چپاولگر مصیبت‌ها، به حکم حکیمِ «إِنَّ الْأَرْضَ للهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» و «وَ لَنْ یُخْلِفَ اللهُ وَعْدَهُ» در نصرت صالحان و «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ» در رستگاری پرهیزکاران نمی‌تواند گل‌های امید و شکوفه‌های نوید را از گلستان ندبه بریزاند:
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و رهِ انتظار دوست (حافظ)
... بالأخره، نسیم رحمت الهی می‌وزد و ابرهای اندوه و افسردگی را از آسمانِ ندبه می‌پراکند و طلایه‌های آفتاب «مهدویّت»، ‌از افق‌های انتظار، گونه‌های نمناک ندبه را می‌نوازد و تحقّق وعده‌های الهی در «نجات مستضعفان و صالحان» را بشارت می‌دهد:
جمال بخت، ز روی ظفر نقاب انداخت
کمال عدل، به فریاد دادخواه رسید
کجاست صوفیِ دجّالْ‌فعلِ ملحدْشکل؟
بگو بسوز که مهدی دین‌پناه رسید (حافظ)
«ندبه» به معرفی مصلح جهانی می‌پردازد و اقدامات «نجات‌دهندة» او را در عصر ظهور،‌ شرح می‌دهد:
اصل اساسی تمام معارف امام شناسی را که «ولایت مطلقة کلّیة الهیة» امام معصوم(ع) است، به شکلی دلپذیر در وجود آن حضرت می‌نمایاند: او را‌
«باب ‌الله» یعنی: گذرگاه ورود به شاهراه نجات؛
«وجه‌الله» یعنی: چشم‌انداز جمال و کمال الهی؛
«سبب اتّصال ارض و سماء»، ‌یعنی روزنة ریزش رحمت‌ها و عنایات خداوندی بر بندگان، فرزند کمالات محمّدی، دانش‌های علوی و نورانیّت فاطمی و وارث علوم کاملة الهی و حجّت‌های آشکار ربّانی و نعمت‌های فراگیر ربوبی معرفی می‌کند.
و تمام اینها را در حالی که نشانِ‌ شایستگی منجیِ عصر انتظار، برای نجات انسان از مشکلات این عصر، مشکلات فردی، اجتماعی و حکومتی است، به عنوان درخشنده‌ترین گوهرهای دریای «معرفت امام زمان»، بر «آنان که نمی‌خواهند در مرگ جاهلیّت بمیرند»، نثار می‌کند.
«ندبه»، نیازهای انسان عصر انتظار را به خوبی دریافته و اقدامات «منجی» را در پاسخ به این نیازها، یعنی: هدایت دل‌ها به سوی نور معنویّت و ریزاندن تارهای گناه از جان‌ها و زدودن مفاسد و آثار و لغزش از چهرة اجتماع و بالأخره در هم شکستن ظالمان و جبّاران تمام روزگاران و بنا نهادن «اساس، بر برتری تقوا» تشریح می‌کند.
اکنون، زمانی است است که در پرتو این آموزه‌های ناب و زمزمه‌های پر التهاب، «ندبه»، جرعه‌نوش کوثر «ولایت»، خود ساقی منتظران تشنه لب آخرالزّمان گشته و نکته‌آموز این دفتر، خضر راه گردیده است. آری، «ندبه» از زبان «انسان عصر انتظار» پیام خود را ادامه می‌دهد تا «فرهنگ انتظار» را بیاموزد و «انسان عصر انتظار» را آمادة «عصر ظهور» کند.
حال این پروریدة دعای «ندبه» است که در بادهای مسموم آخرالزّمان و واپسین لحظاتِ عمر عدالت و ایمان، با گونه‌های نمناک خود دست در دستان پر مهر دعای ندبه گذاشته و «شکسته‌وار به درگاهِ» منجی عصر انتظار می‌آید، چرا که «طبیب ندبه به مومیایی لطف او» حوالتش داده است:
شکسته‌وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام حوالت کرد
خواهم شدن به کوی مغان، آستین فشان
زین فتنه‌ها که دامنِ آخر زمان گرفت (حافظ)
از جدایی می‌نالد و از روزگار «مهجوری و مشتاقی»، شکوه می‌کند و «نی‌نامه»اش را در شکایت از دوران هجران، می‌سراید:
تشنة چشمه‌های علم و تقوا،
و سرگردانِ مولا؛
گاه او را در سرزمین «رضوی» سراغ می‌گیرد؛
و گاه از «دیار طوی» جویای او می‌گردد.
امّا او از مکتب امامت آموخته که جایگاه اصلی و ظهور باطنیِ امام، در دل‌های ‌مؤمنان است. با این شناخت‌ها که از او یافته و راهِ قلبی‌ای که به سوی او برایش گشوده شده، عطر حضور او را می‌بوید و در جست‌وجوی روزنه‌ای به «عصرِ ظهورِ» آن سرچشمة حیات و دستگیرة نجات برمی‌آید... .
... بر بال‌های شهود عارفانه‌اش می‌نشیند و مرزهای دوری و دیوارهای جدایی را پشت سر می‌نهد و به روزگارِ ظهور می‌رسد: امام را می‌بیند که اهل ایمان به دور او حلقه زده و صبح و شام از شعاعِ جمالش فروغ بینایی گرفته و از سرچشمة علمش کویر دل‌های خود را آب حیات می‌نوشانند؛ دوستان و مؤمنان بر اریکه‌های عزّت، طعم پیروزی را می‌چشند و تلخابه‌های شکست را در کامِ دشمنان می‌ریزند؛ بشریّت، نجات یافته و عدالت، تا منتهای آن گسترده شده ... و جَبهه‌های سپاس مؤمنان، بر درگاه الهی ساییده می‌شود ... .
... زمزمة مناجاتِ «ندبه» این خلسة دلپذیر را می‌شکند:
 «پروردگارا، ای گردانندة بلاها و ای شنوندة ناله‌ها، ستم‌ها را از من بران و لهیب سینه‌ام را به دیدار مولایم فرو نشان، تا در سایه‌سار عنایتش بیارامم ... و از زلال کوثر نبوّت، به دست مولایم سیرابم گردان».
... دعا پایان می‌پذیرد و بر ساحل سکوت پهلو می‌گیرد؛ امّا «انسانِ عصر انتظار»،‌ هنوز هم به امید لبخند صبح «ظهور»، دوردست‌های انتظار را به نظاره نشسته تا شاید برقی از افق انتظار بجهد و لبانِ خشک و ترک‌خورده‌اش را به خنده‌ای بشکفانند و دل رمیدة او را انیس و مونس شود:
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیدة ما را انیس و مونس شد
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت
در راه عشق، مرحلة قرب و بعد نیست
می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت
هر صبح و شام،‌ قافله‌ای از دعای خیر
در صحبت شِمال و صبا می‌فرستمت
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت
مولی [حافظ] سرود مجلس ما ذکر خیر توست
بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت (حافظ)
تفسیر ادبی دعای ندبه
                                                                               مصطفی آبیار
عصر انتظار، با سه مشکل عمده روبه‌روست:
1. نابه سامانی‌ها و آشفتگی‌های درونی انسان‌ها؛
2. مفاسد و تباهی‌های اجتماع؛
3. ناشایستگی‌های حاکمان و ناکارآمدی حکومت‌ها؛
امّا یک چیز است که این قطعه از تاریخ بشر را از تمام روزگاران گذشته جدا می‌کند؛ بلکه بر آنها برتری می‌دهد و آن، احساس خودجوش انسان‌های این عصر در نیاز به «منجی» است.
انسان عصر انتظار، مکتب‌های گوناگون بشری را تجربه کرده و از فراورده‌های رنگینشان جز طعمِ تلخ ناکامی چیزی نچشیده و برای فلسفه‌بافی‌ها و طرح‌اندازی‌های رؤیایی‌شان تعبیری نیافته است و در آرزوی «انسان برتر» و «نجات‌دهنده»، ناباورانه به دنیای خیال‌انگیز اسطوره‌ها و حماسه‌ها چشم دوخته است.
«دعای ندبه»، پیامی به «عصر انتظار» است، که تصویری واقعی نه اسطوره‌ای و تخیّلی را از انسان‌هایی برتر، که هر یک در زمان خود «چراغ هدایت» و «کشتی نجات» بود‌ه‌اند، می‌نمایاند و با اشاره به «مشکلات عصر انتظار»، اصلاح جهان در حکومت صالح مهدوی را دست‌یافتنی می‌داند.
چهره‌ای که ندبه از منجی ترسیم می‌کند؛ در حالی که صورتی دلپذیر دارد، تجسّم عینی خود را در وجود پیشوایان گذشته نشان داده و بر کرسی حقیقت نشسته است؛ چرا که ندبه از لحظه‌های آغازین خلقتِ این پیشتازانِ قافلة بشری که «بار امانت» را عاشقانه بر دوش گرفتند و مستانه «پیمان» سپردند که دل‌فریبی‌های دنیای پست، آنها را اسیر خود نسازد، شروع می‌کند و با عبور از زوایای سرنوشت‌ساز و نقطه‌های پر رمز و راز زندگی آنان، از فطرت‌های بیدار و وجدان‌های بی‌زنگار مخاطبان خود، بهترین گواه را بر شایستگی این انسان‌های نمونه، برای رهبری و نجات بشر می‌سازد.
از آدم می‌گوید ... از نوح، ابراهیم، موسی و عیسی می‌گوید ... از محمّد(ص) و خاندان او می‌گوید ... «عکسی از مه‌رویان بستان خدا» را به تصویر می‌کشد، تا جان را به جلوة جمال آنها بشوراند و از درجات معنوی و درون‌مایه‌های روحی و انسانی آن بزرگان سخن می‌گوید، تا از طرفی نهاده‌های تعالی و معنویّت در فطرت انسان‌ها را در میدان جاذبیّت کمالات آنها بجنباند و جان‌های فسرده در رحم دنیا را به تپش وادارد:
هین بگو تو ای امیرالمؤمنین
تا بجنبد جان به تن همچون جنین
و از طرف دیگر، شایستگیِ این آزادْشدگان از اسارت نفس امّاره را برای نجات انسان‌ها و جوامع بشری بر کرسی انصاف بنشاند و به انسان عصر انتظار، بیاموزد که شفای دردها، مرهم‌ زخم‌ها و حیات جان و دل را از این سرچشمة جوشان فیض الهی بخواهید و منجی را در این سلسله بجویید.
پیامبر اکرم(ص) را پروریدة سایه‌سار محبّت الهی، از خمیرة نجابت و برتری، افضلِ پیغمبران و مبعوثِ به جنّیان و انسیان توصیف و از زبانِ بی هوای او، خاندانش را پاک از هر آلودگی و از جنس نبوّت و از شجرة رسالت معرفی می‌کند. علی(ع) را مانند هارون برای موسی(ع)،‌ جانشین پیامبر(ص) می‌داند و با عناوینی چون:
باب شهر علم نبوّت؛
وصیّ وارث کمالات رسالت؛‌
پیشتاز میدان‌های گذشت و شجاعت؛
فاروق هدایت از ضلالت در دوران فتنه و ظلمت؛
یکّه‌تاز عرصه‌های فضیلت؛
در راه خدا، بی‌باک از هر گونه ملامت؛
و صاحب حوض کوثر، در نوشانیدن شراب حقیقت به اهل ولایت؛
و فروغی از چهرة تابناک آن خورشید هدایت ترسیم می‌کند.
«این شرح بی‌نهایت، کز حسن یار گفتند»، اگر چه «حرفیست از هزاران،‌ کاندر عبارت آمد» ولی خود بهترین گواهِ امتداد خطّ هدایت نبوی، در سلوک علوی و تجلّی آفتاب حقیقت محمّدی(ص) در وجود علی(ع) است.
... طنین آواز دلنواز ندبه هم‌چنان ادامه دارد، تا اینکه پیکِ دعوتِ الهی، پیام‌آوری که ندبه، این «منظومة نجات» را از زبان خاندان او سروده است، به جوار حق می‌خواند و چراغ هدایت نبوی در جوار عزّت و رحمت الهی می‌آرامد...
... «بادهای فتنه‌ای» که چشمانِ اشک‌بارِ آن رسول رحمت وزش آنها را می‌دید و «صاعقه‌های کینه و عداوتی» که لبان لرزانِ آن مسافر دیار ابدیّت، در آخرین زیارتش بر مزار شهدای احد ریزششان را در گوش علی(ع) زمزمه می‌کرد، بی‌رحمانه بر صفحه‌های ندبه می‌تازد و اوراق عطرآگینش را به بوی غربت می‌آمیزد و بهارستان پرآذینِ آن ‌را به خزانی مرده و زمستانی فسرده می‌ریزاند.
اکنون، ‌همان علی(ع)، همان انسان برتر، همان پیشتاز پیروی از سنّت و سیرة محمّد(ص)؛ بلکه همان تجلّی نبوّت در آیینة امامت، به جرم جانبازی در راه حقیقت و خشم بر زورمدارانِ بی‌فتوّت و خروش بر زراندوزان بی‌ مروّت، باید آماج طغیان بغض و کینة نابکاران باشد و خود و خاندان پاکش را در راه «نجات» حقّ و حقیقت قربانی کند.
اینجاست که نام ندبه نیم‌رخی از مسمّای خود را می‌نمایاند و بغض ندبه در تفسیر «صبر بر خار در چشم و استخوان در گلو» می‌ترکد... ندبه است که سر بر «چاهِ» ولایت می‌گذارد و غریبانه و دردمندانه بر پرپر شدن «گل‌های بوستان نبوّت» و نادیده گرفتن مقام و منزلت «یادگاران سواره بر دوش و سینة محمّد و بر خاک افتادنِ «ماه‌های هدایت» و سوختن «ستارگان فضیلت» سرشک ماتم می‌باراند..
... گاه در لاله‌زار دشت امامت، حسن و حسین را صدا می‌زند، گاه از افق‌های گلگون خاندان عصمت، خورشیدهای تابنده و فرزندان برگزیدة حسین را سراغ می‌گیرد و ...
... از خاموشی چراغ‌های فروزنده و بر خاک افتادن رایت‌‌های روشنی‌دهنده می‌پرسد شاید کسی پیدا شود و معمّای دیرین «گریز خفّاشان از روشنایی» را بگشاید و پرده از راز «ستیز اهریمنان با پری‌سیرتی و فرشته‌خویی» بردارد.
امّا تو ای ندبه، ‌این رنج‌نامه‌ای که سرودی، ‌خود از بهترین افشاگری‌هاست و اکنون این فریاد مظلومیّت توست که از دوران‌های سیاه اموی و قرون ننگین عبّاسی و تمام روزگاران گذشته و اینک در پهنه‌ای به وسعت تمام دل‌های حق‌جوی عصر انتظار طنین افکنده است.
آری؛ تمام اینها، پنجة چپاولگر مصیبت‌ها، به حکم حکیمِ «إِنَّ الْأَرْضَ للهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» و «وَ لَنْ یُخْلِفَ اللهُ وَعْدَهُ» در نصرت صالحان و «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ» در رستگاری پرهیزکاران نمی‌تواند گل‌های امید و شکوفه‌های نوید را از گلستان ندبه بریزاند:
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و رهِ انتظار دوست (حافظ)
... بالأخره، نسیم رحمت الهی می‌وزد و ابرهای اندوه و افسردگی را از آسمانِ ندبه می‌پراکند و طلایه‌های آفتاب «مهدویّت»، ‌از افق‌های انتظار، گونه‌های نمناک ندبه را می‌نوازد و تحقّق وعده‌های الهی در «نجات مستضعفان و صالحان» را بشارت می‌دهد:
جمال بخت، ز روی ظفر نقاب انداخت
کمال عدل، به فریاد دادخواه رسید
کجاست صوفیِ دجّالْ‌فعلِ ملحدْشکل؟
بگو بسوز که مهدی دین‌پناه رسید (حافظ)
«ندبه» به معرفی مصلح جهانی می‌پردازد و اقدامات «نجات‌دهندة» او را در عصر ظهور،‌ شرح می‌دهد:
اصل اساسی تمام معارف امام شناسی را که «ولایت مطلقة کلّیة الهیة» امام معصوم(ع) است، به شکلی دلپذیر در وجود آن حضرت می‌نمایاند: او را‌
«باب ‌الله» یعنی: گذرگاه ورود به شاهراه نجات؛
«وجه‌الله» یعنی: چشم‌انداز جمال و کمال الهی؛
«سبب اتّصال ارض و سماء»، ‌یعنی روزنة ریزش رحمت‌ها و عنایات خداوندی بر بندگان، فرزند کمالات محمّدی، دانش‌های علوی و نورانیّت فاطمی و وارث علوم کاملة الهی و حجّت‌های آشکار ربّانی و نعمت‌های فراگیر ربوبی معرفی می‌کند.
و تمام اینها را در حالی که نشانِ‌ شایستگی منجیِ عصر انتظار، برای نجات انسان از مشکلات این عصر، مشکلات فردی، اجتماعی و حکومتی است، به عنوان درخشنده‌ترین گوهرهای دریای «معرفت امام زمان»، بر «آنان که نمی‌خواهند در مرگ جاهلیّت بمیرند»، نثار می‌کند.
«ندبه»، نیازهای انسان عصر انتظار را به خوبی دریافته و اقدامات «منجی» را در پاسخ به این نیازها، یعنی: هدایت دل‌ها به سوی نور معنویّت و ریزاندن تارهای گناه از جان‌ها و زدودن مفاسد و آثار و لغزش از چهرة اجتماع و بالأخره در هم شکستن ظالمان و جبّاران تمام روزگاران و بنا نهادن «اساس، بر برتری تقوا» تشریح می‌کند.
اکنون، زمانی است است که در پرتو این آموزه‌های ناب و زمزمه‌های پر التهاب، «ندبه»، جرعه‌نوش کوثر «ولایت»، خود ساقی منتظران تشنه لب آخرالزّمان گشته و نکته‌آموز این دفتر، خضر راه گردیده است. آری، «ندبه» از زبان «انسان عصر انتظار» پیام خود را ادامه می‌دهد تا «فرهنگ انتظار» را بیاموزد و «انسان عصر انتظار» را آمادة «عصر ظهور» کند.
حال این پروریدة دعای «ندبه» است که در بادهای مسموم آخرالزّمان و واپسین لحظاتِ عمر عدالت و ایمان، با گونه‌های نمناک خود دست در دستان پر مهر دعای ندبه گذاشته و «شکسته‌وار به درگاهِ» منجی عصر انتظار می‌آید، چرا که «طبیب ندبه به مومیایی لطف او» حوالتش داده است:
شکسته‌وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام حوالت کرد
خواهم شدن به کوی مغان، آستین فشان
زین فتنه‌ها که دامنِ آخر زمان گرفت (حافظ)
از جدایی می‌نالد و از روزگار «مهجوری و مشتاقی»، شکوه می‌کند و «نی‌نامه»اش را در شکایت از دوران هجران، می‌سراید:
تشنة چشمه‌های علم و تقوا،
و سرگردانِ مولا؛
گاه او را در سرزمین «رضوی» سراغ می‌گیرد؛
و گاه از «دیار طوی» جویای او می‌گردد.
امّا او از مکتب امامت آموخته که جایگاه اصلی و ظهور باطنیِ امام، در دل‌های ‌مؤمنان است. با این شناخت‌ها که از او یافته و راهِ قلبی‌ای که به سوی او برایش گشوده شده، عطر حضور او را می‌بوید و در جست‌وجوی روزنه‌ای به «عصرِ ظهورِ» آن سرچشمة حیات و دستگیرة نجات برمی‌آید... .
... بر بال‌های شهود عارفانه‌اش می‌نشیند و مرزهای دوری و دیوارهای جدایی را پشت سر می‌نهد و به روزگارِ ظهور می‌رسد: امام را می‌بیند که اهل ایمان به دور او حلقه زده و صبح و شام از شعاعِ جمالش فروغ بینایی گرفته و از سرچشمة علمش کویر دل‌های خود را آب حیات می‌نوشانند؛ دوستان و مؤمنان بر اریکه‌های عزّت، طعم پیروزی را می‌چشند و تلخابه‌های شکست را در کامِ دشمنان می‌ریزند؛ بشریّت، نجات یافته و عدالت، تا منتهای آن گسترده شده ... و جَبهه‌های سپاس مؤمنان، بر درگاه الهی ساییده می‌شود ... .
... زمزمة مناجاتِ «ندبه» این خلسة دلپذیر را می‌شکند:
 «پروردگارا، ای گردانندة بلاها و ای شنوندة ناله‌ها، ستم‌ها را از من بران و لهیب سینه‌ام را به دیدار مولایم فرو نشان، تا در سایه‌سار عنایتش بیارامم ... و از زلال کوثر نبوّت، به دست مولایم سیرابم گردان».
... دعا پایان می‌پذیرد و بر ساحل سکوت پهلو می‌گیرد؛ امّا «انسانِ عصر انتظار»،‌ هنوز هم به امید لبخند صبح «ظهور»، دوردست‌های انتظار را به نظاره نشسته تا شاید برقی از افق انتظار بجهد و لبانِ خشک و ترک‌خورده‌اش را به خنده‌ای بشکفانند و دل رمیدة او را انیس و مونس شود:
ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیدة ما را انیس و مونس شد
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت
در راه عشق، مرحلة قرب و بعد نیست
می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت
هر صبح و شام،‌ قافله‌ای از دعای خیر
در صحبت شِمال و صبا می‌فرستمت
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت
مولی [حافظ] سرود مجلس ما ذکر خیر توست
بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت (حافظ)

دعا، حلقة اتّصال عبد و معبود


 امام علی(ع) می‌فرماید: «دعا، سپر مؤمن است، اگر باب رحمت الهی را زیاد بکوبی (و ناامید نشوی، عاقبت) آن در، به رویت گشوده خواهد شد.»3
امام جعفر بن محمّد صادق(ع) فرمود: «دعا از سر نیزة آهنی، برّنده‌تر و نافذتراست.»4
امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: «دعا، هم آنچه مقدّر شده و هم آنچه مقدّر نشده، هر دو را بر می‌گرداند و سبب تغییرش می‌شود.»
 
 
 
عالم ربّانی و علّامة جلیل‌القدر، احمد بن محمّد بن فهد حلّی، از جمله نامداران تاریخ شیعه است که در نیمة دوم قرن هشتم و نیمة نخست قرن نهم قمری می‌زیست و طیّ 84 سال عمر پر برکت خود، با تلاش بی‌وقفة علمی، ضمن احاطه بر علوم متداول اسلامی و تربیت دانشمندان فاضل در این علوم، آثار گرانمایه‌ای نیز تألیف نموده و از خود به یادگار گذاشته است. آنچه درپی می‌آید،گفتاری از این علّامة بزرگوار در باب دعاست که با اقتباس از اثر گرانسنگ «عدّة الدّاعی و نجاح‌السّاعی» ایشان، تقدیم خوانندگان ارجمند می‌شود.
 
 
  •      تشویق به دعا ‌ ‌
1. تحریص بر دعا و تشویق عقل بر آن: ‌ ‌

عقل هر عاقلی حکم می‌کند که وقتی انسان قدرت دارد، باید ضرر را از خودش دفع نماید و از طرف دیگر می‌دانیم که زندگی در این دنیا برای هیچ انسانی بدون ضرر و زیان و تشویش خاطر نیست؛ چون یا درد و مرضی در اندرون خود دارد؛ یا ظالمی از خارج او را می‌آزارد؛ یا در شغل و کارش گرفتاری دارد؛ یا همسایه به او آزار می‌رساند؛ یا ...

و اگر فعلاً هیچ ‌یک از این گرفتاری‌ها پیش نیامده باشد، باز عقل محال نمی‌داند که در آینده گرفتاری‌هایی برایش پدید آید، چگونه پدید نیاید و حال آنکه دنیا محلّ حوادث است و هیچ‌وقت بر یک منوال، ثابت و برقرار نمی‌ماند و کسی از سختی‌ها و مصیبت‌های آن در امان نیست.

منتها سختی‌هایش برای بعضی‌ها به فعلیّت رسیده و محقّق شده و برای عدّة دیگر در آینده محقّق خواهد شد، امّا عقل حکم به وجوب و لزوم برطرف نمودن هر دو قسم از مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها می‌کند، این از یک سوی.

از سوی دیگر، دعا وسیله‌ای است که می‌تواند این مشکل را برطرف سازد و آن را برای انسان حل کند، پس عقلاً لازم است که دست به دامان دعا بیاویزیم و از آن برای حلّ مشکلاتمان کمک بگیریم. همین معنا در کلام امیرالمؤمنین و سیّدالوصیین(ع) آمده، آنجا که می‌فرماید: «مب

فرازی از دعای شورانگیز و امیدبخش دعای عهد


 به یاد دارم یک روز پدرم، مرا که حدود بیست سال داشتم فراخواند و گفت: این شمشیر را بگیر، دور سرت جولان بده و یک ضربه محکم فرود آور.‌ این کار را کردم، گفت تکرار کن، ‌این بار تا آن را چرخاندم، دستم یاری نکرد و نتوانستم، پدرم به خشم آمد و با لحن تندی گفت: این‌طور می‌خواهی امام زمانت را یاری کنی! آنگاه مرا وادار ساخت به ورزش‌خانه بروم.

حسین هراتی


«اَللّهُمَّ اِنّى‏ اُجَدِّدُ لَهُ فى‏ صَبیحَةِ یَوْمى‏ هذا وَما عِشْتُ مِنْ اَیَّامى‏، عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَهُ فى‏ عُنُقى‏، لا اَحُولُ عَنْها وَلا اَزُولُ اَبَداً .... اَللّهُمَّ اِنْ حالَ بَیْنى‏ وَبَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى‏ جَعَلْتَهُ عَلى‏ عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَاَخْرِجْنى‏ مِنْ قَبْرى‏ مُؤْتَزِراً کَفَنى‏، شاهِراً سَیْفى‏، مُجَرِّداً قَناتى‏، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعى‏ فِى الْحاضِرِ وَالْبادى...؛

خدایا به راستی من تجدید عهد می‌کنم برای او در بامداد امروز و هر روز که زنده باشم، به گونه‌ای که از آن برنگردم و برای ابد دست برندارم.

خدایا! اگر فاصله شد بین من و او به وسیلة مرگ، همان که به‌طور قطع و یقین بر بندگانت مقرّر فرمودی، پس بیرون آر از قبرم، در حالی که کفن به کمر بسته باشم و شمشیر کشیده باشم و نیزه‌ام را افراشته باشم و لبیک بگویم فراخوان (بزرگ و نجات‌بخش) او را.»

هر صبحگاهان که انسان از خواب برمی‌خیزد، معمولاً به آیینه نگاه می‌کند تا وضعیّت ظاهری خود را ببیند، وضعیّت صورت، چشم، مو و خلاصه جسم و بدن را که در چه حالتی قرار دارد، این آیینه یک آیینة مادّی و ظاهری است و هر مسلمان شیعة منتظر نیز، یک آیینة معنوی و باطنی دارد که در آن ویژگی‌ها و خصوصیّات روانی، عاطفی،‌ فکری و رفتاری خود را باید ببیند و نظاره نماید.

آیینه‌ای که باید در آن برنامة «روزانه»، «هفتگی»، «ماهانه» و «سالانه» مبتنی بر «استراتژی» (راهبرد) و فراتر از همة اینها، برنامة تمام عمر و هستی خود را در آن ژرف‌اندیشی و عمل نماید!

آیا تصوّر می‌کنید جز دعای معروف و معتبر «عهد» که پیمان‌نامة الهی و جاودانه با موعود عصر(عج) می‌باشد، آیینة دیگری، توان پاسخگویی به امروز، فردا و چشم‌انداز شیعة راستین و منتظر در آیندة بشریّت را دارد؟!

قطعاً پاسخ منفی است، ‌چرا که رسالت سترگ مکتب تشیّع در دوران حسّاس و سرنوشت‌ساز، جز زمینه‌سازی و بسترآفرینی برای رؤیت خورشید انتظار چیز دیگری نیست.

چنانچه پیامبر عالیقدر اسلام(ص) فرمود: «یَخرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ فَیُطوّئونَ لِلمهدی سَُلطانه؛ گروهی از مشرق زمین (ایران) بپا خاسته و زمینه‌ساز حکومت امام مهدی(ع) می‌شوند.»

نیکوست به ذکر خاطره‌ای روح‌بخش و شورانگیز از یک دوست قدیمی در مورد فراز دعای یاد شده مبتنی بر روحیة با صفا، خالص و انتظارگونه بپردازم:

پدر من، مردی بود به ظاهر ساده و عامّی که دلی پاک، پرصفا و آکنده از محبّت خاندان پیامبر(ص)‌ داشت، شیفته و علاقه‌مند به امام زمان(ع) بود و به راستی در انتظار به سر می‌برد، شمشیری بزرگ و سنگین از پولاد آبدیده مهیّا ساخته و در خانه نهاده بود، بامداد جمعه، پسرخالة پدرم که در شور و اشتیاق نسبت به حضرت مهدی(ع) هم‌درد بود، با شمشیری مشابه به خانة ما می‌آمد، دو پسر خاله با عشق و اشتیاق نسبت به تیز کردن، پاک ساختن و برق انداختن سلاح‌های خود می‌پرداختند و در همان حال دعای پر سوز «ندبه» را زمزمه می‌کردند و اشک می‌ریختند، آنگاه برخاسته، ‌زمانی دراز، گرم شمشیربازی می‌شدند و با زدن هر ضربه فریاد «عجّل علی ظهورک یا صاحب‌الزّمان» از دل برمی‌کشیدند، سپس خسته از تلاش و افسرده از اینکه آن روز هم ظهور واقع نشده، سلاح در نیام کرده، مهیّای نماز ظهر می‌شدند. به یاد دارم یک روز پدرم، مرا که حدود بیست سال داشتم فراخواند و گفت: این شمشیر را بگیر، دور سرت جولان بده و یک ضربه محکم فرود آور.‌ این کار را کردم، گفت تکرار کن، ‌این بار تا آن را چرخاندم، دستم یاری نکرد و نتوانستم، پدرم به خشم آمد و با لحن تندی گفت: این‌طور می‌خواهی امام زمانت را یاری کنی! آنگاه مرا وادار ساخت به ورزش‌خانه بروم.

سال‌ها گذشت و پدرم پیر و فرسوده گشت، بیمار و ناتوان در بستر افتاد، غروب یک روز مرا صدا زد و گفت: مرا هر طور هست بنشان؛ به کمک چند بالش او را نشاندم، دستور داد شمشیر را بیاور، در شگفت شدم که در این شدّت کسالت، سلاح برای چه می‌خواهد؟ آن را آوردم، اشاره کرد تا آن را از غلاف بیرون بکشم، پس دستی به قبضه و دستی به تیغة شمشیر گرفت و تمام نیرویش را در بازوانش جمع کرد تا آن را از روی زانوانش بلند کند، دست‌هایش لرزید، عرق بر رخسارش نشست ولی بیش از چند بند انگشت نتوانست آن را از روی زانوانش بلند کند، دست از تلاش برداشت، اشک در دیدگانش موج زد و بر گونه‌هایش ریخت، نگاهی اندوهبار و دل‌گداز به سوی قبله افکند و اینگونه زیر لب با محبوبش نالید: ای فرزند امام حسن عسکری(ع) یک عمر چشم به راهت بودم و قلبم در انتظارت، از ته دل آرزو می‌کردم، بیایی و با این شمشیر در رکابت جانفشانی کنم، ولی ... افسوس... اکنون دریافته‌ام که این سعادت نصیب من نیست، زیرا نمی‌توانم آن را از زمین بردارم، چه رسد به اینکه با ضرباتش یاریت کنم، پس از این، زندگی می‌گذرم و سرم را روی همین شمشیر می‌گذارم و جان می‌دهم تا بدانی که تا آخرین نفس به یادت بوده و در انتظارت زیسته‌ام، پس همچون سربازی وفادار و وظیفه‌شناس سلاحش را زیر سرش نهاد، به توحید خدا، نبوّت پیامبر(ص) و ولایت امامان(ع) شهادت داد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
رحمت خداوند بر او باد.

پی‌نوشت‌ها:

1. بحارالانوار، ج 53، ص 9؛ ج 86، ص 285؛ مصباح الزائر، ص 455.
2. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1368، ح 4088.
 

دعایِ مهمّ امام زمان(ع)، برای برآورده شدن حاجت‌ها

۳۸۹

 سیّد علی خان در کتاب شریف «الکلم الطیّب» می‌گوید: این دعای ارزشمندی است از امام زمان(ع) برای کسی که چیزی از او ضایع گشته یا حاجتی دارد؛ بنابراین شخصی که خواسته یا مشکل مهمّی دارد، باید این دعا را بسیار بخواند:




بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمِ.
«أنْتَ اللهُ الَّذی لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ، مُبْـدِئُ الْخَلْقِ وَمُعیدُهُمْ وَأنْتَ اللهُ الَّذی لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ، مُدَبِّـرُ الْاُمُورِ، وَ بٰاعِثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ، وَ أنْتَ اللهُ الَّذی لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ الْقٰابِضُ الْبٰاسِطُ، وَ أنْتَ الله الَّذی لٰا إلٰهَ إلّا أنْتَ، وٰارِثُ الْأرْضِ وَمَنْ عَلَیْهٰا. أسْئَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذی إذٰا دُعیتَ بِهِ أجَبْتَ، وَإذٰا سُئِلْتَ بِهِ أعْطَیْتَ وَ أسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أهْلِ بَیْتِهِ، وَ بِحَقِّهِمُ الَّذی أوْجَبْتَهُ عَلیٰ نَفْسِکَ أنْ تُصَلِّیَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ ٰالِ مُحَمَّدٍ، وَ أنْ‌ تَقْضِیَ لی حٰاجَتی، السّاعَةَ السّاعَةَ، یٰا سَیِّدٰاهُ، یٰا مَوْلٰاهُ، یٰا غِیٰاثٰاهُ، أسْئَلُکَ بِکُلِّ اسْمٍ سَمَّیْتَهُ بِهِ نَفْسَکَ، وَاسْتَأْثَرْتَ بِهِ فی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ أنْ تُصَلِّیَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ ٰالِ مُحَمَّدٍ، وَ أنْ تُعَجِّلَ خَلٰاصَنٰا مِنْ هٰذِهِ الشِّدَّةِ، یٰا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالْأبْصٰار، یٰا سَمیعَ الدُّعٰآءِ،‌إنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ، بِرَحْمَتِکَ یٰا أرْحَمَ الرّاحِمین؛1

به نام خداوند بخشندة مهربان
تو آن خدایی هستی که جز تو معبودی نیست؛ آغازگر و بازگردانندة آفریدگان هستی و تویی آن خدایی که جز تو معبودی نیست؛ تدبیر کنندة کارها هستی و هر که را در قبرهاست، برمی‌انگیزی؛ تو همان خدای یکتایی هستی که جز تو معبودی نیست؛ تنگ گیرنده و گسترانندة هستی و تو آن، خدایی هستی که جز تو معبودی نیست و وارث زمین و ساکنان آن هستی. از تو درخواست می‌کنم به واسطة نامت که هرگاه بدان خوانده شدی، پاسخ دادی و هرگاه بدان وسیله از تو درخواست شده، عطا کردی و به حقّ محمّد و اهل بیت او و به واسطة حقّی که برای ایشان بر خود واجب ساخته‌ای. از تو درخواست می‌کنم تا بر محمّد و آل محمّد درود بفرستی و حاجتم را برآورده سازی؛ همین ساعت، همین ساعت ای آقای من؛ ای مولای من؛ ای فریادرس من؛ از تو می‌خواهم به واسطة تمامی نام‌هایی که خویشتن را بدان نامیده‌ای و آن را در دانش پنهانیت نزد خود نگه داشته‌ای؛ که بر محمّد و آل محمّد درود بفرستی و در رهایی ما از این گرفتاری و سختی شتاب کنی. ای دگرگون‌کنندة دل‌ها و چشم‌ها؛ ای شنوای دعا؛ به راستی که تو بر هر چیزی توانا هستی؛ به واسطة رحمتت ای مهربان‌ترین مهربانان».
 
 
پی‌نوشت:
1. الکلم الطیّب، ص 14.